وَ أَکْمِلْ ذَلِکَ لِی بِدَوَامِ الطَّاعَهِ.[۱]
در تبیین شرط اول برای تکمیل زیورهای نیک، یعنی دوام اطاعت الهی، دو نکته بیان شد. سومین نکته در این باره این است که چرا به جای اینکه بفرماید: «أَکْمِلْ ذَلِکَ لِی بِالطَّاعَهِ»، فرمود: «أَکْمِلْ ذَلِکَ لِی بِدَوَامِ الطَّاعَهِ»؟ حکمت تأکید بر دائمی بودن طاعت چیست؟
پاسخ این است که اگر دوام طاعت نباشد، ـ همان طور که در جلسه قبل اشاره شد ـ صفات نیک در آخرت، برای انسان ثمری ندارد. در بخشی از دعایی که امام صادق(علیه السّلام) برای شب عرفه از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل نموده، آمده است:
وَاغفِر لِیَ الذُّنوبَ الَّتی تَجلِبُ الشَّقاءَ.[۲] [خدایا] بر من بیامرز گناهانی را که موجب شقاوت میشود.
برخی از گناهان به قدری خطرناکند که سرنوشت انسان را تغییر میدهند و موجب شقاوت و بدبختی انسان میشوند. مرحوم کلینی با سندی صحیح این حدیث قدسی را از امام صادق (علیه السّلام) نقل کرده است:
إذا هَمَمتَ بِشَیءٍ مِنَ الخَیرَ فَلا تُؤَخِّرهُ؛ فَإِنَّ اللَّهَ عز و جل رُبَّمَا اطَّلَعَ عَلَى العَبدِ ـ و هُوَ عَلى شَیءٍ مِنَ الطّاعَهِ ـ فَیَقولُ: وعِزَّتی وجَلالی لاأُعَذِّبُکَ بَعدَها أبَداً وَ إِذَا هَمَمْتَ بِسَیِّئَهٍ فَلَا تَعْمَلْهَا، فَإِنَّهُ رُبَّمَا اطَّلَعَ اللَّهُ عَلَى الْعَبْدِ وَ هُوَ عَلى شَیْءٍ مِنَ الْمَعْصِیَهِ، فَیَقُولُ: وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی، لَاأَغْفِرُ لَکَ بَعْدَهَا أَبَدا. [۳]
هر گاه آهنگِ کار نیکى کردى، [انجام دادن] آن را به تأخیر میفکن؛ زیرا خداوند عز و جل، گاه بنده را در حال طاعتى مىبیند و مىفرماید: «به عزّت و جلالم سوگند که بعد از این، دیگر تو را عذاب نخواهم کرد» و هر گاه برای انجام دادن کار بدی تصمیم گرفتی آن را انجام مده، چون گاه خداوند بنده را در حال انجام گناه میبیند و میفرماید: «به عزّت و جلالم سوگند که بعد از این، دیگر تو را نخواهم بخشید».
این نشان میدهد که کارهای ما چقدر در سرنوشت انسان مؤثر است به گونهای که گاه یک کار خوب، انسان را بهشتی و سعادتمند میکند و بالعکس، یک کار بد، موجب جهنمی و شقاوتمند شدن او میشود.
از این رو؛ دوام طاعت میتواند اشاره به این معنا باشد که برای مؤثر بودن این صفات نیک و زیورهای متقین و صالحین در عالم آخرت، باید از گناهی که موجب شقاوت است، اجتناب شود.
[۱] الصحیفه السجّادیّه، الدعاء ۲۰.
[۲] الإقبال، ابن طاووس (۶۶۴ ق)، ج۲ ص۵۰.
[۳] الکافی، شیخ کلینی (۳۲۹ ق) ج۲ ص۱۴۳ ح۷.