نویسنده: حسین علی پور
بحث امکان تشرّف در زمان غیبت را با حدیثی از امام صادق (علیه السلام) آغاز می کنیم:
«قال ابو عبدالله (علیه السلام): للقائم غیبتان: إحداهما قصیره و الاُخری طویله، الغیبه الاُولی لا یعلم بمکانه فیها إلّا خاصّه شیعته، و الاُخری لا یعلم بمکانه فیها إلّا خاصّه موالیه». (1)
«امام صادق (علیه السلام) فرمود: برای قائم (علیه السلام) دو گونه غیبت وجود دارد: یکی از آن دو کوتاه و دیگری طولانی می باشد.
ویژگی غیبت اول آن است که مکان آن حضرت را جز خواص شیعیان کسی نمی داند. ویژگی غیبت دوم آن است که مکان آن حضرت را جز خواص موالی و دوستان وی کسی نمی داند».
از این روایت نکاتی استفاده می شود که شایان ذکر و متناسب با موضوع بحث است. البته قبل از نکات، لازم است بگوییم:
اولاً: این روایت از نظر سند صحیح است و تمام راویان آن از افراد موثّق هستند (2)
ثانیاً: روایات به این مضمون متعددّ است که به خاطر رعایت اختصار به ذکر یکی از آن ها اکتفا کردیم.
اینک به طور اختصار نکات را بیان می نماییم:
نکته اوّل:
از جمله ی «للقائم غیبتان إحداهما قصیره» استفاده می شود که حضرت قائم (علیه السلام) دارای دو گونه غیبت است؛ یکی از آن دو کوتاه و دیگری طولانی است که جمله ی «الاُخری طویله» اشاره به آن است.
غیبت صغری
با توجه به روایاتی که ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) را مانند ولادت موسی (علیه السلام) در خفا دانسته، می توان گفت که آغاز غیبت صغری همزمان با ولادت آن حضرت در نیمه شعبان سال 255 ه.ق بوده است. این غیبت کوتاه مدّت، در نیمه شعبان سال 329 ه.ق با وفات علی بن محمّد سمری رحمه الله – نایب چهارم حضرت – پایان پذیرفت.
البته بعضی از علما و دانشمندان شیعه آغاز غیبت صغری را همزمان با شهادت امام حسن عسگری (علیه السلام) به سال 260 ه.ق دانسته اند.
بنابراین، غیبت اوّل را اگر همزمان با تولّد حضرت دانستیم، مدّت آن 74 سال و اگر آغاز آن را از زمان شهادت امام حسن عسگری (علیه السلام) بدانیم، مدت آن 69 سال خواهد بود. این مقدار نسبت به غیبت دوم حضرت که هنوز ادامه دارد، بسیار کوتاه است.
نکته دوّم:
از جمله ی «الغیبه الاُولی لا یعلم بمکانه فیها إلّا خاصّه شیعته» استفاده می شود که غیبت صغری نه تنها از جهت زمان محدود بود، بلکه از نظر شعاع و گستردگی نیز محدودیت داشته است. زیرا به دلیل این روایت، در غیبت صغری فقط شیعیان خاص مانند نُوّاب خاص و بعضی از وکلای آن حضرت، مکان و محل ایشان را می دانستند و با وی در ارتباط بودند.
همچنین افرادی در زمان حیات و زندگانی امام حسن عسگری (علیه السلام) که آغاز غیبت صغری بود، به محضر حضرت می رسیدند، مانند نُوّاب خاص، و احیاناً افراد دیگری بعد از امام حسن عسگری (علیه السلام) نیز با حضرت در ارتباط بودند و گاهی به فیض درک حضورش نایل می شدند که این موضوع با مراجعه به تاریخ غیبت صغری روشن می شود.
البته تشرّف به حضور امام زمان (علیه السلام) در زمان حیات و زندگی امام حسن عسگری (علیه السلام) بیشتر بود. زیرا آن حضرت عنایت داشتند که با تدبیرهای ویژه ای – که مزاحمتی از طرف حکومت برای ایشان فراهم نشود – فرزند عزیزشان را به خواصّ اصحاب و شیعیان خود نشان دهند و بر امامت وی بعد از خود تأکید نمایند، تا در آینده شیعیان نسبت به شناخت امام در حیرت و سرگردانی نمانند.
لذا امام حسن عسگری (علیه السلام) به هنگام لزوم، در مواردی، به افراد متعدّدی حضرت مهدی (علیه السلام) را نشان می دادند و بر امامت وی تأکید می کردند. زیرا حضرت می دانستند که اگر ولادت آن حضرت به طور کلی در خفا بماند، موجب حیرت و سرگردانی شیعیان خواهد شد.
از سوی دیگر شیعیان نیز در شرایطی بودند که با مشاهده ی آثار و علایم وقوع غیبت در آینده ی نزدیک، نسبت به شناسایی امام دوازدهم (علیه السلام) حساس شده بودند و پیوسته از امام عسگری (علیه السلام) در مورد وی پرسش می کردند. این امر نیز سبب می شد که حضرت، بیشتر در شناساندن فرزندشان به عنوان آخرین وصیّ و جانشین معصوم پیامبر اهتمام بورزد در این مورد شواهد تاریخی فراوان وجود دارد که نمونه ای از آن را ذکر می کنیم:
مرحوم صدوق با سند صحیح از احمد بن اسحاق نقل می کند که گفت: «خدمت حضرت امام حسن عسگری (علیه السلام) شرفیاب شدم و خواستم درباره امام بعد از وی پرسش کنم. آن حضرت قبل از آن که من سوال کنم فرمود:
«احمد بن اسحاق! خداوند از هنگام خلقت آدم تا کنون زمین را از حجّت خالی نگذاشته و تا قیامت نیز زمین را از کسی که به وسیله ی او بلاها را از اهل زمین دفع کند و باران رحمتش را فرو فرستد و برکات زمین را برویاند، خالی نخواهد گذاشت.
عرض کردم: یابن رسول الله! امام و خلیفه بعد از شما کیست؟
حضرت از جای برخاستند و با سرعت وارد اطاق شدند. وقتی بیرون آمدند، کودک سه ساله ای مانند ماه شب چهارده ، بر دوش وی بود. آن گاه فرمود: ای احمدبن اسحاق! اگر تو نزد خدا و حجت های وی گرامی نبودی، فرزندم را به تو نشان نمی دادم. او همنام و هم کنیه ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) است و همان کسی است که زمین را از قسط و عدالت پر کند، همان طوری که از جور و ستم پر شده باشد. ای احمد بن اسحاق! مثل او در اُمّت اسلام، مثل حضرت خضر (علیه السلام) و ذی القرنین است. به خدا سوگند او را غیبتی است که در آن، کسی
بر اعتقاد به امامت او نخواهد ماند. مگر فردی که خدا او را ثابت نگه دارد و او را به دعا نمودن برای تعجیل ظهور امام عصر (علیه السلام) توفیق دهد.
عرض کردم: ای آقای من! آیا معجزه و علامتی هست که قلب من به واسطه ی آن مطمئن گردد؟.
فنطق الغلام (علیه السلام) بلسان عربیّ فصیح فقال: أنا بقیّه الله فی أرضه و المنتقم من أعدائه، و لا تطلب أثراً بعد عین یا أحمد بن اسحاق؛ در این هنگام آن فرزند خردسال به زبان عربی فصیح فرمود: « من ذخیره ی خدا در روی زمین و انتقام گیرنده از دشمنان او هستم. ای احمد بن اسحاق! بعد از آن که خودم را مشاهده کردی، دیگر دنبال علامت و نشانه ی من مگرد».
احمدبن اسحاق گوید: خوشحال و مسرور، از حضور حضرت امام حسن عسگری و حضرت مهدی (علیه السلام) بیرون رفتم.
روز بعد به حضور حضرت برگشتم و عرض کردم: یابن رسول الله! به سبب احسانی که دیروز به من کردید (و امام بعد از خودتان را به من نشان دادید) سرورم فراوان شد؛ لکن بفرمایید که چه سنّتی از خضر و ذی القرنین در آن حضرت است؟
حضرت فرمودند: طولانی شدن غیبت او، ای احمد!
عرض کردم: آیا غیبت او به درازا می کشد؟
حضرت فرمود: آری به خدا سوگند! تا جایی که بسیاری از معتقدان به امامت او به واسطه ی طولانی شدن غیبتش از اعتقادشان برگردند، و ثابت نماند مگر کسی که خدا از او عهد و پیمان گرفته و ایمان به او را در قلبش جا داده و او را مؤیّد فرموده باشد.
آن گاه امام عسگری (علیه السلام) فرمودند:
یا احمد بن إسحاق، هذا أمر من أمر الله و سرّ من سرّ الله و غیب من غیب الله، فخذ ما آتیتک و اکتمه و کن من الشاکرین، تکن معنا غداً فی علّیین، ای احمد بن اسحاق! غیبت امری است الهی و سرّی است از اسرار خدا و رازی است از رازهای خدا. آنچه به تو گفتم، بگیر و آن را پوشیده دار و از سپاسگزاران باش، تا فردای قیامت در درجات عالی با ما باشی».(3)
با توجّه به این روایت، روشن گردید که در ایّام پر برکت زندگانی امام عسکری (علیه السلام) عدّه ای از خواص شیعه شرفیاب حضور حضرت بقیه الله (علیه السلام) شده و امام خویش و حجت خدا بعد از امام عسگری (علیه السلام) را شناخته بودند.
نکته سوم:
از جمله ی «والاُخری لا یعلم بمکانه فیها إلّا خاصّه موالیه» استفاده می شود که در دوران غیبت طولانی حضرت مهدی (علیه السلام) نیز موالیان و خدمت کارانی برای حضرت وجود دارند که جا و مکان وی را می دانند. با توجّه به این نکته که از فرمایش امام صادق (علیه السلام) استفاده کردیم، بحث امکان تشرّف به حضور امام زمان (علیه السلام) در غیبت کبری را ادامه می دهیم. در دعای شریف ندبه می خوانیم:
«هل إلیک یابن أحمد سبیل قتلقی؟» (4)
«آیا راهی به سویت ای فرزند احمد هست تا ملاقات شوی؟
سوالی که با خواندن این جمله، در ذهن مشتاقان حضرت مهدی (علیه السلام) خطور می کند این است که: آیا در عصر غیبت کبری راهی برای شرفیابی به حضور امام زمان (علیه السلام) هست؟
در جواب پرسش فوق به طور اجمال می توان گفت: آری! در زمان غیبت کبری امکان تشرف به حضور امام زمان (علیه السلام) هست. زیرا افراد زیادی در طول غیبت کبری به سعادت دیدار حضرت بقیه الله الأعظم (علیه السلام) دست یافته اند. (5) امّا برای این که پرسش فوق را به صورت مفصّل جواب دهیم، لازم است موضوع سؤال را از دو جهت بحث نماییم:
1. از جهت امکان عقلی.
2. از جهت دلیل نقلی.
امکان تشرف به حضور امام زمان (علیه السلام) از نظر عقل
اگر از دیدگاه عقل به این مسئله بنگریم، هیچ گونه مانعی در این باره وجود ندارد و عقل آن را ممکن می داند. زیرا تحقق آن نه امری محال است و نه مستلزم امر محال می باشد. بنابراین، همانگونه که خداوند به پیامبر می فرماید:«قُل إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثلُکُم (6)؛ به مردم بگو، من نیز مانند شما انسانم». امام عصر (علیه السلام) نیز همچون پیامبر هستند و گرچه از انظار عموم غایب می باشند، ولی عقل، دیدن و مشاهده ی آن حضرت را ممکن می داند.
علاوه بر این، – طبق شواهد متقن تاریخی، افراد بسیاری در دوره ی غیبت کبری به حضور حضرتش رسیده اند که این دلیل قاطعی بر امکان
تشرّف است. زیرا بهترین دلیل بر امکان چیزی، وقوع آن است.
در این جهتِ از بحث به همین مقدار بسنده می کنیم . زیرا هدف اساسی ما این است که این موضوع را از نظر روایات و براهین نقلی بررسی کنیم.
امکان تشرّف به حضور امام زمان (علیه السلام) از نظر نقل
روایات ائمه اطهار علیهم السلام در مورد زندگانی حضرت مهدی (علیه السلام) در عصر غیبت، از نظر دلالت به طور کلی به سه دسته تقسیم می شود:
دسته ی اول:
روایاتی است که از آن ها استفاده می شود که امام زمان (علیه السلام) به طور طبیعی و معمولی، امّا به صورت ناشناس و با «خفای عنوان» در میان مردم و اجتماع می باشند و مردم را می بینند و می شناسند و مردم نیز حضرت را مشاهده می کنند، لکن آن حضرت را نمی شناسند.
اینک نمونه هایی از آن روایات را متذکّر می شویم:
1- سَدیر می گوید: « از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «به تحقیق در صاحب این امر شباهتی از یوسف خواهد بود».
عرض کردم: گویا شما از غیبت وی سخن می گویید؟
حضرت فرمود:
چرا این مردم خوک صفت، موضوع غیبت را انکار می کنند. – مگر نمی دانند که – برادران یوسف که عاقل و با خرد و فرزندان پیامبران بودند، هنگام ورود بر وی با او به گفتگو و داد و ستد پرداختند، امّا او را نشناختند تا این که خود را به آنان معرفی فرمود. آن گاه یوسف را شناختند. پس چرا این اُمت حیران، انکار می کنند که خداوند در پاره ای از اوقات، حجتش را از آنان مستور بدارد؟»
…فما تنکر هذه الأمّه أن یکون الله یفعل بحجّتّه ما فعل بیوسف و أن یکون صاحبکم المظلوم، المجحود حقّه، صاحب هذا الامر یتردّد بینهم، و یمشی فی أسواقهم، و یطأ فرشهم و لا یعرفونه حتّی یأذن الله له أن یعرفّهم نفسه کما اذن لیوسف حین قال له إخوته: «أءِنَّکَ لأَنتَ یُوسُفَ قَالَ أَنَا یُوسُفُ» (7) پس چرا این امت انکار می کند که خداوند با حجت خویش همان کند که با یوسف کرد؟ یعنی صاحب شما که مظلوم است و حقش را انکار می کنند، در بین امت رفت و آمد کند و در بازارشان راه رود و بر فرش هایشان قدم نهد. ولی او را نشناسند تا خدا به وی اجازه دهد که خود را به آنان معرّفی کند همچنان که به یوسف اجازه داد در آن هنگام که برادرانش به وی گفتند: آیا تو یوسفی؟! فرمود بلی، من یوسف هستم». (8)
2- در حدیثی امام صادق (علیه السلام) شباهت آن حضرت را با یوسف پیامبر چنین بیان می فرماید:
«و أمّا سنّه من یوسف فالستر یجعل الله بینه و بین الخلق حجاباً یرونه و لا یعرفونه». (9)
«اما سنّتی که از یوسف (علیه السلام) در صاحب این امر می باشد این است که خداوند بین او سایر خلق، حجابی قرار می دهد که او را می بینند، ولی نمی شناسند».
3- جناب محمّد بن عثمان – نایب خاصّ حضرت در غیبت صغری – که از دیگران به حال امام (علیه السلام) آگاه تر است، می فرماید:
«والله إنّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کلّ سنه فیری الناس و یعرفهم ویرونه و لا یعرفونه». (10)
«سوگند به خدا! همانا صاحب این امر همه ساله در موسم حج حاضر می شود و مردم را مشاهده می کند و مردم نیز او را می بینند، امّا نمی شناسند».
از این دسته روایات که از نظر تعداد قابل ملاحظه است، نکاتی استفاده می شود:
نکته ی اول: امکان مشاهده ی حضرت مهدی (علیه السلام)
این روایات بیانگر امکان مشاهده ی حضرت مهدی (علیه السلام) در غیبت کبری است. زیرا در آن ها تصریح شده است: «همان طور که امام (علیه السلام) مردم را مشاهده می کند، مردم نیز آن حضرت را می بینند، امّا نمی شناسند».
نکته ی دوم: چگونگی ارتباط با امام زمان (علیه السلام) در غیبت کبری
از این دسته روایات استفاده می شود که امام صادق (علیه السلام) مدّت ها قبل از تولد حضرت مهدی (علیه السلام) با بهره گیری از قصّه حضرت یوسف، مسئله امکان تشرّف و ارتباط با آن حضرت را در عصر غیبت کبری، ممکن دانسته و کیفیّت و چگونگی آن را نیز بیان فرموده اند؛ آن جا که حضرت در
بیان سنّتی از یوسف در حضرت مهدی (علیه السلام)، فرمود: «خداوند بین او و خلق حجابی قرار می دهد که در عین حالی که وی را مشاهده می کنند، نمی شناسند».
از جمله ای که در چند حدیث آمده است، استفاده می شود که همان طور که برادران یوسف (علیه السلام) در هنگام مواجه شدن با وی، او را نشناختند و به عنوان عزیز و پادشاه مصر او را صدا زدند و از حضرتش تقاضای کمک بیشتر کردند، حضرت مهدی (علیه السلام) نیز چنین حالتی دارند که در عصر غیبت کبری، امکان دارد افرادی با حضرت برخورد و مراوده داشته باشند و با وی گفتگو نمایند، امّا او را نشناسند؛ همانند یوسف (علیه السلام) که حتّی برادران وی بعد از آن همه برخوردهای متعدد که همراه گفتگو و داد و ستد های تجاری بود، یوسف (علیه السلام) را نشناختند، تا این که یوسف (علیه السلام) که به خوبی برادران را می شناخت، خطاب به آنان فرمود: «آیا دانستید که شما از روی جهالت با یوسف و برادرش چه کردید؟!»
در این هنگام برادران یوسف متوجه شدند و گفتند: «آیا تو یوسفی؟!»
فرمود: «من یوسفم و این هم برادرم». (11)
نتیجه این که، اگر چه تشرّف به حضور امام زمان (علیه السلام) در عصر غیبت کبری، امری است ممکن، لکن باید دانست غالب کسانی که به این سعادت بزرگ دست یافته اند، در آن هنگام، حضرت را نشناخته اند، بلکه بعد از ملاقات با حضرت، طبق نشانه ها و شواهد، فهمیده اند که مورد عنایت خداوند قرار گرفته اند و لحظاتی را در حضور ولیّ خدا گذرانده اند.
شاهد بر این موضوع، حکایات و قضایای فراوانی است که توسط افراد موثّق و مورد اعتماد نقل گردیده است و به هیچ وجه قابل خدشه نیست.
البته دانستن این مطلب نیز لازم است که در مواردی هم ممکن است بعضی از افراد در هنگام تشرف، التفات به آن داشته باشند؛ لکن این موارد بستگی به اجازه ی خداوند دارد که حضرت کسی را مورد عنایت خاصّ خودشان قرار دهند، امّا در عین حال که الطاف و عنایات حضرت مهدی (علیه السلام) به شیعیان و ارادتمندانش فراوان است، لکن به جهت مصالح مهم تری که در کار است، در چنین مواردی که انسان هنگام برخورد و ملاقات با حضرت، ایشان را بشناسد اندک است.
نکته ی سوم: امام زمان (علیه السلام) در دوران غیبت با مردم هستند
این روایات ما را متوجّه این امر می کند که بودن آن حضرت در بین مردم، تاثیر عمق اخلاقی و معنوی در روحیّه ی افراد متدیّن و مؤمن می گذارد. زیرا وقتی توجّه داشته باشیم که حجّت و ولیّ خدا براساس مصالح و حکمت هایی که بر ما پوشیده است از انظار غایب می باشد لکن غیبت آن حضرت به گونه ای نیست که به کلّی از ما بیگانه و دور باشند، بیشتر به فکر خود سازی و اصلاح نفس خواهیم بود چنانکه در دعای شریف ندبه می خوانیم:
«بنفسی أنت من مفیّب لم یخل منّا، بنفسی أنت من نازح ما نزح عنّا؛ جانم به فدای غایبی که از میان ما بیرون نیست! جانم به فدای دور از وطنی که از ما بر کنار نیست!»
این عبارت به خوبی دلالت دارد که امام زمان (علیه السلام) در بین مردم حضور دارند؛ نه این که از میان مردم، خارج و دور باشند. بدیهی است اعتقاد به
ظهور ولیّ عصر (علیه السلام) با این باور که وی در زمان غیبت نیز در میان مردم است و از ما کنار نیست تأثیرات مثبت و سازنده ای دارد که به برخی از آن ها اشاره خواهد شد.
آثار سازنده ی انتظار
از آثار مثبت و سازنده ی باور دینیِ انتظار در مورد ولی و حجّت خدا این است که این اعتقاد – که ریشه در اعماق فرهنگ اصیل اسلامی دارد و از «قرآن و سنّت» گرفته شده است – سبب اتّحاد و قوّت قلب و تصمیم گیری و احتمام شدید افراد نسبت به انجام تکالیف و وظایف شرعی می شود و از سوی دیگر موجب خلوص نیّت و تهذیب نفس و رشد اخلاقی در فرد و اجتماع می گردد. چنین اعتقادی با این نظریه که «غیبت، باعث تفرقه و ضعف و سستی در مردم می شود» (12) مغایرت اساسی دارد. زیرا این اعتقاد و باور دینی بهترین وسیله ی انذار نسبت به کارهای منفی و خلاف اخلاق است و مردم را از ارتکاب معاصی و گناهان باز می دارد. از سوی دیگر، اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) بهترین عامل تشویق و ترغیب به کارهای خیر و اعمال صالح است.
به همین جهت است که در روایات منقول از پیامبر اکرم و ائمه ی اطهار علیهم السلام، انتظار از برترین اعمال شمرده شده است چنانکه پیامبر اکرم می فرماید:
«أفضل أعمال اُمتّی انتظار الفرج من الله عزوجلّ». (13)
«بهترین اعمال امّت من، انتظار فرج از سوی خداوند عزّوجلّ است».
بدون شک، انتظار فرج هنگامی از برترین عمل های امّت خواهد بود که شخص منتظر سعی می کند تمام اعمال و کردار خود را براساس موازین اسلام و بدون سهل انگاری انجام دهد.
این جا است که باید گفت: کسانی که اسلام را طبق سفارش پیامبر از اهل بیت آن حضرت گرفته اند، هیچ مشکل فکری و عقیدتی نسبت به اعتقادات اسلامی ندارند. زیرا ائمه ی اطهار علیهم السلام در طول دویست و پنجاه سال بعد از پیامبر، تمام مسایل اسلامی را با بهترین شیوه بیان فرموده اند و چیزی را ناگفته نگذاشته اند؛ امّا کسانی که دنبال بیگانگان رفته و بر کشتی نجات نشسته اند، هیچ وقت نخواهند توانست طعم شیرین معارف اسلام و قرآن را بچشند. زیرا از پیامبر اکرم نقل شده است که فرمودند:
«مثل أهل بیتی کمثل سفینه نوح کم توسّل بهم نجی و من تخلّف عنهم هلک». (14)
«مثل اهل بیت من، مثل کشتی نوح است؛ هر که متوسّل به آن شد، نجات یافت و هر که از آن تخلف ورزید، هلاک گردید».
آری! اگر طنطاوی و ابن خلدون و امثال آن ها، موضوع انتظار ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را از دیدگاه مبارک امام صادق (علیه السلام) می نگریستند، هیچ وقت مرتکب اشتباهاتی که آنان را بدنام ساخته است، نمی شدند و انتظار را عامل رکود نمی دانستند؛ بلکه منتظران را افرادی پر تلاش و فعال می دانستند همانگونه که امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
«المنتظر للثّانی عشر کالشاهر سیفه بین یدی رسول الله صلی الله و علیه و آله وسلّم یذبّ عنه». (15)
«منتظر امام دوازدهم – حضرت مهدی (علیه السلام) – مانند کسی است که در رکاب پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلّم شمشیر کشیده، از آن حضرت دفاع می کند».
از مفهوم این حدیث و احادیث دیگر به این مضمون، روشن می شود که اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) نه تنها ایجاد ضعف در افراد نمی کند، بلکه موجب تحرّک و آمادگی زیاد در آن ها می شود. زیرا کسی که بخواهد در حضور شخصیّتی مانند پیامبر گرامی، از اسلام و ارزش های والای آن دفاع کند و در راه خدا شمشیر بزند، باید آمادگی کافی داشته باشد.
در روایت دیگری امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید:
«المنتظر لأمرنا کالمتشحّط بدمه فی سبیل الله». (16)
«کسی که منتظر امر ما (قیام حضرت مهدی (علیه السلام)) باشد، مانند کسی است که در راه خدا در خون خویش بغلطد».
از این حدیث نیز به خوبی استفاده می شود که منتظرین واقعی امام زمان (علیه السلام) لحظه ای از تحرّک و تکاپو در پیشبرد اهداف دین، باز نمی ایستند، بلکه همیشه سعی و کوشش می کنند که خود را براساس اسلام اصیل و مکتب اهل بیت علیهم السلام آن چنان پرورش دهند که صلاحیّت و شایستگی درک حضور حضرت را در زمان ظهور وی داشته باشند تا از
مصادیق آیه ی کریمه زیر باشند:
(وَ لَقَد کَتَبنا فِی الزَّبُورِ مِن بَعدِ الذِّکرِ أَنَّ الأَرضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ (17)
«ما در زبور بعد از ذکر (تورات) نوشتیم که بندگان شایسته ام وارث (حکومت) زمین خواهند گردید».
این جا است که باید گفت: اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) آن چنان که در روایات اهل بیت علیهم السلام بیان گردیده است، رمز عدالت خواهی و وحدت کلمه در میان همه ی مردمان جهان در حکومت الهی آن بزرگوار است چنانکه امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به سؤال عمّار ساباطی فرمود.
عمار از آن حضرت سؤال کرد یابن رسول الله! در این صورت که عبادت در زمان دولت های باطل با ترس، برتر از عبادت در زمان ظهور دولت حق است، چرا ما آرزو کنیم که از اصحاب قائم (علیه السلام) در ظهور حقّ باشیم؟
حضرت صادق در جواب فرمود:
«سبحان الله! آیا دوست ندارید که خداوند – به واسطه ی آن حضرت – دین حقّ و عدالت را در تمام بلاد دنیا آشکار گرداند و حال همه ی مردم بهبود یابد؟!
و یجمع الله الکلمه و یؤلّف بین قلوب مختلفه و لا یعصی الله عزّوجلّ فی أرضه و یقام حدود الله فی خلقه، و یردّ الله الحقّ إلی أهله فیظهروه حتّی لایستخفی بشیء من الحق مخافه أحدٍ من الخلق. (18)
و خداوند – به واسطه ی حضرت مهدی (علیه السلام) – همه ی مردم را زیر پرچم توحید و کلمه ی «لا اله الا الله» جمع کند و بین قلب های پراکنده و مختلف، دوستی و اتحاد ایجاد کند و گناه را از روی زمین بردارد و حدود و احکام خدا در میان خلق خدا اجرا گردد و حق به صاحبانش رسد تا آن را ظاهر کنند و چیزی از حق را به جهت ترس از مردم مخفی نکنند».
به جرأت می توان گفت که ایمان و اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) – تنها منجی عالم بشریت- با توجه به شناختی که روایات اهل بیت و ائمه ی اطهار علیهم السلام به ما می دهد، نه تنها موجب تفرقه و ضعف و سستی در مسلمانان نمی شود؛ بلکه رمز اتحاد و قدرت و شوکت مسلمانان در آن نهفته است. زیرا اعتقاد به آن، یعنی اعتقاد به حاکمیّت تمام ارزش های اسلامی در سطح دنیا و آرزوی غلبه ی دین حق بر تمام ادیان باطل؛ اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)، یعنی اعتقاد به تحقق وعده های الهی در پیروزی کامل اسلام بر تمام ادیان عالم همانطور که خداوند متعال می فرماید:
(هَوَ الَّذِی أَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدی وَ دینِ الحَقِّ لِیُظهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَو کَرِهَ المُشرِکُونَ) (19)
خدا کسی است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر تمام ادیان غلبه و پیروزی بخشد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند.
اینک از تمام کسانی که می خواهند با مسئله غیبت و ظهور و اهداف الهی آخرین ذخیره ی خدا، حضرت بقیه الله (علیه السلام) آشنا شوند، می خواهیم که سعی کنند این معرفت را از طریق قرآن کریم و روایات ائمه اطهار علیهم السلام – که معدن علوم پیامبر اسلام و تمامی انبیای الهی هستند – فرا گیرند تا به حقیقت دست یابند و طعم شیرین ایمان را بچشند.
نتیجه
از آنچه گفته شد چنین نتیجه می گیریم که اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) و مسئله ی انتظار، در صورتی باعث رکود است که مفهوم آن تحریف شود همان طوری که بعضی از مخالفان و دشمنان اسلام آن را تحریف کرده و می کنند؛ امّا اگر این اعتقاد و باور دینی – که از مهم ترین مسایل اسلامی به شمار می رود – به مفهوم واقعی آن به جامعه ی اسلامی و بشریّت تفهیم شود، بزرگ ترین عامل تربیت و خود سازی و تحرک و امید به آینده ی نورانی و روشن خواهد بود و از مدارک معتبری که این موضوع را تأیید می کند، روایتی است که درذیل آیه ی کریمه ی زیر ذکر شده است:
(وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَستَخلِفَنّهُم) (20)
«خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد؛ همان گونه که کسانی را که پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد، و آن دینی را که بر ایشان پسندیده است به
سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند، و هر سک پس از آن به کفر گراید؛ آنانند که نا فرمانند».
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و ائمه اطهار علیهم السلام نقل شده است که فرموده اند: «این آیه درباره ی امام مهدی (علیه السلام) و اصحاب آن حضرت نازل شده است». (21)
لذا تمام کسانی که منتظر چنین برنامه ی اصلاح گرانه به دست توانمند ایمان به خدا و رسول و انجام فرامین و دستورات اسلامی باشند.
حال باید به بد اندیشان گفت که این اعتقاد و باور دینی چگونه موجب سستی و تفرقه در میان مسلمانان می شود؟ و باید گفت که آنچه موجب تفرقه و سستی در بین مسلمانان می گردد، برداشت غلط و مغرضانه ای است که از سوی بی خبران از حقایق اسلام اظهار می گردد.
اینک بحث امکان تشرف به حضور آن حضرت را پی می گیریم:
دسته دوم:
از روایاتی که دلالت بر امکان ارتباط با امام زمان (علیه السلام) در غیبت کبری می کند، روایاتی است که دلالت دارد بر این که در غیبت دوم و طولانی حضرت نیز کسانی هستند که علاوه بر ارتباط با آن حضرت، جا و مکان وی را نیز می دانند که دو نمونه از آن را ذکر می کنیم:
1- عن إسحاق بن عمّار قال: قال ابوعبدالله (علیه السلام): « للقائم غیبتان: احدهما قصیره و الاُخری طویله، الغیبه الاُولی لا
یعلم بمکانه فیها إلّا خاصّه شیعته و الاُخری لا یعلم بمکانه فیها إلّا خاصّه موالیه». (22)
«اسحاق بن عمار از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که حضرتش فرمود: برای قائم (علیه السلام) دو غیبت است که یکی کوتاه و دیگری طولانی است. در غیبت اول جا و مکان آن حضرت را جز خواص شیعیان وی کسی نمی داند و در غیبت دوم، جز موالیان خاص آن جناب کسی از جا و مکان او اطلاعی ندارد».
گرچه این روایت را در بحث های گذشته آوردیم، ولی به خاطر استفاده ی نکات دیگر، آن را ذکر نمودیم.
از قسمت آخر روایت به خوبی استفاده می شود که در غیبت دوم نیز ارتباط با آن حضرت در شعاع و گستره ای کمتر از غیبت صغری وجود دارد و به طور کلی ارتباط قطع نیست و برای آن حضرت، خدمت کاران خاص و ویژه ای وجود دارد که از جا و مکان وی آگاه هستند.
تذکر این نکته لازم است که این روایت، از نظر سند نیز صحیح است و تمام راویان آن از افراد برجسته ی شیعه می باشند. (23)
2- مفضّل از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که حضرت فرمود:
«إنّ لصاحب هذا الأمر غیبتین، إحداهما تطول حتّی یقول بعضهم: مات، و بعضهم یقول: قتل، و بعضهم یقول: ذهب، فلا یبقی علی أمره من أصحابه إلّا نفر یسیر، لا یطلّع علی
موضعه أحد من ولیّ و لا غیره إلّا مولی الّذی یلی أمره (24)؛ برای صاحب این امر، دو غیبت است که یکی از آن دو به قدری طولانی می شود که بعضی می گویند: او وفات کرده است، و بعضی می گویند: کشته شده است، و بعضی می گویند: رفته است؛ به طوری که کسی از اصحاب او بر اعتقاد به امامت وی باقی نماند، مگر افراد اندکی، و از مکان او کسی از دوست و غیر دوست آگاه نیست، جز موالی و خدمتکار آن حضرت».
از این روایت هم استفاده می شود که اگرچه بر اثر طولانی شدن غیبت دوم حضرت، بسیاری از معتقدین به امامت وی – جز عده ی کمی – دست از عقاید حقّه ی خودشان بر می دارند و کسی هم از مکان آن حضرت مطلع نمی شود، لکن از آخر حدیث استفاده می گردد که باز هم موالیان و خدمت کاران برای حضرت وجود دارد که علاوه بر ارتباط با آن جناب، مکان وی را نیز می دانند.
صاحب غیبت نعمانی رحمه الله بعد از نقل این حدیث می فرماید:
«ولو لم سکن یروی فی الغیبه إلّا هذا الحدیث، لکان فیه کفایه لمن تأمّله؛ اگر در موضوع غیبت تنها همین روایت بود، برای کسانی که در معنی و مفهوم آن تأمّل می کنند، کافی بود».
نتیجه ای که از این روایات به دست می آید، این است که در غیبت کبری به طور کلی ارتباط آن حضرت با شیعیان قطع نیست و افرادی هستند که از برکت و فیض حضور حضرت برخوردارند، اگرچه
تعدادشان اندک است.
بنابراین، با توجه به این روایات و روایات دسته اول که بیانگر کیفیّت حضور حضرت در جامعه بود و با توجه به قضایا و شواهد متقن تاریخی که در طول غیبت کبری برای عده ی بسیاری از بزرگان و معتمدان شیعه در رابطه با تشرّف به حضور حضرت رخ داده است، نمی توان گفت که در غیبت کبری به طور کلی ارتباط بین آن حضرت و شیعیان قطع شده است.
دسته ی سوم:
روایاتی است که از ظاهر آن ها استفاده می شود که آن حضرت در ایام غیبت با خفای شخصی زندگی می کنند و دیده نمی شوند و نیز نام حضرت هم برده نمی شود. اکنون ما روایات مزبور را از منابع اصلی آن ذکر می کنیم و سپس توضیحات لازم را نسبت به هر کدام ارائه خواهیم کرد:
1- از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرموده اند:
«الخامس من ولد السابع یقیب عنکم شخصه و لا یحلّ لکم تسمیته (25)؛ پنجمین نفر از فرزندان هفتمین امام، (کسی است که) شخص وی از شما غایب می شود و بردن نام او بر شما روا نخواهد بود».
این روایت دلالت دارد که شخص حضرت از ما غایب می شود و بردن نام حضرت نیز برای ما حلال نیست؛ امّا از این که غیبت حضرت طوری باشد که هیچ ارتباطی برای هیچ کس با وی نباشد ساکت است. زیرا این روایت اصل مسئله غیبت را بیان می فرماید.
بنابراین، روایات دیگری که دلالت دارد خواص از شیعیان در غیبت صغری و موالیان و خدمت کاران حضرت در غیبت کبری جای ایشان را می دانند و در دسته ی دوم به دو نمونه از آنها اشاره شد، منافاتی با این روایت ندارد. نتیجه این می شود که گر چه حضرت از انظار غایب هستند، لکن ممکن است در مواردی هم افرادی خاصّ حضرت را دیدار نمایند.
مطلب دیگری که در مورد این روایت می توان گفت این است که بعضی از ناقلین آن مانند محمّد بن سنان در علم رجال تضعیف شده است، چنانکه علّامه در «خلاصه» می فرماید: محمّد بن سنان از اصحاب امام هفتم و هشتم و نهم است؛ لکن هم ضعیف است و هم مورد طعن واقع شده است.
مرحوم شیخ طوسی فرموده است: این مرد جدّاً ضعیف است و اعتماد بر او نمی توان کرد و آنچه به تنهایی نقل نموده باشد قابل التفات و توجه نیست.
ابو عمرو کشّی در کتاب رجال خود از فضل بن شاذان چنین نقل می کند: «لااُحلّ لکم أن ترووا أحادیث محمّد بن سنان؛ جایز نمی دانم برای شما که احادیث محمّدبن سنان را روایت کنید».
غضائری نیز از کتب فضل بن شاذان چنین نقل می کند: از دروغگوهای مشهور، محمّدبن سنان است. (26)
با توجه به سند روایت فوق که چنین فردی ناقل آن است هیچ وقت نمی توان به وسیله ی آن یک مطلب اعتقادی را اثبات یا نفی کرد.
2- ربّان بن صلت از امام رضا (علیه السلام) چنین روایت می کند:
«سئل الرضا (علیه السلام) عن القائم فقال: لایری جسمه و لا یسمّی باسمه» (27)
«از امام هشتم درباره ی حضرت قائم (علیه السلام) سؤال شد. حضرت فرمود: شخص او دیده نمی شود و نام وی برده نمی شود».
این روایت، مطلق است و قابل تقیید می باشد و از جهت سند نیز مخدوش است. زیرا در سند آن جعفر بن محمّد مالک می باشد که تضعیف شده است.
در ترجمه ی وی آمده است: جعفر بن محمّد بن مالک بن عیسی بن سابور ابوعبدالله کوفی در نقل حدیث ضعیف است. و احمد بن حسین گفته است که وی حدیث وضع می کرده و از افراد ناشناخته نیز روایت نقل کرده است. علاوه بر این، فاسد المذهب نیز بوده است. سپس اضافه می کند که نمی دانم به چه جهت علی بن همام و ابوغالب زراری از او روایت نقل کرده اند. علّامه در «خلاصه» فرموده که او ثقه است؛ لکن اضافه می کند که وی را تضعیف کرده اند و درباره ی مولد حضرت قائم (علیه السلام) اعاجیبی نقل کرده است و من نیز به روایت او عمل نمی کنم.(28)
بنابراین، به طور حتم حدیثی که از چنین فردی نقل شده باشد، عمل به آن درست نیست؛ به خصوص که روایت در رابطه با مسائل اعتقادی باشد.
3- از داوود بن قاسم جعفری نقل شده که گفت: از امام هادی (علیه السلام) شنیدم که می فرمود:
«الخلف من بعدی الحسن فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: و لِمَ جعلنی الله فداک؟ قال: انّکم لاترون شخصه و لا یحلّ لکم ذکره باسمه» (29)
«جانشین بعد از من، فرزندم حسن است. چگونه خواهید بود در زمان جانشین پس از وی؟ عرض کردم: جانم فدایت! به چه جهت؟ فرمود: زیرا شما شخص او را نمی بینید و بردن نام او برای شما جایز نیست».
اطلاق این روایت نیز قابل تقیید است و با روایاتی که دلالت دارد بر این که حضرت را بعضی از افراد -اگر چه به طور ناشناس – می بینند یا روایاتی که دلالت دارد مکان آن حضرت را بعضی از افراد در غیبت کبری می دانند، تقیید می خورد.
علاوه بر این، سند این روایت نیز به خاطر محمّد بن احمد علوی مخدوش است و مرحوم آیه الله العظمی خویی در «معجم رجال الحدیث» می فرمایند: اگر چه وجوهی بر وثاقت وی ذکر شده است لکن این وجوه، وثاقت وی را ثابت نمی کند. (30)
گذشته از این در«کافی» چنین آمده است: علی بن محمّد عمّن ذکره، که معلوم نیست این فرد کیست.
بنابراین، استدلال به چنین روایتی، آن هم در مورد مسایل اعتقادی، صحیح نیست. زیرا یکی از راویان آن مجهول است.
4- عبید بن زراره از امام صادق (علیه السلام) چنین روایت می کند:
«للقائم غیبتان، یشهد فی إحداهما المواسم، یری الناس و لا یرونه».(31)
«برای قائم (علیه السلام) دو غیبت است که در یکی از آن دو، حضرت در موسم های حج حاضر می شوند و مردم را می بینند، لکن مردم ایشان را نمی بینند».
این روایت با روایتی که از نایب دوم حضرت – محمّد بن عثمان قدس سره که به طور حتم از دیگران نسبت به آن حضرت آگاه تر است – نقل گردید، معارض است؛ زیرا وی می فرماید:«یرونه و لا یعرفونه» (32)؛ او را می بینند و لکن نمی شناسند». همچنین با روایاتی که در آنها، زندگانی حضرت در غیبت کبری به زندگانی حضرت یوسف (علیه السلام) تشبیه می شود، معارض است. زیرا در آن روایات می فرماید: «یرونه و لا یعرفونه» (33) علاوه بر همه ی این ها، این روایت فقط تشرّف در زمان حجّ را نفی می کند نه همه ی زمان ها را. بنابراین، با توجه به روایاتی که زندگانی حضرت مهدی (علیه السلام) را به زندگانی حضرت یوسف (علیه السلام) تشبیه فرموده بود و با توجه به روایاتی که دلالت بر امکان ارتباط برای بعضی از موالیان خاصّ حضرت دارد، برای توجیه روایت چهارم می توان گفت:
گرچه زندگانی حضرت ولی عصر (علیه السلام) به صورت خفای شخصی در زمان غیبت، امری ممکن است؛ لکن این طور نیست که حضرت در غیبت
کبری به طور دایم بدین منوال زندگی کنند، بلکه در شرایط خاصّی که زندگی معمولی و طبیعی برای حضرت ممکن نباشد ممکن است از طریقه ی خفای شخصی استفاده کنند.
با توجه به این که استفاده از طریق «خفای شخصی» معمولاً ملازم با اعجاز است، می توان گفت حضرت به طور معمول و طبیعی از راه «خفای عنوان» به طور ناشناس در بلاد و شهرهای مختلف زندگانی می کنند و در مواردی هم ممکن است – در صورت لزوم – از راه اعجاز به صورت خفای شخصی زندگی نمایند؛ نه این که به طور دایم و مستمر زندگی حضرت بدین گونه باشد.
این تذکر لازم است که زندگی از راه خفای شخصی، منحصر به آن حضرت نیست؛ بلکه پیامبر اکرم و ائمه ی اطهار علیهم السلام نیز گاهی از این طریقه استفاده می کردند چنانکه در آغاز هجرت پس از آنکه مشرکین نقشه ی قتل پیامبر را کشیدند و آن حضرت ناگزیر به ترک مکه شدند، به حضرت علی (علیه السلام) دستور فرمود که در جای ایشان بخوابد وخود شبانه از جلوی چشم مشرکین گذشتند و کسی از آن ها وی را مشاهده نکرد چنانکه قرآن کریم در این باره می فرماید:
(وَجَعَلنا مِن بَینِ أَیدِیهِم سَدّاً وَ مِن خَلفِهِم سَدّاً فَأَغشَیناهُم فَهُم لا یُبصِرُونَ) (34)
«ما در پیش روی آنان (مشرکین) سدّی و نیز در پشت سر آنان سدّی قرار دادیم و چشمانشان را پوشاندیم، لذا آن ها نمی بینند».
بنابراین چنین نتیجه می گیریم که اگر در شرایطی برای پیامبر و امام لازم باشد و سلامتی ایشان بر خفای شخصی متوقف باشد، از این راه استفاده می کنند؛ امّا در غیر این صورت نیازی به بهره جستن از راه خفای شخصی نخواهد بود. زندگانی حضرت ولی عصر (علیه السلام) نیز چنین است و همان طور که توضیح داده شد و در ضمن نقل روایات بیان کردیم، در صورتی که برای حضرت امکان زندگانی معمولی با خفای عنوان – یعنی به طور ناشناس – در بلاد مختلف وجود داشته باشد، ایشان نیازی به استفاده از خفای شخصی ندارند.
مؤیّدات مطلب مورد بحث:
برای این نظریه که به طور معمول و طبیعی، جز در موارد ضرورت، امام زمان (علیه السلام) به طور ناشناس و با خفای عنوان، زندگی می کنند، مؤیّداتی وجود دارد که به یکی از آن ها اشاره می کنیم:
1- روایاتی است که در آن ها از تصریح به اسم حضرت مهدی (علیه السلام) نهی شده است و علّت آن نیز، این گونه بیان گردیده است که اگر مردم از مکان و ا سم آن بزرگوار آگاهی پیدا کنند موجب دسترسی دشمنان به وی خواهد شد. در این صورت ممکن است از ناحیه ی دشمن برای حضرت، مزاحمت ایجاد شود. لذا هنگامی که بعضی از شیعیان درباره ی اسم و مکان سؤال کردند، جوابی بدین مضمون صادر شد:
«إن دللتهم علی الإسم أذاعوه و إن عرفوا المکان دلّوا علیه». (35)
«اگر مردم را به اسم حضرت، دلالت و راهنمایی کردید، آن را در میان مردم پخش می کنند و اگر از مکان وی آگاه شوند، مردم را به سوی حضرت دلالت می کنند».
واضح است با شرایط خاصی که حضرت مهدی (علیه السلام) دارند، اگر دشمنان از نام و نشان و مکان وی آگاه گردند، برای حضرتش ایجاد مزاحمت می کنند.
بنابراین، اگر امام (علیه السلام) به طور دایم به وسیله ی اعجاز با اختفای شخصی زندگی کنند، دیگر خوفی از ناحیه ی دشمن نمی تواند وی را تهدید کند. زیرا در این صورت شخص حضرت از انظار غایب است و برای احدی امکان دسترسی به وی نیست و دیگر لزومی نخواهد بود که از تصریح کردن به اسم و آگاه نمودن از مکان وی نهی شود. پس از همین نهی که در روایات بیان شده است استفاده می شود که ائمه ی اطهار علیهم السلام می خواستند که مردم از اسم و عنوان آن حضرت بی خبر باشند تا زمینه برای زندگانی آن حضرت در میان جامعه به طور ناشناس فراهم شود. بنابراین ممکن است، آن حضرت را ببینند، ولی آن بزرگوار را نشناسند.
پی نوشت ها :
1- کافی، ج1، ص340؛ غیبت نعمانی، ص170، با اندکی اختلاف.
2- راویان حدیث عبارتند از: مرحوم کلینی، محمّدبن یحیی، محمّد بن حسین (ابوجعفر زیّات)، حسن بن محبوب و اسحاق بن عمّار.
3- کمال الدین، ص385، ح1.
4- مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
5- برای اطلاع بیشتر در این زمینه به کتاب هایی مانند: نجم الثاقب، العبقری الحسان، جنه المأوی و بغیظ الطلب فیمن رأی الإمام الغائب مراجعه شود.
6- سوره کهف، آیه ی 11.
7- سوره یوسف، آیه 90.
8- غیبت نعمانی، ص 163؛ بحارالانوار، ج52، ص154.
9- کمال الدین، ص351، ح46.
10- کمال الدین، ص440، ح8.
11- سوره ی یوسف، آیات 89 و 90.
12- چنانکه بعضی از ناآگاهان از اهل سنت -مانند طنطاوی در تفسیرش- نسبت به عقاید حقّه ی شیعه ی امامیه پنداشته اند. به نقل از امامت و مهدویت، ص432.
13- کمال الدین، ص644.
14- این حدیث را بیش از صد نفر از علماء اهل سنّت در کتب معتبره ی خود نقل کرده اند. به نقل از شبهای پیشاور، ص 226.
15- کمال الدین، ص 647.
16- همان، ص 645.
17- سوره انبیا، آیه 105.
18- کمال الدین، ص646 و 647.
19- سوره ی صف، آیه 9.
20- سوره نور، آیه 55.
21- به کتاب المحجّه فیما نزل فی القائم (علیه السلام)، 148 مراجعه شود.
22- کافی، ج1، ص 340.
23- به پاورقی ص 91 همین کتاب مراجعه شود.
24- غیبت نعمانی، ص 172، غیبت طوسی، ص102.
25- کمال الدین، ص333.
26- جامع الرواه، ج2، ص124.
27- کمال الدین، ص648.
28- جامع الرواه، ج1، ص160.
29- کافی، ج1، ص 332.
30- معجم رجال الحدیث، ج5، ص56.
31- کافی، ج1، ص339.
32- بحارالانوار، ج51، ص350.
33- همان، ص224.
34- سوره یس، آیه 9.
35- کافی، ج1، ص333، ح2.
منبع مقاله :
علی پور، حسین؛ (1380)، جلوه های پنهانی امام عصر (علیه السّلام)، قم: مسجد مقدس صاحب الزمان(جمکران)، چاپ سوم