نویسنده: محسن دهقانی
21) تفاوت منزلت پیامبراکرم با پیامبران دیگر (56):
* حضرت ابراهیم طالب حق است؛ ((…إِنىِّ ذَاهِبٌ إِلىَ رَبىِّ سَیهَْدِین)) (57)
و پیامبراکرم مطلوب حق؛ ((سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِه…)) (58)
* حضرت ابراهیم تقاضای مغفرت دارد؛ ((وَ الَّذِى أَطْمَعُ أَن یَغْفِرَ لىِ خَطِیَتىِ یَوْمَ الدِّین))(59)
و به پیامبراکرم وعده ی مغفرت داده شده است؛((لِّیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَ مَاتَأَخَّر…)) (60)
* حضرت ابراهیم طلب عدم خزی می کند؛ ((وَ لَا تخُْزِنىِ یَوْمَ یُبْعَثُون)) (61)
و به پیامبراکرم وعده ی عدم خزی داده شده است؛ ((…یَوْمَ لَا یخُْزِى اللَّهُ النَّبى…)) (62)
* حضرت ابراهیم وسط آتش می گوید: خداوند مرا کفایت می کند؛ ((حَسبی الله))
و به پیامبراکرم وعده ی کفایت داده شده است؛ ((یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّه))(63)
* حضرت ابراهیم تقاضای ارث بردن بهشت رامی کند؛ ((وَ اجْعَلْنىِ مِن وَرَثَهِ جَنَّهِ النَّعِیم))(64)
و به پیامبراکرم وعده ی بهشت داده شده است؛ ((وَ لَلاَْخِرَهُ خَیرٌْ لَّکَ مِنَ الْأُولى))(65)
* حضرت ابراهیم درباره ی ذرّیه ی خود طلب طهارت می کند؛ ((…وَ اجْنُبْنىِ وَ بَنىَِّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَام))(66)
و پیامبراکرم ذرّیه اش دارای طهارت هستند؛ ((…إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکمُْ تَطْهِیرًا))(67)
* حضرت موسی ازخداوند تقاضای شرح صدر و آسانی کار کرد؛ ((قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لىِ صَدْرِى))(( وَ یَسِّرْ لىِ أَمْرِى)) . (68)
و همین دوامررا خداوند به پیامبراسلام بدون تقاضا مرحمت کرد؛ ((وَ نُیَسِّرُکَ لِلْیُسْرَى))(69) (( أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک)) (70)
* درنگرش توحیدی حضرت موسی،ازخود به خداوند نگریست وگفت:((…إِنَّ مَعِىَ رَبىِّ سَیهَْدِین)) (71)
اما پیامبرازخداوند به خود نگریست وگفت: ((…إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا…))(73). به تعبیر دیگر،حضرت موسی اوّل خود را مطرح کرد بعد خدا را؛ امّا پیامبراوّل خدا را مطرح کرد،بعد خودش را.
* حضرت موسی وقتی انصراف خود را دید،ازخداوند تقاضای جدایی ازآنان را کرد وگفت:
((قَالَ رَبِّ إِنىِّ لَا أَمْلِکُ إِلَّا نَفْسىِ وَ أَخِى فَافْرُقْ بَیْنَنَا وَ بَینَْ الْقَوْمِ الْفَسِقِین))(74)
امّا پیامبراکرم وقتی انصراف ولجاجت قوم خود را مشاهده کرد ازخداوند تقاضای هدایت آنان راکرد؛ (( الّلهمّ اهد قومی فانّهم لایعلمون))(75) . درقیامت که همه ی افراد می گویند: ((ربّ نفسی))، پیامبراکرم می گوید: ((ربّ امّتی امّتی))(76)
* خداوند درباره ی حضرت موسی می گوید:موسی به میقات ماآمد؛((وَلَمَّاجَاءَمُوسىَ لِمِیقَاتِنَا ))(77)
امّا درباره ی پیامبر می گوید: خداوند اورا برد؛ (( سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِه…))(78)
* خداوند حضرت موسی را که طالب علم بود به خضر حواله کرد؛ ((قَالَ لَهُ مُوسىَ هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلىَ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا))(79)
امّا پیامبراسلام را به خود حواله کرد؛ ((…وَ قُل رَّبِّ زِدْنىِ عِلْمًا)) (80)
* حضرت آدم طلب مغفرت می کند؛ ((…وَ إِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسرِِین)) (81)
امّا به پیامبر اکرم مژده ی مغفرت را داد؛ ((لِّیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِکَ وَ مَا تَأَخَّر…)) (82)
* حضرت نوح نابودی دشمنان را تقاضا می کند؛ ((وَ قَالَ نُوحٌ رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلىَ الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا)) (83)
امّا به پیامبراسلام مژده ی مصونیّت از شرّ دشمنان داده شد؛ ((إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتهَْزِءِین)) (84)
* حضرت شعیب طلب فتح می کند؛((…رَبَّنَا افْتَحْ بَیْنَنَا وَ بَینَْ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَ أَنتَ خَیرُْالْفَاتِحِین))(85)
امّا به پیامبراسلام مژده ی فتح داده می شود؛ ((إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا))(86)
* حضرت لوط طلب نصرت می کند؛ ((قَالَ رَبِّ انصُرْنىِ عَلىَ الْقَوْمِ الْمُفْسِدِین))(87)
امّا به پیامبراسلام مژده ی نصرت داده شد؛ ((وَ یَنْصُرَکَ اللَّهُ نَصْراً عَزیزاً))(88)
22)مظهر مغنی:
((…أَغْنَئهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِن فَضْلِه…))
خداوند رسول اکرم را مظهرغنی می داند،اغنا وبی نیازنمودن رابه اونسبت داده می فرماید: بد اندیشان نخواستند ازمؤمنین انتقام بگیرند مگراینکه خداوند وپیغمبرآنان را بی نیاز کرد. آن اندازه رسول اکرم فرد شاخص وبرجسته ای است که مظهرمغنی می گردد وخداوند اغنای اورا درردیف اغنای خود بیان فرموده است واین صفت برجسته را(اغنا) به کسی جزبه پیامبر اسلام اسناد نداده است.
مظهر اغنا بودن پیامبر تنها درباره ی مؤمنان صدراسلام نیست زیرا او پیغمبرهمه ومظهراغنای الهی برای همگان است،البته پیغمبراز ذات خودهیچ ندارد امّا ازفضل پروردگار،دیگران را نیز بی نیاز می کند. (89)
23) زنان پیامبرخاتم نمی توانند بامردان دیگر ازدواج کنند:
((…وَ لَا أَن تَنکِحُواْ أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَدًا…))(90) ، ((…وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتهُُمْ…))(91) .
آیه ی اوّلی صراحت دراین امردارد که زنان پیغمبرنمی توانند با مردان دیگرازدواج کنند ولی درآیه ی بعدی گرچه صراحت دراین امرندارد ولی کنایه ازآن است که چون زنهای پیغمبر مادران مؤمنین هستند پس ازدواج باآنها حرام است.دراینجا سؤالی پیش می آیدکه چگونه خداوندهمسران پیامبررا که بعضی به هنگام وفات اونسبتاً جوان بودند ازحقّ انتخاب همسرمحروم ساخته است؟
زیرا اوّلاً؛ بعضی به عنوان انتقام جویی وتوهین به ساحت مقدّس پیامبرچنین تصمیمی راگرفته بودند وازاین راه می خواستند ضربه ای بر حیثیّت آن حضرت وارد کنند. ثانیاً؛ اگراین مسأله مجازبودجمعی به عنوان اینکه همسرپیامبررابعد ازاودراختیارخود گرفته اند ممکن بوداین کاررا وسیله ی سوءاستفاده قراردهندوبه این بهانه موقعیّت اجتماعی برای خویش دست وپا کنند ویا به عنوان اینکه آگاهی خاص ازدرون خانه ی پیامبروتعلیمات ومکتب او دارند به تحریم اسلام بپردازند.و چون خطرسوءاستفاده ازهمسران پیامبر،مهمترازحقّ شخصی آنهاست،باید بعد ازپیامبرحقّ ازدواج با دیگران ازآنان سلب شود.چون این خطرهنگامی ملموس ترشد که گروهی خود را برای این کارآماده ساخته بودند،بعضی آن را به زبان آورده وبعضی شاید تنها دردل داشتند.
درروایتی آمده که بعضی ازمخالفان پیامبرمی گفتند: چگونه پیامبربعضی اززنان بیوه ی ما را به ازدواج خود درمی آورد،هرگاه اوچشم ازجهان بپوشد ما باهمسران اوازدواج خواهیم کرد. آیه ی فوق نازل شد وازدواج با زنان پیامبررا بعد ازاوبه کلّی ممنوع ساخت. همچنین خداوند به همسران پیامبرلقب امّ المؤمنین داد تا بدانند ازدواج با آنها همچون ازدواج با مادرخویش است.
واینکه زنان رسول خدا مادران امّتند،حکمی است شرعی ومخصوص به آن جناب ومعنایش این است که همانطورکه احترام مادربرهر مسلمان واجب وازدواج با اوحرام است، همچنین احترام زنان رسول خدا برهمه ی آنان واجب وازدواج با آنان برهمه حرام است. (92)
24)خداوند هرنوع کرامتی به حضرت موسی عطا کرده به امّت پیامبراکرم نیزمرحمت فرمود (93):
* به حضرت موسی فرمود: ((قَالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یَامُوسى)) (94)
به امّت پیامبرفرمود: ((وَ ءَاتَئکُم مِّن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ )) (95)
* به موسی فرمود: ((وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ محََبَّهً مِّنىِّ وَ لِتُصْنَعَ عَلىَ عَیْنى))(96)
به امّت پیامبرفرمود: ((…یحُِبهُُّمْ وَ یحُِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلىَ الْمُؤْمِنِین…))(97)
* به حضرت موسی فرمود: ((…وَ لَا تخََفْ إِنَّکَ مِنَ الاَْمِنِین))(98)
به امّت پیامبرفرمود: ((… أُوْلَئکَ لهَُمُ الْأَمْنُ وَ هُم مُّهْتَدُون)) (99)
*به حضرت موسی فرمود:((قَالَ قَدْأُجِیبَت دَّعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَاوَ لَا تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لَایَعْلَمُون)) (100)
به امّت پیامبرفرمود: ((فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنىِّ لَا أُضِیعُ عَمَلَ عَمِلٍ مِّنکُم مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثىَ بَعْضُکُم مِّن بَعْض…)) (101)
* به حضرت موسی فرمود: (( لَا تخََافَا إِنَّنىِ مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَ أَرَى)) (102)
به امّت پیامبرفرمود: ((إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَواْ وَّ الَّذِینَ هُم محُّْسِنُون)) (103)
* به حضرت موسی فرمود: ((وَ أَنجَیْنَا مُوسىَ وَ مَن مَّعَهُ أَجْمَعِین)) (104)
به امّت پیامبرفرمود: ((…وَ کَذَالِکَ نُجِى الْمُؤْمِنِین)) (105)
* موسی با ماگفت: ((…وَ عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِترَْضى)) (106)
ما با امّت تو گفتیم: ((لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنین…))(107)
25) نام پیامبردر ردیف نام خداوند (108):
خداوند، نام پیامبراکرم را درموارد فراوانی درکناراسم خود ذکر کرده است ازجمله(109):
درمورد عزّت: ((…وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِه…))(110)
درمورد اطاعت: ((…أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُول…))(111)
درمورد معصیت: ((وَ مَن یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَه…))(112)
درمورد اذیّت: ((…یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَه…))(113)
درمورد اجابت: ((…اسْتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُول…))(114)
درمورد نصرت: ((…یَنصُرُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَه…)) (115)
درمورد نصیحت: ((…إِذَا نَصَحُواْ لِلَّهِ وَ رَسُولِه…)) (116)
درمورد حرب: ((…بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ…)) (117)
درمورد ایمان: ((…فََامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ…)) (118)
درمورد اعراض: ((وَ مَن یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَه…))(119)
26) عبودیّت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) (120):
رسول خدا عبد مطلق است ولی دیگران بنده ی تعیّنات مقیّدند.بعضی ازانسانها تحت تدبیر اسمای جزئیّه ی حقّند، مثلاً بعضی درحقیقت، عبدالرّزاق،عبدالباسط، عبدالقابض،عبدالکریم یا عبدالجلیل هستند امّا پیامبراکرم عبده است وپروردگاری مدبّرومربّی شخص وی است که نهایی ترین مرتبه راداراست وآنحضرت منتسب به عالی ترین اسم ازاسمای حسنای خدای سبحان است، یعنی ((هو)) که همان هویّت مطلقه است،چون کاملترین عبودیّت از آن اوست.
قرآن کریم وقتی می خواهد تعبیرعبد را نسبت به سایرانبیاء به کارببرد همراه با ذکرنام آنها به کارمی برد مثلا می فرماید: ((یاد کن بنده ی ما ایّوب را،یا یاد کن بنده ی ما داود را)) (121) ولی پیغمبراکرم را بدون نام یاد می کند که عبد مطلق به آن فرد کامل انصراف دارد. واگردرقرآن برای پیامبران دیگرنیزعبده آمده است بعدازآن اسم شریفش نیزآمده وعبده به تنهایی نیست بلکه این(عبده) به تنهایی مخصوص پیامبراسلام است که عبد مطلق است.
خداوند درمورد پیامبرنمی گوید عبدنا که ناظربه کثرت باشد، بلکه می گوید عبده که ناظر به مقام وحدت است واین کلمه ازعبدالله نیز بالاتراست؛ زیرا این عبودیّت، حاکی ازهویّت مطلق است که بالاترازمقام الوهیّت است.
27) اولین مسلمان است (122):
(( وانا اوّلُ المسلمین))(123).
خداوند سبحان به پیامبردستورمی دهد که بگو(( من اوّلین مسلمانم )) ومنظوراز اوّلین مسلمین، اوّلیّت ذاتی است که احیاناً ازآن به اوّلیّت رتبی یاد می شود وخداوند درباره ی هیچ پیامبری تعبیراوّل المسلمین ندارد، گرچه قبل ازپیامبراکرم نیزمسلمانانی بوده اند مانند: حضرت نوح که گفت: مامورشده ام ازمسلمین باشم؛ حضرت ابراهیم گفت: اسلام آوردم برای پروردگارهستی؛ حضرت ابراهیم واسماعیل گفتند: پروردگارا! مارا دومسلمان برای خود قراربده.
بنابراین تنها کسی که قرآن ازاو به عنوان اوّل المسلمین یاد می کند رسول اکرم است و معلوم است که این اوّلیّت زمانی وتاریخی نیست، زیرا اگرمنظوراوّلیّت زمانی بود هرپیغمبری نسبت به قوم خویش اوّل المسلمین بودوانبیای پیشین نیزبه طریق اولی می توانستند مصداق این اوّلیّت باشند. ازاین روخدای سبحان تنها به پیامبراکرم فرموده که بگو من مامورم اوّل المسلمین باشم، برای اینکه وی اوّل صادریا اوّل ظاهراست یعنی دررتبه ی وجودی او،هیچ کس قرارندارد.
28) درقرآن کریم از بیشتر اعضای پیغمبرصحبت می کند امّا ازپیامبران دیگراین گونه نیست(124).
1) ازوجه پیامبر((قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فىِ السَّمَاءِ))(125)
2) ازسینه ی پیامبر(( أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَک))(126)
3) ازگردن پیغمبر((وَ لَا تجَْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلىَ عُنُقِک))(127)
4) ازپشت پیغمبر((الَّذِى أَنقَضَ ظَهْرَک))(128) واین (ظهرک) یکباردرقرآن آمده است.
5) ازقلب پیغمبر((…َ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلىَ قَلْبِکَ بِإِذْنِ الله…)) (129)
6) ازچشم پیغمبر((لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلىَ مَا مَتَّعْنَا…)) (130)
7) ازدست پیغمبر((لَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلىَ مَا مَتَّعْنَا…)) (131)
8) اززبان پیامبر((لَا تحَُرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ)) (132)
9) ازاطراف پیامبرصحبت می کند((…لَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِک…)) (133)
10) ازعمرپیامبرصحبت می کند((لَعَمْرُکَ إِنهَُّمْ لَفِى سَکْرَتهِِمْ یَعْمَهُون)) (134)
11) حتّی ازنفس پیامبرصحبت می کند((فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیهِْمْ حَسَرَات))(135)
12) ازدل پیامبر صحبت می کند((…کَذَالِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک…))(136) فؤاد درقرآن به معنی قلب آمده است.
13) ازذکروآوازه ی پیامبرصحبت می کند((وَ رَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَک))(137)
14) ازدعای پیامبرنیزکه مایه ی آرامش مؤمنان است صحبت می کند((…إِنَّ صَلَوتَکَ سَکَنٌ لهَُّم…))(138)
15) وزرکَ: آیا ما بارسنگین را ازتو برنداشتیم؟((وَ وَضَعْنَا عَنکَ وِزْرَک))(139)
16) ازعزم وتصمیم پیامبرصحبت می کند((…فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلىَ الله…))(140)
29) قرآن ممثّل (141):
یکی ازمزایای علمی رسول اکرم آن است که خدای سبحان قرآن را به اوآموخته وحقیقت آنرا درقلب مطهراوالقا کرده، پس اگربخواهیم سیره ی علمی رسول اکرم را ارزیابی کنیم باید حقیقت قرآن رابشناسیم، چون هرپیامبری به اندازه ی کتابش مردم را به حق دعوت می کند.
اگرحقیقت قرآن را، خداوند برکوه نازل می کرد آن کوه متلاشی می شد چون کوه توان تحمّل عظمت قرآن راندارد. امّا پیامبرآنرا به خوبی تحمّل می کند چونکه اسوه ی جهانیان ومهذّب و تزکیه شده الهی است.
باید دانست که وحی صادره برشخصی مانند پیامبردلیل برهمطرازی آن شخص با آن معارف است همانطورکه قرآن بردیگرکتب برتری دارد، پیامبرنیزبردیگرپیامبران الهی برتری دارد.
پی نوشت ها :
56- هزار ویک نکته ازقرآن کریم ، اکبر دهقان ، ص 131
57- صافات ، 99
58- اسراء ، 1
59- شعرا ، 82
60- فتح ، 2
61- شعر ، 87
62- تحریم ، 8
63- انفال ، 64
64- شعرا ، 85
65- ضحی ، 4
66- ابراهیم ، 35
67- احزاب ، 33
68- طه ، 25 و26
69- اعلی ، 8
70- شرح ،1
71- شعرا ، 62
72- توبه ، 40
73- مائده ، 25
74- بحار،ج 21، ص 119
75- کشف الاسرار ، ج3 ، ص 89
76- اعراف ، 143
77- اسراء ، 1
78- کهف ، 66
79- طه ،114
80- اعراف ، 23
81- فتح ، 2
82- نوح ، 26
83- حجر ، 95
84- اعراف ، 89
85- فتح ، 1
86- عنکبوت ، 30
87- فتح ، 3
88- توبه ،74
89- تفسیر موضوعی ، سیره ی رسول اکرم درقرآن ، ج 8 ، ص 36، جوادی
90- احزاب ، 53
91- احزاب ، 6
92- تفاسیر نمونه ،ج17 ، ص404،و نور
93- هزار و یک نکته ازقرآن کریم ،اکبردهقان،ص133
94- طه ، 36
95- ابراهیم ، 34
96- طه ، 39
97- مائده ، 54
98- قصص ، 31
99- انعام ، 82
100- یونس ،89
101- آل عمران ، 195
102- طه ، 46
103- نحل ، 128
104- شعراء ، 65
105- انبیاء ، 88
106- طه ، 84
107-فتح ، 18
108- کشف الاسرار ،ج6 ، ص 134 ( فتح ، 18)
109- هزار ویک نکته ازقرآن کریم ، اکبردهقان ، ص136
110- منافقون ، 8
111- نساء ، 59
112- نساء ، 14
113- احزاب ، 57
114- انفال ، 24
115- حشر ، 8
116- توبه ، 91
117- بقره ،279
118- اعراف ،158
119- مائده ، 56
120- تفسیر موضوعی ،سیره ی رسول اکرم ،ج8 ، ص26
121- سوره ص ، 41و 17
122- تفسیر موضوعی ، سیره ی رسول اکرم درقرآن ، ج 8 ، ص 30
123- انعام ، 163
124- کتاب چهارصد نکته ازتفسیر نور، ص 60
125- بقره ، 144و149و150
126- انشراح ، 1
127- اسراء ، 29
128- انشراح ، 3
129- بقره ، 97
130- حجر ، 88
131- اسراء ، 29
132- قیامت ، 16 و مریم ، 97
133- آل عمران ، 159
134- حجر، 72
135- فاطر ، 8
136- فرقان ، 32 و هود، 120
137- انشراح ، 4
138- توبه ، 103 و هود ،87
139- انشراح ، 2
140- آل عمران ، 159
141- تفسیرموضوعی،سیره ی رسول اکرم درقرآن ، ج8 ، ص 41
ادامه دارد ….
منبع : راسخون