اهمیت مسافرت
چون توان داشته باشی و سفر نکنی، و لذت دنیا را آن چنان که باید در نمی یابی؛ زیرا کمال لذت و خوشی در این جهان این است که جاها و چیزها ی نادیده را ببینی و انواع خوراکی های تازه را بخوری و چیزهای نادیده را ببینی و این کار جز با سفر کردن میسر نمی شود؛ زیرا انسان سفر کرده، جهان دیده و با تجربه و سعادتمند است و در همه امور آگاهی و اطلاع بسیار دارد.(1)
فواید مسافرت
سیاحت کردن در شهرها بهر آن است که آیات و عجایب بینند و یا مکانی عزیز باشد که آنجا خدمتی به جای آرند، یا کسی فاضل را یابند که به وی تقرب کنند، یا چیزی بینند که از وی عبرت گیرند.
یا این تن را گرد عالم، گردان دارند تا با چیزی نیارآمد.
طبیعت نفس آن است که با هر چه الفت یافت، نیز، از خدای پروا ندارد، هر روز او را جایی نو ببرند تا خلقی نو بیند و جایی نو، تا با هیچ چیز الفت نگیرد.(2)
انواع مسافرت
سفر بر دو نوع است: سفر دنیا و آخرت. در سفر دنیا، توشه خود با خود باید برد؛ اما در سفر آخرت، توشه خود پیش از خود باید فرستاد.(3)
بدان که سفر(ظاهر)پنج قسم است:
سفر اول در طلب علم است. و این سفر واجب بود چون آموختن علم واجب بود؛ و این سفر سنت رسول صلی الله علیه وآله چون تعلیم سنت رسول صلی الله علیه و آله بود.
و سفر برای طلب علم بر سه وجه بود:
یکی آنکه علم شرع بیاموزد.
لیکن باید که سفر برای علمی کند که آخرت را به کار آید، و هر علمی که وی را از دنیا به آخرت نخواند، و از طمع کاری به قناعت نخواند، و از ریاکاری به اخلاص نخواند، و از پرستیدن خلق به پرستیدن حق نخواند، آن علم سبب نقصان بود.
وجه دوم آنکه سفر کند تا خویشتن و اخلاق خویشتن را بشناسد، تا به علاج صفات ناپسند خود مشغول شود.و این نیز مهم است؛ که انسان تا در خانه خویش بود و کار به مراد وی می رود به خویشتن گمان نیکو برد و پندارد که نیکو اخلاق است، و در سفر پرده از اخلاق درون برخیزد و احوالی پیش آید که ضعف و بدخویی و ناتوانی خویش بشناسد، و چون علت بداند به علاج مشغول تواند شد. و هر که سفر نکرده باشد،در کارها شجاع نباشد.
وجه سوم آنکه سفر کند تا عجایب آفرینش خدای ــ تعالی ــ در خشکی و دریا و کوه و بیابان بیند، و انواع آفریده های مختلف ــ از حیوان و گیاه و غیر آن ــ در نواحی مختلف عالم بشناسد، و بیند که همه،آفریدگار خویش را تسبیح می کنند و به یگانگی وی گواهی می دهند.
سفر دوم برای عبادت است، چون حج و جنگ، زیارت مرقد انبیا و صحابه؛ همچنین زیارت علما و بزرگان دین که نظر به روی ایشان عبادت بود و برکت دعای ایشان بزرگ باشد.
و یکی از برکات مشاهدت علما و بزرگان آن بود که شوق اقتدا کردن بدیشان پدیدار آید، پس دیدار ایشان هم عبادت بود و هم تخم عبادت های بسیار بود.
سفر سوم، گریختن بود از چیزی بود از چیزی که پریشان کننده دین باشد، همچون جاه و مال و ولایت و شغل دنیا.
سفر چهارم، تجارت بود در طلب دنیا.
و این سفر حلال است. و اگر نیت آن باشد که خود را و عیال خود را از خلق بی نیاز دارد، این سفر طاعت باشد؛ و اگر باشد؛ و اگر زیادت دنیا طلب می کند ــ برای فخر فروشی و تجمل ــ این سفر در راه شیطان است….
سفر پنجم سفر گردش و تفرج باشد. و این روا باشد اگر اندکی باشد و گاه گاه. اما اگر کسی به گشتن در شهر ها عادت گیرد و وی را هیچ هدفی نباشد مگر آنکه شهرهای نو و مردمان نو می بیند، علما را در چنین سفری اختلاف است: گروهی گفته اند که «این رنجانیدن خود باشد بی فایده و این نشاید.» و نزد ما آن است که این حرام نباشد که گردش نیز هدف است، اگر چه ناپسند است، و مباح هر کسی در خور وی باشد و چنین مردم فرو مایه باشند، و این مقصودشان نیز در خور خودشان بود.(4)
مقاصد صحیح مسافرت
سفر کردن باید که بر غرض دینی و تبرک کردن به بزرگان باشد و از مقاصد دنیاوی پاک باید باشد که مذهب و تجارت با هم نسازند. و رونده راه خدای باید که در سفر دنیا، پیوسته حساب سفر قیامت کند و همچنان که در سفر ظاهر زاد و توشه مهیا می دارند برای سفر آخرت نیز زاد و توشه آماده کند تا وقت مرگ بی بهره نماند. و باید که در سفر چندان که تواند رنج بار کشیدن و خدمت رفیقان کردن و ایثار یاران به بخشیدن زاد و توشه بر خویشتن نهد و پیوسته باید که در راه بر طهارت باشد و چون می رود، ذکر می گوید و به دل از حقیقت سرّ پروا دارد و بیشتر بر حج و جنگ و زیارت موقوف دارد و باید که به کثرت سفر کردن فخر فروشی ننماید که بیشتر چارپایان پیوسته در سفر باشند امّا به حکم بی خبری هیچ پروا ندارند.
مسافر باید که جهد کند تا نماز اوقات فوت نکند و وقت ضایع نکند از حقیقت سفر با خبر باشد که تندرستی که سید عالم علیه السلام خبر داده، در سفر دینی است و در حرکت فکری در عالم آخرت. اما چون برای غرض دنیاوی باشد و مسافر در حرکات از مخفیات غافل ماند، حاصل او از سفر جز رنج و مشقّت نباشد. پس رونده راه خدای باید رنج سفر برای فایده دین و تحصیل علم بر خود نهد، تا نعمتی ثمر بخش باشد و رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین فرمودست: «اطلبوا العلم و لو بالصّین».(5)
ویژگی های همسفر
با مردم بی اسباب و ناشناس و بی نماز و بی پروا سفر مکن که گفته اند: اوّل، رفیق راه را بشناس و پس از آن سفر کن.(6)
آداب سفر ظاهر
سفر از ابتدا تا آخر هشت ادب دارد:
ادب اول آنکه ابتدا کفاره باز دهد، و امانت ها به صاحبانش رساند، و هر که را نفقه بر وی واجب است بدهد، و توشه حلال بر گیرد و چندانی برگیرد که با همراهان مهربانی و رفاقت تواند کرد که طعام دادن و سخن خوش گفتن و با خُلق نیکویی کردن در سفر، از جمله مکارم اخلاق است.
ادب دوم، آنکه رفیقی شایسته به دست آرد که در دین یاور او بود. رسول صلی الله علیه و آله نهی کرده است از تنها سفر کردن و گفته است که «سه تن جماعت باشند که باید که یکی را امیر کنند.» که در سفرها خطرات مختلف افتد، و هر کار که اختیار آن با یکی نبود تباه شود، و اگر عالم را دو خدای بودی، سخت تباه بودی. و کسی را امیر کنند که به خُلق نیکو باشد و سفر بیش کرده بود.
ادب سوم، آنکه رفیقان حاضر را وداع کند.
ادب چهارم، آنکه دو نماز بکند: یکی نماز استخاره پیش از آنکه به سفر بیرون آید، و آن نماز و دعا معروف است؛ و دیگر به وقت بیرون شدن چهار رکعت نماز کند….
در آن وقت که بار بسته باشد، در هر رکعتی الحمد یک بار و قل هو الله یک بار خواند.
ادب پنجم، آنکه چون به در سرای رسد، بگوید: بسم الله و بالله توکلت علی الله و لا حول و لا قوه إلا بالله. و دیگر ادب آنکه بکوشد تا ابتدای سفر روز پنجشنبه بامداد بود که رسول صلی الله علیه و آله ابتدای سفر روز پنجشنبه می کرد. و ابن عباس گوید: هر که سفر خواهد کرد و یا حاجتی خواهد از کسی، پگاه باید کرد. پس بامداد شنبه و پنجشنبه مبارک است.
ادب ششم، آنکه ستوران را با سبک کند.
ادب هفتم، آنکه عایشه می گوید که رسول صلی الله علیه و آله هر گاه سفر کردی شانه و آیینه و مسواک و سرمه دان و ناخن گیر بر گرفتی.
ادب هشتم، آنکه چون رسول صلی الله علیه و آله از سفر باز آمدی و چشم وی بر شهر افتادی، گفتی: اللهم اجعل لنا بها قراراً و رزقاً حسناً.
و آن گاه پیش تر، کسی را بفرستادی؛ و نهی کردی و از آنکه کسی ناگاه از خانه به در شود و دو کس خلاف کردند و هر یکی در خانه خویش منکری دیدند که برنجیدند.
رسول صلی الله علیه و آله چون باز رسیدی اول در مسجد می شدی و دو رکعت نماز می کردی.
و سنتی مؤکد است ارمغانی بردن اهل خانه را، و در احادیث است که اگر چیزی ندارد سنگی در توبره افکن، و این مثلی است تأکید این سنت را.(7)
آداب سفر باطن
اما آداب سفر باطن است که سفر نکند تا آن گاه که داند که زیادت یافتن دین وی در سفر است؛ و باید که چون در راه، در دل خود نقصانی بیند باز گردد.
و نیت کند که در هر شهری که رود مدفن بزرگان زیارت کند، و بزرگان شهر را دریابد و از هر یکی فایده ای بر گیرد ــ نه برای آنکه در بازگشت گوید که من مشایخ را دیده ام، ولیکن تا بدان بهره جوید.
و در هیچ شهر بیش از ده روز اقامت نکند. و اگر به زیارت برادری رود، سه روز بیش نایستد ــ که حدّ مهمانی این است ــ امّا اگر میزبان از وداعش رنجور شود، بیشتر اقامت کند.
و چوم به نزدیک پیری شود بیش از یک شبانه روز مقام نکند، چون مقصود فقط دیدار باشد.
و چون به سلام شود، در خانه بکوبد، و صبر کند تا وی از خانه بیرون آید.
و هیچ کار آغاز نکند تا اول دیدار وی تمام به جای آورد.
و در پیش وی سخنی نگوید تا حال او بپرسد، چون پرسید، آن قدری گوید که جواب باشد. واگر سؤالی خواهد کرد ابتدا اجازت خواهد.
و در آن شهر به خوش گذرانی مشغول نشود که اخلاص زیارت از دست بشود.
و در راه به ذکر و تسبیح مشغول شود و به قرآن خواندن در دل، چنان که کسی نشنود.
و چون کسی با وی سخن گوید، باید که جواب وی مهم ترداند از تسبیح. و اگر در شهر به چیزی مشغول است و آن میسر است، سفر نکند که آن کفران نعمت است.(8)
التماس دعا از فقرا
پیغامبر صلی الله علیه و آله چون به سفری می رفت و یا کار مهمّی پیش می آمد، از دعای درویشان صحابه (9)مهاجر(10)، فتح و پیروزی می خواست و همیشه به دعای ایشان، کامکار (11)و پیروز بود(12)
پینوشتها:
1ــ پند پدر (بازنویسی قابوس نامه)، ص 19.
2ــ شرح التعرف، ج1، ص 129.
3ــ سلک سلوک، ص 39.
4ــ کیمیای سعادت، ج1، صص 457 و 461.
5ــ صوفی نامه، صص 249 و 251.
6ــ پند پدر (بازنویسی قابوس نامه)، ص 125.
7ــ کیمیای سعادت، ج1، ص 462.
8ــ همان، ص 466 و 467.
9ــ یاران واصحاب.
10ــ از میان اصحاب پیامبر، آنان را که در مکه ایمان آورده بودند و به مدینه مهاجرت کردند «مهاجر» و آنان را که ساکن مدینه بودند و به پیامبر گرویدند «انصار» می گویند.
11ــ کامروا، کامران.
12ــ روش دلاوری و جنگاوری (بازنویسی آداب الحرب و الشجاعه)، ص 65.
منبع:گنجینه شماره 82