نویسنده: جلال درخشه، (1)
محمد مهدی حسینی فائق (2)
چکیده
یکی از پرسشهای اساسی شیعه، موضع ائمه (علیه السلام) در قبال حرکتهای سیاسی علویان در برابر خلفای وقت است. این مقاله ضمن بررسی زمینههای روی کارآمدن عباسیان و شرایط پس از به خلافت رسیدن آنان، مواضع امام رضا (علیه السلام) را در قبال حرکتها و قیامهای علویان مورد بررسی قرار میدهد. برای واکاوی مواضع امام رضا (علیه السلام)، آگاهی از شرایط سیاسی، تاریخی خلافت عباسیان و وضعیت علویان در زمان آنها امری ضروری است. به همین منظور مهم ترین حرکتهای سیاسی علویان از آغاز خلافت عباسی مورد بررسی قرار گرفته (خلافت منصور و قیام نفس زکیه، تأسیس سازمان وکالت، خلافت هادی و قیام حسین بن علی بن حسن، خلافت هارون و تشکیل دولت ادریسیان، علویان در زمان خلافت امین و مأمون) و موضع ائمه (علیه السلام) در قبال این حرکتها بیان شده است. در انتهای بحث، به طور خاص قیامهایی که در زمان امام رضا (علیه السلام) صورت پذیرفته مورد بحث قرار میگیرند.
مقدمه
اضمحلال و فروپاشی حکومت بنی امیه و روی کار آمدن عباسیان (که بیش از پنج قرن در صحنهی سیاسی و اجتماعی جهان اسلام حضور پر فراز و نشینی داشتند) تأثیر مهمی بر وضعیت کلی جهان اسلام گذاشت، به طوری که امروزه پس از گذشت سالها برخی از آثار آن هنوز قابل مشاهده است. حکومت عباسیان و تداوم طولانی آن و حضور عناصر نژادی و عقیدتی مختلف در ساختار حاکمیت و نیز تحولات پیش آمده در چارچوب حکومتی و سیاسی، سبب تغییر اساسی در جامعهی اسلامی شد. مشارکت عوامل مختلف مذهبی، سیاسی و اجتماعی در کسب قدرت، تثبیت و تداوم حکومت عباسیان اهمیت بررسی این دوران را دو چندان میکند. زیرا به عقیدهی بسیاری، ایجاد حکومت عباسی بیعت صرف با یک خلیفه یا انتقال حکومت از خاندان امویان به عباسیان نبود بلکه تحولات ایجاد شده (خصوصاً در مراحل نخست) حاکی از نوعی انقلاب در تاریخ اسلام است. (3) یکی از جریانهای تأثیرگذار در جهان اسلام، علویان بودند که تحت عنوان شیعه (4) یا علوی خوانده شدند و عموما (صرف نظر از گرایشهای مختلف) بنا به اصل انتخاب امام (علیه السلام)، بر اساس نص و اعتقاد به حکومت آرمانی شیعه، همواره با حکومتهای وقت مخالفت ورزیدند و همواره در پی حکومت
فردی از اهل بیت (علیه السلام) بودند. در فاصلهی به قدرت رسیدن عباسیان و ضعف حکام اموی، فرصت مناسبی برای تجدید ساختار و قوای علویان فراهم شد و عباسیان نیز با بهره گیری از محبوبیت خاندان علوی و جایگاه رفیع آنان نزد مسلمانان و حتی غیرمسلمانان، کوشیدند از ظرفیت علویان در رسیدن به قدرت استفاده کنند. همین امر پس از به قدرت رسیدن عباسیان، منشأ یکی از اختلافهای اساسی میان این دو جریان شد. در این بین، گروهی از علویان مسیر قیام و حرکتهای آشکار مسلحانه را در پیش گرفتند و گروهی دیگر (که به طور خاص در این نوشتار از لفظ شیعه برای آنان استفاده شده است) نیز به تبعیت از امام رضا (علیه السلام) تحت امر حضرت بودند و مسیر ولایت را در پیش گرفتند. امام رضا (علیه السلام) با سه خلیفهی عباسی (هارون الرشید، امین و مأمون) هم عصر بودند و به طور کلی اوضاع سیاسی و خلافت عباسی در دوران زندگانی امام رضا (علیه السلام) با آشفتگیهای فراوانی همراه بود. گستردگی سرزمینهای اسلامی و بروز شورشها و قیامهای فراوان که به طور خاص توسط علویان انجام میشد از ویژگیهای این دوره است. یکی از مسائل اساسی و پرسشهای اصلی در این مقطع نوع مواضع امام رضا (علیه السلام) در قبال حرکتهای سیاسی علویان است که
در این مقاله کوشیده میشود با نگاهی کلی به شرایط سیاسی، تاریخی عصر عباسی و نیز وضعیت علویان، از رفتار امام رضا (علیه السلام) در قبال حرکتهای سیاسی علویان، برخی اصول استخراج شود.
شرایط سیاسی، تاریخی خلافت عباسی
عباسیان در شرایطی به قدرت رسیدند که سوء تدبیر حکام اموی و تأکید آنان بر نژاد گرایی، (5) انحصار طلبی (کوفی، 1406 ق، ج 4: 353) و انحراف عقیدتی (6) (زیدان، 1386: 243) موجب شکل گیری اعتراضها و قیامهای جدی علیه آنان شده بود. حرکتهای اعتراضی علیه امویان در چند دسته صورت میگرفت که در یک دسته بندی کلی بدین صورت قابل ارائه هستند: 1. قیام برای دستیابی به خلافت (نظیر حرکت امام حسین (علیه السلام)، عبدالله بن زبیر، مروان بن حکم)؛ 2. قیامهای علویان (نظیر حکومت مختار و توابین)؛ 3. قیامهای خوارج؛ 4. قیام والیان بر ضد حکومت؛ 5. قیام و عصیان علیه ظلم و ستم (نظیر حرکتهای مرجئه، زنگیان، مغیره بن شعبه). با همهی اینها عمدهی حرکتهای اعتراضی علیه امویان از سوی علویان (به خصوص پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) صورت گرفت. حرکت و شهادت امام حسین (علیه السلام) نقطهی عطفی در جریان قیام و مقابله با سیاست و حکومت امویان محسوب میشد و تأثیر عمیقی بر جامعهی اسلامی گذاشت. از یک سو ماهیت حکومت اموی را بر مردم آشکار کرد و از سوی دیگر حس خون خواهی و نیز تلاش برای احیای حق غصب شدهی امامت، باعث برانگیخته شدن قیامهای علویان شد و حرکتهای اعتراضی گستردهای به نام خون خواهی امام حسین (علیه السلام) یا در استمرار آن به وقوع پیوست.
به جز قیام مردم مدینه (واقعهی حره) که در ظاهر ارتباطی با حرکت امام حسین (علیه السلام) نداشت (هر چند که درست یک سال بعد از واقعهی کربلا اتفاق افتاد)، اکثر حرکتهای اعتراضی توسط علویان صورت گرفت (7) که مهم ترین آنها عبارتاند از: 1. قیام توابین به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی در سال 64 هجری در عین الورده؛ 2. قیام مختار بن ابوعبید ثقفی در سال 66 هجری در عراق؛ 3. قیام زید بن علی بن الحسین (علیه السلام) در سال 121 هجری در کوفه؛ 4. قیام یحیی بن زید در سال 125 هجری در خراسان (کریمیان، 1364: 59).
هر یک از قیامهای یاد شده ضربههای سنگینی را بر حکومت اموی وارد آورد و در اضمحلال امویان نقش بسزایی داشت. (8) در این شرایط عباسیان به واسطهی آگاهی از جایگاه والای علویان در نزد عامهی مردم (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) با طرح شعار محوری «الرضا من آل محمد (صلی الله علیه و آله)» کوشیدند از اعتبار علویان (و به طور خاص اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله)) حداکثر استفاده را ببرند. (9) عباسیان با بهره گیری از این شعار توانستند خود را در پوشش علویان پنهان کنند و از محبوبیت آنها نزد مسلمانان و به طور خاص ایرانیان (اصفهانی، 1971م: 198) استفاده کنند. آنان با ادعای خون خواهی خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و واگذاری حکومت به آل محمد (صلی الله علیه و آله) توانستند حمایت بسیاری از مسلمانان را که خواستار تفویض خلافت و رهبری جامعهی اسلامی به خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) بودند، جلب کنند. هر چند که عباسیان با استفادهی ابزاری از محبوبیت و مشروعیت خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و حمایت ایرانیان، توانستند قدرت را در دست بگیرند اما گذشت زمان (10) و آشکار شدن هویت واقعی آنان نزد حامیان (که برخی از آنان خلافت عباسی را مقدس میپنداشتند) (هولت، 1387، ج 1: 157) سبب شد این دو نیرو – علویان و ایرانیان – به مخالفان و دشمنان اصلی عباسیان تبدیل شوند و نیروهایی که پیش از این در جهت کمک به آنان گام برداشته بودند، به مخالفان اصلی حکومت تبدیل شدند. نگاهی به قیامهایی که به طور خاص در دورهی اول حکومت عباسیان (11) شکل گرفته، نقش علویان و ایرانیان (در قالب گروهها و فرق مختلف) را در مخالفت با آنان به روشنی آشکار میسازد.
در مورد اختلاف میان روابط عباسیان و علویان ذکر این نکته ضروری است که عباسیان از همان ابتدای امر در دعوت مردم و رابطهی خود با علویان، حسن نیت نداشتند. دلیل این مدعا، جریان بیعت (مخالفان امویان) با نفس زکیه در سالهای 126 و 129 است که عباسیان (از جمله سفاح و منصور) با نفس زکیه بیعت کردند (12) در حالی که براساس شواهد مسلم تاریخی، دعوت خود را پیش از این (در سال صدم) آغاز کرده بودند (13) و برای خود فعالیت و تشکیلات مستقلی (مخفی (14) و آشکار (15)) داشتند. هر چند عباسیان تمام تلاش خود را برای پنهان کردن اهدافشان (در رابطه با علویان) به کار بستند امااندکی تأمل در منابع تاریخی، (16) سوء نیت آنان را (در رابطه با علویان) حتی پیش از رسیدن به قدرت آشکار میسازد. (17) اتحاد و همکاری علویان و عباسیان حتی پیش از سقوط دشمن مشترک به جبهه گیری علیه یکدیگر تبدیل شده بود (الله اکبری، 1381: 93).
وضعیت علویان در زمان عباسیان
حرکتهای سیاسی علویان
پس از آغاز و تثبیت خلافت عباسی، از آنجایی که هویت و هدف عباسیان آشکار شد و علویان و پیروان آنان دریافتند که مورد سوء استفاده قرار گرفتند، تقابل میان این دو جریان شکل جدی تری به خود گرفت و اعتراض و مخالفت علویان در قالب جنبشها و حرکتهای مختلفی شکل گرفت. به عبارتی «وضع شیعه، از انقراض دولت اموی و روی کار آمدن بنی عباس، کوچک ترین تغییری پیدا نکرد جز اینکه دشمنان بیدادگر وی تغییر اسم دادند» (طباطبایی، 1362: 28).
در مورد دلیل حرکتهای سیاسی علویان باید به دو نکته اشاره کرد که به نظر میرسد این نکات در تمام حرکتهای علویان، به نوعی به عنوان عامل اصلی حرکت مطرح بودند: نخست، آشکار شدن سوء استفاده از نام و محبوبیت علویان؛ دوم، علویان (به طور کلی) به وجوب تعیین امام (علیه السلام) براساس نص اعتقاد دارند و بر پایهی چنین مبنایی همواره با مشروعیت حکومتهایی که براساس روشهای استخلاف، استیلا، انتخاب و … بنا نهاده شدند، اختلاف دارند و همواره در جستجوی حکومت آرمانی امام معصوم (علیه السلام) هستند. براساس این مبنا، حرکتها و قیامهای شیعیان علیه خلفا و حکومتهای وقت قابل توجیه به نظر میرسد. اگر بخواهیم به طور کلی حرکتهای اعتراضی و مبارزاتی علویان را دسته بندی کنیم، دو جریان کلی و بارز قابل ملاحظه است: جریان نخست، خود را به عنوان اولاد علی بن ابیطالب محق حکومت و خلافت میدانستند و در پی مبارزه و قیام مسلحانه و به دست آوردن حکومت، به هر وسیلهای بودند. نمونهی شاخص این جریان، عبدالله بن حسن و فرزندان وی هستند که برای به دست آوردن حکومت در زمان امویان و عباسیان تلاشهای بسیاری کردند و سرانجام توسط عباسیان قلع و قمع شدند. اما جریان دوم، جریانی است که تحت کنترل، رهبری و هدایت امامان شیعه (علیه السلام) است. (18) از ویژگیهای شاخص این جریان، سیاست ورزی آمیخته با عقلانیت، درایت و دیانت است که ضمن حفظ اصول و مواضع اساسی، مخالفت و مبارزهی خود را با ابزارها و روشهای مختلف ابراز داشته و با آنکه (بر اساس شواهد تاریخی)، همواره تحت شدیدترین فشارها بودند اما توانستند در زمانها و مکانهای مختلف، با بهره گیری از تاکتیکهای مختلف، مسیر واحدی را طی کنند. در دورهی نخست عباسیان، رهبری این جریان به عهدهی امام صادق (علیه السلام)، امام کاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) بود.
خلافت منصور و قیاس نفس زکیه
شرایط علویان در دوران خلفای عباسی با فراز و نشیبهایی همراه بود که تنش و درگیری همواره یکی از شاخصهای اساسی آن است. در زمان سفاح، عباسیان برخورد جدی با علویان نداشتند، حتی اصفهانی این طور نقل کرده که سفاح هیچ یک از علویان را نکشت (19) (1380: 194). البته شاید بتوان گفت هنوز عباسیان امیدوار بودند که علویان از حق خود چشم پوشی کنند. اما در زمان خلافت منصور و قیام فرزندان عبدالله بن حسن (20) (محمد (21) و ابراهیم)، رویارویی آشکار آغاز شد. این قیام که سرانجام با شکست علویان همراه شد شرایط را بر تمامی آنان دشوار کرد. به عنوان نمونه هر چند که امام صادق (علیه السلام) و پیروان ایشان در این قیام شرکت نکردند (22) اما پس از شکست نفس زکیه شرایط بر همه علویان به شدت سخت شد. (23) منصور پس از قیام محمد و ابراهیم، قصد اخراج و تبعید خاندان علوی را از مدینه گرفت و چنان وحشتی در دل این خاندان ایجاد کرد که نقل شده است: «… در این مدت انتظار میکشیدیم دستور قتل ما از جانب منصور صادر شود» (همان: 344). حوادث پس از آن و سخت تر شدن شرایط برای شیعیان و افزایش فشارهای منصور بر آنان، نشان داد که تندروی و خروج از خط ولایت امام معصوم (علیه السلام) نه تنها مشکلات را حل نکرد بلکه باعث افزایش مشکلات نیز شد. (24) به عبارتی، این قیام منجر به ستم و خشونت بیشتر علیه علویان شد. منصور پس از احضار امام صادق (علیه السلام) با سیاستی که حضرت در مقابل منصور به کار بردند، (25) دستور داد علویان را به مدینه بازگردانند. در زمان منصور، علویان در سخت ترین شرایط و فشارهای فراوان بودند تا جایی که حتی نقل شده امکان نقل حدیث را نداشته و فقط به کتابت آن اکتفا میکردند (کلینی، 1362، ج 1: 68) و اصحاب امام صادق (علیه السلام) به منظور صیانت خود از گزند منصور مجبور بودند به طور کامل تقیه کنند و مواظب باشند کوچک ترین بی احتیاطی از آنان سر نزند. (26) تأکیدهای مکرر امام صادق (علیه السلام) بر تقیه، خود دلیل آشکاری بر وجود چنین فشار سیاسی بود. (27) خطر هجوم بر شیعه چنان نزدیک بود که امام (علیه السلام) برای حفظ آنان، ترک تقیه را مساوی با ترک نماز اعلام فرمودند (جعفریان، 1386: 360-359). در زمان منصور، فشارها به حدی رسید که امام صادق (علیه السلام) برای حفظ جان امام کاظم (علیه السلام) و جلوگیری از تعرض حکومت به ایشان (به عنوان جانشین امام (علیه السلام))، علاوه بر امام کاظم (علیه السلام) و فرزندشان عبدالله، منصور عباسی را وصی خود قرار دادند (همان: 379).
تأسیس سازمان وکالت
از جمله حرکتهای سیاسی علویان که به طور خاص توسط شیعیان انجام شد تشکیل سازمان وکالت بود (28) که دارای نقش و کارکرد چندگانهی مذهبی، سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی بود. براساس شواهد تاریخی، (29) امام صادق (علیه السلام)، مؤسس سازمان وکالت است. دلایل تأسیس این سازمان به شرایط حاکم بر آن زمان باز میگردد.
شیعیان امامیه در آن زمان با رقبای داخلی در جناح بندیهای شیعه روبرو بودند. فرزندان امام حسن (علیه السلام) به رهبری عبدالله بن حسن، ادعای ریاست بر شیعه و مهدویت محمد نفس زکیه را داشتند. عباسیان با تأسیس سازمان دعوت، در پی اهداف سیاسی خود بودند و سعی در جذب هر چه بیشتر پیروان داشتند. این وضعیت اقتضا میکرد که امام صادق (علیه السلام) نیز با تأسیس سازمان منظمی، ابتکار عمل را به دست گیرد. در این شرایط بیم آن میرفت که علاوه بر جریانهای موجود، جریانهای التقاطی نیز به تدریج پدید آیند و عدهی دیگری را جذب خود کنند. گسترش شیعیان، پراکندگی آنان و دشواری ارتباط مؤثر با امام صادق (علیه السلام) (30) استبداد حاکم و لزوم وجود یک سازمان مخفی برای تبلیغ و ارتباط با شیعیان از جمله عوامل مؤثر در شکل گیری چنین سازمانی به شمار میرفت.
خلافت هادی و قیام حسین بن علی بن حسن
پس از منصور، به واسطهی شرایط سخت و ضربههای اساسی که بر پیکرهی علویان وارد شده بود، شاهد حرکت و قیام قابل توجهی نیستیم. در زمان هادی، سیاستهای نسبتا معتدل (31) مهدی در قبال علویان پایان یافت و هادی، سیاستهای سخت گیرانهای بر آنها وضع کرد. وی مقرری و هدایای آنان را قطع کرد، بر آنان جاسوس گماشت و به کارگزارانش دستور داد علویان را تحت نظر گرفته و بر آنان سخت گیرند. فشارهای وارده، سبب قیام علویان شد (اصفهانی، 1380: 429) و به رهبری حسین بن علی بن حسن (32) (شهید فخ) بپا خاستند. (33) علویان در این قیام هم، شکست خوردند و این حادثه برای علویان چنان سخت بود که گفته شده (34) پس از حادثهی کربلا، حادثهای بزرگ تر از فخ (35) نبود (ابراهیم حسن، 1373، ج 2: 139-138). براساس شواهد تاریخی، این قیام هم، به دستور امام (علیه السلام) نبوده و در جریان دعوت و بیعت با حسین بن علی، امام کاظم (علیه السلام) با وی بیعت نکردند (اصفهانی، 1380: 430). در مورد علت بیعت نکردن امام (علیه السلام) با وی، حوادث پیش آمده نشان داد که اقدام امام (علیه السلام) از روی پارهای از مصالح بوده که گوشهای از آن پس از شهادت حسین بن علی بر همگان آشکار شد. به عنوان نمونه آمده است: «موسی بن عیسی، شش تن از اسیران را که چهار تن آنان از مردم کوفه بودند، به بغداد آورد. هادی از موسی خواست، آن اسیران را پیش چشم وی مثله کند…» (اللیثی، 1387: 283).
در ماجرای قیام حسین بن علی، نقل شده هنگامی که سر حسین و اسیران را نزدهادی بردند، وی به فرزندان امیرالمؤمنین توهین کرد و هنگامی که به نام مبارک امام کاظم (علیه السلام) رسید، گفت: «به خدا قسم، حسین به دستور او قیام کرد، علاقه به موسی بن جعفر او را بر این کار واداشت زیرا او رهبر و بزرگ تر این خانواده است. خدا مرا بکشد اگر او را زنده بگذارم» (مجلسی، 1403 ق، ج 151:48).
ظاهراً در آن مجلس، هادی چنان غضبناک میشود که تهدید به نبش قبر امام صادق (علیه السلام) مینماید که فردی به نام «ابو یوسف یعقوب بن ابراهیم قاضی» وی را آرام نموده و با ذکر تفاوت مرام و مسلک شیعیان امامی با شیعیان زیدی، به او یادآوری میکند که امام (علیه السلام) و فرزندانشان اعتقاد به خروج علیه خلفا را ندارند (خسروی، 137:1377).
خلافت هارون و تشکیل دولت ادریسیان
در میان خلفای عباسی بعد از منصور، هارون الرشید سخت گیرترین و ظالم ترین خلیفه نسبت به علویان و ائمهی شیعه بود. در زمان وی، فشار بر علویان افزایش یافت و شیعیان یا به شهادت رسیدن امام کاظم (علیه السلام) در شرایط بسیار سختی قرار گرفتند. در کتاب زندگانی سیاسی امام رضا (علیه السلام)،هارون الرشید این گونه توصیف شده است:
– به تعبیر خوارزمی «شجرهی نبوت را برچید و نهال امامت را از ریشه برکند»؛
– «از خدا نمی ترسید. رفتار او بزرگان علی (علیه السلام) که فرزندان دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) بودند، بدون داشتن هیچ گناهی دلیل ناترسی از خدای تعالی است…»؛
– به ریشه کن کردن علویان و پیروان ایشان سوگند خورد و گفت: «تا کی وجود خاندان علی بن ابیطالب را تحمل کنم، به خدا سوگند به طور قطع، آنها را میکشم و حتما پیروانشان را به قتل میرسانم. به یقین چنین و چنان میکنم….»؛
– زمانی که خلافت به او رسید به سبب تنفر و عداوت با طالبیان، دستور اخراج تمام آنان را از بغداد به مدینه صادر کرد؛
– وی بر علویان بسیار سخت گیر بود، قدم به قدم ایشان را تعقیب میکرد و میکشت؛
– «…. به والی مدینه دستور داد باید هر یک از علویان، دیگری را ضمانت کند»؛
– در پیگرد آل ابیطالب و کسانی از ایشان که نامدار و بزرگوار بودند، سخت و حریص بود؛
– فرزندان فاطمه (س) و پیروانشان را میکشت… (مرتضی عاملی، 84:1365)؛
– دستور داد مرقد امام حسین (علیه السلام) را شخم زده و درخت سدر آنجا را قطع کنند (مجلسی، 1403 ق، ج 398:45).
دستگاه خلافت عباسی پس از به شهادت رساندن امام کاظم (علیه السلام)، درصدد بود تا امام رضا (علیه السلام) را نیز به شهادت برساند. شدت ظلم به ایشان تا آنجا بود کههارون هم به این امر اذعان میکند (همان، ج 113:49). از جمله مسائلی که شرایط سخت زمانهارون الرشید را نشان میدهد، مسئلهی اعلام امامت امام رضا (علیه السلام) است. از زمانی که ایشان اعلام امامت کردند، جاسوسان و دشمنان اهل بیت (علیه السلام)، همواره در پی به دست آوردن فرصتی برای دشوار کردن اوضاع برای امام (علیه السلام) و علویان بودند. با بررسی منابع تاریخی و حدیثی شیعه، به نظر میرسد در دورهی امامت امام رضا (علیه السلام) (در زمانهارون)، قیام مهمی از سوی علویان علیه دستگاه حکومت صورت نگرفت که به طور قطع خشونت بی رحمانه و بی شمار و نیز کنترل شدید تحرک علویان از عوامل دخیل در این امر بود. هارون با علم به محبوبیت و مقبولیت امام کاظم (علیه السلام) و به خاطر هراسی که از ایشان داشت، امام (علیه السلام) را در زندان محبوس و شهید کرد. قیامهای علویان که پیش از این به عنوان جدی ترین خطر برای دستگاه خلافت مطرح بود و آگاهی مردم (که بر اثر مجاهدت ائمه (علیه السلام) فعالیتهای فرهنگی و مذهبی و روشنگرانهی ایشان حاصل شده بود) سبب شد تا خلفای عباسی ازهارون در
برخورد با ائمه (علیه السلام)، سیاست فریب کارانهای پیشه کنند. از همین رو، هنگامی که امام کاظم (علیه السلام) در زندانهارون به شهادت میرسند، (36) وی شاهدانی را حاضر میکند که شهادت دهند امام (علیه السلام) به مرگ طبیعی از دنیا رفتهاند (طبرسی، 415:1390؛ مجلسی، 1403 ق، ج 212:48). پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام)، شیعیان (علی رغم مخالفت عباسیان)، تشییع جنازهی باشکوهی برای حضرت ترتیب دادند (مجلسی، 1403 ق، ج 228:48).
هارون از ترس شعله ور شدن حرکتهای اعتراضی علویان، (پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام))، تصمیم گرفت از فشار بر شیعیان بکاهد و حتی در پاسخ کسانی که وی رابه قتل امام رضا (علیه السلام) تحریک میکردند، (37) چنین میگوید: «بس نیست برای تو آنچه نسبت به پدرش انجام دادیم، میخواهی همهی اینها را بکشم» (همان، ج 113:49).
البته باید این نکته را اضافه کرد که در عین حال شرایط آن چنان دشوار بود که امام رضا (علیه السلام) تقیه پیشه میکردند. پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام) برای اینکه از شدت فشارهارون بر امام (علیه السلام) و شیعیانشان کاسته شود، تا سال 187 امامتشان را به طور علنی اعلام نکردند (38) و در مدینه فعالیتی که باعث جلب توجه عمومی شود، نداشتند (اعلام الهدایه، 1422 ق: 69).
به عنوان نمونه نقل شده که پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام)، ایشان به بازار رفته و چند حیوان خریداری کردند، جاسوسانهارون این اقدام امام (علیه السلام) را به وی گزارش دادند (39) که از جانب امام رضا (علیه السلام) (و اقدام ایشان علیه حکومت) آسوده خاطر باشد.
از آغاز دولت عباسی سرانجام در زمانهارون، نخستین دولت مستقل علویان در مغرب (ادراسه) شکل گرفت (ترمانینی، 1385، ج 81:1). هر چندهارون از خطر این دولت به شدت هراسان شد (40) اما به دلیل دوری راه و درگیریهای داخلی، از این کار صرف نظر کرد و به پیشنهاد یحیی برمکی (اصفهانی، 473:1380) تصمیم به ترور رهبر این جنبش (ادریس) (41) گرفت. اما با ترور ادریس (ابن اثیر، 1371، ج 39:10) یاران وی، نوزاد نشدهی ادریس را به رهبری گزیدند و ادریس دوم، بنیان گذار واقعی دولت ادریسیان است و پس از امویان اندلس، دومین دولت مستقلی است که از پیکرهی عظیم خلافت عباسی جدا شد (خضری، 45:1378).
علویان در زمان خلافت امین
برخی معتقدند در زمان خلافت امین (که سراسر آشوب و درگیری بود)، فرصتی مناسب برای قیام علویان فراهم شد، اما شاید بتوان دلایل قیام نکردن علویان علیه دستگاه حکومت را بدین شرح بیان کرد:
– تجربهی شکستهای متعدد علویان باعث شد آنان از اقدام شتاب زده خودداری کنند و شاید در این مدت در حال ارزیابی نتیجهی منازعه میان امین و مأمون بودند تا پس از اینکه سرانجام کار مشخص شد، (در مقابل حریفی که تازه از میدان نبرد آمده و نیاز به بازسازی دارد) دست به قیام بزنند؛
– در این زمان اختلافهای مذهبی و فرقهای میان علویان (با هدایت و حمایت هدف دار خلفای عباسی) افزایش یافت و این امر، عاملی بازدارنده برای اتحاد و اجتماع علویان محسوب میشد؛
– در نتیجهی فشار زیادی که در این سالها و به طور خاص در دورههارون الرشید بر علویان وارد شد، علویان پراکنده شده و درگیر مشکلات فراوانی بودند، در نتیجه قدرت سازمان دهی و تشکیلاتی آنان کاهش یافت.
گرایشها و فرقههای علویان
در زمان سه پیشوای اول از پیشوایان اهل بیت (علیه السلام) (حضرت علی (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) هیچ گونه انشعابی در میان معتقدان به ولایت و امامت حضرت علی (علیه السلام) به وجود نیامد؛ اما پس از شهادت امام سوم (علیه السلام)، اکثریت شیعه (42) به امامت حضرت علی بن الحسین (امام سجاد (علیه السلام)) قائل شدند و اقلیتی معروف به «کیسانیه»، محمد بن حنفیه، پسر سوم حضرت علی (علیه السلام) را امام دانستند و معتقد بودند وی، پیشوای چهارم و همان مهدی موعود است که در کوه رضوی غایب شد و روزی ظاهر میشود. بعد از خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، عناوین دیگری نیز به علویان داده شد که برخی از آنها از سوی مخالفان اهل بیت (علیه السلام) برای توهین و تحقیر شیعیان به کار میرفت و برخی از القاب هم در نتیجه برخی از تحولات در تاریخ شیعه به کار گرفته شد. (43) پس از رحلت امام سجاد (علیه السلام)، اکثریت شیعه به امامت فرزندش امام محمد باقر (علیه السلام) معتقد شدند و اقلیتی به زید شهید که پسر دیگر امام سجاد (علیه السلام) بود گرویدند و به «زیدیه» موسوم شدند. پس از رحلت امام محمد باقر (علیه السلام)، شیعیان وی به فرزندش امام جعفر صادق (علیه السلام) ایمان آوردند و پس از رحلت آن حضرت، اکثریت، فرزندش امام موسی کاظم (علیه السلام) را امام هفتم دانستند و جمعی، اسماعیل پسر بزرگ امام ششم (علیه السلام) را – که در حال حیات پدر بزرگوار خود، در گذشته بود – امام گرفتند، از اکثریت شیعه جدا شدند و به نام «اسماعیلیه» معروف گشتند. برخی نیز پسر دیگر آن حضرت، «عبدالله افطح» و بعضی، فرزند دیگرش «محمد» را پیشوا گرفتند و بعضی در خود آن حضرت توقف کرده آخرین امامش پنداشتند. پس از شهادت امام موسی کاظم (علیه السلام)، اکثریت شیعه، فرزندش امام رضا (علیه السلام) را امام هشتم دانستند و برخی در امام هفتم (علیه السلام) توقف کردند که به «واقفیه» معروف هستند. پس از امام هشتم (علیه السلام) تا امام دوازدهم (علیه السلام) که نزد اکثریت شیعه «مهدی موعود» است انشعاب قابل توجهی به وجود نیامد. به جز دو فرقهی «زیدیه» و «اسماعیلیه»، سایر فرقههای منشعب که در برابر اکثریت شیعه قرار گرفتند، در اندک زمانی منقرض شدند. به عقیدهی زیدیه، هر فاطمی نژاد، عالم، زاهد، شجاع و سخی که به عنوان قیام به حق خروج کند میتواند امام باشد (طباطبایی، 37:1362- 32).
اکنون پس از ذکر مطلب بالا، به طور خاص به یکی از فرقی پرداخته میشود که از زمان امام رضا (علیه السلام) به وجود آمد. یکی از اختلافهایی که در میان شیعیان در زمان امامت امام رضا (علیه السلام) به وجود آمد، پیدایش فرقهای به نام واقفیه بود. در زمان حضرت، به دلیل وجود ادلهی روایی گسترده، مقبولیت ایشان در میان شیعیان و برتری بی نظیر علمی، اجتماعی و اخلاقی ایشان، بیشتر اصحاب امام کاظم (علیه السلام)، امامت امام رضا (علیه السلام) را پذیرفتند. البته درسهایی که شیعیان از دوران قبل آموخته بودند و اختلافهایی که میانشان بر سر شناخت امام پس از شهادت امام صادق (علیه السلام) به وجود آمد، سبب شد اصحاب در موضوع شناخت امام دقت و احتیاط بیشتری به خرج دهند و قبل از شهادت امام کاظم (علیه السلام) دربارهی شناخت امام بعدی اصرار ورزند. با وجودی که در مورد شهادت امام کاظم (علیه السلام) آورده شده «شهادت موسی بن جعفر (علیه السلام) مشهورتر از این است که احتیاج به روایت داشته باشد، زیرا کسی که مخالف رحلت او باشد منکر یک ضروری و مطلب بدیهی شده و شک در فوت آن جناب، موجب شک در وفات تمام ائمه (علیه السلام) میشود» (مجلسی، 1403 ق، ج 251:48)؛ برخی از اصحاب ضمن انکار وفات حضرت، ادعای زنده بودن ایشان (44) و انکار نص دربارهی امام
بعدی را مطرح کردند و فرقهای به نام «واقفیه» شکل گرفت. در مورد حقیقت شکل گیری چند فرقه ای، ظاهراً اموال فراوانی نزد برخی اصحاب جمع شده بود و زمانی که امام (علیه السلام) در زندان بودند، آنان این اموال را برای خود هزینه کردند (45) و بعد از وفات حضرت هم به طمع این اموال (عطاردی، 1406 ق: 37) به انکار امامت امام رضا (علیه السلام) دست زدند و در همین راستا مسائلی را مطرح کردند که اساساً به آن اعتقادی نداشتند. (46) شکل گیری واقفیه از شرایط بسیار دشواری که امام کاظم (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) با آن روبرو بودند حکایت دارد. واقفیان سالها از سوی امام (علیه السلام) به عنوان وکیل ایشان در جامعه معروف و امانت دار اموال مسلمانان بودند و همین امر سبب شد برخی به عقاید آنان گرایش پیدا کنند. هر چند این اندیشهی باطل دوام چندانی نداشت (47) اما تأثیر منفی خود را بر جامعهی شیعی گذاشت. به هر حال تأثیر منفی این فرقه بر مسلمانان و جامعهی شیعی چنان بود که امام رضا (علیه السلام) آنان را در زمرهی کافران، مرتدان، زنادقه و حتی یهودیان قرار دادند (مجلسی، 1403 ق، ج 267:48-263). در مجموع برای دسته بندی دلایل ایجاد گرایشها و انشعابهای مختلف میان علویان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
– شرایط سخت دوران حکومت خلفا و تقیهی ائمه (علیه السلام) و اصحابشان؛
– فرصت طلبی و سوء استفادهی برخی از اصحاب و یاران ائمه (علیه السلام)؛
– سوء استفاده از باور و اندیشهی مهدویت؛
– نداشتن بصیرت در شناخت امام؛
– باورهای خرافی و مبالغه آمیز دربارهی ائمه (علیه السلام).
مواضع امام رضا (علیه السلام) در برابر حرکتهای سیاسی علویان
پیش از این بیان شد که هر چند از ابتدای شکل گیری حکومت عباسیان قیامهای متعددی علیه آنان شکل گرفت امام مهم ترین خطر از سوی علویان بود، زیرا هیچ یک از جریانهای مخالف به اندازهی آنان از پایگاه مردمی و عقیدتی نیرومند برخوردار نبودند و از همین رو مهم ترین چالشی که خلفای عباسی با آن روبرو بودند در ارتباط با علویان و قیامهای آنان بود. روند قیامها و حرکتهای اعتراضی علویان که از زمان سفاح آغاز شد، سبب سستی و وخامت اوضاع حکومت عباسی در زمان مأمون گشت. گفته شده شمار شورشهای علوی که بین ایام سفاح و اوایل روزهای خلافت مأمون (حدود سال 200) به وقوع پیوست به 30 میرسد (ولایتی، 1366، ج 113:1) و این یعنی 30 حرکت اعتراضی و قیام در کمتر از 70 سال.
یکی از مهم ترین حرکتهایی علویان، قیام محمد بن ابراهیم معروف به ابن طباطبا در کوفه بود. وی مردم را به کتاب و سنت دعوت میکرد و میگفت مردم باید یکی از آل محمد (صلی الله علیه و آله) را برای خلافت برگزینند و به حکومت و امامت وی رضایت دهند. مردم کوفه دعوت وی را پذیرفتند و جماعت زیادی با او بیعت کردند (عطاردی، 1406 ق: 50).
شعار این قیام مانند سایر قیامهای علویان، دعوت برای بیعت با فرد مورد رضای آل محمد (صلی الله علیه و آله)، عمل به کتاب خدا و سنت و امر به معروف و نهی از منکر بود و با پیوستن ابوالسرایا به وی، کار قیام بالا گرفت (ابن اثیر، 1371، ج 253:16- 248). این قیام علاوه بر بیان استمرار و پویایی اعتراض علویان به بنیادهای حکومت عباسی، به مطلب دیگری اشاره دارد و آن، پریشانی اوضاع خلافت در زمان مأمون است. در زمان آغاز خلافت مأمون، فضل بن سهل قدرت و نفوذ را در انحصار داشت و مأمون در کارها اختیاری نداشت و در نتیجه، بزرگان بنیهاشم و مردم به خشم آمده و از این غلبه، احساس ننگ کردند و در شهر شورشها به پا شد (اللیثی، 1387: 340). آن چنان کار این قیام بالا گرفت که در طول 10 ماه قیام (که با کشته شدن ابوالسرایا پایان یافت) شمار زیادی از یاران مأمون کشته شدند. پس از این قیام، مردم بصره (که به پایگاه عثمانیان شهرت داشت) از علویان پشتیبانی کردند و به مدد آنها برخاستند. در آن شهر، زید بن موسی معروف به «زیدالنار»، قیام و علی بن محمد نیز با او همراهی کرد. در مکه و نواحی حجاز، محمد بن جعفر ملقب به «دیباج» قیام کرد. در یمن ابراهیم بن موسی بن جعفر (علیه السلام)، در مدینه محمد بن سلیمان بن داوود بن حسن بن حسین بن علی بن ابیطالب (علیه السلام)، در واسط جعفر بن محمد بن زید بن علی و در مدائن محمد بن اسماعیل بن محمد، قیام کردند. به گفتهی برخی از مؤرخان شهری نمی یافتی مگر آنکه در آن شهر شخصی علوی، یا خود درصدد قیام بوده یا مردم انتظار انقلاب بر ضد عباسیان را از او داشته باشند. حتی مردم جزیره و شام که به طرف داری امویان و آل مروان معروف بودند در پی فردی علوی برای قیام بودند (مرتضی عاملی، 1365: 176-175).
مسعودی، قیامهای دورهی مأمون را چنین روایت کرده است:
به سال 198، مأمون برادر خود قاسم بن رشید را از ولایت عهدی خلع کرد. به سال 199، ابوالسرایا سری بن منصور شیبانی در عراق خروج کرد و کارش بالا گرفت، ابن طباطبا نیز با وی بود. در مدینه نیز محمد بن سلیمان بن داوود بن حسن بن علی قیام کرد. در بصره نیز علی بن محمد بن جعفر بن محمد بن علی بن حسن بن علی (علیه السلام) و زید بن موسی بن جعفر (علیه السلام) قیام کردند و بر بصره استیلا یافتند. در همین سال ابن طباطبا که ابوالسرایا کسان را سوی او میخواند وفات یافت و ابوالسرایا، محمد بن محمد بن یحیی بن زید بن علی بن حسین (علیه السلام) را به جای او نهاد و باز در همین سال یعنی به سال یکصد و نود و نهم، ابراهیم بن موسی بن جعفر (علیه السلام) در یمن ظهور کرد. به سال دویستم در ایام مأمون، محمد بن جعفر (علیه السلام) در مکه و نواحی حجاز ظهور کرد و کسان را به جانب خویش فراخواند (1374، ج 439:2).
در میان قیامهای این دوره، قیام ابن طباطبا به لحاظ موفقیتهایی که به دست آورد و دامنهی گستردهای که داشت از اهمیت خاصی برخوردار است و زمینه ساز شکل گیری سایر قیامها علیه مأمون شد. اما در مورد قیام ابن طباطبا نقل شده، پس از اینکه از امام (علیه السلام) تقاضا کردند به آنان بپیوندد، آن حضرت به ایشان فرمود پس از 20 روز به آنان میپیوندند که ظاهراً پس از 18 روز (از زمانی که امام (علیه السلام) را دعوت کرده بودند) این حرکت شکست خورد و قیام کنندگان فراری شدند (صدوق، 1378، ج 208:2)
اما در مورد قیام زید بن موسی برادر امام رضا (علیه السلام)، براساس شواهد موجود ایشان با قیام وی و اعمالش موافق نبودند. هنگامی که برخی از یاران امام (علیه السلام) برای پیوستن به قیام زید از ایشان اجازه میخواهند، حضرت به آنها اجازه نمی دهند و به طور ضمنی به شکست این حرکت اشاره میفرمایند (مجلسی، 1403 ق، ج 268:49) وقتی زید بن موسی دستگیر شد و مأمون وی را نزد امام رضا (علیه السلام) فرستاد، ایشان، وی را به شدت سرزنش و توبیخ کرد و قسم خورد تا زنده است با او صحبت نکند (همان: 216؛ صدوق، 1378، ج 233:2). مخالفت امام (علیه السلام) در برابر زید بن موسی از دو جنبه قابل تأمل است: نخست اینکه حضرت با شیوهی عملکرد زید مخالف بودند زیرا وی خانههای مردم را به آتش کشید و بسیاری بیگناه کشته شدند. جنبهی دیگر مخالفت حضرت از این لحاظ بود که ایشان عقاید زید را (در عین اینکه فرزند امام (علیه السلام) بود) نادرست میدانستند. این کلام امام (علیه السلام) به خوبی گویای مطلب است:
یَا زَیدُ أ غَرَّکَ قَولُ سَفِلَهِ أهلِ الکُوفَهِ إنَّ فاطِمَهَ (علیه السلام) أحصَنَت فَرَجَهَا فَحَرَّمَ اللّهُ ذُرّیَتَها عَلَی النَّارِ ذَلِکَ لِلحَسَنِ وَ الحُسَینِ (علیه السلام) خَاصَّهً إِن کُنتَ تَرَی أنَّکَ تَعصِی اللَّه عَزوجَل وَ تَدخُلُ الجَنَّه وَ مُوسَی بن جَعفَر (علیه السلام) أطَاعَ اللّهَ وَ دَخَل الجَنَّه فأنتَ إذا أکرم علی اللّه عَزوجَل مِن مُوسَی بنِ جَعفر (علیه السلام) وَ اللّه ما یَنالُ أحدٌ ما عنداللّه عَزوجَل إلّا بِطاعَتِه و زعمت أنک تناله بمعصیته فبئس ما زعمت فقال له زید أنا أخوک و ابن أبیک فقال له أبوالحسن (علیه السلام) أنت أخی ما أطعت الله عزوجل إن نوحا (علیه السلام) قال رب إن ابنی من أهلی و إن وعدک الحق و أنت أحکم الحاکمین فقال الله عزوجل یا نوح إنه لیس من أهلک إنه عمل غیر صالح فأخرجه اللّه عَزوجَل من أن یکون مِن أهله بِمَعصیته (48) (صدوق، 1378، ج 234:2).
همان طور که بیان شد قیام محمد بن جعفر (پسر امام صادق (علیه السلام)) معروف به دیباج (49) نیز در زمان مأمون رخ داد. محمد سال 199 در مکه علیه مأمون قیام و مردم را به بیعت با خود دعوت کرد و نام امیرالمؤمنین را بر خود نهاد. (50) در مورد برخورد امام رضا (علیه السلام) با وی نقل شده که امام (علیه السلام)، انحراف عقیدتی وی را خاطرنشان کرده و از به سرانجام نرسیدن حرکت وی خبر دادند. «عموجان پدر و برادرت را تکذیب مکن، این کار تمام نمی شود…» (عطاردی، 1406 ق، ج 176:1).
محمد بن جعفر به سخنان آن حضرت توجهی نکرد، زیدیه جارودیه با وی هم داستان شدند. عیسی جلودی از جانب مأمون برای سرکوبی آنان مأموریت یافت و بالاخره جمعیت آنان را متفرق ساخت و محمد را اسیر کرد (مفید، 1413 ب، ج 212:2).
پس از آن، محمد را تأمین دادند، لباس سیاه پوشید، بالای منبر رفت و خود را از خلافت خلع ساخت و گفت: خلافت حق مأمون است و من در آن حقی ندارم، سپس او را به طرف خراسان بردند و در جرجان درگذشت.
در مجموع، از جمله مسائلی که بعد از نهضت امام حسین (علیه السلام) (با تأثیر گرفتن از واقعهی عاشورا) در حرکتهای سیاسی علویان به چشم میخورد، قیام بالسیف علیه حکومت جائر و تلاش برای برپایی حکومت است. در مورد جهت گیری ائمه (علیه السلام) (به طور خاص از زمان امام باقر (علیه السلام) به بعد) دربارهی این قیامها، اخبار و اقوال متعددی وجود دارد که حتی گاه میان آنها تناقض وجود دارد، البته علت آن را میتوان در ضعف برخی از روایتها به واسطهی سند ضعیف یا وجود راویان غیرموثق، تقیهی امام (علیه السلام)، نداشتن درک صحیح از قول معصوم (علیه السلام) و مسائلی از این دست جستجو کرد. نگاهی اجمالی به مواضع ائمه (علیه السلام) در شرایط مختلف زمانی و مکانی این حقیقت را آشکار میسازد که رفتار و موضع این بزرگواران در عین تفاوتهای ظاهری، براساس اصول و چارچوب مشخصی است و در واقع براساس یک راهبرد واحد عمل میکردند و تفاوتها فقط به مثابه ابزارهای مختلف برای طی مسیری واحد بود.
نفی ظلم و ظالم از اصول مسلم و قطعی تعالیم اهل بیت (علیه السلام) است و ایشان من باب امتثال امر الهی به سبب «وَ لا تَرکَنُوا إلی الّذینَ ظَلَموا فَتَمَسَّکُم النَّارُ» (51) (هود/113) بر ظلمه نه اعتماد و نه آنان را یاری کردند. از آنجایی که در ولایت جائر به طور کلی احیای باطل و از میان رفتن حق وجود دارد لذا شیعیان را نیز از همکاری برحذر میداشتند و حتی از کمک به جائر در ساختن مسجد ممانعت میفرمودند (حیدر، 1403 ق: 374). با همهی احادیث و روایتهایی که در این زمینه وجود دارد، در تاریخ سیاسی شیعه شاهد این هستیم که پس از نهضت عاشورا، ائمه (علیه السلام) در هیچ قیامی شرکت نداشتند و گاه نه تنها دستور به جهاد ندادند بلکه به نوعی با حرکتهای مسلحانه و آشکار مخالفت فرمودند.
برای یافتن چرایی این بحث باید به چند نکته توجه شود:
– شرکت نکردن مستقیم ائمه (علیه السلام) در قیامهای توابین، مختار، زید، زید بن علی، نفس زکیه، ابراهیم (برادر نفس زکیه) و حسین بن علی (شهید فخ)، به معنی نفی و مخالفت (مطلق) امام معصوم (علیه السلام) با این قیامها علیه حاکم جائر نبوده است. با جمع بندی کلی احادیث و حذف احادیث ضعیف و در نظر گرفتن اصل تقیه در احادیث صادره از ائمه (علیه السلام) میتوان گفت که شخصیت برخی از این قیام کنندگان (به طور کلی) مورد تأیید امام (علیه السلام) بوده و این بزرگواران با نفس مقابله با حکومت جائر و طاغوت مخالف نبودند و احادیثی که در مدح برخی از قیام کنندگان آمده هیچ تناقضی با این مطلب ندارد زیرا دلالت غالب احادیث بر (مدح) شخصیت فردی آنان و نفس عمل امر به معروف و نهی از منکر است و از سوی دیگر نمی توان آن را بر تأیید قیامها تفسیر کرد.
– امام معصوم (علیه السلام) با درایت و بینش وسیع و نگاه عالمانه به مسائل سیاسی و اجتماعی به خوبی از شرایط سیاسی – اجتماعی، زمینهها و امکانات مورد نیاز برای قیام و حتی تشکیل حکومت آگاهی داشتند و با توجه به شرایط سیاسی – اجتماعی، شکست قیامها را پیش بینی میکردند و از آنجایی که در آن شرایط شکست قیام نمی توانست به حرکت ائمه (علیه السلام) کمک قابل توجهی کند، ائمه (علیه السلام) – در آن مقطع – به پیروانشان تقیه و استفاده از ابزارهای دیگر (به جز جهاد مسلحانه) را سفارش میکردند.
– ائمه (علیه السلام) از زمان امام سجاد (علیه السلام) به بعد، خط مشی سیاسی خود را تغییر دادند یعنی به جای مبارزه و قیام مسلحانه، اقدام به کارهای فرهنگی کردند و یک نهضت علمی – فکری را در پیش گرفتند که به تعلیم و تربیت شاگردان و نشر احکام و معارف دینی میپرداختند. از این رو، آنان در هیچ قیام و حرکت ضد حکومتی شرکت نکردند و حتی برخی یاران خود را نیز از شرکت کردن در چنین حرکتهایی منع میکردد، زیرا این قیامهای پراکنده که از سوی شیعیان صورت میگرفت، چندان سنجیده و حساب شده نبود و اتفاقا به آن حرکت حساب شده ائمه (علیه السلام) که به شکل دیگری (نهضت علمی – فرهنگی) نمود پیدا کرده بود، ضربههای سختی وارد کرد و (گاه) زمینهی تفرقهی نیروها و از دست رفتن آنها را فراهم کرد. (52) احادیثی که از ائمه (علیه السلام) در زمینهی سفارش به قیام نکردن روایت شده ناظر به همین مسئله است. (53)
از میان سه قیامی که توسط علویان در زمان امامت امام رضا (علیه السلام) صورت گرفت، (54) امام رضا (علیه السلام) با دو قیام مخالفت صریح کردند. (55) تنها در یک مورد (قیام ابن طباطبا) پس از اینکه از امام (علیه السلام) تقاضا کردند به آنان بپیوندد و ظاهرا با پاسخ مثبت ایشان روبرو شدند، پیش از آنکه فرصت پیوستن امام (علیه السلام) به آنان مهیا شود شکست خوردند (صدوق، 1378، ج 208:2). حرکتهای سیاسی علویان که بدون توجه به امام (علیه السلام) صورت گرفت و حوادث پس از قیامها، (مانند شکست علویان و افزایش فشار بر آنان، قتل و غارت، افزایش کنترل و مراقبت، زندان و تبعید و مسائلی از این دست) نشان داد که حرکت در مسیری جز مسیر اهل بیت (علیه السلام) ثمرهی مفیدی برای جریان علویان و شیعیان در بر نخواهد داشت و تنها، کار را برای آنان سخت تر میکند.
نتیجه گیری و جمع بندی
همان طور که پیش از این بیان شد در مورد حمایت ائمه (علیه السلام) از قیام علیه حکومتهای جور، با توجه به اینکه ائمه (علیه السلام) تحت کنترل کامل قرار داشتند و امکان ارتباط با شیعیان وجود نداشت و نیز با در نظر گرفتن اصل تقیه (جز در برخی موارد خاص) اطلاعات دقیق و صریحی در دست نیست. اما با این وجود اگر بخواهیم شرایط حمایت امام (علیه السلام) از قیام را جمع بندی کنیم عبارتاند از:
رهبر صالح و واجد شرایط
منظور رهبری است که مورد تأیید ائمه (علیه السلام) و ماذون از جانب ایشان باشد. به عنوان نمونه هنگامی که مأمون، زید بن موسی بن جعفر (علیه السلام) را با زید قیاس کرد، امام رضا (علیه السلام) ضمن مخالفت صریح با وی، نکاتی را دربارهی زید میفرمایند که در ضمن این نکات فضائل یک رهبر برشمرده شده است. امام رضا (علیه السلام) فرمودند:
لا تَقس أخی زَیداً إلی زید بنِ علی ع – فانه کان مِن عُلَماء آل محمدٍ – غضبَ للّه عزَّ وَ جل فَجَاهَدَ أعداءَه حَتّی فِی سَبیلِه – وَ لقَد حَدَّثنی أبی مُوسی بنُ جَعفَر (علیه السلام) – أنهُ سمع أباهُ جَعفر بنَ محَمَّد یَقولُ رَحِمَ اللّه عَمِّی زیداً – إنَّه دَعا إلی الرّضا مِن آل محمدٍ – و لو ظفر لو فی بما دعا إلیه – و قَد استشارَنی فی خُرُوجه فقُلت لَهُ یا عم – إن رَضیتَ أن تکون المَقتول المصلوب بالکناسه فشأنک؛ برادرم را با زید بن علی بن الحسین مقایسه مکن، زید از علمای آل محمد (صلی الله علیه و آله) بود برای خدا خشم گرفت و با دشمنان خدا جنگید تا در راه او کشته شد. پدرم موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود از پدرش حضرت صادق (علیه السلام) شنید که میفرمود خدا رحمت کند عمویم زید را، مردم را به تسلیم شدن در مقابل پیشوای خدا از آل محمد دعوت کرد. اگر پیروز میشد به وعدهی خود وفا میکرد، با من در مورد قیام خود مشورت کرد گفتم عمو جان اگر مایلی کشته و در کنار کناسهی کوفه به دار آویخته شوی مانعی ندارد.
حضرت در ادامه در پاسخ به مأمون (که مدعی شد زید ادعای امامت کرده) فرمودند:
إنَّ زید بن علی (ع9 – لم یدَّع مَا لیسَ له بحقَّ – وَ إنَّه کانَ أتقی للّه مِن ذَاکَ إنَّه قال – أدعُوکُم إلی الرضا من آل محمد…. وَ کانَ زیدٌ وَ اللّه ممن خُوطبَ بهذه الآیه – و جاهدوا فی اللّه حق جهادهِ هُو اجتباکم؛ زید بن علی (علیه السلام) ادعای ناحق نکرد. او پرهیزگارتر از این نسبتها بود. میگفت شما را به تسلیم در برابر پیشوای آل محمد دعوت میکنم. به خدا قسم، زید کسی بود که این آیه شامل او میشد وَ جاهدوا فی اللّه حقَّ جهاده هو اجتباکم (صدوق، 1378، ج 249:1 -248؛ محدث عاملی، 1409ق، ج 54:15).
انتخاب زمان مناسب برای قیام
در هنگام قیام ابومسلم، از امام صادق (علیه السلام) در مورد همراهی کردن وی سؤال شد. حضرت امر به صبر کردند و مشارکت در قیام را منوط به وجود رهبری اهل بیت (علیه السلام) (56) و فرا رسیدن وقت مناسب دانستند.
کُفُّوا السنتَکُم وَ الزمُوا بیُوتَکُم فإنَّه لا یُصیبکم أمرٌ تَخُصُّونَ به أبداً وَ لا یُصیبُ العامّه و لا تزالُ الزیدیَّه وقاءٌ لکُم أبدا؛ زبانهای خود را نگاه دارید و از خانههای خود بیرون نیایید زیرا آنچه به شما اختصاص دارد (منظور خلافت و دولت حق است) به این زودی به شما نمی رسد و به سایران هم نخواهد رسید و پیوسته فرقهی «زیدیه» جلودار شما هستند (مجلسی، 1403 ق، ج 139:52).
یکی از عوامل اصلی به نتیجه نرسیدن قیام علویان، نداشتن درک درست از شرایط زمانی و مکانی بود و این غفلت و ناآگاهی در فاصله گرفتن از مسیر اهل بیت (علیه السلام) ریشه دارد. هر گاه اقدام رهبران قیام با تأسی از امام (علیه السلام) یا با دستور مستقیم ایشان بود، امام (علیه السلام) سرانجام آنان را نیز تأیید میکردند.
هدفمند بودن حرکت
در قاموس اهل بیت (علیه السلام)، مراد از به ثمر رسیدن قیام، لزوما پیروزی ظاهری و شکست مخالفان یا صرفا قیام بالسیف (مانند آنچه زیدیه معتقدند) نیست؛ بلکه عمل به تکلیف چیزی است که در نظر این بزرگواران و پیروانشان اهمیت دارد. البته روشن است که تکلیف امام (علیه السلام) به عنوان رهبر جامعهی اسلامی، با تکلیف سایر افراد جامعه (از بعد رهبری) تفاوتهای اساسی دارد. یکی از عوامل (قطعی) که ائمه (علیه السلام) به طور آشکار و مستقیم (در دوران عباسیان) در قیام علیه حکومتهای وقت مشارکت نمی کردند همین بحث نتیجه بخش بودن حرکت بود. عبارتهایی که از معصومان (علیه السلام) نقل شده حاکی از توجه خاص به این اصل است. در قیام ابن طباطبا، در مورد پیوستن امام (علیه السلام) به قیام کنندگان پس از مدت زمان یاد شده، به نظر میرسد صرف نظر از علم الهی آن بزرگوار در مورد قیام و نتایج آن، حضرت رضا (علیه السلام) به نوعی مردم را متوجه میسازند که این قیامها و جریانهای اعتراضی، (با این شکل و ابزار) در جهت تحقق اهداف عالیه و نهایی امام معصوم (علیه السلام) نیست، زیرا پایدار نبوده و در آن شرایط، ابزار مناسبی محسوب نمی شوند. شیعه معتقد است که امام معصوم (علیه السلام) همواره از بهترین ابزار و وسایل در جهت نیل به اهداف عالیه
استفاده میکنند (درخشه، حسینی فائق، 1392: 169-168).
در این زمینه در بحارالانوار از نعمانی (ره) نقل شده:
نگاه کنید به شیوهی ائمه (علیه السلام) و دستوری که به ما دادهاند و رسمی که داشتهاند، ببینید چگونه در پیشامدها صبر میکردند و خود و شیعیان را از خطرها حفظ مینمودند و منتظر فرج بودند و میگفتند آنها که در این خصوص شتاب میکنند به هلاکت میرسند و گمراه میکردند و آنها که آرزوی (توأم با شتاب) دارند دروغ میگویند. ببینید چطور از کسانی که تسلیم حوادث و گوش به فرمان ائمه (علیه السلام) هستند و منتظر فرج آل محمد (صلی الله علیه و آله) میباشند (که هر وقت خدا مصلحت دید آشکار شود) و بردبار و ثابت میمانند، تمجید نموده و فرموده: آنها رستگارند و چگونه اینان را تشبیه کرده به سنگری که بر شالودههای خود پایدار باشد (مجلسی، 1403ق، ج 140:52).
در سیرهی امام رضا (علیه السلام) مفاهیم و جهت گیریهای سیاسی بیش از آنکه در اقدام عملی متجلی شود بیشتر در قالب ارشاد و بیان مفاهیم، اصول کلی و مخالفت با انحراف فکری و عقیدتی در جریان بود و حضرت به دلایل شرایط خاصی که (در زمانهارون، امین و درگیریهای امین و مأمون) داشتند، از شیوهی علمی و نشر معارف اهل بیت (علیه السلام) برای بیان مواضع سیاسی استفاده کردند. در این زمینه احادیث بسیاری از امام رضا (علیه السلام) نقل شده که به صراحت دلالت سیاسی دارند و ضمن زیر سؤال بردن حکام جور، خطوط فکری اهل بیت (علیه السلام) را به صراحت بیان میکنند.
پینوشتها:
1. استاد علوم سیاسی دانشگاه امام صادق (علیه السلام).
2. دانشجوی دکتری روابط بین الملل دانشگاه تربیت مدرس
h.faegh@gmail.com
3. در نوشتار حاضر در این مورد به طور مفصل بحث و دیدگاههای مختلف بررسی میشود.
4. شیعه، کسانی هستند که علی (علیه السلام) را به وجه خاص همراهی کردند و به امامت و خلافت او از طریق نص و وصیت جلی یا خفی معتقدند و بر این باورند که پیشوایی، از او و خاندانش خارج نمی شود و اگر بیرون رود در نتیجهی ستمی است که دیگران روا داشتهاند یا به موجب تقیهای است که خود پیشه ساختهاند (شهرستانی، 1368، ج 146:1).
5. امویان تعصب زیادی نسبت به عرب به خرج میدادند و غیر عرب را از هر جهت پست و زبون میداشتند و با مردمی (غیر عرب) که تحت استیلای آنان بودند به سختی و بدی رفتار میکردند و حتی آنانی که مسلمان میشدند از گزند ایشان در امان نبودند. ستم و تبعیض علیه موالی تا جایی پیش رفت که گفتند: «نماز را نمی شکند جز خری، سگی یا یکی از موالی» (20:1365).
6. انحرافهای مذهبی، غفلت و بی خبری مردم نسبت به امور دینی در این دوران به حدی بود که انس بن مالک در توصیف زمان خود میگوید از آنچه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود چیزی به چشم نمی خورد (محدث عاملی، 1409 ق، ج 57:1) و در برخی منابع دیگر نیز آمده که در این دوران مردم حتی کیفیت اقامهی نماز و گزاردن حج را نمی دانستند (محقق الکاظمی، 56:1316).
7. پس از واقعهی کربلا، شیعیان به دو دسته تقسیم شدند گروهی اندک، به امامت امام سجاد (علیه السلام) معتقد بودند (جعفری، 1368: 283 و 286) و گروه دیگری که شمار آنان تقریبا اکثریت شیعیان را در بر میگرفت به محمد بن حنفیه (فرزند حضرت علی (علیه السلام)) متمایل شدند و در پی این بودند که وی قیام کند و انتقام بنیهاشم را از امویان بستاند (طوسی، 1348: 123).
8. البته در کنار قیامهای علویان، شورشهای خوارج (به خصوص در زمان مروان)، شورشهای غیردینی و نیز اعتراض گروههای مختلفی از مسلمانان به عملکرد نادرست و بی اعتنایی خلفای اموی به اصول اسلام، زمینه را برای گسترش اعتراضها فراهم کرده بود.
9. از بررسی موارد کاربرد این شعار و لفظ «الرضا» چنین بر میآید که مقصود از آن در عرف اهل آن زمان «منتخب»، «برگزیده» و «کسی که مورد قبول اکثریت مردم با اهل حل و عقد او را انتخاب کرده و پسندیده باشند» بوده و «الرضا من آل محمد (صلی الله علیه و آله)» به معنی کسی است که دارای دو ویژگی باشد: منتخب و از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) (اللّه اکبری، 1381: 107).
10. در مورد محوریت خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) باید گفت که عباسیان در ابتدای خلافتشان و در زمانی که هنوز جایگاهشان تثبیت نشده بود همچنان از نام علویان استفاده میکردند، اما پس از آنکه پایههای حکومت خود را مستحکم کردند به طور جدی به مقابله و سرکوب آنان پرداختند. به عنوان نمونه سفاح در خطبهی آغاز خلافتش از فضل خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) سخن آورد و از غصب خلافت توسط امویان و ظلم به اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) یاد کرد؛ اما پس از به قدرت رسیدن براساس این سخن منصور، فعالیتهای خود را سامان دادند که «هر کس در کار خلافت با ما رقابت کند با او به زبان شمشیر سخن کنیم» (ابراهیم حسن، 1373، ج 56:2).
11. در یک نگاه کلی، دورهی خلافت عباسیان به دو بخش تقسیم میشود که شواهد تاریخی از تفاوتهای آشکاری میان این دو بخش حکایت دارد. دورهی نخستین که «عصر طلایی عباسیان» خوانده شده، از آغاز پیدایش دولت عباسی (132 هجری) تا مرگ مأمون (218 هجری) ادامه مییابد. در این دوره، دولت عباسیان از حیث حکومتی و کشوری به انتهای درجهی عظمت رسید. دورهی دوم که روزگار انحطاط و تنزل به شمار میآید. از خلافت معتصم (218 هجری) آغاز میشود و با سقوط بغداد به دست مغول پایان مییابد (زیدان، 239:1386).
12. به نظر میرسد بیعت آنان در این مقطع بر این اساس صورت گرفت که اگر علویان به قدرت رسیدند آنها بتوانند حقی برای خود مطالبه کند و در ظاهر خود را جزئی از علویان نشان دهند، تا ضمن استفاده از محبوبیت علویان در میان عامهی مردم، تشکیلات و دعوت خود را نیز مخفی نگاه دارند.
13. برای مطالعهی بیشتر در این زمینه به این منابع مراجعه کنید: (جومرد، 1963 م: 47؛ اصفهانی، 1971م: 188-185؛ ابراهیم حسن، 1373، ج 2: 30؛ (الله اکبری، 1381: 89؛ دینوری، 1364: 375).
14. در سال 99 عمر بن عبدالعزیز قدرت را به دست گرفت و تلاش کرد از رنج و ستمهایی که بر علویان وارد میشود جلوگیری کند. در زمان وی، فرصتی برای علویان پدید آمد تا به اوضاع خود سر و سامان بخشند. در این میان، عباسیان هم با زیرکی از فرصت به وجود آمده نهایت استفاده را برده و تشکیلات مخفیانه و منسجمی را تشکیل دادند. دعوت در این مرحله، عمدتا متکی به دستورها و مدیریت محمد بن علی بود و در عین اینکه سازمان و دعوت خود را سر و سامان میداد از ظرفیت نیروهای رقیب هم به خوبی استفاده کرد.
15. مرحلهی مبارزهی نظامی سبب آشکار شدن تشکیلات عباسیان گشت و این مرحله با نام ابومسلم، پیوندی ناگسستنی دارد.
ابومسلم در موضوع دعوت به جایی رسید که هیچ یک از یاران او نرسیده بودند و کارش همراه با دوستی و محبت استوار و از بلند منزلت ترین مردم در نظر شیعه شد، آن چنان که به او سوگند میخوردند و سوگند خود را نمی شکستند و همواره بدون اینکه خسته شوند دربارهی او سخن میگفتند (دینوری، 1364: 385).
16. به عنوان نمونه: قتل عبدالله بن معاویه به دست ابومسلم (اصفهانی، 1380: 191)، قتل و سرکوب قیام «شریک بن شیخ الفهری» به دست ابومسلم (مقدسی، 1374، ج 2: 948).
17. در بین سالهای 100 تا 132 که علویان علیه امویان فعالیت میکردند، عباسیان براساس برنامههای تعیین شده، از حرکتها و قیامهای شیعیان دوری میجستند و نیز آنها را از فعالیتهای خود آگاه نمی کردند (اصفهانی، 1971م: 200). به عنوان مثال در قیام زید و یحیی بن زید عباسیان از یاری آنان منع شدند (همان: 231 و 242).
18. البته از وجه دیگر میتوان این طور تقسیم بندی کرد که پس از قیام زید و به خصوص با روی کار آمدن عباسیان، بنی الحسن از بنی الحسین جدا شدند و به بهانهی زید و فرزندش یحیی، روی کار آوردن یکی از بنی الحسن به نام محمد بن عبدالله (نفس زکیه) را وجهه همت خود قرار دادند. اینها به تدریج گروهی از شیعیان را نیز دور خود جمع کردند که عنوان زیدیه بر آنان اطلاق شد (به گفتهی برخی، اساسا مؤسس و پایه گذار حقیقی مذهب زیدیه، عبدالله بن حسن و پسرانش بودند).
19. در زمان خلافت سفاح، از آنجایی که حکومت در پی تثبیت جایگاه خود و مبارزه با بقایای حکومت اموی بود، صلاح ندانستند به طور جدی با رقبای علوی (نظیر نفس زکیه) برخورد کنند (اصفهانی، 1380: 265).
20. عباسیان، پیش از رسیدن به قدرت با محمد نفس زکیه بیعت کرده بودند؛ خاندان عبدالله بن حسن، نفس زکیه را «مهدی موعود» میدانستند و این باور در اقبال عمومی به سمت وی تأثیر بسزایی داشت. بر همین اساس عباسیان آنان را به عنوان یکی از رقبا و حتی دشمنان اصلی میپنداشتند. در این مورد نظرهای مختلفی هم وجود دارد (کریمیان، 1364: 85) و برخی معتقدند عبدالله محض و سایر اهل بیت (علیه السلام)، او انکار داشتند که نفس زکیه مهدی موعود است و میگفتند مهدی موعود غیر از اوست.
21. محمد بن عبدالله بن حسن معروف به نفس زکیه.
22. نقل شده که امام (علیه السلام)، فرزندان عبدالله را از قیام منع فرموده بودند و حتی ایشان در آغاز قیام نفس زکیه از مدینه خارج شدند و پس از کشته شدن وی به مدینه رجعت کردند (اربلی، 1381 ق، ج 2: 379).
23. منصور پس از قیام محمد و ابراهیم، اوضاع را بر علویان بسیار دشوارتر کرد و علاوه بر علویان هر کس را که به نوعی با اینها همکاری نموده بود (از جملهی آنان عباده بن عوام و ابوحنیفه) سخت مجازات کرد (اصفهانی، 1380: 317).
24. منصور به بهانهی مقابله با محمد و ابراهیم (فرزندان عبدالله بن حسن) علویان را به قتل میرساند و به بدترین وضع با خاندان عبدالله بن حسن برخورد کرد. در مورد جزئیات فجایعی که بر سر این خاندان به دست منصور آمد به این منابع مراجعه کنید: (طبری، 1375: 4861-4768؛ اصفهانی، 1380: 240-228).
25. جزئیات سخنان امام (علیه السلام) با منصور در این منبع آمده است: (اصفهانی، 1380: 346 – 343).
البته در این شرایط اجتماعی که به گفتهی شیخ مفید «و هم استحلوا دماء المسلمین و سفکوها» (1413الف: 285) بدیهی است که امام (علیه السلام) بسیاری از اقدامهایشان را مخفی نگاه دارند یا در پوشش تقیه عمل کنند.
27. برای مطالعهی بیشتر در این زمینه به این منبع مراجعه کنید. در این منبع به تفصیل برخوردهای منصور با امام صادق (علیه السلام) آمده است (مظفر، 1367: 187-164).
28. برای آگاهی بیشتر در این زمینه به این منبع مراجعه کنید: (جباری، 1382).
29. برای اطلاع بیشتر در این زمینه به منبع ذیل مراجعه کنید: (طوسی، 1417: 347).
30. عباسیان با شناختی که از بنیهاشم و شیعیان داشتند، ارتباط امامان (علیه السلام) را با شیعیان به دقت تحت نظر داشتند.
31. به نظر میرسد لفظ «معتدل» در منبع یاد شده فقط از حیث مقایسه بیان شده زیرا به اذعان اکثر منابع موثق، ائمه (علیه السلام) همواره تحت فشار و در سخت ترین شرایط به سر میبردند.
32. حسین بن علی بن حسن (مثلث) بن حسن (متنی) بن حسن بن علی بن ابیطالب.
33. در این منابع دربارهی قیام و شهادت حسین آمده است: (مسعودی، 1374، ج 2: 332؛ ابن اثیر، 1371، ج 16: 45- 37؛ ابن طباطبا، 1360: 261-260).
34. «لم یکن لنا بعد الطف مصرع أعظم من فخ» در برخی از منابع این قول به امام جواد (علیه السلام) منتسب شده است. برای مطالعهی بیشتر در این زمینه به این منبع مراجعه کنید: (مجلسی، (1377). ترجمهی بحار الانوار، زندگانی امام موسی کاظم (علیه السلام)، موسی خسروی، تهران: اسلامیه. جلد 48. متن اصلی صفحه: 146. ترجمه: 165. حکیمی، 1380، ج 5: 214).
35. سرزمین فخ در نزدیکی مکه (ورودی شمالی) و در چهار کیلومتری مسجد الحرام قرار دارد.
36. امام دوبار در زندانهارون محبوس شدند: بار نخست در بصره و در زندان عیسی بن جعفر، استاندارد بصره (عمویهارون) (کلینی، 1362، ج 1:476). بار دوم در زندان سندی بن شاهک (در بغداد) که در آنجا به شهادت میرسند (مجلسی، بی تا، ج 48: 223).
37. این ماجرا از قول «یحیی بن خالد برمکی» و «عیسی بن جعفر» نقل شده است.
38. لازم به تذکر و توجه است که اعلام امامت امام رضا (علیه السلام) در سال 187 صورت گرفت و اهمیت این مقطع زمانی از این جهت است که در همین سال خاندان برمکیان مورد غضب هارون قرار گرفتند و پس از برکناری آنان است که شاهد ضعف و اختلال در ساختار خلافت عباسی هستیم. البته روشن است که اصحاب خاص و یاران نزدیک امام کاظم (علیه السلام) پیش از شهادت ایشان از این امر (امامت امام رضا (علیه السلام)) آگاهی داشتند و منظور از اعلام امامت، به طور عمومی است.
39. «کتب صَاحب الخیر إلیهارون بذلک قَال قد أمنَّا جانبه» (همان، ج 49: 114؛ صدوق، 1378، ج 2: 205).
40. قیام ادریس نفوذ عباسیان را در شمال آفریقا تهدید میکرد.
41. ادریس بن عبدالله بن حسن، برادر دیگر نفس زکیه (ادریس بن عبدالله از علویانی بود که از پیکار فخ جان سالم به در بردند).
42. شیعه در لغت به معنای پیروان و انصار است. این واژه که از «مشاع» و «متابعت» گرفته شده است، بر همهی صیغه با لفظی یکسان به کار میرود و معنای لغوی و اختصاصی آن، بر پیروان و طرف داران امامت حضرت علی (علیه السلام) و فرزندان ایشان دلالت دارد. این مفهوم از واژهی شیعه، وضعیتی یافته که وقتی اسم شیعه به طور مطلق به کار میرود، همین معنا به ذهن متبادر میشود (معروف حسنی، 1376: 9).
43. نظیر: علوی، امامی، حسینیه، اثنی عشری، جعفری، در عرف رجال نویسان شیعه، تنها بر شیعیان 12 امامی عنوان شیعه اطلاق میشود و در زبان فقها گاهی از آنان به عنوان «اصحابنا» یا «اصحابنا الامامیه» تعبیر میشود.
44. آراء و اعتقاد واقفیه نسبت به امام کاظم (علیه السلام) مختلف است و در میان آنها اینکه آیا حضرت زنده است یا خیر، به آسمان رفته یا در زمین، از دیدهها پنهان گشته، او را کشتهاند یا خود از دنیا رفته مسائلی است که در تاریخ فکری و اعتقادی این گروه وجود دارد ولی آنچه که از نظر کلی میتوان در مورد واقفیه بیان کرد این است که همهی آنان بر این عقیده وحدت نظر دارند که امام کاظم (علیه السلام)، امام قائم است و پس از او امامی وجود ندارد (تقوی، 1366: 192).
45. برخی، دلایل دیگری برای شکل گیری این فرقه آوردهاند، نظیر حدیثی از امام صادق (علیه السلام) «أن من ولدی القائم أو» «أن موسی (علیه السلام) هو القائم»، «فرزندان من یکی قائم است» (مجلسی، بی تا، ج 48: 272)، که البته به نظر میرسد دنیا دوستی و طمع ورزی آنان عامل بسیار مؤثری بود.
46. برای مطالعهی بیشتر در زمینهی عقاید واقفیه و رد آنان به این منابع مراجعه کنید: (مجلسی، بی تا، ج 48: 250 به بعد؛ مفید، 1413 ق ب: 315 – 313؛ همان، 1395 ق: : 40- 37).
47. برخی از اصحاب که دچار گمراهی شده بودند پس از مدتی از اعتقاد انحرافی دست کشیده و به امامت امام رضا (علیه السلام) ایمان آوردند. برای آگاهی بیشتر در این زمینه به این منبع مراجعه کنید: (مجلسی، بی تا، ج 48: 257).
48.ای زید قول پستهای مردم کوفه مغرورت کرد که گفتند فاطمه رحم خود را نگاهداشت و خدا آتش را بر ذریهی او حرام گردانید؟ این شأن مخصوص حسن و حسین (علیه السلام) است اگر تو این طور میبینی که خدا را معصیت کنی و داخل بهشت شوی و موسی بن جعفر (علیه السلام) اطاعت خدا کند و به بهشت داخل شود پس تو در نزد خدا گرامی تر از موسی بن جعفر (علیه السلام) خواهی بود یعنی او به سبب عبادت به آن مرتبه رسیده و تو بدون سبب، پس تو گرامی تر خواهی بود. به خدا قسم که احدی به غیر از اطاعت به پاداش نیکو که در نزد خداست مفتخر نشود و تو میپنداری که به سبب معصیتی به اجر آخرت میرسی پس گمان تو بد است، زید عرض کرد: من برادر تو و پسر پدر تو هستم. حضرت رضا (علیه السلام) فرمود در وقتی که خدا را اطاعت کنی برادر من خواهی بود همانا نوح (علیه السلام) گفت: پروردگارا پسر من کنعان از اهل من بود و تو فرموده بودی که اهل تو را نجات دهم و او هلاک شد و حال اینکه وعدهی تو راست است و تو بهترین حکم کنندگانی. حق تعالی فرمود: ای نوح به درستی که از اهل تو نبود یعنی از اهل دین نبود بلکه او اصحاب کرداری ناشایست بود پس خدای تعالی به سبب معصیت، او را از اهل نوح بیرون کرد.
این کلام امام (علیه السلام) را از آن جهت به طور کامل نقل کردیم که این باور در میان عامه و حتی برخی محبان اهل بیت (علیه السلام) وجود داشت و حضرت به صراحت با آن مخالفت نمودند و موضعشان را اعلام فرمودند.
49. محمد بن جعفر را از ائمهی زیدیه خواندهاند.
50. نقل شده در میان قیام کنندگان خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) او نخستین کسی است که خود را امیرالمؤمنین نامید (مسعودی، 1374، ج 2: 440).
51. «و بر ظالمان تکیه ننمایید که موجب میشود آتش، شما را فراگیرد.»
52. بنابراین، در اینکه برخی رهبران قیامهای شیعی افرادی مؤمن، متقی، فاضل، ظلم ستیز و دارای نیات اصلاح طلبانه بودند و از این جهت مورد تأیید ائمه (علیه السلام) بودند، شک و تردیدی نیست؛ اما این یک سوی مسئله است و دلیل نمی شود سوی دیگر مسئله، یعنی قیام و رهبری آنان در آن برهه از زمان، مورد تأیید امام زمان نیز باشد، چنان که روایتهای مطرح شده در این باب هم، همه ناظر به سوی مسئلهی اول است.
53. برای مطالعهی بیشتر در این زمینه به این منبع مراجعه کنید: (محدث عاملی، 1409 ق: ج 15: 54).
54. حرکت ابن طباطبا (عطاردی، 1406 ق، 50؛ ابن اثیر، 1371، ج 16: 253- 248)، قیام زید بن موسی (برادر امام رضا (علیه السلام))، قیام محمد بن جعفر معروف به دیباج (پسر امام صادق (علیه السلام))؛ برای آگاهی بیشتر از این قیامها به این منبع مراجعه کنید: (مسعودی، ج 2: 450- 439).
55. برای آگاهی بیشتر بنگرید به: (مجلسی، بی تا، ج 49: 216؛ صدوق، 1378، ج 2: 233؛ عطاردی، 1406 ق، ج 1: 176؛ مفید، 1413 ق الف، ج 2: 212).
56. در همان کتاب، این حدیث نیز در این مورد نقل شده است: «بنشینید در خانههای خود، هر وقت دیدید ما دور مردی گرد آمدهایم با سلاح به سوی ما بشتابید.»
منابع تحقیق :
قرآن کریم.
ابراهیم حسن، حسن، (1373). تاریخ سیاسی اسلام. مترجم ابوالقاسم پاینده، بی جا: جاویدان.
ابن اثیر، عزالدین، (1371). الکامل فی التاریخ. مترجمان ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی، تهران: مؤسسه مطبوعاتی علمی.
ابن طباطبا (طقطقی)، محمد بن علی، (1360). الفخری فی الاداب السلطانیه و الدول الاسلامیه. مترجم محمد وحید گلپایگانی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
اخوان حکیمی، محمد رضا، (1380). الحیاه. مترج احمد آرام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
اربلی، علی بن عیسی، (1381 ق). کشف الغمه فی معرفه الائمه (علیه السلام). مترجم حسین زوائی، تبریز: حاج محمد باقر کتابچی حقیقت. اسلامیه.
اصفهانی، ابوالفرج، (1380). مقاتل الطالبین. سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
اصفهانی، ابوالفرج، (1371). اخبار الدوله العباسیه. مصحح عبدالعزیز الدوری و عبدالجبار المطلبی، بیروت: دارالطلیعه للطباعه و النشر.
اعلام الهدایه: الامام علی بن موسی (علیه السلام) «الرضا»، (1422). مجمع جهانی اهل بیت (علیه السلام).
ترمانینی، عبدالسلام، (1385). رویدادهای تاریخ اسلام. قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
تقوی، سید رضا، (1366). مجموعه آثار دومین کنگره جهانی حضرت رضا (علیه السلام). واقفیه و حضرت رضا (علیه السلام). مشهد: آستان قدس رضوی.
جباری، محمد رضا (1382). سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه (علیه السلام). چاپ دوم، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
جعفری، سید حسین محمد، (1368). تشیع در مسیر تاریخ. مترجم سید محمد تقی آیت اللهی، چاپ پنجم، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
جعفریان، رسول، (1386). حیات سیاسی و فکری امامان شیعه (علیه السلام). قم: انصاریان.
جومرد، عبدالجبار، (1963). داهیه العرب ابوجعفر منصور. بیروت.
حیدر، اسد، (1403 ق). الامام صادق (علیه السلام) و المذاهب الاربعه. بیروت: منشورات دارالکتب العربی.
خسروی، موسی، (1377). زندگانی امام موسی کاظم (علیه السلام). تهران: اسلامیه.
خضری، سید احمد رضا، (1378). تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه. تهران: سمت.
درخشه، جلال، سید محمد مهدی حسینی فائق، (1391). سیاست و حکومت در سیره امام رضا (علیه السلام). تهران: بنیاد بین المللی فرهنگی و هنری امام رضا (علیه السلام).
دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، (1364). اخبار الطوال. مترجم محمود مهدوی دامغانی، تهران: نی.
زیدان، جرجی، (1386). تاریخ تمدن اسلام. علی جواهر کلام، تهران: امیرکبیر.
شهرستانی، ابوالفتوح محمد بن عبدالکریم، (1368). الملل و النحل. جلد 1، قاهره.
صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، (1378). عیون اخبار الرضا، تهران: جهان.
طباطبایی، سید محمد حسین، (1362). شیعه در اسلام. تهران: بنیاد علمی و فکری علامه طباطبایی.
طبرسی، (1390). إعلام الوری بأعلام الهدی. تهران: اسلامیه.
طبری، محمد بن جریر (1375). تاریخ طبری. مترجم ابوالقاسم پاینده. جلد یازدهم، چاپ چهارم، تهران: اساطیر.
طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، (1348). اختیار معرفهی الرجال (معروف به رجال کشی). مصحح حسن مصطفوی، مشهد: انتشارات دانشگاه فردوسی.
طوسی، محمد بن حسن، (1417 ق). کتاب الغیبه ی. چاپ دوم، قم: مؤسسه المعارف الاسلامیه.
عطاردی، عزیزالله، (1406 ق). مسند الامام الرضا (علیه السلام). مشهد: آستان قدس رضوی.
کریمیان، حسین، (1364). سیره و قیام زید بن علی. تهران: علمی و فرهنگی.
کوفی، ابن اعثم، (1406). الفتوح. بیروت: دارالکتب العلمیه.
کلینی، ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق رازی، (1362). الکافی. تهران: اسلامیه.
الله اکبری، محمد، (1381). عباسیان از بعثت تا خلافت. قم: بوستان کتاب.
اللیثی، سمیره مختار، (1387). مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسی. مترجم سید کاظم طباطبایی، مشهد: آستان قدس رضوی.
مجلسی، محمد باقر، (1403 ق). بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار (علیه السلام). بیروت: داراحیاء التراث العربی.
محدث اربلی، علی بن عیسی اربلی، (1381ق). کشف الغمهی فی معرفهی الأئمه ی. تبریز: بنیهاشمی.
محدث عاملی، (1409ق). تفصیل وسائل الشیعهی إلی تحصیل مسائل الشریعه ی. قم: آل البیت (علیه السلام).
محقق الکاظمی، (1316). کشف القناع فی حجیه الاجماع. تهران: بی نا.
مرتضی عاملی، جعفر، (1365). زندگانی سیاسی امام رضا (علیه السلام). بی جا: کنگره جهانی امام رضا (علیه السلام).
مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین مسعودی، (1374). مروج الذهب. مترجم ابوالقاسم پاینده، تهران: علمی و فرهنگی
مظفر، محمد حسین، (1367). صفحاتی از زندگانی امام صادق (علیه السلام). سید ابراهیم علوی،: رسالت قلم.
معروف حسنی، هاشم، (1376). عقیده الشیعه الامامیه، بیروت.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، (1395). کمال الدین و تمام النعمهی. تهران: اسلامیه.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، (1413 ق الف). الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد. تحقیق: مؤسسه آل البیت (علیه السلام) لاحیاء التراث، الطبعه الاولی، قم: المؤثمر العالمی لالفیه الشیخ المفید.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، (1413 ق ب). الفصول المختاره. قم: کنگره شیخ مفید.
مقدسی، مطهر بن طاهر، (1374). البدا و التاریخ. مترجم محمد رضا شفیعی کدکنی، تهران: آگاه.
ولایتی، علی اکبر، (1366). مجموعه آثار دومین کنگرهی جهانی حضرت رضا (علیه السلام). جلد دوم. مشهد: کنگرهی جهانی حضرت رضا (علیه السلام).
هولت، پی ام. لمبتون، برنارد ان.ک.س، لوییس، (1387). تاریخ اسلام کمبریج، مترجم تیمور قادری، جلد اول، تهران: مهتاب.
منبع مقاله :
فرهنگنامه رضوی، سال اول، شمارهی چهارم، شماره مسلسل 4، زمستان 1392.