شئون رسول اکرم
پیغمبر اکرم به واسطه آن خصوصیتی که در دین اسلام بود در زمان خودشان به حکم قرآن و به حکم سیره خودشان دارای شئون متعددی بودند یعنی در آن واحد چند کار داشتند و چند پست را اداره می کردند. اولین پستی که پیغمبر اکرم از طرف خدا داشت و عملا هم متصدی آن پست بود همین بود که پیغمبر احکام و دستورات الهی را بیان می کرد. آیه قرآن می گوید: « ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا» (7/حشر) آنچه پیغمبر برایتان آورده بگیرید و آنچه نهی کرده [رها کنید منصب دیگری که پیغمبر اکرم متصدی آن بود منصب قضاست. او قاضی میان مسلمین بود چون قضا هم از نظر اسلام یک امر گتره ای نیست که هر دو نفری اختلاف پیدا کردند یک نفر می تواند قاضی باشد. قضاوت از نظر اسلام یک شأن الهی است.
این منصب هم به نص قرآن که می گوید: «فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی انفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما» (65/نساء) به پیغمبر تفویض شده و رسول اکرم از جانب خدا حق داشت که در اختلافات میان مردم قضاوت کند. منصب سومی که پیغمبر اکرم رسما داشت و هم به او تفویض شده بود به نص قرآن و هم عملا عهده دار آن بود همین ریاست عامه است. او رئیس و رهبر اجتماع مسلمین بود… گفته اند آیه: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (59/نساء) ناظر به این جهت است که او رئیس و رهبر اجتماع شماست هر فرمانی که به شما می دهد بپذیرید. قهرا اینکه می گوئیم سه شأن به اصطلاح تشریفات نیست بلکه اساسا آنچه از پیغمبر رسیده سه گونه است. یک سخن پیغمبر فقط وحی الهی است. در اینجا پیغمبر هیچ اختیاری از خود ندارد دستوری از جانب خدا رسیده، پیغمبر فقط واسطه ابلاغ است مثل آنجا که دستورات دینی را می گوید، نماز چنین بخوانید، روزه چنان بگیرید و … آنجا که میان مردم قضاوت می کند دیگر قضاوتش نمی تواند وحی باشد. دو نفر اختلاف می کنند پیغمبر طبق موازین اسلامی بین آنها حکومت می کند و می گوید حق با این است یا با آن. در شأن سوم هم پیغمبر به موجب اینکه سائس و رهبر اجتماع است اگر فرمانی بدهد غیر از فرمانی است که طی آن وحی خدا را ابلاغ می کند. خدا به او اختیار چنین رهبری را داده و این حق را به او واگذار کرده است. او هم به حکم اینکه رهبر است کار می کند و لهذا احیانا مشورت می نماید ما می بینیم در جنگهای احد، بدر و در خیلی جاهای دیگر پیغمبر اکرم با اصحابش مشورت کرد. در حکم خدا نمی شود مشورت کرد. لذا می فرمود این مسائل به من مربوط نیست من جانب الله چنین است و غیر از این هم نمی تواند باشد. پس اگر در موردی پیغمبر اکرم فرمان داد چنین بکنید این به حکم اختیاری است که خدا به او داده است. اگر هم در یک مورد بالخصوص وحیی شده باشد یک امر استثنایی است و جنبه استثنای. (امامت و رهبری/ص50-47)
پیامبر صلی الله علیه و آله مانع عذاب بر امت
«و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون»(33/انفال)
(خدا چنان نیست که این مردم را عذاب کند در حالی که تو در میان آنها هستی، و خدا چنان نیست که آنها را عذاب کند در حالی که گنهکارند و استغفار می کنند.) در نهج البلاغه نقل شده که خدا دو امان داشت، اول رسول خدا و دوم استغفار. ایهاالناس! یک امان رفت، امان دیگر را میان خودتان حفظ کنید.
آیا مقصود از عذاب چیست؟ در اصطلاح مفسرین عذاب استیصال [داریم و عذاب] عادی و غیر استیصال. اول عذابهائی است که برای قومی جنبه فوق العاده دارد مثل صاعقه، باد، مسخ و غیره.
در قرآن در آیات مکرری کلمه عذاب ذکر شده عذابهائی که شکل مذکور را نداشته و شکل دیگر دارد مثل آیه ای که می گوید: قومی مسلط بر قوم دیگر شدند و اینها به دست آنها ذلیل شدند. در سوره انعام می فرماید: «قل هو القادر علی ان یبعث علیکم عذابا من فوقکم او من تحت ارجلکم او یلبسکم شیعا و یذیق بعضکم بأس بعض» (65/انعام) خدا قادر است که عذابی را از بالای سر شما فرود آورد یا از زیر پای شما بجوشاند و یا شما را فرقه فرقه نماید یا بدی بعضی از شما را به بعض دیگر بچشاند. عذاب از بالای سر [یعنی] اقویای شما را بر شما مسلط کند. [و عذاب از زیر پای شما یعنی] تحت تسلط زیر دستها باشید.
مقصود از آیه مورد بحث این است که خداوند شما را تا پیغمبر در میانتان هست و استغفار می کند معذب نخواهد کرد. آیا مقصود، عذابی مانند عذاب قوم لوط است یا عذابی دیگر مثل گرفتاریها؟ ظاهرا شامل هر دو می شود. و آیا مقصود این است که جسم پیغمبر در میان مردم باشد؟ ظاهر همین است، ولی بعید نیست که منظور، سنت و احکام پیغمبر و تعلیمات او باشد. در این صورت معنی آیه چنین می شود. و مادامی که تو در میان آنها باشی یعنی مادام که دستورات و تعلیمات تو در میان آنها باشد و یا حالت توبه و بازگشت و پشیمانی داشته باشید، خداوند شما را عذاب نمی کند. ظاهرا منظور این است که اگر ملت اسلام از عذابهایی از قبیل عذابهای عاد و ثمود در امان باشند، از عذابهای دیگر در امان نیستند. اگر پیغمبر رفت، عذاب پشت سرش آمده است. قرآن عذابهائی را ذکر می کند از قبیل تسلط اغنیا بر ضعفا، و از همه بالاتر فرقه فرقه شدن که نیروها علیه یکدیگر به کار می افتد و در شمن شاد می شود. اینها عذابهای الهی است « و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم» تا تو در میان مردم باشی خدا اینها را عذاب نخواهد کرد. تو نباشی ولی تعلیمات تو باشد باز هم خدا عذاب نمی کند. و در صورت استغفار و بازگشت نیز خدا آنها را عذاب نمی کند.
(آشنایی با قرآن ج 3/ص40-37)
شأن انذار و تبشیر برای پیامبر صلی الله علیه و آله
«انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا» (8/فتح)
یکی از شأن های پیامبر تبشیر است و شأن دیگر انذار. همیشه پیغمبران مردم را در حال حرکت و در جریان می بینند یعنی انسان خواه ناخواه این طور است. انسان هیچ وقت ساکن نیست همیشه در حرکت است منتها در چه راهی و به کدام سو در حرکت است؟ پیامبران مبشر و منذر هستند یعنی راه را ارائه می دهند و بشارت و نوید می دهند که اگر از این راه بروی به چه فتح و سعادت و کمالی نائل می شوی و اگر از آن راه و آن راه بروی به چه بدبختی و شقاوتی نائل می شوی. حدیثی هست که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله با اصحاب نشسته بودند چند خط از نقطه ای به نقطه ای رسم کردند بعد اشاره به خط وسط که خط راست بود کردند و فرمودند: «این راه من است (صراط مستقیم) و بقیه راهها و راههای من نیست یعنی انسان همیشه در حال حرکت است، منتها یک وقت راه راست را به سوی مقصد در پیش می گیرد و یک وقت از راههای کج می رود و پیغمبران آمده اند که مبشر به راه راست باشند.» اینجا عمل خاصی از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله صورت گرفته که مسأله مبشر بودن و منذر بودن پیغمبر صلی الله علیه و آله را خیلی خوب مجسم می کند و مخصوصا منذر بودن.
(آشنایی با قرآن ج5/ص 197-196)
اوصاف رسول اکرم صلی الله علیه و آله از دیدگاه قرآن
قرآن کریم در وصف رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
«یأمرهم بالمعروف و ینهیهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الأغلال التی کانت علیهم» (157/اعراف) یعنی او به نیکی امر و از زشتی نهی می کند، چیزهای پاک را برای آنها روا و چیزهای پلید و زیانبار را ناروا می کند، بار سنگین و غل و زنجیرها که بر آنهاست از آنها بر می دارد.
این بار سنگین و غل و زنجیرها همانهاست که بر عقل و روح مردم بوده و دست توانای رسول خدا صلی الله علیه و آله آنها را برداشت.
(بیست گفتار/ص285)
پیامبر سراپا گوش بود
(و یقولون هو اذن قل اذن خیرلکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین)(61 توبه) در جایی قرآن راجع به خود پیغمبر اکرم تعبیری دارد که: «ویقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین» پیغمبر اکرم در عین اینکه استقامت فوق العاده داشت و وقتی که تصمیم می گرفت هرگز دیگر منصرف نمی شد در مسائل جزئی خیلی نرمش نشان می داد، هر کسی که می آمد یک چیزی می گفت حرفش را گوش می کرد و چنان با مهربانی گوش می کرد که او راضی بر می گشت و می رفت، بعضی خیال می کردند که واقعا پیغمبر به حرف همه گوش می کند [یقولون هو اذن] گفتند ما که رفتیم حرفمان را به پیغمبر گفتیم، بعد مخالفین ما هم رفتند حرفشان را به پیغمبر گفتند حرف ما را گوش می کند، حرف آنها را هم گوش می کند، این که فقط گوش است، سر تا پا گوش است. [(قل اذن خیر لکم)] بگو ولی گوش خوبی است برای شما [(یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین)] به خدا ایمان دارد و به نفع مؤمنین تصدیق می کند نه [( یؤمن بالمؤمنین)] یعنی اگر چیزی را تصدیق می کند به خاطر مصلحت مؤمنین است، نه اینکه واقعا آن حرف را قبول دارد. یعنی اگر چیزی را پیغمبر رد نمی کند نه این است که آن حرف را قبول دارد. یعنی اگر چیزی را پیغمبر رد نمی کند او یک تصدیق می کند همان تصدیق به نفع شماست. شما خیال کرده اید پیغمبر هر که هر چه گفت حرفش را قبول می کند؟ اینجور نیست. (نبوت/ص116)
منعویت و شب زنده داری پیامبر-(20/مزمل) و (79/اسراء)
می بینیم درباره معنویت زیاد سخن گفته اند، اما درباره عدالت یا سخن نگفته اند و یا بسیار کم گفته اند. حالا که تحول پیدا شده درباره عدالت سخن گفته می شود ولی گویا مد شده که درباره معنویت زیاد سخن گفته نشود… متاسفانه گاهی دیده می شود که در بعضی از نوشته های امروزی و در بعضی از تفسیرهائی که درباره قرآن نوشته می شود آنچه که معنویت است تفسیر به مادیت می کنند این افراد می خواهند پایه های معنویت قرآن را از میان ببرند و متاسفانه صرفا بر روی عدالت فکر می کنند تصور می کنند بدون معنویت، عدالت امکان پذیر است ولی اولا از یک سو معنویت در قرآن قابل توجیه و تاویل نیست و از سوی دیگر بدون بال معنویت از بال عدالت کاری ساخته نیست از نظر قرآن معنویت پایه تکامل است اینهمه عبادات که در اسلام بر روی آن تکیه شده است برای تقویت جنبه معنوی روح انسان است زندگی پیامبر را ببینید با آنهمه گرفتاری و مشغله ای که دارد باز در همان حال قرآن می گوید: خدا آگاه است که تو در حدود دو ثلث شب را به عبادت قیام می کنی، گاهی حدود نصف آن و لااقل ثلثی از شب و گروهی که با تو هستند [نیز چنین می کنند] (20/مزمل)… و یا خدا به پیامبرش تاکید می کند که: قسمتی از شب را برای عبادت برخیز تهجد کن، نماز شب بخوان تا به مقام مجمود برسی. (79/اسراء) (پیرامون انقلاب اسلامی/ ص174)
تسبیح و استغفار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
«اذا جاء نصرالله و الفتح – و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا* فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا» (سوره نصر)
می گفت بر روی دلم آثار کدورت احساس می کنم و روزی هفتاد بار برای رفع این کدورتها استغفار می کنم. آن کدورتها چیست؟ آن کدورتها برای ما آینه است برای ما نورانیت است برای او کدورت است. او وقتی که با ما حرف می زند ولو حرفش را برای خدا می زند ولو خدا را در آینه وجود ما می بیند باز از نظر او این کدورت است. «ام سلمه» و دیگران گفته اند که در یکی دو ماه مانده به وفات حضرت دیدیم که هیچ جا بر نمی خاست و نمی نشست و عملی انجام نمی داد مگر اینکه می گفت: «سبحان الله و استغفرالله ربی و اتوب الیه» این دیگر یک ذکر جدید بود. ام سلمه می گوید عرض کردم یا رسول الله صلی الله علیه و آله چرا اینقدر اخیرا زیاد استغفار می کنید؟ فرمود: این طور به من امر شده است «نعیت الی نفسی». بعد فهمیدیم که آخرین سوره ای که بر وجود مقدسش نازل شده سوره نصر است. این سوره که نازل شد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله احساس کرد که اعلام مردن است، یعنی تو دیگر وقتت تمام شده است باید بروی. سوره مبارکه این است «اذا جاء نصرالله و الفتح – و رأیت الناس یدخلون فی دین الله افواجا- فسبح بحمد ربک و استغفره انه کان توابا» (این قرآن چقدر لذیذ است! چقدر زیباست! آدم حظ می کند که اینها را به زبان خودش جاری کند) ای پیغمبر! آنجا که یاری پروردگار بیاید آنجا که دیگر یاریش آمد و ترا بر مخالفین پیروز کرد، آنجا که فتح شهر یعنی فتح مکه نصیب تو شد پس از اینکه دیدی مردم فوج فوج به دین اسلام وارد می شوند «فسبح بحمد ربک» پروردگار خودت را تسبیح و تمجید کن و استغفار نما که او توبه پذیر است. چه رابطه ای است میان آن مقدمه و این مؤخره؟ چرا پس از پیروزی و فتح و پس از اینکه مردم فوج فوج داخل اسلام می شوند تسبیح کن؟ یعنی مأموریتت پایان یافت تمام شد. (این آخرین سوره ای است که بر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شده است، حتی از آیه: «الیوم اکملت لکم دینکم» و آیه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک» که درباره امیرالمؤمنین علی (ع) است هم دیرتر نازل شده است). تو دیگر وظیفه ات را انجام داده ای، پس تسبیح کن. پیغمبر احساس کرد که یعنی دیگر تمام شد، بعد از این در فکر خود باش. این بود که آنافآنا تسبیح و استغفار می کرد.
ولی ما بدبختها دلمان حکم همان دیوار قیر اندود را دارد، هی گناه پشت سرگناه، هی معصیت پشت سر معصیت، و هیچگونه عکس العملی در روح ما ایجاد نمی شود. من نمی دانم این فرشته های روح ما کجا و چقدر حبس شده اند، چه زنجیرهائی به دست و پای اینها بسته شده است که دل ما تکان نمی خورد، نمی لرزد. (گفتارهای عنوی/ ص 123-122)
دلسوزی پیامبر صلی الله علیه و آله برای هدایت مردم
(لعلک باخ نفسک الا یکونوا مؤمنین)(6/کهف)
انسان کامل انساندوست است، در رنج و غم دیگران شریک است می خواهد خودش را به هلاکت برساند به خاطر آنکه چرا مردم گمراه و بیچاره و بدبخت اند: «فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث اسفا» خطاب به رسول اکرم است می فرماید: شاید تو از غصه اینکه اینها در گمراهی باقی بمانند می خواهی خودت را تلف کنی در آیه دیگر می فرماید: «لعلک باخ نفسک الا یکونوا مؤمنین»(3/شعراء)شاید خود را هلاک کنی که چرا آنها ایمان نمی آورند.
در آیه دیگر می فرماید: «لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم»(128/توبه) پیمبری از خود شما به سوی شما آمد که بدبختیها و رنجهایی که شما می کشید بر او گران و دشوار است، حرص می ورزد به هدایت شما، نسبت به شما رئوف و مهربان است. (حکمتها و اندرزها/ص 267)
رهبری رسول اکرم صلی الله علیه و آله
قرآن مجید تعبیر عجیبی راجع به پیغمبر اکرم دارد: «الذین یتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراه و الانجیل یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم» (157/اعراف)
این پیامبر امی که در تورات وانجیل از او یاد شده است چیزهای خوب را بر آنها حلال می کند و پلیدیها را حرام می نماید و بار سنگین را از دوش آنها بر می دارد و غلها را از مردم باز می کند. کدام بار سنگین و کدام غل و زنجیر؟ بارهایی از سنگ و یا غل و زنجیرهائی از آهن؟ از چوب؟ نه، بلکه بارهایی سنگین از عادت و خرافات و غل و زنجیرهای روحی که بر نیروها و بر استعدادهای معنوی بشر گذاشته شده بود. همانها که نتیجه اش جمود، افسردگی، یأس و بدبختی بود. پیغمبر این نیروهای بسته را باز کرد. مدیریت اجتماعی یعنی این. رهبری یعنی این. مجهز کردن نیروها، تحریک نیروها، آزاد کردن نیروها، و در عین حال کنترل نیروها و در مجرای صحیح انداختن آنها، سامان دادن، سازمان بخشیدن و حرارت بخشیدن به آنها. مدیریت صحیح از ضعیف ترین ملتهای دنیا، قوی ترین ملتها را می سازد آنچنانکه رسول اکرم صلی الله علیه و آله کرد و این معجزه رهبری بود. (امدادهای غیبی در زندگی بشر/ص 114)
تعبیر سراج منیر در خصوص پیامبر
«یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا*و داعیا الی الله بأذنه و سراجا منیرا»(45/سوره احزاب)
قرآن کریم تعبیر لطیفی دارد درباره رسول اکرم صلی الله علیه و آله که او را «سراج منیر» چراغ نور افشان می خواند. در این تعبیر مفهوم ظلمت زدائی که توأم با سوختن و روشن کردن است گنجانیده شده است. می فرماید: «یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا و نذیرا- و داعیا الی الله بأذنه و سراجا منیرا» ای پیامبر تو را فرستادیم گواه و نوید دهنده و بیم رساننده و دعوت کننده به حق به اذن حق و چراغی نور افشان.
مولوی با اشاره به آیه کریمه یا ایها المزمل قم اللیل الا قلیلا (1/مزمل) می گوید:
خواند مزمل نبی را زین سبب
که برون آی از گلیم ای بوالهرب
هین قم اللیل که شمعی ای همام
شمع، دائم شب بود اندر قیام
بی فروغت روز روشن هم شب است
بی پناهت ، شیر اسیر ارنب است
(قیام و انقلاب مهدی (ع) / ص78)
منبع: برگزیده از مجله ی سیمای پیامبر(صلی الله وعلیه و آله ) در قرآن و آثار علامه مطهری (ره )