نویسنده:محمد سلطانی
«و قضی ربک ألاّ تعبدوا إلاّ ایاه و بالوالدین إحسانا إمّا یبلغنَّ عندک الکبر أحدهما أو کلاهما فلا تقل لهما أفّ و لاتنهرهما و قل لهما قولا کریما.و احفض لهما جناح الذّل من الرّحمه و قل ربّ ارحمهما کما ربّیانی صغیرا».(سوره اسراء، آیه 23 ـ 24)
«و پروردگارت چنین امر کرده است که جز او را مپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید، اگر یکی از آنها یا هر دو در نزد تو به بزرگسالی رسند به آنان اف(اوه) مگو و آن دو را مران(با آن دو تندی مکن) و با ایشان به نرمی و زیبایی سخن گو و بر آنان بال فروتنی مهرآمیز بگستر و بگو:پروردگارا!بر آنان رحمت آور همانگونه که مرا در کودکی پرورش دادند».
گرمای مرداد ماه ـ آن هم اگر در قم زندگی کنید! ـ تازه چشمانم گرم خواب شده بود که صدای داد و فریاد در توی کوچه بلند شد، صداها آشنا بود.دو نفر با هم یک به دو میکردند.بله،همسایه دیوار به دیوارمان آقای پور علی است.پیرمرد بازنشسته شهرداریست، جوانی دارد و با هم نمیسازند، نه خیر!دعوا بالا گرفت.در خانه را باز کردم، آفتاب داغی میتابید و آدم عادی را بدخلق میکرد،چه برسد به این پدر و پسر.مردد بودم پا در میانی بکنم یا نه؟بالاخره باید یک مسلمانی پیدا شود و این دو را صلح دهد.پدر میگفت و پسر نمیشنید.پسر فریاد میزد و پدر مینالید.اما ناگهان دست پسرک عقب رفت و لحظهای بعد گونه پدر مثل چشمانش سرخ شد.بیاختیار به طرف پسر دویدم.خون توی چشمانم میدوید.پسرک خودش هم از کاری که کرد،وحشت کرد تا دید من به طرفش میروم فرار کرد، شاید از خجالت بود و شاید هم از ترس.پور علی میگریست.دست روی شانههایش گذاشتم.پیرمرد شکستهتر شده بود.
پدر! شما به دل نگیر.جوان است، مغرور است،حال غلطی کرده،میآید و معذرت میخواهد.
پورعلی به جای اینکه آرام شود،بیشتر گریست.شانههایش میلرزید….
آقای عقیلی!من… من به حال خودم گریه میکنم، به حال خودم….
شما بزرگوارید.پسر شما خطایی کرده،او باید به حال خودش گریه کند.او باید دست و پای شما را ببوسد و معذرت بخواهد.نه!… من باید گریه کنم!
پور علی با پشت دست اشکهایش را پاک کرد، دست لرزانش را به طرف خانهاش گرفت:
این خونه مال پدر خدا بیامرزم بود، باورتان نمیشود،چهل سال پیش توی همین کوچه جایی که من و شما ایستادهایم در یک ظهر گرم من با پدرم دعوایمان شد، من بی عقل زدم توی صورت پدرم!!…
هق هق گریه اجازه اش نداد، سرش را زیر انداخت.
و حال بعد چهل سال همان سیلی که به پدرم زدم از دست پسرم خوردم….
در این آیه شریفه خداوند دو فرمان را در کنار یکدیگر قرار داده است:جز من نپرستید و به پدر و مادرتان احسان کنید.در ادامه، قرآن چگونگی رفتار فرزندان با پدر و مادر به ویژه در دوره سالخوردگی را مشخص میکند:
1.آنچه نشان دهنده دلتنگی و ناراحتی و انزجار است به پدر و مادر بروز ندهید.«افّ، اوه» به آنها نگویید، نگاه تند مکنید،روبر نگردانید.
2.آن دو را از خود مرانید، تنها نگذارید، از آغوش گرم خانواده دور مسازید.
3.به زیبایی و نرمی با ایشان سخن گویید.
4.در رفتار با ایشان، فروتنی همراه با مهر و عطوفت پیشه سازید.
در این قسمت، قرآن کریم از یک تشبیه زیبا بهره میبرد؛کبوتر را دیدهاید و یا مرغ را؟جوجههایش را زیر پر و بال خود میگیرد، «واخفض لهما جناح الذّل من الرّحمه» بال رحمت و عطوفت را با فروتنی(نه با منّت) بر آنها فرود آر.
5.آیه شریفه،توصیه میکند که فرزندان برای پدر و مادر خویش دعا کنند و برای آنان از درگاه خدا طلب آمرزش و بخشش کنند.
6.و در آخر،تذکر میدهد که این پدر و مادر بودند که با زحمات طاقت فرسا و شیره جان خویش،فرزند را از کودکی و خردسالی تا جوانی تربیت کردند، پس شایسته است همانگونه که آن دو در کودکی به فرزند با مهر و عطوفت رفتار کردند، جوان نیز با آنان راه محبت پیش گیرد.در کنار این آیه روایات فراوانی در زمینه حق پدر و مادر بر فرزندان وارد شده است؛به اسم کوچک صدایشان مزنید و پیشاپیش آنها راه نروید و قبل از ایشان ننشینید و (با رفتار و کردار خویش) موجب نشوید که دیگران پدر و مادر شما را ناسزا گویند.1
او را بجز در معصیت خداوند، اطاعت نمایید و به آنها نگاه تند مکنید.در حدیث است که اگر کسی به پدر و مادرش نگاه تندی بکند هر چند که آن دو به او (فرزند) ستم روا داشته باشند، خداوند از آن فرزند نمازی قبول نمیکند.2 و آن کسی که از سر مهربانی و محبت به پدر و مادر بنگرد، خداوند برای او ثواب یک حج مقبول نویسد.3 از آن سو کسی که رابطه خوبی با پدر ومادر نداشته باشد،به عنوان «عاقّ» معروف است، پیامبر اکرم(ص) آستانه عقوق(قطع رابطه) را گفتن یک افّ تعیین میکنند.4عاق والدین(کسی که به پدر و مادر خوبی نکند و آن دو را آزار دهد) بنابر روایات دچار آثار و عواقب شومی میشود:
1.در قرآن از عاق والدین به عنوان جبّار(متکبر) و بدبخت اسم برده شده است.5
2.از تمامی برکات شب قدر محروم است.6
4.دچار فقر و ذلّت میشود.8
5.عاق والدین در همین دنیا نتیجه کارش را میبیند.9
6.ملک الموت(مأمور قبض ارواح، عزرائیل) هنگام مرگ در چهره او اخم کند.10
7.به بهشت وارد نشود.امام صادق(ع) میفرماید:«سه دسته بهشت را نبینند؛ عاق والدین و آن کس که هرگاه به شراب دست یابد آن را بخورد و آن کس که چون کار خوبی انجام دهد، بسیار منت نهد».11
ناگفته نماند گاه ممکن است پدر و مادر به گونهای رفتار کند که فرزندانش با او قطع رابطه کند، پیامبر اکرم(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند:«لعن الله والدین حملا ولدهما علی عقوقها».12خدا لعنت کند پدر و مادری که آنچنان رفتارکنند که فرزندانشان را به قطع رابطه مجبور سازند.
پدر و مادر مرده و زنده ندارند!!
اگر آن دو مردند بر سر مزارشان برو،به ادب بنشین و قرآن تلاوت کن تا از تو شادمان شوند و برایت دعا کنند.دعای پدر و مادر چه در زمان حیاتشان چه بعد از فوت،چه دعا به نفع فرزند باشد و چه به ضرر آنها باشد (نفرین)، سریع مستجاب میشود.
امام رضا (علیه السّلام) میفرماید:برادر بزرگتر در حکم پدر است.روایت است که انسان سه پدر دارد:«اب ولّدک» پدری که تو را به دنیاآورده، «اب علّمک» پدری که به تو آموزنده است،(معلم)،«اب زوّجک» پدری که به تو همسر داده است.(پدر زن یا پدر شوهر)
پدر یوسف بعد از سالها آمده تا فرزندش را ببیند، یوسف هم پیامبر است و هم پادشاه مصر، یوسف با حشم و خدم حکومتیش از شهر بیرون آمده تا به استقبال پدر پیرش یعقوب بیاید… پدر آمد و آمد،از مرکب پیاده شد؛و به سوی پسر دوید تا او را در آغوش بگیرد.یوسف خواست از مرکب سلطنتی پیاده شود؛ولی نگاههای خیره وزرا و وکلا نگذاشت،صلاح نیست من در مقابل اینها پیاده شوم! اما ناگهان نوری از یوسف در آمد و به آسمان رفت.
آه چه شد؟
یوسف! تو پیامبری، لیکن آنجا که در مورد پدرت ادب نگه نداشتی، مقام پیامبری از نسل تو بیرون آمد و از فرزندان تو کسی به پیامبری نخواهد رسید!!
پی نوشت ها :
1.المستدرک، ج 15،ص 199.
2.الوسائل الشیعه،ج 21،ص 501.
3.نهج الفصاحه،ص 1676.
4.«ادنی العقوق افّ» کافی،ج 2،ص 348.
5.«و لم یجعلنی جباراً شقیا»، (سوره مریم،آیه 32).
6.مستدرک،ج 7، ص431.
7.مستدرک، ج 13،ص 332.
8.مستدرک، ج 15،ص 195.
9.مجموعه ورام، ج 2،ص 78.
10.مستدرک،ج 15،ص 676.
11.وسائل الشیعه،ج 9،ص 454.