نویسنده:کاظم رجبعلى
منبع:روزنامه جوان
درخصوص انسجام اسلامى و اتحاد ملى تا به امروز، صاحب نظران بسیارى بحث نموده اند. در این میان محورهاى عمده اى که به عنوان پایه این مباحث مطرح گردیده است، اهمیت و جایگاه ویژه اى دارد. چرا که هر صاحب نظرى با تکیه بر علت و معلول هاى مدنظر خویش، میدانى علمى و عملى تعریف مى نماید؛ و همین امر منجر به اجرایى تر شدن این مباحث مى گردد. به عنوان مثال برخى انصاف را به عنوان عامل تحقق اتحاد ملى و انسجام اسلامى برمى شمرند و درخصوص آن صبحت مى نمایند. برخى دیگر آرمان خواهى را به عنوان راه حل عملى این انسجام معرفى مى نمایند و عده اى، تکیه بر اشتراکات را عامل موثر در این زمینه قلمداد مى کنند. محقق فاضلى نیز دین فطرى را عامل این انسجام معرفى نموده است. در این میان ما نیز قصد داریم از همین دریچه اما با تاکید بیشتر بر روى آسیب ها، به بحث در این خصوص بپردازیم لذا محور بحث در این مقاله را به بررسى پدیده نفاق و تاثیر آن در جلوگیرى از تحقق اتحاد ملى و انسجام اسلامى اختصاص داده ایم.
کلمه نفاق از ریشه «نفق» به معنى قطع تدریجى در جریان مى باشد(۱) و منافق اسم فاعل آن بوده و به کسى اطلاق مى گردد که اولاً از یک طرف شخصیت او دچار این قطع تدریجى در جریان شخصیت و در واقع دوگانگى است. ثانیاً و از طرف دیگر، ایجاد این قطع جریان و دوگانگى و گسست در پیکر اجتماع، عمده دغدغه و همت او را شامل مى شود.
جامعه اى که تحت تاثیر این دغدغه و فعالیت مخرب مناطق قرار بگیرد، جامعه اى است نفاق زده که در آن الزاماً همه افراد آن مناطق نیستند اما به هر حال این جریان نفاق است که در آن جا تعیین مسیر و تحمیل شرایط مى نماید و به مرور با بیمارى و مرضى که در قلب ها ایجاد مى نماید بستر منافق شدن را براى افراد آن جامعه فراهم مى کند.
کالبدشناسى نفاق و کنکاش در روحیات منافق، ما را به نتایج بسیار جالبى مى رساند نتایجى که دست یابى به آن ها مى تواند در جهت درمان گسست و عدم انسجام در جامعه بسیار موثر و مفید باشد.
پیش از این گفته شد که منافق قلبى دارد بیمار و درصدد تعمیم این بیمارى در بین افراد دیگر برمى آید. سوالى که مطرح است این مى باشد که این مرض قلبى ناشى از چیست؟ و چه نتایجى را دربردارد؟
على (ع) به این سوال این گونه پاسخ مى دهد: «من عشق شیئاً اعمى بصره و امرض قلبه فهو ینظر بعین غیر صحیحه و یسمع باذن غیر سمیعه … (۲)» یعنى کسى که عاشق چیزى شده چشمش کور (از حقیقت) مى شود و دلش بیمار مى گردد پس مى نگرد با چشم غیر صحیح و مى شنود با گوش ناشنوا…
با این تفضیل ما با یک عده عاشق پیشه طرف هستیم اما این چه عشقى است که در قلب ایجاد مرض مى کند و کورى و ناشنوایى نسبت به حقیقت را منجر مى شود؟ و یا به فرموده سوره مبارکه برائت، هنگام نزول آیات خداوند به جاى افزودن ایمان (در قلب) رجس و پلیدى روى پلیدى مى افزاید. (۳)
پاسخ این پرسش در سوال معنادار خداوند نهفته است که: «آیا به حیات دنیا راضى شدید و از آخرت روى برگرداندید پس متاع دنیا در مقایسه با آخرت بسیار کم و اندک است. (۴)
جلوه هاى متنوع این دلبستگى در آیات دیگر قابل مشاهده است مثلاً در چند جاى مختلف این سوره صحبت از اکراه و استنکاف منافقین از پرداخت صدقات شده است همین طور خشم و رضایتى که آن ها در عکس العمل به اعطا و یا عدم اعطاى صدقات از جانب رسول خدا (ص) از خود بروز مى دادند گویاى این حقیقت تلخ است. (۵)
در جاهاى متعددى به خوددارى و یا بهانه تراشى آن ها براى شرکت در جهاد اشاره گردیده است (۶).
آیات متعددى نیز که حاکى از رفاه زدگى منافقین است خطاب به رسول خدا مى فرماید: مبادا مال و ثروت ایشان تو را به تعجب وادارد این ها همه عذابى است که خداوند خواسته است و به واسطه آن در دنیا وجودشان را نابود و لگدمال نماید. (۷)
پس تا اینجا روشن شد که عشق به دنیا عامل و ایجادکننده نفاق است لذا این نتیجه گیرى بدیهى به نظر مى رسد که مقابله با نفاق به عنوان عامل از هم گسیختگى و عدم انسجام در جامعه اسلامى، مبارزه با دنیاطلبى را ایجاب مى کند.
تاکید آیات این سوره مبارکه بر پرداخت صدقات و انفاق در راه خداوند در راستاى این مبارزه است و گویاى این ظرافت حکیمانه است که مطالبه صدقات از آحاد مومنین بیش از آن که نفع رسانى به فقرا را مدنظر داشته باشد (البته این مقوله اهمیت همیشگى خود را دارا مى باشد) جهت تربیتى و طهارت هاى قلبى ناشى از این پرداخت براى صدقه دهنده و انفاق گر را مورد توجه قرار داده است.
جلوه دیگر این بیمار دلى و دنیاخواهى منافقین، در دلبستگى هاى جنسى نمود تام دارد به گونه اى که فضاى عمومى جامعه تحت تأثیر دلبستگى هاى نامشروع قرار گرفته و بستر اجتماع، بسترى مسموم و آسیب دیده از حیث عفاف و پاکدامنى است.
برخى از آیات سوره توبه (۸) و نیز عبارتى که درخصوص بیماردلى از على (ع) نقل گردیده گویاى این مساله هستند.
دقت در تاریخ صدر اسلام و بررسى سال هاى آخر حیات شریف رسول خدا (ص) به ویژه جریاناتى که در حواشى جنگ احزاب به وقوع پیوست و در سال هاى بعد امتداد یافت و در سال ۶۰ هجرى یعنى در واقعه کربلا به اوج خود رسید، همگى موید فساد در بستر اجتماع اسلامى هستند. فسادى که ناشى از قلب هاى بیمار جامعه اى نفاق زده است. مطلب یاد شده هرگز اغراق آمیز نیست چرا که وقتى راوى صحبت از ده نفرى مى نماید که با اسب بر پیکر امام حسین (ع) تاختند و بعد تاکید مى کند همه آن ده نفر متهم به ولادت نامشروع بوده اند حکایت از یک اجتماع آفت زده به لحاظ مفاسد اجتماعى دارد و این سوال را ایجاد مى کند که در این جامعه چه مى گذشته است که ده نفر را به عنوان اشخاصى که ولادت نامشروع داشته اند مى شد نام برد. و نیز با توجه به این که این افراد حتماً عمرى را سپرى کرده بودند و اگر سالخورده و یا میان سال نبوده باشند حداقل باید جوانانى ۲۰ تا ۳۰ ساله بوده باشند، مطمئن مى شویم که در صدر اسلام با اجتماع نفاق زده اى مواجه بوده ایم که از جمله ویژگى هاى آن فراگیرى مفاسد اجتماعى و روابط نامشروع بوده است. و همین نفاق زدگى عامل اساسى عدم انسجام و آسیب جدى براى یکپارچگى توأم با سلامت بوده است.
دقت در آیات سوره برائت فاکتورهاى دیگرى از اجتماع نامنسجم و نفاق زده را معرفى مى نماید.
از جمله این فاکتورها مى توان به روحیه استهزاءگرى و گستاخى نسبت به مقدسات اشاره نمود که البته ناشى از بى اعتقادى به این مقدسات است. مقدساتى همچون ذات بارى تعالى، وجود مقدس رسول خدا (ص) ، آیات الهى (۱۰) و نیز مومنانى که داوطلب پرداخت صدقه هستند. (۱۱)
شاخصه و فاکتور دیگرى که معرف اجتماع نفاق زده است، جهادگریزى و بهانه تراشى در این راستا است که در جاى دیگر این مقاله و نیز در مقاله اى مجزا قبلاً مورد تحلیل قرار گرفته است.
شاخصه دیگر اجتماع نفاق زده که به عدم انسجام دامن مى زند القاى حس بى اعتمادى و بدبینى است که بروز آن را مى توان در سوگند خوردن هاى غیرضرورى و شکستن آن ها ملاحظه نمود. آیات بسیارى از سوره برائت به این مورد اشاره دارند. (۱۲)
شاخصه بعدى بى قرارى و عدم رضایت درونى است و تعمیم این بى قرارى در بستر اجتماع است شاید این شاخصه مهمترین عامل و آسیب باشد و بحث بیشتر در خصوص آن کمک بسیار خوبى در حل مساله نماید.
منافقین دغدغه جلب رضایت دیگران را دارند و حاضر به انجام هر کارى هستند تا مردم از آن ها راضى شوند (البته هر کار زبانى و نه قلبى) اما از جلب رضایت خداوند و رسول او غافل هستند. (۱۳)
جوى که آن ها ایجاد مى کنند کار را به جایى مى رساند که مومنان به حیات دنیا راضى شوند و آخرت را وانهند و از جهاد باز ایستند و سستى و سنگینى پیشه نمایند. (۱۴)
دسته اى از منافقین خشم و رضایتشان وابسته منع و عطا است که اگر ببخشى راضى مى شوند و اگر بهره اى نداشته باشند خشمگین مى گردند. (۱۵) در واقع بى قرارى و آشفتگى آن ها را مى شود در اعتراضات و نمود دیگر این بى قرارى و آشفتگى در سوگندهایى است که مى خو رند تا مومنین از آن ها راضى شوند. (۱۶)
همین بى قرارى ناشى از بى اعتقادى آن ها به اسلام است که باعث مى شود آن ها پشت جبهه را از شرکت در صف جهاد ترجیح دهند. رضایتى که مهر نادانى بر قلبشان را درپى دارد. (۱۷)
نکته جالب توجه آیاتى است که خداوند در جهت مداواى این آشفتگى و برون رفت از نارضایتى ها و یا رضایتمندى هاى منفى نازل فرموده است. مثلاً خداوند علاوه بر بهشت از رضوان به عنوان پاداش براى مهاجران و جهادگران در راهش یاد مى کند. (۱۸)
و یا در جایى دیگر بعد از تشریح نعمت هاى بهشتى که براى زنان و مردان مومن در نظر گرفته است از رضوانى یاد مى کند که برتر و بزرگتر از این پاداش و نعمت ها مى باشد(۱۹).
و در آیه اى دیگر خداوند حکایت از رضایت متقابل خود و مهاجر و انصارى مى نماید که به نیکویى تبعیت از او مى نمایند. (۲۰)
ناگفته پیداست که وعده رضایت و رضوان خدایى را اگر جامعه اى باور داشته باشد و هم و اراده خود را در جهت کسب آن مصروف بدارد چنین اجتماعى از نفاق زدگى و عدم انسجام رهایى یافته است.
سخن پایانى:
از مجموع مطالب یادشده مى توان این گونه برداشت نمود که:
۱- بهترین راه عملى که مسلمین بایستى براى حاصل شدن اجتماع منسجم اسلامى خود در پیش بگیرند مبارزه با نفاق و نفاق زدگى است.
۲- از مظاهر عمده نفاق، دنیا زدگى و میل به مال اندوزى است که بیمارى و مرض قلب و معنویت را منجر مى شود. مسلمین بایستى با انفاق کردن قلوب خود را تطهیر نمایند و بدین شکل از خطر نفاق و عدم انسجام در اجتماع خود جلوگیرى نمایند.
۳- از شاخصه هاى مهم دنیازدگى که نفاق زدگى و عدم انسجام را درپى دارد آلودگى و انحرافات جنسى است که بایستى جدى قلمداد شود.
۴- روحیه استهزا گرانه خصوصاً نسبت به مقدسات، انحراف و خطرى جدى است که نفاق و عدم انسجام در جامعه را درپى دارد.
۵- از علائم مهم یک اجتماع نفاق زده که عدم انسجام اسلامى را منجر مى شود عادت زشت سوگند یاد نمودن هاى بى مورد و یا زیرپا نهادن این سوگندها مى باشد.
۶- اجتماع نفاق زده و بى انسجام، اجتماعى بى قرار و آشفته است که در آن دغدغه رضایت و رضوان، به عنوان میل طبیعى و فطرى دچار انحراف گردیده و تنها چاره رهیدن از این بى قرارى و آشفتگى روى آوردن به رضوان و رضایت حقیقى و الهى است.
پى نوشت ها:
۱- التحقیق ج ،۱۲ ص ۲۰۷
۲- نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵
۳- سوره برائت آیه ۱۲۵
۴- سوره برائت آیه ۳۸
۵- سوره برائت آیه ۵۸
۶- سوره برائت آیات ۴۹ و ۸۱ و ۸۳
۷- سوره برائت آیات ۵۵ و ۸۳
۸- سوره برائت آیه ۴۹
۹- لهوف ص ۱۴۵
۱۰- سوره برائت آیات ۶۱ و ۶۴ و ۶۵
۱۱- سوره برائت آیه ۷۹
۱۲- سوره برائت آیات ۶۲ و ۶۶ و ۷۴ و ۷۵ و ۹۵
۱۳- سوره برائت آیه ۸
۱۴- سوره برائت آیات ۳۸ و ۸۳ و ۸۷
۱۵- سوره برائت آیات ۵۸ و ۵۹
۱۶- سوره برائت آیات ۶۲ و ۹۶
۱۷- سوره برائت آیه ۹۳
۱۸- سوره برائت ایه ۲۱
۱۹- سوره برائت آیه ۷۲
۲۰- سوره برائت آیه ۱۰۰