وَ ألبِسْنِی زِینَهَ المُتّقینَ فی… َالقَولِ بِالحَقِّ وَ إن عَزّ.[۱]
در تبیین این فراز نورانی از دعای مکارم الاخلاق که بر اساس آن سخنِ حق گفتن هر چند سخت باشد، از زیورهای اهلتقوا شمرده شده است، نکاتی بیان شد.
مهمترین نکته در تبیین این فراز، پاسخ به این سؤال است که معیار سخن حق چیست؟ زیرا همه ادعا میکنند که ما حق میگوییم. هیچ کس پیدا نمیشود که بگوید: «آنچه من میگویم حق نیست، باطل است»؛ بلکه همه افراد نظریه خود را درباره مسائل مختلف فردی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی حق میدانند.
مثلاً در مسائل سیاسی و حقوقی ایران میگوید: «حقوق بشر این است که من رعایت میکنم»؛ آمریکا هم میگوید: «حقوق بشر این است که من رعایت میکنم»؛ کشور سومی هم میگوید: «آن است که من رعایت میکنم».
در مسائل فردی، اجتماعی یا خانوادگی هم همین طور است و هر کس حرف خود را حق دانسته و طرف مقابل را تکذیب میکند.
بنا بر این، مهم آن است که انسان معیار سخن حق را بشناسد تا بتواند سخن حق را هر چند بر ضررش باشد، بگوید. اگر چنین نباشد، هر کس به خیال خود سخن حق میگوید و سختی آن را هم تحمل میکند، در حالی که در واقع باطل است. مثلا گروه بدبخت داعش خیال میکنند کاری که میکنند حق است؛ ولی ادعای آنها صد در صد باطل است.
در روایات اهلبیت (علیهمالسّلام) چند معیار برای تشخیص حق بیان شده است:
یک: عقل
اولین و اصلیترین معیار، عقل است. در روایتی که آن را مرحوم کلینی از «ابن سکیت»[۲] نقل میکند، آمده است که ایشان از امام هادی (علیه السّلام) در رابطه با اختلاف معجزات انبیا سؤال میکند. حضرت هم پاسخ میدهند که فعلا آن قسمت از روایت را نمیخوانیم. وی در ادامه این سؤال را مطرح میکند که:
فَمَا الحُجَّهُ عَلَى الخَلقِ الیَومَ؟
امروز، حجّت بر مردم چیست؟
حضرت در پاسخ فرمودند:
العَقلُ، یُعرَفُ بِهِ الصّادِقُ عَلَى اللَّهِ فَیُصَدِّقُهُ وَ الکاذِبُ عَلَى اللَّهِ فَیُکَذِّبُهُ.[۳]
عقل است که با آن، راستگوی بر خدا از دروغگوى بر خدا تشخیص داده میشود، تا راستگو تصدیق و دروغگو تکذیب شود.
بنا بر این، اگر کسی واقعاً عقل خود را حاکم کند ـ البته با شرایطی که بعدا اشاره خواهیم کرد ـ به خوبی میتواند حق را تشخیص دهد. از این رو، هم داعش و هم آمریکا اگر عقل خود را داور قرار دهند ، به این نتیجه می رسند حق با آنها نیست.
[۱] الصحیفه السجّادیّه، الدعاء ۲۰.
[۲] وی «یعقوب بن اسحاق السکیت الاهوازی» است که به دلیل تشیع به شهادت رسید. او معلم «معتز» و «مؤید» دو پسر «متوکل عباسی» بود. روزی متوکل به او گفت: این دو پسر من نزد تو محبوبترند یا [امام] حسن و [امام] حسین؟ وی در پاسخ گفت: «و الله إن قنبرا غلام علی بن أبی طالب ع خیر منهما و من أبیهما؛ به خدا سوگند، قنبر غلام علی بن ابی طالب ع از آن دو و پدرشان بهتر است». این سخن موجب خشم متوکل شد و دستور داد زبانش را از پشت سرش بیرون بکشند. (معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرجال، ابوالقاسم خویی، ج۲۱، ص: ۱۳۹).
[۳] الکافی، شیخ کلینی، ج۱، ص۲۴.
منبع : پایگاه آیت الله ری شهری