راه و مسیر رشد انسان از دیدگاه قرآن

راه و مسیر رشد انسان از دیدگاه قرآن

نویسنده: عبدالله نصری

انسان از دیدگاه قرآن نه تنها هدف رشد و تکاملش مشخص و معین است که راه و مسیر رشدش را نیز خداوند به او نشان داده است.
قرآن کریم از راه رشد تعبیر به صراط مستقیم کرده است. چنان که می‌گوید:
«وَأَنِ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ» مرا عبادت کنید که این راه مستقیم است. (یس 61)
«وَاتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ» مرا پیروی کنید که راه مستقیم این است. (زخرف 61)
«وَإِنَّکَ لَتَدْعُوهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» همانا تو آن‌ها را به راه راست فرا می‌خوانی (مؤمنون 73).
صراه مستقیم یا راه رشد تنها راه و مسیری است که گام زدن در آن استعدادهای مثبت انسان را شکوفا می‌سازد و از به فعلیت درآمدن استعدادهای منفی انسان که به حاکمیت شهوت و هوا و هوس در انسان می‌انجامد جلوگیری به عمل می‌آورد.
انسان در جهان‌بینی قرآن موجودی است که از دو سوی راه رشد به او نشان داده شده است: یکی هدایت فطری یا هدایت درونی و دیگری هدایت بیرونی یا هدایت تشریعی. خداوند انسان را به گونه‌ای آفریده است که با الهام فطری می‌تواند بسیاری از امور را تشخیص بدهد؛ می‌تواند تشخیص بدهد که کدام مسیر حق است و کدام مسیر باطل؛ کدام چیز در جهت رشد اوست و کدام چیز در جهت سقوط او؛ کدام عمل می‌تواند او را به کمال وجودیش برساند، و کدام عمل او را از کمال وجودیش دور سازد.
«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» و سوگند به جان آدمی و آن که او را هماهنگ ساخت و راه شر و خیر را به او الهام کرد. (شمس 7-8)
«وَهَدَینَاهُ النَّجْدَینِ» ما دو راه (خیر وشر) را به او نمایاندیم. (بلد 10)
خلاصه آنکه انسان به قوا و نیروهایی مجهز شده است که از درون می‌تواند در مسیر رشد قرار گرفته و تکامل پیدا کند. از جمله این قوا و نیروهای درونی یکی وجدان است و دیگری عقل.
هدایت بیرونی نیز عبارت است از ارسال انبیاء و رسل. خداوند برای هدایت و به رشد و کمال رساندن انسان، پیامبرانی را با یک سلسله برنامه‌ها مبعوث نموده است. انبیاء برنامه‌ها و قوانینی را که موجب رشد و کمال انسان است ارائه کرده‌اند. اگر انسانی از آن برنامه‌ها پیروی کند، در مسیر رشد قرار خواهد گرفت و به هدف نهایی حیات خواهد رسید، و اگر از آن‌ها دوری جوید از رشد و کمال باز خواهد ماند. در آیه زیر خداوند به مجموع این دو هدایت اشاره کرده است:
«اِنّا هَدَیناهُ‌السَّبیلَ اِمّا شاکِرا و اِمّا کَفُورا» ما راه (حق و باطل) را به انسان نمودیم چه (این هدایت را بپذیرد) و شکرگزار باشد و چه (آن را نفی کرده) و ناسپاس باشد. (دهر 3)
علاوه بر دو نوع هدایت فوق، انسان از هدایت سومی نیز که هدایت اختصاصی است می‌تواند برخوردار شود. به این بیان که اگر از آن دو نوع هدایت بهره‌برداری کند عنایات الهی شامل حال او شده و تعالی بیشتری پیدا خواهد کرد. چنان که می‌‌گوید:
«وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى» کسانی که هدایت شده‌اند (خداوند) آن‌ها را بیشتر هدایت خواهد کرد. (محمد 17)
«اللَّهُ یجْتَبِی إِلَیهِ مَنْ یشَاءُ وَیهْدِی إِلَیهِ مَنْ ینِیبُ» خدا هر که را بخواهد برای خود بر می‌گزیند و کسی را هدایت می‌کند که به سوی او باز گردد. (شوری 13)
طبق آیات فوق برخورداری از این هدایت ویژه یک شرط اساسی دارد و آن هم عبارت است از پذیرش هدایت عمومی و گام نهادن در مسیر خدا.
خلاصه آنکه راه رشد انسان نیز در قرآن مطرح است و خداوند انسان را بدون تعیین جهت و مسیر به حال خود رها نساخته است.
وسایل رشد
قرآن کریم هم هدف از رشد انسان را مطرح کرده است و هم راه و مسیر رشد را نشان داده است. هم سخن از عوامل رشد انسان به میان آورده است و هم موانع و آفات رشد را مطرح کرده است. حال در این بحث می‌خواهیم بررسی کنیم که قرآن چه وسایلی را برای رشد انسان در نظر می‌گیرد، یعنی از دیدگاه قرآن با چه ابزاری می‌توان خود را به هدف رشد رساند، به عبارت دیگر با چه ابزار و وسایلی می‌توان عوامل رشد را در وجود خود و دیگران پیاده کرد تا به هدف رشد دست یافت.
قرآن کریم دو وسیله را برای تحقق این هدف نشان داده است که به اختصار به بررسی آن‌ها می‌پردازیم:
1. تعلیم
یکی از وسایلی که برای رشد انسان می‌توان از آن استفاده کرد عبارت است از تعلیم. به وسیله تعلیم می‌توان انسانی را که از رشد و کمال باز مانده است آگاه ساخت. به وسیله تعلیم می‌توان افراد انسانی را از استعدادها و قوای وجودیشان آگاه ساخت.
در واقع یکی از مهم‌ترین عوامل عقب ماندگی و سقوط آدمی این است که از استعدادها و امکانات وجودی خود آگاه نیست. نمی‌داند چه هست و چه می‌تواند باشد و چه باید بکند؟ جهل و فقر فکری آفت بزرگی برای رشد انسان به شمار می‌رود. انسانی که از تعلیم صحیح برخوردار نیست نمی‌داند که هدفش کدام است و از چه مسیری و چگونه باید خود را به آن هدف برساند.
بسیاری از افرادی که از رشد صحیح باز مانده‌اند فقط به این جهت بوده است که نظام فکری آن‌ها خراب بوده است و متأسفانه خود نیز نمی‌دانسته‌اند.
بنابراین برای رشد و هدایت انسان‌ها باید در ابتدا نظام فکری آن‌ها را دگرگون ساخت؛ باید گردوغبارهایی را که حجاب راه آن‌ها شده است کنار زد؛ باید موانع فکری و رسوبات ذهنی آن‌ها را از میان برد. باید عناصر غلطی را که در ذهن و اندیشه آن‌ها راه یافته ویران کرد و به جای آن اندیشه درست و فکر صحیح را به وجود آورد. باید الگوهای غلطی را که فرد پذیرفته است- با آگاه نمودن وی از الگوهای صحیح- نفی کرد تا فرد بتواند گامی به سوی رشد و کمال بردارد.
یکی از روش‌هایی که انبیای عظام برای رشد انسان‌ها از آن استفاده می‌کردند روش تعلیم بوده است. پیامبران در آغاز افراد را با اندیشه‌های پاک توحیدی آشنا می‌ساختند تا موانعی که بر اثر ناآگاهی بر سر راه رشد آن‌ها قرار گرفته بود یکی پس از دیگری از میان برود.
«یعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ» (پیامبر) کتاب و حکمت را به شما تعلیم می‌دهد و چیزهایی را به شما تعلیم می‌دهد که نمی‌دانستید. (بقره 151)
نکته جالب در اندیشه قرآنی این است که قرآن تعلیم را هدف رشد انسان تلقی نمی‌کند، بلکه آن را وسیله رشد انسان می‌داند، به بیان دیگر قرآن نه تنها تعلیم را هدف رشد انسان تلقی نمی‌کند که حتی به عنوان تنها وسیله و روش رشد نیز در نظر نمی‌گیرد. قرآن کریم از وسایلی برای رشد انسان استفاده می‌کند که یکی از آن‌ها تعلیم است.
2. تزکیه
دومین روشی که قرآن برای رشد انسان در نظر می‌گیرد مسئله تزکیه است. تزکیه یعنی پاکسازی؛ آن هم نه پاکسازی برون که پاکسازی درون. گرد و غبارهای بسیاری درون آدمی را آلوده می‌سازند که اگر از میان نروند، آدمی را از رشد و کمال باز خواهند داشت. اگر آدمی نتواند غل و زنجیرهای درونی را یکی پس از دیگری باز کند هیچ‌گاه از رشد و کمال برخوردار نخواهد شد، کسی که اسیر بندهای درونی است نمی‌تواند ادعای رشد و کمال کند.
چنین فردی ممکن است توسعه پیدا کند، یعنی از نظر مال و ثروت یا جاه و مقام و… افزایش حاصل کند، اما هیچ‌گاه از رشد صحیح برخوردار نخواهد بود.
انسان پلیدی‌های بسیاری را می‌تواند درون خود جمع کند که اگر با آن‌ها به مبارزه برنخیزد آسیب‌های بسیاری به خود و یا دیگران وارد خواهد ساخت.
اگر انسان از درون ساخته نشود، یعنی قلب او از بیماری‌های خودخواهی و کبر و غرور و حسد و برتری‌جویی و… نجات پیدا نکند از همه چیز در جهت سقوط استفاده خواهد کرد. فردی که از درونی بیمار و آلوده برخوردار است، حتی اگر عالم و دانشمند هم بشود، از علم و دانش خود در مسیر نابودی این و آن استفاده خواهد کرد. آیا ضربه‌هایی که در این چهار قرن اخیر بر پیکر بشریت وارد آمده از سوی افراد ناآگاه بوده یا بسیاری از آن‌ها از سوی افراد دانشمند و متخصص بوده است؟ آیا نقشه‌هایی که برای نابودی میلیون‌ها نفر انسان مستضعف امروزه طرح‌ریزی می‌شود از سوی افراد ناآگاه است یا متخصص و آگاه؟ آیا افراد بی‌سواد و جاهل به خدمت سازمان‌های جاسوسی و استعماری در می‌آیند با افراد عالم و دانشمند؟ آیا درد بزرگ بشریت امروزه از کمبود علم و دانش و عالم و دانشمند است یا عدم تزکیه و فقدان افراد متعهد و متقی؟
اهمیت مسئله تزکیه و پاکسازی درون تا آنجاست که از قدیم‌ترین ایام، بشر به آن توجه داشته است. مکاتب فلسفی و عقیدتی سرزمین هند از جمله مکاتب باستانی هستند که به لزوم تزکیه توجه شدید داشته‌اند.
نقل نمونه‌ای از سخنان بودا نشانگر اهمیت پاکسازی درون از زنگارها و ناخالصی‌ها و فسادهاست:
«مرد دانا آلودگی‌هایش را یک به یک، اندک اندک و همواره پاک می‌کند، به کردار مرد زرگر که [زنگار] سیم را می‌زداید.» (1) «نیکان سازندگان خویشتن‌اند.» (2) «مردی در نبردی اگر هزاران بار به هزاران تن پیروزی یابد، و مردی دیگر اگر به یک تن، به خود، این مرد به راستی بزرگترین پیروزان است.» «پیروزی به خود به راستی، بهتر از پیروزی به دیگران است…» (3) «ای نادان، از موی بافته چه حاصل، از پشمینه پوشی چه حاصل؛ درونت پراز بدی است؛ تو بیرون را پاک می‌کنی؟!» (4)
قرآن کریم بر روی مسئله تزکیه تأکید بسیار دارد و حتی آن را یکی از وظایف انبیاء می‌داند.
«وَیزَکِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ» تا آن‌ها راه پاک کرده و کتاب و حکمت را به آن‌ها یاد دهد. (جمعه 2)
«رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِکَ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیزَکِّیهِمْ»، پروردگارا در میان آن‌ها پیامبری را برانگیز که آیات تو را بر آن‌ها بخواند و به ایشان کتاب و حکمت را تعلیم دهد و آن‌ها را تزکیه کند. (بقره 129)
انبیاء آمدند تا انسان را از خودپرستی نجات دهند. بشر را از شر فسادها و تباهی‌های درون رها سازند. بندهایی را که بشر بر دست و پای خود بسته است باز کنند. بشریت را از زندان خودخواهی‌ها آزاد سازند. طعم رهایی از خودمحوری و خودکامگی را به انسان‌ها بچشانند.
قرآن کریم تزکیه را عامل رستگاری و سعادت انسان می‌دانند.
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا»، هرکس که نفس خود را پاک کرد رستگار شد و هرکس که آن را پلید گرداند زیانکار شد. (شمس 9-10)
«وَمَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» آن کس که از نفس در امان بود از رستگاران خواهد بود. (حشر 9)
از دیدگاه قرآن اگرچه انسان خود باید در جهت تزکیه خویش گام بردارد، ولی هیچ‌گاه نباید فضل و رحمت الهی را نادیده بگیرد، چرا که اگر فضل الهی شامل حال آدمی نشود، به ضلالت و گمراهی خواهد افتاد. باید از عنایات الهی مدد گرفت که «جهاد بی‌توفیق جان کندن است.»
«لَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا» اگر فضل و رحمت خداوند شامل حال شما نمی‌شد، احدی از شما تزکیه نمی‌شد. (نور 21)
اگر عنایات خداوندی در مسیر رشد، شامل حال آدمی نشود چه بسا ادعای تزکیه خود بزرگترین حجاب راه تزکیه گردد. اما اگر توفیقات الهی رفیق گردد و انسان تزکیه پیدا کند هرچیزی را که به دست آورد آن چیز در جهت رشد او به کار خواهد آمد. اگر مالی را به دست آورد آن را در جهت رشد خود صرف خواهد کرد. اگر به علم و دانشی دست یابد آن را در جهت تعالی خود و دیگران به کار خواهد بست. اگر به مقامی دسترسی پیدا کند از آن در جهت خدمت به مردم استفاده خواهد کرد.

صد هزاران دام و دانه است ای خدا ***ما چون مرغان حریص بینوا
دم به دم پا بسته دام نویم *** هر یکی گر باز وسیمرغی شویم
می‌رهانی هر دمی ما را و باز*** سوی دامی می‌رویم ای بی نیاز
چون عنایاتت شود با ما مقیم *** کسی بود بیمی از آن دزد لئیم
گر هزاران دام باشد هر قدم*** چون تو با مایی نباشد هیچ غم

مسئله تزکیه از جمله مسایلی است که باید استمرار داشته باشد، یعنی انسان همواره بر نفس خود نظارت داشته و مراقب اعمال خود باشد تا ناگهان از مسیر رشد خارج نگردد. چه بسیار کسانی بوده‌اند که در مسیر رشد و کمال قرار داشتند، اما هوا و هوس‌ها به ناگاه آن‌ها را از مسیر رشد و کمال قرار داشتند، اما هوا و هوس‌ها به ناگاه آن‌ها را از مسیر رشد خارج ساخت.
قرآن خود نمونه و الگوی جالبی را در این زمینه ارائه می‌دهد. قرآن کریم فردی را مثال می‌زند که از عالمان و دانشمندان زمان خود بوده است، اما بر اثر پیروی از هواهای نفسانی به سقوط کشانده می‌شود.
«وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَینَاهُ آیاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ» سرگذشت کسی را که آیات خود را به او دادیم برای آن‌ها بخوان. کسی که سرانجام از آن‌ها خارج شد و به پیروی از شیطان پرداخت و از گمراهان گردید. (اعراف 175)
به گفته مفسرین این شخص فردی به نام بلعم باعورا بوده که در روزگار حضرت موسی (علیه السلام) زندگی می‌نموده است و از علمای مشهور بنی‌اسراییل به شمار می‌آمده، تا جایی که حضرت موسی (علیه السلام) از او به عنوان یک مبلغ استفاده می‌کرده است. وی حتی از آن چنان مقام و منزلتی برخوردار می‌شود که دعایش در پیشگاه خداوند به اجابت می‌رسد، اما با این همه بر اثر هوا و هوس‌های نفسانی از مسیر حق و حقیقت خارج شده، به مخالفت با حضرت موسی (علیه السلام) می‌پردازد.

پی‌نوشت‌ها

1- راه آیین، صص 112 و 55 و 63 و 83.
2- راه آیین، صص 112 و 55 و 63 و 83.
3- راه آیین، صص 112 و 55 و 63 و 83.
4- راه آیین، صص 112 و 55 و 63 و 83.
منبع مقاله :
نصری، عبدالله؛ (1394)، انسان‌شناسی در قرآن، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ نهم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید