نویسنده: آیت الله محمد تقی مصباح یزدی(دامت برکاته)
یکی از مجاری لذت انسان، علاقه به همسر و ارضاء غریزه جنسی است.اصل وجود این میل نیز همانند میلها و کششهای درونی دیگر، لازمه ساختمان روح انسان و فطری است که گفتیم خود به خود نه ارزش اخلاقی مثبت دارد و نه ارزش اخلاقی منفی، و به عبارتی دیگر: از نظر اخلاقی، وجود این میلها و کششها در انسان نه خوب است و نه بد، و بار ارزشی ندارد.البته، از نظر فلسفی، هر چیزی که بهرهای از وجود داشته باشد، خواه اختیاری باشد یا غیر اختیاری، فی نفسه خیر است ولی خیر در اینجا اصطلاح دیگری است و به ارزشها و خیر اخلاقی ارتباطی ندارد.
آنچه که در محدوده اخلاق قرار میگیرد و بار ارزشی خواهد داشت کیفیت و کمیت ارضای این میل و جهت اعمال آن است.مسأله ما در اینجا این است که انسان این میل را چگونه ارضا کند؟ چه مقدار ارضا کند؟ و با چه نیتی ارضا کند؟ تا کار وی از نظر اخلاقی دارای ارزش مثبت باشد و دست به کارهای ناشایسته و غیر اخلاقی نیالوده باشد.
دیدگاه قرآن درباره غریزه جنسی
در قرآن کریم آیاتی دلالت میکنند بر این که همسر دوستی و رابطه جنسی در متن خلقت انسان، ملحوظ است.البته، این مطلب احتیاج به تعبد ندارد و هر کسیدر کیفیت آفرینش انسان دقت کند، متوجه میشود که تکثیر نسل و بقای این نوع از راه ازدواج، همسرگیری و زاد و ولد تحقق پذیر خواهد بود و ناچار میبایست در متن آفرینش انسان این جهت رعایت شده باشد؛ یعنی، انسان طوری آفریده شده که در اثر آمیزش با همسر نسلش باقی بماند.البته، تعابیر آیات قرآن کریم در این زمینه متفاوت است و ما در اینجا به چند دسته از آیات اشاره میکنیم :
الف) آیاتی دلالت دارند بر این که همسر انسان از جنس خود او قرار داده شده و این یک تدبیر تکوینی الهی است برای این که نوع انسان باقی بماند که شاید از همه آنها روشنتر این آیه باشد که میگوید:
«یا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء و اتقوا الله الذی تساءلون به و الأرحام ان الله کان علیکم رقیبا.» (1)
[ای مردم تقوا پیشه کنید و بترسید از پروردگارتان که شما را از یک انسان بیافرید و همسر وی را از (جنس) او بیافرید و مردان و زنان بسیاری را از آن دو (به وجود آورد و روی زمین) منتشر ساخت] .
جمله «بث منهما رجالا کثیرا و نساء» به خوبی دلالت دارد بر این که انتشار افراد انسان بر اثر ارتباط دو همسر است و این رابطه همسری به منظور تکثیر نسل در متن خلقت انسان ملحوظ است.
در آیه دیگری آمده است که:
«هو الذی خلقکم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسکن الیها فلما تغشاها حملت حملا خفیفا فمرت به فلما اثقلت دعوا الله ربهما لئن اتیتنا صالحا لنکونن من الشاکرین.» (2) [اوست خدایی که شما را از یک انسان بیافرید و همسرش را نیز از (جنس) او قرار داد تا در کنار وی بیارامد پس چون با او خلوت کرد باری سبک برداشت و هنگامی که سنگین شد، پروردگارشان را خواندند که اگر فرزندی شایسته به ما دهی (به درگاه تو) از سپاسگزاران خواهیم بود)] .
در جمله «و جعل منها زوجها لیسکن الیها» احتمالا به حکمت و علت دیگری نیز برای ازدواج، جدای از تولید و بقای نسل انسان، اشاره شده است که همان آرامش و سکون دو همسر در کنار یکدیگر و احساس مهر و صفایی است که نسبت به یکدیگر پیدا میکنند و در نتیجه، بار زندگی را به کمک یکدیگر بر میدارند.
از اینجا است که در قرآن به آیاتی نیز بر میخوریم که صرفا بر همین علت و حکمت تکیه کرده و از تولید نسل سخنی به میان نیاورده است، مانند این آیه که میگوید:
«و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکونوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون.» (3)
[و از جمله آیات و نشانههای خدا این است که او برای شما همسرانی از خودتان بیافرید تا در کنارشان آرام گیرید و میانتان محبت و مودت و دوستی قرار داد و در این کار، آیات و نشانههایی (از خداوند) هست برای قومی که بیندیشند] .
و دیگر آیاتی که در این زمینه به نحوی به این حقیقت اشاره کردهاند.
آیات فوق و نظایر آنها، اندیشه کسانی را که فکر میکنند ازدواج کاری است پلید، شیطانی و دارای ارزش منفی، رد میکنند.چنین اندیشهای در قرآن کتاب آسمانی فطرت، جایی ندارد و مطرود و باطل است.
میل به ازدواج به اقتضای حکمت الهی در آفرینش انسان لحاظ شده و تدبیر الهی اقتضا کرده است که تکثیر نسل و بقای انسان به وسیله آن، تحقق پیدا کند.و چنین چیزی، خود به خود و در جهان تشریع نمیتواند دارای ارزش منفی باشد؛ چرا که، این در واقع، به یک نوع تناقض میان تکوین و تشریع و ناهماهنگی بین نظام هستی و نظام اخلاقی، منجر میشود.در صورتی که از نظر قرآن، نظام اخلاقی نه تنها هیچ تنافی با نظام تکوینی ندارد بلکه مکمل آن میباشد .قرآن به ما میآموزد که دین و قوانین تشریعی دینی، فطری است و از هماهنگی کامل با آن برخوردار است و همین هماهنگی، رمز موفقیت و فراگیری و جهانی و ابدی بودن دین است.
پس با توجه به این آیات زن گرفتن یا شوهر کردن و آمیزش زن و مرد فی حد نفسه نمیتواند یک عمل زشت و پلید باشد و بنا بر این، منشأ زشتی و ارزش منفی مربوط به غریزه جنسی و رابطه زن و مرد را در جای دیگری مانند عوارض کمی و کیفی و در جهت آن باید جستجو کرد و کم و کیف و جهت هستند که منشأ خوبی یا بدی آن میشوند.
اخلاق جنسی
از آیات شریفه قرآن استفاده میشود که این دو جنس مخالف برای همدیگر و مکمل همدیگر آفریده شدهاند و مقتضای فطرت انسان این است که هر یک از این دو یعنی زن و مرد نسبت به جنس مخالف خود گرایش داشته و او را منشأ آرامش و آسایش خویش قرار دهد و به گونهای کامجویی کند که هم سلب تولید نسل و بقای نوع انسان میشود و هم مفسدهای بر آن، بار نخواهد شد .
محدودیتهای فطری غریزه جنسی
از دید آیات قرآن کریم، گرایش به جنس موافق بر خلاف فطرت و نظام آفرینش است و در واقع، یک نوع انحراف در گرایش جنسی به شمار میرود.بنا بر این، اگر کسانی در مقام ارضای غریزه جنسی از مسیر طبیعی و تکوینی منحرف بشوند و به جای آنچه در اصل خلقت و متن آفرینش برای تأمین این غریزه ملحوظ شده راه دیگری را در پیش بگیرند، کارشان دارای ارزش منفی خواهد بود و از طریق راست و راه مستقیم فطرت الهی منحرف گشتهاند.در قرآن کریم، در ضمن بیان داستان قوم لوط (که به این عمل انحرافی شهرهاند) در چند مورد (و حد اقل در سه مورد) بر زشتی این عمل و انحراف آن از مسیر فطرت تأکید شده است .
قرآن حکایت میکند که این قوم در اشباع این میل، از مسیر طبیعی و فطری خود منحرف شده بودند و بواسطه همین امر، مورد نکوهش و مذمت قرار گرفتند و به عذاب خدا گرفتار شدند و آیهای که از این جهت از سایر آیات روشنتر است میفرماید:
«و تذرون ما خلق لکم ربکم من ازواجکم بل انتم قوم عادون.» (4)
[همسرانی را که خدا برای شما قرار داده رها میکنید و به راهی که خدا قرار نداده است میروید شما مردمی متجاوز و نابکار هستید] .
یعنی، به راهی میروید که خلاف فطرت و خلاف طبیعت شماست و انحرافی است از راه راست و صراط مستقیم.
این نکته به خصوص از این جهت برای ما مفید است که خداوند با تعبیر«خلق لکم ربکم»به ما میفهماند آنچه را که خداوند قرار داده است و آفرینش الهی اقتضا میکند، گرایش هر یک از این دو جنس به جنس مخالف خود است و بنا بر این، باید از همین راه اشباع شود .
گرایش مرد به مرد و یا زن بزن را خدا در فطرت و آفرینش انسان قرار نداده و در محدوده «ما خلق لکم» قرار نگرفته است.بنا بر این، اگر گرایشی اینچنین در انسانیپدید آید در اساس، همان گرایش به جنس مخالف است که تحت تأثیر عواملی، اینگونه انحراف پیدا کرده و انسان را وادار به کارهای زشت و پلید و انحرافی کشانده است.
خداوند در آیات دیگری میگوید:
«و لوطا اذ قال لقومه اتأتون الفاحشه ما سبقکم بها من احد من العالمین.انکم لتأتون الرجال شهوه من دون النساء بل انتم قوم مسرفون.» (5)
[و حضرت لوط علیه السلام را به یاد بیاور آن هنگام که به قوم خود گفت آیا دست به عمل زشت و فحشایی میزنید که هیچ کس از مردم دنیا قبل از شما به چنین عملی دست نیالوده است شما به جای زنان، مردان را به شهوت میگیرید و مردم تبهکار و اسرافکاری هستید] .
در این دو آیه، علاوه بر این که با تعبیر «مسرفون» کار آنان را محکوم میکند و خبر از هلاکت آنها و نزول عذاب بر آنها میدهد تا درجه فساد و زشتی این عمل را نشان داده باشد، علاوه بر این، با تعبیر«ما سبقکم بها من احد من العالمین»به یک نکته بسیار ظریف نیز اشاره کرده که دقیقا، مدعای ما، یعنی غیر فطری بودن این عمل را نشان میدهد؛ یعنی، در واقع این قوم از آنجا که از مسیر فطرت منحرف شده بود در میان اقوام انسان و مردم عالم یک استثنا به حساب میآمد که از مسیر عام فطرت و راه همه مردم عالم در طول تاریخ، منحرف شده بود و افرادی که به این بیماری گرفتار شدهاند کسانی هستند که از قوانین فطرت منحرف شدهاند و آنان که امروز در غرب از آزادی لجام گسیخته سوء استفاده کرده و علنا به این عمل دست میزنند، تا آنجا که آن را شعار خود قرار دادهاند، مسلما یک اقلیتاند که منشأ بیماریها، فسادها و هرزهدریهایی شدهاند هر چند که پررو و پرسر و صدا هستند.
در واقع، برخی از حکومتها و نظامهای سیاسی غربی هستند که با اعلام مفعول قرار گرفتن مردانشان میخواهند پز آزادی بدهند و به اصطلاح، آزادی منشی و آزادیگرایی خود را به دنیا اعلام کنند.در صورتی که این آزادی یک آزادی افتخارآمیز نیست که بتوان به آن بالید، بلکه، یک آزادی حیوانی شرمآور است که مردان و زنان سلیم الفطره حتی از شنیدن آن شرمگین میشوند.
آیه 55 سوره نمل (6) هم مورد سومی است که قرآن به زشتی از عمل قوم لوط یاد کرده و چیزی بیش از آنچه گفتیم ندارد.بنا بر این، اولین چیزی که در مقام ارضای این غریزه باید مراعات شود همان توجه به مقتضای فطرت و خلقت الهی و عمل بر وفق آن خواهد بود؛ ولی، مطلب به اینجا ختم نمیشود؛ بلکه، از اینجا انحراف از خلقت و گرایش فطری، یعنی، همجنس گرایی به عنوان یک ارزش منفی قطعی، و یک عمل انحرافی بسیار زشت شناخته میشود.
محدودیتهای اجتماعی غریزه جنسی
محدوده دیگری نیز، علاوه بر محدودیت فطری که در بالا گفتیم، برای غریزه جنسی وجود دارد که اگر رعایت نشود آن هم ارزش منفی ایجاد خواهد کرد.و عبارت است از این که عمل ارضاء جنسی به گونهای انجام نگیرد که انسان را از دستیابی به مصالح مهمتر و کمالات بالاتر باز دارد این محدودیت از تزاحم مصالح انسان به وجود میآید.
ما قبلا هم اشاره کردهایم که آنچه در ارضای خواستهها و تمایلات، منشأ ارزش منفی میشود، تزاحمی است که با بعضی از خواستههای دیگر پیدا میکند و با بررسی، ارزیابی و کسر و انکسار این خواستهها است که حد و مرز هر یک از خواستهها و تمایلات، آشکار و روشن خواهد شد.
در بعضی موارد خود ما هم از طریق ادراکات عادی و عقلایی خود میتوانیم آن فرمول را کشف کنیم و مرز دقیق هر یک از آنها را بشناسیم؛ ولی، در اکثر موارد به لحاظ آن که احاطهای بر موارد تزاحم و تأثیرات سوء یا نامطلوبی که میتواند داشتهباشد، نداریم، نمیتوانیم دقیقا مواردش را تعیین کنیم و در اینجاست که وحی، نقش تعیین کننده خود را ایفا میکند ولی، به هر حال، منشأ اصلی همان تزاحمات است.
مصالح اجتماعی انسان اقتضا دارد که زندگی وی به صورت خانوادهای تشکیل شود و جریان پیدا کند و روابط مرد و زن باید تحت کنترل و ضوابط و معیارهای خاصی انجام شود و همسر انسان باید جنبه اختصاصی داشته باشد که مصالح زیادی برای فرد و جامعه بر خانواده و اختصاصی بودن همسر مترتب میشود و نفی آن زیانها و خسارتهای عمدهای به بار خواهد آورد.
از جمله مصالح اجتماعی آن است که باید با تشکیل خانواده نسل انسان حفظ شود و سپس بسیاری از مسایل اجتماعی و حقوقی مانند مسایل ارث، انفاق و تربیت و دیگر مسؤولیتهایی که پدر و مادر نسبت به فرزند خویش دارند و یا صداق و انفاق و تمتع و التذاذ و اطاعت و دیگر مسؤولیتهایی که هر یک از دو همسر نسبت به یکدیگر دارند، بر تشکیل خانواده و حفظ نسل بار خواهد شد که لازم است همه آنها دقیقا رعایت شود تا جامعه، جامعهای انسانی باشد و زمینه رشد عواطف و فضایل انسانی، عشق و ایثار و فداکاری و قداست و پاکی و بلند نظری در آن فراهم شود و متقابلا، زمینههای رشد فساد و انحطاط و تباهی و بیماریهای مربوطه جسمی و روانی، و نابودی عواطف انسانی و سقوط در زندگی حیوانی از بین برود.
خانواده و ازدواج شرعی
اگر بنا باشد هر انسانی با هر فردی از جنس مخالفش که بخواهد، بتواند آمیزش جنسی داشته باشد، بنیاد خانواده متزلزل و مصالح فراوانی که بر وجود آن مترتب میشود تقویت خواهد شد.بنا بر این، برای حفظ مصالح مترتب بر خانواده و دفع مفاسد مترتب بر بیبند و باری جنسی، لازم است که همه افراد جامعه به اینگونه محدودیتهای معقول و منطقی گردن نهند.بنا بر این، قالب کلی محدودیتهای اجتماعی غریزه جنسی، همان ازدواج قانونی و شرعی است که باید غریزه و رابطه جنسی در این چارچوب محدود بشود تا با دیگر مصالح انسان اصطکاک پیدا نکند.اما شرایط مختلف ازدواج شرعی: از قبیل شرایط مالی، جسمی، روحی، اجتماعی، سنی و دیگر خصوصیاتی را که در ازدواج باید ملحوظ شود قانون الهی تعیین میکند.زیرا ما فرمولهای دقیقش را نمیتوانیم خودمان درک کنیم.
ولی، اجمالا، آنجا که ارضای این میل طبیعی، با مصالح اجتماعی انسان اصطکاک پیدا کند ناگزیر باید در چارچوبهای که با آن مصالح، منافات نداشته و هماهنگ باشد، محدود شود و نام آن چارچوبه، ازدواج قانونی است که اگر رفتار جنسی انسان از این مرز، تجاوز کرد ارزش منفی پیدا میکند و قرآن کریم هم از چنین عملی تعبیر به تجاوز کرده میفرماید:
«و الذین هم لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین فمن ابتغی وراء ذالک فاولئک هم العادون.» (7)
[و کسانی که دامن خود را از حرام بازدارند مگر نسبت به همسرانشان یا کنیزان مملوکشان که در این صورت سرزنشی بر آنان نیست پس هر آن کس غیر آنان را برای کامجویی طلب کند متعدی و متجاوز خواهد بود].
گاهی نیز در اصل ازدواج ایرادی نیست؛ ولی بعضی از حالات و عوارض، منشأ ارزش منفی میشود که برای اطلاع از تفصیل این موارد باید به کتب فقهی مراجعه کرد:
خلاصه و نتیجهگیری
نتیجه آن که اعمال این غریزه در صورتی ارزش منفی ندارد که سه نوع محدودیت رعایت شود : نخست: آن محدودیتی است که خود فطرت نشان میدهد، یعنی این رابطه باید محدود به جنس مخالف باشد.
دوم: محدودیتی است که مصالح کلی جامعه برای همه افراد در همه شرایط اقتضا میکند، محدودیتهایی که در قوانین زناشویی رعایتشان بر همگان لازم و ضروری خواهد بود و در شرع مقدس تبیین شده است.
سوم: محدودیتهایی است که در موارد استثنایی و حالات خاصی برای زوجین پیش میآید و روابط زناشویی آنان را به نحوی محدود خواهد کرد.
اگر انسان در اعمال غریزه جنسی به این سه نوع محدودیت توجه داشته، آنها را رعایت کند، التذاذ و کامجویی او ارزش منفی نخواهد داشت و مورد ملامت قرار نمیگیرد، و خداوند با تعبیر:
«و الذین هم لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین.» (8)
که در قرآن کریم در دو مورد آمده، عمل مشروع آنها را امضا نموده است.
چنانکه از آیات دیگری از قرآن نیز فی الجمله، استفاده میشود که ازدواج ممنوعیتی ندارد و از ارزش منفی اخلاقی برخوردار نیست.
مثل آیه: « فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحده.» (9)
[پس با کسانی از زنان که برایتان پاک و پاکیزهاند نکاح کنید دو بار، سه بار و چهار بار.اگر ترس دارید که به عدالت رفتار نکنید به یکی اکتفا کنید] .
از احکام ازدواج و طلاق در آیات و موارد دیگری از قرآن کریم نیز به مناسبتهایمختلفی سخن به میان آمده و طبیعی است که اینگونه آیات هم به طور ضمنی بر مجاز بودن اصل ازدواج دلالت دارند.
ارزشهای اخلاقی در ازدواج
بر طبق اصول کلی که از قرآن کریم استفاده کردیم، ارزش مثبت در فعل اخلاقی تابع انگیزههایی است که انسان را وادار به انجام آن میکند.کارهای ما هر قدر که با این انگیزهها ارتباط بیشتری با خدا پیدا کنند و خدا پسندتر باشند مطلوبترند و دارای ارزش بالاتری خواهند بود و بر عکس هر قدر که بیشتر به خاطر نفس و تحت تأثیر انگیزههای نفسانی انجام شوند، از ارزش کمتری برخوردار خواهند بود.اگر کسی بیاندیشد که حکمت الهی اقتضا کرده تا نوع انسان به وسیله ازدواج در روی زمین ادامه یابد و همین اندیشه، انگیزه او برای ازدواج و اختیار همسر شود، مسلما، ازدواج او دارای ارزش مثبت خواهد بود زیرا اراده خودش را تابع اراده خدا کرده و از آنجا که خدا خواسته، او هم اقدام به این کار نموده است.
البته، قصد اطاعت خدا و تبعیت از اراده الهی مراتبی دارد و تابع این است که انگیزه اصلی و نیت شخصی او چه اندازه خالص باشد: آیا صرفا و به طور خالص انگیزه او در کاری که انجام داده است، تحصیل رضای خدا بوده، یا اجر و ثواب اخروی هم در تصمیم گیری او بر انجام این کار نقش داشته و یا آنکه صرفا، انگیزهاش اجر و ثواب اخروی باشد نه چیز دیگر و یا خوف از عقاب و ترس از آلوده شدن به گناه او را وادار به ازدواج قانونی کند.
البته، در غالب افراد، انگیزه منحصر به فرد آنان در انجام کارهایشان تبعیت و پیروی از اراده الهی نیست، به گونهای که به هیچ وجه لذت خود را در نظر نداشته باشند، ولی، همین که حدود قانونی را رعایت و خودشان را در این چارچوبه محدود میکنند و از این مرز فراتر نمیروند، این خود به خود انگیزهای الهیمیخواهد، اما باید توجه به این حقیقت را مد نظر داشته باشیم که پایه ارزش مثبت در هر کاری و نیز در کار ازدواج که مورد بحث ما است تا حدود زیادی به مقدار خلوص نیت افراد بستگی دارد.
اگر کسی بتواند نیت خود را خالص کند بگونهای که انگیزه مسلط بر او، دستیابی به رضای پروردگار باشد و لذتهای دنیوی او کاملا تحت سلطه و در طریق آن انگیزه الهی قرار گیرد، طبعا، کار او از مرتبه بلندی از ارزش اخلاقی برخوردار خواهد بود و این مرتبه مخصوص اولیای خدا و کسانی است که به مراتب عالی از معرفت و توحید رسیده باشند.آری تنها و تنها آنان میتوانند چنین انگیزهای در کارهایشان داشته باشند و مؤمنین متوسط معمولا به این حد از اخلاص دست پیدا نمیکنند.
همچنین، اگر رعایت حدود الهی به خاطر رسیدن به ثواب باشد، کارهایی که با این انگیزه انجام میشوند، نیز اخلاقا، از ارزش نسبتا بالایی برخوردار خواهند بود.چنانکه اگر کارهای مربوط به تمایلات جنسی به انگیزه ترس از مبتلا شدن به معصیت انجام شود معصیتی که به دنبالش عقاب الهی خواهد بود، خواه در اصل ازدواج باشد و خواه پس از ازدواج در روابط زناشویی و لذتهای مختلفی که مترتب بر ازدواج هستند.در هر حال اگر انگیزه انسان تحفظ از گناه باشد باز هم دارای ارزش مثبت خواهد بود و در همه موارد فوق، کار انسان، هر چه که باشد، حتی ازدواج او رنگ عبادت به خود خواهد گرفت.ولی، اگر انگیزه انسان در ازدواج، صرف التذاذ باشد، کار او ارزش مثبت ندارد هر چند که خود به خود ارزش منفی هم نخواهد داشت مگر برای کسانی که در مراتب بالایی از معرفت و توحید هستند که توجه به لذایذ شخصی برایشان کسر شأن است و مقام و مرتبه آنان را پایین میآورد؛ ولی، از نظر قانونی و شرعی و آنچه برای عموم مردم مطرح میشود، اگر ظاهر احکام الهی رعایت شود، با هر انگیزهای که باشد ارزش منفی نخواهد داشت.
آیات متعارض و جمع آنها
ما قبل از این گفتیم: از آیات قرآن چنین استفاده میشود که در غریزه و لذت جنسی، خود به خود مذمتی نیست و ارزش منفی ندارد؛ ولی، در بعضی از آیات به تعبیراتی بر میخوریم که تا حدودی از آنها چنین استشمام میشود که گویی ارضای این غریزه کاری نکوهیده و مذمت شده است.
در یکی از آیات آمده است که:
«زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطره من الذهب و الفضه و الخیل المسومه و الأنعام و الحرث ذالک متاع الحیاه الدنیا و الله عنده حسن المئاب.» (10)
[دوستی خواستههایی چون زنان و فرزندان و همیانهایی از طلا و نقره و اسبان گرانبها و چارپایان و مزارع در نظر مردم زیبا و دلفریب است در صورتی که این متاع زندگی دنیا است و در نزد خداوند، منزلگاه بازگشت نیکو خواهد بود] .
تعبیر«زین للناس حب الشهوات»
در این آیه تعبیر مدح آمیزی نیست و شاید بتوان گفت نکوهش خفیفی را نسبت به این افراد در بر دارد؛ ولی، با کمی دقت روشن میشود آنچه که در این آیه آمده هیچ تعارضی با آنچه، ما قبلا گفتیم ندارد زیرا این آیه در مقام مقایسه شؤون زندگی دنیا و نعمتها و لذتها و جاذبههای آن با نعمتهای بی پایان اخروی است و بر عظمت و والایی آنها تأکید میکند و از این رو است که در آیه بعد میفرماید:
«قل ءانبئکم بخیر من ذالکم للذین اتقوا عند ربهم جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها و ازواج مطهره و رضوان من الله و الله بصیر بالعباد» (11)
[بگو آیا میخواهید شما را از نعمتهای برتر و بالاتر از این نعمتها آگاه کنم برای کسانی کهتقوا پیشه کردهاند در نزد پروردگارشان باغهایی است که از زیر درختان آنها، نهرها جاری است و در آنها جاودان میمانند و همسرانی پاک و پاکیزه و خشنودی خدا را نیز دارند و خداوند نسبت به بندگان خود بصیر و بیناست] .
بنا بر این، آیه فوق نمیخواهد بگوید که ارضای شهوت و تمتع و بهرهمندی از همسران بطور مطلق، زشت و نامطلوب است، بلکه، از آن جهت که این میل مطلق، نامحدود و مرز ناشناس در انسان وجود دارد، میتواند دام شیطانی بزرگ و خطرناکی برای انسان باشد: انسان را به گناه بکشاند و آخرت را از یاد او ببرد.
در آیه دیگری میفرماید:
«قل ان کان آبائکم و ابنائکم و اخوانکم و ازواجکم و عشیرتکم و اموال اقترفتموها و تجاره تخشون کسادها و مساکن ترضونها احب الیکم من الله و رسوله و جهاد فی سبیله فتربصوا حتی یأتی الله بامره و الله لا یهدی القوم الفاسقین.» (12)
[بگو اگر پدرانتان و فرزندان و برادران و همسران و فامیلهاتان و اموالی که جمع آوری کردهاید و تجارتی که از کسادی آن بیمناکید و منزلها و مسکنهایی که بدان دلخوش هستید از خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا در نزد شما محبوبترند پس منتظر باشید تا خدا امر خود را بیاورد و خداوند بدکاران را هدایت نمیکند] .
در این آیه از کسانی یاد میکند که روابط عاطفیشان با همسران و فرزندان و پدران و افراد خانواده و فامیل و دلبستگی به متعلقات زندگی دنیا چنان مستحکم میگردد که مصالح مهم دیگر را تحت الشعاع قرار میدهد و به فراموشی میسپرد تا آنجا که این دلبستگیها بر محبت خدا غالب میشوند و ایشان را از انجام وظایف واجب باز میدارند و این همان تزاحمی است که گفتیم ملاک ارزش منفی خواهد بود.این درست است که عاطفه بین زن و شوهر امری طبیعی و نعمتی است که خدای متعال با تعبیر زیبای«و جعل بینکم موده و رحمه»به آن اشاره دارد که در بخش مربوط به عواطف درباره آن بحث خواهیم کرد، مع الوصف، همین نعمت نیز حد و مرزی دارد که نباید از آن تجاوز کرد، تا آنجا که مصالح عمده و مهم دیگری را تحت الشعاع قرار دهد.
بالاترین رابطه عاطفی انسان باید متوجه خدا باشد و محبت خدا در دل انسان باید بر همه محبتها و دلبستگیهای دیگر چیره شود.کسانی که به مقام توحید رسیدهاند، محبت خدا در دلشان آنچنان عمیق و نیرومند است که هر محبت دیگری نسبت به آن فرعی است و شعاعی از محبت خدا خواهد بود.البته افراد خاصی هستند که خدا دلهایشان را برای خود خالص کرده است؛ ولی، افراد متوسط و مؤمنین متعارف، دست کم، باید طوری باشند که محبتهای دیگری که در دل دارند بر محبتی که به خدا میورزند غالب و مسلط نشود.
سر انجام در آیه سومی میگوید:
«ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم.» (13)
[برخی از همسران و فرزندان شما (در حقیقت) دشمنان شما هستند پس از آنان بر حذر باشید] .
این آیه نیز ناظر به آن همسران و فرزندانی است که از ایمان کافی برخوردار نیستند و آن وقت که شما میخواهی به انجام وظایف خود بپردازید، در جهاد شرکت کنید، جانبازی کنید یا اموالشان را در راه خدا صرف کنید مزاحم شما میشوند، این همسران و فرزندان در چنین حالاتی و شرایطی است که حکم دشمن شما را دارند.زیرا که شما را از راه خیر باز میدارند .اینجا است که باید از آنان بر حذر باشید تا مبادا که دلبستگی شما به ایشان، شما را از انجام وظایف واجبتان باز دارد.یکی از بهترین مظاهر تعارض محبتها همین جهاد است و در اینجا معلوم میشود که کدامیک از دلبستگیهای انسان بیشتر است.جایی که جهاد واجبی در پیش است آیا دلبستگی به زن و فرزند، مانع از شرکت در آن میشود یا نه؟ اگر مانع شد، معلوم میشود که عاطفه او نسبت به همسر و فرزند و غیره و دلبستگیاش به آنها بیشتر است و بر خدا دوستی او غلبه دارد که این حالتی خطرناک خواهد بود و خداوند با جمله«فتربصوا حتی یأتی الله بامره»
[پس منتظر حکم خدا باشید] که در آیه قبل آمده بود، ما را از این خطر که در کمینگاه ما است آگاه میکند.
بنا بر این، آیات نامبرده نیز که به ظاهر، متعارض با گفتار ما بود با کمی دقت معلوم شد، دلالتی ندارند بر این که اصل ازدواج یا ارضای غریزه جنسی یا همسر گرفتن نامطلوب است و ارزش منفی دارد.چرا که نکوهش این آیات به یک حالت عارضی مربوط میشود؛ یعنی حالتی که در آن اینگونه عواطف، بر محبت خدا و رسول خدا چیره شود و انسان را از انجام وظایف لازم باز دارد، پس اگر این عوارض و اینگونه حالات عرضی نمیبود هیچ ارزش منفی در ارتباط با مسأله ازدواج و ارضای غریزه جنسی به وجود نمیآمد.
توصیههای قرآن در غریزه جنسی
تعدادی از آیات با صراحت مردم را توصیه به ازدواج و نکاح میکند مثل این آیه که میگوید :
«فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع.» (14)
[پس نکاح کنید آنچه را از زنان که برای شما پاک و پاکیزهاند دو تا و سه تا و چهار تا] .
و یا در آیه دیگر آمده است:
«و انکحوا الایامی منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهمالله من فضله و الله واسع علیم.و لیستعفف الذین لا یجدون نکاحا حتی یغنهم الله من فضله.» (15)
[و برای مردان و زنان بی همسر و خدمتکاران زن و مردتان (که در سن ازدواجند و صلاحیت دارند) همسر بگیرید و اگر فقیر و بی چیزند (نگران نباشید که) خداوند از فضل و کرم خود آنان را بینیاز سازد و خداوند رحمتش وسیع و (نسبت به بندگان خود) داناست و آنان که وسیله نکاح برایشان فراهم نشود باید خودداری و عفت پیشه کنند تا آن که خداوند ایشان را از فضل و کرم خود بی نیاز سازد] .
اینگونه آیات و روایات فراوانی دلالت بر استحباب و مطلوب بودن ازدواج و همسرگیری میکنند .البته، باید توجه داشت که این یک حکم کلی و عمومی است که بر اساس یک نیاز گسترده و کلی و با قطع نظر از عوارض خاصی که ممکن است در مواردی موجب استثنایی شوند تشریع شده است و منافات ندارد که در مواردی به تناسب شرایط خاصی که برای بعضی از افراد پیش میآید، انجام این کار واجب و در بعضی دیگر، حرام و ممنوع باشد.تعداد دیگری از آیات قرآن، مؤمنین را به علل مختلف و بر اساس حکمتهای خاص هر مورد، از ازدواج با بعضی از زنها منع کرده است.مثل آیه:
«و لا تنکحوا ما نکح آبائکم من النساء.»
[و زنانی که در گذشته پدرانتان به همسری گرفته (و سپس مردهاند و یا آنها را طلاق دادهاند به همسری نگیرید] .
و سپس به دنبالش حکم میکند که:
«انه کان فاحشه و مقتا و ساء سبیلا.»
[که این عمل، عملی زشت و قبیح و راه بسیار بدی است] .
به دنبال همین آیه آمده است که:
«حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم و عماتکم و خالاتکم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتکم اللاتی ارضعنکم و اخواتکم من الرضاعه و امهات نسائکم و ربائبکم اللاتی فی حجورکم من نسائکم اللاتی دخلتم بهن فان لم تکونوا دخلتم بهن فلا جناح علیکم و حلائل ابنائکم الذین من اصلابکم و ان تجمعوا بین الاختین.» (16)
[بر شما حرام گردیده است ازدواج با مادرهایتان، و دخترهاتان، و خواهرهاتان و عمههاتان و خالههاتان و دخترهای برادر و دخترهای خواهر و مادرانی (رضاعی) که شما را شیر دادهاند و خواهران رضاعی و مادر زنهاتان و دختر زنهاتان که در کنار شما زندگی میکنند از آن زنانی که با ایشان مقاربت کردهاید و اگر نکردهاید بر شما باکی نیست (که با دختران آنها ازدواج کنید) و همچنین همسر پسرانتان که از پشت شما و صلب شما هستند (در مقابل پسر خوانده) و نیز بر شما حرام است که میان دو خواهر به همسری جمع کنید] .
و به دنبال آیه فوق در آیه بعد، بعد از تحریم ازدواج با زنان شوهردار میفرماید:
اما در آیه دیگری با تعبیر:
«و احل لکم ما وراء ذلکم.» (17)
[و غیر از زنانی که گفتیم ازدواج با بقیه زنها برای شما حلال و بیاشکال است] .
اما در آیه دیگری با تعبیر:
«و لا تنکحوا المشرکات حتی یؤمن.» (18)
[و با زنان مشرک ازدواج نکنید تا آن که ایمان آورند] .
از ازدواج با زنان مشرک، نهی فرموده است، که مخصص آیه قبلی به شمار میرود.
در آیه قبلی بعد از ذکر زنانی که میتوان با آنها ازدواج کرد رعایت نکات قابل ملاحظهای را توصیه کرده است:
و احل لکم ما وراء ذالکم ان تبتغوا باموالکم محصنین غیر مسافحین فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فریضه و لا جناح علیکم فیما تراضیتم به من بعد الفریضه ان الله کان علیما حکیما.» (19)
[و غیر از زنانی که نام بردیم برای شما حلال و بی اشکال است که با صرف مال خود (و دادن مهریه) از طریق ازدواج و زناشویی و نه از طریق زنا و خلاف شرع، زنانی را طلب کنید پس هرگاه از آنان بهرهمند شدید مهر آنان را بپردازید، البته، پس از تعیین مهر بر شما باکی نیست که دو طرف به شکلی تراضی کنید که خداوند دانا و حکیم است] .
این آیه رخصت استمتاع و بهرهمندی از زنان را میدهد، ولی، نه به صورت هرج و مرج و آزاد گذاردن غریزه جنسی لجام گسیخته در جامعه که هزاران فساد و جنایت و سقوط و تباهی را به دنبال بیاورد؛ بلکه، از راه درست ازدواج و تعهد متقابل در چارچوب یک پیمان مقدس، خواه دایمی باشد یا موقت.
در آیه دیگری میخوانیم:
«الیوم احل لکم الطیبات…و المحصنات من المؤمنات و المحصنات من الذین اوتوا الکتاب من قبلکم اذا اتیتموهن اجورهن محصنین غیر مسافحین و لا متخذی أخدان.» (20)
[امروز آنچه که پاک و پاکیزه است بر شما حلال شد…و (نیز بر شما حلال شد) ازدواج با زنان پارسای مؤمن و مسلمان و زنان پارسای اهل کتاب به شرطی که مهر ایشان را بپردازید نه به صورت زنا یا رفیقگیری] .
«خدن» اصطلاحا به معنی دوستی است که به طور نامشروع از جنس مخالف گرفته شود و اشاره به رسمی است که در جاهلیت وجود داشته و امروز هم در جوامع غربی، شایع است.قرآن کریم به خصوص روی این موضوع تکیه میکند و همانطور که در آیات آمده چنین ارتباطی را زشت دانسته و با تعبیر «اتخاذ اخدان» یا [گرفتن دوستان] از آن یاد میکند.
همچنین آیات فراوان دیگری نیز وجود دارد که انسان را از زنا و فحشا منع میکند مثل:
«و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن.» (21)
[و نزدیک به فحشاء مشوید خواه ظاهر و آشکار باشد و خواه مخفی و پوشیده] .
و یا از اشاعه فحشا باز میدارد، یا آنان را که مرتکب فحشا و آلوده به آن شدهاند ترغیب به توبه و بازگشت میکند و یا این که به نماز به عنوان باز دارنده از آن توصیه میکند که مجموعه بزرگی از آیات را تشکیل میدهد. (22)
و نیز آیات و روایاتی به رعایت پوشش و حفظ حجاب و دوری از برهنگی توصیه میکنند که همه اینها به نوعی به غریزه جنسی ارتباط خواهند داشت و در واقع بیانگر حد و حدود اخلاقی آن خواهند بود.
خلاصه و جمعبندی
با دقت در آیات کریمه روشن میشود که همه ارزشهای منفی مربوط به این غریزه در واقع، به یکی از سه جهتی که قبل از این توضیح دادهایم باز میگردد.یا منشأ زشتی و ارزش منفی آن، رابطه با جنس موافق است که خلاف فطرت خواهد بود.
یا منشأ زشتی و ارزش منفی آن، فساد اجتماعی است و مصالح اجتماعی آن را نفی میکند، پس لازم است که با قوانین و قراردادهای اجتماعی، حد و حدود آنروشن، و اجرای آنها تضمین شود.و یا منشأ ارزش منفی آن تعارضی است که با کمالات روحی و معنوی دارد.
همه آنچه که در آیات قرآن یا روایات در ارتباط با این میل مذمت شده، بر میگردد به یکی از سه نوع محدودیت و حدودی که قبلا از آنها یاد کردیم و رعایت آنها لازم و ضروری خواهد بود و با رعایت آنها ارضای میل جنسی مذمتی ندارد بلکه مورد ترغیب نیز قرار گرفته است .
چرا که این یک نیاز فطری است و لازم است بگونهای که منطبق با مصالح فردی و اجتماعی باشد تأمین گردد تا اغراض تکوینی الهی حاصل شود و نسل بشر بر روی زمین دوام یابد.
لذت جنسی در جهان دیگر
از آنجا که در عالم آخرت، زاد و ولد و تولید نسل در کار نیست، ممکن است چنین تصور شود که التذاذ جنسی از ویژگیهای این جهان و فقط به منظور بقای نوع انسان بر روی زمین است و در جهان آخرت دیگر چنین میلی وجود نخواهد داشت؛ ولی آیات فراوانی در قرآن داریم که اگر نگوییم صراحت، دست کم میتوانیم بگوییم ظهور دارند در این که چنین میلی در آنجا نیز وجود دارد.
البته، نظام زندگی انسان در دو جهان با هم تفاوت اساسی دارند و نمیتوان گفت که آنچه که در دنیا هست دقیقا به همان شکل در آخرت هم وجود دارد و آنچه که در آخرت هست عینا همان چیزی است که در دنیا میبینیم.بلکه، صرفا شباهتهایی بین این دو عالم هست و مفاهیم عامی قابل انطباق بر امور دو عالم هستند؛ ولی در دقایق و خصوصیات آنها عین هم هستند .
به دیگر سخن، تعبیراتی که به کار میرود، به حسب مفاهیم عامش میتواند شامل مصداق دنیوی و مصداق اخروی باشد، چنانکه در مورد دو تعبیر کلی «خوردن» و «آشامیدن» هم شامل مصداق دنیوی و هم شامل مصداق اخروی میشود.
عمل خوردن و آشامیدن در دنیا هست و در آخرت هم هست، در بهشت هست در جهنم هم هست؛ ولی شاید خوردن و آشامیدن در آخرت عینا همین اکل و شربی که ما در اینجا داریم نباشد و عوارض هضم و جذب و دفع را نداشته باشد.ولی در هر حال، مفهوم اکل و شرب بر آن دو صادق خواهد بود.
در مورد ازدواج و میل جنسی هم تعبیراتی در قرآن کریم داریم که مؤمنین را بشارت میدهد به داشتن همسران پاک و پاکیزه «ازواج مطهره» پس معلوم میشود که در آن عالم هم التذاذ از همسر وجود دارد.بگونهای که تعابیر کلی و مفاهیم عام مربوط به این میل بر مصادیق آن جهانیش نیز تطبیق میکند.تعبیرات قرآنی متناسب با این زمینه را تقریبا میتوان بر سه دسته تقسیم کرد: در یک دسته از آیات تعبیراتی وجود دارد حاکی از این که مؤمنین در بهشت از همسران پاکیزهای برخوردارند، اما معلوم نیست که آن همسران بهشتی آیا همین همسران دنیویشان هستند و یا کسان دیگری هستند جز اینها.و آیا همسرانی هستند از همین قبیل یعنی انسانهایی هستند که در بهشت همسر مؤمنین میشوند و یا این که اصولا همسران بهشتی از نوع دیگری هستند مانند این آیات:
«و لهم فیها ازواج مطهره و هم فیها خالدون.» (23)
[و برای آنان (مؤمنین) در بهشت همسران پاکیزهای است و آنان در آن (بهشت) جاودانند] .
«للذین اتقوا عند ربهم جنات تجری من تحتها الانهار خالدین فیها و ازواج مطهره و رضوان من الله و الله بصیر بالعباد.» (24)
[برای آنان که تقوا پیشه کنند نزد پروردگارشان باغهایی است که از زیر درختان آنها نهرها جاری است که در آن جاودان میمانند و همسرانی پاکیزه و نیز خشنودی خداوند را دارند و خدا نسبت به بندگان خود بینا است (و به خوبی آنان را میشناسد)] .
«لهم فیها ازواج مطهره و ندخلهم ظلا ظلیلا.» (25)
[و برای آنان در بهشت همسرانی پاکیزه است و آنان را در سایههایی خوب و مطلوب داخل کنیم] .
در دسته دیگری از آیات تعبیراتی هست حاکی از این که مؤمنین در بهشت نیز با همسرانی که در دنیا دارند، همراه و همسر خواهند بود.مثل آیه:
«جنات عدن یدخلونها و من صلح من ابائهم و ازواجهم و ذریاتهم و الملائکه یدخلون علیهم من کل باب.» (26)
[باغهای اقامت و زندگی که در آن داخل شوند همراه هر کسی که شایسته باشد از پدرانشان و همسرانشان و فرزندانشان و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد شوند] .
پس همسران مؤمنین هم اگر صالح باشند به همراه خود آنها وارد بهشت میشوند و از نعمتهای بهشت و مصاحبت با همسر خود بهرهمند میگردند.
و مثل آیه:
«هم و ازواجهم فی ظلال علی الارائک متکئون.» (27)
[آنان و همسرانشان در سایههایی در بهشت بر روی تختها تکیه میکنند] .
و مثل آیه:
«ادخلوا الجنه انتم و ازواجکم تحبرون.» (28)
[با سرور و شادمانی به همراه همسرانتان داخل بهشت شوید] .
بنا بر این، یکی از نویدهایی که قرآن در آیات فوق به مردان و زنان مؤمن میدهداین است که در بهشت هم با همسرانشان همراه و همسر خواهند بود.
در دسته سوم از آیات قرآن نیز تعبیراتی آمده حاکی از این که همسران اهل بهشت منحصر به این همسران دنیوی نیستند؛ بلکه، نوع دیگری از مخلوقات الهی نیز در بهشت هستند که به «حور عین» مشهورند.
در این باره نیز به تعداد بیشتری از آیات قرآن بر میخوریم مثل:
1.«و عندهم قاصرات الطرف عین کانهن بیض مکنون.» (29)
2. «و عندهم قاصرات الطرف اتراب.» (30)
3. «و زوجناهم بحور عین.» (31)
4. «فیهن قاصرات الطرف لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان…کانهن الیاقوت و المرجان.» (32)
[در آن باغها (بهشت) زنان زیبای با حیایی هستند که دست هیچ کس قبل از آنان (مؤمنین) به ایشان نرسیده است] .
5. «فیهن خیرات حسان…حور مقصورات فی الخیام…لم یطمثهن انس قبلهم و لا جان.» (33)
[در آن باغها (بهشت) زنان زیبا و دارای حسن و جمال هست…حوریههایی که در سراپرده (خود) مقصور (و از چشم بیگانگان مستورند) …که قبل از شوهران بهشتی خود دست هیچ کس از جن و انس به آنان نرسیده است] .
6. «و حور عین کامثال اللؤلؤ المکنون.» (34)
[حوریههایی خوش چشم همانند گوهرهای محفوظ در صدف] . ـ
7. «و فرش مرفوعه انا انشأناهن انشاء فجعلناهن ابکارا عربا اترابا لأصحاب الیمین.» (35)
[و بسترهایی برافراشته، همانا (همسرانشان را) آفریدیم و آنان را بکر و شوهر دوست و همتای اصحاب یمین قرار دادیم] .
8. «و کواعب اترابا.» (36) [و نازنینانی همطراز] .
از مجموعه آیات مربوطه که ما در اینجا آنها را در سه دسته تقسیم کردیم چنین استفاده میشود که اولا در بهشت نیز لذت جنسی وجود دارد، و ثانیا لذت مؤمنین در این زمینه هم از همسران مؤمنی است که در دنیا داشتهاند و هم از حور العین و موجودات و مخلوقاتی که بدین منظور خداوند در کمال حسن و زیبایی برای ایشان میآفریند.
بنا بر این، میتوان نتیجه گرفت که میل جنسی اختصاص به این عالم دنیا و نشأه مادی ندارد و مجموعا میتوان گفت: این میل یک میل ثابت انسانی و از ابعاد وجودی انسان است که در دنیا به لحاظ تأمین مصالح این جهانی و بقای نسل انسان در روی زمین از این میل استفاده میشود، چنانکه میل و لذت از خوردن و آشامیدن نیز در دنیا به لحاظ حفظ وجود، بقا و سلامتی انسان مورد استفاده و بهرهبرداری انسان قرار میگیرد.دو میل نامبرده در جهان آخرت هم وجود دارد و منشأ التذاذ و بهرهمندی انسان در بهشت میشوند ولی، مسلما به لحاظ رشد جسمانی و یا تولید نسل نخواهد بود بلکه، اصل التذاذ از همسران و از تجلیات الهی در آنان مطلوب و مورد نظر خواهد بود.
پی نوشت :
1 ـ نساء/ .1
2 ـ اعراف/ .189
3 ـ روم/ .21
4 ـ شعرا/ .166
5 ـ اعراف/80 و .81
6 ـ «و لوطا اذ قال لقومه ا تأتون الفاحشه و انتم تبصرون ائنکم لتأتون الرجال شهوه من دون النساء بل انتم قوم تجهلون.»
7 ـ مؤمنون/7 ـ .5
8 ـ مؤمنون/6 و .5
9 ـ نساء/ .3
10 ـ آل عمران/ .14
11 ـ آل عمران/ .15
12 ـ توبه/ .24
13 ـ تغابن/ .14
14 ـ نساء/ .3
15 ـ نور/32 و .33
16 ـ نساء/23 و .24
17 ـ نساء/ .24
18 ـ بقره/ .221
19 ـ نساء/ .24
20 ـ مائده/ .5
21 ـ انعام/ .151
22 ـ مثل آیات 19 نور؛ 135 آل عمران؛ 45 عنکبوت؛ 169 و 268 بقره؛ 28 و 80 اعراف؛ 24 یوسف؛ 90 نحل؛ 21 نور؛ 15 و 22 و 25 نساء؛ ..32.، 54 نمل؛ 28 عنکبوت؛ 30 احزاب؛ 1 طلاق؛ 33 اعراف؛ 37 شوری؛ 4 و 23 نور.
23 ـ بقره/ .25
24 ـ آل عمران/ .15
25 ـ نساء/ .57
26 ـ رعد/23 و نیز مشابه به آن آیه 8 از سوره غافر است که میگوید:
«ربنا و ادخلهم جنات عدن التی وعدتهم و من صلح من آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم.»
27 ـ یس/ .56
28 ـ زخرف/ .70
29 ـ صافات/48 و .49
30 ـ ص/ .52
31 ـ دخان/54 و طور/ .20
32 ـ الرحمن/56 ـ .58
33 ـ الرحمن/70 تا .74
34 ـ واقعه/ .22
35 ـ واقعه/34 ـ .38
36 ـ نبأ/ .33
منبع: اخلاق در قرآن، آیت الله محمد تقی مصباح یزدی(دامت برکاته) ، ج 2