نویسنده: زینب اسدی
شناسایی و تعریف رابطه ی عاطفی بهنجار یکی از بحث انگیزترین موضوعات روانی است و مفاهیمی همچون عشق، دلدادگی، محبت و علاقه، وابستگی و دلبستگی معمولاً مترادف یا حتی به جای یکدیگر به کار می روند. دانشمندان علم روانشناسی در قرن گذشته تلاش های گسترده ی را در جهت تبیین این موضوعات انجام داده اند. در این مجال مختصر هدف ما بررسی و شناخت این مفاهیم از منظر شاخه یی از علم روانشناسی است که بر روابط اولیه در دوران کودکی بین فرزند و والد به عنوان عامل اساسی در ایجاد ارتباط های بین فردی تا پایان عمر تأکید دارد. بر پایه ی این نظریه، شیوه ی برقراری رابطه ی نوزاد انسان با والدین به ویژه مادر، در آغاز از نوع وابستگی است؛ به این معنا که ارضای نیازهای جسمانی و عاطفی یکطرفه و نامحدود، محور ارتباط او با جهان خارج است. به تدریج و در طی سال های بعد، در رشد بهنجار کودک این نوع ارتباط باید به شکلی پخته تر و به نوع اصطلاحاً دلبستگی تبدیل شود. یعنی ایجاد ارتباط همزمان با دارابودن احساس استقلال و امنیت فردی و همراه با رعایت مرزهای آزادی دو سویه. حال اگر در این مسیر رشد به دلایلی مثل محرومیت شدید از ارضای نیازهای وابستگی یا افراط در تقویت وابستگی در کودک توسط والدین، اختلالی ایجاد شود به باقی ماندن مدل ارتباطی توأم با وابستگی در او منجر می شود که کم و بیش تا پایان زندگی می تواند ادامه پیدا کند. بر این اساس علاقه مندی ها و عاشق شدن ها بر پایه ی وابستگی صورت می گیرند. یعنی فرد برای پر کردن خلاء های عاطفی و ارضای نیازهای فردی به صورت خودخواهانه ای به کسی علاقه مند می شود. در این عشق ها معمولاً عدم واقع بینی، شور و هیجان فراوان، ریتم تند رفتارها و اتفاقات مشهود هستند. آدم ها در این وضعیت بیشتر نگران از دست دادن هستند تا شادمان از بدست آوردن و لذا تلاش زیادی برای حفظ کردن انجام می دهند و با هزینه ی مادی و معنوی نامعقول در تلاشند که دیگری را به گونه یی که می پسندند تغییر دهند و در این راه به خودفریبی دست می زنند، زیرا توان مقابله با اضطراب تنها ماندن را ندارند و اکثر تعاملات آنها پس از مدتی از سر عادت صورت می گیرد. از سوی دیگر در دلبستگی، دوست داشتن توأم با واقع بینی است، یعنی خواستن دیگری با در نظرگرفتن تمام نقاط ضعف و قوت و در عین حال دارا بودن ظرفیت از دست دادن. در این شیوه ی ارتباطی آدم ها همدیگر را به صورت بیمارگونه محدود نمی کنند و به خاطر وجود فرد دیگر در زندگی خود احساس آرامش و تکامل می کنند. در یک کلام، تلاش فرد وابسته، برای از دست ندادن کسی است که بدون او نمی تواند زندگی کند. شیوه های برقراری ارتباط با کودکان باید بر پایه ی ارضای متناسب نیازهای روانی باشد تا به عبور از وابستگی و دستیابی به دلبستگی منجر شود. عدم توسعه و تقویت شیوه های توأم با وابستگی تحت عناوینی همچون عشق و محبت به صورت فرهنگ سازی صحیح در مورد شرح وظایف والدینی و زناشویی باید صورت بگیرد و در گام آخر انجام روان درمانی های فردی و زوج درمانی برای شناخت و تصحیح ارتباط های بین فردی نامطلوب ضروری است.
منبع:نشریه 7 روز زندگی، شماره 95.