نویسنده: محمد لک علی آبادی
عظمت و توکل حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره)
در مراسم سالگرد ارتحال ملکوتی مرجع عالی قدرحضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) جناب شیخ حسین انصاریان، خاطرات و نکاتی را در عظمت شخصیت بی بدیل این عالم ربانی ذکر کردند و بیان داشتند:
خدمت یکی از شاگردان آیت الله بروجردی (ره) که خود از مراجع معظم تقلید هستند رسیدم و ازایشان پرسیدم: «شما که شانزده سال شاگرد آیت الله بودید و با ایشان رفت و آمد داشتید، اگر بخواهید ایشان را در یک جمله معرفی کنید چه می گویید؟» ایشان فرمود: «او مرد خدا بود.» یعنی مرد پست و مقام، هوای نفس و زرق و برق دنیایی نبود و تنها در مسیر حق گام بر می داشت.
خادم آیت الله نقل می کردند: ایشان ظهرها جهت اقامه نماز جماعت به مسجد اعظم در حرم مطهر حضرت معصومه (س) می رفتند و پس از بازگشت از حرم، به اتاق خودشان می رفتند و در را از داخل قفل کرده مشغول عبادت می شدند. پس از تمام شدن عبادت و نمازشان، در را می گشودند و وقتی من به نزدشان می رفتم یا برای شان غذا می بردم، می دیدم که ایشان در هنگام عبادت چندان گریسته اند که محاسن، سینه و حتی قبای شان کاملاً خیس شده است. این مرجع عالی قدر، در هنگام عبودیت خداوند و نیز از خوف خداوند این چنین می گریستند.
مرحوم آقای فلسفی، نقل می کنند: در دوران مرجعیت آیت الله بروجردی (ره) مدتی بود که وجهی به حوزه علمیه نمی رسید. فصل
زمستان بود و چند هزار نفر نگران و منتظر بودند. دراین موقع حضرت امام خمینی (ره) نامه ای نوشتند و از من خواستند که نزد چند نفر از تاجران و بازاریان تهران بروم و هزینه مورد نیاز را از آنان قرض گرفته، در اختیار آیت الله بروجردی (ره) قرار دهم تا ایشان بتوانند شهریه طلاب را بپردازند.
من قبل از هراقدامی نزد آیت الله بروجردی آمدم و نامه امام خمینی را برای ایشان خواندم. آقای بروجردی از امام و توجه شان تقدیر کردند و به من گفتند: «من هشتاد سال است که جز در خانه خدا در هیچ خانه ای را نزده ام؛ شما هم واسطه نشوید که ما در خانه غیر خدا برویم. خدا خودش این وضعیت را سامان می بخشد.» گفتم: «چشم، اگر شما نمی خواهید هیچ اقدامی نمی کنم.»
عصر آن روز قبل از بازگشت به تهران جهت دیدار مجدد و خداحافظی، نزد آیت الله بروجردی رفتم. ایشان فرمودند: «آقای فلسفی! به محض رفتن شما، یکی از تاجران خلیج فارس آمد، وجوهاتش را حساب کرد و سهم خود را پرداخت، خداوند شهریه طلبه ها را تا سه ماه دیگر رساند.» توکل و توجه ایشان به حضرت حق آن قدر زیاد بود که همه را شگفت زده می کرد.
روحانی مسنی که خود شاهد مرحوم آیت الله بروجردی بود، می گفت: «پس از اتمام مراسم و روضه ها، از محضر ایشان درخواست دعا می نمودند، وقتی آقا دستشان را بالا می بردند و دعا می کردند و آمین می گفتند، در آن هنگام، مثل این بود که در و دیوار و همه اشیاء نیز با ایشان آمین می گویند.»
شیخ حسین انصاری نقل می کردند: زمانی که کودک بودم شنیدم که شاه زاده عربستان، صعود بن عبدالعزیز وزیر امورخارجه عربستان که بسیار ثروتمند و معروف به «پادشاه نفت» بود به ایران سفر می کند. او در دیدار با شاه، از او می خواهد که بزرگ ترین مقام معنوی شیعیان را به او معرفی کند. شاه و درباریان، آقای بروجردی را معرفی می کنند. سپس مأموری از دربار نزد آیت الله بروجردی می آید و به او خبر می دهد که نماینده عربستان قصد دیدار او را دارد. آقای بروجردی می فرمایند: «ما با پادشاهان کاری نداریم، از جانب من از ایشان تشکر کنید.»
پس از بازگشت مأمور دربار، بعضی از علماء به آیت الله، اعتراض می کنند که دیدار شما با این شخص برای بهبود روابط بین دو کشور اسلامی بسیار مفید بود و برای زائران مکه و مدینه نیز خالی از فایده نبود.
آیت الله بروجردی می فرمایند: «این مسئول عربستانی وهابی است و وهابی ها اعتقادی به زیارت قبور ائمه و امامزادگان (ع) ندارند بلکه اصلاً بر سر مزار اموات نمی روند، از این رو اگر ملاقات با او را می پذیرفتم او قطعاً مستقیم به دیدار من می آمد و به زیارت حضرت معصومه (س) نمی رفت. چنین بی حرمتی را نه خود می توانستم تحمل کنم و نه در روز قیامت پاسخی داشتم که به ساحت مقدس حضرت معصومه (س) بدهم.»
اخلاص در عمل و نقاد بودن خداوند
از جمله مسائلی که در جامعه مطرح است و شاید بتوان گفت: در بین جوانان بیشتر شایع می باشد، موضوع امید و رجاء به رحمت خداوند در وقت توجه به اعمال و رفتار شخص است. آنچه از روایات اسلامی برداشت می شود این است که در این گونه موارد باید نفس خود را سرزنش کرده و حتی به اعمال نیک و شایسته خود هم چندان تکیه نکنیم تا چه رسد به رفتاری که به صورت خطاء و خدای ناخواسته با عنوان گناه مرتکب شده ایم.
یک روز که در محضر آیت الله علوی بروجردی بودیم، ایشان نقل کردند: در جلسه ای که استادان و بزرگان حوزه علمیه در خدمت آیت الله العظمی بروجردی (ره) بوده اند، ایشان حدیث نفس کرده، می گفتند: «زمانی که رضاخان کشف حجاب می کرد، من تصمیم گرفتم ضد این عمل غیراسلامی قیام کنم و کشته شوم اما عده ای از دوستان مانع شدند و گفتند: حضور شما برای اسلام مهم تر است و با این سخنان اجازه ندادند قیام کنم، اما حال از انجام ندادن آن کار، بسیار متأسفم.»
در این زمان، یکی از آقایان سکوت مجلس را می شکند و می گوید: من اگر جای شما بودم ناراحت نمی شدم زیرا شما این خدمات را به اسلام کرده اید و حدود ده دقیقه برخی از خدمات ایشان را نام می برد. آقای بروجردی در پاسخ می فرمایند: «آری، اگر حساب با شما باشد، من خدماتی دارم، اما محاسب و نقاد کس دیگری است.» سپس می فرمایند: «اخلص العمل فان الناقد بصیر»(21) در این حال اشک از چشمان آیت الله جاری می شود و جلسه را منقلب می کند. چند دقیقه بعد آقای گلپایگانی (ره) می فرمایند: «آقا! حدیث: مداد العلماء افضل من دماء الشهداء صحیح است؟»
آقای بروجردی می فرمایند: «بله» آن گاه آقای گلپایگانی می گوید: «این کتاب جامع الاحادیث شما مصداق همین روایت است.» آقای بروجردی پس از شنیدن این سخن، اندکی تسکین می یابد و آرام می شود.
عظمتی از احاطه علمی آیت الله بروجردی (ره)
در روایتی آمده است که: هرگاه از صالحان یاد شود، پروردگار رحمتش را نازل می کند. (22)بدون تردید برترین نمونه های صالحان، ائمه (ع) هستند و پس از آنها عالمان و اولیاء از مقربان درگاه الهی هستند. این افراد، بسیاری از رویدادهای پنهانی حال و آینده باخبرند؛ از جمله این افراد، آیت الله العظمی بروجردی (ره) بودند. مرجعیت ایشان به حدی قوی بود که وقتی در حوزه علمیه قم تدریس می کردند، سه تن از مراجع بزرگ در کلاس درس ایشان حاضر می شدند و از شخصیت والای علمی شان بهره می بردند. هم چنین در دوره حیات آیت الله بروجردی، هیچ کس جز ایشان در جهان شیعه مرجعیت نداشت و ایشان مرجعیت مطلق جهان شیعه را دارا بودند.
درباره باخبر بودن آیت الله بروجردی از حوادث پنهانی، حکایت های بسیاری گفته شده است، من یکی از مستندترین آنها را در این جا نقل می کنم: سال ها پیش، دو نفر از اهالی یکی از روستاهای اطراف بروجرد، در فصل زمستان که کشاورزی تعطیل بوده، برای کار به تهران می روند. پس از پایان کار، تصمیم به بازگشت می گیرند. در این مدت، یکی از آن ها همه مبلغ و دیگری بیشتر مبلغ درآمد خود را خرج کرده و از این رو، یکی از آنان هیچ پولی برای بازگشت نداشته و دیگری اندک پول همراهش بوده است، اما دوستش را از داشتن این مبلغ پول با خبر نمی کند و پول را در کیسه کوچکی که از داخل روی قسمت شانه لباسش دوخته بود، می گذارد.
آن دو از تهران حرکت می کنند و وقتی به قم می رسند پولی برای ادامه راه نداشته اند به همین سبب، فردی که به حقیقت پولی همراه نداشته به دیگری می گوید: «خوب است در قم به دیدار آیت الله بروجردی برویم؛ ایشان همشهری ماست و در سخاوت زبان زد همگان است؛ حتماً به ما کمک خواهد کرد.» دیگری نیز می پذیرد و با هم به دیدار آیت الله بروجردی می روند.
پس از حضور خدمت ایشان، ماجرا را این چنین تعریف می کنند: آیت الله بروجردی (ره) پس از شنیدن سخنان آنان، مقداری پول به فردی که به راستی پولی نداشته می دهد و به دیگری، مبلغی کمتر از آن می دهد که در صورت جمع با مبلغی که نزد خود او بود، درست به اندازه مبلغ اهدایی به دوستش می شده، آن گاه آیت الله دست بر شانه فردی که پول خود را در آن جا پنهان کرده بود می زند و می فرماید: «حالا پول های تان به یک اندازه شد.» اطرافیان از این سخن آیت الله بروجردی چیزی در نمی یابند و تنها خود فرد متوجه منظور ایشان می شود. این حکایت را همین شخص تعریف می کند و در منطقه خودشان این جریان مشهور و معروف می باشد.
عنایت آیت الله بروجردی به عزادار امام حسین (ع)
یکی از افتخارات بزرگ شیعیان، امکان استفاده از محضر بزرگان، مراجع تقلید و نایبان امام زمان (عج) است. مسئولیت بزرگ آنان، انتقال دین به نسل های آینده است. یکی از مراجع بسیار بزرگ شیعیان، آیت الله العظمی بروجردی (ره) است و ایشان شخصیتی جهانی هستند. آیت الله بروجردی (ره) درباره عزاداری امام حسین (ع) در روز عاشورا، نقل می کنند که زمانی چشم درد شدیدی داشته اند. در آن روزها، ایشان در بروجرد به سر می برده اند. روز عاشورا، مقداری از گلی را که یکی از اعضاء هیئت های عزاداری بر سر و صورت خود مالیده بود، می گیرد و به چشمان خود می مالند و چشمان شان شفا می یابد و هرگز حتی به عینک نیازی پیدا نمی کنند. در همین رابطه، مرحوم آقای محمد قائدی (ره) از اهالی همان شهر، تعریف می کردند که در زمان نوجوانی شان از صبح روز عاشورا، همراه هیئت به عزاداری می پردازند و خود را به گل آغشته می کنند. سپس برای اقامه نماز ظهر به مسجد جامع شهر می روند، نگاه شان به مفاتیح ها و قرآن های مسجد می افتد و با سوز دل، آرزو می کنند که کاش سواد داشتند و می توانستند در روز عاشورا یک زیارت عاشورا بخوانند. تا اذان ظهر هنوز مدتی فاصله بوده و ایشان بسیار خسته بوده اند؛ از این رو به خواب می روند.
در خواب آیت الله العظمی بروجردی (ره) را می بینند که با لهجه محلی به ایشان می گوید: «محمد جان! برو مفاتیح را بیاور.» آقای قائدی مفاتیح را می آورد و همین که بازش می کند زیارت عاشورا می آید.
آیت الله بروجردی (ره) می فرمایند: «بخوان» آقای قائدی می گویند: سواد خواندن ندارم ولی به اصرار آیت الله جرأتی می یابند و شروع به خواندن می کنند. در میان زیارت تنها چند کلمه را اشتباه می خوانند که با تذکر آقای بروجردی اصلاح می کنند.
وقتی از خواب بیدار می شود آرزو می کند که کاش این خواب حقیقت داشت و می توانستند دوباره زیارت عاشورا را بخوانند؛ از این رو مفاتیح را بر می دارد و آن را باز می کند، صفحه ابتدایی زیارت عاشورا می آید. احساس می کند که شاید بتواند زیارت را بخواند با ناباوری خط آغازین زیارت را نگاه می کند و کلمات آن را زیرلب تکرار می کند: «السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یابن رسول الله…» با تعجب و اشتیاق بسیار، تا پایان زیارت را می خواند و این کار را چند بار تکرار می کند، سرانجام یقین می کند که به برکت یکی از نایبان امام زمان (عج) خواندن را آموخته است.
این نمونه کوچکی از امدادهای غیبی بزرگان و عنایات ائمه (ع) به شیعیان است. بی شک نمونه های شگفت انگیز بسیاری، روزانه برای دوستداران و معتقدان به آن بزرگواران روی می دهد که هر یک چون معجزه ای اعجاب انگیز، می تواند چشم خواب دلان را بینا و روشن سازد.
در باب عظمت حضرت آیت الله العظمی بروجردی (ره) مرحوم آیت الله دستغیب (ره) در کتاب «داستان های شگفت» نقل می کند:
مرحوم شیخ محمد نهاوندی نقل می کرد: شبی در عالم رؤیا می بیند به مشهد مقدس رضوی (ع) مشرف شده و داخل حرم گردیده، سمت بالای سر، حضرت حجت بن الحسن عجل الله تعالی فرجه را می بیند. به خاطرش می گذرد که اجازه تصرف در سهم امام (ع) را که از آقایان مراجع تقلید دارد، خوب است که از خود آن بزرگوار اذن بگیرد، پس خدمت آن حضرت رسیده پس از بوسیدن دست مبارک، عرض می کند تا چه اندازه اذن می فرمایید در سهم حضرتت تصرف کنم؟ حضرت می فرمایند: ماهی فلان مبلغ (مقدار آن از نظر قائل محول گردیده بود.)
پس از چند سال شیخ محمد به مشهد مقدس مشرف می شود و در همان اوقات مرحوم آیت الله حاج آقا حسین بروجردی هم مشرف شده بودند، روزی شیخ محمد، حرم مشرف می شود، سمت بالای سر می آید، می بیند همان جایی که حضرت حجت (عج) نشسته بودند، آقای بروجردی نشسته است. به خاطرش می گذرد که از اکثر آقایان مراجع اجازه تصرف در سهم امام گرفته، خوب است از آقای بروجردی هم اذن بگیرد. پس خدمت آن مرحوم رسیده و طلب اذن می کند. ایشان هم می فرمایند: ماهی فلان مبلغ (همان مبلغی که حضرت حجت (عج) در خواب فرموده بودند.)
پس شیخ محمد تفصیل خواب چند سال پیش در نظرش می آید و می فهمد که تمامش واقع شده الا اینکه به جای حضرت حجت (عج) آقای بروجردی است.
از این داستان دانسته می شود که شیعیان در زمان غیبت امام (عج) باید مقام فقیه عادل را بشناسند و او را نایب امام خود بدانند و از او قدردانی کنند و در دانستن وظایف شرعی و احکام الهی به او مراجعه نمایند و حکم او را حکم امام بدانند و در داستان حاج علی بغدادی که در کتاب مفاتیح الجنان نقل شده، حضرت حجت (عج) به حاج علی می فرمایند: «مراجع نجف اشرف یعنی شیخ مرتضی انصاری و شیخ محمد حسین کاظمینی و شیخ محمد حسن شروقی، و کلاء منند و نیز فرمود: آنچه از حق من به آنها رساندی قبول است.»
مراقبه و اهمیت آن در سیر و سلوک
سیر و سلوک مراحل بسیاری دارد و برای طی کردن این راه، دستورات بسیاری داده شده است. استاد کمیلی در ضمن تأکید بر منازل سلوکی نقل می کردند: حضرت آیت الله امینی می فرمودند: «مدتی قبل از فوت مرحوم علامه طباطبائی (ره) در بیمارستان به دیدار ایشان رفتم و از محضرشان توصیه ای درخواست کردم، ایشان فرمودند: مراقبه، مراقبه، مراقبه…» و این کلمه را آنقدر تکرار کردند که به سبب حال بدشان، دیگر نتوانستند سخنی بگویند.
ان شاءالله که با دقت و عمل نمودن به توصیه های اولیاء عظیم الشان در راه حرکت به سوی حق گام برداریم. برای شرح این جمله مرحوم علامه طباطبائی (ره) عزیزان را به کتاب «کیش مهر» شرح کلمات عرفانی، اخلاقی ایشان ارجاع می دهم.
ملائک و درک فیض آنها
خداوند به همه موجوداتی که خلق کرده، قدرت درک و فهم عطا فرموده است، اما در این میان سه دسته از مخلوقات، صاحب فهم و درک بالاتری هستند. آن سه دسته: فرشتگان، جنیان و انسان ها هستند. انسان ها قادرند به مرحله ای از رشد عرفانی برسند که بتوانند با فرشتگان ارتباط برقرار کنند. برخی از بزرگان ما، صاحب چنین قدرتی هستند.
مرحوم آیت الله ملکی تبریزی در نوشته های خود می فرمایند: «من کسی را می شناسم که ملائک برای نماز شب بیدارش می کنند.» بزرگان دیگر می فرمایند: آن فرد خود آیت الله ملکی است و ایشان با صدای ملائک از خواب برمی خیزد. فرزند یکی دیگر از این بزرگان در سالگرد پدر بزرگوارشان می گفت: «روزی به اتاق پدرم رفتم و ایشان را در حال نماز خواندن دیدم؛ سپس به حیاط خانه رفتم و دیدم ایشان در حال قدم زدن در حیاط هستند، تعجب کردم با خودم گفتم: حتماً اشتباه دیده ام،از این رو، به اتاق بازگشتم، ولی پدر را دوباره در آن جا در حال نماز خواندن دیدم، این عمل را چند بار تکرار کردم و هر بار، پدر را در هر دو مکان می دیدم. با تعجب نزد مادرم رفتم و مطلب را به ایشان گفتم. مادرم لبخندی زد و گفت: دخترم! تعجب نکن، هرگاه زمان نماز و عبادت بزرگان و اولیای خدا برسد و آنان در آن لحظه در محل عبادت خود نباشند، خداوند فرشته ای را به جای آنان می فرستد تا بر سر سجاده شان، برای آنها عبادت کند، در مورد پدرت نیز چنین است.
در روایات آمده است: هر فردی که به زیارت ائمه (ع) برود، پس از خروج از آن مکان، خداوند فرشتگانی را مأمور می کند تا زمانی که آن فرد زنده است، در همه احوال با او باشند و تا آخر عمر برایش طلب آمرزش نمایند.(23)
همچنین در روایات آمده است که: به واسطه فرشتگانی که محافظ و مراقب شما هستند، بلاهای بسیاری از شما دور می شود. این که گاه با حضور در مکانی در می یابیم که معنویت خاصی در آن جا حاکم بوده نیز، ممکن است به سبب حضور فرشتگان باشد. در عبارات حدیث شریف کساء است که هرگاه در مکانی خوانده شود، فرشتگان در آنجا حضور می یابند. همچنین خانه ای که در آن قرآن خوانده می شود، همچون ستاره ای در بین سایر خانه ها می درخشد. حال باید گفت: گرچه همه انسان ها آرزوی برقراری ارتباط با فرشتگان را دارند، این مسئله برای افراد با تقوا، قابل درک و مشاهده است؛ از این رو برای داشتن ارتباطی خوب با فرشتگان، نیازمند دلی بی گناه و پاک هستیم.
که برای آشنایی بیشتر با مباحث ملائک و درک آن می توان به گفتار دهم از کتاب «کیش مهر» مراجعه نمود.
نزول ملائک محضر اولیاء راستین
وجود فرشته ها این مجریان قوانین و اوامر الهی، از جمله موارد شایان توجه و تأمل است. آیات و روایات تأکید دارند که «فرشتگان همگی معصوم اند» (24)یعنی نه تنها دچار خطا و اشتباه نمی شوند بلکه همیشه در حال عبادت و اطاعت خداوند یگانه اند. فرشته ها از جنس نورند(25)،حال اگر اعمال فرد، خدایی باشد، وجود او و حتی محل زندگی او نیز نورانی گشته جایگاه مناسبی برای رفت و آمد فرشته ها می گردد چرا که در این صورت وجود نورانی او هم سنخ فرشتگان می گردد و آنها می توانند بر وجود او نازل شوند،(26) در منزل های اهل بیت و ائمه اطهار (ع) و عالمان و بزرگان دینی این حضور کاملاً نمایان است و شاید عده ای آن را حس کنند. یکی از اساتید می فرمودند: علامه طباطبایی (ره) نقل می کرد: «استادمان مرحوم آقا سید علی قاضی (ره) در یکی از جلسات شان تأکید کردند که اگر در هنگام عبادت متوجه حضور فرشته ای شدید مبادا عبادت تان را رها کرده از آن روی بگردانید و توجه خود را صرف حضور آن فرشته نمایید که این حضور خود نوعی امتحان برای افراد است.»
روزی من در مسجد کوفه نشسته بودم و مشغول ذکر بودم. در آن بین یک حوریه بهشتی از طرف راست من آمد و یک جام شراب بهشتی در دست داشت و برای من آورده بود و خود را به من ارائه نمود. همین که خواستم به او توجه کنم، ناگهان یاد حرف استاد افتادم و لذا چشم پوشیده و توجهی نکردم. آن حوریه برخاست و از طرف چپ من آمد و آن جام را تعارف کرد. من نیز توجهی ننمودم و روی خود را برگرداندم و آن حوریه رنجیده شد و رفت.
علامه خود می فرمود: اما هرگاه به یاد این موضوع می افتم بسیار ناراحت می شوم زیرا احساس می کنم که آن فرشته دل شکسته شد.
چنین است که اگر قلب های ما منزلگاه یاد خدا باشد و حضور او در تمام لحظه های زندگی مان جاری شود و اعمال مان خالصانه و خدایی شود می توانیم فرشتگان را درک کنیم و از عنایات پروردگار بهره مند شویم. البته دیدن فرشتگان و احساس حضور آنها با سر و چشم ظاهری امکان پذیر نیست و دیدن آنها مخصوص افرادی است که چشم برزخی دارند. چشم برزخی به انسان ها امکان دیدن عالم معنا و حقایق وجودی هرکسی و هرچیزی را می دهد که داشتن آن هم کار بسیار مشکلی است و هرکسی قادر به دست یابی به آن نیست. لطافت روح و نورانی بودن قلب، از جمله موارد لازم جهت رسیدن به چشم برزخی است. به امید آنکه خداوند عنایت فرماید و وجود ما هم نورانی گردد.
استاد طریق و دستگیری از سالک
ارتباط های سلوکی و معنوی بین افراد به صورت دو طرفه می باشد تا آنجا که گاهی به جای آنکه شاگرد به سراغ استاد برود و آن را طلب کند، این استاد است که خود مأمور دستگیری از شخصی می شود، این نشانه این است که سالک در طلب خود با صداقت برخورد کرده و وظیفه خود را به صورت کامل و صحیح به انجام رسانده است.
در سالگرد رحلت ملکوتی آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی (ره) فرزند بزرگوارشان درباره ایشان نقل می کردند: «ایشان خود به سراغ نیازمندان و طالبان واقعی می رفتند، سفرهایی داشتند که ما علت آن را نمی دانستیم، مانند سفری که همراه چند نفر از دوستان به کشور پاکستان داشتند. آنان چنین مسافت دوری را طی کردند تا در آن جا از عاشق دل سوخته ای که نیاز به کمک داشته، دستگیری کنند.»
توجه به عالم امر و عالم خلق
خداوند دو نوع عالم خلق کرده است: «عالم امر و عالم خلق» در عالم امر دستورات صادر و تنظیم می شود و در عالم خلق، اجرا می شود. در عالم امر، هیچ فاصله ای بین ما و اجابت دعای مان وجود ندارد. به محض این که خدا را بخوانیم، پاسخ مان را می دهد چرا که خود فرموده است: ادعونی استجب لکم؛ مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم.(27)
پروردگار بلند مرتبه اجابت دعای ما را به تأخیر نمی اندازد و همان زمان به فرشتگان دستور اجابت نمودن دعای ما را می دهد، اما برای برآوردن آن در عالم خلق به اسباب و عللی نیاز هست و واسطه هایی در این بین، می توانند به ما کمک کنند. بهترین این واسطه ها بین ما و خداوند اهل بیت (ع) هستند و با توسل به آنان، حتماً در محضر خداوند پذیرفته خواهیم شد، اما به هر حال تا فراهم شدن این اسباب و علل در عالم خلق، ممکن است زمان زیادی از دعای ما گذشته باشد. برای مثال، وقتی کسی دعا می کند که عالم و دانشمند شود تا رسیدن به این مرحله مدت زمان زیادی زمان لازم است، زیرا او باید سال ها درس بخواند و تلاش کند تا شایستگی رسیدن به این مرحله را بیابد و آنچه بالقوه در وجود خود دارد با عنایت و لطف و استعداد الهی تبدیل به بالفعل شود.
یکی از بزرگانی که مقیم مشهد مقدس هستند نقل می کرد: روزی در خدمت استادمان مرحوم شیخ محمد جواد انصاری (ره) بودیم، ایشان ناگهان بدون مقدمه فرمودند: «نواب صفوی را کشتند.» ما تعجب کردیم و وقتی جلسه تمام شد پرس و جو کردیم و فهمیدیم که نواب زنده است و چند ماه بعد به شهادت رسید. بعدها فهمیدیم که ایشان خبر کشته شدن مرحوم نواب را از عالم بالا دریافت کرده بودند و چون بین عالم امر تا فراهم شدن اسباب و علل و به انجام رسیدن آن در عالم خلق فاصله است، مدتی بعد خبرایشان تحقق یافت.
پس نباید پس ازدعا و درخواست از پروردگار بلافاصله انتظار اجابت داشته باشیم و از عدم اجابت، زود ناراحت شویم بلکه برای دریافت پاسخ و خواسته خود باید صبر کرد و انتظار کشید، جایی که یوسف پیامبر (ع) پس از دیدن خواب خود که یازده ستاره همراه خورشید و ماه بر او سجده کردند، چهل سال طول کشید و در آن مدت چه بسیار رنج هایی که تحمل کرد، ما بندگان ساده خداوند باید بیشتر صبر کنیم و دلسرد نشویم و از نظر معرفتی بدانیم که مسائل عالم امر با عالم خلق در هستی جایگاه ویژه و مخصوص خود را دارند.
ارتباط با ارواح مؤمنین
ارتباط روح مرده با افراد زنده، از مسائلی است که بسیار در مورد آن بحث شده است. روح افراد مؤمن، می تواند با خانواده اش ارتباط برقرار کند؛ هرچه فرد و خانواده اش با ایمان تر و مؤمن تر باشند، بهتر می توانند این ارتباط را درک کنند.
مهندس تناوش، داماد و شاگرد آیت الله انصاری همدانی (ره) شخصیتی بزرگ و اهل سلوک بوده است. همسر او نقل می کند که: پس از مرگ مهندس تناوش، به دلیل مشکلات مادی، برای هزینه مراسم حدود سه میلیون تومان بدهکار شدم. پس از آن به سبب عدم توانایی دادن قرض، بسیار ناراحت و نگران بودم. یکی از روزها که بسیار به قرضم فکر می کردم، ناگهان همسر مرحومم را دیدم؛ او حال مرا پرسید و گفت: «نگران نباش.»
پس از این که آرامم کرد، به سمتی از اتاق اشاره کرد و گفت: «ان شاءالله قرضت ادا خواهد شد» به لطف الهی و عنایت و توجه آن ولی خدا به صورت معجزه آسایی آن قرض ما ادا شد.
البته باید توجه داشت که طلب پول از اموات، کار درستی نیست و در حقیقت این مسئله در اختیار آنان نیست؛ ارواح تنها می توانند از خدا درخواست کمک کنند و خدا به سبب ایمان و آبرومند بودنشان خواسته آنان را اجابت می کند.
همچنین همسر مرحوم تناوش نقل می کند: مرحوم تناوش در اواخر عمرش، هر چند روز یک باربه من می گفت: استاد و همه دوستانم به رحمت خدا رفته اند، اگر اجازه دهید، من هم به آنان ملحق شوم. اما من چون فرزندی هم نداشتم، در صورت نبود ایشان بسیارتنها می شدم؛ ازاین رو همیشه نگران بودم. یکی از روزها که در مورد همین موضوع صحبت می کردند، به من گفتند: ببین، من چیزی نمی دیدم، اما او تصرفی معنوی کرد و من هم توانستم آن چه را او می دید، ببینم. جلسه ای برقرار بود و مرحوم آقای انصاری و دوستان ایشان حاضر بودند. مهندس تناوش با افسوس به آنان می نگریست و حسرت پیوستن به آنان را می خورد. من وقتی این صحنه و حسرت مهندس تناوش را دیدم، راضی شدم و به او گفتم: اگر شما قصد رفتن دارید، من هم راضی ام. چند روز بعد، مهندس تناوش به رحمت خدا رفت.
آشنایی با آیت الله انصاری همدانی (ره)(28)
خانم فاطمه انصاری درباره آشنایی همسرشان با پدرشان مرحوم آیت الله انصاری همدانی می گوید:
من پانزده سالم بود که ازدواج کردم و قبلش در خواب دیدم که در رواق حرم حضرت رضا (ع) نشسته ام و حضرت صدیقه (ع) آن جا نشسته بودند. چادر روی سرشان بود فرمودند: «سید که آمد ایراد نگیر.» بعد که من به پدرم آن خواب را گفتم. فرمودند: «سید جلیل القدری می آید، این خواب یادت نره.»
مرحوم تناوش در خارج تحصیل می کرد و یازده سال در آن جا اقامت داشت و بعد وقتی به ایران برمی گردد، یک دایی داشته به اسم آمیرزا ابوالقاسم لواسانی که خیلی مرید او می شود و بسیاری از مسائل را به ایشان یاد می دهد. بعد وقتی به رحمت خدا می رود، آقای تناوش خیلی تنها می شود.چهل شب جمعه به حضرت عبدالعظیم (ع) متوسل می شود که خدایا یکی از اولیاء خوبت را به من نشان بده. بعد شب جمعه چهلم که می خواسته بیرون بیاید، خیلی دلش می شکند که کسی را ندیده. همین که دلش می شکند از داخل ضریح یک صدای قشنگی می شوند که: «با رفیقت حاج آقا معین برو همدان.»
می گفت: عرض کردم: «من که نمی دانم کجا بروم؟ پیش کی بروم؟» بعد مرحوم پدر را با عبا و قبا نشانش می دهند.
آقای تناوش می گفت: من دوبار در حرم این طور خدمت پدر رسیدم. آن زمان با آخوند و روحانی میانه خوبی نداشتم و بعد که آمدم منزل خیلی حال بدی پیدا کرده بودم. از خودم بدم می آمد، از گذشته و خطاهایم پشیمان بودم. در این حال بودم که خدایا تو چقدر خوبی و من چقدر بدم. سرم به شدت گیج می رفت و حالم خراب بود و بعد در همان حال باز مرحوم پدر را می بیند که دستشان را روی او می گذارد که آرام شود. خلاصه ایشان می گفت: تا صبح گریه و زاری می کردم که من گمشده ام را پیدا کردم. اتفاقاً شب میلاد امیرالمؤمنین (ع) هم بوده که با گریه و پشیمانی، غسل توبه و استغفار می کند و بعد از آن مکاشفه ای برای شان پیش می آید که می بیند:
حضرت رسول (ص) و حضرت علی (ع) تشریف می آورند و به ایشان یک قرآن می دهند. بعد حضرت زهرا (س) تشریف می آورند و سه چهار بار می فرمایند: «خدا را شکر که از اولاد خودمان تعیین شده است.»
و بعد ادامه می دهند: «برو همدان و به حرف آقای انصاری گوش کن.»
آقای تناوش بعد از این می رود پیش حاج آقا معین و به ایشان می گوید: پیش آن آقایی که شما می روید من هم دعوت شده ام. می پرسند: آن آقا چه شکلی است؟ و او نشانی می دهد. به اتفاق هم می روند همدان منزل آقا. اتفاقاً خود مرحوم پدر در را برای شان باز می کند و ایشان می گفتند: من برای اولین بار افتادم و پای یکی از علما را بوس کردم. مرحوم دایی شان علم جفر و چنین چیزهایی داشت و به او هم یاد داده بود و می گفت: من اینها پیشم بود و فکر می کردم که آن مطالب را نشان مرحوم آقای انصاری نمی دهم! بعد که ایشان صبحانه آوردند و چند نفر دیگر از علما هم بودند، آقا شروع کردند به صحبت و این طور مثال زدند و گفتند: «تو شرط کردی به ما نشان ندهی، ما هم شرط کرده ایم از تو چیزی نخواهیم.» من متوجه شدم که قضیه چیست و آقا با کی هستند! آوردم دو دستی آن برگه ها را تقدیم آقا کنم که ایشان از دور نگاه کردند و فرمودند: «غلط هم که نوشته ای باباجان! این ها را خرد کن بریز توی آب، خدا علم لدن بهت می ده!» این ها به جان من بسته بود ولی رفتم و آنها را ریختم دور!
تجلی ایاک نعبد و ایاک نستعین
درباره مشکلات مادی، تنها باید از خدا کمک خواست و در خواست کمک از هرکسی غیرخدا، کاری نادرست است.
آیت الله آشتیانی (ره) در خاطرات خود در این باره می فرمود: من از دوره جوانی تا به امروز، برای حل مشکلات مادی ام از کسی غیراز خدا کمک نخواسته ام و خدا خود در این مورد یاری ام کرده است؛ برای مثال، سال ها پیش مشکل مادی شدیدی برایم پیش آمده بود، که خانواده ام در تنگنای سختی گرفتار شده بودند به حدی که راه چاره ای جز درخواست کمک از دیگران برایم نمانده بود. مدتی صبر کردم، ولی سرانجام ناچار شدم که برای درخواست کمک نزد کسی بروم؛ از خانه بیرون آمدم و چون به محل مورد نظر رسیدم، نتوانستم وارد شوم و با خود گفتم: «بهتر است بیشتر صبر کنم و برگردم.» وقتی این تصمیم را گرفتم، گویا خداوند درهای عنایتش را به رویم گشود و مشکلم به لطف پروردگار حل شد. از آن پس نیز، هرگز عرض کمک نزد کسی نکردم و از کسی جز پروردگار یاری نطلبیده ام.
و این خود ظهور و تجلی جمله معروفی است که هر روز حداقل دو مرتبه در نمازهای واجب مان در سوره حمد می خوانیم که: خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می طلبم: «ایاک نعبد و ایاک نستعین».
خدابینی در هر زمان و با هر موقعیت و جایگاه
یکی از اساتید نقل می کرد که: در زمان مرجعیت آیت الله شیخ عبدالکریم حائری (ره) مؤسس حوزه علمیه قم، آیت الله حجت (ره) نیز مرجع تقلید بودند. مقلدان آیت الله حائری زیاد بودند و مبالغ زیادی به دفتر ایشان می رسید، اما آیت الله حجت از نظر مالی در تنگنا بودند و برای پرداخت مخارج طلبه های شان دچار مشکل می شدند؛ از این رو، آیت الله حائری فردی را نزد آیت الله حجت می فرستد و به ایشان پیغام می دهد به ایشان عرض کنید: «در مورد مشکلات مالی نگران نباشید؛ عبدالکریم در خدمت شماست.»
آقای حجت چون این کلام را می شنود، لبخندی زده و می فرمایند: «به آقا سلام مرا برسانید و بگویید: تا کریم هست، به عبدالکریم نیازی نیست.»
پی نوشت ها :
19- منتهی الامال، بخش معجزات امام جواد (ع).
20- برگرفته از کتاب «در کوچه عشق».
21- بحارالانوار، ج 3، ص 431؛ عمل خود را خالص کنید که آنکس که محاسب و نقاد است، بسیار آگاه و بصیر است.
22- مستدرک الوسائل، ج 5، ص 274.
23- مفاتیح الجنان، فصل چهارم، در فضیلت زیارت امیرالمؤمنین (ع).
24- سوره تحریم، آیه 6.
25- میزان الحکمه، ج 12، ماده ملک.
26- اشاره به سوره فصلت، آیه 30.
27- سوره غافر، آیه 60.
28- برگرفته از کتاب «سوخته».
منبع:لک علی آبادی،محمد،دلشدگان،انتشارات هنارس،1388