نویسنده:جواد سلیمانی
نگاهى به مساله تساهل و تسامح در اسلام
در سالهاى اخیر یکى از مباحث رایج محافل سیاسى و اجتماعى بحث تساهل و تسامح بوده به گونه اى که تیتر بسیارى از روزنامه ها و عناوین برخى از کتابها و سخنرانیها را به خود اختصاص داده است و متخصصان و صاحب نظران به نقد و بررسى آن پرداخته و مى پردازند. برخى، مرزهاى تساهل را بسیار وسیع و حتى نامحدود دانسته و برخى دیگر حد و مرز مشخص سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى را براى آن تعریف مى کنند. ولى از آنجا که جامعه ما یک جامعه شیعى و پیرو مکتب على بن ابى طالب علیه السلام بوده و آن حضرت را مراد و پیشواى خود مى داند شایسته است مساله تساهل و تسامح در سیره آن حضرت به عنوان الگوى رفتارى و معیار سنجش صحت و سقم آرا و اندیشه ها مورد مطالعه و دقت بیشترى قرار گیرد. اما پیش از بررسى سیره امام على علیه السلام در برخورد با مساله تساهل و تسامح، شایسته است ابتدا به دیدگاه قرآن و سنت در مورد این مقوله، نگاهى اجمالى بیفکنیم و ببینیم اساسا اسلام دین تساهل و نرمش است، یا صلابت و سرسختى و یا هر دو؟ تا از این رهگذر سیره امام على علیه السلام را با سهولت بیشترى درک نماییم.
با مطالعه و تامل در احکام و دستورات اسلام به این نتیجه مى رسیم که نوعى تسهیل و آسان گیرى در دل احکام لایتغیر و قوانین ثابت اسلام نهفته است. به طورى که رفق و مدارا یکى از ملاکهاى مورد نظر شارع مقدس در مقام تشریع احکام و تکالیف بندگان بوده است. مثلا در مورد وضو، اگر کسى به خاطر عذرى چون زخم برداشتن یکى از اعضاى وضو، استعمال آب حتى به صورت جبیره اى برایش ضرر و زیان و یا مشقت داشت مى تواند به جاى وضو تیمم کند. و یا قرآن مجید در مورد روزه ماه رمضان، مى فرماید: «فمن کان منکم مریضا او على سفر فعده من ایام اخر» (2)
اگر کسى از شما بیمار و یا مسافر بود روزهاى دیگرى را به جاى آن روز، روزه بگیرد.
در حالى که ما بالوجدان احساس مى کنیم بسیارى از مسافران و بیماران با اندکى تحمل مى توانند روزه بگیرند؛ ولى از آنجا که خداوند متعال بنایش بر این است که در وضع تکالیف بر بندگان آسان بگیرد، و نه تنها تکالیف ما فوق طاقت، بلکه حتى در بسیارى از موارد تکالیف مادون طاقتشان را نیز بر آنان وضع ننماید، تکلیف روزه ماه رمضان را از مسافران و بیماران برداشته است. از این جهت در ادامه آیه شریفه مذکور در بیان فلسفه برداشتن تکلیف روزه ماه رمضان از مسافر و بیمار آمده است:
«یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر» (3)
خدا راحتى شما را مى خواهد نه سختیتان را.
یعنى بناى خداى متعال در وضع تکالیف آسان گیرى بوده است. از این رو دین اسلام آیینى سختگیر، مشقت زا و خشک نیست. دستورات اسلام بر پایه فشارهاى بى جا و لجوجانه شکل نگرفته است. عمل به احکام اسلام براى نفوس پاک، آسان و روان مى باشد. و هرگز چون آیینهاى بودایى و هندویى مکلفین را به ریاضت کشى، گوشه گیرى و عزلت گزینى مبتلا نمى کند. روزى همسر عثمان بن مظعون، نزد پیامبر صلى الله علیه و آله آمده و از شوهرش به دلیل بى مبالاتى در امور زندگى شکایت کرد، گفت، عثمان روزها روزه مى گیرد و شبها به عبادت بر مى خیزد؛ رسول خدا صلى الله علیه و آله به شدت ناراحت شدند از خانه بیرون آمدند و در پى عثمان رفتند، تا این که او را در حال نماز پیدا کردند و فرمودند:
«یا عثمان لم یرسلنى الله تعالى بالرهبانیه و لکن بعثنى بالحنیفیه السهله السمحه…» (4) اى عثمان، خداوند مرا براى گوشه نشینى و رهبانیت نفرستاده، مرا بر شریعت مستقیمى که سهل و آسان است، مبعوث نموده است.
یعنى دستورات دین من دستوراتى مطابق فطرت و ملایم با نفس سلیم انسان مى باشد. آدمى را به تکلفهاى بى جا و نامعقول نمى افکند.
اما همین اسلام که شریعتى سهل بوده و احکامش بر مبناى آسان گیرى بر بندگان وضع گردیده است، در برخى موارد به شدت سخت گرفته، نه تنها تساهل به خرج نداده بلکه با صلابت و شدت عمل، رفتار کرده است.
یکى از مسائلى که اسلام در آن سخت گیرى نموده مساله حفظ اموال مسلمین و بیت المال مى باشد. اسلام در حفظ و حراست از اموال عمومى و بیت المال حساسیت ویژه اى به خرج داده و با متخلفین با خشم و تندى برخورد مى کند. به عنوان نمونه به یکى از برخوردهاى على علیه السلام در مورد متخلفین در نگهدارى بیت المال که مورد تایید رسول خدا صلى الله علیه و آله قرار گرفته، اشاره مى کنیم.
على علیه السلام در سال دهم هجرى، براى جمع آورى مالیات مسیحیان نجران از سوى پیامبراکرم صلى الله علیه و آله به منطقه نجران سفر کرد، پیامبر صلى الله علیه و آله پس از سفر على علیه السلام به نجران، براى انجام مراسم حج، مدینه را به سوى مکه ترک گفت، على علیه السلام بعد از جمع آورى اموال نجران به جهت پیوستن به رسول خدا صلى الله علیه و آله مستقیما از نجران به سوى مکه حرکت کرد، در میان راه اموال را به نیروهایش سپرد. و به خاطر حاجتى زودتر خود را به پیامبر صلى الله علیه و آله رساند، پس از گفتگو با آن حضرت به طرف نیروهایش رهسپار شد، اما وقتى به نیروهایش ملحق گردید دید، آنها پارچه هاى یمنى جمع آورى شده از نجرانیها را بین خود تقسیم نموده هر کدام یکى از آنها را به عنوان لباس احرام پوشیده اند، حضرت به شدت از این موضوع خشمگین شد، جانشین خویش را که هنگام رفتن به سرپرستى آنها گمارده بود توبیخ و سرزنش کرد و دستور داد تمام پارچه ها را از تن در آورند. این برخورد على علیه السلام موجب خشم و غضب نیروهاى تحت امرش گردید. از این رو وقتى وارد مکه شدند زبان به شکوه و شکایت از آن حضرت گشودند، اندک اندک شکایت و عیبجویى از آن حضرت بالا گرفت و کار به جایى رسید که کاسه صبر نبى اکرم صلى الله علیه و آله که معمولا به اقتضاى مقام رهبرى در درگیریهاى میان اصحاب دخالت نمى کرد، لبریز شد و صریحا از على علیه السلام و اقدامش حمایت کرد. به منادیش دستور داد در میان مردم بگوید:
«ارفعوا السنتکم عن على بن ابى طالب، فانه خشن فى ذات الله عز و جل، غیر مداهن فى دینه.» (5)
یعنى: زبانهایتان را از ملامت کردن على بن ابى طالب نگاهدارید، او در اجراى حکم خداى عز و جل خشن است و در دین خویش اهل تساهل نیست.
دومین مورد از مواردى که اسلام نرمش را کنار گذارده و با حساسیت و صلابت برخورد نموده به مساله اجراى حدود الهى باز مى گردد، اسلام در اثبات جرایم شروط سختى قرار داده است، به طورى که به آسانى نمى توان شخصى را متهم به جنایتى کرد. ولى پس از اقامه بینه و مبرهن شدن تخلف، در اجراى حدود سختگیر و بى گذشت است. مثلا براى زناى محصنه حد سنگسار را قرار داده و یا براى قتل نفس و برخى از جنایات جسمانى قصاص را وضع نموده و آن را مایه حیات جامعه شمرده، و در بحرانى ترین شرایط از اجراى حدود صرف نظر نمى کند.
رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگام فتح مکه براى پیشگیرى از فتنه گریهاى قریش و از بین بردن بغض و کینه آنان نسبت به اسلام، سیاست رافت و تالیف قلوب را برگزید. کسانى را که به منزل برخى از سران قریش پناه مى بردند امان داد. و جز چند تن از مشرکان بقیه را آزاد کرد. اما در همان شرایط حساس و بحرانى، از اجراى حد الهى بر یکى از زنان قریش صرف نظر نکرد؛ زنى از قبیله بنى مخزوم و از خانواده هاى بزرگ مکه را به جرم دزدى دستگیر کردند؛ طبق موازین اسلام مى بایست انگشتانش قطع مى شد، قریش از این موضوع سخت نگران شدند چرا که او از اعضا خانواده اش محسوب مى شد، از این رو، تلاش سختى را آغاز کردند تا پیامبر صلى الله علیه و آله را به چشم پوشى، عفو و اغماض وا دارند، پس از تحقیق و تفحص به این نتیجه رسیدند، اسامه بن زید را براى وساطت نزد آن حضرت بفرستند، چرا که پیامبر علاقه خاصى به اسامه داشت؛ اما بر خلاف انتظار آنها، وقتى اسامه تقاضاى خود را به پیامبر صلى الله علیه و آله عرض کرد، رنگ چهره آن حضرت دگرگون شد، فرمود:
«اتشفع فى حد من حدودالله؟» (6) آیا در مورد حدى از حدود خدا شفاعت مى کنى؟!
به قدرى واکنش پیامبر صلى الله علیه و آله تند بود که اسامه فورا حرف خود را پس گرفت و از رسول خدا صلى الله علیه و آله تقاضا کرد نزد خدا برایش استغفار کند. آنگاه رسول خدا صلى الله علیه و آله مردم را گرد آورد و فرمود: «اقوام پیش از شما هلاک شده اند چرا که وقتى شریفى در میانشان سرقت مى کرد رهایش مى کردند، ولى وقتى ضعیفى دست به دزدى مى زد، بر او حد جارى مى کردند. اما قسم به آن که جانم در ید قدرت اوست اگر فاطمه دختر محمد دزدى کند دستش را قطع مى کنم.
سومین موقفى که خداوند متعال در آن با خشم و غضب بر خورد نموده و از پیامبرش خواسته است تا در آنجا تساهل و تعارف را کنار بگذارد، موقف برخورد با دشمنان و منکران دین بوده است. خداوند متعال در سوره قلم خطاب به نبى اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:
«فلا تطع المکذبین ودوا لو تدهن فیدهنون» (7) از منکران و کذابین اطاعت نکن آنها دوست دارند اگر تو تساهل به خرج داده و به آنان نزدیک شوى با شما مداهنه کنند.
کفار دوست داشتند با پیامبر صلى الله علیه و آله پشت میز مذاکره و صلح بنشینند و بر سر دین خدا با آن بزرگوار مصالحه و معامله کنند. بى تردید اگر پیامبر صلى الله علیه و آله حاضر مى شد دست از نفى شرک و بت پرستى مى کشید و تنها به خداپرستى دعوت مى کرد مشرکان مکه با ایشان کنار مى آمدند چنانچه سران قریش به پیامبر صلى الله علیه و آله گفتند:
«تدعنا و الهتنا و ندعک و الهک»؛ یعنى: ما و خدایان ما را رها کن تا ما تو و خدایت را رها کنیم.
ولى آن حضرت هرگز تن به چنین سازشى نداد و فرمود:
«قولوا لا اله الا الله» (8)؛ یعنى: بگویید خدایى جز خداى یکتا نیست.
و یا قرآن مجید در وصف اصحاب واقعى پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:
«محمد رسول الله و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم…» (9)
محمد صلى الله علیه و آله فرستاده خداست و کسانى که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شدید و در میان خود مهربانند…
یعنى مسلمان راستین و اصحاب صادق پیامبر صلى الله علیه و آله باید در برابر کفار مقاوم و با صلابت باشند نه نرم خو و با تسامح.
بنابر این در یک جمع بندى باید گفت اسلام هم دین با گذشت است و هم دین با صلابت، هم تساهل و تسامح دارد و هم خشم و برائت. اساسا دین اسلام، دینى سهل و آسان است؛ یعنى احکام آن بر اساس تسهیل بر بندگان و رعایت طاقت آنان وضع گردیده است و هرگز آدمى را به مشقتهاى بى جا، ریاضتهاى بى مورد، گوشه گیرى و عزلت گزینى مبتلا نمى کند؛ ولى در عین گذشت و مدارا در برخى موارد، چون حفظ بیت المال و اجراى حدود الهى و برخورد با دشمنان دین به شدت سرسختى و صلابت نشان مى دهد. على بن ابیطالب علیه السلام نیز در دوران حکومت خویش با حوادث و پیشامدهاى متعددى روبرو شد که در برابر برخى از آنها به طور شگفت انگیزى سکوت و مدارا کرد و در مقابل برخى دیگر با خشم و غضب رفتار نمود. ما در این نوشتار برخى از مصادیق آن را مورد بررسى قرار مى دهیم.
الف) دو محور مدارا و تساهل در سیره حکومتى على علیه السلام
1 – نرمخویى و مدارا با خواص منحرف
نخستین موردى که حضرت در آن مدارا مى کرد در برخورد با خواص منحرف بود، امیرالمؤمنین علیه السلام براى هدایت کسانى که روزى در صف مجاهدین اسلام رزمیده و دین خدا را یارى نموده ولى پس از مدتى فریب زر و زیور و شیاطین را خورده و از مسیر اسلام ناب خارج شده بودند با گذشت و بردبارى رفتار مى نمود و سعى مى کرد از خطاهاى گذشته شان چشم پوشى نموده آنان را از هلاکت و شقاوت نجات دهد. حتى المقدور لغزشها و نیات آلوده شان را نادیده مى گرفت و با رفق و سماحت با آنان رفتار مى کرد. مادامى که آنان علنا روبروى مسلمانان صف نمى کشیدند و دست به شمشیر نمى بردند با آنها برخورد نمى کرد، این حقیقت در برخورد آن حضرت با ناکثین کاملا هویداست. وقتى که طلحه و زبیر از آن حضرت اجازه خروج از مدینه را خواستند حضرت مى دانست آنها مناسک عمره را بهانه قرار داده و قصد فتنه انگیزى دارند، اما مانع خروجشان نشده و آنها را حبس نکرد. حتى پس از اشغال بصره توسط طلحه، زبیر و عایشه، و آمادگى براى جنگ، در میدان جمل نیز بارها به طور مستقیم و غیرمستقیم با آنها مذاکره نمود تا آنها را از مسیر باطلى که برگزیده اند بازگرداند، سرانجام قرآنى را به دست جوانى داده تا آنها را به تن دادن به حکم قرآن دعوت کند، ولى نتیجه اى نداشت؛ آنها آن جوان را به شهادت رساندند و حضرت را مجبور به جنگ کردند. (10) در راز مداراى حضرت با افرادى چون طلحه، زبیر و عایشه دو چیز به نظر مى رسد که دومى مهمتر از اولى مى باشد.
اول آن که: خواص، انسانهاى برگزیده و با سابقه اى بودند که سالیان متمادى در کنار رسول خدا صلى الله علیه و آله و زیر بیرق اسلام شمشیر زده و رنجها و مرارتهاى فراوانى را در عرصه جهاد فى سبیل الله متحمل شده بودند و اساسا اسلام محصول محنت هایى بود که آنها در دوران بعثت و هجرت کشیده بودند. از این رو على علیه السلام که امام رحمت و پدر امت پس از پیامبر صلى الله علیه و آله به حساب مى آمد نهایت تلاش خویش را به کار مى بست تا با صبر، حوصله و مدارا آنان را از کام دنیا بیرون بیاورد و از بر باد رفتن رنجهایشان جلوگیرى کند. على علیه السلام مى دانست آنها فریب زر و زیور و مقام دنیا را خورده اند و آلت دست بنى امیه قرار گرفته اند و خمیر مایه آنان خمیر مایه افرادى چون معاویه و مروان بن حکم نیست، از همین رو وقتى شمشیر زبیر را پس از کشته شدن نزدش آوردند اشک از دیدگانش جارى شد و فرمود:
«سیف طالما انکشف الکرب عن وجه رسول الله.»
دوم آن که: على علیه السلام مى دانست درگیرى با خواص، قشر عوام نو مسلمان را به حیرت وا مى دارد، برخى گمراه شده به خواص منحرف مى پیوندند و جاهلانه حیات طیب دنیوى و اخروى خویش را تباه مى کنند و برخى دیگر در بهت فرو مانده از شرکت در جنگ کناره گیرى مى کنند، کما این که عده زیادى از مردم به بهانه این که جنگ على علیه السلام با طلحه و زبیر جنگ با اهل قبله است از شرکت در سپاه حضرت کناره گرفتند.
در نتیجه در این میان سپاه اسلام در اثر تفرقه و اختلاف از درون متلاشى مى شود و دشمنان اسلام؛ یعنى معاویه به قدرت مى رسد. از این رو تا حد امکان سعى مى کرد با مدارا خطر انحراف خواص را از سر امت اسلامى برطرف کند.
البته این نرمخویى بى حد و مرز نبود، تا زمانى ادامه مى یافت که مصالح جامعه اسلامى را تهدید نمى کرد، ولى اگر نفس مدارا موجب فروپاشى حکومت دینى مى شد با تمام قوا وارد میدان مبارزه مى شد و با شدت با آنها برخورد مى کرد. گرچه طلحه و زبیر هیچ یک توسط یاران على علیه السلام به قتل نرسیدند ولى کشته شدنشان در خلال جنگ، توسط یاران حضرت امرى طبیعى بود چرا که هیچ دستور خاصى از طرف حضرت مبنى بر ممنوعیت کشتن طلحه و زبیر صادر نشده بود.
2 – مدارا با متحجران
دومین مصداق از مصادیق مداراى حضرت در مواجهه با متحجران و انسانهاى کوته فکر تجلى یافت. آن بزرگوار در برخورد با خوارج که به خاطر کج فهمى و حماقتشان فریب نیرنگهاى معاویه را خورده، بازیچه دست منافقان قرار گرفته بودند و تفسیرهاى التقاطى از دین ارائه مى دادند نیز مانند ناکثین بلکه حتى بیش از آنها رفق و مدارا به خرج داد. جنگ صفین را در رنوشت سازترین لحظات پیروزى با اصرار آنها متوقف نمود، به پیشنهاد آنها سند تحکیم و آتش بس موقت را با معاویه امضا کرد. به خاطر پافشارى خوارج ابوموسى اشعرى را به جاى ابن عباس و مالک اشتر، به نمایندگى از خویش براى مذاکره با عمرو بن عاص به دومه الجندل فرستاد، پس از ماجراى تحکیم و امضاى سند تحکیم در همان میدان جنگ صفین برخى از خوارج فورا از نظر خود برگشتند و شعار لا حکم الا لله سر دادند. (11) اما حضرت خویشتن دارى به خرج داده آنها را قلع و قمع نکرد. پس از این که مذاکرات عمرو بن عاص و ابوموسى اشعرى به نفع عمرو بن عاص پایان یافت، و خوارج به نیرنگ معاویه و عمر و بن عاص پى بردند به جاى توبه و عذرخواهى از امیرالمؤمنین علیه السلام، از آن حضرت خواستند توبه کند؛ چرا که غیر خدا را حکم قرار داده است. اما امام علیه السلام با همه جفاکاریهاى آنان، با آنها درگیر نشد. ولى زمانى که عبدالله بن خباب، همسر و زنان همراهش را به جرم حمایت از امیرالمؤمنین علیه السلام به قتل رساندند آنها را قلع و قمع کرد. چرا که آنان از آن تاریخ به گروه خطرناکى تبدیل شده بودند که امنیت جانى و مالى جامعه را به خطر مى افکندند. رمز مداراى حضرت با متحجران نیز روشن است؛ چرا که رفتار آنان برخاسته از فکر شیطانى و الحادى نیست. از این رو باید با صبر و سلوک آنها را هدایت نمود.
ب) مصادیق شدت عمل در سیره حکومتى على علیه السلام
امیرالمؤمنین علیه السلام در مسائلى چون اجراى حدود، حفظ و توزیع عادلانه بیت المال و برخورد با عناصر منافق و معاند که در پى هدم اسلام و حکومت اسلامى بودند شدت عمل به خرج مى داد. شاید راز این حساسیت و جدیت این بود که با تعطیلى حدود، نظم جامعه فرو مى پاشید و با بى مبالاتى نسبت به حفظ و توزیع بیت المال ظلم و تبعیض در جامعه نهادینه مى شد و با کوتاه آمدن در مقابل توطئه هاى دشمنان دین و حکومت دینى، شرف و هویت امت اسلامى از بین مى رفت. اکنون در حد گنجایش این مقاله برخى از نمونه ها و شواهد هر مورد را بیان مى کنیم.
پى نوشت ها :
1) کارشناس ارشد تاریخ، محقق و نویسنده.
2) بقره/158.
3) بقره/158.
4) محمد بن یعقوب کلینى، الاصول من الکافى، دار الکتب الاسلامیه، تهران، ج 5، ص 494، ح 1.
5) محمد بن محمد شیخ مفید، الارشاد فى معرفه حجج الله على العباد، تحقیق مؤسسه آل البیت، قم، 1413 ق، ح 1، ص 173.
6) مسلم بن حجاج نیشابورى، صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقى، دار احیاء التراث العربى، بیروت، 1375 ق، ج 3، ص 1315. (کتاب الحدود، ج 1688)
7) قلم/9 – 8.
8) محمد ابن سعد، الطبقات الکبرى، دار بیروت، 1405 ق، ج 1، ص 202.
9) فتح/29.
10) ابن اعثم، الفتوح، تحقیق على شیرى، دار الاضواء، بیروت، 1411 ق، ج 2، ص 473.
11) ر. ک: نصر بن مزاحم منقرى، وقعه صفین، مکتبه المرعشى النجفى، قم، ص 513.
ادامه دارد …..