روزی جمعی به محضر امام صادق (ع) آمدند و پرسیدند: دعای حضرت یوسف (ع) در چاه چه بود؟ (زیرا ما در آن اختلاف نظر داریم اینک به محضر شما آمده ایم ، تا پاسخ سوالمان را بفرمایی.)
حضرت امام صادق (ع) فرمودند: وقتی حضرت یوسف (ع) را در چاه انداختند و او از همه جا مایوس شد، دل به خدا بست (و با توجه کامل) به درگاه خدا عرض کرد: اگر خطاها و گناهان مرا در پیشگاهت سرافکنده و شرمنده نموده، و از این جهت صدایم به سوی تو بالا نمی آید و دعایم به استجابت نمی رسد، از پیشگاهت تقاضا دارم به حق یعقوب پیرمرد، به ناتوانی یعقوب رحم کن و بین من و او جمع نما، زیرا که مهربانی و علاقه او را نسبت به من می دانی.
اطاعت حضرت اسماعیل(ع) از پدر(2)
ابراهیم، ان سردار بزرگ خداپرستی و خداپرستان که همواره در برابر امتحانات بزرگ الهی قرار گرفته و همواره نیز از آنها سربلند و موفق بیرون آمده بود، در برابر یک آزمایش سخت و دشوار دیگر قرار گرفت. از جانب خداوند به او دستور داده شد که فرزند عزیز و دلبندش اسماعیل را با دست خود قربانی کند.
تکلیف بسیار سختی بود. پدری که تا دوران پیری از نعمت فرزند محروم بوده و سپس خداوند بر او منت گذاشته و پسری شایسته و دوست داشتنی به او ارزانی داشته است. او برای تربیت این پسر رنج ها برده و در راه به ثمر رسیدن او سختی های بسیار تحمل کرده است، تا او به سنین نوجوانی و جوانی قدم گذاشته است.
با تمام علاقه و دلبستگی شدیدی که ابراهیم به پسر عزیزش داشت، اجرای امر خداوند برای او عزیزتر و با اهمیت تر بود. بدین جهت دل از همه علایق بشری و عواطف پدری برکند و آماده ی انجام فرمان الهی شد. در اولین قدم ماجرای ماموریت خود را با فرزندش در میان گذاشت تا او را نیز که در تحقق این امر سهم بزرگی داشت با خود همراه سازد.
حضرت اسماعیل که فرزند ان پدر و تربیت یافته ی ان مکتب بود. بدون کوچکترین تردید و تعلل گفت: پدر جان! آنچه خداوند به تو دستور داده انجام بده و من امیدوارم به یاری خداوند در انجام این امر مهم شکیبا باشم.
پدر و پسر با دنیایی از ایمان و عشق به خداوند، رهسپار صحرای منا شدند. جایی که باید قربانگاه اسماعیل و شاهد بزرگ ترین فداکاری های تاریخ و جلوه گاه عشق پاک خلیل خدا باشد.
حضرت اسماعیل گفت: پدر جان، دست و پای مرا ببند تا مبادا هنگام بریدن شدن گلویم دست و پا بزنم و قطرات خونم بر روی لباس های تو بریزد و اسباب زحمت تو شود. پیراهن مرا پیش از قربانی از بدنم بیرون آور و به مادرم هاجر بده تا وقتی از فراغ من غمگین می شود، این پیراهن وسیله آرامش خاطرش شود.
پدر جان! چشم های مرا ببند تا مبادا بخورد نگاه ها، عشق پدری را شعله ور سازد و تو را از اجرای امر خداوند باز دارد. پدرجان! کارد را تیز کن که آسان تر بتوانی امر خداوند را به اجرا درآوری. حضرت ابراهیم(ع) اخرین بوسه را از چهره فرزندش برگرفت و سپس صورت او را بر خاک نهاد و کارد را بر گلویش گذاشت. ابراهیم انتظار داشت با اولین اشاره سر از بدن اسماعیل جدا شود و امر الهی به آسانی تحقق یابد، اما نه تنها با اشاره اول بلکه فشارهای سخت او نیز، کاری از پیش نرفت و کارد کوچکترین خراشی بر گلوی اسماعیل به جای نگذاشت. آری، خلیل می گوید، ببر، اما خدای جلیل می گوید:نه، و کارد همانند همه موجودات هستی، مطیع فرمان خدا است و بس. ابراهیم برافروخته و خشمگین کارد را بر زمین کوبید.
در ان لحظه از جانب خداوند ندا رسید که: ای ابراهیم! آسوده خاطر باش؛ تو وظیفه ات را انجام دادی و امر الهی را تحقق بخشیدی. جبرئیل به فرمان خداوند، گوسفندی فربه را برای ابراهین آورد تا به جای اسماعیل قربانی کند و اینک قرن هاست که همه ساله در روز عید قربان، زائران خانه خدا، در همان بیابان سوزان منا، به یاد آن فداکاری بزرگ در پیشگاه خداوند گوسفند و گاو و شتر قربانی می کنند.
همنشین حضرت موسی(ع) در بهشت(3)
روزی حضرت موسی (ع) در ضمن مناجات به پروردگار خود عرض کرد: خدایا! می خواهم همنشینی که در بهشت دارم، ببینم چگونه شخصی است. جبرئیل بر او نازل شد و عرض کرد یا موسی! فلان قصاب در فلان محله همنشین تو خواهد بود. حضرت به درب دکان قصاب رفت و دید جوانی مشغول فروختن گوشت است. از دور مراقبت کرد تا ببیند چه عمل فوق العاده و کار پرارزشی از وی صادر می گردد که خداوند متعال چنین مقامی را به او عطا فرموده است. هرچه بیشتر مراقبت کرد، کمتر موفق گردید، تا شب هنگام که جوان رهسپار خانه شد. حضرت موسی (ع) از پی او تا درب منزلش آمد و بدون آن که خود را معرفی کند، نزد وی آمد و از او خواست تا ان شب مهمان جوان باشد و در خانه وی به سر برد تا شاید از این راه به ارتباط خاص او با خداوند پی برده و رمز علو مقام او را در بهشت دریابد. جوان درخواست حضرت را پذیرفت و او را با خود به خانه برد. حضرت دید هنگامی که او وارد خانه شد قبل از هرچیز غذایی امده ساخت؛ ان گاه به سراغ پیرزنی که دست و پایش فلج شده و از کار افتاده بود، رفت و با صبر و حوصله خاصی، لقمه لقمه از آن غذا در دهان پیرزن گذاشت تا سیرش کرد؛ سپس لباس او را عوض کرد و او را در انجام قضای حوائجش با مهربانی کمک کرد و پیرزن را در جای مخصوصش قرار داد؛ آن گاه پیرزن چشمی به آسمان دوخت و زبان او به کلماتی که مفهوم نمی شد، حرکت نمود.
حضرت موسی که مراقب آن جوان بود، پرسید: حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟ عرض کرد: این پیرزن مادر من است. حضرت پرسید: آن کلماتی که به زبان جاری کرد چه بود؟ جوان گفت: هر بار که من به او غذا می دهم و او را سیر می کنم درباره من دعا می کند و می گوید خدایا به پاداش این زحماتی که فرزندم نسبت به من انجام می دهد، او را همنشین و رفیق موسی بن عمران در بهشت برین گردان.
هنگامی که حضرت موسی (ع) این جریان را شنید، تکانی خورد و به جوان مژده داد که دعای مادر تو در مورد تو مستجاب گردیده است.
احترام حضرت عیسی (ع) به مادر(4)
خداوند متعال در قرآن مجید در سوره مریم، آیه ی 32 می فرماید:
(وَ بَرّاً بِوالِدَتی وَلَمْ یَجْعَلْنی جَبّاراً شًقِیّا)
«خداوند مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده است و جبار و شقی قرار نداده است.» خداوند متعال در قرآن مجید داستان نحوه تولد حضرت مسیح (ع) را بیان فرموده است و در آیه 30 سوره حضرت مریم (علیهاالسلام)، حضرت مسیح (ع) در مقام دفاع از مادر، در گهواره زبان به سخن گود و فرمود: من بنده خدایم؛ به من کتاب آسمانی داده و مرا پیامبر قرار داده است. (آیه 30)
و مرا وجودی پربرکت قرار داده، در هر کجا باشم، و مرا توصیه به نماز و زکوه، مادام که زنده ام، کرده است. (آیه 31)
– و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و جبار و شقی قرار نداده است. (آیه 32)
این که حضرت مسیح (ع) در مقام برشمردن افتخارات خود نیکوکاری نسبت به مادر را ذکر می کند دلیل روشنی بر اهمیت مقام مادر است. در اسلام روایات شگف انگیزی در این زمینه داریم که اهمیت فوق العاده مقام را به مسلمانان توصیه می کند.
احترام حضرت یحیی (ع) به پدر و مادر(5)
خداوند متعال در قرآن مجید در سوره مریم، آیه 14 می فرماید:
(وَبَرَاًّ بِوالِدَیْهِ و لََمْ یَکُنْ جَبّاراً عَصیّاً)
«او (حضرت یحیی) نسبت به پدر و مادر خود نیکوکار بود و جبار و عصیانگر نبود.»
خداوند متعال در قرآن در کنار اوصافی که برای حضرت یحیی (ع) برمی شمارد، در آیات 12 و 13 سوره حضرت مریم می فرماید:
(یا یَحْیی خُذالکِتابَ بِقُوَّهٍ وَاتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیاً وَحَناناً مَن لَّدُنا و زَکوه وَکان تَقیاً)
-ما فرمان نبوت و عقل و هوش و درایت را در کودکی به او (یحیی) دادیم (وَاتَیْناهُ الْحُکْمَ صَبِیاً )
– به او رحمت و محبت نسبت به بندگان از سوی خود بخشیدیم (وَحَناناً مَن لَّدُنا).
– به او پاکی روح و جان و پاکی عمل دادیم (و زَکوه)
– او پرهیزگار بود و از آنچه خلاف فرمان پروردگار بود، دوری می کرد (وَکان تَقیاً).
سپس در آیه 14 می فرماید:
– او را نسبت به پدر و مادرش خوش رفتار و نیکوکار و پرمحبت قرار دادیم (وَبَرَاًّ بِوالِدَیْهِ ).
پینوشتها:
1. سرگذشت پیامبران، لطیف راشدی، ص 78.
2. دوره کامل قصه های قرآن، سید محمد صحفی، ص89
3. سرگذشت پیامبران، لطیف راشدی، ص114.
4. تفسیر نمونه، ذیل آیات 32-30.
5. تفسیر نمونه، ذیل آیات 12و13و14 سوره مریم
توضیح: حضرت یحیی بن زکریا- علیه السلام- یکی از پیامبران بنی اسرائیل است که نام مبارکش پنج بار در قرآن آمده است. پدر بزرگوارش حضرت زکریا با بانویی به نام ایشاع (یاحنانه) خاله حضرت مریم ازدواج کرد. سال ها گذشت و هر دو به سن پیری رسیدند ولی دارای فرزند نشدند. سرانجام زکریا در کنار محراب مریم غذاها و میوه های بهشتی دید؛ دریافت که باید امیدوار به خدا بود؛ با این که 120 سال از عمرش گذشته بود و همسرش 98 سال داشت، از درگاه خداوند تقاضای داشتن فرزند کرد. سرانجام فرشتگاه به او بشارت دادند که خداوند پسری به نام یحیی به تو عطا خواهد کرد، و چنین نامی تاکنون کسی نداشته است.
حضرت یحیی (ع) در کودکی به مقام نبوت رسید و خداوند در هیمن سن ان چنان او را از عقل و درایت و هوش برخوردار نمود. که شایستگی مقام نبوت را پدای کرد.
مقام یحیی (ع) در پیشگاه خداوند آن چنان در سطح بالایی است که خداوند می فرماید:
(وَسَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَومَ یَموُتُ یَبْعَثُ حَیا)
«و سلام بر او آن روز که تولد یافت و آن روز که می میرد، و آن روز که زنده و برانگیخته می شود.»
منبع
عباس زاده، علیرضا؛ (1388) بوسه بر دست پدر، کاشان، مرسل، چاپ اول.