وقتی امیر المومنین علیه السلام عازم بصره گردید تا بیعت شکنان جنگ جمل را سرکوب کند در بین راه در ربذه فرود آمد در این هنگام آخرین گروه حج در ربذه اجتماع کردند تا سخنان امام علیه السلام را استماع کنند. ابن عباس گوید: من به خدمت امام علیه السلام رسیدم و دیدم کفش خود را وصله می کند. عرض کردم : در حال حاضر ما به اصلاح خود نیازمندتر از اصلاح این کفش هستیم . اما حضرت جوابی نداد تا از و صله کردن خود فارغ گردید. سپس هر دو لنگه کفش را کنار یکدیگر قرار داد و فرمود: اینها را قیمت کن عرض کردم : اینها ارزشی ندارد. فرمود: هر چه می ارزند.
عرض کردم : کمتر از یک درهم ارزش دارند. فرمود: واللّه لهما احب الی من امرکم هذا الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا به خدا سوگند این دو لنگه کفش را از ریاست بر شما بیشتر دوست دارم مگر اینکه حقی را به پا دارم یا باطلی را دور سازم .
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیهم السلام) / محمد رضا اکبری