ازدواج با بیگانگان در اسلام

ازدواج با بیگانگان در اسلام

نویسنده:محمد ابراهیمی
ازدواج مـصـدر ثـلاثی مزید از باب افتعال وزواج مصدر باب مفاعله است , این دو واژه در اصطلاح فـقـهـی وقـانـونـی , بـه معنای رابطه ای است حقوقی که لازمه آن , جواز کامجویی بین زن ومرد مـی بـاشـد, چنان که واژه نکاح نیز به همین معناست , هر چند از نظر لغت , ازدواج به معنای متحد شدن دو انسان ونکاح به معنای همخوابگی آن دو می باشد.
بـعضی از نویسندگان گفته اند: نکاح ـبه معنای ـ عقدی است که به وسیله آن , زن ومرد به قصد زنـدگـی مـشترک وکمک به یکدیگر قانونا با هم متحد می شوند ونتیجه گرفته اند که اولا: نکاح عـقد است وثانیا: هدف آن , شرکت در زندگی است وثالثا: از وحدت واتحاد قانونی حاصل می آید, تـعـریف این دسته با توجه به تعریفی که ذکر کردیم کامل نیست , چه این که هدف وقصد زندگی مـشـتـرکـ جـزء مـقومات این عقد نیست واین هدف معمولا در عقد ازدواج دایم مطرح است ودر ازدواج مـوقـت یـا ازدواج بـا کنیزان وب ـ که در اسلام وبسیاری از شرایع دیگر مطرح است ـ هدف اصـلـی , کامجویی است , بنابراین چنین قصدی در عقد ازدواج شرط نیست وبالطبع جزء مقومات عقد نیز نخواهد بود. ((2)) مرحوم صاحب جواهر پس از ذکر اقوال مختلف در معنای لغوی واصطلاحی نکاح می گوید: در هرحال چنان که دانستی , نظر مشهور این است که نکاح در لغت به معنای همخوابگی است ودر شرع به معنای عقد است وابن ادریس مدعی است که در این معنا هیچ یک از دانشمندان اختلافی نـدارند وابن فهد وشیخ طوسی وفخرالمحققین ادعای اجماع دارند, چه این که استعمال این واژه در عـقـد متداول است وبعضی ((3)) را عقیده بر این است که در قرآن کریم جز در آیه حتی تنکح زوجـا غیره ((4)) به معنای همخوابگی نیامده , یعنی در تمام موارد, استعمال این واژه در قرآن به معنای عقد ازدواج است .
جـالـب ایـن که در آیه فوق نیز بعضی آن را به معنای ازدواج گرفته اند, نه همخوابگی وگفته اند: شـرط بودن همخوابگی برای حصول حلیت در چنین ازدواجی , از دلیل خارجی فهمیده می شود, نه از آیه شریفه .
همچنین صاحب جواهر می فرماید: در این که معنای نکاح شرعا عقد باشد جای بحث وجود دارد, چه این که واژه نکاح مانند بسیاری از عـنـاویـن فـقهی قبل از پیدایش دین نیز در میان جوامع مطرح بوده , چنان که بیع به معنای عقد نـیـسـت , بـلـکـه به معنای نقل ملک است وقهرا نکاح نیز چنین است , شاهد, این که در موقع عقد هنگامی که زن به عنوان طرف قرار داد می گوید: انکحت , عقد را قصد نمی کند, بلکه سلطه مرد وصـاحـب حق شدن او در کامجویی از همسرش را در برابر مهر معین قصد دارد .
پس مراد از نکاح وازدواج , هـمان حق همخوابگی است ومجازا به عقد ازدواج اطلاق می گردد .
این به جهت علاقه سببیتی است که بین عقد خاص باحصول این حق وجود دارد ((5)) .
بنابراین , نکاح وازدواج به معنای حق همخوابگی وبه وحدت رسیدن است , که معنایی است لغوی و عـقـد عـامل پیدایش این حق است , هر چند فقها و حقوقدانان در بسیاری از موارد مقصودشان از نکاح وازدواج , عقد خاص می باشد.
عجیب این است که شمس الدین سرخسی می گوید: اعـلم بان النکاح فی الفقه عبارهعن الوطء وحقیقهالمعنی فیه هو الضم ومنه یقال : انکح الظئر ولدها, ای الزمه واحد الوطئین ینضم الی صاحبه فی تلک الحالهفسمی فعلها نکاحاب ثم یستعار للعقد مجازا امـا لانـه سـبـب شـرعی یتوصل به الی الوطء اولان فی العقد معنی الضم, فان احدهما ینضم به الاخر ویـکـونـان کشخص واحد فی القیام بمصالح المعیشهوزعم الشافعی ان اسم النکاح فی الشریعهیناول العقد فقط ولیس کذلک , فانه قال اللّه تعالی : حتی اذا بلغوا النکاح ((6)) یعنی الاحتلام , ((7)) بـدان کـه واژه نکاح در فقه همان وطی است که معنای حقیقی آن ضمیمه شدن است , چنان که گفته می شود: انـکـح الظئر ولدها, یعنی دایه به فرزندش پیوست , و زن وشوهر در حالت خاصی به هم پیوسته اند ولـذا کار آن دو نکاح است ب وبعدها این واژه مجازا برای عقد استعمال شده است , یا به سبب آن که عقد وسیله شرعی برای وصول به وطی است , یا به دلیل این است که در عقد معنای ضمیمه شدن وجـود دارد, زیرا زن وشوهر به وسیله عقد به هم می پیوندند ومثل شخص واحدی می شوند که به کـارهـای زندگی می پردازد, ولی شافعی تصور کرده که نکاح در شرع اسلام به معنای عقد است , ولی چنین نیست , چنان که خداوند می فرماید: حتی اذا بلغوا النکاح , تا موقعی که کودکان به نکاح برسند که معنایش بلوغ به حد احتلام است , نه این که واقعا عقد ازدواج خوانده باشند.

بیگانگان
واژه بـیـگـانـه معمولا در حال حاضر به افرادی اطلاق می شود که تعهد تابعیت کشوری خاص را نـپـذیـرفـته اند, اعم از این که تابعیت کشور دیگری را پذیرفته باشند یا خیر, بنابراین , بیگانگان در ایران همه کسانی هستند که دارای تابعیت ایرانی نیستند.
واژه بـیگانه در برابر واژه خودی وهموطن قرار دارد, ولذا هموطن به همه افرادی گفته می شود کـه دارای تـابـعیت ایرانی باشند, اعم از این که دارای اعتقاد اسلامی باشند یا عقیده دیگری مانند یـهودیت ومسیحیت ومجوسیت داشته باشند,به تعبیر دیگر, معیار تابعیت در ایران , داشتن عقیده اسـلامـی نـیـسـت , چـنان که در حال حاضر در همه کشورهای جهان همین گونه است , ولی در گـذشـتــه در میان بسیاری از ملل , معیار خودی وبیگانه , داشتن اعتقاد خاصی بوده , ولذا همه کسانی که دارای عقیده اکثر افراد جامعه نبودند, بیگانه محسوب می شدند.
مـراد از بـیگانه در مبحث ازدواج با بیگانگان , در فقه اسلامی , افراد دارای عقیده ای غیر از اعتقاد اسلامی است , اعم از این که معتقد به یکی از ادیان آسمانی , مثل یهودیت ومسیحیت بوده باشند, یا این که اصلا عقیده ای نداشته ویا اعتقاد مشرکانه ای داشته باشند.
الـبـتـه از نـظـر حقوقی در حال حاضر, بیگانه به معنای نداشتن تابعیت کشوری خاص نیز احیانا مـطرح می شود, مثلا در مورد ازدواج یک ایرانی با یکی از اتباع فرانسه ویا کشوری دیگر, این نکته مطرح می شود که در صورت داشتن عقیده اسلامی , معمولا از طرف وزارت امور خارجه کشور با ایـن ازدواج مـوافـقـت مـی شـود ودر غیر این صورت (در غیر مورد ازدواج با اهل کتاب , آن هم در صـورتـی که مرد ایرانی باشد) موافقت نخواهد شد, ولی در رساله حاضر, این معنا از بیگانه مدنظر نیست وبه تعبیر دقیق تر, بحث ما در جواز ازدواج مسلمان با غیر مسلمان است وما به یاری خدای سبحان , آرای مکاتب مختلف فقه اسلامی را در این زمینه تبیین خواهیم کرد.

اهمیت ازدواج
تـردیـدی نـیست که ازدواج ومیل به زناشویی زن ومرد از غرایز اولیه نوع بشر است وهر انسانی به صـورت طبیعی علاقه مند به ازدواج وتولیدمثل می باشد, به تعبیر دیگر, هر انسانی در صدد است کـه از طـریق تولید مثل , حیات موقت وپایان پذیر خویش را از طریق بقای فرزند دایمی سازد, در عـیـن حال , چگونگی بقای نسل نیز برای وی از اهمیت ویژه ای برخوردار است , چه این که هر فرد بـشـر هـمـان گـونـه کـه به سلامت خویش می اندیشد, به سلامت فرزند خویش نیز اهتمام دارد وهمان گونه که به دنبال سعادت خویش است , سعادت فرزند خود را نیز می خواهد, زیرا در حقیقت فرزند خود را تداوم وجود خویش دانسته وسعادت وی را از سعادت خویش جدا نمی داند.
علی (ع) در نامه معروفش به امام حسن مجتبی (ع) می فرماید: و وجدتک بعضی بل وجدتک کلی , حتی کان شیئا لو اصابک اصابنی وکان الموت لواتاک اتانی فعنانی من امرک ما یعنینی من امر نفسی ب. ((9)) آنـچـه در سـخن علی (ع) آمده , همان ندای فطرت است که هر فرد انسان فرزندش را جزء خویش , بـلـکه تمام هستی خویش می داند که از طریق او بقا وتداوم می یابد, بنابراین , مرگ فرزند را مرگ خـویـش تـلـقـی مـی کـند وهمان گونه به سرنوشت فرزندش می اندیشد که به سرنوشت خویش می اندیشد, واز طرفی از دیرباز انسانها متوجه تاثیر سلامت پدر ومادر در سلامت فرزند بوده اند.
از این جهت در طول تاریخ , همه ملل در انتخاب همسر, امور زیادی را مراعات نموده وامر ازدواج را بـا ملاحظه شرایط زیادی انجام می داده اند که همه این شرایط لااقل به تصور آنان برای سلامت جسمی ویا سعادت معنوی فرزندانشان اهمیت داشته است .
در ایـن زمینه توصیه های فراوانی از حکیمان جوامع ملل مختلف نقل شده ومردمان به آن پای بند بـوده ودر امـر مـقـدس ازدواج , آنها را مراعات می نموده اند, چنان که از پیامبر اکرم(ص)ودیگر امامان مـعـصوم للّه نیز چنین توصیه های ارزنده ای را در کتب مختلف مشاهده می کنیم .
به عنوان نمونه , پیامبر اکرم(ص)می فرماید: انظر فی ای نصاب تضع ولدک فان العرق دساس ((10)) , بنگر که فرزندت را از چـه فـامـیلی به دست می آوری , چه این که اخلاق وخصایص هر فامیلی در نسل آنها باقی می ماند (وانـحـرافـهای اخلاقی آنان تاثیر سوء خود را در فرزندان آنها نیز به جا خواهد گذاشت ) .
بنابراین , همگان باید در انتخاب همسر دقت کافی کنند واز بهترین افراد برای خویش همسر برگزینند.
پـیامبر اکرم(ص)در روایتی دیگر فرمود: ایاکم وخضراء الدمن .
قیل : یا رسول اللّه وما خضراء الدمن ؟
قال(ص): المراهالحسناء فی منبت السوء, ((11)) از نزدیک شدن به علف های با طراوتی که در مزبله ها می روید اجـتـنـاب کـنید! پرسیدند که مقصود از علف های مزبله چیست ؟
پیامبر(ص)فرمود: مقصود من زنان زیبارویی هستند که در خانواده های آلوده پرورش یافته اند.
از جـمله اموری که ملل مختلف در گذشته در انتخاب همسر خویش مراعات می نمودند وسخت پای بند به آن بودند, این بود که می کوشیدند همسر آنان از نظر اعتقادی نیز سالم باشد, بدین معنا کـه مـعتقد بودند, همان گونه که سلامت جسمی پدر ومادر در سلامت جسمی فرزند موثر است , سلامت روحی واخلاقی وعقیدتی نیز در سعادت فرزند موثر خواهد بود, وبه همین جهت مردمان از دیـربـاز از ازدواج بـا افراد غیر همکیش خود اجتناب داشته اند, بنابراین , نهی از ازدواج با بیگانه عقیدتی اختصاص به اسلام نداشته , بلکه در ادیان دیگر نیز از ازدواج با بیگانگان عقیدتی نهی شده اسـت ((12)) حـتی می توان گفت : مانند بسیاری از مسائل اجتماعی دیگر, اسلام در این مساله نیز اصـلاحـات مـهـمی به وجود آورده از جمله بر تصورات غلطی که در دیگر ملل مطرح بوده , خط بـطـلان کشیده است ومراحلی از اختلاف عقیده را ـبه خصوص در صورتی که ازدواج در جامعه اسـلامی صورت گیردـ موجب بطلان عقد ازدواج ندانسته است , چنان که در آینده به مواردی از این گونه ازدواجها اشاره خواهیم کرد, در حالی که در میان دیگر ملل چنین تسامحی اصلا مطرح نبوده است .
آری , به حکم این که آیین اسلام به تعبیر قرآن , مهیمن بر دیگر ادیان می باشد, بسیاری از اشتباهات وکاستی های دیگر ادیان را اصلاح نموده وانسانها را در طریق اعتدال قرار داده است .
قرآن کریم در این باره می فرماید: الـذیـن یـتبعون الرسول النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوریهوالانجیل یامرهم بالمعروف وینههم عن المنکر ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم فالذین امنوا به وعزروه ونصروه واتبعوا النور الذی انزل معه اولئک هم المفلحون, ((13)) آنـان کـه از ایـن رسول , این پیامبر امی که نامش را در تورات وانجیل خود نوشته می یابند, پیروی می کنند, آن که به نیکی فرمانشان می دهد واز ناشایست بازشان می دارد وچیزهای پاکیزه را بر آنها حلال می کند وچیزهای ناپاک را حرام وبارگرانشان را از دوششان بر می دارد وبند وزنجیرشان را مـی گـشاید .
پس کسانی که به او ایمان آوردند وحرمتش را نگاه داشتند ویاری اش کردند واز آن کتاب که بر او نازل کرده ایم پیروی کردند, رستگارانند.
آری , اسلام آیین فطرت است , بنابراین , معیار حلیت در آن , طیب وپاک ومفید بودن ومعیار حرمت , نـاپـاک وخـبـیـث بودن یک چیز است .
از این جهت , هر چیزی را که عقل آدمی برای جامعه مفید تـشـخـیص دهد, از دیدگاه اسلام مجاز, وهر آن چه را مضر تشخیص دهد, از نظر آیین اسلام نیز مـمـنـوع خـواهـد بـود, واز آن جا که اسلام عقاید پدر ومادر را مشمول قوانین توارث نمی دانسته ومـعتقد بوده که هر کودکی با فطرتی پاک وسالم والهی به دنیا آمده (کل مولود یولد علی الفطره) ازدواج با مخالف عقیدتی را در همه صور آن به طور کلی ومطلق منع نکرده است .

ازدواج با بیگانگان در آیین یهود
یـکی از ادیانی که به شدت پیروان خود را از ازدواج با بیگانگان برحذر داشته , آیین یهود است ولذا در بخشهای مختلفی از کتاب تورات با شدیدترین لحن , یهودیان را از ازدواج با بیگانگان منع کرده وآن را از گـناهان کبیره معرفی نموده است .
اولین موردی که در تورات از ازدواج با بیگانه اظهار کراهت شده , سفر پیدایش است , در آن جا آمده است : حضرت ابراهیم (ع) هنگامی که تصمیم گرفت برای فرزندش اسحاق زن بگیرد, پیشکارش را قسم داد کـه از کـنـعـانیان (مردم بومی منطقه ) برای اسحاق زن نگیرد, بلکه با همه دوری راه , به نزد خـویشاوندان ابراهیم وساره سفر کند واز آنان دختری برای اسحاق برگزیند وپیشکار ابراهیم نیز چنین کرد وبرادر زاده ابراهیم را ـکه رفقه نام داشت ودختر بنوئیل از شهر ناحور در بین النهرین بودـ برای اسحاق به زنی برگزید واو را به سرزمین کنعان آورد.
در سفر تثنیه (باب هفتم , آیه 1 ـ 5) چنین آمده : چون یهوه , خدایت , تو را به زمینی که برای تصرفش به آن جا می روی در آورد وامتهای بسیار را که حـتـیان وجرجاشیان وب, هفت امت بزرگ تر وعظیم تر از تو باشند, از پیش تو اخراج نمایدب با ایشان عـهـد مبند وبرایشان ترحم منما وبا ایشان مصاهرت منما, دختر خود را به پسر ایشان مده ودختر ایشان را برای پسر خود مگیر! زیرا که اولاد تو را از متابعت من بر خواهند گرداند تا خدایان غیر را عبادت نمایند وغضب خداوند بر شما افروخته شده وشما را به زودی هلاک خواهد ساخت .
همچنین در کتاب اول پادشاهان (باب یازدهم , آیه 1 ـ 3) آمده است : و سـلـیـمـان ب زنان غریب بسیاری را از موآبیان وعمونیان وادومیان وصیدونیان وحتیان , دوست مـی داشـت , از امـتهایی که خداوند درباره ایشان , بنی اسرائیل را فرموده بود که شما به ایشان در نیایید وایشان به شما در نیایند, مبادا دل شما را به پیروی خدایان خود مایل گردانند, وسلیمان با ایـنها به محبت ملصق شدب وزنانش دل او را برگردانیدند .
نیز در کتاب نحیما (باب سیزدهم , آیه 23 ـ 30) آمده است : در آن روزهـا نیز بعضی یهودیان را دیدم که زنانی از اشدودیان وعمونیان وموآبیان گرفته بودند ونصف کلام پسران ایشان در زبان اشدودیان بود وبه زبان یهود نمی توانستند به خوبی تکلم کنند, بـلـکه به زبان این قوم وآن قوم , بنابراین با ایشان مشاجره نموده , ایشان را ملامت کردم وبعضی از ایشان را زدم وموی ایشان را کندم وایشان را به خدا قسم داده گفتم : دختران خود به پسران آنها مـدهـیـد ودخـتـران آنـها را به جهت پسران خود وبه جهت خویشتن مگیرید! آیا سلیمان , پادشاه اسـرائیل , در همین امر گناه نورزید؟
! با آن که در امتهای بسیار پادشاهی مثل او نبود واگر چه او مـحـبـوب خدای می بود وخدا او را به پادشاهی تمام اسرائیل نصب کرده بود, زنان بیگانه او را نیز مـرتـکـب گـناه ساختند .
پس آیا ما به شما گوش خواهیم گرفت که مرتکب این شرارت عظیم بشویم وزنان بیگانه گرفته , به خدای خویش خیانت ورزیم ؟
و یکی از پسران یهوباداع بن الیاشیب ریـیس کهنه , داماد سنبلط حورونی بود, پس او را از نزد خود راندم .
ای خدای من ! ایشان را به یاد آور, زیرا که کهانت وعهد کهانت ولاویان را بی عصمت کرده اند.

فلسفه ممنوعیت ازدواج با بیگانگان
هـمان گونه که پیش از این یادآور شدیم , از عبارات تورات برمی آید که ازدواج با بیگانگان به طور کلی ممنوع بوده واز بزرگ ترین گناهان به شمار می آمده وفلسفه این تحریم را نیز تاثیر منفی این ازدواج در عـبـادت یهوه , خدای بنی اسرائیل , معرفی کرده است واین تاثیر را نیز غیر قابل اجتناب دانـسـتـه , تـاآن جـاکـه شخصی مثل سلیمان ((14)) نیز بر اثر این نوع ازدواج آلوده شد واز خدای بنی اسرائیل روی برتافت .
دومـیـن علتی که در عبارات فوق برای تحریم ازدواج با بیگانگان ذکر شده , ازدست دادن اصالت یـهـودی وعـدم تـوانایی سخن گفتن به زبان عبری است , که این نیز خود نوعی انحراف ونقصی بـزرگ برای یک فرد یهودی ـ که بایستی به زبان تورات تسلط کامل داشته باشدـ به شمار می آمد وبه همین جهت برای حفظ اصالت زبان خویش , آنان را از ازدواج با بیگانگان , یعنی دیگر ملل منع می نمودند.
جـالب این که در حال حاضر نیز در قانون مدنی اسرائیل به این مطلب تصریح شده است , چنان که در ماده 17 احوال شخصیه آمده : الدین والمذهب من شروط صحهالعقد, فاذا کان من غیر الدین او مـن مـذهب آخر, فلا یجوز العقد بینهما ودر قسمت دیگر همین ماده آمده : ان الزوجین یشترط ان یکونا اسرائیلیین وان یحصل الزواج علی وفق شرع الموسوی وا لـکـان لـغـوا. ((15)) هـمـچنین در ماده 396 آمده : لایجوز زواج الیهودی بالوثنیهولا زواج الوثنی بـالـیهودیه ((16)) ودر ماده 393 آمده : فاذا اجتمع اثنان بمثل هذا الازدواج المحرم فقد ارتکبا عارا وفاحشهلاینمحیان ابدا ومثل الاولاد المرزوقین من هذا الاجتماع الشنیع کمثل النتاج المولود من مسافدهالخبول .
((17)) هـمـان گـونـه کـه ملاحظه می شود, در قانون مدنی اسرائیل نه تنها پیرو آیین یهود بودن شرط صـحـت عـقـد ازدواج اسـت , بلکه وحدت مذهبی وکشوری را نیز شرط دانسته اند, بدین معنا که فـرقـه هـایـی که به تدریج در یهودیت به وجود آمده اند, نمی توانند از مذاهب دیگر همسر انتخاب کـنـنـد, این بدان می ماند که گفته شود: در اسلام , سنی حنفی نمی تواند از پیروان احمد حنبل همسر برگزیند وبالعکس .
در یهود نیز فریسیان نمی توانند با صدوقیان ازدواج کنند.
امـا شـرط اسرائیلی بودن زن وشوهر ظاهرا مربوط به شریعت حضرت موسی (ع) نمی باشد, بلکه از تـصـمیمات ویژه حکومتی است که ازدواج اتباع اسرائیل را با اتباع غیر اسرائیلی ـ هر چند یهودی بـاشـنـد ـ ممنوع دانسته اند .
پرواضح است که این ممنوعیت معلول عواملی نیست که در تورات به عنوان علت حرمت ازدواج با بیگانه آمده است , بلکه صرفا برای سهولت شناسایی اتباع ورسیدگی به امور آنان است .
حـاصـل این که ممنوعیت ازدواج با بیگانگان , یکی به سبب مصونیت اعتقادی پیروان یک دین بوده ویا به جهت حفظ ملیت واصالت نژادی وقومی , ودر آیین یهود که از طرفی آیین خویش را بهترین آیـیـن دانـسـتـه وهـمه ادیان دیگر را باطل می داند واز طرفی فرزندان اسرائیل را قوم برگزیده ومحبوب خدا وبرتر از هر نژاد دیگر می داند, هر دو عامل را در ممنوعیت ازدواج با بیگانگان در نظر داشته اند ((18)) .
امـا اقـوام ومـلـلـی کـه از نظر اعتقادی , خویشتن را برتر از همگان نمی دانند, معمولا در صورت اجـتـنـاب از ازدواج بـا بـیـگانگان , عامل دوم (یعنی اختلاف نژادی وافتخارات ملی ) را علت این مـمنوعیت ذکر می کنند وملت هایی که اسیر حس ناسیونالیستی نیستند وتنها آیین صحیح را آیین خـاص خویش می دانند, هدفشان از اجتناب با بیگانگان , تنها حفظ مصونیت اعتقادی است , ولذا در شـرایطی که اوضاع اجتماعی این مصونیت را بیشتر به خطر اندازد, بر عدم ازدواج با پیروان ادیان دیـگر, تاکید بیشتری می کنند وبه همین جهت , تنها در موارد خاصی به مردان پیرو خویش اجازه ازدواج بـا بـیـگـانـگـان را می داده اند, مثلا در شرایطی که آنان می توانستند با این ازدواج , همسر خـویـش وبلکه افراد بیشتری از ملت دیگر را به آیین خویش در آورند, ولی هیچ گاه به زنان پیرو خویش اجازه ازدواج با مردان بیگانه نمی دادند, چه این که زنان از موقعیت ضعیف تری برخوردارند ودر صورت ازدواج با بیگانه , احتمال متاثر شدن آنان از عقیده شوهر بیشتر است .
یکی از نویسندگان معاصر می نویسند: ظـاهـرا تلاش کثیری از قانونگذاران بر این بوده که فرزندان ملت آنان در محدوده خودشان رشد کـنـنـد ودر نـتیجه , نوامیس آنها بر اثر اختلاط لطمه ای نبیند واین یا به خاطر این بوده است که مـردمـان مـشـخـصـی از آنـان دور بمانند, یا از عادات ناپسند بر کنار بمانند وضمنا شاخه نژادی وکـرامـت آنـهـا مـحـفوظ بماند .
بعضی از ملت ها زمانی آزاد بودند, ولی بعدها تغییر روش دادند.
چـنـان کـه رومـیان درآغاز, زنان بسیاری از ملل اطراف خود گرفتند, ولی هنگامی که به قدرت رسـیـدنـد, مردمان دیگر را بربر نامیدند وزنان خود را به بیگانگان نمی دادند وزنان بیگانه را برای خود نمی گرفتند. ((19)) شـدت اجتناب از همسری با بیگانگان در مللی که تعدد زوجات را جایز نمی دانسته اند, طبیعی به نـظـر مـی رسـد وبی تردید مسیحیان چنین بوده اند, ولی در آیین یهود هر چند تعدد زوجات در شرایط خاصی جایز بوده , ولی بعدها یکی از پیشوایان مذهبی آن را تحریم کرد, ولذا در ماده 395 از حقوق مدنی یهود آمده : تعدد الزوجات وان کان جائزا شرعا ا ان (الراب ) جرسون حرمه لضیق اسباب المعیشهفی هذه الایام التی اصبح فیها امر القیام بلوازم المراه الواحدهغیر هین لایخلو من صعوبهب ((20)) .

ازدواج با بیگانگان در آیین مسیحیت
آدام متـز می نویسد: بـزرگ تـریـن تفاوت اروپا ـ که در قرون وسطی یکپارچه مسیحی بود ـ با امپراتوری اسلام , وجود شـمـار بـسـیـار زیـادی غیر مسلمان بین مسلمانان بود, که هم از آغاز مانع وحدت سیاسی کامل بین ملل اسلامی بوده اندب.
در جـامـعه اسلامی تغییر دین مجاز نبود, مگر آن که کسی بخواهد مسلمان شود, از این رو پیروان ادیـان گـونـاگـون کاملا جدای از یکدیگر می زیستند, اما مسلمان اگر دینش را عوض می کرد, مجازاتش قتل بود, همچنان که در بیزانس مسیحیان مرتد را می کشتند.
همچنین ازدواج بین مسلمان وغیر مسلمان جایز ((21)) نـبـود, چـه طـبق قانون مسیحی , زن نصرانی نمی توانست به عقد غیر نصرانی در آید, تا مبادا در نـتیجه اولاد او از مسیحیت خارج شوند .
باز طبق قانون کلیسا مرد نصرانی نیز نمی توانست غیر از زن نصرانی بگیرد, مگر احتمال دهد آن زن وفرزندان او را بدین خود در خواهد آورد, ولی در عمل محال بود مرد نصرانی زن مسلمان بگیرد. ((22)) هـمـچـنین بدران ابوالعینین بدران در کتاب العلاقات الاجتماعیهبین المسلمین وغیر المسلمین می نویسد: یـکی از دانشمندان مسیحی به نام ابن العسال در مجموعه خود چنین نقل کرده : للرجل ان یتزوج غـیـر الـمومنات بشرط دخول المراهفی ایمان , فاما النساءالمومنات فلا یتزوجن بالرجال الخارجین عن الایمان لئد ینقلوهن الی مذاهبهم .
همچنین در همین کتاب آمده : کل امراهمومنهتتزوج غیر مومن تخرج عن الجماعه.
نیز می نویسد: در کتاب خلاصهالقانون آمده : المخالفهفی الدین المسیحی تمنع الزواج ابتداء .
و نیز استاد, انور الخطیب می نویسد: ان من الموانع القانونیهلعقد الزواج عند الکاتولیک , یرجع الی الحالهالدینیهللشخص کانتمائه الی دیانته غیر دیانهالزوج الاخر, بل ان اختلاف المذهب مانع ایضا.
همان گونه که در عبارات فوق ملاحظه می شود, در آیین مسیحیت نیز همانند یهودیت , ازدواج با بـیگانگان ممنوع است , ولیکن از آن جا که مسیحیت یک آیین نژادی معرفی نشده ودر این دین از هر فرد انسان , خواه از بنی اسرائیل باشد یا هر ملت دیگر, ایمان به مسیح (ع) پذیرفته است , از این رو, دیـگـر وجهی برای ممنوعیت ازدواج برای حفظ افتخارات ملی ونژادی وجود نداشته ولذا در این آیین , تنها علت ممنوع ازدواج با بیگانگان حفظ مصونیت اعتقادی افراد بوده است وبه همین جهت درباره مردان که به صورت طبیعی از مصونیت بیشتری برخوردارند ـ آن هم در صورتی که معتقد بـاشد که می تواند همسر خود را به آیین مسیح (ع) در آورد ـ این ازدواج مجاز قلمداد شده , ولی در مورد زنان به صورت مطلق ممنوع شده است .
گو این که احتمالا در همین تسامح جزئی نیز تحت تاثیر مکتب اسلام بوده اند.
بـه هـر حال , ازدواج با بیگانگان حتی در مورد مردان مسیحی نیز در صورتی که همسر او به آیین غیر مسیحی باقی بماند ممنوع است , در حالی که در آیین اسلام چنین نیست .

ازدواج با بیگانگان در آیین مجوس
آن چـه مـسلم است این که ازدواج با بیگانگان در آیین مجوس نیز ممنوع بوده وظاهرا در این آیین نـیـز مـمنوعیت ازدواج با بیگانه بیشتر به جهت دوری از آلودگی اعتقادی وحفظ کیان خانواده بـوده اسـت .
بـه عنوان نمونه در کتاب روایت پهلوی آمده : کسی که از دینی که بدان مقر است به دین دیگر رود, مرگ ارزان است (شایسته مرگ است ), زیرا دین بهدینی را رها می کند تا دین بدتر هـمـی گیرد .
به سبب گرفتن دین بدتر, مرگ ارزان همی شود, چه آن دینی است که از راه ارث بـدو رسـیده است , پس خود بدان گناهکار نیست وامروز که یکی دیگر می گیرد, بدان گناهکار باشد واز مرگ ارزانان کسی که به دین بهدینان آید, فورا رستگار شود. ((23)) و نیز آمده : هـمچنان که مهری ومهربانی خوبدوده کردند, پس مردمان نیز چنان می کردند .
همه مردم پیوند وتـخـمـه خـویش می دانستند .
هرگز برادر, برادر وخواهر, خواهر را از دوستی رها نمی کرد .
همه بـی چیزی (فقر ونیاز) وخشکی (قحطی ) از آن جهت به مردمان رسید که مردان از شهر بیگانه , از روسـتـای بـیـگـانه واز کشور بیگانه آمده وزن کردند وهنگامی که زن می بردند, پدر ومادر بر این گریستند که دختر ما به بردگی همی برند. ((24))

ازدواج با بیگانگان در اسلام
آیین یهود از همان آغاز به عنوان یک آیین ملی ونژادی مطرح شد, ولذا در گذشته وحال یهودیان هـیچ گونه تبلیغی در جهت یهودی کردن دیگر مردمان نداشته اند وبر فرض این که افرادی از غیر بـنـی اسرائیل آیین یهود را می پذیرفتند, آنها را با بنی اسرائیل برابر نمی دانستند, اما آیین اسلام از همان آغاز به عنوان یک آیین جهانی مطرح شد, چرا که پیامبر ا کرم(ص)برای همه افراد بشر وبه عنوان رحمتی برای جهانیان مبعوث گردید: وما ارسلناک ا رحـمـهلـلعالمین ((25)) , ولذا مسلمانان برعکس یهودیان , تبلیغ وجهاد در مسیر گسترش توحید ومـسلمان شدن دیگر ملل را از همان آغاز, وظیفه خود می دانستند وفلسفه اصلی جهاد در اسلام نیز همین بوده است .
آیـیـن مـسـیـحـیت نیز هر چند براساس عبارات انجیل ((26)) وآیاتی از قرآن , همانند آیین یهود, مخصوص قوم بنی اسرائیل بوده است (ورسولا الی بنی اسرائیل) ((27)) , ولی قدر مسلم از زمانی که کـنـستانتین , قیصر روم , به آیین مسیحیت گروید, انحصاری بودن این آیین به فراموشی سپرده شـد وآیـین تبشیر در مسیحیت به صورت یک اصل مسلم در آمد ودر حال حاضر نیز چنین است , ولذا مسیحیان , همانند مسلمانان در تبلیغ واشاعه آیین خود کوشا بوده وهستند.
و نیز بر خلاف یهودیان که خود را ملت برتر وقوم برگزیده خدا می دانستند وهیچ گاه دیگر ملتها را بـا خـود برابر نمی دیدند, آیین اسلام همه افراد بشر را فرزند یک پدر ومادر می داند ومومنان به اسلام را از هر قوم وملتی که بوده باشند, برادر هم می شمارد ومی فرماید: انـما المومنون اخوهفاصلحوا بین اخویکم واتقوالله ((28)) , هرآینه مومنان برادرانند, میان برادرانتان آشتی بیفکنید و از خدا بترسید.
و بـلـکـه اسـلام از همان آغاز با روح عصبیت وملی گرایی وهرگونه نژاد پرستی مخالف بوده وبا شعار ان اکرمکم عندالله اتقیکم ((29)) وعباراتی مانند: کلکم من آدم وآدم من تراب و: لافخر لعربی علی عجمی ولا الابیض علی الاسود ا بـالـتـقـوی کوشیده است که گرایش های ناسیونالیستی را در میان امت اسلامی ریشه کن سازد وعـمـلا نـیـز پیامبر(ص)مسلمانان را از هر قوم وملتی که باشند با یکدیگر برابر قرار داده وبا افتخارات نژادی به شدت مبارزه نموده است .
از ایـن جـهـت تردیدی نیست که ممنوعیت ازدواج با بیگانگان در موارد محدودی که مطرح بود, مـبـتـنـی بـر حـس ملی گرایی وبرتری قومی نبوده است , بلکه بی تردید این ممنوعیت به جهت مـصـونـیـت اعـتـقـادی مسلمانان و دورنگه داشتن آنان از آلودگی اخلاقی و حفظ اصالت های خانوادگی بوده است .

شرط برابر بودن در ازدواج
الـبـتـه روشـن اسـت کـه مقصود ما از الغای افتخارات نژادی در اسلام , این نیست که مسلمانان همیشه از این گونه گرایش های افراطی و ناسیونالیستی بر کنار بوده اند, بلکه برعکس , بعضی از مـسـلـمـانـان بـا همه تاکید اسلام بر اصالت ندادن به افتخارات نژادی , آگاهانه یا ناخودآگاه به احـساسات ناسیونالیستی تمایل پیدا کردند و برای خود امتیازاتی قائل شدند که از جمله آنها عدم برابری دیگر ملتهای مسلمان با آنان از نظر حق ازدواج بوده است .
فی المثل , پس از وفات پیامبر(ص), به خصوص از دوران خلافت خلیفه دوم , برتری جویی قریش بر همه طوایف مسلمان دیگر وبرتری جویی عرب بر غیر عرب آغاز شد.
قـرشـیان خود را اصیل ترین قبیله عرب دانستند وبرای خود امتیازاتی قائل شدند که از جمله این امتیازات همان بود که گفتند: خلیفه مسلمانان باید برای همیشه الزاما از قبیله قریش بوده باشد, ودر این زمینه به روایتی از پیامبر(ص)استدلال نمودند که آن حضرت فرموده است : ان الائمهمن قریش .
بـراسـاس ایـن بـرتـری جـویـی , بـالطبع همه پستهای مهم اجتماعی را در درجه اول , حق خود مـی دانستند .
از امتیازات دیگری که آنان برای خود قائل بودند, این بود که معتقد بودند افراد غیر قـرشـی هـمتای قرشیان نیستند, بنابراین , مردان غیر قریش نمی توانند از قریش زن بگیرند, ولی قرشیان می توانند از دیگر مسلمانان زن اختیار نمایند.
هـمـان گونه که اشاره شد, این برتری جویی از دوران خلیفه دوم آغاز شد.گواین که اولین فردی کـه بـا استدلال به روایت نبوی ان الائمهمن قریش به خلافت رسید, ابوبکر بود .
این برتری جویی در تـمـام دوران خلافت عمر وعثمان , بلکه تا پایان دوران بنی امیه به صورت جدی مطرح بود و براثر هـمـیـن تصور واهی , امتیازات فراوانی در درجه اول برای قرشیان ودر نهایت برای اعراب در نظر گـرفـتـه مـی شد وپیدایش خوارج وجنگ های خونباری که آنان در تاریخ اسلام به وجود آوردند, نشان دادن واکنش در برابر این قبیل برتری جویی ها بود.
خوارج می گفتند: پیامبر می فرمود: لا فخر لعربی علی عجمی ب ا بـالـتـقـوی , وایـن قـابل قبول نیست که آن حضرت فرموده باشد که برای همیشه بایستی خلیفه مسلمانان الزاما از قریش بوده باشد ونیز به روایتی از پیامبر(ص)استدلال می کردند که فرموده است : اسمعوا واطیعوا ولوامر علیکم عبد حبشی اجدع , ونیز به گفته خلیفه دوم استدلال می کردند که در مـوقع مرگ گفته بود: اگر سالم , مولای حذیفه , زنده بود, او را بر شما خلیفه می کردم وحال آن که سالم از رجال قریش نبود وب.
الـبـتـه اعـتراض خوارج به برتری طلبان قریش وعرب به جا بود, چرا که مستند آنان روایاتی غیر معتبر بود, یعنی در حقیقت پیامبر(ص)هیچ گاه نفرموده بود که خلفا بایستی از قریش انتخاب شوند, بـلکه مقصود پیامبر(ص)از جمله ان الائمهمن قریش وارثان وامامان بعد از خودش از اهل بیت بود که در روایـتـی پـیامبر تعداد آنها را دوازده تن معرفی کرده بود و اولین آنها علی بن ابی طالب (ع) وآخرین آنـها مهدی (ع) است , ولذا علی (ع) در نهج البلاغه برای رفع این اشتباه می فرماید: ان الائمهمن قریش غـرسـوا فـی هـذا البطن من هاشم لاتصلح الولاهمن غیرهم , امامان از قریش هستند, ولی از شاخه بـنـی هاشم که پیامبر(ص)در یوم الانذار خلیفه بعد از خودش را از میان آنها معرفی کرد و بی گمان او علی بن ابی طالب بود, ولذا پیامبر(ص)فرمود: ان اللّه لم یبعث نبیا ا جعل له من اهله اخا ووزیرا ووارثا ووصیا وخلیفهفی اهله فایکم یقوم ویبایعنی , علی انه اخی ووزیری ووصیی ویکون منی بمنزلههارون من موسی ((30)) وبه اتفاق است , هیچ یک از حاضران که همگی آنان از بنی هاشم بودند, پاسخ مثبت نداد, جز علی (ع) وسرانجام پیامبر(ص)فرمود: انت یا علی ! بـنـابـراین , سخن پیامبر(ص)در جمله ان الائمهمن قریش , قضیه حقیقیه نبود, بلکه قضیه خارجیه بوده اسـت کـه مـقـصود همان امامان اهل بیت هستند, نه این که هر گروهی از مسلمانان که بخواهند دولتی تشکیل دهند, الزاما بایستی فردی از قریش را به رهبری برگزینند.
ایـن تصورات غلط وبرتری جویی های قومی , هرچند بر اثر واکنش های خوارج ونیز قیام ایرانیان بر ضد امویان تا حدودی تعدیل یافت , ولی این سخن که خلافت برای همیشه حق مسلم مردم قریش اسـت , بـه عنوان یک اصل در میان فرقه های اهل سنت باقی ماند وتقریبا همه علمای اهل سنت در کـنار صفاتی مانند عدالت وعلم ولیاقت , برای حاکم اسلامی شرط چهارمی هم ذکر نموده اند, که همان قرشیت است .
عـجیب این که در طول تاریخ , شرایط عدالت وعلم ولیاقت در بسیاری از موارد متروک ماند, ولذا کـمـتر خلیفه ای از بنی امیه وبنی عباس واجد صفات فوق بودند, ولی در وصف قرشیت هیچ گاه اغـمـاضـی نـشد وعملا در طول تاریخ ـجزدورانی که عملا اختیاری نبوده است ـ رهبران جامعه اسلامی را قرشیان تشکیل می داده اند ((31)) .
همچنین مساله هم کفو نبودن غیر قرشی برای زنان قریش وهم کفو نبودن رجال غیر عرب برای زنـان عـرب , بـه صـورت حکم فقهی در آثار بسیاری از فقهای اهل سنت باقی ماند .
عجیب این که بـعضی از علمای غیر عرب بر این مطلب تاکید بیشتری داشته اند تا علمای عرب , به عنوان نمونه , شمس الدین سرخسی می نویسد: اعلم ان الکفاءهفی النکاح معتبرهمن حیث النسب ا علی قول سفیان الثوری ب قیل : انه کان من العرب فتواضع ورای الموالی اکفاء له وابوحنیفهکان من الـمـوالـی فـتواضع ولم یرنفسه کفوا للعرب وحجته فی ذلک قوله(ص): الناس سواسیهکاسنان المشط, لافضل لعربی علی عجمی وهذا الحدیث یویده قوله تعالی : ان اکرمکم عنداللّه اتقیهکم ب وحجتنا فی ذلک قوله(ص): قریش بعضهم اکفاء لبعض ب والعرب بعضهم اکفاء لبعض قبیلهبقبیلهوالموالی بعضهم اکفاء لـبـعـض رجـل بـرجـل ب وما زالت الکفاءهمطلوبهفیما بین العرب حتی فی القتال , بیانه فی قصهبدرب فرجعوا الی رسول اللّه(ص)واخبروه بذلک فقال(ص)صدقوا وامر حمزهب بان یخرجوا الیهم فلما لم ینکر علیهم طـلـب الـکـفـاءهفـی الـقـتـال فـفی النکاح اولی ب والکفاءهفی الحریهفان العبد لایکون کفوا لامراهحرهالاصل , ((32)) بدان که کفائت از جهت قبیله خانواده در ازدواج معتبر است , جز به عقیده سفیان ثوری ب بعضی از دانـشمندان در مورد اختلاف نظر ابوحنیفه که قائل به عدم صحت ازدواج عجم با عرب بود ونظر سـفـیـان ثوری که آن را مجاز می دانسته , اظهار داشته اند که سفیان چون خود عرب بوده تواضع کـرده وعقیده به جواز را ابراز داشته , ولی ابوحنیفه که از عرب نبوده به این امتیاز اعتراف نموده وخود را همتای عرب ندانسته است .
دلیل سفیان ثوری در مورد نظر خویش , حدیث نبوی است که مـی فـرماید: مردم مانند دندانه های شانه با هم برابرند, هیچ عربی بر عجم برتری ندارد و موید آن سـخـن خـدای مـتـعال است که می فرماید: گرامی ترین شما در پیشگاه خداوند, پرهیزگارترین شـماست , ودلیل ما [در پیروی از نظر ابوحنیفه ] گفته پیامبر(ص)است که فرمود: افراد قریش همتای یکدیگرند وافراد عرب با یکدیگر برابرند وهر قبیله , کفو قبیله دیگر است وموالی نیز کفو یکدیگرند, هـر مـردی همتای مردی دیگر است , واز طرفی می دانیم که کفویت در نزد عرب همیشه مراعات مـی شده , حتی در جنگها نیز این نکته را مراعات می کردند, چنان که در جنگ بدر موقعی عتبه وب از قـریـش هـمـاورد مـی خواستند که همتای آنان باشد وبه پیامبر(ص)خبر داده شد, فرمودند: راست گفتند, وآن گـاه عـلـی وحمزه وعبیده را فرمان داد تا با آنان روبه رو شوند, بنابراین , عدم انکار پیامبر(ص)در مقابل تقاضای کفویت در مبارزه , به طریق اولی لزوم کفویت در مورد نکاح را که امر مهم تری است اثـبـات مـی کـنـد .
هـمچنین کفویت در آزاد بودن معتبر است , چه این که فرد برده , کفو زن آزاد نخواهد بود .
شگفت آور است که عالمی مانند شمس الدین سرخسی به پیروی از ابوحنیفه , امام اکبر اهل سنت ـ در عین توجه به گفتار پیامبر(ص)که لافخر لعربی علی عجمی وبا توجه به گفته خداوند در قرآن که ان اکرمکم عندالله اتقیکم (که سفیان ثوری براساس این دلایل بر کفویت هر مسلمان با مسلمان دیگر استدلال نموده است )ـ به ادعای رجال قریش در جنگ بدر که گفتند: مردم مدینه کفو ما نیستند وازرجال قریش کسی را به جنگ ما بفرست , استدلال نموده وبا این دلیل واهی در صدد بر آمده که عدم کفویت غیر عرب با عرب , وعرب را با قریش اثبات نمایند.
و حـال آن کـه شـخص رسول اللّه(ص)دختر عمه خودش , زینب را که از قریش بود به ازدواج آزاد شده خـودش , زیـد بن حارثه در آورد وجویبر, مسلمان سیاه چهره وتهی دست را به خواستگاری دختر یکی از شخصیت های بزرگ مدینه فرستاد ونفرمود که این دو کفو یکدیگر نیستند, وشواهد فراوان دیـگـر, مـانند ازدواج مقدادبن اسود ((33)) با دختر زبیر بن عبدالمطلب , که نه تنها قرشیه , بلکه هاشمیه نیز بوده است , در حالی که مقداد نه هاشمی بود ونه قرشی .
در کتاب بحار می خوانیم که پیامبر(ص)روزی به مسلمانان امر فرمود که دختران خود را زودتر شوهر دهند .
پرسیدند:آنان را به چه کسانی تزویج نماییم ؟
فرمود:با کفو وهمتای خودشان .
آنان پرسیدند که همتایشان کیانند؟
فرمود: المومنون بعضهم اکفاء بعض , برخی از مومنان همتای برخی دیگرند, سپس قبل از آن که از منبر فرود آید, ضباعه را به همسری مقداد بن اسود در آورد وفرمود: دختر عمه ام را به همسری مقداد در نیاوردم , جز این که خواستم امر ازدواج آسان گردد. ((34))

اسلام آیین فطرت است
حـقـیقت این است که به حکم آیه قرآن : ویحل لهم الطیبات ویحرم علیهم الخبائث ((35)) , وچیزهای پاکیزه را بر آنها حلال می کند وچیزهای ناپاک را حرام .
در اسـلام حـکـمی بر خلاف عقل وفطرت اصیل انسانها وجود ندارد, هر آن چه پاک وبرای آدمیان مـفـید است , حلال شناخته شده وهر آنچه ناپاک وبرای بشر مضر است , حرام می باشد, بنابراین به صورت کلی , عقل می تواند داور حلالها وحرامها در شرع مقدس اسلام باشد, گو این که در بعضی موارد جزئی ممکن است فکر بشر از درک خصوصیات آنها عاجز باشد.
در مورد ازدواج با بیگانگان نیز چنین است , یعنی اولا اسلام بر تصورات واهی اقوام وادیان مختلف خـط بـطـلان کشیده ودر بسیاری از مواردی که به بهانه بیگانه بودن شخص , حکم به ممنوعیت ازدواج بـا او داده انـد, اسلام ازدواج را جایز دانسته ومسلمانان را در انتخاب همسر ـ حتی از میان غـیـر مـسـلـمـان ـ آزاد گذاشته است , البته مشروط به این که اولا, همسر برگزیده شده از غیر مـسلمانان , آلودگی دیگری نداشته باشد, وثانیا, اوضاع واحوال اجتماعی به ضرر مسلمانان نبوده باشد, یعنی فرد مسلمانی که با غیر مسلمان ازدواج می کند وهمچنین جامعه اسلامی , از این ناحیه دچار مشکلات نشوند وآسیب نبینند.
و بـه دیگر سخن , آیین اسلام , غیر مسلمانان را مشمول حکم واحدی نمی داند, بلکه در این زمینه قـائل بـه تـفصیل است , یعنی ازدواج با کسانی را که دارای آیین آسمانی اند ـ هر چند در ادامه کار دچـار انـحـرافـات عـقـیدتی نیز شده باشندـ در اصل , مجاز شمرده واز سوی دیگر, فقهای اسلام ازدواج با کسانی را که دارای عقیده توحیدی نیستند, مطلقا جایز نمی دانند.
قرآن کریم می فرماید: الیوم احل لکم الطیبهات وطعهام الذین اوتوا الکتاب حل لکم وطعهامکم حل لهم والمحصنهات من المومنهات والمحصنهات من الذین اوتوا الکتهاب ((36)) , امـروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است .
طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بر آنها حلال است , ونیز زنان پارسای مومنه وزنان پارسای اهل کتاب .

اهل کتاب کیانند؟
قبل از این که به بررسی ادله حرمت ازدواج با برخی از بیگانگان بپردازیم , لازم است در این مبحث مـشـخـص کـنیم که مقصود از اهل کتاب که در سوره مائده اجازه ازدواج با آنان داده شده است کیانند وغیر اهل کتاب چه کسانی هستند.
اصطلاح اهل کتاب در فقه اسلامی معمولا در برابر مشرکان ومنکران خداوند قرار دارد, بدین معنا کـه از دیـدگاه فقه اسلامی , پیروان ادیان آسمانی نسبت به افرادی که دارای آیین الهی نیستند, دارای حـقـوق وامتیازات مساوی نیستند واز نظر نوع برخورد نیز مسلمانان با پیروان ادیان الهی , همانند یهود ونصارا, برخوردی متفاوت از مشرکان وبی دینان داشته ودارند, فی المثل , مسلمانان بـه پـیروان ادیان الهی اجازه می دهند که در عین حفظ عقیده ومذهب خود در جمع مسلمانان با پـرداخـت مـالیاتی تحت عنوان جزیه , به صورت تحت الحمایه وهم پیمان , زندگی آزادی داشته بـاشـنـد, ولی از دیدگاه بسیاری از فقها, مشرکان وبی دینان چنین حکمی ندارند ونمی توانند به صورت تحت الحمایه در جامعه اسلامی زندگی نمایند.
چنان که از نظر فقهای اسلام , ازدواج با زنان یهودی ومسیحی , به عنوان یک اصل اولی جایز است , هر چند که اکثر فقهای شیعه ازدواج با اهل کتاب را تنها به صورت موقت جایز دانسته اند, ولی همه فـقـهای اسلام , ازدواج با مشرکان را مطلقا ممنوع دانسته وبسیاری از آنان هر نوع همخوابگی را ـ هر چند تحت عنوان بردگی باشدـ جایز ندانسته اند.
عـامـل اصـلـی ایـن بـرخورد متفاوت نسبت به اهل کتاب ومشرکان , آیات قرآن کریم است که در بـرخـورد با مشرکان , تحت الحمایگی را ضمن پرداخت مالیات سرانه , مطرح نساخته , ولی درباره اهل کتاب , جنگ را تنها موقعی که آنان پرداخت جزیه را تعهد ننمایند, جایز دانسته است .
برهمین اساس , در سوره توبه (آیه 29) می خوانیم : قــاتـلوا الذین لایومنون بالله ولا بالیوم ادخر و لایحرمون مها حرم الله ورسوله ولا یدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیهعن یدوهم صاغرون, با کسانی از اهل کتاب که به خدا وروز قیامت ایمان نمی آورند وچیزهایی را که خدا وپیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمی کنند ودین حق را نمی پذیرند جنگ کنید, تا آن گاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند.
در تـفـسـیـر آیه فوق , هر چند که مفسران مباحث گسترده ای را مطرح نموده اند واحیانا اختلاف نـظرهایی نیز در فهم آیه داشته اند, ولی آنچه را متفقا تایید کرده اند, همین نکته است که جنگ با اهل کتاب در صورتی که آنان آمادگی پرداخت جزیه را داشته باشند جایز نیست .
همچنین در سوره مائده (آیه 5) آمده است : الـیـوم احـل لـکـم الطیبات وطعام الذین اوتوا الکتاب حل لکم وطعامکم حل لهم والمحصنات من الـمومنات والمحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم اذا ا تیتموهن اجورهن محصنین غیر مسافحین ولا مـتـخذی اخدان , امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است .
طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بر آنها حلال است .
ونیز زنان پارسای مومنه وزنان پارسای اهل کتاب , هرگاه مهرشان را بپردازید, به طور زناشویی نه زناکاری ودوست گیری , بر شما حلالند.
بـراسـاس آیـه سـوره مائده , همگی فقهای اسلام ـ جز کسانی که این آیه را منسوخ به آیاتی مانند ولاتمسکوا بعصم الکوافر ((37)) وب دانسته اند ـ قائل به جواز ازدواج با اهل کتاب هستند وظاهرا تنها بـعضی از فقهای شیعه به قرینه جمله اذا اتیتموهن اجورهن آیه را ناظر به ازدواج موقت دانسته اند, ولی بسیاری از فقهای شیعه این دلالت را تمام ندانسته وقائل به جواز ازدواج دائم نیز هستند که از جمله این فقها, صاحب جواهر, فقیه بزرگ شیعه می باشد.
الـبـتـه از آن جـا کـه از نظر آیین یهود ومسیحیت ازدواج زنان یهودی ومسیحی با همه بیگانگان ممنوع است , ونیز از نظر آیین اسلام نیز ازدواج زنان مسلمان با غیرمسلمانان مطلقا ممنوع است , بـر ایـن آیه شریفه عملا اثری مترتب نبوده , جز این که در مواردی زنانی از مسیحیان ویهودیان بر خلاف عقیده دینی خود حاضر به ازدواج با مردان مسلمان بوده باشند, در عین حال اصل بحث در کتب فقهی همیشه مطرح بوده وهست .
نـکـتـه مهمی که در این بخش مطرح است این که به هر حال مقصود قرآن از واژه اوتوا الکتهاب در سـوره تـوبـه وواژه من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم در سوره مائده چه کسانی هستند؟
آیا مقصود در آیـات فوق , تنها مسیحیان ویهودیان هستند ویا این که این آیات شامل افرادی غیر از این دو گروه نـیـزـ در صـورتـی که ثابت شود که آنان نیز دارای کتاب آسمانی بوده ودر اصل , اعتقاد توحیدی داشته اند ـ می شود؟
بـسـیاری از فقها معتقدند که مقصود از اهل کتاب , تنها یهودیان ومسیحیان هستند ودلیل آنان بر این مطلب آیه دیگری از قرآن است که می فرماید: وههذا کتهاب انزلنهاه مبهارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون *ان تقولوا انمها انزل الکتهاب علی طائفتین من قبلنها وان کنا عن دراستهم لغهافلین * اوتقولوا لوانا انزل علینا الکتهاب لکنها اهدی منهم ((38)) , ایـن کـتابی است مبارک , آن را نازل کرده ایم , پس , از آن پیروی کنید وپرهیزگار باشید! باشد که مـورد رحمت قرار گیرید * تا نگویید که تنها بر دو طایفه ای که پیش از ما بودند کتاب نازل شده وما از آموختن آنها غافل بوده ایم* یا نگویید که اگر بر ما نیز کتاب نازل می شد, بهتر از آنان به راه هدایت می رفتیم .
چه این که در این آیه , تنها دو گروه یهودیان ومسیحیان را به عنوان کسانی که پیش از اسلام به آنان کتاب آسمانی نازل شده معرفی می کند واین مطلب هر چند مدعای کسانی اسـت کـه در صـدد بوده اند به عذر این که دارای کتاب آسمانی نیستند, از زیربار مسوولیت شانه خـالـی کـنـنـد, ولـی بـه هر حال اینان معتقدند که قرآن ادعای آنان را ظاهرا تایید نموده است , بـنـابـرایـن , احـکـام ویژه اهل کتاب در آیات فوق منحصر به همین دو طایفه می باشد که یهودیان ومسیحیان هستند.
ولـی برخی از فقها و به خصوص بعضی از فقهای شیعه دلالت آیه فوق را بر چنین انحصاری , تمام نـدانـسته وهر گروه دیگری را که ثابت شود پیش از اسلام دارای کتاب آسمانی واعتقاد توحیدی بـوده انـد, مشمول همین احکام می دانند ودر نتیجه انعقاد پیمان ذمه ونیز ازدواج با آنان را مجاز می دانند.
بـه عـنوان نمونه , بعضی از فقهای اهل سنت براساس روایتی که از علی (ع) نقل شده که بر پایه آن , مـجـوسـیـان نـیـز در اصل دارای کتاب آسمانی بوده وپیامبری داشته اند وبعدها دچار انحرافات عـقـیدتی شده اند ((39)) , آنان را نیز اهل کتاب دانسته اند, ولی اکثر فقها این روایت را از نظر سند معتبر نمی دانند, در عین حال , براساس روایت دیگری از پیامبر(ص)ـ که بیشتر از طریق اهل سنت نقل شـده ـ کـه : سنوا بهم سنهاهل الکتاب , انعقاد پیمان ذمه را با مجوس مجاز می دانند, ولی ازدواج با زنـان آنان را مباح نمی شمارند, چه این که این دسته از فقها معتقدند که حلیت ازدواج , مخصوص اهل کتاب است , در حالی که مجوسیان اهل کتاب نیستند ویا لااقل ثابت نشده که آنان کتاب آسمانی داشـتـه انـد وقـهـرا ازدواج بـا آنان به حکم آیات عامی که ازدواج با کفار را جایز نمی داند, صحیح نـخـواهـد بـود, ولی انعقاد پیمان ذمه به حکم روایت سنوا بهم سنهاهل الکتاب جایز است , زیرا این روایـت , حـکم موجود در سوره توبه را در مورد اهل کتاب تعمیم داده ومجوس را نیز دارای چنین صلاحیتی دانسته است .
((40)) اکـثـر فـقهای اهل سنت براساس همین روایت نبوی ودلایل دیگر, انعقاد پیمان ذمه را مخصوص اهـل کـتـاب ندانسته واخذ جزیه از همه مشرکان را جایز دانسته اند, به استثنای مشرکان عرب که آنان را از این حکم مستثنا کرده اند. ((41)) ولیکن حقیقت این است که اهل کتاب منحصر به یهود ومسیحیت نیست , بلکه شامل فرق دیگری نیز که دارای کتاب آسمانی وآئین توحیدی بوده اند می شود, مانند: مجوسیان وپیروان زرتشت وپیروان حضرت ابراهیم وحضرت نوح وب .
جمله علی طائفتین من قبلنها هـمـان گـونـه که علامه طباطبائی (ره ) در تفسیر المیزان می نویسد: ((42)) ناظر است به حصر شـریـعـت وقانونی که امکان داشت در اختیار مسلمانان ومردم عرب قرار گیرد وناظر به انحصار کتاب آسمانی نیست , ولذا از آن جا که شریعت نوح وابراهیم به دلیل گذشت زمان نمی توانست به صورت کتاب شریعت در اختیار مسلمانان قرار گیرد وتنها تورات , به عنوان شریعت در جزیرهالعرب مطرح بود که آن هم به زبان عبری بود ونه تنها مسلمانان , بلکه یهودیان ومسیحیان عرب نیز با آن آشـنایی نداشته اند .
قرآن کریم می فرماید: ما پس از تورات موسی قرآن را برای شما نازل کردیم , تا برای شما که به زبان عربی آشنا هستید عذری نبوده باشد.
جالب این که آیه 154 و155 همین سوره , یعنی دو آیه قبل از آیه فوق می فرماید: ثم اتینها موسی الکتهاب تمهاما علی الذی احسن وتفصیلا لکل شیء وهدی ورحمهلعلهم بلقهاء ربهم یومنون * وههذا کتهاب انزلنهاه مبهارک فاتبعوه واتقوا لعلکم ترحمون, سـپـس به موسی کتاب دادیم تا بر کسی که نیکوکار بوده است نعمت را تمام کنیم وبرای بیان هر چـیـزی ونیز برای راهنمایی ورحمت , باشد که به دیدار پروردگارشان ایمان بیاورند * این کتابی است مبارک , آن را نازل کرده ایم .
پس , از آن پیروی کنید وپرهیزگار باشید! باشد که مورد رحمت قرار گیرید.
بـنـابـراین , کتاب تورات برای یهودیان ومسیحیان نازل شده وپس از آن , قرآن به زبان عربی برای مسلمانان نازل گشته وقهرا در این آیه نظری به انحصار کتاب آسمانی در تورات نیست .
نـکـتـه قـابـل توجه این که بسیاری از فقها ومفسران براساس همین آیه شریفه از دو کتاب تورات وانجیل یاد کرده اند, در حالی که در آیه شریفه , تنها تورات مورد توجه است که کتاب مشترک یهود ونـصـارا بـوده واسـاسـا هـیچ نظری به کتاب انجیل ندارد, چه این که مسیحیان در شریعت , تابع مـقـررات توراتند وحضرت عیسی در آیین یهود تحولاتی به وجود آورده وبه تعبیر قرآن بخشی از مـحرماتی را که به عنوان عقوبت وکیفر بر یهود حرام شده بود, نسخ فرموده وپاره ای از دستورات مـربـوط بـه اخلاق واحکام را به این آیین افزوده است , ولذا در حقیقت انجیل کتاب شریعت نیست , چـنـان کـه زبور نیز چنین است , ولی تورات وقرآن دو کتاب شریعتند واستبعادی ندارد که کتاب زرتـشـت نـیز کتاب شریعت باشد, یا صابئین نیز دارای کتاب باشند, ولی چنین منابعی به صورت جدی در دسترس اعراب نبوده وقهرا نمی توانستند از آنها استفاده نمایند.
مـهمتر این که در قرآن کریم در موارد متعددی از کتب نازل شده بر پیامبران دیگر, بلکه از شرایع الهی دیگر بحث شده است , مثلا, آمده است که : شـرعـ لکم من الدین ماوصی به نوحا والذی اوحینها الیک ومها وصینها به ابراهیم وموسی وعیسی ان اقیموا الدین ولا تتفرقوا فیه کبر علی المشرکین مها تدعوهم الیه ((43)) , برای شما آیینی مقرر کرد, از همان گونه که به نوح توصیه کرده بود واز آنچه بر تو وحی کرده ایم وبه ابراهیم وموسی وعیسی توصیه کرده ایم که دین را بر پای نگه دارید ودر آن فرقه فرقه مشوید.
تحمل آنچه بدان دعوت می کنید بر مشرکان دشوار است .
بـنـابـرایـن , شرایع الهی براساس آیه فوق , پنج شریعت است که همه آنها به اقامه دین وعدم تفرقه فـرمـان داده انـد وپـیـروان خود را به عبادت خداوند ودوری از شرک دعوت کرده اند واین همان چیزی است که پذیرش آن بر مشرکان دشوار بوده است .
حـاصـل ایـن که شرایع الهی همگی در اصل توحید با یکدیگر متحدند, هر چند از نظر احکام با هم تفاوتهایی دارند: لـکـل جـعـلـنـهـا منکم شرعهومنههاجا ولوشهاء الله لجعلکم امهواحدهولکن لیبلوکم فی مها اتیهکم فاستبقوا الخیرات الی الله مرجعکم جمیعا فینبئکم بمها کنتم فیه تختلفون ((44)) , بـرای هـر گـروهـی از شـما شریعت وروشی نهادیم , واگر خدا می خواست همه شما را یک امت می ساخت , ولی خواست در آنچه به شما ارزانی داشته است , بیازمایدتان , پس در خیرات بر یکدیگر پیشی گیرید.
همگی بازگشتتان به خداست تا از آن چه در آن اختلاف می کردید, آگاهتان سازد.
در ایـن زمـیـنـه روایـتـی نیز از امام باقر(ع) نقل شده که دقیقا موید همین برداشت از دو آیه فوق می باشد, متن روایت چنین است : انـ اللّه بـعـث نوحا الی قومه ان اعبدوا اللّه واتقوه واطیعون ثم دعاهم الی اللّه وحده وان یعبدوه ولا یـشرکوا به شیئا ثم بعث الانبیاء علی ذلک الی ان بلغوامحمدا(ص)فدعاهم الی ان یعبدوا اللّه ولا یشرکوا به شیئا وقال شرع لکم من الدین ما وصی به نوحاب فلما استجاب لکل نبی من استجاب له من قومه من المومنین جعل لکل نبی منهم شرعهومنهاجا والشرعهوالمنهاج سبیل وسنه ((45)) .
بنابراین , معنا ندارد کـه در ایـن سـوره که موضوع سخن در باب تعدد شرایع است , از انحصار کتاب شریعت در تورات سـخـنـی به میان آمده باشد .
نهایتا ممکن است آیه 156 انعام در صورت تردید در آنچه گفته شد مجمل باشد وقهرا برای انحصار کتاب به آنچه بر یهود ونصارا نازل شده , قابل استناد نخواهد بود.
نکته مهمتر این که از آیه 68 و69 سوره مائده به دست می آید که یهود ونصارا وصابئین دارای حکم واحدی هستند ((46)) وهمگی مامورند که بر آنچه بر آنان نازل شده عمل نمایند: قل یها اهل الکتهاب لستم علی شیء حتی تقیموا التوریهه والانجیل ومها انزل الیکم من ربکم ولیزیدن کثیرا مـنـهـمـ مـها انزل الیک من ربک طغیهانا وکفرا فلاتاس علی القوم الکهافرین * ان الذین امنوا والذین هادوا والصابون والنصهاری من امن بالله والیوم الاخر وعمل صهالحا فلا خوف علیهم ولاهم یحزنون, بگو: ای اهل کتاب ! شما هیچ نیستید, تا آن گاه که تورات وانجیل وآن چه را از جانب پروردگارتان بـر شـما نازل شده است بر پای دارید.آن چه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده است , بر طغیان وکـفـر بـیشترینشان بیفزاید, پس بر این مردم کافر غمگین مباش !* هر آینه از میان آنان که ایمان آورده انـد ویهود وصابئین ونصارا, هر که به خدا وروز قیامت ایمان داشته باشد وکار شایسته کند, بیمی بر او نیست ومحزون نمی شود.
در این آیه شریفه , ممکن است ومها انزل الیکم من ربکم علاوه بر تورات وانجیل , ناظر به شرایع دیگر باشد وبه هرحال در این آیه , صابئین نیز در صورتی که به وظایف الهی خود عمل نمایند, اهل نجات مـعـرفـی شـده انـد واگـر آیه 68 را به آیه 48 همین سوره که می فرماید: لکل جعلنها منکم شرعهومـنـهـهـاجـا ولـوشهاء الله لجعلکم امهواحدهولکن لیبلوکم فی مها اتیهکم فاستبقوا الخیرات الی الله مرجعکم جمیعا ضمیمه نماییم , دلالت آیه یاد شده بر اهل نجات بودن پیروان شرایع دیگر روشنتر خواهد شد.
و جـالـب تر این که آیه هفدهم سوره حج , مجوسیان را نیز در برابر مشرکان ودر ردیف یهود ونصارا ذکر کرده است : ان الذین آمنوا والذین هادوا والصابئین والنصاری والمجوس والذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیمه.
چـنـانچه در مجموع آنچه گفته شد دقت نظر شود, تردیدی باقی نمی ماند که صابئین ومجوس هـمـانند یهود ونصارا از مشرکان نبوده وقهرا اهل کتابند وآیات تحریم ازدواج نمی تواند شامل آنان شود .
این مطلب در بررسی آیات دیگر روشنترخواهد شد ((47)) .
افـزون بـر ایـن که روایاتی نیز از پیامبر(ص)وامامان اهل بیت وارد شده که ادعای فوق را تایید می کند, بـه عـنـوان نـمونه , شیعه واهل سنت هر دو روایت کرده اند که مردم مکه , یعنی مشرکان از پیامبر(ص)خواستند که با آنان همانند اهل کتاب پیمان ذمه منعقد سازد وآنان را در اعتقاداتشان آزاد بگذارد.
پـیـامبر پاسخ دادند که جز بااهل کتاب پیمان ذمه منعقد نمی کنند .
مردم مکه اعتراض کردند که شـمـا بـامجوس هجر ((48)) پیمان ذمه منعقد ساختید, در حالی که آنان اهل کتاب نیستند, بلکه پـیـرو آیـیـن مـجـوس می باشند .
پیامبر(ص)پاسخ داد: مجوسیان نیز پیامبری داشتند که او را کشتند وکتابی داشتند که آن را سوزانیدند (بنابراین آنان نیز اهل کتاب هستند) ((49)) .
بـه هـر حـال دلیلی بر این مطلب وجود ندارد که از نظر قرآن , تنها یهود ونصارا اهل کتابند وقهرا عـمـومیت آیه الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم شامل صابئین ومجوس وهر گروه دیگری نیز که اثبات شـود دارای شریعت الهی بوده اند ـ هر چند در حال حاضر انحرافاتی وسیع در میان آنان به چشم بـخـورد ـ مـی شـود واصـل نیز بر حلیت ازدواج است , مگر آن جا که دلیلی صریح آن را منع نماید.
ظاهرا فقهایی که حکم به جواز نداده اند, بیشتر از باب احتیاط بوده ویا این که واژه مشرکان را در قـرآن به مفهوم لغوی گرفته وقهرا شامل یهود ونصارا وب نیز دانسته اند وبه حکم آیه سوره مائده , قـدر مـتیقن از افرادی را که از عمومیت منع خارج شده اند, یهود ونصارا دانسته وبقیه را مشمول عـمـومـیـت نهی دانسته اند, وحال آن که در مباحث آینده روشن خواهد شد که واژه مشرکان در قـرآن مـعـنـای اصـطـلاحی خاصی دارد وتنها شامل بت پرستان می شود وقهرا غیر از آنان کسان دیـگـری تحت شمول عمومیت نهی نبوده اند تا نیاز به استثنا داشته باشند وآیه پنجم سوره مائده نیز همین واقعیت را بیان فرموده است ((50)) .
و شاید علت این که فقهای شیعه با همه قرائن یاد شده , معتقد به حرمت ازدواج با زنان مجوسی وب بوده اند ـ یعنی اصل را بر حرمت همه زنانی که اهل کتاب نیستند گذاشته اندـ روایاتی باشد که در تفسیرآیه 221 سوره بقره وارد شده است که بر اساس آنها, آیه ولاتنکحوا المشرکهات حتی یومن, زنان مـشـرک را تـا ایـمـان نیاورده اند به زنی مگیرید در اصل به عنوان تحریم ازدواج با همه زنان غیر مـسلمان نازل شده واز این مجموع , تنها زنان اهل کتاب استثنا شده اند وقهرا ازدواج با همه زنانی کـه اهـل کـتاب نیستند یا در اهل کتاب بودن آنان شبهه وجود دارد, حرام می باشد, جز این که در مـورد زنـان مـجـوسـی , تنها هم بستری با آنان بدون ازدواج وبه شرط عدم استیلاد (طلب فرزند کـردن ) جـایـز شمرده شده وقهرا این روایات نیز استثنای دیگری است از آیات سوره بقره وسوره ممتحنه , واما باقی زنان محکوم به حرمت خواهند بود.
روایات یاد شده به قرار ذیل است : علی (ع) فرموده : واما الایات التی نصفها منسوخ ونصفها متروک بحاله لم ینسخ وما جاء من الرخصهفی العزیمه, فقوله تـعـالی ولاتنکحوا المشرکهات حتی یومن ولامهمومنهخیر من مشرکهولو اعجبتکم ولاتنکحوا المشرکین حـتـی یـومنوا ولعبد مومن خیر من مشرک ولو اعجبکم وذلک ان المسلمین کانوا ینکحون فی اهل الکتاب من الیهود والنصاری وینکحونهم حتی نزلت هذه الایه نهیا ان ینکح المسلم من المشرک او ینکحونه ثم قال اللّه تعالی فی سورهالمائدهما نسخ هذه الایهفقال : والـمـحـصـنـهـات من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم فاطلق اللّه مناکحتهن بعدان کان نهی وترک قوله ولاتنکحوا المشرکین حتی یومنوا علی حاله لم ینسخه , ((51)) واما آیاتی که نصف آن نسخ شده ونصف آن نسخ نشده وبه حال اول باقی است وآنچه مباح شناخته , پس از این که حکم لازم داشته , این آیه است که می فرماید: از مـشـرکـاتـ زن نـگیرید تا زمانی که ایمان آورند, وکنیز مسلمان برای شما بهتر است از زن آزاد مشرک , هر چند مطلوب طبع شما بوده باشند, وزن مسلمان را به مرد مشرک ندهید تا زمانی که ایمان آورند وبدانید که برده مسلمان برای شما بهتر است از مرد آزاد مشرک , هر چند به نظر شما جالب آیند.
و ایـن به دلیل آن است که مسلمانان از اهل کتاب زن می گرفتند وبه آنها زن می دادند تا آن گاه که این آیه نازل شد ومسلمانان را منع کرد که با زن مشرک ازدواج کنند ویا به مرد مشرک از زنان مسلمان زن بدهند, وسپس در سوره مائده خداوند متعال چیزی فرمود که ناسخ این آیه است , چه این که فرموده است : ب از زنان اهل کتاب برای شما حلال است که همسر برگزینید.
پـس خـداونـد ازدواج بـا آنان را در آیه مائده آزاد گذاشت , پس از این که در سوره بقره از آن منع فـرمـوده بـود, ولـی بـخش دوم آیه بقره را که می فرماید: با مردان مشرک زنان مسلمان را همسر نکنید, همچنان به حال خود باقی است وخداوند آن را نسخ نفرموده است .
علامه مجلسی خود در این باره می نویسد: والمحصنهات من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم فقد احل اللّه نکاح اهل الکتاب بعد تحریمه فی قوله تعالی فی سورهالبقرهولاتنکحوا المشرکهات حتی یومن وانما یحل نکاح اهل الکتاب الذین یودون الجزیهعلی ما یجب فاما اذا کانوا فی دار الشرک ولم یودوا الجزیهلم تحل مناکحتهم .
((52)) هـمـان گـونـه کـه ملاحظه می شود, این روایات حاکی از این است که آنچه در مدینه مورد ابتلای مسلمانان بوده , ازدواج با اهل کتاب بوده وازدواج با مشرکان کمتر می توانست مورد توجه باشد .
یکی از عـوامـل گـرایـش مسلمانان به ازدواج با زنان اهل کتاب , بالا بودن مهریه ها ومخارج مربوط به مراسم ازدواج با زنان مسلمان بود, ولذا مسلمانان وبه خصوص مهاجران , تمایلات جنسی خویش را از این طریق ارضا می نموده اند.
به هر حال روایات فوق گویای این مطلب است که ازدواج با زنان غیرمسلمان , به صورت کلی در این آیات مورد تحریم قرار گرفته وقهرا جز با دلیل نمی توان از شمولیت این عنوان کلی ـ که شامل هـمه کفار می شود ـ فردی را خارج ساخت .
آنچه به طور قطع از دایره این عموم خارج است , زنان مـسـیـحی ویهودی هستند (آنهم با اختلاف نظری که در این زمینه در میان فقهای شیعه مطرح اسـت ), ولـذا ازدواج بـا زنـان مجوسی وصابئی وهمه مشرکان , به حکم این آیه , تحریم شده است .
الـبـته روایات فوق از نظر سند تمام نیست , ولذا نمی تواند مورد استدلال قرار گیرد وشان نزول ایـن آیات نیز به نقل مفسران در مورد زنان مشرک مکه بوده است , واز طرفی همان گونه که قبلا اشـاره کـردیـم , زنـان یـهـودی ومـسیحی بر طبق شریعت خود, ازدواج با افراد مسلمان را حرام می دانستند وقهرا حاضر به ازدواج با مسلمانان نبودند, ولذا ازدواج جز با کنیزان آنها مطرح نبوده اسـت واز طـرفـی حـکـم تحریم ازدواج با مشرکان ـ براساس آنچه قبلا گفته شد ـ از سال ششم هجرت مطرح گردیده ودر این مدت , مسلمانان تقریبا مشکلات اقتصادی را تاحدود زیادی پشت سر گذاشته بودند ومهمتر این که زنان مسیحی در مدینه حضور نداشتند وازدواج با زنان یهودی نیز به سبب درگیری یهود با مسلمانان مطرح نبود وفرض بر این است که در آیات تحریم , کنیزان اهـل کـتـاب مـوضـوع تحریم نیستند, بلکه آن چه مورد توجه آیه است , زنان آزاد است , چرا که در صـورت اضـطـرار وعـدم امـکـان ازدواج با زنان آزاد مسلمان , قرآن دستور می دهد که از کنیزان مسلمان بهره بگیرند, نه از زنان آزاد مشرک .
بنابراین براساس این دسته از روایات غیر معتبر وقرائن غیر قطعی , نمی توان حکم به حرمت ازدواج بـا همه زنان غیر مسلمان داد تا در نتیجه , اصالهالحرمه ـ که بیشتر مورد توجه قرار گرفته است ـ تثبیت گردد.
حاصل این که آنچه از آیات شریفه می توان استنتاج کرد, حرمت ازدواج به مفهوم عقد است , آن هم در مـورد زنـان مشرک , ولی در مورد زنان دیگر دلیلی بر حرمت وجود نداشته تا نیازمند به اثبات اهل کتاب بودن آنها باشیم .
نـکـتـه دیـگـری که در این جا قابل توجه است , این است که براساس شواهد تاریخی , حکم تحریم ازدواج بـا کـفار در سال ششم هجری تشریع شده واگر اهل کتاب نیز مشمول آیات تحریم بودند, ممکن نبود که در سال نهم یا دهم براساس آیات سوره مائده , ازدواج با زنان اهل کتاب حلال شده بـاشد, وبه دیگر سخن , آیه الیوم احل لکم الطیبهات ((53)) با آیه اولئک یدعون الی النار ((54)) در سوره بـقـره از نـظـر بلاغت سازگار نبود, بنابراین آنچه در سوره بقره مورد تحریم قرار گرفته , غیر از کسانی است که به عنوان طیبات یا در ردیف طیبات در سوره مائده ذکر شده است .
از جـمله شواهد تاریخی در مورد جواز ازدواج با زنان مجوسی , مطلبی است که ابوحنیفه دینوری آورده , کـه در دوران خلافت علی (ع) خلید بن کاس فرماندار خراسان گردید وهنگامی که نزدیک خراسان رسید, به او خبر دادند که مردم نیشابور از اطاعت برگشته اند ویکی از دختران خسرو را کـه از کابل آمده , مردم متوجه او شده اند وخلید با آنان جنگ کرد وبه دختر خسرو امان داد واو را نزدعلی (ع) فرستاد.
عـلـی (ع) بـه او گفت : آیا دوست داری تو را به همسری این پسرم , یعنی حسن در آورم ؟
گفت : با کـسـی که زیر دست دیگری است ازدواج نمی کنم , ولی اگر دوست داشته باشی با خودت ازدواج مـی کـنم .
علی (ع) فرمود: من پیرم واین پسرم چنین خوبیهایی دارد .
گفت : تمام خوبیهایش را به خودت بخشیدم .
یکی از بزرگان دهقانان عراق به نام نرسی گفت : من از خاندان پادشاهی هستم واز خـویشاوندان او هستم , او را به ازدواج من در آور .
امام به آن دختر فرمود: هر جا خواهی برو وبا هرکس خواهی ازدواج کن که بر تو چیزی نیست ((55)).
ایـن گـونـه مـطـالب نیز شاهدی بر جواز ازدواج با زنان مجوسی بوده ومسلمانان به خصوص از هـمـخوابگی با زنان مجوسی منعی نداشته اند, ولذا علی (ع) به دختر یاد شده , که بی شک مجوسی بـوده وهـنـوز مـسـلـمان نبوده است , پیشنهاد ازدواج با امام حسن (ع) را می دهد و مسلمانان نیز کمترین احساس منعی نکرده اند, وموید دیگر, برخورد علی (ع) با اسیران زن ایرانی در دوران خلیفه دوم بود که درباره آنان فرمود: اینان بایستی مورد تکریم قرار گیرند وبا هرکسی که خود خواهند ازدواج کنند, وبدین ترتیب , شهربانو به ازدواج امام حسین (ع) درآمد وتردیدی نیست که ایرانیان در زمان پیشنهاد علی (ع) هنوز مسلمان نبوده اند.

ازدواج با بی دینان وپیروان ادیان غیر توحیدی
هـمـان گـونـه کـه قـبـلا گـفـته شد, معیار حرمت ازدواج با بیگانگان در اسلام , مسائل نژادی وافـتـخـارات مـلی وگروهی نیست , بلکه تنها علت این ممنوعیت , جلوگیری از نفوذ انحرافات عـقیدتی در مسلمانان است که این تحریم نیز در مورد پیروان ادیانی که در اصل توحیدی بوده اند, هـر چـنـد که در حال حاضر موحد نیز نباشند استثنا شده وازدواج با اهل کتاب مجاز شمرده شده است , ولی در مورد افرادی که جزء پیروان ادیان توحیدی نیستند, آیات وروایات متعددی ازدواج با آنان را منع کرده است .
دلیل فقها در حکم به حرمت ازدواج با بیگانگان , در درجه اول قرآن کریم است که در آیات متعددی ازدواج با گروهی از بیگانگان را منع فرموده است ودر مواردی ظاهر آیات , حاکی از منع ازدواج با هـر فرد غیر مسلمان است , چه این که از ازدواج با کفار نهی شده وواژه کافر حتی اهل کتاب را نیز شـامـل می شود, بر خلاف واژه مشرک که در شمول آن نسبت به اهل کتاب در میان فقها اختلاف نظر وجود دارد, ولذا یک بار دیگر مجموع آیات ناظر به این مساله را مورد توجه قرار می دهیم .
مجموع آیاتی که در قرآن کریم در این زمینه وجود دارد, آیات ذیل است :
1 . ولا تنکحوا المشرکهات حتی یـومـن ولامهمومنهخـیر من مشرکـهولـو اعجبتکم ولاتنکحوا المشرکین حـتی یـومنوا ولـعبد مـومن خـیر مـن مشرک ولو اعجبکم اولئک یدعون الی النار والله یدعوا الی الجنهوالمغفرهباذنه ویبین ایهاته للناس لعلهم یتذکرون, ((56)) زنان مشرک را تا ایمان نیاورده اند به زنی مگیرید وکنیز مومن بهتر از آزاد زن مشرک است , هرچند شما را از او خوش آید وبه مردان مشرک تا ایمان نیاورده اند, زن مومن مدهید و برده مومن بهتر از مـشـرک اسـت , هر چند شما را از او خوش آید .
اینان به سوی آتش دعوت می کنند وخدا به جانب بهشت وآمرزش .
وآیات خود را آشکار بیان می کند, باشد که بیندیشند.
2 . یها ایها الذین امنوا اذا جهاء کم المومنهات مههاجرات فامتحنوهن الله اعلم بایمهانهن فان علمتموهن مومنهات فلاترجعوهن الی الکفار لاهن حل لهم ولاهم یحلون لهن واتوهم مها انفقوا ولاجنهاح علیکم ان تنکحوهن اذا ا تیتموهن اجورهن ولا تمسکوا بعصم الکوافر وسئلوا مها انفقتم ولیسئلوا مها انفقوا ذلکم حکم الله یحکم بینکم والله علیم حکیم ((57)) , ای کـسـانـی کـه ایـمـان آورده ایـد! چـون زنـان مـومـنـی که مهاجرت کرده اند به نزدتان آیند, بـیـازمـایـیـدشان .
خدا به ایمانشان داناتر است .
پس اگر دانستید که ایمان آورده اند, نزد کافران بازشان مگردانید, زیرا اینان بر مردان کافر حلال نیستند ومردان کافر نیز بر آنهاحلال نیستند .
وهر چـه آن کـافران برای این گونه زنان هزینه کرده اند بپردازید .
واگر آنها را نکاح کنید ومهرشان را بـدهـید, مرتکب گناهی نشده اید وزنان کافر خود را نگه مدارید وهر چه هزینه کرده اید از مردان کـافـر بـخواهید وآنها نیز هر چه هزینه کرده اند از شما بخواهند .
این حکم خداست .
خدامیان شما حکم می کند واو دانا وحکیم است .
3 . الزانی لاینکح ا زانیهاو مشرکهوالزانیهلاینکحهها ا زان او مشرک وحرم ذلک علی المومنین, ((58)) مـرد زنـاکـار جـز زن زنـاکـار یـا مـشـرک را نـمی گیرد, وزن زناکار را جز مرد زناکار یا مشرک نمی گیرد, واین بر مومنان حرام شده است .
الـخـبـیـثـهات للخبیثین والخبیثون للخبیثهات والطیبهات للطیبین والطیبون للطیبهات اولئک مبرون مما یقولون لهم مغفرهورزق کریم , ((59)) زنـان ناپاک برای مردان ناپاک ومردان ناپاک برای زنان ناپاک وزنان پاک برای مردان پاک ومردان پاک برای زنان پاک .
آنها از آنچه درباره شان می گویند منزهند .
آمرزش ورزق نیکو برای آنهاست .
4 . والمحصنهات من النسهاء ا مـهـا مـلـکـتـ ایـمـهـانکم کتهاب الله علیکم واحل لکم مهاورآء ذلکم ان تبتغوا باموالکم محصنین غیر مـسـهافحین فما استمتعتم به منهن فهاتوهن اجورهن فریضهولاجناح علیکم فیمها تراضیتم به من بعد الـفـریـضهان الله کهان علیما حکیما * ومن لم یستطع منکم طولا ان ینکح المحصنات المومنهات فمن مها مـلـکـتـ ایمهانکم من فتیهاتکم المومنهات والله اعلم بایمهانکم بعضکم من بعض فانکحوهن باذن اهلهن واتـوهـنـ اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسهافحهات ولامتخذات اخدان فاذا احصن فان اتین بفهاحشهفعلیهن نصف مها علی المحصنهات من العذاب ذلک لمن خشی العنت منکم و ان تصبروا خیر لکم والله غـفور رحیم * یرید الله لیبین لکم ویهدیکم سنن الذین من قبلکم ویتوب علیکم والله علیم حـکیم , ((60)) و نـیـز زنـان شوهردار بر شما حرام شده اند, مگر آنها که به تصرف شما درآمده باشند .
از کتاب خدا پـیـروی کنید, جز اینها زنان دیگر هر گاه در طلب آنان از مال خویش مهری بپردازید و آنها را به نکاح درآورید, نه به زنا, بر شما حلال شده اند .و زنانی را که از آنها تمتع می گیرید, واجب است که مـهرشان را بدهید, و پس از مهر معین , در قبول هر چه هر دو بدان رضا بدهید گناهی نیست .
هر آیـنـه خـدا دانـا وحکیم است * هر کس را که توانگری نباشد تا آزاد زنان مومن را به نکاح خود در آورد, از کنیزان مومنی که مالک آنها هستید به زنی گیرد, وخدا به ایمان شما آگاهتر است .
همه از جـنس یکدیگرید, پس بندگان را به اذن صاحبانشان نکاح کنید ومهرشان را به نحو شایسته ای بـدهـید .
وباید که پاکدامن باشند, نه زناکار ونه ازآنها که به پنهان دوست می گیرند .
وچون شوهر کـردند, هرگاه مرتکب فحشا شوند, شکنجه آنان نصف شکنجه آزاد زنان است , واین برای کسانی اسـت از شـمـا کـه بیم دارند که به رنج افتند .
با این همه , اگر صبر کنید برایتان بهتر است وخدا آمرزنده و مهربان است * خدا می خواهد برای شما همه چیز را آشکار کند وبه سنتهای پیشینیانتان راه بنماید وتوبه شما را بپذیرد, که خدا دانا وحکیم است .
5 .الـیـوم احل لکم الطیبهات وطعهام الذین اوتوا الکتهاب حل لکم وطعهامکم حل لهم والمحصنهات من المومنهات والمحصنهات من الذین اوتوا الکتهاب من قبلکم اذا اتیتموهن اجورهن محصنین غیر مسهافحین ولا متخذی اخدان ومن یکفر بالایمهان فقد حبط عمله وهو فی الاخرهمن الخهاسرین, ((61)) امـروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال شده است .
طعام اهل کتاب بر شما حلال است وطعام شما نیز بـر آنها حلال است .
ونیز زنان پارسای مومن وزنان پارسای اهل کتاب , هرگاه مهرشان را بپردازید, بـه طـور زنـاشـویـی نه زناکاری ودوست گیری , بر شما حلالند .
وهرکس که به اسلام کافر شود, عملش ناچیز شود ودر آخرت از زیانکاران خواهد بود.

شان نزول آیات
علامه طباطبائی (ره ) می نویسد: اولین سوره ای که بعد از هجرت در مدینه نازل شده , سوره بقره اسـت وسـوره مـمـتـحنه قبل از فتح مکه (سال هفتم هجرت ) در مدینه نازل شده وسوره مائده آخـرین سوره ای است که بر پیامبر(ص)نازل شده , ولذا احکام این سوره در صورت تعارض , ناسخ احکام دیـگـر اسـت واحـکام این سوره منسوخ نیست , چه این که آیه پیشین نمی تواند ناسخ آیه پسین (از لحاظ زمان ) باشد ((62)) .
مـرحـوم طـبرسی می نویسد: آیه 220 از سوره بقره در مورد شخصی به نام مرثدبن ابی مرثد نازل شـده کـه از جـانـب پـیـامـبـر(ص)مـاموریت داشت گروهی ازمسلمانان را که در مکه بودند برباید, وهـنـگـامـی کـه مـرثـد وارد مـکـه شد, زنی به نام عناق ـ که سابقه دوستی با وی داشت ـ او را به هـمـخـوابـگـی بـا خود دعوت کرد واو امتناع کرد وگفت : بایستی از پیامبر(ص)اجازه بگیرم , وبه این مـنـاسـبت , آیه 221 بقره ازدواج با مشرکان را حرام اعلام فرموده است , از نویسندگان اهل سنت , سیوطی نیز در تفسیر در المنثور همین وجه را از ابن عباس نقل کرده است ((63)) .
سـیـوطی می افزاید که واقدی از سدی , از انس بن مالک واو از ابن عباس نقل کرده که آیه 221 به مناسبت ازدواج عبداللّه بن رواحه با کنیز سیاه پوست مسلمانی نازل شده , چه این که روزی عبداللّه بـه جـهـت کاری کنیزش را آزاد کرد واو به پیامبر(ص)شکایت برد وپیامبر به عبداللّه اعتراض کرد واز ایـن رو عبداللّه برای جبران کار خود در صدد ازدواج با کنیزش بر آمد, در حالی که از نظر عمومی , ایـن کار قبیح به نظر می آمد, یعنی مردم عرب ازدواج با کنیز را نمی پسندیدند, ولذا آیه قرآن نازل شـد کـه ولامـهمـومـنـهخـیـر من مشرکه, بنابراین , هدف اصلی آیه221 , رفع موانع ازدواج با کنیزان است ((64)) .
بعضی نیز نزول آیه را به مناسبت ازدواج حذیفه دانسته اند که کنیزی داشت واو را آزاد کرد وبا وی ازدواج نمود .
علامه طباطبایی می فرماید: مانعی ندارد که آیه پس از همه این امور وناظر به همگی نازل شده باشد.
واما آیه سوره ممتحنه به مناسبت مهاجرت بعضی از زنان اهل مکه به مدینه ,پس از صلح حدیبیه , نـازل شده است , زیرا پیامبر(ص)در صلح حدیبیه با مشرکان مکه عهد نموده بود که هر فردی از مردم مـکـه کـه مـسـلـمـان شـود وبـه مـسلمانان بپیوندد, براساس پیمان صلح , بایستی به مردم مکه بـازگـردانـده شود, ولی مردم مکه الزامی به بازگرداندن فردی که از جمع مسلمانان گریخته باشد ندارند ((65)) .
اتـفـاقـا زنـی از مـردم مـکـه مـسـلـمـان شد وبه مسلمانان پیوست وهنگامی که شوهرزن برای بـازگـردانیدن او مراجعه کرد, پیامبر(ص)فرمود: پیمان حدیبیه مخصوص مردان فراری از مکه است وشـامـل زنان نمی شود وبه این مناسبت آیه نازل شد که زنانی که از مردم مکه به مدینه مهاجرت مـی کـنـنـد, بـایستی از طرف مسلمانان آزموده شوند ودر صورتی که واقعا به اسلام ایمان داسته بـاشـنـد, نـبایستی به مکه عودت داده شوند, چرا که نه زنان مومن بر مشرکان حلالند ونه مردان مـشرک بر زنان مومن حلالند, بنابراین تنها مسلمانان براساس پیمان صلح ویا حکم ویژه موظفند مـهـریـه ومـخـارجی را که شوهر آن زن در مراسم ازدواج با این زن مصرف نموده به او بپردازند وسپس ازدواج با آن زن مهاجر برای مسلمانان بلامانع خواهد بود, واز این جهت در مواردی مشابه , مسلمانان ومردم مکه می بایست تنها مهریه زنان فراری از یکدیگر را بپردازند .
چه این که مسلمانان نـیـز در صورتی که زنانشان به کفر می گراییدند, بایستی به حکم آیه ولاتمسکوا بعصم الکوافر, از ادامه زناشویی با آنان اجتناب می کردند, چنان که آیه یازدهم از همین سوره نیز تاکیدی بر مطلب فوق است .
علامه طباطبائی می نویسد: آیه سوم از سوره نور براساس روایات رسیده از ائمه اهل بیت , ناظر به حـرمت ازدواج با زنان متهم به زنا پس از اشتهار واقامه حد قبل از توبه می باشد وبعضی این آیه را که مفهوما می رساند مرد زناکار با زن زانی ومشرک می تواند ازدواج کند وزن زانی می تواند با مرد مـشـرک وزنـاکـار ازدواج کـند را منسوخ به آیه 221 بقره دانسته اند, چه این که به اعتقاد بعضی , ازدواج بـا بـیگانگان تا سال ششم هجرت بلامانع بوده وآیه سوره نور, مبین همین مطلب است وبا نزول آیه 221 سوره بقره , ا زدواج با مشرکان مطلقا ممنوع اعلام شده است .
سـیـوطی در تـفـسـیـر درالـمـنثور از احمد حنبل ونسائی وحاکم نیشابوری وابن جریر وبیهقی وابـوداوود از عـبـداللّه بـن عمر روایت کرده اند که زنی به نام ام فهرول معروف به زنا بود ویکی از مسلمانان در صدد همخوابگی با او بر آمد وبه این مناسبت آیه سوم از سوره نور نازل شد.
و بعضی نیز آورده اند که پس از هجرت مسلمانان به مدینه , به علت بالا بودن مهر وگرانی قیمتها به زحمت افتادند, ولذا در صدد بر آمدند از زنان معروف برای اطفای غریزه جنسی استفاده کنند ولـذا آیـه فـوق نـازل شـده اسـت , وامـا آیـه 26 سـوره نور را نیز مرحوم طبرسی در مجمع البیان مـی فـرمـایـد: بـراسـاس روایتی از امام باقر(ع) این آیه همانند آیه سوم , منع از ازدواج مسلمانان با زنـاکـاران مـی نماید وبه همین مناسبت نازل شده که گروهی از اصحاب در صدد ارتباط با زنان آلوده بوده اند وقرآن آنان را از این کار برحذر داشته است ((66)).
و امـا در مـورد آیـات سـوره نـسـاء, بـدون شبهه آیه 24 ناظر به حکم ازدواج موقت است وعلامه طـبـاطـبـائی مـی فـرماید: این آیه در نیمه اول سالهای بعد از هجرت پیامبر(ص)به مدینه , نازل شده وبـسیاری از اهل سنت معتقدند که این آیه , ناظر به ازدواج موقت است وبسیاری معتقدند که این آیه , ناظر به غزوه اوطاس است که پیامبر(ص)براساس آیه شریفه به مسلمانان اجازه داد که از زنان اسیر ـ پس از سپری شدن یک طهرـ استمتاع جویند ونیز اجازه ازدواج موقت به آنان داده شده است .
بـنـابـراین بسیاری از اهل سنت , این آیه را مربوط به جنگ اوطاس دانسته اند که پس از فتح مکه وبعد از جنگ حنین رخ داده است وبراساس این آیه , ازدواج با زنان اسیر, هر چند شوهر دار بوده اند ـ پس از استبراـ جایز شمرده شده است , چنان که سیوطی در درالمنثور, از احمد ومسلم وترمذی ونسائی وبیهقی وب از ابوسعید خدری روایت نموده است , وبه همین مناسبت , روایتی از پیامبر(ص)نقل شده که فرمود: لاتوطا حامل حتی تضع حمله ولاغیر حامل حتی تحیض .
چنان که احمد در مسند وتـرمـذی در صـحـیـح وحاکم در مستدرک , آن را روایت کرده اند ((67)) وبعضی نیز نزول آیه را مربوط به شهر مکه , پس از عمره قضای پیامبر(ص)دانسته اند ((68)) .

پی‌نوشت‌ها:

1. چنان چه آیات متعددی از سوره مائده نیز موید همین معناست .
2. م . کلانتری , پایان نامه , دانشکده حقوق دانشگاه شهید بهشتی , سال 1353,شماره 1120.
3. تفسیر کشاف , ج3 , ص 548 (ذیل آیه 49 از سوره احزاب ).
4. بقره (2) آیه 230.
5. ر . ک : حسن نجفی , جواهر الکلام , ج29 , ص 5 به بعد.
6. نساء (4) آیه 6.
7. المبسوط, ج4 , ص 192.
8. قال رسول اللّه(ص): ما بنی بناء فی الاسلام احب الی اللّه عزوجل من التزویج وقال #: ما من شی ء احب الی اللّه عزوجل من بیت یعمر فی الاسلام بالنکاح .
(وسائل الشیعه , ج14 , ص 3, 5).
9. نهج البلاغه , صبحی صالح , نامه 31.
10. متقی هندی , کنزالعمال , ج15 , ص 855, ح43400 .
11. وسائل الشیعه , ج14 , ص 19.
12. ناگفته نماند که این احتیاطها در مورد انتخاب همسر به منظور بقای نسل وتشکیل خانواده مـوردتـوجـه بـوده اسـت , امـا بـسیاری از ملل با زنان روابطی صرفا کامجویانه واحیانا به صورت هـرزگـی داشـتـه انـد, در این گونه موارد هر چند که این روابط به صورت قانونی نیز بوده است , غـالـبـاآداب ورسـوم واحـتیاطهای یاد شده در آنها مراعات نمی شده است , بنابراین در همه اقوام ومـلـل , انتخاب همسر به عنوان مادر فرزند, با انتخاب زنان به عنوان ارضای تمایل حیوانی ورفع نـیازجنسی از نظر اهمیت متفاوت بوده , ولذا در مورد دوم کمتر به نکات یاد شده می اندیشیده اند, ولی در غیر موارد هرزگی , در این گونه موارد نیز حداقل صلاحیت را در مورد زوج خود مراعات می کرده اند.
در آیـیـن اسـلام نیز چنین بوده , ولذا به مواردی برمی خوریم که همخوابگی با زنان خاصی مجاز قـلـمـداد شـده , ولـی تـوصـیـه شـده است که از این گونه زنان صاحب فرزند نشوند .
در آینده به نمونه هایی از این گونه ازدواج ها یا روابط قانونی اشاره خواهیم داشت .
13. اعراف (7) آیه 157.
14. الـبـتـه جـای تردید نیست که تحریفات فراوانی در باب تاریخ انبیا به تورات راه یافته وطبق تعالیم اسلامی , انبیا همگی تحت عنایت الهی بوده وهرگز دامن خویش را به گناه نیالوده اند.
15. بدران ابوالعینین بدران , العلاقات الاجتماعیهبین المسلمین وغیر المسلمین , ص 89.
16. بدران ابوالعینین بدران , العلاقات الاجتماعیهبین المسلمین وغیر المسلمین , ص 89.
17. الحافظ صبری , المقارنات والمقابلات .
ناگفته نماند که مقصود از وثنی در عبارات یهودیان , هر فردی است که اسرائیلی ویهودی نبوده باشد, چنان که واژه امی نیز در اصطلاح آنان به همین معناست .
18. درگذشته , بسیاری از اقوام در حفظ نسب وفامیل خویش کوشا بوده اند, ولی ظاهرا هیچ قومی مانند بنی اسرائیل در حفظ نسب خویش اهتمام نداشته است .
19. دائرهالمعارف الاسلامیهالشیعی;127;رذچ&, ج9 , ص 340.
20. ر.ک : الحافظ صبری , المقارنات والمقابلات , ماده 395.
21. ظـاهـرا مقصود نویسنده این است که زن مسیحی حاضر نبود به ازدواج مرد مسلمان در آید, هرچند مرد مسلمان از نظر بسیاری از فقهای اسلام می توانست زن مسیحی یا یهودی بگیرد.
22. آدام متز, تاریخ تمدن اسلامی در قرن چهارم , ج1 , ص 74.
23. روایت پهلوی , ترجمه مهشید میرفخرایی , ص 4.
24. همان , ص 5.
25. انبیاء (21) آیه 107.
26. در انجیل متی آمده : پس عیسی از آن جا بیرون شده به دیار صور وصیدون رفت .
ناگاه زن کنعانیه ای از آن حدود بیرون آمده , فریادکنان وی را گفت : خداوندا! پسر داودا, بر من رحـم کـن , زیـرا دختر من سخت دیوانه است , لیکن هیچ جوابش نداد تا شاگردان او پیش آمده , خـواهـش نـمـودنـد که او را مرخص فرمای , زیرا در عقب ما شورش می کند .
او در جواب گفت : فرستاده نشده ام مگر به جهت گوسفندان گم شده خاندان اسرائیل .
پسر آن زن آمده , او را پرستش کرده گفت : خداوندا, مرا یاری فرما! در جواب گفت : نان فرزندان گرفتن ونزد سگان انداختن جایز نیست .
عرض کرد: بلی خداوندا,زیرا سگان نیز از پاره های افتاده سفره آقایان خویش می خورند .
آن گاه عیسی در جواب او گفت : ای زن ! ایمان تو عظیم است , تو را بر حسب خواهش تو بشود, که در همان ساعت دخترش شفا یافت .
(باب پانزدهم , آیه 21 ـ 29).
همچنین در باب دهم از انجیل متی آمده است که عیسی (ع) هنگامی که به یاران دوازده گانه خود قدرت داد, تا ارواح پلید را از بدن بیماران خارج سازند وهر بیماری ورنجی را شفا دهند, به ایشان وصیت کرد وگفت : از راه امت ها مروید ودر بلدی از سامریان داخل مشوید, بلکه نزد گوسفندان گم شده اسرائیل برویدب .
(آیه 6 و7).
27. آل عمران (3) آیه 49.
28. حجرات (49) آیه 10.
29. همان , آیه 13.
30. ابواسحق ثعلبی , تفسیر کشف البیان , ج1 , ص 109.
31. ر .ک : فراء, الاحکام السلطانیه , ص 20, حقوق اسلام , ترجمه زین العابدین رهنما, ص 10.
32. المبسوط, ج5 , ص 22 و 23.
33. جواهر الکلام , ج30 , ص 93.
34. محمد باقر مجلسی , بحارالانوار, ج103 , ص 371.
35. اعراف (7) آیه 157.
36.مائده (5) آیه 5.
37.ممتحنه (60) آیه 10.
38.انعام (6) آیه 155 ـ 157.
39.محمد بن حسن حر عاملی , وسائل الشیعه , ج11 , ص 98.
قال علی (ع) : بلی یا اشعث قد انزل الله علیهم کتابا وبعث الیهم نبیا.
40.ر.ک : عبدالکریم زیدان , الذمیین والمستامنین , ص 28.
41.ر .ک : قاضی ابو یوسف , الخراج , ص 128 و 235.
42.ج7 , ص 383.
43.شوری (42) آیه 13.
44.مائده (5) آیه 48.
45.اصول کافی , ج2 , ص 29.
46.ذهب ابوثور وداود وابن القصار من المالکیهوابن حزم من الظاهریهالی ان المجوسیههم اهل کتاب فتحل نساوهم للمسلمین وهو مروی عن علی (ع) .
(بدران ابوالعینین بدران , العلاقات الاجتماعی;127;رذچ&, ص 78).
47.در این که پیامبر(ص)از مجوسی نیز مانند یهودیان ونصارا جزیه گرفته اند, تردیدی نیست , چنان که بلاذری نیز در فتوح البلدان , ص 117 ونیز قاضی ابویوسف در الخراج , ص 130 روایات زیادی در این باره نقل کرده اند.
48.شهری در منطقه بحرین بوده است .
49.ابـن قـیـم در کـتاب احکام اهل الذمه , ص 98 پس از شرحی درباره صابئین ـ که آنها را به دو دسـتـه حـنـفـا ومـشرکان تقسیم می کند ـ می نویسد: وهم قوم ابراهیم کما ان الیهود قوم موسی والـحـنفاء منهم اتباعه وبالجمله فالصابئهاحسن حالا من المجوس فاخذ الجزیه من المجوس تنبیه علی اخذها من الصابئهبطریق اولی .
50.. مـمـکـن است گفته شود که آیه دهم سوره ممتحنه که می گوید: ولاتمسکوا بعصم الکوافر شـامـل هـمه غیر مسلمانان ـاعم از اهل کتاب وغیر اهل کتاب ـ می شود, زیرا هر چند آیه در مورد زنان مشرک نازل شده , ولی ملاک حکم , عموم لفظ است , نه خصوص مورد, جز این که گفته شود که قرائن حالی که موجب انصراف لفظ از عموم است , موجود بوده , مانند روش عملی مسلمین وب ویـا ایـن کـه الـف ولام را بـه مـعنای عهد بگیریم , یعنی مراد, کفاری است که در صدر آیه مطرح شده اند.
51. بحارالانوار, ج103 , ص 379 (به نقل از تفسیر نعمانی ).
52. همان , ص 381.
53. مائده (5) آیه 5.
54. بقره (2) آیه 221.
55. اخبار الطوال , ص 191.
56. بقره (2) آیه221 .
57. ممتحنه (60) آیه 10.
58. نور (24) آیه 3.
59. نور (24) آیه 26.
60. نساء (4) آیه 24 ـ 26.
61. مائده (5) آیه 5.
62. تفسیر المیزان , ج2 , ص 204.
63. مجمع البیان , ج1 , ص 560.
64. درالمنثور, ج1 , ص 256.
65. ابـن قـیـم می نویسد: پیامبر(ص)قبل از این که به جهاد کردن فرمان یابد مردم را به وضعیتی که داشـتند رها می کرد, ولذا گاهی اتفاق می افتاد که زنی مسلمان می شد وشوهرش کافر بود وبین آن دو جدایی نمی افتاد وآیه تحریم تنها بعد از صلح حدیبیه نازل شد .
احکام اهل الذمه , ج1 , ص 69.
66. تفسیر المیزان , ج15 , ص 80 و107.
67. العلاقات الاجتماعیهبین المسلمین وغیر المسلمین , ص 34.
68. فخر رازی , تفسیر الکبیر, ج10 , ص 49.
منبع:پایگاه حوزه

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید