نویسنده : جعفرجوان هوشیار
فضیلت اعتدال در خشم
یکی از ارزش های بسیار مفید و ممتاز در همه امور و شئون زندگی رعایت اعتدال است. اعتدال، صفت و حالتی بین افراط و تفریط است، در اسلام از افراط و تفریط ، یعنی زیاده روی، و یا کاستی در امور، به طور مکرر و مؤکد نکوهش شده؛ چرا که اسلام دین اعتدال است و به عبارت روشن تر پرهیز از افراط و تفریط در همه امور و شئون زندگی، یک رکن رکین و اصل خلل ناپذیر درهمه ابعاد اسلام می باشد و افراط و تفریط را از صفات جاهلان دانسته، چنان که امام علی(ع) در سخنی می فرماید:
«لاتری الجاهل الا مفرطاً اومفرطا»؛ همیشه انسان نادان، یا افراط گر و یا تفریط کننده است .
به تعبیر امروز استاندارد هر چیزی همان حد اعتدال آن چیز است. یکی از شاخصه های اعتدال، اعتدال در خشم است؛ به این معنا که از نیروی خشم به جا و در جای مناسب – جایی که برخلاف عقل و شرع نباشد – استفاده شود. در قرآن و روایات فضایل زیادی در کنترل و اعتدال خشم وارد شده است. از جمله در سوره مبارکه آل عمران از آن به عنوان صفات متقین یاد می کند؛ جایی که می فرماید:
(والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین)؛(1) از صفات متقین آن است که خشم خود را فرو می نشانند و مردم را عفو می کنند وخداوند نیکوکاران را دوست می دارد.
پیامبر اعظم(ص) در فضیلت کنترل و فرو بردن خشم فرمودند:
«من احب السبیل الی الله عز وجل جرعتان: جرعه غیظ تردها بحلم و جرعه مصیبه تردها بصبر»؛(2) از محبوب ترین راه های وصول انسان به خداوند، نوشیدن دو جرعه است: جرعه خشمی که با خویشتن داری فرو خورده و برطرف گردد وجرعه مصیبتی که با صبر و بردباری زایل شود.
و در حدیثی امام باقر(ع) فرمودند:
«من کظم غیظاً و هو یقدر علی امضائه حشا الله قلبه امناً و إیماناً یوم القیامه»؛(3) هرکس خشم خود را فرو خورد (و کنترل کند) در حالی که بر انجام آن توانا باشد، خداوند در روز قیامت دلش را پر از آرامش و ایمان کند.
و احادیث دیگری که بر کنترل خشم و فضیلت اعتدال آن تأکید می کنند. وبه طور کلی اعتدال در خشم، موجب آرامش خود پس از فروکش کردن خشم، رضایت خداوند، رسیدن به ثواب دنیوی و خروی و عدم پشیمانی از عمل خود می باشد.
آثار و مظاهر اعتدال در خشم
1- شجاعت
یکی از مهم ترین آثار و مظاهر اعتدال در خشم، شجاعت و پردلی است. شجاعت، معنی وسیع و گسترده ای دارد که دلیری در میدان نبرد یکی از شاخه های آن است. شجاعت درمیدان سیاست، در مسائل علمی، ابزار و اظهارنظریات جدید منطقی و نوآوری ها، و شجاعت درمقام قضاوت و داوری و مانند آن، هر کدام یکی از شاخه های مهم شجاعت محسوب می شود؛ لذا در بعضی از روایات می خوانیم:
«الصبر شجاعه»؛(4) صبر نوعی شجاعت است.
الف- شجاعت معیار انتخاب کارگزاران
یکی از معیارهای انتخاب کارگزاران نظام اسلامی از دیدگاه امام خمینی رحمه الله، شجاعت و جسارت آنان در دفاع از حق است. نهال نوپای اسلام، با شجاعت بی نظیر پیامبر اکرم و امیر مؤمنان علی (ع) غرس شد و سپس به وسیله ائمه اطهار(ع) آبیاری گشت و پس ازغیبت حضرت ولی عصر(عج) نیز شجاعت آن امام همام در دل مؤمنان حقیقی،
بخصوص عالمان مهذب، وارد شد تا با سخت کوشی در راه اعتلای دین، زمینه ظهور حضرتش را فراهم آورند. امام خمینی رحمه الله خود، یکی از مصادیق آشکار این گونه افراد بود که با شجاعتش اسلام ناب محمدی را به عرصه بین المللی کشاند و برای بقای آن، یکی از معیارهای انتخاب مسئولان نظام اسلامی را نیز وجود شجاعت در آن ها بیان نمود: «کسانی را که انتخاب می کنید، باید مسائل را تشخیص دهند؛ نه از افرادی باشند که اگر روس یا امریکا یا قدرت دیگری تشری زد؛ بترسند. باید بایستند و مقابله کنند».(5) همان گونه که اشاره شد، شجاعت، از شرایط لازم زمامداران نظام اسلامی است؛ زیرا بدون وجود چنین صفتی، آنان نمی توانند مجریان احکام الهی باشند وتحت تأثیر فشارهای دشمنان اسلام واقع شده، قافیه را خواهند باخت. چنانچه امام علی (ع) در بیان شرایط رهبر و مسئول جامعه اسلامی می فرماید:
«یحتاج الامام الی قلب عقول و لسان قوول و جنان علی اقامه الحق صؤول»؛ (6) رهبر وامام جامعه، به ذهنی تیز و زبانی پرتوان و گویا، و دلی پرجرأت برای اقامه حق، نیازمند است.
ب- آثار شجاعت در زندگی انسان ها
در روایات مختلف آثار فراوانی برای شجاعت ذکر شده است که به برخی از آن ها اشاره می شود، از جمله:
1- امیر المؤمنین (ع) در فرمان مالک اشتر که جامع ترین فرمان الهی سیاسی برای کشورداری است در مواردی متعددی به این مسأله اشاره فرموده است. در یک جا به مالک هشدار می دهد که افراد ترسو و حریص را جزء مشاوران خود قرار ندهد. در جای دیگر این فرمان، در مورد فرماندهان بزرگ لشکر (یا همه معاونان و کارگزاران) می فرماید:
«ثم الصق بذوی المروآت والاحساب و أهل البیوتات الصالحه والسوابق الحسنه ثم أهل النجده والشجاعه والسخاء والسماحه، فإنهم جماع من الکرم و شعب من العرف»؛(7) رابطه خود را با افراد با شخصیت و اصیل و خاندان های صالح و خوش سابقه برقرار ساز، سپس با افراد شجاع و با شهامت و سخاوتمند و بزرگوار همکاری داشته باش، چرا که آن ها کانون بزرگواری و مرکز نیکی هستند.
2- در حیدث لیله المبیت (شبی که علی (ع) به جای پیامبر(ص) در بسترش خوابید تا آن حضرت هجرت به مدینه را آغاز کند) می خوانیم: صبحگاهان هنگامی که محاصره کنندگان خانه پیامبر (ص) به درون خانه ریختند و به سوی بستر حمله کردند، علی (ع) را به جای پیامبر اعظم (ص) در بستر دیدند و با سخنان زشتی نسبت به مقام والای علی (ع) اهانت کردند، امام (ع) فرمود: این سخنان را درباره من می گویید درحالی که خداوند افتخارات بزرگی به من داده – واز جمله آن ها- این افتخار را ذکر فرمود:
«و من الشجاعه ما لو قسم علی جمیع جبناء الدنیا لصاروا به
شجعاناً»؛(8) (خداوند آن قدر شجاعت به من عطا فرموده که اگر بر تمام افراد ترسو و جبان دنیا تقسیم شود همه شجاع خواهند شد.
3-در حدیثی از امام صادق(ع) می خوانیم که فرمودند: «گروهی از اسیران را خدمت پیامبر اعظم(ص) آوردند، پیامبر اعظم (به خاطر جنایاتی که آن ها انجام داده بودند) دستور قتل آن ها را صادر کرد به استثنای یک نفر، آن فرد تعجب نمود و عرض کرد چگونه مرا از میان همه آن ها آزاد کردی؟! فرمود: جبرئیل از سوی خدا این خبر را به من داده است که تو دارای پنج صفت هستی که خدا و پیامبرش آن را دوست دارند:
«الغیره الشدیده علی حرمک، و السخاء، وحسن الخلق، و صدق اللسان و الشجاعه»؛ غیرت شدید نسبت به ناموست و سخاوت و حسن خلق و راستگویی و شجاعت.
هنگامی که آن مرد اسیر آزاده شده این سخن را شنید اسلام آورد و در زمره مسلمانان شایسته قرار گرفت.(9)
این احادیث هر کدام به یکی از آثار و شاخه های شجاعت اشاره می کند که در مفهوم جامع این واژه درج شده است ؛ از جمله: محبوب خداوند واقع شدن، بزرگواری و زینت انسان، آزادی انسان از کشته شدن و بالاخره فداکاری و از خود گذشتگی در راه دین.
2- حلم وبردباری
یکی دیگر از آثار و مظاهر اعتدال در خشم، حلم وبردباری است که دارای آثار و برکات دنیوی و اخروی می باشد. حلم از شعبه های اعتدال نیروی خشم و غضب است. «وآن عبارت از: ملکه ای است که نفس را به واسطه آن طمأنینه حاصل می شود که به زودی و بی موقع، هیجان قوه غضب اونشود و اگر برخلاف میل نفسانی او چیزی رخ دهد… از حوصله بیرون نرود.»(10)
الف- حلم در قرآن وروایات
در قرآن، دو واژه «حلم» و «کظم غیظ» به عنوان دو خصلت ارزشمند مطرح شده اند که هر دو به معنا باز می گردند که همان تسلط بر اعصاب و کنترل احساسات و خویشتن داری است. می توان گفت حلم حالتی است که موجب کظم غیظ ( فرونشاندن خشم) می گردد. به تعبیر دیگر، یکی از مصداق های روشن، بلکه بهترین مصداق حلم، کظم غیظ است.
در قرآن واژه حلم با تعبیر«حلیم» پانزده بار آمده که یازده بار آن، به عنوان یکی از صفات خداوند ذکر شده است و چهار بار آن به عنوان یکی از خصلت های پیامبرانی همچون ابراهیم خلیل (ع) و اسماعیل (ع) و شعیب(ع) یاد شده است . جمله «کظم غیظ» که به معنی فرونشاندن خشم است. در قرآن به عنوان یکی از صفات پرهیزکاران بیان شده، آن جا که می فرماید:
(و الکاظمین الغیظ)؛ آن ها کسانی هستند که خشم خود را فرو می برند.
و بیش از ده بار از حلم به عنوان یکی از صفات خداوند یاد شده است که در بیش از نیمی از موارد، «غفور» و «حلیم» با هم آمده است. منزلت حلم و خویشتن داری در نظام اخلاقی اسلام، آن چنان بلند است که یکی از لوازم امامت و رهبری بر مردم دانسته شده است.(11) از جمله آیات شریفه عبارتند از:
1- (ان ابراهیم لاواه حلیم)؛(12) به یقین ابراهیم مهربان وبردبار بود.
2- (ان ابراهیم لحلیم اواه منیب)؛(13)چرا که ابراهیم بردبار و دلسوز و بازگشت کننده (به سوی خدا) بود.
3- (فبشرناه بغلام حلیم)؛(14) ما او (ابراهیم) را به نوجوانی بردبار و صبور بشارت دادیم.
«اواه» به معنی کسی است که مهربان و رحیم است، وبرای هدایت افراد، دلسوزی فراوان می کند.
به هر حال توصیف حضرت ابراهیم (ع) به (اواه حلیم) یا (حلیم اواه) که بیانگر رابطه و نزدیکی این دو وصف با یکدیگر است، نشان می دهد که فرو بردن غضب و حلم و بردباری و دلسوزی حتی درباره مجرمان و تلاش برای نجات آن ها ازچنگال جرم و گناه و کیفر، از صفات برجسته ای است که انبیای بزرگ به آن متصف بودند.
حضرت ابراهیم(ع) نه تنها در برابر عمویش «آزر» که مردی متعصب و لجوج بود حلم و بردباری نشان داد، بلکه حتی در برابر «قوم لوط» با آن آلودگی های عجیب، دلسوزی داشت که اگر ممکن باشد آن ها را از این آلودگی ها و گناهان بزرگ رهایی بخشد تا گرفتار عذاب الهی نشوند.
ولی فرمان الهی فرا رسید که همین اندازه حلم وبردباری در برابر عمو و قوم لوط کافی است، آن ها قابل هدایت نیستند. و مخصوصاً قوم لوط گرفتار آن عذاب شدید وکوبنده شدند.
در سومین آیه، خداوند، یکی از مواهب بزرگ خویش را بر ابراهیم می شمرد و می فرماید: (دعای او را درباره فرزند اجابت کردیم و) او را به نوجوانی حلیم و بردبار وپراستقامت بشارت دادیم: (فبشرناه بغلام حلیم).
جالب این که از میان تمام صفات برجسته انسان، دراین آیه تنها روی صفت حلم و بردباری تکیه شده است.
راغب در کتاب مفردات می گوید: حلم به معنی خویشتن داری به هنگام هیجان غضب است واز آن جا این حالت از عقل و خرد ناشی می شود که گاه حلم به معنی عقل و خرد نیز به کار رفته است.
این پیش گویی درباره «اسماعیل» تحقق یافت، هنگامی که به صورت جوان نورسی درآمد هوشیاری و عقل و حلم و بردباری خود را به هنگام فرمان الهی درباره ذبح نشان داد و همان گونه که در آیه بعد از آن آمده است، به پدرش عرض کرد:
(یا ابت افعل ما تومر)؛ پدر جان آنچه را دستور داری انجام ده.
و در برابر مسأله ذبح تا آخرین مرحله که فرمان خودداری به ابراهیم(ع) داده شد، خون سرد وتسلیم بود.
امام علی (ع) در شرح ارزشمندی حلم، آن را پوششی بر کاستی های اخلاقی شمرده، می فرماید:
«الحلم غطاء ساتر، و العقل حسام قاطع، فاستر خلل خلقک بحلمک، و قاتل هواک بعقلک»،(15) حلم پرده ای است پوشاننده وعقل شمشیری است بران، پس کمبودهای اخلاقی خود را با بردباری بپوشان، و هوای نفس خود را با شمشیرعقل بکش.
کظم غیظ و فرو خوردن خشم در حقیقت، با تکلف و زحمت حلم ورزیدن است. بنابراین در ارزشمندی، مقامی پایین تر از حلم دارد. هرچند درجای خود ارزشمند وستوده است. قرآن کریم، کظم غیظ را از صفات پارسایان و نوعی نیکی واحسان می داند، درآن جا که می فرماید:
(و سارعوا الی مغفره من ربکم و جنه عرضها السموات و الارض اعدت للمتقین* الذین ینفقون فی السراء و الضراء والکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین)(16) و برای نیل به آمرزش از پروردگار خود وبهشتی که پهنایش به قدر آسمان ها و زمین است، و برای پرهیزکاران آماده شده است، بشتابید. همان ها که در فراخی و تنگی انفاق می کنند و خشم خود را فرو می برند و از مردم درمی گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.
ب- آثار درخشان حلم و خویشتن داری
یکی ازبرکات و آثار حلم، عفو و بخشش است. خصلت عفو از ویژگی های جوانمردان است و موجب استحکام روابط و دوستی ها و مهر و محبت خواهد شد. انسانی که حلم ندارد، اهل بخشیدن و گذشت نخواهد بود. همان گونه که حلم خداوند متعال موجب عفو و بخشندگی او است. امیر مؤمنان علی (ع) در آغاز یکی از خطبه هایش می فرماید:
«الحمدلله… الذی عظم حلمه فعفا»؛(17) حمد وسپاس خداوندی را که عظمت حلم او موجب عفو و بخشش او است.
از آثار دیگر این که، حلم موجب افزایش یار و دوست می گردد، حضرت علی (ع) می فرماید:
«وبالحلم عن السفیه تکثر الانصار علیه»؛(18) وحلم ورزی در برابر سفیهان، بر یاران انسان می افزاید.
و برهمین اساس می فرماید:
«الحلم عشیره»؛(19) حلم (برای انسان) مانند عشیره و طایفه (حامی نیکی) خواهد بود.
از انگیزه ها ونتایج حلم این که از دامن آن، همت متولد می گردد و موجب حفظ آبروی انسان می شود؛ امیر مؤمنان علی (ع) می فرماید:
«والحلم والاناه توأمان ینتجهما علو الهمه»؛ (20) حلم و خونسردی (در
برابر حوادث (تلخ) فرزندان دوقلویی هستند که از همت بلند متولد می شوند.
و در عبارت دیگر:
«الحلم غطاء ساتر»(21) حلم پرده ای پوشنده است.
نتیجه دیگر حلم آن است که موجب عزت و سرافرازی می شود، همان گونه که حضرت علی (ع) فرمود:
ولا عزکالحلم»؛(22) (هیچ عزتی چون حلم نیست.
یعنی حلم و خویشتن داری مایه عزت و سربلندی در پیشگاه خدا و مردم می گردد.
نیز از دیگر آثار و برکات حلم آن است که موجب تقصیر و کوتاهی در کارها نشده و باعث زندگی پسندیده و گوارا در پیشگاه مردم می شود؛ امام علی(ع) فرمود:
«ومن حلم لم یفرط فی أمره، وعاش فی الناس حمیداً؛ (23) کسی که حلم ورزد، در کار خود تفریط و کوتاهی نمی کند، و درمیان مردم به طرز پسندیده زندگی خواهد کرد.
ج- نمونه های عالی حلم در سیره معصومین (ع)
1- حلم و بردباری در سیره و رفتار پیامبر اعظم(ص) به خوبی مشهود و ملموس بود. نمونه بارز حلم و بردباری آن حضرت را به طور جامع و کامل می توان درداستان فتح مکه مشاهده کرد که رسول اکرم (ص) پس از
گذشت بیست سال از آغاز بعثت و تحمل آن همه آزار و شکنجه و مصیبت از مشرکین قریش در جنگ های احد و جنگ های قبل وبعد از آن و قتل عزیزانش همچون حمزه و دیگران، هنگامی که مکه را فتح کرد و با لشکر مجهز ده هزار نفری وارد مکه و مسجدالحرام شد. مشرکان مکه و سرکردگان و سخنوران آنها همچون ابوسفیان و دیگران در کنار مسجدالحرام صف کشیده بودند و با خود فکر می کردند: آیا اکنون که پیامبر اسلام مکه را فتح کرده، پاسخ آن همه شکنجه ها و تهمت ها و تکذیب ها و لشکرکشی ها و توطئه ها را که بر ضد او کردند، چه خواهد داد و چه تصمیمی درباره آن ها خواهد گرفت. مردم خواستند بدانند این رادمرد الهی وقهرمان مبارزه با شرک و بت پرستی چه خواهد گفت و با دشمنان خود چه رفتاری انجام خواهد داد. قریشیان مرگ وحیات خود را در میان لبان پیامبر می دیدند وخشم و رحمت را در چشمان رسول خدا(ص) می خواندند. لحظه های پراضطراب و تاریخی آن روز برای آنان به کندی گذشت و انتظار به پایان رسید و صدای روح افزای فاتح مکه در فضا طنین انداز شد و با همان جمله ای که بیست سال پیش دعوت آسمانی خود را با آن آغاز کرده بود، سخن را آغاز کرد وفرمود:«معبودی جز خدای یگانه نیست که شریک ندارد، وعده اش راست درآمد و بنده اش را نصرت ویاری داد و احزاب را به تنهایی منهزم ساخت». آن گاه آن ها را مخاطب ساخته فرمود: درباره من چه می گویید و چه فکر می کنید؟ آن ها با زبانی تضرع آمیز و پوزش طلبانه گفتند: ما جز خیر و خوبی درباره تو چیزی نمی گوییم، تو برادری مهربان وکریم هستی. و با
تعابیر بسیار کوتاهی از آن حضرت درخواست گذشت و عفو نمودند. رسول خدا(ص) نیز فرمان عفو عمومی آن ها را صادر کرده و فرمودند: من همانی را به شما می گویم که برادرم یوسف (هنگامی که برادران او را شناختند) گفت: امروز ملامتی برشما نیست؛ خدایتان بیامرزد که او مهربان ترین مهربانان است. سپس فرمود بروید همه تان آزادید. مردم پس از شنیدن این سخنان، همانند مردگانی که ازگورها سر بیرون آورده و آزاد شده باشند، از مسجدالحرام بیرون دویدند و همین بزرگواری و گذشت شگفت انگیز پیامبر اسلام، سبب شد تا بیشتر آنان به دین اسلام درآیند و این آیین مقدس را بپذیرند.(24)
2- مرد شامی کینه ای، با امام مجتبی(ع) در راهی برخورد کرد و به امام ناسزا گفت. حضرت به تمام سخنان او گوش داد و سپس فرمود:
«ایها الشیخ أظنک غریباً ولعلک شبهت… و إن کنت جائعاً أشبعناک و إن کنت عریاناً کسوناک وإن کنت محتاجاً اغنیناک و إن کنت طریداً آویناک و إن کان لک حاجه قضینا لک، فلو حرکت رحلک إلینا و کنت ضیفاً الی وقت ارتحالک کان أعود علیک؛ لأن لنا موصفاً رحباً و جاهاً عریضاً و مالاً کثیراً»؛ ای مرد! گمان می کنم غریبی و مرا اشتباه گرفته ای!! اگر از ما طلب رضایت کنی از تو راضی خواهیم شد، اگر از ما چیزی بخواهی به تو می دهیم، اگر از ما راهنمایی بخواهی تو را راهنمایی می کنیم. اگر از ما کمک بخواهی، به تو کمک می کنیم، اگر گرسنه هستی تو را سیر می کنیم و اگر برهنه هستی تو
را می پوشانیم و اگر فقیر و محتاج هستی تو را بی نیاز می کنیم واگر رانده شده ای پناهت می دهیم و اگر حاجتی داری برآورده می کنیم. سپس اگر به سوی ما آیی و تا وقت رفتن میهمان ما باشی به نفع توست؛ زیرا منزل ما وسیع و عریض و مال ما بسیار است.
شنیدن این جملات آن چنان انقلاب روحی ای در مرد شامی ایجاد کرد که به گریه افتاد وگفت:
«أشهد أنک خلیفه الله فی أرضه (الله اعلم حیث یجعل رسالته) و کنت أنت و أبوک أبغض خلق الله الی والآن أنت أحب خلق الله إلی»؛ شهادت می دهم که تو خلیفه خدا در زمین هستی، خداوند می داند که کجا رسالتش را قرار دهد. پیش از این رفتار، تو و پدرت مبغوض ترین مردم در چشم من بودید، ولی حالا محبوب ترین مردم نزد من هستید.
سپس به سمت خانه حضرت حرکت کرد و در منزل ایشان اقامت گزید و تا هنگام بازگشت میهمان آن حضرت بود. البته در حالی مدینه را ترک کرد که در زمره محبین اهل بیت عصمت و طهارت قرار داشت.(25)
3- کنیزی برای امام سجاد(ع) آب می ریخت که ناگهان ظرف آب از دستش رها شد و به صورت حضرت خورد و چهره آن حضرت را مجروح کرد. در این جا امام به نشانه اعتراض سر مبارکش را بلند کرد، کنیز بی درنگ گفت:(والکاظمین الغیظ).امام(ع)فرمود: خشم خود را فرو خوردم. سپس کنیز گفت: (والعافین عن الناس). امام (ع) فرمود: خدا
هم از تو بگذرد، کنیز ادامه داد: (والله یحب المحسنین) امام (ع) فرمود: برو که در راه خدا آزادت کردم.(26)
د- آثار دنیوی حلم
علاوه بر ثمرات و پاداش های اخروی، در آیات و روایات آثار فراوان دنیوی نیز برای حلم وخویشتن داری بیان شده است. این آثار چه در زندگی شخصی اعم از ملکات نفسانی و حوزه های رفتاری و چه در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی فرد ظاهر می گردد. مهم ترین این آثار عبارتند از: آرامش قلب، وقار، نجابت، رفق و مدارا، صبر، عفو و گذشت، سکوت و عدم شتاب در مجازات، خوشرویی به عنوان آثار فردی. و از کرامت و بزرگواری، موفقیت، صلح، ریاست و بزرگی، محبوبیت در قلوب مردم و زندگی پسندیده و گوارا به عنوان ثمرات و آثار اجتماعی حلم و خویشتن داری.(27) به امید آن که از این گفتار و جلوه های رفتاری بزرگان دین، درس حلم و خویشتن داری بیاموزیم و در پرتو آن به تحصیل امتیازات شایسته ای نایل شویم.
و- راه تحصیل حلم
امیرالمؤمنین (ع) دراین خصوص می فرمایند:
«إن لم تکن حلیماً فتحلم فإنه قل من تشبه بقوم الا و أوشک أن یکون منهم»؛(28) اگر حلیم نیستی خود را به حلم و بردباری بزن؛ زیرا کم
شده کسی خود را شبیه قومی کند و از آنان به شمار نیاید.
و از امام صادق(ع) روایت شده که فرمودند:
«إذا لم تکن حلیماً فتحلم»؛(29) اگر حلیم نیستی تحمل کن.
امام خمینی رحمه الله در تبیین ملکه حلم و راه تحصیل آن می فرماید:
اگر کسی در حرکات و سکنات مواظبت کند که با سکونت و آرامش رفتار کند و در اعمال صوریه مانند اشخاص حلیم رفتار کند، کم کم این نقشه ظاهر به روح سرایت کند و روح از آن متأثر شود. و نیز اگر مدتی کظم غیظ کند و حلم را به خود ببندد، ناچار این تحلم به حلم منتهی شود… و اگر مدتی انسان، خود را به این امر وادار کند و مواظبت کامل از خود کند و مراقبت صحیح نماید، نتیجه مطلوبه البته حاصل شود.(30)
3- تواضع و فروتنی
یکی دیگر از آثار و مظاهر اعتدال در خشم، تواضع و فروتنی است. تواضع و فروتنی از جمله صفات پسندیده ای است که مورد رضای حضرت حق وتحسین بندگان پاک او وباعث تکامل انسان متواضع است. تواضع عبارت است از این که انسان خود را نه تنها بالاتر از دیگران نبیند، بلکه دیگران را بهتر از خود بداند.(31) در تعریف تواضع همین بس که خداوند متعال به بهترین خلق خود، یعنی پیامبر اعظم که تمام دنیا را به طفیل وجود او خلق کرده، فرموده است:
«واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنین»؛(32) برای مؤمنین از پیروانت، فروتنی و ملایمت داشته باش.
الف- درجات تواضع
امام خمینی رحمه الله در توضیح و بیان تواضع می فرماید: تواضع از جمله صفات نفسانیه و به معنای اظهار کوچکی کردن است، تواضع مبدأش علم به خدا وعلم به نفس است وغایتش خدا است ونتیجه و ثمره اش کمال نفسانی است. و برای آن درجاتی است از جمله:
1- تواضع اولیا و انبیا: آنان به واسطه تجلیات ذاتی و اسمائی و صفاتی وافعالی در قلبشان در پیشگاه حق تعالی متواضع شوند و مشاهده کمال ربوبیت و ذلت عبودیت درآن ها، غایت تواضع را در قلبشان ایجاد کند. این تواضع کامل ترین مراتب تواضع است.
2- تواضع اهل معرفت: در آن ها همین تواضع اولیا هست، لکن در مرتبه ناقص تر است؛ زیرا مقام معرفت با مشاهدت حضوری فرق دارد.
3- تواضع حکما: آنان نیز اگر به مقام حکمت الهی رسیده باشند و قلب آن ها به نور حکمت روشن شده باشد، برای حق وخلق متواضع می شوند.
4- تواضع مؤمنین: کسانی که با نور ایمان، علم به خدا پیدا کردند و خود را تا آن جا که نور آن ها روشنی داده، شناخته اند.(33)
ب- تواضع و کرامت انسان
معمولاً دراین گونه مباحث، بعضی راه افراط را در پیش می گیرند و بعضی راه تفریط ، مثلاً بعضی تصور می کنند حقیقت تواضع آن است که انسان خود را در برابر مردم خوار و بی مقدار کند و اعمالی انجام دهد که از نظر مردم بیفتد و نسبت به او سوء ظن پیدا کنند، آن گونه که در حالت بعضی از صوفیه نقل شده است که هنگامی که دریک منطقه به خوش نامی معروف می شدند، مرتکب اعمال زشت و قبیحی می شدند تا از نظر بیفتند، مثلاً به بی بندوباری در عبادات و خیانت در امانت مردم معروف شوند و مردم آن ها را رها کنند وشاید این کار را نوعی تواضع و ریاضت نفس پنداشتند. اسلام اجازه نمی دهد کسی به نام تواضع، خود را تحقیر کند و در نظرها سبک و موهون سازد و کرامت انسانی خویش را پایمال کند، مهم این است که در عین تواضع، شخصیت اجتماعی انسان ضایع نشود و خوار و ذلیل و بی مقدار نگردد. اگر تواضع به صورت صحیح انجام شود، نه تنها چنین اثری نخواهد داشت، بلکه به عکس ارزش او در جامعه بالاتر می رود. به همین دلیل در روایات اسلامی از امیر مؤمنان علی (ع) آمده است:
«بالتواضع تکون الرفعه»؛(34) تواضع انسان را بالا می برد!
این فضیلت اخلاقی مانند سایر صفات اخلاقی دارای طرف افراط و تفریط و حد وسط است، حد افراط «تکبر» و حد تفریط «پذیرش ذلت و پستی» و حد وسط «تواضع» است. آنچه صفت فضیلت محسوب می شود و قابل ستایش است همان کوچکی کردن بدون پذیرش پستی و ذلت
است، مثلاً کسی که سعی دارد بر امثال خود برتری جوید و آن ها را پشت سراندازد، متکبر است وکسی که خود را بعد از آن ها قرار می د هد، متواضع است. ولی اگر پاره دوزی بر دانشمند بزرگی وارد شود، او از جای خود برخیزد و او را به جای خود بنشاند و کفش او را بردارد و پیش پای او جفت کند و تواضعی در(حد یک عالم بزرگ) نسبت به او روا دارد، این تواضع نیست، بلکه نوعی تذلل محسوب می شود؛ این امر قابل ستایش نیست. چیزی شایسته ستایش است که در حد اعتدال باشد و حق هر کس را نسبت به او ادا کند، در برابر عالم به گونه ای و در برابر افراد دیگر به گونه دیگر.(35)
4- خوف ممدوح
یکی دیگر از آثار اعتدال در خشم، خوف پسندیده است که دارای فضایل و آثار فراوانی است. و آن عبارت است از این که انسان از ذات مقدس خداوند تبارک و تعالی و نیز از گناهان خود ترس داشته باشد.
الف- منشاء خوف ممدوح
منشأ خوف ممدوح، این است که سالکان می بینند در گذشته واجبی را ترک کرده اند و هم اکنون غمگینند که چرا آن را ترک کردند. و نسبت به کیفر ترک واجب نیز هم اکنون خائفند که مبادا در آینده به عذاب مبتلا شوند یا معصیتی را قبلاً مرتکب شدند و هم اکنون غمگینند که چرا قبلاً گناه کردند و به همین جهت نیز هم اکنون ترسناکند که مبادا در آینده به
کیفر ارتکاب گناه قبلی، گرفتار شوند. انسان سالک حتی اگر عادل هم باشد؛ یعنی واجبی را ترک نکند و حرامی را مرتکب نشود، همیشه با خوف و حزن به سر می برد؛ زیرا مثلاً غمگین است که چرا فضیلت ادای نماز را از دست داده است ونماز را باید قضا کند یا هم اکنون می ترسد که مبادا بر اثر قضا شدن یک نماز، بعضی از فضایلی که مختص مردان الهی است در آینده نصیب او نشود یا غمگین است که چرا مستحبی را ترک کرده است و می ترسد که بر اثر ترک مستحب در آینده فیض خاص نصیبش نشود.(36)
ب- آثار خوف ممدوح
ترس از خدا که خوف پسندیده است، آثار فراوانی دارد؛ از جمله این که ترسی است امید آفرین. اگر ما این پیام را در درون خود احساس کردیم که هر گونه قهری از خدا در سایه مهر او تنظیم می شود وهمه وعیدهای الهی با وعده او تدوین می گردد، معلوم می شود خدا همواره به یاد ما بوده و اگر خدا همواره به یاد ما است، ما هم باید بکوشیم که همواره به یاد خدا باشیم. گرچه ذات اقدس خداوند، تعبیرهای مشفقانه و تشویق آمیز فراوانی در قرآن نسبت به ما دارد.(37) و می فرماید: به یاد خدا باشید تا خدا به یاد شما باشد:
(فاذکرونی أذکرکم)(38) یا (اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم)(39).
اما بنده هر وقت به یاد خدا باشد، معلوم می شود اول، خداوند یادی از بنده اش کرده، پس هر توجهی که نصیب بنده می شود مسبوق به عنایت الهی است.
لطف خدا نخست، شامل حال بنده می گردد و میل و گرایشی در او پیدا می شود، آن گاه او به طرف خدا حرکت می کند.(40)
یکی دیگر از آثار خوف پسندیده، گریه از خوف خدا است که دارای فضیلت بسیار است. چنانچه امام صادق(ع) فرمودند:
کسی که از ترس خدا چشم هایش گریان شود، به هر قطره از اشک او در بهشت قصری مزین به در و گوهر به او عنایت شود که هیچ چشمی ندیده باشد و هیچ گوشی نشنیده باشد و به قلبت کسی خطور نکرده باشد.(41)
در حدیث دیگری از حضرت منقول است که:
هر چیزی را کیل و وزنی است، مگر گریه را، که قطره ای از آن دریاهای آتش را خاموش می کند.
و فرمود:
اگر یک نفر گریه کننده دریک امت باشد، همه مورد رحمت شوند.(42)
ج- طرق تحصیل خوف پسندیده
به سه طریق می توان خوف پسندیده را تحصیل کرد:
1-سعی در تحصیل یقین کامل وایمان به خدای تعالی و روز قیامت و جزای اعمال و بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب داشته باشیم که هر چه ایمان قوی تر شود، خوف بیش تر گردد. امیر المؤمنین (ع) در خطبه همام در صفات متقین می فرماید:
«فهم والجنه کمن قد رآها فهم فیها منعمون وهم والنار کمن قد رآها فهم فیها معذبون»؛(43) آن چنان ایمان آنان کامل شده که گویا اهل بهشت را به چشم می بینند که در ناز و نعمتند واهل جهنم را که در آن معذب و گرفتارند.(44)
2- همواره در فکر قیامت، عذاب آخرت، مردن، عالم احتضار، قبر و برزخ و غیره باشیم و نیز توجه به حالات خائفین وانبیا و اولیا و صلحا و سرگذشت آنان داشته باشیم و هیچ وقت مرگ را فراموش نکنیم. رسول اکرم(ص) بعد از نماز صبح جوانی را که در حال چرت زدن، با رنگ زرد، چشم های گود رفته و بدن لاغر و نحیف بود، مشاهده نمود و فرمود: «کیف أصبحت؟» چگونه صبح کردی؟ عرض کرد: صبح کردم در حالی که به یقین رسیده ام. حضرت خوشش آمد. فرمود: هر چیزی حقیقتی دارد، حقیقت یقین تو چیست؟ عرض کرد: یقینم موجب نگرانی و ترسم سبب شب زنده داری و تشنگی سبب روزه ام شده است. به این سبب دل از دنیا و هرچه در آن است بریده ام؛ گویا عرش الهی را می بینم که برای حساب آماده شده است و مردم همه برای آن محشور شده اند و من هم یکی از آن ها هستم؛ گویا نگاه به اهل بهشت می کنم که در ناز و
نعمتند و با صمیمیت تکیه بر تخت های بهشتی زده اند و اهل آتش را می بینم که در عذاب گرفتارند و گویا الآن صدای غرش آتش در گوشم صدا می کند. حضرت فرمود:
«هذا عبد نور الله قلبه بالایمان»؛ این بنده ای است که خدا دلش را با نور ایمان منور کرده است.
به او فرمود: آفرین! برهمین حال باش. عرض کرد یا رسول الله دعا کنید شهادت روزی ام شود. حضرت دعا فرمود: طولی نکشید که در یکی از غزوات دهمین نفر بود که شهید شد.(45)
3- تأمل کردن در صفات باری تعالی: درک حقیقت مشیت الهی در توان ما نیست و فهمیدن حقایق جهان هستی و قضا و قدر الهی از درک و فهم ما خارج است؛ نباید بر عبادت و اطاعات خود زیاد خرسند باشیم؛ چون از عاقبت امر خودمان خبر نداریم، و در این موقع است که خوف انسان شدید می شود؛ هرچند همه کارهای نیک را انجام داده ودل از دنیا به کلی بریده وسراسر وجودش به حق رو آورده باشد. زیرا خطر سر انجام کار و سختی ثبات و پایداری بر حق دفع شدنی نیست.(46)در خصال صدوق است که مالک بن انس می گوید: نزد صادق، جعفر بن محمد(ع) می رفتم و ایشان برایم بالشی می گذاشت و برایم ارزشی قائل بود و می فرمود: ای مالک! من تو را دوست دارم.
من نیز از این موضوع خوشحال بودم و خدای را شکر می کردم. آن بزرگوار همواره، از سه حالت خارج نبود: یا روزه بود، یا درحال قیام (به عبادت) ویا در حال ذکر خداوند. او از عظیم ترین عابدان وبزرگ ترین زاهدان بود، کسانی که در مقابل خداوند عزو جل در حالتی از خشیت به سر می برند. حدیثش بسیار و همنشینی با او خوب و فوایدش فراوان بود.
وقتی از پیامبر (ص) حدیثی نقل می کرد و می فرمود: قال رسول الله (ص) چهره اش به کبودی و زردی می گرایید و دگرگون می گشت؛ به طوری که دوست و آشنا نمی توانست او را بشناند. سالی همراه ایشان به حج مشرف شدم. چون زمان احرام فرا رسید، هرچه می خواست لبیک بگوید، صدایی از گلویش خارج نمی شد و چیزی نمانده بود که خود را از مرکبش به زمین افکند! به ایشان عرض کردم: ای پسر رسول خدا! بگو! چاره ای نیست؛ باید بگویی! ایشان فرمود: ای پسرابوعامر! چگونه جسارت کنم و بگویم: لبیک اللهم لبیک؟! درحالی که می ترسم خداوند عز و جل جوابم دهد: لالبیک و لاسعدیک!(47)
خشم ممدوح و مقدس
ریشه کن کردن اصل غضب از وجود انسان کاری غیر ممکن است. و ما هم مکلف به آن نیستیم، بلکه آنچه ما تکلیف داریم، این است که صولت و قدرتش را بشکنیم و به طوری آن را تضعیف کنیم که در درون شدید نشود و آثارش در صورت هویدا نشود و در مرتبه لایق خود، یعنی تحت اشارت عقل و شرع بماند و در جایی که غضب لازم است، بروز کند و
در جایی که حلم لازم است انسان بتواند حلیم باشد وطوری نباشد که انسان را از حال اختیار خارج کند. بالاتر از این ما هیچ تکلیفی نداریم و آنچه مورد رضای خدا است همین است که غضب در اختیار انسان باشد و لذا خدای متعال می فرماید:(والکاظمین الغیظ).
در حالی که اگر نداشتن غضب پسندیده بود، بایستی بفرماید: «والفاقدین الغیظ»؛ یعنی آن هایی که هیچ غضبی ندارند.(48) پس به طور کلی خشم مقدس عبارت است از این که: خشم وغضبی که برای خدا و در راه احیای دین وپاسداری از ارزش ها باشد.
الف- خشم مقدس در قرآن و روایات
در آیات و روایات اسلامی سخن از خشم مقدس و غضب الهی بسیار است، از جمله:
1- در داستان موسی (ع) می خوانیم: هنگامی که برای گرفتن پیام الهی به کوه طور آمده بود و درغیاب او سامری گمراه از فرصت استفاده کرد و گوساله معروف خود را ساخت و بنی اسرائیل را به پرستش آن وادار نمود و خداوند این خبر را در همان کوه طور به اطلاع موسی(ع) رسانید، موسی (ع) خشمگین و اندوهناک به سوی قوم خویش بازگشت و الواحی که درآن احکام بنی اسرائیل بود. به کناری افکند و موهای سر یا ریش برادر و جانشین خود را گرفت و کشید و بر او فریاد زد که: چرا در مقابل این انحراف بزرگ خاموش نشستی؟ چرا از من پیروی نکردی؟
و فرمان مرا به بوته فراموشی افکندی؟ دراین جا هارون به دفاع از خود پرداخت و ترس از تفرقه رابه عنوان عذر خود ذکر نمود.
(و لما رجع موسی الی قومه غضبان اسفاً قال بئسما خلفتمونی من بعدی اعجلتم امر ربکم والقی الالواح و اخذ براس اخیه یجره الیه).(49)
این خشم و عصبانیت شدید تکانی به بنی اسرائیل داد و بسیار زود متوجه اشتباه بزرگ خود، یعنی انحراف از توحید به شرک شدند. به یقین این گونه عصبانیت ها و غضب ها که در برابر انحراف و گمراهی مردم ظهور و بروز پیدا می کند، مثبت و سازنده است و جنبه الهی دارد. به یقین اگر موسی(ع) با خونسردی با این مسأله برخورد می کرد، ای بسا خونسردی او را دلیل بر امضای گوساله پرستی می گرفتند و مبارزه با آن بعداً مشکل می شد، ولی این خشم و غضب کار خود را کرد، و تکان سختی به آنان داد.(50)
2- در حالات پیامبر اکرم(ص) نیز می خوانیم که گاه در برابر بعضی از حوادث به گونه ای عصبانی می شد که آثار خشم و غضب در چهره مبارکش نمایان می گشت. مثلاً در داستان حدیبیه می خوانیم که پیغمبر اعظم(ص) در برابر پیشنهاد سهیل بن عمرو(نماینده قریش جهت عقد پیمان صلح) درباره بعضی از موارد نادرست صلح نامه سخت عصبانی شد؛ به گونه ای که آثار خشم و غضب در چهره او نمایان گشت (وهمین امر سبب پس گرفتن آن پیشنهاد شد).(51)
3- درباره ابوذر می خوانیم هنگامی که عثمان امر به معروف ونهی از منکر او را تحمل نکرد، دستور تبعید او را به سرزمین بد آب وهوای ربذه صادر کرد. علی (ع) به بدرقه او آمد و هنگام وداع با او فرمود:
«یا اباذر انک غضبت لله فارج من غضبت له. ان القوم خافوک علی دنیاهم و خفتهم علی دینک، فاترک فی ایدیهم ما خافوک علیه و اهرب منهم بما خفتهم علیه»؛(52) ای ابوذر! تو به خاطر خداخشم گرفتی و غضب کردی، پس به همان کسی که برایش غضب نمودی امیدوار باش. این مردم از تو بر دنیایشان ترسیدند و تو ازآن ها بر دینت، پس آنچه را که آن ها برایش در وحشتند به خودشان واگذار. و به خاطر آنچه بر آن می ترسی از آن ها فرار کن.
بدیهی است خشم ابوذر نسبت به کسانی که اموال بیت المال را به ناحق در میان خود تقسیم می کردند و به مردم ظلم و ستم روا می داشتند، یک خشم مقدس الهی بود.
در سخن دیگری از خود ابوذر به هنگامی که معاویه از انتقادات او به وحشت افتاد و می خواست او را از شام تبعید کند، نقل شده است که او خطاب به گروهی از مؤمنان شام که به بدرقه او آمده بودند چنین گفت:
«ایها الناس اجمعوا مع صلاتکم و صومکم غضباً لله عز و جل اذا عصی فی الارض»؛ ای مردم! همراه نماز و روزه خود، خشم برای خداوند
متعال را در برابر گناهانی که در زمین انجام می شود، داشته باشید.(53)
ب- تفاوت خشم مقدس و مذموم
تفاوت خشم های مقدس و مذموم دراین است که :
اولاً، خشم مقدس تحت کنترل عقل و شرع قرار دارد و به منظور بسیج تمام نیروها در برابر کار خلافی است که در حال انجام است تا جلوی آن گرفته شود، ولی خشم های شیطانی نه تنها تحت کنترل عقل نیست، بلکه هوا وهوس های لجام گسیخته بر آن حاکم است.
ثانیاً، خشم مقدس هدف مقدسی را دنبال می کند و همواره توأم با برنامه ریزی است درحالی که خشم های شیطانی نه هدف مقدسی دارد و نه برنامه ای.
ثالثاً، خشم های مقدس همیشه حدود معینی دارد، و از حد تجاوز نمی کند، در حالی که خشم شیطانی هیچ حد ومرزی را به رسمیت نمی شناسد. با یک مثال ساده می توان تمام تفاوت هایی را که در بالا آمد مشخص کرد، خشم مقدس مانند سیلاب هایی است که از کوه ها به راه می افتد و پشت سد قرار می گیرد و به صورت حساب شده در نهرها به جریان می افتد و سبب انواع آبادی ها و برکت ها است. در حالی که خشم شیطانی همانند سیلاب هایی است که از کوه سرازیر می شود و هیچ مانعی بر سر راه آن نیست وهرچیزی را بر سر راه خود بیابد درهم می کوبد و ویران سازد.(54)
پی نوشت ها :
1-آل عمران (3):132.
2-الکافی، ج2، ص 110، ح 9.
3-همان، ح 7.
4-نهج البلاغه، حکمت 4.
5-صحیفه امام، ج18، ص 276.
6-غررالحکم و دررالکلم، ص340،ح 7780.
7- نهج البلاغه، نامه 53.
8- بحارالانوار، ج19، ص 83.
9- همان، ج 18، ص 108.
10- شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 367.
11- اخلاق اسلامی (احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی)، ص 144.
12- توبه (19):114.
13- هود(11):75.
14- صافات(37):101.
15- نهج البلاغه ؛ حکمت 424.
16- آل عمران (3):133-134.
17- نهج البلاغه، خطبه 191.
18- همان، حکمت 224.
19- همان، حکمت 418.
20- همان، حکمت 460.
21- همان، حکمت 424.
22- همان، حکمت 113.
23- همان، حکمت 31.
24- چهل حدیث(محلاتی)، ج2، ص 227.
25- بحارالانوار، ج 43، ص 344، ح16.
26- الامالی (شیخ صدوق)، ص 268.
27- اخلاق اسلامی (احمد دیلمی و مسعود آذربایجانی) ص 188.
28- نهج البلاغه، حکمت 207.
29- الکافی، ج2، ص 112، ح6.
30- شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 381.
31- آداب سیر و سلوک، ص 291.
32- شعراء(26):215.
33- ر.ک: شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 335-336.
34- غررالحکم و دررالکلم، ص 249، ح 5163.
35- اخلاق در قرآن، ج2، ص80.
36- مراحل اخلاق در قرآن، ص 284.
37- همان.
38- بقره(2):152.
39- بقره(2):40.
40- مراحل اخلاق در قرآن، ص 2.
41- وسائل الشیعه، ج15، ص 223.
42- الکافی، ج2، ص 481، ح 1.
43- نهج البلاغه، خطبه 193.
44- دروس اخلاق اسلامی، ص 156.
45- الکافی، ج2، ص53.
46- علم اخلاق اسلامی، ج1، ص 284.
47- ر. ک: الخصال، ص 167، ح 219.
48- اخلاق(شبر)، ص 249.
49- اعراف(7):150.
50- اخلاق در قرآن، ج3، ص 400.
51- بحارالانوار، ج20، ص360.
52- نهج البلاغه، خطبه130.
53- میزان الحکمه، ج3، ص 2270.
54- اخلاق در قرآن، ج3، ص 403.
منبع: امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی/ 15، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) -دفتر قم 1388: چاپ و نشر عروج