عزّت یا ذلّت

عزّت یا ذلّت

نو یسنده :ابوالفضل هدایتی

پیامبران و عزّت انسان‌ها
آموزه‌های توحیدی و زندگی‌بخش قرآن ‌کریم، گویای آن است که اسلام عزّت نفس آدمی را می‌جوید؛ به سخن دیگر، مفاهیم اعتقادی، اخلاقی و عرفانیِ اسلام هدایت‌گر انسان به فطرت الهی او است؛ فطرتی که بر پایه ارجمندی انسان در پرتو عشق و پرستش پروردگار استوار گشته است.
تعالیم پیامبران و اولیای الهی با ارائه اخلاق خدایی، بیان ارزش‌ها و معیارهای معنوی و زندگی‌ساز، مکتبی متمایز از مکتب‌های زمینی بنیان نهاده‌اند.هر چند دانش‌ها و بینش‌های انسانی و سودمند ارج دارد، با این‌ همه در نگاه انبیاء هیچ ‌کدام از عرصه‌های علمی و عملی حیات فردی و جمعی بشر، فراخنای عرصه معنوی و اخلاقی را ندارد؛ چرا که انسان بیش از هر چیز به تزکیه نفس و تعالی خویشتن نیاز دارد.در حقیقت، اخلاق
متعالی بسترساز علم و عمل صالح بوده، انسان‌ها را در عرصه‌های متنوع زندگی توانمند و کارامد می‌سازد.از این ‌رو، معمار بزرگ انقلاب حضرت امام ‌خمینی رحمه الله اصلاح و تهذیب نفس را زمینه صالح شدن می‌شمارد.
آنکه می‌خواهم به شما عرض بکنم-و همیشه باید عرض بکنم-این است که آقا خودتان را اصلاح کنید.دنبال این باشید که تهذیب کنید خودتان را، اعمالتان را موافق با دستور [اسلام]کنید، اخلاقتان را موافق با دستور اسلام کنید؛ دستوری که خدا داده است…دستور او وقتی عمل شد، یک مرد صالح می‌آید در دنیا. وزیر بشود، صالح است.وکیل بشود، صالح است.رئیس‌جمهور بشود، صالح است.کاسب بشود، صالح است.هر جا برود، صالح است، خوب است.آدم خوب هر جا برود، محیط خودش را خوب می‌کند.(1)
شناخت‌های اخلاقی که دست‌مایه معنوی انسان به شمار می‌آید، بدون آگاهی از صفات متضاد ممکن نیست.تضادهای اخلاقی، روانی و رفتاری به جست‌وجوگر کمال کمک می‌کند تا او به جایگاه برتر یا فروتر هر خصلت پی برد و سود و زیان حرکت انحطاطی یا تکاملی خویشتن را درک کند.
بی‌تردید، تملّق یک کنش و صفت منفی است که برخی انسان‌ها به آن مبتلا هستند؛ زیرا خداوند برای انسان، ارجمندی در دنیا و آخرت را می‌پسندد؛ نه فرومایگی و زیان‌کاری را.کسانی‌ که زبان به چالوسی نزد ارباب زر و زور می‌گشایند، از عزّت نفس چشم پوشیده، به آسانی در برابر
همگنان خود به پستی می‌گرایند.در مقابل چاپلوسان، افرادی هستند که همواره ستایش‌گر خوبی‌ها و قدرشناس شایستگان جامعه بشری به شمار می‌آیند.آنان نه زیبایی‌های اخلاقی و شخصیتی کسی را انکار می‌کنند و نه کسی را بیهوده می‌ستایند.
بدین‌سان، می‌توان به تقابل دو روش یا دو صنف اجتماعی دست یافت؛ نخست روش و صنف منفی چاپلوسان و چاپلوسی، و دیگر روش و صنف مثبت قدرشناسانِ نیکی و زیبایی.همان‌گونه که اخلاق شیطانی در چهره و رفتار زبان‌بازانِ دغل‌کار ظاهر می‌شود و پستی آنان را به نمایش می‌گذارد، اخلاق خدایی نیز در سیما و کردار صالحان حق‌جو تجلی می‌نماید. شکی نیست که خدمت‌گزاران مردم از رهگذر واقع‌بینی و قدرشناسی این دسته اجتماعی سود جسته و در جهت تعهدهای اخلاقی و شغلی خود کوشاتر خواهند گشت.
پندار فرد چاپلوس این است که دیگری را ستایش کرده و مخاطبِ او نیز می‌پندارد که ستوده شده است؛ اما واقعیت امر از چشم ستایش‌کننده و ستایش‌شونده پنهان مانده و عقل و جان هر کدام در حجاب ظلمانی است.
در فطرت و خلقت، انسان امکان ندارد به غیرکمال مطلق توجه کند و دل ببندد. همه جان‌ها و دل‌ها به سوی اویند و جز او نجویند و نخواهند جست و ثناخوان اویند و ثنای دیگری نتوانند کرد.ثنای هر چیز، ثنای او است، گرچه ثناگو تا در حجاب است، گمان کند ثنای دیگری می‌گوید.در تحلیل عقلی که خود حجابی است نیز چنین باشد.آنکه کمال-هرچه باشد-می‌طلبد، عشق به کمال مطلق دارد نه کمال ناقص… انسان، عاشق کمال مطلق است و در کمال‌های ناقص آنچه می‌خواهد، کمال آن است نه نقص، که فطرت از آن منزجر است و حجاب‌های ظلمانی و نورانی است که انسان را به اشتباه می‌اندازد.شاعران و مدیحه‌سرایان گمان می‌کنند مدح فلان امیر قدرتمند یا فلان فقیه دانشمند را می‌کنند.آنان مدح و ثنای قدرت و علم را می‌کنند نه به طور محدود، گرچه گمان کنند محدود است.(2)
خودسازی برای عزّت‌بخشی
اسلام به منظور دستیابی انسان به عزّت و سرافرازی در جامعه، او را به خودسازی یا پرورش خصلت‌های مثبت و تعالی‌بخش هدایت می‌کند.بدیهی است جامعه‌ای که به خودسازی و پالایش معنوی تمایل دارد، به سوی منش کرامت‌آمیز و روش انسانی حرکت می‌کند؛ به سخنی دیگر، هدف نهایی کنش‌های فردی و جمعی پارسایان این است که جانشینی خداوند در زمین تحقق یابد و انسان‌ها مظهر صفات جمال و جلال الهی گردند که نمود عینی آن، عزّت و ارجمندی است؛ چنان‌که حضرت آدم علیه السلام و همسرش پس از نزدیک شدن به درخت نهی شده و خوردن میوه ممنوعه، اظهار پشیمانی نمودند و به درگاه الهی توبه کردند.فرزندان او نیز باید پس از هر خطا به فطرت سلیم خود بازگردند و سلوک و تطهیر نفس را دنبال کنند. امام‌خمینی رحمه الله در تعریف خودسازی-که زمینه‌ساز عزّت نفس است-گستره ابعاد حیات آدمی را یادآور می‌شود و آن را با اندیشه، دانش، مهارت، اخلاق و وارستگی انسان از مادیات و تعلقات نفسانی مرتبط می‌داند:
خودسازی…[این است که]تمام ابعادی که انسان دارد و انبیا آمدند برای تربیت آن-تمام ابعاد را-ترقی دهید، جنبه ی علمی…جنبه ی اخلاقی… تهذیب نفس، وارسته کردن نفس از تعلقات دنیا[است]که سرمنشأ همه کمالات [می‌باشد].(3)
حضرت امام رحمه الله، موفقیت سالک را در صراط حقیقت و صالحان در گرو دو حرکت الهی می‌شمارد؛ نخست بیرون کردن مردم از تعلقات، و دیگر تشبث به مقام ربوبیت.بدون تردید، تا خودسازی و عزّت‌گرایی بر باطن مسلمان‌ها تابیدن نگیرد، تمایل و تمسک به مقام ربوبی ممکن نخواهد بود؛ زیرا بدون عنایت پروردگار نمی‌توان رویکرد خودسازانه داشت و کوشش‌های خالصانه و پارسایانه خود را استمرار بخشید.
ستایش‌کنندگان، بیش و کم به دلیل وابستگی‌ها یا تعلقات نفسانی و دنیوی خویش ناگزیر از تمایل به تعریف و تمجید غیرمعقول کسانی خواهند بود که به نوعی دیگر،در اسارت همان تعلقات شیطانی‌اند. از این ‌رو، می‌توان هر دو دسته ستایش‌کننده و ستایش‌شونده را در حلقه احتیاج و تعلق به عالم ماده و طبیعت دانست.بدین‌گونه ظهور فرد یا گروه‌های متملق در جامعه سبب بروز حالات و اعمال تعلق‌آمیز فرد یا گروه دیگر خواهد شد؛ به بیان دیگر، اگر در یک مجموعه کوچک یا بزرگ، یک شخص چاپلوس و زبان‌باز و فرصت‌طلب ظاهر شود، خواه ناخواه کسی را در جایگاه تصمیم‌گیری و مدیریت خواهد یافت که به تملّق‌گویی فرودست خود نیاز دارد و گویی چشم به راه او است تا با گفتار و ستایش‌های بی‌اساس از نردبان شهرت کاذب بالا رود.از طرف دیگر هم می‌توان ستایش‌طلب‌ها را زمینه‌ساز چاپلوسی و پیدایش چاپلوسان و مسئولیت‌گریز و پرتوقع در جامعه دانست.
بنابراین، تا انسان در ظلمات تعلقات نفس و دنیا است، نمی‌تواند در اندیشه عزّت و کرامت خویش باشد و به آسانی از ورطه توهم و ذلّت درآید؛ زیرا زمانی‌ که انسان در تاریکی‌های وسوسه‌انگیز نفس اماره و شیطان به سر می‌برد، علاقه و انگیزه ی الهی در وجودش رنگ می‌بازد و تمایلی به پرواز در فضای آزاد پارسایی و رغبت به حق و اولیای کامل ندارد.
زبان، مایه عزّت و ذلّت
عالمان اخلاق از دیرباز به بحث درباره عوامل و موانع کمال نفسانی و تعادل شخصیتی و رفتاری انسان پرداخته‌اند و آفت‌زدگی‌های ظاهر و باطن را یادآور شده‌اند.تردیدی نیست که انسان به دلیل برخورداری از فطرت الهی، همواره عزّت‌طلب بوده و به تزکیه باطن و آراستگی معنوی خود در گفتار و کردار علاقه‌مند است.اما غفلت‌پیشگی به ویژه در ایام اضطرار یا
تنبلی و فراغت‌طلبی، سبب می‌شود که آسیب‌پذیری‌های ذهن و روان به فراموشی سپرده شود و آدمی اندک‌اندک دچار بیماری شخصیتی یا انحطاط اخلاقی شود.
باید دانست که ذهنیت و تمایل باطنی چنین انسانی، به سرافکندگی نزد همگنان می‌انجامد و بسا سخن‌های مصلحت‌آمیز و منافقانه-که در ستایش‌ها و نکوهش‌های بی‌دلیل جلوه‌گر می‌گردد-نفس و باطن را از مدار عزّت بیرون می‌کشاند.از همین‌رو است که گفتار در شمار کردار به حساب می‌آید؛ چرا که سخن زیربنای شخصیت و اخلاق آدمی را می‌سازد یا ویران می‌کند.
امام‌ خمینی رحمه الله، هرگونه آفت ظاهری و باطنی را حجابی تیره و سنگین در برابر حقیقت تلقی کرده و عبور از آن همه را شرط ورود به عرصه سلوک الی‌ الله می‌شمارد.در منظر اخلاقیِ حضرت امام رحمه الله، تأثیرگذاری و تأثیرپذیریِ اعضای ظاهر و باطن انسان، از جمله زبان، خاطرنشان شده است که دشمن بزرگ انسانیت و معنویت می‌باشد.با توجه به اینکه ابزار تملّق و تعریف‌های بی‌اساس و فرصت‌طلبانه، زبان است و هر چه چرب‌تر باشد، خطرناک‌تر است، باید در مسیر نیل به عزّت نفس مراقب گفته‌ها و شنیده‌های خود و دیگران باشیم.
دخترم!آفات زیاد بر سر راه است. هر عضو ظاهر و باطن ما آفت‌ها دارد که هریک حجابی است که اگر از آنها نگذریم، به اوّل قدم سلوک الی ‌الله نرسیدیم… از این دشمن بزرگ انسانیت و معنویت [زبان]غافل مشو.گاهی که در جلساتِ انس با دوستان هستی، خطاهای بزرگ این عضو کوچک را آن‌قدر که می‌توانی شمارش کن و ببین با یک ساعت عمر تو که باید صرف جلب رضای دوست شود چه می‌کند و چه مصیبت‌ها به بار می‌آورد…در پنجاه-شصت ‌سال دیگر چه خواهی کرد و چه مصیبت‌ها برای خود به بار خواهی آورد،در عین ‌حال آن را کوچک می‌شماری و این کوچک شمردن از حیله‌های ابلیس است که خداوند به لطف خود ما را همگی از آن مصون دارد. (4)
چنان‌که معلم اخلاق انقلاب در تعلیم و سلوک الهی‌اش نمایانده است، کوچک‌شماریِ آسیب‌رسانی‌های زبان و گفتار آدمی، از موانع رشد و سلامت بوده و او را از دایره عزّت و ارجمندی نزد خالق و مخلوق بیرون می‌راند.تأمل در حرکت‌های گفتاری ناشایست نشان می‌دهد که بسا انسان‌ها به مرز سقوط اخلاقی و اجتماعی نزدیک شده و نادانسته در ورطه گناه و زیان‌کاری لغزیده‌اند.گناهانی که زبان؛ این عضو کوچک و ناچیز مرتکب آن می‌شود، عبارتند از:دروغ، تهمت، غیبت، افترا بستن بر خدا و پیامبر، شهادت ناروا دادن و ابراز گمان‌های بی‌جا. بی ‌تردید، هر کدام از این گناهان می‌تواند حیثیت و آبروی دیگران را از بین ببرد و خشم خداوند را برانگیزد.
افزون بر این، شاید کمتر کسی در عرصه تملّق‌گویی احساس گناه داشته باشد و بی‌پروا زبان به ستایش دیگری نگشاید. پنهانی بودنِ نیت چاپلوسان و ظاهر خوشایند گفتار ستایش‌آمیز آنان و نیز تشویق مادی و معنوی ستایش‌شونده‌ها، در کوچک‌شماریِ این شیوه منفی که به عزّت فرد و جامعه آسیب می‌رساند، بی‌تأثیر نیست.
*تملّق در بستر قدرت
بسیاری ممکن است ابراز عبارت‌های نرم و روح‌نواز چاپلوسان را به حساب تجلیل و قدرشناسی از بزرگان قدرت و دین و فرهیختگان علم و هنر بگذراند و آن را ادب‌ورزی ستایش‌کننده به شمار آورند. پیدا است که خدمت‌گزاران پارسایی که نه توان زبان‌بازی داشته و نه چشم طمع به عطای دیگران دارند، آرام‌آرام به انزوا کشیده شده و از دایره تقرب و تصمیم‌گیری خارج خواهند گشت. هر جا که قدرتی وجود داشته باشد و بوی خوش سفره متنوع و گسترده به مشام ثناگویان برسد، می‌توان نظاره‌گر حضور دل‌فریب آنان در حوزه تصمیم و اقدام بود.بدین‌گونه، روحانیتِ بسیاری از مذاهب را می‌توان در کنار حاکمیت‌های متمایل به تملّق چاپلوسان نشاند.سکوت‌ها یا صدور برخی پیام‌ها و احکام مذهبی، آشکار می‌سازد که عالمان روشن‌بین از مراکز رهبری سازمان روحانیت رانده شده و قدرتِ شریعت به چنگ کسانی افتاده است که دغدغه نام و نان خویش را دارند، نه اندوه ستم‌دیدگان تاریخ را.حضرت امام رحمه الله در جای دیگر به پیامبراسلام و امامان ‌شیعه علیهم السلام مباهات می‌کند که هیچ‌گاه عالِم درباری نبوده و معنویتِ شریعت را به چاپلوسی و خوش‌نشینی با حاکمان استثمارگر نیالوده‌اند.
آن هایی‌ که دعوت به اسلام می‌کردند، مثل خود پیغمبر… چه جور زندگی می‌کردند؟ آیا این ها هم…ملّای درباری بودند؟ مثلاً پیغمبر [خودش] درباری… بوده یا پیغمبر با دربارها جنگ کرده [و]دربارها را شکسته؟ حضرت امیر درباری بوده است یا حضرت امیر هم جنگ کرده؟… حضرت سیدالشهداء به چه حجّت با سلطان عصرش طرف شد؟ با«ظلّ ‌الله»طرف شد؟…سلطان عصری که… می‌گفت من خلیفه پیغمبر هستم!… برای اینکه [یزید]یک آدمی بود که می‌خواست این ملت را استثمار کند… .(5)
روحانیت ایران باستان یا موبدان زرتشتی نیز از دسته‌های قدرت‌طلبی بوده‌اند که سر بر آستان حاکمیت ساییده‌اند و شاهان بی‌کفایت و ستمگر این مرزوبوم را ستوده‌اند.امام‌خمینی رحمه الله ضمن یاد کردن از آنان، افسانه دادگری انوشیروان را خاطرنشان می‌سازد که ساخته شعرا و آخوندهای درباری ساسانیان است.
انوشیروان به خلاف آن چیزهایی که به واسطه ی شعرا و به واسطه ی درباری‌های آن ‌وقت و موبدان درباری آن وقت درست کردند، یکی از ظالم‌های ساسانیان است.و دنبال او یک حدیثی هم جعل شده است و به حضرت‌رسول صلی الله علیه و آله و سلم نسبت داده شده که: «من متولد شدم در عهد سلطان عادل انوشیروان!»این [حدیث]اولاً سند ندارد و مُرسَل است…معلوم است که یک دروغی است که بستند.انوشیروان ظالم باید گفت نه[انوشیروان]عادل… .(6) امام‌خمینی رحمه الله سپس به تاریخ ایران پس از ظهور اسلام و حکومت‌های آن اشاره نموده و دیانت و عدالت شاهان صفوی و قاجاری، به ویژه شاه ‌عباس و ناصرالدین‌ شاه را ساخته تبلیغات درباری‌های تاریخ می‌شمارد که در کسوت‌های گوناگون نان به نرخ روز خورده و ستایش‌گر پلیدی‌های حاکمان بوده‌اند.
من گمان ندارم در تمام سلسله ی سلاطین حتی یک نفرشان آدم حسابی باشد!منتها تبلیغات زیاد بوده است.برای شاه‌ عباس آن‌ قدر تبلیغ کردند؛ با این که در [تاریخ] صفویه شاید از شاه ‌عباس بدتر آدم نبوده! در قاجاریه، آن‌ قدر از ناصرالدین ‌شاه تعریف کردند و [او را]شاه شهید [خواندند]…درصورتی‌ که [او] یک ظالم غداری بود که [شاید]بدتر از دیگران.(7)
تملّق و تبلیغ رسانه‌ای
همان‌طور که عرصه‌های گفتار فردی و جمعی گویای نقش بسیار تعیین ‌کننده تملّق در تبلیغ است.بی‌گمان، جامعه و حاکمیتی می‌تواند از عزّت و سربلندی خود و شهروندان سخن به میان آورد که نظام و فرهنگ تبلیغاتی‌اش را از تملّق پیراسته باشد.رهبری صالح در نظام ملی و عزّت‌طلبانه، خود را از هرگونه مدح و ثنا بی‌نیاز می‌بیند و فرهنگ تبلیغی جامعه را به سمت و سوی تقواپیشگی و عدالت می‌راند تا شایستگان فرصت حضور در سیاست گذاری‌های کلان کشور را پیدا کنند. بدون
ردید، این همه مشروط به این نگرش واقع‌بینانه است که رهبران و مسئولان صالح، فروتنانه به کاستی‌های خود اعتراف کرده، انتقادپذیر باشند.
در منظر امام ‌خمینی رحمه الله، هر رهبر و مدیر خداجوی و طالب مقام انسانیت، جویای عیوب شخصیت و کار و اقدام خود است و هرگز به خوبی‌ها و امتیازهای احتمالی‌اش نمی‌نگرد؛ زیرا ممکن است این شیوه او را از رشد و تعالی در جهت عزّت‌بخشی ملت بازدارد.در چنین عرصه‌ای آشکار است که چاپلوسان مجال ظهور ندارند؛ زیرا کسی به دنبال ستوده شدن و یا تجلیل کردن نیست؛ بلکه او می‌خواهد آینه‌ای در برابر شخصیت‌ها و مدیریت خود داشته باشد تا عیب‌هایش را نمایان سازد.آیا با این دیدگاه، خیرخواهان منتقد و معترض جای ستایش‌گران بی‌هنر و بی‌تعهد را نخواهند گرفت؟
هیچ‌فردی نمی‌تواند ادعا کند که من نقص، هیچ ندارم!اگر کسی ادعا کرد این را… بزرگترین نقصش همین ادعا است… ما باید همیشه توجهمان به آن عیوب خودمان باشد، عیوب احتمالی… انسان‌ که بخواهد برای خدا کار بکند و به مقام انسانیت برسد، باید همیشه دنبال این باشد که ببیند چه عیبی دارد، دنبال این نباشد که ببیند چه حُسنی [و امتیازی] دارد…[چون این حرکت]پرده می‌شود در چشم انسان و [او]نمی‌تواند عیوب خودش را ببیند.(8)
از این ‌رو بود که رهبر فقید انقلاب، آشکارا و با صراحت از دست‌اندرکاران تبلیغات کشور درخواست نمود که بیشتر اخبار مربوط به کشور را پخش کنند تا نمودار قدرشناسی و پیشرفت جامعه و عزّت و افتخار همگانی باشد. بی‌گمان، چنین مرام فروتنانه‌ای راه را بر طمع و امید چاپلوسان می‌بندد و عرصه تکلیف و فعالیت را برای ملت فراخ می‌سازد تا هر کس احساس مسئولیت نموده و جایگاه خود را به چنگ آورد.
من میل ندارم رادیو هر وقت باز می‌شود، اسم من باشد، مدت‌ها است که از این ‌جهت متنفرم.این کار غلطی است، به اندازه ی متعارف نسبت به همه خوب است، زیادی‌اش مضر است.این به ضرر مطبوعات است و مطبوعات را سبک می‌کند…اگر قرار است عکس مرا بگذارید، به جای آن عکس یک رعیت را بگذارید.(9)
حضرت امام‌خمینی رحمه الله مطبوعات را به ارائه اخبار کشور تشویق می‌نمود؛ اخباری که تازگی داشته باشد و برای مردم نیز سودمند باشد.این سلیقه و روش، تأثیر به سزایی در بهبود روند خبر و پالایش رسانه‌های تبلیغی و خبری از عناصر چاپلوسی دارد که قصد استفاده ابزاری از امام و انقلاب داشته و به منافع درازمدت خود می‌اندیشند، نه به مصالح و عزّت مردم.
مردم وقتی [روزنامه‌ها را]می‌خوانند، استفاده کنند، احساس کنند مطلبی [تازه] است.این که بگویند من هر روز به کی، چی گفتم، این تکراری است.آخر هر روز من یک مسأله‌ای را می‌گویم و هی تکرار می‌کنند که فلانی [امام]چه گفت. این چه فایده‌ای دارد؟ اما در هر گوشه ی کشور اگر اتفاقی افتاده باشد، این خبر است و اخبار را برای مردم گفتن مفید است.(10)
چیرگی تبلیغات جهان معاصر به گونه‌ای است که کمتر مجال اندیشیدن در درست و نادرست بودنِ اخبار را فراهم می‌آورد. از این ‌رو، نظام‌های سیاسیِ عصر حاضر، با به کارگرفتن نیروهای فرهنگی و هنریِ متناسب با منافع کلان خویش، در جهت وارونه‌سازی واقعیت‌ها می‌کوشند.به سخنی دیگر، مدیحه‌سرایان عصر جدید در قالب‌ها و شگردهای نو و جذّاب، حضور به هم رسانده و نظام سلطه جهانی را تقویت می‌کنند که محصولی ناسازگار با عزّتِ ملت‌ها دارد.
تبلیغاتی که[برای حکومت‌ها دارند اگر]…به گوش [دسته‌ای از] اشخاص برسد که مطلع از وقایع نیستند، آنها هم خیال می‌کنند که…آقای رئیس‌ جمهور آمریکا هم صلح دوست و عدالت‌پرور و امثال این ها است.(11)
آسیب‌شناسی عزّت فردی و اجتماعی
در خصوص جایگاه زبان در عرصه حیات فردی و جمعی و نیز تأثیرگذاری آن بر روند عزّت‌بخشی،باید بدین ‌نکته نظر داشت که انسان‌ها برای دستیابی به بازدهی فزون‌تر در اقدام‌ها، نیازمند تقدیر و تشکر کسانی‌اند که آنان را به کوشش برای سلامت و پیشرفت جامعه برانگیخته اند؛به بیانی دیگر،دست اندرکاران هدایت و حاکمیت یک جامعه پویا باید قدرشناس خوبی‌ها و شایستگی‌های نیروهای متعهد و کارآمد *37
باشند.بی‌گمان، هر گام بلندی که همراه با حق‌شناسی مردم و نیز مسئولان باشد، استمرار خواهد یافت و از طرف دیگر، به فراموشی سپردن جوانان و دیگر خدمت‌گزارانِ روند عزّت جمعی سبب می‌شود که انگیزه آنان در حوزه فعالیت و ابتکارهای علمی و صنعتی رو به کاهش گذارد.
شاید برخی این پندار را داشته باشند که نکوداشت پژوهش‌گران کشور، چندان ضرورتی نداشته باشد و یا از اهل قلم و اندیشه و هنر نباید تجلیلی صورت گیرد. بی‌تردید، چنین دیدگاه‌هایی نمی‌تواند عزّت و خودباوری یک ملت زنده را تضمین کند، و رواج آن، چه بسا تحقیر و سرخوردگی فرهیختگان جامعه را موجب خواهد شد.
حضرت امیر علیه السلام ضمن این که ستایش‌گریِ افراطی را نکوهش می‌کند، افراد را به ستودن واقع‌بینانه ی خدمت‌گزاران فرا می‌خواند؛ چرا که انسان‌ها در کارها و ابتکارهای خویشتن، نیاز روانی به تشویق و ستایش مشفقانه دارند.اساساً هر کسی به طور فطری دوست دارد که برای کار خوب و پسندیده‌ای که انجام داده است،ستایش شود.در دنیای کودکان که هنوز زلال بودنِ فطرت الهی در آن ها پیدا است، بیش تر می‌توان این احساس نیاز را مشاهده نمود.بی‌تردید، آنچه در مذمت تملّق و ناپسند بودنِ ستایش از دیگران گفته شده است، با یادکردهای قدرشناسانه و ستایش‌های به‌هنگام متفاوت است.
«الثناء بأکثر من الإستحقاق مَلَق والتقصیر عن‌الإستحقاق عِیّ أو حسد»؛(12)
ستودن بیش از آنچه شخص سزاوار آن است، چاپلوسی کردن است و کم تر از آن مقدار، درماندگی است یا رشک بردن.
بدین‌گونه، از یک‌سو تملّق، و از دیگر سو حسادت ممکن است به انسان و عزّت او آسیب رساند.اگر به پیامدهای این دو شیوه منفی و زیان‌بار اخلاقی نگریسته شود، به روشنی می‌توان خویشتن را در محاصره عده‌ای دید که با هرگونه اقدام بیگانه بوده، توان دگرگونی بایسته در نگرش‌ها و کوشش‌های خود را ندارند.
از رهگذر کلام مولای متقیان علیه السلام نیز می‌توان خطرات بستر عزّت فردی و اجتماعی را به دست آورد؛ چرا که کوشندگان شایسته با خنّاس صفتانی رو به رو خواهند بود که نیکی و قدر نیکان را نمی‌شناسند و یا می‌کوشند افراد صالح را با ستایش‌های بی‌مورد خویش، دچار غرور و خودپسندی ساخته، از حرکت خیرگرایانه باز دارند.امام‌خمینی رحمه الله بارها یادآور شده است که فرصت‌طلبانی از این دست، همواره اهل تقدس و تظاهر بوده و تزویر پیشه‌اند.اساساً تملّق را باید نوعی نفاق در باطن و زبان به شمار آورد که هدف نهایی آن نفوذ در جایگاه‌های تعیین‌کننده ی نظام حاکمیت یک جامعه است.
شما مطمئن باشید که این منحرفین و منافقین و آنهایی که دستشان از این کشور کوتاه شده است، با هر حیله‌ای که شده است می‌خواهند در همه جای کشور، خصوصاً در دانشگاه که مرکز علم، و مرکز همه جهات کمالی انسانی است، نفوذ کنند.و چه بسا اشخاصی با ظاهر بسیار صالح و در حضور شماها، بیشتر از شماها [در]قید و بند اسلام [بوده]و فریاد «وا اسلاما»می‌زند.(13)
امام‌خمینی رحمه الله خویشتن را در برابر جوانان برومندی که در میدان عزت‌بخشی به نیکی درخشیدند و ملت خودت را از ذلت و سلطه نظام استکباری رهانیدند، شرمسار می‌دید و به سلوک عرفانی‌شان غبطه می‌خورد.این نوع برخورد با صالحان و نیکان جامعه، از این واقعیت پرده برمی‌دارد که رهبران همواره باید ستایش‌گر جوانان پاک‌باخته و به حق پیوسته‌ای باشند که هدفی جز رضای حضرت دوست و سرافرازی ملت خویش در فراخنای تاریخ و زمان دنبال نکردند.
این جانب هنگامی‌ که این جوانان عزیز…را که با گریه از منِ عقب‌مانده تقاضای دعا برای شهادت می‌کنند، مشاهده می‌کنم،از خود مأیوس و از آنان شرمنده می‌شوم.و هنگامی ‌که عکس‌های متعدد این شهیدان نورس نورانی را می‌نگرم و ارزش‌های انسانی و مقامات الهی آنان [را]که خود از آن ها به مرحله‌هایی دور هستم،غبطه می‌خورم.(14)

پی‌نوشت‌ها:

1. -صحیفه امام، ج5، ص329.
2. -همان، ج18، ص443.
3. -همان، ج8، ص267.
4. -همان، ج18، ص455-456.
5. -همان، ج4، ص323-324.
6. -همان، ج19، ص433.
7. -همان، ص434.
8. همان، ج17، ص246.
9. -همان، ج19، ص362.
10. -همان.
11. -همان، ص434.
12. -نهج‌البلاغه، ص42، حکمت 347.
13. -صحیفه امام، ج17، ص111-112.
14. -همان، ص305.

منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی(حب جاه مقام)/ 11، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)
(چاپ و نشر عروج) ،دفتر قم ( چاپ دوم):،1387

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید