نویسنده: دکتر محمدهادی همایون
پیامبران و مهدویت-قسمت یازدهم
1- دوران فتنه و اختلاف
در بررسی حوادث زمان موسای کلیم علیه السّلام، از فتنه و اختلاف امت در پی غیبت چند روزه موسی علیه السّلام بسیار سخن رفته است. در این فتنه نقش هارون علیه السّلام در حفظ وحدت امت برجسته شد و البته تنها با بازگشت موسای کلیم علیه السّلام بود که اطراف فتنه جمع شد و امت وحدت گذشته خود را بازیافت. این فتنه-بنا بر قاعده “حذو النعل بالنعل”-(1) قرار بود در امت اسلام نیز واقع شود، با این تفاوت که این بار معالجه فتنه تماماً بر دوش هارون امت اسلام بود و برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بازگشتی متصور نبود. امت داغدار پیامبرش بود که این فتنه واقع شد. زمان همان زمان بود، امیرالمؤمنین علیه السّلام با صبر و سکوت و فاطمه زهرا سلام الله علیها با اعتراض و شهادت خود روزهای سخت فتنه را مدیریت کردند تا خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به ابوبکر رسید.
دوران دو ساله خلافت ابوبکر دوران پرآشوبی بود که حوادث ریز و درشت بسیاری را در خود جای داده است. از آن میان آنچه در سیر بررسی ما مهم می نماید، نحوه پی گیری جنگ های پیامبر است. بر اساس نقل های تاریخی (2) ابوبکر سپاهی را به فرماندهی عمرو بن عاص و سپس خالد بن ولید به سوی فلسطین روانه کرد، اما پیش از آن که فتحی صورت گیرد، پیک مدینه خبر وفات ابوبکر و جانشینی عمر را همراه با عزل خالد و فرماندهی ابوعبیده جراح به ایشان رساند، و این چنین دوباره بیت المقدس از فتح به دست مسلمانان آسوده گشت.
در مقابل، جریان حمله به ایران و فارس از همین دوره آغاز شد.(3) تا پیش از این و در عهد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم سخنی از حمله به ایران نبود. تنها در مورد ذکر فارس، در جریان جنگ احزاب بود که با صلح حدیبیه موجبات ارسال نامه به سراسر جهان از جمله خسرو پرویز پادشاه ساسانی فراهم آمد. در بازنگری حوادث در این دوره به این نتیجه می رسیم که در میان آشوب و هجوم حوادث پس از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در میان امت اسلامی و مسائل و مشکلات داخلی که خلیفه با آن درگیر بود، در حالی که هنوز خطر تهدید جامعه اسلامی از سوی روم منتفی نشده بود، حمله به فارس قدری عجولانه می نماید، به ویژه هنگامی که رابطه روم و یهود و سوابق تاریخی آن را در نظر گرفته و نقش آخرالزمانی ایرانیان و تمجیدهای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را از آنان در خاطر آوریم. آیا با نفوذ یهود و حزب شیطان در میان جامعه اسلامی هدف روم تبدیل به فارس شده بود؟ با سابقه ای که از این قوم در جریان بابل و جاگیری های آنان در سرزمین های هدف سراغ گرفتیم، این ادعا هیچ استبعادی نمی تواند داشته باشد.
به هر حال ابوبکر پس از دو سال و اندی خلافت و مواجهه با بحران های بسیار سرانجام بی آنکه در مورد فارس یا روم به دستاورد قابل اعتمادی رسیده باشد، به طرز مشکوکی وفات یافت.(4) ایشان ظاهراً و بر اساس نقل، با خربزه مسموم کشته شد (5)، همان روشی که با آن وجود مقدس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به شهادت رسید و هنر آن در آن روز-همانند امروز- در اختیار یهود و روم بود.
2. فتوحات فارس و روم
پس از این دوره کوتاه، عمر بن خطاب به عنوان خلیفه دوم برای ده سال بر مسند جانشینی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قرار گرفت. در این دوره ده ساله نیز حوادث مهمی رخ داد که از آن میان دو موضوع فتح قدس و فتح فارس برای ما مهم است. با قرارگرفتن ابوعبیده جراح در سمت فرماندهی سپاه فلسطین، قدس به محاصره مسلمانان درآمد و سرانجام با ورود خلیفه به این شهر، قراردادی در سال 15 هجری امضاء شد که به موجب آن قدس رسماً تحت سلطه مسلمانان قرار گرفت و نام این شهر از “ایلیاء” به “بیت المقدس” تغییر یافت.(6) ایلیاء نام قدیمی این شهر بود که در زمان حکومت سلیمان به نام علی علیه السّلام نامگذاری شده بود. همچنین گفته شده (7) که رومیان پس از تسلط بر شهر این نام را به شکل “ایلیا کاپیتولینا” به معنای تپه خانه خدا بر آن گذاشتند. کافر بودن رومیان مهاجم در صحت این ادعا تردید ایجاد می کند. اگر چه هر دو ادعا قابل جمع نیز می نماید. بدین ترتیب قدس نه با جنگ که با صلح و قرارداد به تصرف مسلمانان درآمد.
در مقابل و با تجهیز سپاه برای جنگ با فارس در زمان یزدگرد سوم و با فرماندهی سعد وقاص، سرانجام در سال 31 هجری حکومت سلسله ساسانیان منقرض و تمامی سرزمین های امپراتوری بزرگ فارس به تصرف مسلمانان درآمد. آنچنان که از نقل های تاریخی برمی آید، با توجه به ضعف مفرطی که در سال های پایانی این سلسله و پس از خسرو پرویز بر این حکومت عارض شده بود، فتح فارس امری مشکل و صعب در تاریخ نمی نماید، به ویژه اگر در نظر داشته باشیم که ایرانیان ساکن این سرزمین از سال های دور و در تاریخ باستان خود مردمی موحد و متمدن بوده اند که چند صباحی بر اثر توطئه دشمنان از حاکمیت ادیان توحیدی محروم مانده بودند. ورود سپاه اسلام به این سرزمین برای آنان بشارت بازگشت دین و عدالت بود، از همین رو بود که با برخورداری از هوش و ذکاوتی سرشار از همان ابتدا در کنار اهل بیت علیهم السّلام آرام گرفتند.
البته اگرچه امیرالمؤمنین و فرزندان ایشان علیهم السّلام بنابر نقل های معتبر در هیچ کدام از این جنگ ها شرکت نداشته اند،(8) اما در پی فتح فارس اقداماتی برای برقراری ارتباط با این مرد آخرالزمانی انجام داده اند. در جریان همین فتح است که شهربانو دختر یزدگرد که به اسارت درآمده بود از سوی امیرالمؤمنین شناسایی شده و به عقد سیدالشهداء درمی آید (9) تا در ادامه تاریخ، مادر تمامی امامان معصومی باشد که از نسل حسین بن علی علیه السّلام به امامت می رسند، تا آخرین آنان که قائم است و حجت. این چنین است که پیوند میان ایرانیان و اهل بیت علیهم السّلام در زمینه سازی ظهور از همان آغاز رقم می خورد.
در نقلی از امام صادق علیه السّلام است که یزدگرد در هنگام فرار، ایوان مدائن را مورد خطاب قرار داده و بازگشت یکی از فرزندانش که جهان را تحت سلطه خویش می آورد، بشارت می دهد.(10) این امر نشان از اطلاع یزدگرد از ماجرایی دارد که بعداً واقع شد و مبنای شکل گیری دودمان اهل بیت علهیم السّلام از طریق ایرانیان شد.
البته در برابر این اقدامات سازنده اهل بیت علیهم السّلام نسبت به ایرانیان، تاریخ نشان مثبتی از حسن رفتار مسلمانان فاتح با این قوم برجسته در بر ندارد. اگر گروهی از حزب شیطان را در میان این فاتحان فارس بدانیم، طبیعی است که این رفتار با قوم دارای رسالت جهانی را از پیشینیان خود در دوره فرعون آموخته باشند تحقیر و استخفاف قومی سیاستی بود که نخستین بار از سوی فرعون در برابر قوم بنی اسرائیل به کار بسته شد تا توان ورود در مأموریت جهانی سازی دین اسلام را از آنان گرفته باشد. بدین گونه بود که سرانجام پرونده فتح روم با معاهده بسته و پرونده فتح فارس باز شد.
3. بنی امیه و حزب شیطان
از دیگر اتفاقاتی که در این دوره و در پی تصرف قدس افتاد، نصب معاویه در شام بود. معاویه از خاندان بنی امیه و فرزند ابوسفیان دشمن لجوج پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که در جریان فتح مکه به ظاهر ایمان آورد و از این طریق وارد اسلام شد. سابقه دشمنی دو خاندان بنی امیه و بنی هاشم در آن روز موضوع مشهوری بود که همچنان نیز در تاریخ باقی مانده است. امیه فرزند عبد شمس و وی نیز فرزند عبدمناف بود. هاشم نیز فرزند دیگر عبدمناف و عموی امیه بود. در این که سبب این دشمنی دیرینه و دیرپا چه بوده است، در تاریخ داستانی نقل شده که به نظر می رسد بیشتر برای پوشش یک واقعیت بزرگتر بوده باشد. بر اساس این داستان هاشم و عبد شمس دوقلوهایی بودند که از ناحیه انگشت دست به هم چسبیده بودند. با جدا نمودن آن دو با شمشیر، کاهنان این گونه پیش بینی کردند که میان این دو برادر خونریزی برقرار خواهد بود.(11) البته گذر زمان نشان داد که نه میان این دو برادر، که میان یکی و فرزند دیگری این اختلاف رخ داد. امام صادق علیه السّلام در روایتی سبب این دشمنی را این گونه بیان می فرمایند:
اِنَّا وَ آلُ اَبِی سُفْیانَ اهْلُ بَیْتَیْنِ تَعَادَیْنَا فِی اللهِ قُلْنا صَدَقَ اللهُ وَ قالُوا کَذَبَ اللهُ قاتَلَ ابُو سُفْیانَ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ قاتَلَ مُعَاوِیهُ عَلِیَّ بنَ اَبِی طَالِبٍ علیه السّلام وَ قَاتَلَ یَزِیدُ بْنُ مُعَاوِیَهَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ علیه السّلام وَ السُّفْیَانِیُّ یُقاتِلُ الْقائِمَ (12)
ما و فرزندان أبوسفیان افراد دو خانواده هستیم، دشمنی ما با هم در راه خداست، ما می گوییم: خدا راست گفته، ولی آنان می گویند: خدا دروغ گفته است. ابوسفیان با پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم جنگید و معاویه با علی بن ابی طالب پیکار نمود، و یزید پسر معاویه با حسین بن علی علیهما السّلام جنگید و او را به شهادت رسانید و سفیانی با قائم آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم خواهد جنگید.
امیه، نه فرزند عبد شمس که فرزندخوانده وی بود و از روم آمده بود.(13) وی پس از پدر در مقابل عموی خویش هاشم-که مرد بسیار بزرگی در قریش بود-ایستاد و همین امر سبب اخراج و تبعید او برای مدت 10 سال به شام شد. تأمل در آمدن او از روم و تبعید دوباره به همان منطقه-به ویژه که این امر با پیشنهاد زنی کاهن صورت گرفته است-با توجه به مطالبی که پیش از این در مورد ماهیت روم در آن دوره گذشت، می تواند تا حدودی ماجرا را روشن کند. ارتباط بنی امیه با حزب شیطان یا اساساً بزرگترین مصداق حزب شیطان بودن این خاندان موضوعی است جدی و شایسته بررسی.
بررسی قرآن کریم و روایات ذیل آن نیز علاوه بر اسناد تاریخی بر همین امر گواهی می دهد. نخستین نشانه در قرآن، داستان رؤیای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است که در سوره اسراء بیان شده:
“وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَهً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ”(14)
و [یاد کن] هنگامی را که به تو گفتیم: «به راستی پروردگارت بر مردم احاطه دارد.» و آن رؤیایی را که به تو نمایاندیم، و [نیز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز برای آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنان را بیم می دهیم، ولی جز بر طغیان بیشتر آنها نمی افزاید.
در این آیه شریفه دو موضوع مطرح شده که باید با یکدیگر مرتبط باشند، یکی موضوع رؤیا و خوابی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم دیدند و دیگری شجره معلونه در قرآن. محتوای رؤیا در آیات بیان نشده ولی مفسران به این جریان اشاره کرده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواب دیدند میمون هایی از منبر ایشان بالا می روند. این میمون ها در روایت به بنی امیه تعبیر شده اند.(15) از سوی دیگر اگر بخواهیم استنباطی ذوقی هم داشته باشیم، تنها قومی که در قرآن کریم تعبیر میمون در مورد آنها ذکر شده، قوم بنی اسرائیل است، آنجا که در مورد اصحاب سبت و مسخ آنان می فرماید:
“و جعل منهم القرده و الخنازیر”(16)
موضوع بعدی “شجره ملعونه” است که بلافاصله ذکر می شود و نشان می دهد که باید این دو قسمت آیه، با یکدیگر ارتباط داشته باشند. روایات بر این نکته تصریح دارند که منظور از شجره ملعونه نیز بنی امیه است.(17) از سوی دیگر بدون استعانت از روایات و با تفسیر قرآن به قرآن موضوع به شکل دیگری تبیین می شود. در بررسی اجمالی به سادگی قابل دریافت است که شجره ملعونه در قرآن کریم به معنای درخت ذکر نشده است. در موردی، تعبیر “شجره الزقوم … طلعها کانه رؤوس الشیاطین”(18) بیان شده است. اما اگر شجره را به معنای نسل بگیریم که مرحوم علامه طباطبایی نیز به همین معنا تصریح دارد، (19) بر این اساس، تنها نسل و قومی که در قرآن کریم مورد لعن واقع شده، قوم بنی اسرائیل است که آیات مربوط به آن در قرآن واضح و روشن است(20).
حال به اصل موضوع بازگردیم. در تفسیر آیه، روایات به بنی امیه و قرآن به بنی اسرائیل اشاره می کند. حداقل مطلبی که از این اشارات برای ما ثبت می شود، ارتباط این دو قوم با یکدیگر است به نحوی که در آیات و تفاسیر آن تفاوتی بین این دو گذاشته نمی شود. اگر به تعبیر “شجره زقوم” هم دقت کنیم، هیچ استعبادی ندارد که آن را همین گروه و قوم تفسیر کنیم که رؤوس شیاطینند و آتش زنه ی جهنم. رویش این درخت در قعر جهنم با توجه به روایتی که در مورد پولس نقل کردیم نیز کاملاً توجیه پذیر و مطابق است.
دومین موردی که در قرآن کریم می تواند نشانه ای بر ارتباط بنی امیه با بنی اسرائیل و یهود دوران پیامبر باشد، آیات ابتدایی همین سوره اسراء است.(21)
اگرچه ظاهر آیه مربوط به بنی اسرائیل و پیش بینی سرگذشت و فرجام ایشان است، اما در روایتی ذیل آیه، دو فساد ذکر شده در آن را قتل امیرالمؤمنین علیه السّلام و ضربه ی نیزه به امام مجتبی علیه السّلام در جریان جنگ با معاویه معرفی می کند. جالب اینجا است که در این روایت علوّ کبیر نه بیان ویژگی دو فساد، که واقعه مستقل و سومی معرفی شده که شهادت سید الشهداء و واقعه عاشورا است.(22) بر این اساس و از آن جا که دخالت بنی امیه در هر سه مورد-به ویژه حادثه عاشورا-در تاریخ ثبت و آشکار شده است، همانند آیه پیشین در اینجا نیز دوباره با این مسئله روبه رو هستیم که آیات به بنی اسرائیل و روایات ذیل آن به بنی امیه اشاره دارد.
سرانجام اگر چه از بررسی مجموع آیات، موضوع نامگذاری این گروه به حزب شیطان قابل برداشت است، اما در زیارت جامعه کبیره با فرازی روبه رو می شویم که در آن به این حقیقت تصریح شده است. زیارت جامعه از معتبرترین زیارات شیعه است که از سوی امام هادی علیه السّلام بیان شده و بلندترین معارف و اعتقادات شیعه را در خصوص امامت و ولایت در خود جای داده است.(23)
در گریزی زودهنگام به موضوع هالیوود و سلطه این حزب بر آن، به یکی از محصولات این صنعت در این خصوص می توان اشاره کرد. فیلم سینمایی “الرساله” به کارگردانی مرحوم مصطفی عقاد که در ایران به نام “محمد رسول الله” نمایش داده شد، به ظاهر یکی از پاک ترین تولیدات این بنگاه صهیونیستی است که مستقیماً و با دیدی مثبت به موضوع اسلام پرداخته است. این فیلم علاوه بر ایران در سراسر جهان اسلام با استقبال فراوانی روبه رو شد و هنوز هم پس از گذشت بیش از سه دهه با توجه به کیفیت بالا و برخورداری از تکنیکی برتر و همچنین استفاده از هنرپیشه های هالیوودی مشهوری چون آنتونی کوین و ایرنه پاپاس، شاید مهمترین مرجع شناخت مسلمانان از دین خود باشد.
آیا به راستی می توان باور کرد که هالیوود در این مورد نسبت به اسلام و حزب خداوند نرمش نشان داده و برای معرفی آن دست به چنین تولید پرهزینه ای، آن هم در دو نسخه آمریکایی و عربی زده است؟ موضوع زمانی جالب تر می شود که نیاز رژیم صهیونیستی را به بهبود روابط و صلح با کشورهای اسلامی در سال های تولید و پخش این فیلم یعنی حدود 1356 در نظر بیاوریم. آیا این مورد نیز همانند تمامی تحریف ها و تاریخ سازی های پیشین این قوم نیست که این بار با استفاده از ابزار پرقدرتی چون سینما انجام می گیرد. تأمل بر محتوا و نحوه ساخت فیلم مؤید همین حقیقت است.
داستان فیلم با بازارگردی هند، همسر ابوسفیان و قاتل حمزه سیدالشهداء، که بیانگر اشرافیت و در عین حال اصالت این خاندان است آغاز شده و با ایمان آنان در پی درک اشتباه شان در مخالفت با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به اتمام می رسد، اشتباهی که تنها از سر حفظ موقعیت و منافع اقتصادی صورت گرفته و مسائل سیاسی و دینی در آن راه نداشته است. انتخاب هنرپیشه ها به گونه ای است که در حالی که مشرکان و مخالفان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را چهره هایی جاهل و احمق تشکیل می دهند، اما ابوسفیان از چهره ای کاملاً متمایز و رفتاری کاملاً منطقی برخوردار است. این تمایز حتی در دوبله ی فارسی صدای وی نیز به روشنی رعایت شده است.
نکته جالب در این فیلم این است که در اینجا هیچ سخنی از یهود نیست و تنها دشمنان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مشرکان مکه معرفی شده اند که اکثراً در جنگ ها قلع و قمع شده و از میان آنان فقط ابوسفیان و خانواده اش به پیامبر ایمان می آورند. همچنین از میان جنگ های پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم تنها دو جنگ ابتدایی بدر و احد به نمایش درآمده و پس از آن داستان فتح مکه اتفاق می افتد. ظاهراً انتخاب این دو جنگ بر این اساس صورت گرفته که دست یهود آن دوره در آن پنهان تر باقی مانده است. در این فیلم به هیچ روی سخن از جنگ بزرگی مانند احزاب نیست.
با بازگشت به سیر اصلی و تاریخی بحث، به هر حال در این دوره است که متأسفانه خاندانی با این ریشه در سرزمینی با این سابقه مستقر شده و به حکومت رسیدند. این خاندان پس از استقرار، به پی گیری دشمنی خود با دین خدا و ایجاد نفاق و اختلاف در میان امت اسلامی مشغول شده و در عین حال تلاش کردند تا اخلاق حکومتی روم و حزب شیطان را که مبتنی بر تجمل و اشرافیت بود، از مرز مشترک اسلام و روم به درون حکومت اسلامی نفوذ دهند. به نظر می رسد. موضوع اختلاف شیعه و سنی که در جهان معاصر یکی از معضلات جدی امت اسلامی است نتیجه تلاش های این مقطع باشد.
سرانجام پس از یک دوره ده ساله خلافت، عمر طی یک عملیات مبهم و مشکوک در تاریخ ترور می شود. اگر در مورد خلیفه اول با توجه به استفاده احتمالی از سم- به عنوان سلاح دیرینه یهود-در اصل ترور شک و شبهه وجود داشته باشد، اما در مورد خلیفه دوم اصل ترور کاملاً روشن است، ابهام در متن اصلی و دلال آن است. نویسندگان کتاب مهار انحراف (24) این ترور را نیز همانند مورد پیشین اش کار معاویه می دانند. به اعتقاد ایشان عامل این ترور یعنی ابولؤلؤ دست نشانده گروهی پنهان است که توانسته اند این ترور را سازماندهی کرده و هیچ ردی نیز در تاریخ از خود و عامل ترور بر جای نگذارند.
ابولؤلؤ فردی ایرانی است که در جریان یکی از جنگ های ایران و روم به اسارت رومیان درآمده و در جریان جنگ دیگری میان مسلمانان و روم پس از اسارت به دست سپاه اسلام به عنوان برده-و در حالی که موالی و غلامان ایرانی از ورود به مدینه منع شده بودند-با حمایت مغیره بن شعبه وارد جامعه اسلامی و مدینه می شود. سابقه حضور او در روم موضوع را تأمل برانگیزتر می کند.
تحریف ناشیانه داستان ترور و حوادثی که پس از آن رخ داد نشان از این تلاش دارد که امیرالمؤمنین علیه السّلام را متهم اصلی این اقدام معرفی کرده و وی را از میدان به در کنند.(25) این خواسته جز خواسته ی حزب شیطان و بنی امیه و در رأس آن معاویه نمی تواند باشد. قتل خلفا و تلاش برای متهم جلوه دادن امیرالمؤمنین علیه السّلام بعدها در جریان قتل خلیفه سوم روشنتر شد تا سرانجام به ترور و شهادت علی علیه السّلام انجامید.
4. فتنه و اشرافیت
به هر حال پس از عمر، خلافت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به عثمان می رسد. نسبت خویشاوندی وی با بنی امیه(26)، که با به دامادی گرفتن مروان حکم تشدید نیز شده بود، نفوذ بنی امیه را در حکومت تقویت کرده و اشرافیت را وارد جامعه اسلامی می کند. در این دوره است که قدرت معاویه به اوج خود می رسد، تا حدی که در شام کاملاً به شکل خودمختار حکومت کرده و اسلامی ویژه و ساخته و پرداخته ی خود و این حزب شیطانی را به مردم آن سامان عرضه می کند، سرزمینی که هنوز اهمیت آخرالزمانی آن را از یاد نبرده ایم.
تلاش اصحاب بزرگ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم همچون ابوذر و عمار و یاسر برای جلوگیری از این انحراف و نفوذ، با شدت سرکوب شده و به نتیجه روشنی نمی رسد، اگرچه کاشته شدن نهال اسلام راستین در منطقه جبل عامل لبنان امروز، مرهون تلاش های ابوذر غفاری است که به تعبیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آسمان بر راستگوتر از او سایه نینداخته است.(27) این تلاش یک بار در تاریخ در دوران صفویه و آغاز حکومت شیعی در ایران با مهاجرت علمای آن سامان به دربار شاهان صفوی به ثمر نشست و مورد بعدی آن به امروز و شکل گیری حزب الله در این سرزمین و برپا کردن جریانی آخرالزمانی در پیوند با انقلاب اسلامی ایران موکول شد.
سرانجام با بالاگرفتن نفوذ و فساد بنی امیه در خلافت مسلمین و اداره امور در عمل به دست مروان، اعتراضات علیه خلیفه شدت گرفت و با ورود اعتراض آمیز گروهی از مسلمانان مصر به مدینه آشوب و غوغا به اوج خود رسید. علیرغم تمامی تلاش های امیرالمؤمنین علیه السّلام برای حفظ وحدت مسلمانان، معاویه از طریق حضور مروان در دستگاه خلافت بر این آتش دامن زد تا سرانجام پس از دوازده سال حکومت، سومین خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نیز در ابهام و ناباوری معترضان، از تیغ ترور این حزب قتّال در امان نماند.
پیراهن خونین عثمان که بلافاصله از سوی مروان برای معاویه فرستاده شد، بهانه ای شد برای خونخواهی و ورود جدی وی به عرصه ی ادعای خلافت، موقعیتی که برای رسیدن به آن بیست و پنج سال برنامه ریزی کرده و طی آن سه خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در کنار گروهی از اصحاب بزرگ از سر راه برداشته بود. خوشبختانه پس از این ترور، حوادث به نحوی پیش رفت که وی موفق به تحریف چند باره تاریخ و پاک کردن شواهد دال بر دخالت وی در این جریان نشد.
پینوشتها:
1- اشاره به روایت مشهور نبوی؛ ر.ک: کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص 576؛ کُلَّمَا کانَ فِی الاُمَمِ السَّالِفَهِ، یَکُونُ فِی هَذِهِ الاُمَّهِ مِثْلُهُ حَذْوَ النَّعْلِ وَ الْقُذَّهِ بِالقُذَّهِ.
2-ر.ک: حمیدی، سیدجعفر، تاریخ اورشلیم (بیت المقدس)، ص 188 -187.
3- در این رابطه ر.ک: کتابهایی مانند کتاب الفتوح، أبومحمد أحمد بن اعثم الکوفی (م 314)، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، ط الأولی، 1991/1411. و فتوح البلدان، ابوالحسن احمد بن یحیی البلاذری (م 279)، بیروت، دار و مکتبه ی الهلال، 1988.
4- برای نمونه ر.ک: الفتوح، ج1، ص 121.
5- ر.ک: الاحتجاج، ج1، ص 403؛ بحارالانوار، ج44، ص 72.
6- حمیدی، سیدجعفر، تاریخ اورشلیم(بیت المقدس)، ص 189.
7- حمیدی، سیدجعفر، تاریخ اورشلیم (بیت المقدس)، ص 16.
8- برای نمونه ر.ک: کشف المحجه لثمره المهجه، ص 108.
9- برای نمونه ر.ک: الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج2، ص 137.
10- چون ایرانیان در جنگ «قادسیه» شکست خوردند، و یزدگرد از کشته شدن «رستم فرّخ زاد» سردار لشکرش مطلع گشت و دانست که پنجاه هزار تن از سپاهش در نبرد با مسلمین کشته شده اند، در حالی که با کسانش عزم فرار داشت در ایوان کاخ خود ایستاد و گفت:
هان ای ایوان! درود من بر تو باد! آگاه باش! هم اکنون از تو روی بر می تابم تا وقتی که من یا مردی از فرزندان من که هنوز زمان وی نزدیک نشده و موقع آمدن او فرا نرسیده است، برگردیم. سلیمان دیلمی می گوید: خدمت امام جعفر صادق علیه السّلام رسیدم و عرض کردم: قربانت گردم مقصود یزدگرد از «یا مردی از فرزندان من» چیست؟ حضرت فرمود: او مهدی صاحب الزمان است که به فرمان خدا قیام خواهد کرد و او ششمین فرزند من و اولاد دختری یزدگرد است. او از فرزندان یزدگرد است و یزدگرد نیز پدر وی می باشد. (بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الائمه الأطهار، ج51، ص 164)
11- ترجمه الکامل، ج7، ص 17.
12- معانی الاخبار، ص 346.
13- ر.ک: بحارالأنوار، ج31، ص 516؛ گلپایگانی، محمدرضا، مجمع المسائل، ج1، ص 369.
14- سوره اسراء، آیه 60.
15- و فی الدر المنثور، أخرج ابن جریر عن سهل بن سعد قال: رأی رسول الله ص بنی فلان-ینزون علی منبره نزو القرده فساءه ذلک-فما استجمع ضاحکا حتی مات فأنزل الله:«وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَهً لِلنَّاسِ».
و فیه، أخرج ابن أبی حاتم عن ابن عمر أن النبی قال: رأیت ولد الحکم بن أبی العاص علی المنابر-کأنهم القرده و أنزل الله فی ذلک: «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَهً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ» یعنی الحکم و ولده.
نیز در الدر المنثور است که ابن جریر از سهل بن سعد روایت کرده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خواب دید که فلان “بنی امیه” در منبرش همچون میمونها جست و خیز می کنند. بسیار ناراحت شد، و تا زنده بود کسی او را خندان ندید، خدای تعالی این آیه را فرستاد “وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَهً لِلنَّاسِ”
و نیز در آن کتاب آمده که ابن ابی حاتم از ابن عمر روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من فرزندان حکم بن ابی العاص را در خواب دیدم که بر فراز منبرها برآمده اند و دیدم که در ریخت و قیافه میمونها بودند، و سپس خدای تعالی این آیه را فرستاد: “وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَهً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ ” که منظور از آن شجره دودمان حکم بن ابی العاص است.
برای مطالعه بیشتر ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص 149.
16- سوره مائده، آیه 60: قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَهً عِنْدَ اللَّهِ مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَهَ وَ الْخَنَازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولئِکَ شَرٌّ مَکَاناً وَ أَضَلُّ عَنْ سَوَاءِ السَّبِیلِ
بگو: «آیا شما را به بدتر از [صاحبانِ] این کیفر در پیشگاه خدا، خبر دهم؟ همانان که خدا لعنتشان کرده و بر آنان خشم گرفته و از آنان بوزینگان و خوکان پدید آورده، و آنان که طاغوت را پرستش کردهاند. اینانند که از نظر منزلت، بدتر، و از راه راست گمراهترند.»
17- قُلْتُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ص وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ هِذِهِ الایَهِ-وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَهً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ فَقَالَ اِنِّی رَایْتُ اثْنَیْ عَشَرَ رَجُلاً مِنْ ائِمَّهِ الضَّلالهِ یصْعَدُونَ [مِنْبَرِی] وَ یَنْزِلُونَ یَرُدُّونَ اُمَّتی عَلَی ادْبارِهِمُ الْقَهْقَرَی فِیهِمْ رَجُلانِ [مِنْ حَیَّیْنِ] مِنْ قُرَیْشٍ مُخْتَلِفَیْنِ [تَیْم وَ عَدِی]وَ ثَلاثَهٌ مِنْ بَنِی اُمَیَّهً وَ سَبْعَهُ مِنْ وُلْدِ الحَکَمِ بْنِ اَبِی العاصِ وَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ انَّ بَنی أبِی العَاصِ اذاً بَلَغُوا ثَلاثینَ رَجُلاً جَعَلُوا کِتابَ اللهِ دَخَلَا وَ عِبادَ اللهِ خَوَّلا وَ مَالَ اللهِ دُوَلا.(بحارالأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج58، ص 169)
گفتم: از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شنیدم-در حالی که درباره این آیه از آن حضرت سؤال شد: وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَهً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَهَ الْمَلْعُونَهَ فِی الْقُرْآنِ، یعنی:«قرار ندادیم خوابی را که به تو نشان دادیم مگر فتنه ای برای مردم و بیان شجره ملعونه در قرآن»، حضرت فرمود:«من دوزاده نفر از امامان گمراهی را دیدم که از منبرم بالا می رفتند و پایین می آمدند و امتّم را به صورت قهقهری به عقب برمی گردانیدند. در میان آنان دو نفر از دو طایفه مختلف قریش یعنی «تیم» و «عدی» و سه فر از بنی امیّه و هفت نفر از فرزندان حکم بن ابی العاص بودند». و نیز از آن حضرت شنیدم که می فرمود:«هرگاه فرزندان ابی العاص به سی نفر برسند کتاب خدا را فریب مردم و بندگان خدا را غلام و کنیز و اموال الهی را ثروت اتخاذ می کنند».
18- سوره صافات، ایه 65-62: أَ ذلِکَ خَیْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَهُ الزَّقُّومِ (62) إِنَّا جَعَلْنَاهَا فِتْنَهً لِلظَّالِمِینَ (63) إِنَّهَا شَجَرَهٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ (64) طَلْعُهَا کَأَنَّهُ رُءُوسُ الشَّیَاطِینِ (65)
آیا این(نعمتهای جاویدان بهشتی) بهتر است یا درخت زقّوم؟!(62) ما آن را مایه درد و رنج ظالمان قرار دادیم! (63) آن درختى است که از قعر جهنمّ مىروید! (64) شکوفه آن مانند سرهای شیاطین است!(65)
19- ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص 13.
20- سوره مائده، آیه 78: لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَ کَانُوا یَعْتَدُونَ
کافران بنی اسرائیل، بر زبان داوود و عیسی بن مریم، لعن (و نفرین) شدند! این بخاطر آن بود که گناه کردند، و تجاوز می نمودند.
21- سوره اسراء(بنی اسراییل)، آیه 8-4: وَ قَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً (4) فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ وَ کَانَ وَعْداً مَفْعُولاً (5) ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً (6) إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ لِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً (7) عَسَى رَبُّکُمْ أَنْ یَرْحَمَکُمْ وَ إِنْ عُدْتُمْ عُدْنَا وَ جَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیراً (8)
و در کتاب آسمانى [شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که: «قطعاً دو بار در زمین فساد خواهید کرد، و قطعاً به سرکشى بسیار بزرگى برخواهید خاست.» (4) پس آن گاه که وعده [تحقق] نخستین آن دو فرا رسد، بندگانى از خود را که سخت نیرومندند بر شما مىگماریم، تا میان خانهها [یتان براى قتل و غارت شما] به جستجو درآیند، و این تهدید تحققیافتنى است.(5) پس [از چندى] دوباره شما را بر آنان چیره مىکنیم و شما را با اموال و پسران یارى مىدهیم و [تعداد] نفرات شما را بیشتر مىگردانیم.(6) اگر نیکى کنید، به خود نیکى کردهاید، و اگر بدى کنید، به خود [بد نمودهاید]. و چون تهدید آخر فرا رسد [بیایند] تا شما را اندوهگین کنند و در معبد [تان] چنان که بار اول داخل شدند [به زور] درآیند و بر هر چه دست یافتند یکسره [آن را] نابود کنند .(7) امید است که پروردگارتان شما را رحمت کند، و [لى] اگر [به گناه] بازگردید [ما نیز به کیفر شما] باز مىگردیم، و دوزخ را براى کافران زندان قرار دادیم.
22-عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ الْقاسِمِ الْبَطَلِ عَنْ اَبِی عَبْدِاللهِ علیه السّلام فِی قَوْلِهِ تَعالیَ -وَ قَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ قَالَ قَتْلُ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ علیه السّلام و طَعْنُ الحَسَنِ ع-وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوَّاً کَبیراً قالَ قَتْلُ الحُسَیْنِ ع-فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا فَاذاً جَاءَ نَصْرُ دَمِ الْحُسَیْنِ ع بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ قَوْمٌ یَبْعَثُهُمُ اللهُ قَبْلَ خُروُجِ القائِمِ ع فَلَا یَدَعُونَ وَتْراً لآلِ مُحَمَّدٍ اِلَّا قَتَلُوهُ وَ کَانَ وَعْداً مَفْعُولاً خُرُوجُ القائِمِ ع-ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ خُرُوجُ الحُسَیْنِ ع فِی سَبْعِینَ مِنْ اَصْحابِهِ عَلَیْهِمُ الْبَیضُ المُذَهَّبُ لِکُلَّ بَیضَهٍ وَجْهانِ المُودُّونَ الی النَّاس انَّ هذا الحُسیْنَ قَدْ خَرَجَ حَتَّی لا یَشُکَّ الْمُومِنُونَ فِیهِ وَ انَّهُ لَیْسَ بِدَجَّالٍ وَ لاَ شَیْطانٍ وَ الحُجَّهُ القائِمُ بَینَ اظهُرِهِمْ-فَاذَا استْتَقَرَّتِ المَعْرِفَهُ فِی قُلوبِ المُوْمِنینَ انَّهُ الحُسَینُ ع جَاءَ الحُجَّهَ المَوتُ فَیکُونُ الذِی یُغَسِّلهُ وَ یُکَفِّنُهُ وَ یُحَنِّطُهُ وَ یَلحَدُهُ فیِ حُفرَتِهِ-الحُسَینَ بْنَ عَلِیَّ ع-وَ لاَ یَلِی الوَصِیَّ اِلَّا الوَصِی.(البرهان فی تفسیر القرآن، ج3، ص 502).
عبدالله بن قاسم بطل درباره آیه شریفه: وَ قَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ … از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: این آیه به کشتن علی بن ابی طالب علیه السّلام و نیزه زدن به حسن علیه السّلام نظر دارد، و آیه … وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً حاکی از کشته شدن امام حسین علیه السّلام است، و آیه: فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا … حکایت از ریخته شدن خون حسین علیه السّلام دارد، و آیه: بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَار… بر مردمی دلالت دارد که خداوند پیش از ظهور امام قائم علیه السّلام می فرستد و هیچ کس را مسئول خونی است در خاندان محمد صلی الله علیه و آله و سلم وانگذارند مگر آنکه او را بکشند، … وَ کَانَ وَعْداً مَفْعُولاً یعنی ظهور امام قائم علیه السّلام، و مقصود آیه شریفه: ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ … رجعت امام حسین علیه السّلام است با هفتاد تن از یاران وفادار خود که کلاه خودهای زریّن بر سر دارند از دو سو به مردم خبر می دهند که این حسین علیه السّلام است که رجعت کرده و بیرون آمده تا هیچ مؤمنی درباره آن حضرت شک و تردید نکند و بدون تردید، او دجّال و شیطان نیست و هنوز حجت بن الحسن علیه السّلام میان مردم است، و چون در دل مؤمنان استوار شود او حسین علیه السّلام است اجل امام دوازدهم که حجت است فرا رسد، و همان امام حسین علیه السّلام خواهد بود که او را غسل می دهد و کفن و حنوط می کند و به خاکش می سپارد، و عهده دار تجهیز جنازه وصی نشود مگر وصی و امام.
23-آمَنْتُ بِکُمْ وَ تَوَلَّیتُ آخِرِکُمْ بِما تَوَلَّیتُ بِهِ اَوَّلکُمْ وَ بَرِئْتُ اِلَی اللهِ تَعَالیَ مِنْ اعْدائِکُمْ وَ مِنَ الجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الشَّیاطینِ وَ حِزبِهِمُ الظَّالمینَ لَکُمْ وَ الجاحِدینَ لَحَقِّکُمْ وَ المَارقینَ مِن وَلایَتکُمْ وَ الغاصِبینَ لإرِثکُمُ الشَّاکینَ فیکُمُ المُنْحَرفینَ عَنْکُمْ وَ مِنْ کُلِّ وَلیجَهٍ دُونَکُمْ وَ کُلَّ مُطاعٍ سِواکُمْ وَ مِنَ الائِمَّهِ الَذیِنَ یَدْعُونَ الَی النَّار(عیون أخبار الرضا علیه السّلام، ج2، ص 276).
به شما ایمان آوردم، و آخرتان را بر همان اساس دوست می دارم که اولتان را، و بسوی خدای عز وجل از دشمنانتان بیزاری جسته ام، و از جبت و طاغوت، و از شیاطین و حزبشان که درباره شما ستم کردند، و حق شما را منکر شدند، و از حوزه ولایتتان خارج گشتند، و میراثتان را غصب کردند، و در مقامات شما دستخوش شکّ و تردید شدند، و از شما منحرف گشتند، همچنین بیزاری جسته ام از هر معتمدی غیر شما، و هر فرمانروایی بجز شما، و از پیشوایانی که به دوزخ دعوت می کنند.
24- ر.ک: ص 233-228.
25- برای نمونه ر.ک: بحارالأنوار، ج41، ص 250.
26- عثمان بن عفان بن أبی العاص بن أمیه بن عبد شمس عبد مناف ابن قصیّ القرشی الأموی (الاستیعاب، ج3، ص 1037)
27- إرشاد القلوب إلی الصواب، ج2، ص 415: صَدَقَ اَبُوذَرٍّ وَ صَدَقَ وَ اللهِ اَبُوذَرِّ مَا اظَلَّتِ الخَضْراءُ وَ لا اَقَلَّتِ الغَبْراءُ عَلَی ذِی لَهْجَهٍ اَصْدَقَ مِنل أبِی ذَر
راست گفته است ابوذر، آسمان بر مردی سایه نیفکنده و زمین مردی بر روی خود حمل نکرده که راست گوتر از ابی ذر باشد.
منبع مقاله:
همایون، محمد هادی؛(1390)، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول1390.