درذیل به روایتی که یکی از خواص ائمه اطهار صلواتاللهعلیهماجمعین نقل کرده می پردازیم.
همه کسانی که خدمت اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین رسیدند از جهت معرفت، ایمان و ولایت در یک سطح نبودند. گاهی اهلبیت صلواتاللهعلیهماجمعین مطالبی را به بعضی از اصحاب میفرمودند که اجازه نقل آن را به دیگران نداشتند. از جمله اصحاب سرّ ائمه اطهار صلواتاللهعلیهماجمعین جابر بن یزید جعفی است. از ایشان نقل شده است که: “پنجاه هزار حدیث از امام باقر و صادق علیهماالسلام شنیدهام که اجازه نقل حتی یکی از آنها را هم ندارم. ” اجمالا از اینگونه روایات میتوان به دست آورد که هر مطلب حقی را برای هر کسی نباید گفت؛ چراکه ظرفیت اشخاص متفاوت است. گاهی مسایل اجتماعی اقتضا میکند که بعضی مطالب گفته نشود. به هر حال احادیثی که این بزرگوار اجازه داشتند نقل کنند در میان سایر روایات برجستگیهایی دارد. اصلا لحن روایاتی که ایشان نقل کرده است با بسیاری از روایات دیگر متفاوت است؛ یعنی نکتههای لطیفتر، عمیقتر و پرمغزتری دارد. اگر خدای متعال توفیق دهد در این چند شب روایتی را که در تحفالعقول توسط ایشان از امام باقر صلواتاللهعلیه نقل شده برای تبرک و تقرب مرور میکنیم.
در تحفالعقول در باب روایاتی که از امام باقر صلواتاللهعلیه نقل شده این روایت آمده است که: “یَا جَابِرُ … أُوصِیکَ بِخَمْسٍ إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ وَ إِنْ خَانُوکَ فَلَا تَخُنْ وَ إِنْ کُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَحْ وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ؛1 جابر من تو را به پنج چیز نصیحت میکنم؛ اگر کسی به تو ظلم کرد تو به کسی ظلم نکن، و اگر مردم به تو خیانت کردند تو به کسی خیانت نکن، و اگر سخنی گفتی و مردم تو را تکذیب کردند مواظب باش خشمگین نشوی، و اگر تو را ستایش کردند شاد نشو، و اگر کسی تو را نکوهش کرد بیتاب نشو. ”
ابتدا جمله اول را توضیح دهیم و بحث را با این سؤال شروع کنیم که: اصلا مفهوم ظلم یعنی چه و انگیزه انسان برای ظلم کردن چیست؟ از آنجا که بحث ادبی و لغوی ممکن است خسته کننده باشد تنها در حد اشاره به آن میپردازیم.
معنا و مفهوم ظلم
………………………
ظلم به معنای از حد گذشتن است. پیشفرض این معنا این است که انسان در موقعیتی قرار میگیرد که حدی برای آن تعیین شده است. اگر سعی کند از این حد تجاوز کند و رعایت مرز را نکند اینجا واژه ظلم به کار میرود. معمولا در توضیحات عرفی گفته میشود: ظلم یعنی کسی به حق دیگری تجاوز کند. در اینجا مفروض این است که انسان در مقابل کسی یا کسانی قرار گیرد که حقی دارند و آن حق باید رعایت شود. اگر انسان آن حق را رعایت نکند و به حق دیگری تعدی کند میگویند ظلم کرده است.
در مقابل ظلم، عدل است. عدل یعنی رعایت کردن حق. پس پیشفرض در این واژهها این است که انسان باور دارد که در زندگی مخصوصا در حوزه افعال اختیاری، حد و مرزهایی وجود دارد که باید آنها را رعایت کند. باید سعی کرد حق کسانی که صاحب حقاند ادا شود و یا به حقشان تجاوز نشود. مؤید این توضیح لفظی، آیات زیادی است که مربوط به عدل و ظلم است؛ به عنوان مثال وقتی خداوند در آیه دویست و بیست و نه از سوره بقره برخی حقوق را بیان میکند، بعد از آن میفرماید: “تِلْکَ حُدُودُ اللّهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا؛ اینها حدود و مرزهای الهی است که خدا تعیین کرده است؛ پس از این مرزها عبور نکنید. ” اگر کسی از این مرزها عبور کند ظلم کرده است. حتی خدای متعال برای تفاهم با ما، خود را هم در مقام کسی قرار داده که حقی بر ما دارد و اگر آن حق را رعایت نکنیم به او ظلم کردهایم. معنای آیه شریف إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ2 این است که خدا حق دارد که جز او را نپرستیم. اگر این حق را رعایت نکنیم و معبود دیگری انتخاب کنیم – یکی از معبودها هم هوای نفس است همانطور که قرآن میفرماید: أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ3 – این انتخاب تجاوز به حق خدا و ظلم است؛ ظلمی بسیار بزرگ. چراکه طرف ما هر چه بزرگتر باشد و حق بزرگتری داشته باشد با رعایت نکردن حق او ظلم ما بزرگتر خواهد بود. بنابراین ظلمْ مراتب مختلفی پیدا میکند. آیا عظیمتر از خدا کسی فرض میشود؟ آیا حق کسی بزرگتر از حق خدا میشود؟ پس ظلم به خدا ظلمی عظیم خواهد بود. این تعبیر از نهایت لطف و کرم الهی است که به زبان ما سخن میگوید و خودش را در مقامی قرار میدهد که حقی دارد و ما باید رعایت کنیم و اگر رعایت نکنیم ظلم کردهایم.
انگیزههای انسان برای ظلم کردن
……………………………………….
حال سؤال این است که انسان چرا ظلم میکند و چه انگیزهای برای ظلم کردن دارد؟ انسانی که عاقل است و میفهمد که اساس این عالم بر عدل است و هر کسی حقی دارد و اگر این حقوق رعایت شود زندگی انسان سعادتمندانه خواهد بود و اهداف خلقت تحقق پیدا میکند و اگر این حد و مرزها رعایت نشود هدف خلقت به شایستگی تحقق پیدا نمیکند و ما هم به سعادت خودمان نمیرسیم، با این همه چرا انسانها ظلم میکنند؟
وقتی ما مقداری به انگیزههای خودمان مراجعه کنیم و مقداری هم درباره افراد جامعه و حوادثی که در جامعه در طول تاریخ اتفاق افتاده و میافتد دقت کنیم به این نتیجه میرسیم که در بسیاری از انسانها عاملی درونی وجود دارد که نمیخواهند به حق خودشان راضی باشند و میخواهند بیش از آنچه که برایشان تعیین شده بهرهمند شوند. برخی اصلا چنین گرایشی دارند که اصلا چه لزومی دارد که ما برای کسانی حقوقی قائل شویم و خودمان را مقید کنیم که این حدود را رعایت کنیم؟! طرح این مسأله وقتی موجب تعجب بیشتری میشود که میبینیم برخی از فلاسفه بزرگ جهان چنین گرایشی دارند. ایشان معتقدند که انسان در این جهان باید سعی کند که هر چه میتواند لذت ببرد و هر چه موجب التذاذش است به دست آورد، حتی اگر به زور از دست دیگران بگیرد. آنها که نمیتوانند از خود دفاع کنند محکوم به فنا هستند و باید از بین بروند و موجود قوی باقی بماند. صاحبان این اندیشه ظلم کردن را حق خودشان میدانند و میگویند ما باید هر چه میتوانیم لذت ببریم. از اینها که بگذریم عده دیگری در تعیین حدود و حقوق شک دارند. ایشان فیالجمله قبول دارند که باید برای دیگران هم حقی قائل شد، اما در مقدار حق و حدود آن تشکیک میکنند.
به هر حال انسان گاهی بر اثر جهل و گاه بیتوجهی به نظام عالم و سعادت دنیا و آخرت خویش، به دنبال خواستههای زودگذر خود میرود و موجبات ظلم به دیگران را فراهم میکند. اما گاهی جهل و غفلت در کار نیست، بلکه با توجه و علم، ظلم میکند. دلبستگیهای او مانع از آن میشود که برای دیگران هم حقی قائل شود. غالب کسانی که از راههای مختلف سعی میکنند دیگران را استثمار کنند و از آنها بهرهکشی کنند کمکم ملکهای در وجودشان پیدا میشود که میخواهند همه چیز را تحت سیطره خودشان دربیاورند. با اینکه از اول هم میدانند این کار غلط است و اخلاقا درست نیست، اما کمکم به شرایطی کشیده میشوند که دیگر رعایت اخلاق از یادشان میرود. انسان موجود عجیبی است. گاه با نیت خیر وارد مسیری میشود، اما آرامآرام به جاهایی کشیده میشود که از اول فکرش را نمی کرد. بعد هم باور نمیکند که این قدر خطا کرده باشد و گاه اگر به او بفهمانند که اشتباه کرده نمیتواند رها کند. نمونه بارز چنین انسانی فرعون است که سرانجام کارش در برتریطلبی به آنجا رسید که صراحتا فریاد زد: أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَى.4 بله، عدهای از ابتدا برای اینکه بهره و لذت بیشتری از زندگی داشته باشند به حقوق دیگران تجاوز میکنند. این ظلم معروف است و قبح آن از گزارههای بدیهی عقل عملی محسوب میشود. شاید ما در احکام عقل چیزی واضحتر از قبح ظلم و حسن عدل نداشته باشیم. روشن است که این مطلبی نیست که امام باقر سلاماللهعلیه به عنوان نصیحت ویژه به جابر بفرمایند. هر عاقلی میداند نباید ظلم کند. نصحیت حضرت این نیست که ظلم نکن، بلکه نصحیت ایشان این است که گاهی غیر از آن انگیزههایی که برای ستمگران عادی پیدا میشود شرایطی اجتماعی پیش میآید که انسان انگیزه مضاعف برای ظلم پیدا میکند؛ یعنی غیر از هواهای نفسانی و انگیزههای روانی و شخصی، عامل دیگری ممکن است انسان را وادار به ظلم کند.
ظلم دیگران، عامل مضاعف کننده انگیزه ظلم
……………………………………………………..
عاملی که میتواند انگیزه مضاعف برای ظلم کردن در انسان ایجاد کند، ظلم دیگران است؛ و آن در جایی است که انسان ببیند دیگری ظلم میکند و به انسان زور میگوید و تحمل آن برای انسان بسیار سخت است. در اینجا عاملی مضاعف برای ظلم کردن پیدا شده است و این شرایط، عزم جدیتری برای خودداری از ظلم میخواهد. در چند مورد ظلم دیگران میتواند باعث شود که انسان ظلم کند.
1. ظلم صریح دیگران بی هیچ عذر و بهانه
یکی از مواردی که ظلم دیگران انگیزه انسان را برای ظلم تقویت میکند جایی است که آشکارا حق انسان را بخورند و به انسان توهین کنند و هیچ بهانهای هم برای این کار نداشته باشند، به خصوص اگر خیلی صریح بگویند: “ما این ظلم را در حق تو انجام دادهایم؛ تو هم هر کاری از دستت بر میآید انجام بده! ” وقتی بیجهت مال کسی را بگیرند، این شخص طبعا آزرده میشود و گاهی این آزردگی به قدری شدید میشود که خواب را از چشمش میگیرد. گاهی این شرایط، توأم با وسوسههای شیطان باعث میشود که انسان به این فکر بیفتد که برای انتقام، به دیگران ظلم کند. ممکن است چنین شخصی در شرایط عادی هیچ وقت به فکر ظلم کردن هم نیافتد، اما در چنین شرایطی تصمیم به ظلم به دیگران بگیرد.
2. شیوع ظلم
گاهی علنی شدن ظلمی در جامعه و فراگیری آن، انسان را وسوسه میکند که او هم مرتکب آن ظلم شود. وقتی یک کار ناهنجاری در جامعه به صورت علنی انجام میگیرد کمکم قبح آن میریزد و به افراد زیادی در جامعه سرایت میکند. رشوه یکی از پلیدترین اموال است، اما گاه چنان رواج پیدا میکند که عنوان هدیه و حق و حساب به خود میگیرد و قبحش میریزد. چنین شرایطی عامل مضاعفی میشود که انسان مرتکب این ظلم شود.
3. هنگامه قصاص
مورد دیگری که ظلم دیگران ممکن است باعث شود ما هم ظلم کنیم در هنگامه قصاص است. ما فیالجمله میدانیم اگر کسی حقی از ما سلب کرد ما میتوانیم قصاص کنیم. هم عقلا و هم شرعا این کار جایز است. در قرآن هم به جواز آن تصریح شده است (وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاهٌ یَاْ أُولِیْ الأَلْبَابِ)5 با توجه به اینکه قصاص حق است ممکن است شیطان انسان را وسوسه کند و بگوید: “باید کاری کنی که این شخصی که به تو ظلم کرده حسابی ادب شود و راهش این است که بیشتر از حدِ قصاص تنبیه شود! ” در این شرایط ممکن است انسان در قصاص دقت نکند و از حد تجاوز کند و مرتکب ظلم شود. قصاص حق است و ظلم نیست، اما تجاوز از حقْ ظلم است. مثلا ما حق نداریم کسی را که به ظلمْ سیلی به گوش ما زده است، در عوض، بدنش را مجروح کنیم و راهی بیمارستانش کنیم. قرآن میفرماید: “وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُواْ بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ؛6 اگر در مقام قصاص برآمدید و خواستید مقابله به مثل کنید دقیقا همانگونه که با شما رفتار شده عمل کنید. ”
جایگاه نصیحت امام باقر علیهالسلام
…………………………………………..
در این چند مورد به نظر میآید گاهی غیر از انگیزه اولیه انسان برای ظلم – انشاءالله همه مؤمنان این انگیزه را در خودشان سرکوب کردهاند و هیچ وقت به فکر ظلم کردن به دیگران نمیافتند – شرایط خاصی پیش میآید که باعث میشود انگیزه انسان برای ظلم مضاعف شود. اینجاست که غیر از حکم عقل و غیر از دستورات اصلی شرع نیاز است که واعظی بگوید: “مراقب باش! گرچه در شرایط عادی ظلم نمیکنی، اما این شرایط خاصی است و باید مراقب باشی شیطان فریبت ندهد. اگر کسی به تو ظلم کرد، تو به او ظلم نکن! اگر حق قصاص داری، بیش از آنچه حق داری انجام نده! اگر دیدی ظلمی در جامعه شیوع پیدا میکند، مواظب باش تو آلوده نشوی! ” در این شرایط است که احتیاج به تذکرْ مضاعف میشود.
مسأله دیگری که در اینجا مطرح میشود این است که: اصولا آنجایی که انسان حق قصاص دارد و میتواند مقابله به مثل کند آیا بهتر این است که حقش را استیفا کند یا بهتر این است که گذشت کند؟ آیا انتقامی که شرعا جایز است رجحان دارد یا عفو کردن؟ شاید بتوان گفت همه موارد یکسان نیستند؛ گاهی قصاص کردن مطلوبتر است و گاهی عفو کردن. انشاءالله جلسه بعد مقداری درباره این موضوع صحبت میکنیم.
و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
________________________________________
پینوشتها:
1 . تحف العقول، ص284.
2 . لقمان، 13.
3 . جاثیه، 23.
4 . نازعات، 24.
5 . بقره، 179 .
6 . نحل، 126.
*گزیدهای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی ( دامت برکاته ) در دفتر مقام معظم رهبری است در تاریخ5/12 / 90
منبع:mesbahyazdi,com