نویسنده:علی باقر شیخانی
یکی از بزرگ ترین و مهم ترین نعمت هایی که خداوند به انسان ارزانی داشته و در قرآن از آن یاد نموده است، قدرت بیان و سخن گفتن است تا بتواند آنچه را در دل دارد، بروز دهد و عواطف و احساسات و مقاصد خود را با سخن گفتن ابراز کند.از این رو، واژگانی که هر انسانی در سخنان خود به کار می برد، از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ زیرا از طرفی، نوع به کارگیری واژگان، بیانگر شخصیت گوینده است و از طرف دیگر بیانگر عواطف و احساسات و مقاصد او است و فهم شنونده نیز در گرو فهمیدن معنای واژگانی است که گوینده سخن به کار برده است، اما گاهی واژگانی در گفتگوهای بین مردم به کار می رود که چند معنا را به ذهن می آورد و گاه معنای آن روشن نیست.بدین جهت عده ای از لغت دانان در اندیشه ی جمع آوری لغات و بررسی معانی آنها بوده و کتب لغت چندی را فراهم آورده اند.
یکی از الفاظی که در بین مردم رواج دارد، کلمه تعصّب است که به علت روشن نبودن معنای آن، گاه سبب بدفهمی را فراهم می آورد و یا عده ای آن را در جهت مقاصد خود برای کوبیدن اندیشه های مخالف به کار می برند، به ویژه دین داران و دین مداران با ایمان را با به کار بردن کلمه ی متعصب در نزد دیگران، افرادی بی منطق و خشک مقدس می نمایانند و حال آن که تعصب با دینداری میانه ای ندارد؛ هر چند ممکن است برخی دینداران بر عقیده ی خود تعصب بورزند، اما این تعصب ربطی به آموزه های دینی ندارد همچنان که چه بسا افرادی در بی دینی خود تعصب بورزند و یا بر عقاید خرافی خود، همچون نحسی روز سیزده نوروز پافشاری نمایند.
از این رو، مناسب است که در ابتدا معنای تعصب روشن گردد.
عالمان علم لغت برای تعصب معانی متعددی ذکر نموده اند، اما حضرت امام به این دو معنا لغوی اشاره می کند:
-«عصبی»، کسی است که حمایت کند خویشاوندان خود را در ظلم…
-«عصبیت»و«تعصب»، حمایت کردن و مدافعه نمودن است.(1)
آن گاه پس از بیان معنای لغوی به بیان معنای آن در اصطلاح علمای علم اخلاق پرداخته، می فرماید:
مدافعه کردن و حمایت نمودن از خویشاوندان و مطلق متعلقان است، چه تعلق دینی و مذهبی و مسلکی باشد یا تعلق وطنی و آب و خاکی یا غیر آن، مثل تعلق شغلی و استاد وشاگردی و جز این ها.(2)
بر این اساس چنین می توان نتیجه گرفت که تعصب، حمایت نمودن از تمایلات شخصی خود است، هر چند در آن، ظلم به دیگران وجود داشته باشد؛ یعنی با این که می داند در نزاعی که میان یکی از خویشان او و دیگری درگرفته است، حق با غیر است، ولی از فامیل خود طرفداری می کند و یا با اینکه می داند حزب مخالف یا مذهب مخالف او حرف حق می زند، ولی به جهت حمایت از حزب خود، حتی خوبی ها و حرف های حق حزب مخالف را نادیده می گیرد و پرده ی کتمان بر آن می کشد و ناحق می گوید؛ به چنین کاری تعصب می گویند.
مترادف کلمه تعصب
مترادف کلمه ی تعصب، واژه حمیت است که در معنای آن گفته اند:
حیمت، انکار نمودن و زیربار نرفتن است.(3)
در اصطلاح نیز گفته اند:
حمیت خوی و خصلتی است که انسان را وادار می کند بر حفظ آبرو و حسب و نسب و اقوام و کسانی که به او نسبت دارند از گفته های دیگران و نپذیرفتن آن گفته ها، چه آن گفته ها حق باشند یا باطل.(4)
بنابراین، کلمه حمیت از نظر نتیجه با تعصب یکی است؛ تنها فرقی که بین این دو دیده می شود آن است که تعصب، جنبه ی ایجابی دارد، ولی حمیت، جنبه ی سلبی؛ بدین معنا که در تعصب حمایت و طرفداری از متعلقان خود است، چه آن وابستگان، نژادی و قومی باشند و یا مسلک و مذهب و حزب باشند، یعنی باطل آن ها را حق دانستن و بلکه فقط حق را به جانب آنان دیدن، اما حمیت جنبه ی سلبی دارد؛ یعنی آنان را از هرگونه عیبی پیراسته دیدن و پذیرش حرف حق دیگران را نوعی ننگ و عار برای خود و قوم یا مذهب و صنف خود تلقی نمودن.از این رو، محقق خوانساری درتوضیح کلام امام علیه السّلام که فرمود:«احذروا منافخ الکبر و غلبه الحمیه و تعصّب الجاهلیه»می نویسند:
حمیت به معنای غیرت و ننگ داشتن است و مراد، ننگ داشتن از چیزی چند است که به حسب شرع ناخوشی نداشته باشد و ننگ از آن نباید داشت و تعصب جاهلیت یعنی تعصب کشیدن از برای خویشان و دوستان با آنکه حق به جانب ایشان نباشد.(5)
بنابراین سخن، این دو کلمه در نتیجه مشترکند.از این رو، گاه یکی به جای دیگری به کار می رود، اما هرگاه این دو کلمه با هم آیند، مفهومی جداگانه دارند که یکی به ایجاب نظر دارد و دیگری به سلب.
فرق غیرت با حمیت
ازظاهر کلمات برخی، چنین برمی آید که مراد از حمیت همان غیرت است، همچنانکه ظاهر کلام محقق خوانساری که گفت:«حمیت به معنی غیرت و ننگ داشتن است.»(6)چنین می نمود و حال آن که حمیت، غیر از غیرت است.به بیان دیگر هرچند در هر دو-یعنی حمیت و غیرت-ننگ و عار داشتن نهفته است، اما فرق آن دو در این است که حمیت ننگ داشتن از پذیرش چیزی است که در واقع ننگ و عاری به حسب شرع در آن نیست، اما در غیرت ننگ و عار داشتن از چیزی که به حسب شرع ناپسند بوده و ننگ و عار محسوب می گردد.
به همین جهت محقق خوانساری در توضیح این کلام امیرالمؤمنین که می فرماید: «غیره المؤمن بالله سبحانه»می گوید:
یعنی مؤمن غیرت بی جا ندارد، بلکه تابع اوامر شرعی و دستور خداست؛ یعنی ننگ داشت مؤمن از چیزی و سعی او در دفع آن در اموری است که قبحی شرعی داشته باشد و خشنودی حق تعالی در ننگ داشتن از آن باشد، نه در اموری که شرعاً قبحی نداشته باشد.(7)
برای روشن تر شدن فرق این دو به دو نمونه اشاره می کنیم:
یکی از اموری که از نظر شرع پسندیده شمرده می شود و در قرآن از آن سخن به میان آمده است و توسط اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز، بدان عمل می شد ازدواج موقت و در اصطلاح فقهی، متعه است، ولی عده ای با آنکه ادعای پیروی قرآن را دارند، چنین کاری را سبب ننگ و عار خود می دانند و وقتی گفته می شود که پس از اجرای مراسم خواستگاری، برای آنکه دختر و پسر با هم به صورت شرعی عقد موقت بخوانند، زیر بار نمی روند و آن را سبب ننگ می دانند، اما ارتباط آزادانه دو نفر را پس از خواستگاری و مراسم شیرینی خوران مایه مباهات و بی اشکال می دانند؛ چنین کاری حمیت است نه غیرت.نمونه ی دیگر آنکه ازدواج مجدد برای خانمی که شوهر خود را از دست داده است، با این که به دستور خداوند امری مباح و نیکو است، اما عده ای به ویژه اقوام و فرزندان وی آن را سبب ننگ و عار می دانند و با حیله ها و ترفندهای گوناگون از آن جلوگیری می نمایند و حال آن که چنین کاری از نظر شرع هیچ زشتی و ناپسندی به همراه ندارد.با توجه به معنای این دو معلوم است که غیرت از نشانه های ایمان و تسلیم بودن در برابر حکم خداوند و ایستادگی در انجام دستورات خدا و آنچه خدا بدان فرامی خواند، است.به همین جهت است که امیرالمؤمنین علیه السّلام مردان را از غیرت بی جا که همان حمیت است، برحذر می دارد و می فرماید:
«ایّاک و الغایر فی غیر موضع غیره، فإنّ ذلک یدعو الصحیه إلی السقم و البرئیه إلی الریب»؛(8) بپرهیز از غیرت نشان دادن بی جا که درست کار را به بیماری دلی و پاک دامن را به بدگمانی رساند.
از این گونه حمیت ها بسیار است، مانند رفتار ناپسند و حمیت جاهلی برخی از به ظاهر دین داران که آن چنان خود را پای بند شریعت می دانند که از رفت و آمد همسر به خانه ی پدر و حتی سخن گفتن با برادر و برادرزادگان بر حذر می دارند.
خوبی یا بدی تعصب
در فصل گذشته معنای لغوی و اصطلاحی تعصب و مترادف آن مورد بررسی قرار گرفت.آنچه در این فصل شایسته ی بررسی و توجه است، این است که آیا از دیدگاه اندیشمندان اسلامی و عالمان علم اخلاق تعصب کار خوبی است یا کاری است ناشایست و یا اینکه برخی تعصبات خوب و برخی دیگر زشت و ناپسند استه ی
تعصب در اندیشه ی اسلامی و نزد علمای اخلاق از خلقیاتی است که می بایست از آن به شدت پرهیز نمود و به طور کلی ضد ارزش تلقی گردیده است.حضرت امام در این باره می فرماید:
از احادیث شریفه اهل بیت عصمت و طهارت استفاده شود که خلق عصبیت از مهلکات و موبقات و موجب سوء عاقبت و خروج از ایمان است.(9)
خلقی که سبب هلاکت، عذاب، فرجام بد و خروج از ایمان می گردد، نمی تواند بر دو گونه باشد و نوعی از آن، مثلاً تعصب در امور دینی را نیکو دانست، اما تعصب در امور دیگر را زشت و ناپسند شمرد.از این رو، حضرت امام می فرماید:
و خود آن فی نفسه مذموم است، گرچه برای حق باشد؛ یا در امر دینی باشد و منظور اظهار حق نباشد، بلکه منظور غلبه ی خود یا هم مسلک خود یا بستگان خود باشد، اما اظهار حق و ترویج حقیقت و اثبات مطالب حقه و حمایت برای آن یا عصبیت نیست یا عصبیت مذمومه نیست.(10)
بنابراین، بر اساس اندیشه امام که برگرفته از کلمات معصومین است، تعصب و عصبیت زشت و ناپسند است، هرچند در امور دینی باشد، اما حمایت از حق و ترویج آن تعصب نیست، اگرچه در لغت به آن تعصب گفته شود، زیرا در معنای لغوی آن گفته شد که برخی تعصب را به معنای حمایت کردن و مدافعه نمودن گرفته اند.در این صورت، صرف حمایت و دفاع هرچند در لغت، تعصب نام دارد، ولی در اصطلاح علمای اخلاق چنین تعصبی زشت و ناپسند نیست، اما اگر تعصب به معنای جانبداری از وابستگان خود است، خصوصاً در باطل به یقین زشت و ناپسند است، حتی در امور دینی.از این رو، حضرت امام برای روشن شدن مقصود خویش می فرماید:
انسان در عصبیت هایی که می کشد و حمایت هایی که می کند از بستگان و متعلقان خود یا نظرش محض اظهار حق و اماته باطل است؛ این عصبیت ممدوحه و حمایت از جانب حق و حقیقت است و از بهترین صفات کمال انسانی و خلق انبیا و اولیا است و علامت آن، آن است که حق با هر طرف هست از آن طرف حمایت کند، گرچه از متعلقان او نباشد، بلکه از دشمنان او باشد.چنین شخصی از حمایت کنندگان حِمای حقیقت و در زمره ی طرفداران فضیلت و حامیان مدینه ی فاضله به شمار آید.(11)
بنابراین، این نوع حمایت و پشتیبانی هرچند در لغت تعصب نام دارد، ولی در حقیقت تعصب اصطلاحی نیست، بلکه آنچه در واقع تعصب است، حمایت نوع دوم است که حضرت امام در ادامه به آن اشاره می فرماید:
و اگر نفسیت و قومیت او را تحریک کرد که اگر باطلی هم از خویشاوندان و منسوبان خود ببیند، با آن ها همراهی کند و از آن ها حمایت کند، چنین شخصی دارای ملکه ی خبیثه ی عصبیت است.(12)
ناپسندی تعصب در روایات
همچنان که حضرت امام اشاره نمود، از احادیث اهل بیت علیه السّلام ناپسندی چنین خلق و خویی استفاده می شود
1-امام صادق علیه السّلام می فرماید:
«کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم یتعوَّذ فی کل یوم من ستّ[خصال] من الشّک، والشرک، والحمیّه، والغضب، والبغی، والحسد»؛(15)رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در هر روز از شش چیز به خدا پناه می برد، از شک و دودلی و شرک و حمیت و غضب و سرپیچی از فرمان خدا و از حسد.
2-باز از آن حضرت نقل شده که فرمود:
«من تَعَصَّب أو تُعُصِّب له فقد خُلع ربقه الإیمان من عنقه»؛(13) کسی که تعصب بورزد و یا برای او تعصب بورزند، ریسمان ایمان از گردن او گشاده گردد.
حضرت امام در توضیح این که چرا کسی که برای او تعصب ورزیده شده است (متعصب له)نیز، از ایمان خارج می گردد، با آن که به ظاهر نقشی در تعصب ورزیدن ندارد، می فرماید:
و لابد متعصب له برای رضایت داشتن او به عمل متعصب با او در جزا شریک است، چنانچه در حدیث است که کسی که راضی باشد به کار قومی از آن ها به شمار آید.(14)
3-امام صادق علیه السّلام در حدیثی دیگر از نتایج اخروی تعصب سخن می گوید و چنین می فرماید:
«من تعصب عصبه الله بعصابه من النار»؛(15)کسی که تعصب بورزد، خداوند با شعله های در هم پیچیده ی آتش وی را ببندد.
4-حضرت علی علیه السّلام در نهج البلاغه در خطبه ی قاصعه از تعصب برحذر داشته و آن را ارث شیطان می داند.
شیطان بر آدم علیه السّلام به جهت خلقت او از خاک، فخر فروخت و با تکیه بر اصل خود که از آتش است، دچار تعصب و غرور شد.پس شیطان دشمن خدا و پیشوای متعصبان و سرسلسله ی متکبران است که اساس عصبیت را بنا نهاد.(16)
این خطبه مفصل است و نکات زیبایی درباره ی تعصب دارد.
5-در روایتی آمده است که:
مردی عرب و بیابان نشین نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آمد و گفت:ای رسول خدا (مردم در جنگیدن، انگیزه های مختلفی دارند)، برخی از روی حمیت می جنگند و برخی برای نمایاندن شجاعت خود و برخی برای خدا و نمایاندن مقام خود در راه خدا می جنگند.(کدام نیکو است).
حضرت فرمود:آن کسی که در راه خدا می جنگد تا کلمه الله برتر از همه شود.(17)
همه ی این روایات دلالت بر ناپسندی تعصب و حمیت دارند.فقط در یک روایت از حمیت یک شخص دفاع شده و آن حمیتی است که حضرت حمزه در دفاع از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خود به خرج داد و توهین به رسول خدا را برای خود ننگ و عار دانست، نه به جهت آن که رسالت وی را قبول داشته است، بلکه بدان جهت که فرزند برادر او است، اما همین حمیت سبب نجات وی گردید.شرح ماجرا آن است که در روایت آمده است که ابوجهل رسول خدا صلی الله و علیه و آه و سلم را مورد تعرض قرار داد و به او ناسزا گفت (و بنا به نقلی کثافات را بر سر و روی حضرت ریخت و در حال سجده پای خود بر گردن حضرت گذاشت.)بنی هاشم برای دفاع جمع شدند، اما حمزه به دنبال شکار رفته بود. هنگامی که از شکار بازگشت، جمعی را دید که با هم گفتگو می کنند.از ماجرا پرسید، گفتند:ابوجهل با برادرزاده ات چنین کرده است.حمزه با خشم به سوی ابوجهل رفت و با غلاف شمشیر بر سر او کوفت و او را بر زمین کشید.نزدیک بود شری اتفاق افتد.مشرکین به حمزه گفتند: ای حمزه!آیا به دین برادرزاده ات درآمده ای که چنین از او دفاع می کنیه ی حضرت حمزه از روی غضب و حمیت گفت: آری و شهادتین را بر زبان جاری نمود، اما وقتی به منزل بازگشت، پشیمان شد و روز بعد نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفته از او پرسید:ای برادرزادهه ی آیا آنچه می گویی، واقعاً حق استه ی رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم در پاسخ، سوره ای از قرآن را تلاوت نمود.حمزه با شنیدن آن آیات مستبصر شد و دلش روشن گردید و بر اسلام استوار ماند و رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم و ابوطالب از اسلام آوردن او شادمان گردیدند.حضرت ابوطالب در مدح او چنین سرود:
ای حمزه! بر دین احمد صبر نما و یاور دین باش که توفیق صبر می یابی.هنگامی که گفتی ایمان آورده ای، خوشحالم نمودی.پس در راه خدا یاور رسول خدا باش و با صدای بلند و آشکارا به قریش بگو بدانچه بدان گرویدی و بگو که احمد جادوگر نیست.(18)
از این روایت به روشنی برمی آید که حمیت به طور کلی ناپسند است و فقط حمیت حمزه استثنا شده است، آنهم بدان جهت که سرانجام چنین حمیتی، هدایت وی و شنیدن آیات الهی و گرایش به دین حق با علم و آگاهی بود.
به همین جهت امام سجاد علیه السّلام می فرماید:
«لم یدخل الجنه حمیه غیر حمیه حمزه بن عبدالمطلب و ذلک حین أسلم غضباً للنبیّ»؛ (19)هیچ حمیتی وارد بهشت نشد جز حمیت حمزه بن عبدالمطلب به هنگامی که به جهت خشم بر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم، اسلام آورد.
راه های برون رفت از تعصب
پس از روشن شدن ناپسندی تعصب و عصبیت از دیدگاه علمای اخلاق، پرسشی که مطرح است، این است که راه برون رفت از عصبیت کدام است و در برابر ادعاها و سخنان حق دیگران چگونه باید برخورد نموده ی
پاسخ به پرسش فوق نیازمند بحث و بررسی دقیق و مفصل است؛ زیرا با توجه به نوع تعصبی که ممکن است بر اندیشه ی انسان سیطره داشته باشد، باید جوابی درخور توجه و راه حلی مناسب، مطابق آیات و روایات و دیدگاه علمای اخلاق ارائه نمود. در بخش دوم در پی هر تعصب به راه پیشگیری و درمان آن پرداخته می شود،اما آنچه از روایات به دست میآید و علمای اخلاق نیز بدان توجه نموده اند.چند راه حل کلی است.
1.انصاف در برخورد
یکی از چیزهایی که در راه مبارزه با هر خلق و خوی زشتی به کار می آید، رفتار بر اساس ضد آن اخلاق است؛ به عنوان مثال کسی که به بخل و تنگ چشمی مبتلا است، مدتی با هر زحمتی که شده از جود و بخشش به دیگران شروع کند و از مال خود مقدار کمی ببخشد و کم کم بر مقدار بخشش ها بیفزاید.پس از مدتی از اخلاق ناپسند بخل دور خواهد شد.همچنین است درباره ی تعصب که در روایات و کتاب های اخلاقی بر ضد آن تأکید شده است.در حدیث مشهور جنود عقل و جهل که امام کاظم علیه السّلام برای هشام بن حکم برمی شمارد، حمیت را از لشکریان جهل و نادانی داشته و ضدش را عمل به انصاف نام برده که از لشکریان خرد و دانایی است.(20)
بر این اساس برای کسی که دوستدار راه حق و حقیقت و پای بند به آموزه های ایمانی و اخلاقی است، لازم است تا در برخورد با نظرات و ادعاها و گفته های دیگران، انصاف را رعایت کند و آنچه را در برخورد با اندیشه ها و باورهای خود از دیگران آن رفتار را نمی پسندد خود نیز همان رفتار را ننماید و اگر سخن حقی از دیگران شنید، از روی جدال آن را زیر پا ننهد و با توجیه، خیال خود را آسوده نسازد.از این رو، حضرت علی علیه السّلام کسانی را که به جای دفاع عقلانی و بر اساس برهان با جدل و انکار سخن حق دیگران، از دین دفاع می کنند، نابود کننده ی دین می نامد و می فرماید:
«الجدل فی الدین یفسد الیقین».(21)
محقق خوانساری در توضیح این کلام می فرماید:
جدل یعنی دشمنی کردن در دین، فاسد و باطل می کند یقین را؛ یعنی بحث و گفتگوی متعلق به امور دین، باید که از روی کمال انصاف باشد و دشمنی با یکدیگر منظور نباشد تا یقین و علم به حق حاصل شود.(22)
از این رو، می بایست در برخورد با دیگران انصاف را رعایت نموده و در بحث و گفتگو از جدل و سخنان بی دلیل پرهیز نمود.حضرت امام درباره کسانی که اهل جدلند، می فرماید:
آنها، امور حقه و حقایق رایجه را انکار کنند و جهل ورزند، برای پیشرفت حرف خود و گرمی بازار باطل و رواج متاع کاسد خویش.(23)
و برای درمان جدال در گفتگو می فرماید:
اگر خدای نخواسته اهل جدال و مراء در مباحثه علمیه هستی… مدتی بر خلاف نفس اقدام کن.در مجالس رسمی که مشحون به علما و عوام است، مباحثه که پیش آمد کرد دیدی طرف صحیح می گوید، معترف به اشتباه خودت بشو و تصدیق آن طرف را بکن.امید است در اندک زمانی رفع این رذیله شود.(24)
2.جایگزینی
در میان نظامات اجتماعی حاکم، آن دسته از مجالس قانونگذاری موفق ترند که در جعل قوانین برای مصالح اجتماعی بتوانند برای پاسخگویی به نیازهای طبیعی انسان ها اگر راهی را می بندند و از ورود اشخاص در آن محدوده جلوگیری می کنند راهی دیگر برای پاسخ به نیازهای طبیعی انسان ها فراهم آورده باشند و گرنه در اجرای قوانین خود با مشکلات و بن بستها مواجه خواهند شد.به عنوان نمونه، قوانین راهنمایی و رانندگی را می توان مورد ارزیابی قرار داد.اگر نیروی انتظامی شهری همه ی راه ها را یک طرفه نماید و راهی را برای دستیابی شهروندان به محل کار و منزل آزاد ننماید، نه تنها نظم اجتماعی شهر را سر و سامان نداده است، بلکه سبب بر هم ریختن آن می شود. بنابراین قانونی موفق است که اگر ورود در محدوده ای را منع می کند، راهی دیگر را برای رسیدن به مقصد فراهم آورد.
در اموری که مربوط به خلقیات و عادات انسان ها است نیز، ماجرا از همین قرار است.آن دسته از مکاتب اخلاقی و ایمانی که بتوانند به همه نیازهای طبیعی و فطری انسان ها پاسخ گویند و در برابر هر راه مضر برای سلامت روانی جامعه، راه پسندیده ای بگشایند، می توانند در رشد و بالندگی انسان ها موفق شوند.اسلام چنین مکتبی است که اگر در وضع قوانین راهی را بسته و نامشروع دانسته، راه دیگری را باز نموده است.اگر خوردن گوشت خوک و سگ و شیر و دیگر حیوانات درنده را حرام نموده، خوردن گوشت حیوانات فراوان دیگری همچون گاو، گوسفند، آهو، بز و شتر و امثال آن را حلال نموده است و اگر تناول برخی حیوانات آبزی را حرام نموده، مصرف گوشت ماهیان فلس دار را حلال کرده است.در اخلاقیات نیز از چنین مبانی برخوردار است که اگر خلق و خویی را ناپسند دانسته در مقابل، رفتار مناسبی را به عنوان جایگزین مطرح نموده است.اگر حسد را خوی ناپسند دانسته، غبطه را برای برانگیختن انگیزه ی رشد و پیشرفت مجاز شمرده است.در سایر موضوعات اخلاقی از جمله تعصب نیز، دارای چنین روش و رویکردی است؛ زیرا تعصب در اموری را ناپسند شمرده است، ولی در مقابل، حمایت از اموری که دارای پشتوانه محکم و استوار عقلی و یا شرعی است را مجاز دانسته است؛ زیرا حمایت و تعصب در اموری که پشتوانه محکم برهانی دارد، در واقع تعصب شمرده نمی شود.از این رو، حضرت امام می فرمایند:
قلب کسی مورد تجلیات نور ایمان و معرفت گردد و گردن کسی بسته ی حبل متین و عروه ی وثیق ایمان و گروگان حقایق و معارف است که پای بند قواعد دینیه و ذمه ی او رهین قوانین عقلیه باشد و متحرک به تحریک عقل و شرع گردد.(25)
ازاین رو، اگر کسی در عقیده با برهان و دلیل به حقیقت رسید و بر عقیده ی ایمانی خود استوار ماند و بر حقانیت دین و ایمانش اصرار ورزید و به هنگام تعارض بین پای بندی و استواری بر عقیده و تعصب جاهلی، عقیده ی ایمانی خود را مقدم نمود و بر آن تعصب ورزید، مورد ملامت و سرزنش نمی باشد و رفتارش تعصب شمرده نمی شود، زیرا در عقیده ی مبتنی بر دلیل و برهان، نه ظلم بر کس نهفته است و نه از بین رفتن حق و حقوق کسی دیده می شود.همچنین است تعصب بر سجایای اخلاقی و اخلاق نیک؛ زیرا خلقیات نیک از پشتوانه عقلی و برهانی برخوردار است و می تواند جایگزین مناسبی برای تعصبات ناپسند و جاهلی باشد.به همین جهت حضرت علی علیه السّلام در نهج البلاغه، پس از سرزنش متعصبان عصر خویش آنان را تشویق به تعصب در اخلاق پسندیده نموده می فرماید:
پس اگر در تعصب ورزیدن ناچارید، برای اخلاق پسندیده، افعال نیکو و کارهای خوب تعصب داشته باشید.همان افعال و کرداری که انسان های با شخصیت و شجاعان خاندان عرب و سران قبایل در آن ها از یکدیگر پیشی می گرفتند، یعنی اخلاق پسندیده، بردباری به هنگام خشم فراوان و کردار و رفتار زیبا و درست و خصلت های نیکو.پس تعصب ورزید در حمایت کردن از پناهندگان و همسایگان، وفاداری به عهد و پیمان اطاعت کردن از نیکی ها، سرپیچی از تکبر و خودپسندی ها، تلاش در جود و بخشش، خودداری از ستم کاری، بزرگ شمردن خون ریزی، انصاف داشتن با مردم، فروخوردن خشم، پرهیز از فساد در زمین، تا رستگار شوید.(26)
دقت در این سخنان زیبا و عمیق به روشنی می نمایاند که تعصب بر این امور که همگی از خلقیات پسندیده شمرده می شود، نه تنها زشت و ناپسند نبوده و سبب تفرقه و جدایی و بغض و کینه انسان ها نسبت به یکدیگر نیست، بلکه همه آن ها از اسباب جلب محبت و گسترش عواطف انسانی و روح عشق و محبت بین مردم شمرده می شود و بهترین جایگزین برای تعصبات جاهلانه و بی دلیل و برهان می باشد. حمایت کردن از چنین خلقیاتی نزد همگان زیبا و ستودنی بوده و نیازمند دلیل و برهان نمی باشد.
3.شناخت و مطالعه و تحقیق
یکی از راه های برون رفت و مصونیت از تعصب، مطالعه و تحقیق و شناخت عقاید، افکار، سرگذشت اندیشه و تاریخ اقوام و ملل و مذاهب دیگر است، زیرا با شناخت دیگران هم می توان به میزان قوت و استحکام مبانی دینی، مذهبی، عقیدتی و… خود پی برد و هم به میزان تأثیرگذاری و موفقیت سایر اقوام و ملل و مذاهب در اندیشه ی انسان ها و تحول آفرینی در بشریت آشنا شده و با نقاط قوت و ضعف آنان با دلیل و برهان وشواهد قانع کننده آشنا شد.در این صورت است که از خطای در موضع گیری ها و اتهام تعصب بری خواهد ماند.
حضرت علی علیه السّلام در نامه ای به فرزندش می فرماید:
پسرم درست است که من اندازه پیشینیان عمر نکرده ام، اما در کردار آنها نظر افکندم و در اخبارشان انیشیدم و در آثارشان سیرکردم، تا آنجا که گویا یکی از آنان شده ام، بلکه با مطالعه تاریخ آنان، گویا از اول تا پایان عمرشان با آنان بوده ام.پس قسمت های روشن و شیرین زندگی آنان را از دوران تیرگی شناختم و زندگانی سودمند آنان را با دوران زیانبارش شناسایی کردم.سپس از هر چیزی، مهم و ارزشمند آن را و از هر حادثه ای، زیبا و شیرین آن را برای تو برگزیدم و ناشناخته های آنان را دور کردم.(27)
4.اندیشه و تفکر در آثار و پیامدهای تعصب
انسان های سودجو همواره در کار و کسب خود به دنبال معامله ای هستند که سودش معلوم باشد و اگر سود خالص نیست، دست کم از زیانش کمتر نباشد، در چنین صورتی است که اقدام به معامله می کنند.عمر انسان نیز سرمایه تجارت انسان است، پس شایسته است در راهی معامله شود که سود آن بیش از ضرر آن باشد.تعصب ورزیدن از اموری است که عمر انسان را بر باد داده، نه تنها سودی به همراه ندارد، بلکه زیان های متعددی به همراه دارد که حضرت امام به آن ها پرداخته و می فرماید که موجب سوء عاقبت و برون رفت از ایمان می گردد.همچنین می فرماید:
شاید اعراب جاهلیت و انسان دارای عصبیت جاهلیت، به صورت شیطان محشور گردد.(28)
تفکر در این آثار یعنی بدعاقبتی و بی ایمان مردن و به صورت شیطان محشور شدن و در دنیا نیز مورد خشم و تنفر مردم بودن خود بهترین راه برای کنار گذاشتن چنین خلقی است.
5.مبارزه ی منفی با متعصبان
راه دیگری که برای درمان درد تعصب می توان به کار گرفت و متعصبان را به وسیله آن درمان نمود، مقابله به مثل در برخورد با افکار و اندیشه های آنان است. بدین معنا که هر اندیشه و سخنی که متعصب مطرح می کند، شخص معالج همان برخورد تعصب آمیز را با وی نموده و اندیشه هایش را از روی لجاجت نپذیرد و بر اندیشه ی خود اصرار ورزد تا شخص متعصب بر زشتی رفتار خویش واقف گردد.
پینوشتها:
1-اعراف(7):157.
2-زخرف(43):23.
3-شرح چهل حدیث، ص145.
4-همان.
5-مجمع البیان، ج9، ص209.
6-بیان السعاده، ج13، ص322.
7-شرح غرر الحکم، ج2، 285.
8-همان.
9-همان، ص303.
10-نهج البلاغه، ص537، نامه 31.
11-شرح چهل حدیث، ص146.
12-همان.
13-همان.
14-همان.
15-خصال، ص329.
16-الکافی، ج2، ص307،ح1؛ بحارالانوار،ج70، ص283،ح1.
17-شرح چهل حدیث،ص147.
18-الکافی، ج2، ص307، ح4.
19-نهج البلاغه، ص381، خطبه ی 192.
20-المحجه البیضاء، ج8، ص138.
21-بحارالانوار، ج18، ص211.
22-الکافی،ج2، ص308،ح5.
23-ر.ک:همان، ج1،ص16، ح12.
24-میزان الحکمه،ج1، ص372.
25-شرح غررالحکم،ج1، ص308.
26-شرح چهل حدیث، ص374.
27-همان، ص25.
28-همان، ص147.
منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی/ 13، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) -دفتر قم 1387: چاپ و نشر عروج