داستان موسی و هارون در قرآن

داستان موسی و هارون در قرآن

نویسنده: سمیح عاطف الزین
مترجمان: علی چراغی، محمد حسین احمدیار، محمد باقر محبوب القلوب

از جمله بدیهیاتی که بحثی در آن نیست، آن است که هدف قرآن کریم از بیان داستان، تاثیرگذاری است و این تاثیر گذاری، هم در جوهر این داستان نمایان است و هم در مضمون و شیوه ارائه آنها.
از نظر شیوه‌ ارائه، می‌بینیم که یک قصه بیش از یک بار و در مناسبتهای مختلف روایت می‌شود. این حالت در بیشتر قصه‌های قرآنی واضح و آشکار است.
اما به جهت جوهر یا مضمون، این تکرار شامل تمام قسمتهای داستان نمی‌شود، بلکه فقط در هر بار حلقه‌ای از داستان آن هم به مناسبتی خاص و در شرایطی خاص بیان می‌شود، آن هم به شیوه‌ای که گویی این حلقه‌ها، ستونهای اصلی سیاق یا طرح داستان هستند و کاملاً با آن مطابقت دارند، چه از نظر نوع تعبیرها و چه از نظر معنی تا بدین وسیله بیان کننده‌ی هدف باشند و منظور و هدف را القا کنند. تمام اینها در داستانهای قرآن بدون هیچ گونه اخلالی در اسلوب ادای مطلب یا نقص در معنا ارائه می‌شود و شاید همین شیوه خود باعث نمود و برجستگی ارزشهای پنهانی و تقویت جنبه‌های هنری‌ آن باشد.
هر داستان ممکن است دو یا چند بار تکرار شده باشد، لیکن در هر تکرار اثر معینی در روی زمین هیچ نظیری ندارد. اما قرآن را با این همه عظمت، خداوند متعال بر محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل فرمود که نه خواندن می‌دانست و نه نوشتن.
در داستان حضرت موسی (علیه السلام) صحنه‌ی دریافت کلمه الهی در وادی ایمن و در کنار آتش مقدس بارها در قرآن تکرار می‌شود. آن صحنه در جایی، وجود شنونده و خواننده را آکنده از ترس و وحشت و هیبت خداوند می‌کند و در جایی دیگر محبت و امید را به دل او القا می‌نماید. ما در فضای همان قصه هستیم و با همان قهرمانها؛ یعنی موسی و عصایش. هیچ تغییری در قهرمانها و صحنه به وجود نیامده است، لیکن لحن کلام متفاوت است، لذا تاثیر آن هم متفاوت می‌شود.
خلاصه اینکه اسلوب روایی قرآن، تاثیرات متفاوتی بر خواننده یا شنونده بر جای می‌گذارد. در جایی دیگر می‌بینیم که موسی به دنبال دانش آموزی است و نزد یکی از بندگان صالح خدا به تلمذ می‌پردازد و حال آن که موسی خود یکی از پیامبران اولوالعزم و صاحب کتاب است و قرآن کریم به این مسئله اشاره فرموده است:
(تا بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم.) (1)
موسی (علیه السلام) از وی می‌پرسد:
(آیا تو را –به شرط اینکه از بینشی که آموخته شده‌ای به من یاد دهی- پیروی کنم؟) (2)
آن عبد صالح کیست که خداوند او را به دادن علم و معرفت مفتخر کرده است؟ مردم در شناخت نام او نظرهای متفاوتی دارند. به راستی او چه کسی می‌تواند باشد؟ اما حکمتی در این نام نبردن وجود دارد و آن این است که خواننده یا شنونده از نام او بگذرد و به حقیقت وجودی او پی ببرد. اگر حقیقت را رها کنیم، اسم و ظاهر اشیا ارزشی ندارد. لذا قرآن ظاهر را رها کرده و بیشتر حقیقت را مورد توجه قرار داده است،‌حقیقتی که موسی به دنبال آن بود؛ یعنی علم و معرفت و کسی که این علم و معرفت را به وی ارائه می‌کند، عبدی است از عباد و بندگان مخلص خدا، حال هر که می خواهد باشد. مهم این است که تفهیم شود برخی از بندگان خدا وجود دارند که علم و معرفت را بدون واسطه از ذات پروردگار دریافت می‌کنند و انبیا باید این را بدانند. غرض همین است و بس.
داستان موسی (علیه السلام) را در حالی دنبال می‌کنیم که او ملازم آن عبد صالح شده است تا آنچه را خداوند اراده فرموده است، از او بیاموزد، اما ناگهان با حوادثی دچار می‌شویم که انتظار آن را نداریم.
آن عبد صالح، کشتی عده‌ای مسکین را که در دریا کار می کنند، سوراخ می‌کند،‌ کودکی را به قتل می‌رساند و دیوار در حال ریزش کسانی را درست می‌کند که حاضر نشده‌اند لقمه‌ای نان به آ‌نان بدهند.
آن امور متناقض چیستند که موسی آنها را به چشم خود می‌بیند و نمی‌تواند آنها را تاویل کند؟
چگونه آنها را تاویل کند؟ اگر قادر به تأویل آن ماجراها بود، دیگر پذیرفتن شاگردی آن عبد صالح معنا و مفهومی نداشت. آن عبد صالح رمز و سمبل کسانی است که علم لدنّی را از سرچشمه‌ی زلال باری تعالی دریافت می‌کنند.
موسی (علیه السلام) نتوانست آنچه را می‌بیند تحمل کند، زیرا آنچه می‌دید، در ظاهر خلاف باورهای درونی او بود. سپس آن عبد صالح حوادث را برای وی تفسیر می‌کند و راز آنها را می‌گشاید و تمام سوالات موسی (علیه السلام) پاسخ داده می‌شود. اگر حوادث داستان موسی (علیه السلام) را در قرآن دنبال کنیم، خواهیم دید که قرآن در حدود سی موضع، این داستان را بیان می‌کند و در بسیاری از موارد تکرار وجود دارد. اما این تکرارها ملال‌آور و خسته کننده نیستند؛ زیرا در هر تکرار، زاویه‌ی دیگری از زوایای شخصیت پیامبران مورد توجه قرار می‌گیرد.

اما به رغم این تکرارها، حلقه‌های اساسی قصه تکرار نمی شوند و اگر یکی از این حلقه‌ها دوبار تکرار شود، برای بیان منظور جدیدی است که با منظور اول تفاوت دارد. اگر خوب در این تکرارها دقت کنید، در خواهید یافت که تاثیر جدیدی بر روی شما دارد، آن هم به شکلی کاملاً جدی و حیرت‌انگیز که فوق العاده تاثیر گذار است. اکنون خوب است توجه کنیم که چگونه جنبه‌های دینی و جنبه‌های هنری در قصه‌های قرآنی درهم می‌آمیزد.
اگر در این نکته‌ها خوب دقت کنیم، خواهیم دید که زیبایی، هم به عنوان هدف و هم به عنوان وسیله، آن هم به صورت همزمان در قرآن کریم به کار گرفته شده است.
باز هم اگر خوب دقت کنیم، خواهیم دید که هزاران عنصر به کار گرفته شده در قرآن به گونه‌ای در هم آمیخته‌اند که جز ذات اقدس باری تعالی هیچ موجودی قادر به انجام دادن‌ آن نیست.
اینک به ذکر ترجمه‌ی آیاتی می پردازیم که در ارتباط با داستان موسی و هارون – علیهماالسلام- نازل شده‌اند.
الف) سوره‌ی قصص، آیات 3 تا68
([بخشی] از گزارش [حال] موسی و فرعون را برای [آگاهی] مردمی که ایمان می‌آورند، به درستی بر تو می‌خوانیم.
فرعون در سرزمین [مصر] سربرافراشت و مردم آن را، ‌طبقه طبقه ساخت؛ طبقه‌ای از آنان را زبون می‌داشت، پسرانشان را سر می‌برید و زنانشان را [برای بهره کشی] زنده برجای می‌گذاشت که وی از فسادکاران بود.
و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرودست شده بودند، منت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم و ایشان را وارث [زمین] کنیم و در زمین قدرتشان دهیم و [از طرفی] به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را از جانب آنان بیمناک بودند،‌ بنمایانیم.
و به مادر موسی وحی کردیم که او را شیرده و چون بر او بیمناک شدی، ‌او را در نیل بینداز و مترس و اندوه نداشته باش که ما او را به تو باز می‌گردانیم و در [زمره‌ی] پیامبرانش قرار می‌دهیم.
پس خاندان فرعون او را [از آب] برگرفتند تا سرانجام دشمن [جان] آنان و مایه‌ی اندوهشان باشد. آری، فرعون و هامان و لشکریان آنها خطاکار بودند.
و همسر فرعون گفت: «[این کودک] نور چشم من و تو خواهد بود. او را مکشید.
شاید برای ما سودمند باشد یا او را به فرزندی بگیریم، ولی‌ آنها خبر نداشتند.
و دل مادر موسی [از هر چیز، جز فکر فرزند] تهی شد. اگر قلبش را استوار نساخته بودیم تا از ایمان آورندگان باشد،‌ چیزی نمانده بود که آن [راز] را افشا کند.
و به خواهر [موسی] گفت: «از پی او برو!» پس او را از دور دید، در حالی که آنان متوجه نبودند.
و از پیش، شیردایگان را بر او حرام کرده بودیم. پس [خواهرش آمد و] گفت: «آیا خانواده‌ای را به شما معرفی کنم که از وی سرپرستی کنند و خیرخواه او باشند؟»
پس او را به مادرش بازگردانیدیم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد و بداند که وعده‌ی خدا درست است،‌ ولی بیشترشان نمی‌دانند.
و چون به رشد و کمال خویش رسید،‌ به او حکمت و دانش عطا کردیم و نیکوکاران را چنین پاداش می‌دهیم.
و داخل شهر شد بی آن که مردمش متوجه باشند. پس دو مرد را باهم در زد و خورد یافت. یکی، از پیروان او و دیگری از دشمنانش [بود]. آن کس که از پیروانش بود، بر ضد کسی که دشمن وی بود،‌ از او یاری خواست. پس موسی مشتی بدو زد و او را کشت. گفت:‌ «این کار شیطان است، چرا که او دشمنی گمراه کننده [و] آشکار است.»
گفت:‌ «پروردگارا! من بر خویشتن ستم کردم، مرا ببخش!» پس خدا از او درگذشت که وی آمرزنده‌ی مهربان است.
[موسی] گفت:‌ «پروردگارا! به پاس نعمتی که بر من ارزانی داشتی، هرگز پشتیبان مجرمان نخواهم بود.»
صبحگاهان در شهر، بیمناک و در انتظار [حادثه ای] بود. ناگاه همان کسی که دیروز از وی یاری خواسته بود [باز] با فریاد از او یاری خواست. موسی به او گفت: «به راستی که تو آشکارا در گمراهی هستی.»
و چون خواست به سوی آن دشمن هر دوشان بود حمله آورد، گفت: «ای موسی! آیا می‌خواهی مرا بکشی،‌ چنانکه دیروز شخصی را کشتی؟ تو می‌خواهی در این سرزمین فقط زورگو باشی و نمی‌خواهی از اصلاحگران باشی.»
و از دورافتاده‌ترین [نقطه‌ی] شهر، مردی دوان دوان آمد [و] گفت: «ای موسی! سران قوم درباره‌ی تو مشورت می‌کنند تا تو را بکشند. پس [از شهر] خارج شو. من جداً از خیرخواهان تو هستم.»
موسی ترسان و نگران از آنجا بیرون رفت [در حالی که می] گفت: «پروردگارا! مرا از گروه ستمکاران نجات بخش!»
و چون به سوی [شهر] مدین رو نهاد، [با خود] گفت: «امید است، پروردگارم مرا به راه راست هدایت کند.»
و چون به آب مدین رسید، گروهی از مردم را برآن یافت که [دامهای خود را] آب می‌دادند و پشت سرشان دو زن را یافت که [گوسفندان خود را] دور می‌کردند. [موسی] گفت:‌ «منظورتان [از این کار] چیست؟» گفتند: «[ما به گوسفندان خود] آب نمی‌دهیم تا شبانان [همگی گوسفندانشان را] برگردانند و پدر ما پیری سالخورده است.»
پس [موسی] برای آن دو،‌ [گوسفندان را] آب داد، آن‌گاه به سوی سایه برگشت و گفت:‌ «پروردگارا! من به هر خیری که به سویم بفرستی سخت نیازمندم.»
پس یکی از آن دو زن –در حالی که به آزرم، گام برمی‌داشت- نزد وی آمد [و] گفت:‌ «پدرم تو را می‌طلبد تا تو را به پاداش آب دادن [گوسفندان] برای ما، مزد دهد» و چون [موسی] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را برای او حکایت کرد، [وی] گفت: «مترس که از گروه ستمگران نجات یافتی.»
یکی از دو آن [دختر] گفت: «ای پدر! او را استخدام کن، چرا که بهترین کسی است که استخدام می‌کنی، هم نیرومند [و هم] درخور اعتماد است.»

[ شعیب] گفت:‌ «من می‌خواهم یکی از این دو دختر خود را [که مشاهده می‌کنی] به نکاح تو درآورم، به این [شرط] که هشت سال برای من کار کنی و اگر ده سال را تمام گردانی، اختیار با توست و نمی خواهم بر تو سخت گیرم و ان‌شاءالله مرا از درستکاران خواهی یافت.»
[موسی] گفت: «این [قراداد] میان من و تو باشد که هر یک از دو مدت را به انجام رسانیدم، بر من تعدی [روا] نباشد و خدا بر آنچه می‌گوییم وکیل است.»
و چون موسی آن مدت را به پایان رسانید، همسرش را [همراه] برد، آتشی را از دور در کنار طور مشاهده کرد، به خانواده خود گفت: «[اینجا] بمانید که من آتشی از دور دیدم، شاید خبری از آن یا شعله‌ای آتش برایتان بیاورم،‌ باشد که خود را گرم کنید.»
پس چون به آن [آتش] رسید، از جانب راست وادی در آن جایگاه مبارک، از آن درخت، ندا آمد که: ای موسی! منم، من، خداوند، پروردگار جهانیان.
و [فرمود:] ‌«عصای خود را بیفکن!» پس چون دید آن مثل ماری می‌جنبد، پشت کرد و برنگشت. [ندا آمد که] ای موسی! پیش آی و مترس که تو در امانی.
دست خود را به گریبانت ببر تا سپید بی‌گزند بیرون بیاید و [برای رهایی] از این هراس بازویت را به خویشتن بچسبان. این دو [نشانه] دو برهان از جانب پروردگار توست [که باید] به سوی فرعون و سران [کشور] او [ببری]، زیرا آنان همواره قومی نافرمان هستند.
گفت:‌ «پروردگارا! من کسی از ایشان را کشته‌ام، می‌ترسم مرا بکشند.»
و برادرم هارون از من زبان آورتر است، پس او را به دستیاری من گسیل دار تا مرا تصدیق کند، زیرا می‌ترسم مرا تکذیب کنند.
فرمود: «به زودی بازویت را به [وسیله‌ی] برادرت نیرومند خواهیم کرد و برای شما هر دو، تسلطی قرار خواهیم داد که با [وجود] آیات ما، به شما دست نخواهند یافت. شما و هر که شما را پیروی کند،‌ چیره خواهید بود.»
پس چون موسی‌آیات روشن ما را برای آنان آورد، گفتند: «این جز سحری ساختگی نیست و از پدران پیشین خود چنین [چیزی] نشنیده‌‌ایم.»
و موسی گفت: «پروردگارم به [حال] کسی که از جانب او رهنمودی آورده و [نیز] کسی که فرجام [نیکوی] آن سرا برای اوست،‌ داناتر است. در حقیقت، ظالمان رستگار نمی‌شوند.»
و فرعون گفت:‌ «ای بزرگان قوم! من جز خویشتن برای شما خدایی نمی‌شناسم. پس ای هامان! برایم بر گل آتش بیفروز و برجی [بلند] برای من بساز، شاید به [حال] خدای موسی اطلاع یابم و من جداً او را از دروغگویان می‌پندارم.»
و او و سپاهیانش در آن سرزمین به ناحق سرکشی کردند و پنداشتند که به سوی ما بازگردانیده نمی‌شوند.
تا او و سپاهیانش را فرو گرفتیم و آنان را در دریا افکندیم، بنگر که فرجام کار ستمکاران چگونه بود.
و آنان را پیشوایانی که به سوی آتش می‌خوانند گردانیدیم و روز رستاخیز یاری نخواهند شد.
و در این دنیا، لعنتی بدرقه‌ی [نام] آنان کردیم و روز قیامت [نیز] ایشان از [جمله] زشت رویان‌اند.
و به راستی، پس از آن که نسلهای نخستین را هلاک کردیم، به موسی کتاب دادیم که [دربردارنده] روشنگریها و رهنمودها و رحمتی برای مردم بود، امید که آنان پند گیرند.
و چون امر [پیامبری] را به موسی واگذاشتیم، تو در جانب غرب [طور] نبودی و از گواهان [نیز] نبودی.
لیکن ما نسلهایی را پدید آوردیم و عمرشان طولانی شد و تو در میان ساکنان [شهر] مدین مقیم نبودی تا آیات ما را برایشان بخوانی، لیکن ما بودیم که فرستنده‌ی [پیامبران] بودیم.
و آن دم که [موسی را] ندا در دادیم، تو در جانب طور نبودی، ولی [این اطلاع تو] رحمتی از پروردگار توست تا قومی را که هیچ هشدار دهنده‌ای پیش از تو برایشان نیامده است، بیم دهی، باشد که آنان پند پذیرند.
و تا اگر بلا و عذابی به موجب کردار زشت خودشان به آن‌ها رسید بگویند: «پروردگارا! چرا فرستاده‌ای به سوی من نفرستادی تا از احکام تو پیروی کنیم و از مومنان باشیم [قطعاً در کیفر آنان شتاب می‌کردیم].»

پس چون حق از جانب ما برایشان آمد، گفتند: «چرا نظیر آنچه به موسی داده شد، به او داده نشده است؟» آیا به آنچه قبلاً به موسی داده شد کفر نورزیدند؟ گفتند: «دو ساحر با هم ساخته‌اند» و گفتند: «ماهمه را منکریم.»
بگو: «پس اگر راست می‌گویید، کتابی از جانب خدا بیاورید که از این دو هدایت کننده‌تر باشد تا پیروی‌اش کنم.»
پس اگر تو را اجابت نکردند، بدان که فقط از هوسهای خود پیروی می‌کنند و کیست گمراه‌تر از آن که بی‌‌‌راهنمایی خدا از هوسش پیروی کند؟ بی‌تردید خدا مردم ستمگر را راهنمایی نمی‌کند.
و به راستی، این گفتار را برای آنان پی در پی و به هم پیوسته نازل ساختیم، به این امید که آنان پند پذیرند.
کسانی که قبل از آن، کتاب [آسمانی] به ایشان داده‌ایم، آنان به [قرآن] می‌گروند.
و چون برایشان فرو خوانده می‌شود، می‌گویند: «بدان ایمان آوردیم که آن درست است [و] از طرف پروردگار ماست؛ ما پیش از آن [هم] از تسلیم شوندگان بودیم.»
آنان‌اند که به [پاس] آن که صبر کردند و [برای آن که] بدی را با نیکی دفع می‌نمایند و از آنچه روزی‌شان داده ایم، انفاق می‌کنند، دوبار پاداش خواهند یافت.
و چون لغوی بشنوند، از آن روی برمی‌تابند و می‌گویند: «کردارهای ما از آن ما و کردارهای شما از آن شماست. سلام بر شما، جویای [‌مصاحبت] نادانان نیستیم.»
در حقیقت، تو هر که را دوست داری نمی‌توانی راهنمایی کنی، لیکن خداست که هر که را بخواهد راهنمایی می‌کند و او را به راه‌یافتگان داناتر است.
و گفتند:‌ «اگر با تو از [نور] هدایت پیروی کنیم، از سرزمین خود رانده خواهیم شد.»
آیا آنان را در حرمی امن جای ندادیم که محصولات هرچیزی –که رزقی از جانب ماست- به سوی آن سرازیر می‌شود؟ ولی بیشترشان نمی‌دانند.
و چه بسیار شهرها که هلاکش کردیم، [زیرا] زندگی خوش، ‌آنها را سرمست کرده بود این است که سراهایشان که پس از آنان –جز برای عده‌‌ی کمی- مورد سکونت قرار نگرفته است و ماییم که وارث آنان بودیم.
و پروردگار تو [هرگز] ویرانگر شهرها نبوده است تا [پیشتر] در مرکز آنها پیامبری برانگیزد که آیات ما را برایشان بخواند و ما شهرها را –تا مردمشان ستمگر نباشند – ویران کننده نبوده‌ایم.

و هرآنچه به شما داده شده است، کالای زندگی دنیا و زیور آن است،‌ و[لی] آنچه پیش خداست بهتر و پایدارتر است؛ مگر نمی‌اندیشید؟
آیا کسی که وعده‌ی نیکو به او داده‌ایم و او به آن خواهد رسید، مانند کسی است که از کالای زندگی دنیا بهره‌مندش گردانیده‌ایم. [ولی] او روز قیامت از [جمله] احضارشدگان [در آتش] است؟
و [به یاد‌آور] روزی را که آنان را ندا می‌دهد و می فرماید: «آن شریکان من که می‌پنداشتید کجایند؟»
آنان که حکم [عذاب] برایشان واجب آمده است، می‌گویند: «پروردگارا! اینان کسانی هستند که ما گمراهشان کردیم، همچنان که خود گمراه شدیم، [از آنان] به سوی تو بیزاری می‌جوییم؛ ما را نمی‌پرستیدند [بلکه پندار خود را دنبال می‌کردند].»
و [به آنان] گفته می‌شود: «شریکان خود را فرا خوانید.» [پس آنها را می‌خوانند،] ولی پاسخشان نمی‌دهند و عذاب را می‌بینند [و آرزو می‌کنند که ] ای کاش هدایت یافته بودند.
و روزی را که [خدا] آنان را ندا در می‌دهد و می‌فرماید: «فرستادگان [ما] را چه پاسخ دادید؟»
پس در آن روز اخبار برایشان پوشیده شود و از یکدیگر نمی‌توانند بپرسند.
و اما کسی که توبه کند و ایمان آورد و به کار شایسته پردازد، امید که از رستگاران باشد.
و پروردگار تو هر چه را بخواهد می‌آفریند و برمی‌گزیند و آنان اختیاری ندارند. خدا منزه است و از آنچه [با او] شریک می‌گردانند، برتر است.)
ب) سوره نمل، آیات 7 تا 14
( [یاد کن] هنگامی را که موسی به خانواده خود گفت:‌ «من آتشی به نظرم رسید،‌ به زودی برای شما خبری از آن خواهم آورد یا شعله آتشی برای شما می‌آورم، باشد که خود را گرم کنید.»
چون نزد آن آمد، آوا رسید که: خجسته [و مبارک گردید] آن که در کنار این آتش و آن که پیرامون آن است و منزه است خدا، پروردگار جهانیان.
ای موسی! این منم خدای عزیز حکیم.
و عصایت را بیفکن! پس چون آن را همچون ماری دید که می‌جنبد، پشت گردانید و به عقب بازنگشت. ای موسی! مترس که فرستادگان، پیش من نمی‌ترسند.
لیکن کسی که ستم کرده، سپس –بعدی از بدی- نیکی را جایگزین [آن] گردانیده است، [بداند] که من آمرزنده‌ی مهربانم. دستت را درگریبانت کن تا سپید بی عیب بیرون آید. [اینها] از [جمله] نشانه‌های نه گانه‌ای است [که باید] به سوی فرعون و قومش [ببری]،‌زیرا که آنان مردمی نافرمان‌اند.
و هنگامی که آیات روشنگر ما به سویشان آمد، گفتند:‌ «این سحری آشکار است.»
و با اینکه دلهایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند. پس بین فرجام فسادگران چگونه بود.)
ج) سوره شعراء، آیات 10 تا 66
(و [یاد کن] هنگامی را که پرودگارت موسی را ندا در داد که به سوی قوم ستمکار برو!
قوم فرعون؛ آیا پروا ندارند؟
گفت:‌ «پروردگارا! می‌ترسم مرا تکذیب کنند و سینه‌ام تنگ می‌گردد و زبانم باز نمی شود، پس هارون را رسالت ده!
و [از طرفی] آنان بر [گردن] من خونی دارند و می‌ترسم مرا بکشند.»
فرمود: «نه، چنین نیست؛ نشانه‌های ما را [برای آنان] ببرند که ما با شما شنونده‌ایم.»
پس به سوی فرعون بروید و بگویید: ما پیامبر پروردگار جهانیانیم، فرزندان اسرائیل را با ما بفرست.»
[فرعون] گفت:‌ «آیا تو را از کودکی در میان خود نپروردیم و سالیانی چند از عمرت را پیش ما نماندی؟
و [سرانجام] کار خود را کردی و تو از ناسپاسان هستی.»
گفت:‌ «آن را هنگامی مرتکب شدم که از گمراهان بودم و چون از شما ترسیدم، از شما گریختم تا پروردگارم به من دانش بخشید و مرا از پیامبران قرار داد.»
و [آیا] اینکه فرزندان اسرائیل را بنده‌ [خود] ساخته‌ای نعمتی است که منتش را بر من می‌نهی؟
فرعون گفت:‌ «و پروردگار جهانیان چیست؟»
[موسی] گفت: «پروردگار آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است، اگر اهل یقین باشید.»
[فرعون] به کسانی که پیرامونش بودند گفت: «آیا نمی‌شنوید؟»
[موسی دوباره] گفت:‌ «پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شما.»
[فرعون] گفت:‌ «واقعاً این پیامبری که به سوی شما فرستاده شده است،‌ سخت دیوانه است.»
[موسی] گفت:‌ «پروردگار خاور و باختر و آنچه میان آن دو است، اگر تعقل کنید.»
[فرعون] گفت:‌ «اگر خدایی غیر از من اختیار کنی، قطعاً تو را از [جمله] زندانیان خواهم ساخت.»
[موسی] گفت:‌ «گرچه برای تو چیزی آشکار بیاوردم؟»
[فرعون] گفت:‌ «اگر راست می‌گویی آن را بیاور.»
پس عصای خود بیفکند و به ناگاه، آن اژدهایی نمایان شد.
و دستش را بیرون کشید و به ناگاه آن برای تماشاگران سپید می‌نمود.
[فرعون] به سرانی که پیرامونش بودند ، گفت: «واقعاً این ساحری بسیار داناست.
می خواهد با سحر خود، شما را از سرزمینتان بیرون کند، اکنون چه رای می دهید؟»
گفتند:‌ «او و برادرش را در بنددار و گرد آورندگان را به شهرها بفرست.
تا هر ساحر ماهری را نزد تو بیاورند.»
پس ساحران برای موعد روزی معلوم گرد آوری شدند.
و به توده‌ی مردم گفته شد: «آیا شما هم جمع خواهید شد؟
بدین امید که اگر ساحران غالب شدند و از آنان پیروی کنیم؟»
و چون ساحران پیش فرعون آمدند، گفتند:‌ «آیا اگر ما غالب آییم واقعاً برای ما مزدی خواهد بود؟»
[فرعون] گفت:‌ «آری و در آن صورت شما حتماً در [زمره] مقربان خواهید شد.»
موسی به آنان گفت: «آنچه را شما می اندازید، بیندازید.»
پس ریسمانها و چوبدستی هایشان را انداختند و گفتند:‌ «به عزت فرعون که ما حتماً پیروزیم.»
پس موسی عصایش را انداخت و به ناگاه هرچه را به دروغ برساخته بودند، بلعید.
در نتیجه، ساحران به حالت سجده درافتادند.
گفتند: «به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم، پروردگار موسی و هارون.»
[فرعون] گفت: «‌[آیا] پیش از آن که به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟ قطعاً او همان بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است. به زودی خواهید دانست. حتماً دستها و پاهای شما را از چپ و راست خواهم برید و همه‌تان را به دار خواهم آویخت.»
[ساحران] گفتند‌: «باکی نیست، ما روی به سوی پروردگار خود می‌آوریم.
ما امیدواریم که پروردگارمان گناهانمان را برما ببخشاید، [چرا] که نخستین ایمان آوردندگان بودیم.»
و به موسی وحی کردیم که بندگان مرا شبانه حرکت ده، زیرا شما مورد تعقیب قرار خواهید گرفت.
پس فرعون ماموران جمع آوری [خود را] به شهرها فرستاد.
و گفت:‌ «اینها عده‌ای ناچیزند.»
و راستی آنها، ما را بر سر خشم آورده‌اند، و‌[لی] ما همگی به حال آماده باش درآمده‌ایم.
سرانجام، ما آنان را از باغستانها و چشمه‌سارها و گنجینه‌ها و جایگاههای پر ناز و نعمت بیرون کردیم.
[اراده ما] چنین بود و‌ آن [نعمتها] را به فرزندان اسرائیل میراث دادیم.
پس هنگام برآمدن آفتاب، آنها را تعقیب کردند.
چون دو گروه همدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند:‌ «ما قطعاً گرفتار خواهیم شد.»
[موسی] گفت:‌ «چنین نیست، زیرا پروردگارم با من است و به زودی مرا راهنمایی خواهد کرد.»
پس به موسی وحی کردیم: «ما عصای خود بر این دریا بزن!» دریا از هم شکافت و هر پاره‌ای همچون کوهی سترگ بود.
و دیگران را بدانجا نزدیک گردانیدیم.
و موسی و همه کسانی را که همراه او بودند نجات دادیم؛
آن‌گاه دیگران را غرق کردیم.)
د) سوره مؤمن، آیات 23 تا 45
(و به یقین، موسی را با آیات خود و حجتی آشکار فرستادیم،
به سوی فرعون و هامان و قارون، [اما آنان] گفتند: «افسونگری شیاد است.»
پس وقتی حقیقت را از جانب ما برای آنان آورد، گفتند:‌ «پسران کسانی را که به او ایمان آورده‌اند بکشید و زنانشان را زنده بگذرانید.» و[لی] نیرنگ کافران جز در گمراهی نیست.
و فرعون گفت: بگذارید موسی را بکشم تا پروردگارش را بخواند. می‌ترسم آیین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد کند.»
و موسی گفت:‌ «من از هر متکبری که به روز حساب عقیده ندارد، به پروردگار خود و پروردگار شما پناه برده‌ام.»

و مردی مومن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان می‌داشت، گفت: «آیا مردی را می‌کشید که می‌گوید پروردگار من خداست؟ و مسلماً برای شما از جانب پروردگارتان دلایل آشکاری آورده است و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان اوست و اگر راستگو باشد، برخی از آنچه به شما وعده می‌دهد، به شما خواهد رسید، چرا که خدا کسی را که افراط کار دروغزن باشد هدایت نمی‌کند.
ای قوم من! امروز فرمانروایی از آن شماست [و] بر این سرزمین مسلط‌اید، و[لی] چه کسی ما را از بلای خدا –اگر به ما رسد- حمایت خواهد کرد؟» فرعون گفت: «جز آنچه می‌بینم، به شما نمی نمایم و شما را به جز به راه راست راهبر نیستم.»
و کسی که ایمان آورده بود، گفت:‌ «ای قوم من! من از [روزی] مثل روز دسته‌ها [ی مخالف خدا] بر شما می‌ترسم.
[از سرنوشتی] نظیر سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانی که پس از آنها [آمدند].
و ‌[گرنه] خدا بر بندگان [خود] ستم نمی‌خواهد.
و ای قوم من! من بر شما از روزی که مردم یکدیگر را [به یاری هم] ندا درمی دهند، بیم دارم.
روزی که پشت کنان [به عقب] باز می‌گردید، برای شما در برابر خدا هیچ حمایتگری نیست و هر که را خدا گمراه کند، او را راهبری نیست.»
و به یقین، یوسف پیش از این، دلایل آشکار برای شما آورد و از آنچه برای شما آورد همواره در تردید بودید تا وقتی که از دنیا رفت، گفتید: «خدا بعد از او هرگز فرستاده‌ای را برنخواهد انگیخت.» این گونه، خدا هر که را افراط‌ گر شکاک است، بی‌‌راه می‌گذارد.
کسانی که درباره آیات خدا –بدون حجتی که برای آنان آمده باشد- مجادله می‌کنند، [این ستیزه] در نزد خدا و نزد کسانی که ایمان آورده‌اند [مایه‌ی] عداوت بزرگی است.
این گونه، خدا بر دل هر متکبر زورگویی مهر می‌نهد.
و فرعون گفت:‌ «ای هامان! برای من کوشکی بلند بساز، شاید من به آن راهها برسم، راههای [دستیابی به] آسمانها تا از خدای موسی اطلاع حاصل کنم و من او را سخت دروغپرداز می‌پندارم.» و این گونه برای فرعون، زشتی کارش آراسته شد و از راه ‌[راست] باز ماند و نیرنگ فرعون جز به تباهی نینجامید.
و آن کس که ایمان آورده بود گفت:‌ «ای قوم من! مرا پیروی کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم.
ای قوم من! این زندگی دنیا تنها کالایی [ناچیز] است و در حقیقت، آن آخرت است که سرای پایدار است.
هرکه بدی کند، جز به مانند آن کیفر نمی یابد و هر که کار شایسته کند- چه مرد باشد یا زن- در حالی که ایمان داشته باشد، در نتیجه آن داخل بهشت می‌شود و در آنجا بی‌حساب روزی می‌یابد.
و ای قوم من! چه شده است که من شما را به نجات فرا می‌خوانم و [شما] مرا به آتش فرا می‌خوانید؟
مرا فرا می خوانید تا به خدا کافر شوم و چیزی را که بدان علمی ندارم با او شریک گردانم و من شما را به سوی آن ارجمند آمرزنده دعوت می‌کنم.

آنچه مرا به سوی آن دعوت می‌کنید، به ناچار، نه در دنیا و نه در‌آخرت [در خور] خواندن نیست و در حقیقت، برگشت ما به سوی خداست و افراط‌گران همدمان آتش‌اند.
پس به زودی آنچه را به شما می‌گویم به یاد خواهید آورد و کارم را به خدا می‌سپارم؛ خداست که به [حال] بندگان [خود] بیناست.»
پس خدا او را از عواقب سوء آنچه نیرنگ می‌کردند، حمایت کرد و فرعونیان را عذاب سخت فرو گرفت.)
هـ ) سوره‌ی یونس، ‌آیات 75 تا 92
(سپس، بعد از آنان، موسی و هارون را با آیات خود، به سوی فرعون و سران [قوم] وی فرستادیم،‌ و[لی آنان] گردنکشی کردند و گروهی تبهکار بودند.
پس چون حق از نزد ما به سویشان آمد، گفتند: «قطعاً این سحری‌ آشکار است.»
موسی گفت: «آیا وقتی حق به سوی شما آمد، می‌گویید: [این سحر است؟] آیا این سحر است؟ و حال آن که جادوگران رستگار نمی‌شوند.»
گفتند:‌ «آیا به سوی ما آمده‌ای تا ما را از شیوه‌ای که پدرانمان را بر آن یافته‌ایم بازگردانی و بزرگی در این سرزمین برای شما دو تن باشد؟ ما به شما دو تن ایمان نداریم.»
و فرعون گفت: «هر جادو گر دانایی را پیش من آورید.»
و چون جادوگران آمدند، موسی به آنان گفت:‌ «آنچه را می‌اندازید، بیندازید.»
پس چون افکندند، موسی گفت: «آنچه را شما به میان آوردید سحر است. به زودی خدا آن را باطل خواهد کرد. آری، خدا کار مفسدان را تایید نمی‌کند.»
و خدا با کلمات خود، حق را ثابت می‌کند، هرچند بزهکاران را خوش نیابد.
سرانجام، کسی به موسی ایمان نیاورد، مگر فرزندانی از قوم وی، درحالی که بیم داشتند از آن که مبادا فرعون و سران آنها ایشان را آزار رسانند و در حقیقت، فرعون در‌ آن سرزمین برتری‌جوی و از اسرافکاران بود.
و موسی گفت:‌ «ای قوم من! اگر به خدا ایمان آورده‌اید و اگر اهل تسلیمید، بر او توکل کنید.»
پس گفتند: «بر خدا توکل کردیم. پروردگارا! ما را برای قوم ستمگر [وسیله] آزمایش قرار مده.
و ما را به رحمت خویش، از گروه کافران نجات ده.»
و به موسی و برادرش وحی کردیم که شما دو تن برای قوم خود در مصر خانه‌هایی ترتیب دهید و سراهایتان را رو به روی هم قرار دهید و نماز برپا دارید و مومنان را مژده دهید.
و موسی گفت: «پروردگارا! تو به فرعون و اشراف در زندگی دنیا زیور و اموال داده‌ای، پروردگارا! تا [خلق را] از راه تو گمراه کنند، پروردگارا! اموالشان را نابود کن و ‌آنان را دل سخت گردان که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند.»
[خداوند] فرمود :‌ «دعای هر دوی شما پذیرفته شد. پس ایستادگی کنید و راه کسانی را که نمی‌دانند پیروی مکنید.»
و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم، پس فرعون و سپاهیانش از روی ستم و تجاوز،‌ آنان را دنبال کردند تا وقتی که [فرعون] در شرف غرق شدن قرار گرفت، گفت: «ایمان آوردم که هیچ معبو دی جز آن که فرزندان اسرائیل به او گرویده‌اند، نیست و من از تسلیم شدگانم.»
اکنون؟ در حالی که پیش از این نافرمانی می‌کردی و از تباهکاران بودی؟
پس امروز تو را با زره [زرین] خودت به بلندی [ساحل] می‌افکنیم تا برای کسانی که از پی تو می‌آیند عبرتی باشد و بی‌گمان، بسیاری از مردم از نشانه‌های ما غافل‌اند.)
و) سوره‌ی اعراف، آیات 104 تا 155
(و موسی گفت:‌ «ای فرعون! بی تردید، من پیامبری از سوی پروردگار جهانیانم.
شایسته است که بر خدا جز [سخن] حق نگویم. من در حقیقت دلیلی روشن از سوی پروردگارتان برای شما آورده‌ام، پس فرزندان اسرائیل را همراه من بفرست!»
[فرعون] گفت: «اگر معجزه‌ای آورده‌ای، پس اگر راست می‌گویی آن را ارائه بده.»
پس [موسی] ‌عصایش را افکند و به ناگاه اژدهایی آشکار شد.
و دست خود را از [گریبان] بیرون کشید و ناگهان برای تماشاگران سپید [و درخشنده] بود.
سران قوم فرعون گفتند:‌ «بی شک، این [مرد] ساحری داناست.
می‌خواهد شما را از سرزمینتان بیرون کند. پس چه دستور می‌دهید؟»
گفتند: «او و برادرش را بازداشت کن و گرد آورندگانی را به شهرها بفرست تا هر ساحر دانایی را نزد تو آورند.»
و ساحران نزد فرعون آمدند [و] گفتند:‌ «[آیا] اگر ما پیروز شویم برای ما پاداشی خواهد بود؟»
[فرعون] گفت: «آری و مسلماً شما از مقربان [دربار من] خواهید بود.»
[ساحران] گفتند:‌ «ای موسی! آیا تو می‌افکنی یا اینکه ما بیفکنیم؟»
[موسی] گفت:‌ «شما بیفکنید» و چون افکندند، دیدگان مردم را افسون کردند و آنان را به ترس انداختند و سحری بزرگ در میان آوردند.

و به موسی وحی کردیم که: «عصایت را بینداز!» پس [انداخت و اژدها شد] و ناگهان آنچه را به دروغ ساخته بودند، فرو بلعید.
پس حقیقت آشکار گردید و کارهایی که می‌کردند باطل شد.
و درآنجا مغلوب و خوار شدند.
و ساحران به سجده درافتادند.
[و] گفتند: «به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم، پروردگار موسی و هارون.»
فرعون گفت:‌ «آیا پیش از آن که به شما رخصت دهم، به او ایمان آوردید؟ قطعاً این نیرنگی است که در شهر به راه انداخته‌اید تا مردمش را از آن بیرون کنید. پس به زودی خواهید دانست.
دستها و پاهایتان را یکی از چپ و یکی از راست خواهم برید، سپس همه‌ی شما را به دار خواهم آویخت.»
گفتند: «ما به سوی پروردگارمان باز خواهیم گشت.
و تو جز برای این ما را به کیفر نمی‌رسانی که ما به معجزات پروردگارمان –وقتی برای ما آمد- ایمان آوردیم. پروردگارا! به ما شکیبایی عطا فرما و ما را مسلمان بمیران.»
و سران قوم فرعون گفتند: «آیا موسی و قومش را رها می‌کنی تا در این سرزمین فساد کنند و [موسی] تو و خدایانت را رها کند؟» [فرعون] گفت:‌ «به زودی پسرانشان را می‌کشیم و زنانشان را زنده نگاه می‌داریم و ما بر آنان مسلطیم.»
موسی به قوم خود گفت: «از خدا یاری جویید و پایداری ورزید که زمین از آن خداست؛ آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد می‌دهد و فرجام [نیک] برای پرهیزگاران است.»
[قوم موسی] گفتند:‌ «پیش از آن که تو نزد ما بیایی و [حتی] بعد از آن که به سوی ما آمدی، مورد آزار قرار می‌گرفتیم.» [موسی] گفت:‌ «امید است که پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را روی زمین جانشین [آنان] سازد؛ آن‌گاه بنگرد تا چگونه عمل می‌کنید.»
و در حقیقت،‌ ما فرعونیان را به خشکسالی و کمبود محصولات دچار کردیم، باشد که عبرت گیرند.
پس هنگامی که نیکی [و نعمت] به آنان روی می‌آورد، می گفتند:‌ «این برای [شایستگی] خود ماست» و چون گزندی به آنان می‌رسید، به موسی و همراهانش شگون بد می‌زدند. آگاه باشید که [سرچشمه‌ی] بدشگونی آنان تنها نزد خداست [که آنان را به بدی اعمالشان کیفر می‌دهد]، لیکن بیشترشان نمی‌دانستند.
و گفتند:‌ «هرگونه پدیده‌ی شگرفی که به وسیله‌ی آن ما را افسون کنی برای ما بیاوری، ما به تو ایمان آورنده نیستیم.»
پس بر آنان طوفان و ملخ و کنه‌ی ریز و غوکها و خون را به صورت نشانه‌هایی آشکار فرستادیم و باز سرکشی کردند و گروهی بدکار بودند.
و هنگامی که عذاب بر آنان فرود آمد، گفتند: «ای موسی! پروردگارت را به عهدی که نزد تو دارد برای ما بخوان، اگر این عذاب را از ما برطرف کنی، حتماً به تو ایمان خواهیم آورد و بنی‌اسرائیل را قطعاً با تو روانه خواهیم ساخت.»
و چون عذاب را –تا سر رسیدی که آنان بدان رسیدند- از آنها برداشتیم، باز هم پیمان‌شکنی کردند.
سرانجام از آنان انتقام گرفتیم و در دریا غرقشان ساختیم، چرا که آیات ما را تکذیب کردند و از آنها غافل بودند.
و به آن گروهی که پیوسته تضعیف می‌شدند، [بخشهای] باختر و خاوری سرزمین [فلسطین] را –که در آن برکت قرار داده بودیم- به میراث عطا کردیم و به پاس آن که صبر کردند، وعده‌ی نیکوی پروردگارت به فرزندان اسرائیل تحقق یافت و آنچه را فرعون و قومش ساخته و افراشته بودند، ویران کردیم.
و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم تا به قومی رسیدند که بر [پرستش] بتهای خویش همت می‌گماشتند. گفتند:‌ «ای موسی! همان گونه که برای آنان خدایانی است، برای ما [نیز] خدایی قرار ده!» گفت:‌ «راستی، شما نادانی می‌کنید.»
در حقیقت، آنچه ایشان در آنند نابود [و زایل] و آنچه انجام می‌دادند، باطل است.
گفت:‌ «آیا غیر از خدا، معبودی برای شما بجویم، با اینکه او شما را بر جهانیان برتری داده است؟»
و [یاد کن] هنگامی را که شما را از فرعونیان نجات دادیم که شما را سخت‌ شکنجه می‌کردند، پسرانتان را می‌کشتند و زنانتان را زنده باقی می‌گذاشتند و در این، برای شما آزمایش بزرگی از جانب پروردگارتان بود.
و با موسی، سی شب وعده گذاشتیم و آن را با ده شب دیگر تمام کردیم تا آن که وقت معین پروردگارش در چهل شب به سرآمد و موسی [هنگام رفتن به کوه طور] به برادرش هارون گفت: «در میان قوم من جانشینم باش و [کار آنان را] اصلاح کن و راه فسادگران را پیروی مکن!»
و چون موسی به میعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت، عرض کرد: «پروردگارا! خود را به من بنمای تا بر تو بنگرم.» [خداوند] فرمود: «هرگز مرا نخواهی دید، لیکن به کوه بنگر؛ پس اگر برجای خود قرار گرفت، به زودی مرا خواهی دید.» پس چون پروردگارش به کوه جلوه نمود، آن را ریز ریز ساخت و موسی بیهوش بر زمین افتاد و چون به خود آمد، گفت: «تو منزهی! به درگاهت توبه کردم و من از نخستین مومنان هستم.»
فرمود: «ای موسی! تو را با رسالتها و با سخن گفتنم [با تو]، بر مردم [روزگار] برگزیدم؛ پس آنچه را به تو دادم بگیر و از سپاسگزاران باش.»
و در الواح [تورات] برای او، در هر موردی پندی و برای هر چیزی تفصیلی نگاشتیم؛ پس [فرمودیم:] «آن را به جد و جهد بگیر و قوم خود را وادار کن که بهترین آن را فرا گیرند، به زودی سزای نافرمانان را به شما می‌نمایانم.»

به زودی کسانی را که در زمین به ناحق تکبر می‌ورزند، از آیاتم رویگردان سازم [به طوری که] اگر هر نشانه‌ای را [از قدرت من] بنگرند، ‌بدان ایمان نیاورند و اگر راه صواب را ببینند، آن را برنگزینند و اگر راه گمراهی را ببینند، آن را، راه خود قرار دهند. این بدان سبب است که آنان آیات ما را دروغ انگاشتند و غفلت ورزیدند.
و کسانی که آیات ما و دیدار آخرت را دروغ پنداشتند، اعمالشان تباه شده است. آیا جز در برابر آنچه می‌کردند کیفر می‌بینند؟
و قوم موسی پس از [عزیمت] او، از زیورها، مجسمه گوساله‌ای را برای خود ساختند که صدای گاو داشت. آیا ندیدند که آن [گوساله] با ایشان سخن نمی‌گوید و راهی بدانها نمی‌نماید؟ آن را [به پرستش] گرفتند و ستمکار بودند.
و چون انگشت ندامت گزیدند و دانستند که واقعاً گمراه شده‌اند، گفتند: «اگر پروردگار ما به ما رحم نکند و ما را نبخشاید، قطعاً از زیانکاران خواهیم بود.»
و چون موسی خشمناک و اندوهگین به سوی قوم خود بازگشت، گفت:‌ «پس از من چه بد جانشینی برای من بودید! آیا بر فرمان پروردگارتان پیشی گرفتید؟» و الواح را افکند و [موی] سر برادرش را گرفت و او را به طرف خود کشید. [هارون] گفت:‌ «ای فرزند مادرم! این قوم، مرا ناتوان یافتید و چیزی نمانده بود که مرا بکشند؛ پس مرا دشمن شاد مکن و مرا در شمار گروه ستمکاران قرار مده.»
[موسی] گفت: «پروردگارا! من و برادرم را بیامرز و ما را در [پناه] رحمت خود درآور و تو مهربانترین مهربانانی.»
آری، کسانی که گوساله را [به پرستش] گرفتند، به زودی خشمی از پروردگارشان و ذلتی در زندگی دنیا به ایشان خواهد رسید و ما این ‌گونه، دروغپردازان را کیفر می‌دهیم.
[ولی] کسانی که مرتکب گناه شدند، آن‌گاه توبه کردند و ایمان آوردند، قطعاً پروردگار تو پس از آن، آمرزنده‌ی مهربان خواهد بود.
و چون خشم موسی فرو نشست،‌ الواح را برگرفت و در آنها برای کسانی که از پروردگارشان بیمناک بودند، هدایت و رحمتی بود.
و موسی از میان قوم خود هفتاد مرد برای میعاد ما برگزید و چون زلزله آنان را فرو گرفت، گفت: «پروردگارا! اگر می‌خواستی، آنان را و مرا پیش از این هلاک می‌ساختی. آیا ما را به [سزای] آنچه کم خردان ما کرده‌اند هلاک می‌کنی؟ این جز آزمایش تو نیست؛ هر که را بخواهی به وسیله‌ی آن گمراه و هر که را بخواهی هدایت می‌کنی؛ تو سرور مایی! پس ما را بیامرز و به ما رحم کن و تو بهترین آمرزندگانی.»)
ز) سوره‌ اعراف، آیات 159 تا 166
(و از میان قوم موسی جماعتی هستند که به حق راهنمایی می‌کنند و به حق داوری می‌نمایند.
و آنان را به دوازده عشیره که هر یک امتی بودند، تقسیم کردند و به موسی –وقتی قومش از او آب خواستند- وحی کردیم که با عصایت بر آن تخته سنگ بزن. پس، از آن، دوازده چشمه جوشید. هر گروهی آبشخور خود را بشناخت و ابر را بر فراز آنان سایبان کردیم و گزانگبین و بلدرچین برایشان فرو فرستادیم. از چیزهای پاکیزه‌ای که روزیتان کرده‌ایم بخورید و [آنها] بر ما ستم نکردند، لیکن بر خودشان ستم می‌کردند.
و [یاد کن] هنگامی را که بدیشان گفته شد: در این شهر سکونت گزینید و درآن –از هرچه که خواستید- بخورید و بگویید: «[خد اوندا،] گناهان ما را فرو ریز!» و سجده کنان از دروازه‌ی [شهر]‌ در آیید تا گناهان شما را بر شما ببخشاییم [و] به زودی بر [اجر] نیکوکاران بیفزاییم.
پس کسانی از آنان که ستم کردند، سخنی را که به ایشان گفته شده بود، به سخن دیگری تبدیل کردند. پس به سزای آن که ستم می‌ورزیدند، عذابی از آسمان بر‌آنان فرو فرستادیم.

و از اهالی آن شهری که کنار دریا بود، از ایشان جویا شو،‌ آن‌گاه که به [حکم] روز شنبه تجاوز می‌کردند؛ آن گاه که روز شنبه‌ی آنان، ماهیهایشان روی آب‌ می‌آمدند و روزهای غیر شنبه به سوی‌ آنان نمی‌آمدند. این‌گونه ما آنان را به سبب آن ‌که نافرمانی می‌کردند، می‌آزمودیم.
و آن‌گاه که گروهی از ایشان گفتند:‌ «برای چه قومی را که خدا هلاک کننده‌ی ایشان است یا آنان را به عذابی سخت عذاب خواهد کرد، پند می‌دهید؟» گفتند: «تا معذرتی پیش پروردگارتان باشد و شاید که آنان پرهیزگاری کنند.»
پس هنگامی که آنچه را بدان تذکر داده شده بودند، از یاد بردند، کسانی را که از [‌کار] بد باز می‌داشتند نجات دادیم و کسانی را که ستم کردند، به سزای آن‌که نافرمانی می‌کردند، به عذابی شدید گرفتار کردیم.
و چون از آنچه از آن نهی شده بودند سرپیچی کردند، به آنان گفتیم: «بوزینگانی رانده شده باشید».)
ح) سوره‌ی دخان، آیات 17 تا 23
(و به یقین، پیش از آنان قوم فرعون را بیازمودیم و پیامبری بزرگوار، برایشان آمد، که [به آنان گفت:] «بندگان خدا را به من بسپارید، زیرا که من شما را فرستاده‌ای امینم.
و برخدا برتری مجویید که من برای شما حجتی آشکار آورده‌ام.
و من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می‌برم از اینکه مرا سنگباران کنید.
و اگر به من ایمان نمی‌آورید، پس، از من کناره گیرید.»
پس پروردگار خود را خواند که: اینها مردمی گناهکارند.
[فرمود:] «بندگانم را شبانه ببر، زیرا شما مورد تعقیب قرار خواهید گرفت.
و دریا را هنگامی که آرام است، پشت سر بگذار که آنان سپاهی غرق شدنی‌اند.»
[وه!] چه باغها و چشمه‌سارانی [که آنها بعد از خود] بر جای نهادند و کشتزارها و جایگاههای نیکو و نعمتی که از آن برخوردار بودند.
[آری]، این چنین‌ [بود] و آنها را به مردمی دیگر میراث دادیم.
و آسمان و زمین بر آنان زاری نکردند و مهلت نیافتند.
و به راستی، فرزندان اسرائیل را از عذاب خفت آور رهانیدیم، از [دست] فرعون که متکبری از افراط کاران بود.
و قطعاً آنان را دانسته بر مرد م جهان ترجیح دادیم.
و از نشانه‌ها [ی الهی] آنچه مردم آن آزمایشی آشکار بود، بدیشان دادیم.)
ط) سوره ی بقره، آیات 40 تا 96
(ای فرزندان اسرائیل! نعمتهایم را که بر شما ارزانی داشتم به یاد آرید و به پیمانم وفا کنید تا به پیمانتان وفا کنم و تنها از من بترسید.
و بدانچه نازل کرده‌ام –که مؤید همان چیزی است که با شماست- ایمان آورید و نخستین منکر آن نباشید و آیات مرا به بهایی ناچیز نفروشید و تنها از من پروا کنید.
و حق را به باطل درنیامیزید و حقیقت را –با آن که خود می‌دانید- کتمان نکنید.
و نماز را بر پا دارید و زکات بدهید و با رکوع کنندگان رکوع کنید.
آیا مردم را به نیکی فرمان می‌دهید و خود را فراموش می‌کنید، با اینکه شما کتاب [خدا] را می‌خوانید؟ آیا [هیچ] نمی‌اندیشید؟
از شکیبایی و نماز یاری جویید و به راستی این [کار] گران است. مگر بر فروتنان، همان کسانی که می‌دانند با پروردگار خود دیدار خواهند کرد و به سوی او باز خواهند گشت.
ای فرزندان اسرائیل! از نعمتهایم که بر شما ارزانی داشتم و [از] اینکه من شما را بر جهانیان برتری دادم، یاد کنید.

و بترسید از روزی که هیچ کس چیزی [از عذاب خدا] را از کسی دفع نمی‌کند و نه از او شفاعتی پذیرفته و نه به جای وی بدلی گرفته می‌شود و نه یاری خواهند شد.
و [ به یاد آرید] آن‌گاه که شما را از ‌[چنگ] فرعونیان رهانیدیم؛ ‌[آنان] شما را سخت شکنجه می‌کردند؛ پسران شما را سر می‌بریدند و زنهایتان را زنده می‌گذاشتند و در آن [امر، بلا و] آزمایش بزرگی از جانب پروردگارتان بود.
و هنگامی که دریا را برای شما شکافتیم و شما را نجات بخشیدیم و فرعونیان را –در حالی که شما نظاره می‌کردید- غرق کردیم.
و آن‌گاه که با موسی چهل شب قرار گذاشتیم؛ آن‌گاه در غیاب وی، شما گوساله را [به پرستش] گرفتید، در حالی که ستمکار بودید.
پس از آن بر شما بخشودیم، باشد که شکرگزاری کنید.
و آن‌گاه که موسی را کتاب و فرقان [=جدا کننده‌ی حق از باطل] دادیم، شاید هدایت یابید.
و چون موسی به قوم خود گفت: «ای قوم من! شما با [پرستش] گوساله، بر خود ستم کردید، ‌پس به درگاه آفریننده‌ی خود توبه کنید و [خطاکاران] خودتان را به قتل برسانید که این [کار] نزد آفریدگارتان برای شما بهتر است.» پس [خدا] توبه‌ی شما را پذیرفت که او توبه‌پذیر مهربان است.
و چون گفتید: «ای موسی! تا خدا را آشکارا نبینیم، هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد.» پس –در حالی که می‌نگریستید- صاعقه شما را فرو گرفت.
سپس شما را پس از مرگتان برانگیختیم، باشد که شکرگزاری کنید.
و بر شما ابر را، سایه گستر کردیم و بر شما گزانگبین و بلدرچین فرو فرستادیم [و گفتیم:] «از خوراکیهای پاکیزه‌ای که به شما روزی داده‌ایم، بخورید.» و [لی آنان] بر ما ستم نکردند، بلکه برخویشتن ستم روا می‌داشتند.
و [نیز به یاد آورید] هنگامی را که گفتیم: «بدین شهر درآیید» و از [نعمتهای] آن، هرگونه که خواستید، فراوان بخورید و سجده کنان از در [‌بزرگ] درآیید و بگویید: [خداوندا،] گناهان ما را بریز تا خطاهای شما را ببخشایم و [پاداش] نیکوکاران را خواهیم افزود.»
اما کسانی که ستم کرده بودند، [آن سخن را] به سخن دیگری –غیر از آنچه به ایشان گفته شده بود- تبدیل کردند و ما [نیز] بر آنان که ستم کردند، به سزای اینکه نافرمانی پیشه کرده بودند،‌ عذابی از آسمان فرو فرستادیم.
و هنگامی که موسی برای قوم خود در پی آب برآمد، گفتیم: «با عصایت بر آن تخته سنگ بزن!» پس دوازده چشمه از آن جوشیدن گرفت، [به گونه‌ای که] هر قبیله‌ای آبشخور خود را می‌دانست [و گفتیم:] «از روزی خود بخورید و بیاشامید، و‌[لی] در زمین سر به فساد برمدارید.»

و چون گفتید: «ای موسی! هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم، از خدای خود برای ما بخواه تا از آنچه زمین می‌رویاند، از [قبیل] سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز برای ما برویاند!» [موسی] گفت:‌ «آیا به جای چیزی بهتر، خواهان چیز پست‌ترید؟ پس به شهر فرود آیید که آنچه را خواسته‌اید برای شما [در آنجا مهیا]ست.» و [داغ] خواری و ناداری بر [پیشانی] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند، چرا که آنان به نشانه‌های خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را به ناحق می‌کشتند؛ این، از آن روی بود که سرکشی نموده و از حد درگذرانیده بودند.
در حقیقت، کسانی که [به اسلام] ایمان آورده و کسانی که یهودی شده‌اند و ترسایان و صابئان، هرکس به خدا و روز باز پسین ایمان داشت و کار شایسته کرد، پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد.
و چون از شما پیمان محکم گرفتیم و [کوه] طور را بر فراز شما افراشتیم [وفرمودیم:] «آنچه را به شما داده‌ایم به جد و جهد بگیرید و آنچه را در‌آن است به خاطر داشته باشید، باشد که به تقوا گرایید.»
سپس شما بعد از آن [پیمان] رویگردان شدید و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود، مسلماً از زیانکاران بودید.
و کسانی از شما را که در روز شنبه [از فرمان خدا] تجاوز کردند نیک شناختید، پس ایشان را گفتیم: «بوزینگانی طرد شده باشید.»
و ما آن [عقوبت] را برای حاضران و [نسلهای] پس از آن، عبرتی و برای پرهیزگاران پندی قرار دادیم.
و هنگامی که موسی به قوم خود گفت:‌ «خدا به شما فرمان می‌دهد که ماده گاوی را سر ببرید،‌» گفتند: «آیا ما را به ریشخند می‌گیری؟» [موسی]‌گفت: «پناه می‌برم به خدا که [مبادا] از جاهلان باشم.»
گفتند: «پروردگارت را برای ما بخوان تا بر ما روشن سازد که آن چگونه [گاوی] است؟» گفت:‌ «وی می فرماید: آن ماده گاوی است نه پیر و نه خردسال، [بلکه] میانسالی است بین این دو. پس آنچه [بدان] مأمورید به جای آورید.»
گفتند: «از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن کند که رنگش چگونه است؟» گفت: «وی می‌فرماید: آن ماده گاوی است زرد یکدست و خالص که رنگش بینندگان را شاد می‌کند.»
گفتند: «از پروردگارت بخواه تا بر ما روشن کند که آن چگونه [گاوی] باشد؟ زیرا [چگونگی] این ماده گاو بر ما مشتبه شده است، [ولی با توضیحات بیشتر تو] ما ان‌شاءالله حتماً هدایت خواهیم شد.»
[‌موسی] گفت: «وی می‌فرماید: در حقیقت، آن ماده گاوی است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه کشتزار را آبیاری کند؛ بی نقص است و هیچ لکه‌ای در‌ آن نیست.»
گفتند: «اینک سخن درست آوردی.» پس آن را سر بریدند و چیزی نمانده بود که [این کار را] نکنند.
و چون شخصی را کشتید و درباره‌ی او با یکدیگر به ستیزه برخاستید و حال آن که خدا آنچه را کتمان می‌کردید، آشکار گردانید.
پس فرمودیم: «پاره‌ای از آن [گاو سر بریده را] به آن [مقتول] بزنید [تا زنده شود].» این‌گونه خدا مردگان را زنده می‌کند و آیات خود را به شما می‌نمایاند، باشد که بیندیشید.
سپس دلهای شما بعد از این [واقعه] سخت گردید، همانند سنگ یا سخت‌تر از آن، چرا که از برخی سنگها، جویهایی بیرون می‌زند و پاره‌ای از آنها می‌شکافد و آب از آن خارج می‌شود و برخی از آنها از بیم خدا فرو می‌ریزد و خدا از آنچه می‌کنید،‌ غافل نیست.
آیا طمع دارید که [اینان] به شما ایمان بیاورند؟ با آن‌که گروهی از آنان سخنان خدا را می‌شنیدند، سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف می‌کردند و خودشان هم می‌دانستند.
و [همین یهودیان] چون با کسانی که ایمان آورده‌اند برخورد کنند، می‌گویند: «ما ایمان آورده‌ایم» و وقتی با همدیگر خلوت می‌کنند، می‌گویند: «چرا از آنچه خداوند بر شما گشوده است، برای آنان حکایت می‌کنید تا آنان به [استناد] آن، پیش پروردگارتان بر ضد شما استدلال کنند؟» آیا فکر نمی کنید؟
آیا نمی‌دانند که خداوند آنچه را پوشیده می‌دارند و آنچه را آشکار می‌کنند، می‌داند؟
و [بعضی] از آنان بی‌سوادانی هستند که کتاب‌ [خدا] را جز خیالات خامی‌ نمی‌دانند و فقط گمان می‌برند.
پس وای بر کسانی که کتاب [تحریف شده‌ای] با دستهای خود می‌نویسند، سپس می‌گویند که این از جانب خداست تا بدان بهای ناچیزی به دست آرند، پس وای بر ایشان از آنچه دستهایشان نوشته است و وای بر ایشان از آنچه [از این راه] به دست می‌آورند.
و گفتند:‌ «جز روزهایی چند، هرگز آتش به ما نخواهد رسید.» بگو: «مگر پیمانی از خدا گرفته‌اید؟ -که خدا پیمان خود را هرگز خلاف نخواهد کرد- یا آنچه را نمی‌دانید به دروغ به خدا نسبت می‌دهید؟»
آری، کسی که بدی به دست آورد و گناهاش او را در میان گیرد، پس چنین کسانی اهل آتش‌اند و در آن ماندگار خواهند بود.
و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، آنان اهل بهشت هستند و در ‌آن جاودان خواهند ماند.
و چون از فرزندان اسرائیل پیمانی محکم گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و مستمندان احسان کنید و با مردم [به زبان] خوش سخن بگویید و نماز را به پا دارید و زکات بدهید، آن‌گاه جز اندکی از شما، [همگی] به حالت اعراض روی برتافتید.
و چون از شما پیمان محکم گرفتیم که خون همدیگر را مریزید و یکدیگر را از سرزمین خود بیرون نکنید؛ سپس [به این پیمان] اقرار کردید و خود گواهید.
[ولی] باز همین شما هستید که یکدیگر را می‌کشید و گروهی از خودتان را از دیارشان بیرون می‌رانید و به گناه و تجاوز بر ضد آنان به یکدیگر کمک می‌کنید.
اگر به اسارت پیش شما آیند، به [‌دادن] فدیه آنان را آزاد می‌کنید، با آن که [نه تنها کشتن، بلکه] بیرون کردن آنان بر شما حرام شده است. آیا شما به پاره‌ای از کتاب [تورات] ایمان می‌آورید و به پاره‌ای کفر می‌ورزید؟ پس جزای هر کس از شما که چنین کند، جز خواری در زندگی دنیا چیزی نخواهد بود و روز رستاخیز ایشان را به سخت‌ترین عذابها دچار کنند و خداوند از آنچه می‌کنید،‌ غافل نیست.
همین کسان هستند که زندگی دنیا را به [بهای] جهان دیگر خریدند. پس نه عذاب آنان سبک گردد و نه ایشان یاری شوند.
وهمانا به موسی کتاب ‌[تورات] را دادیم و پس از او پیامبرانی را پشت سرهم فرستادیم و عیسی بن مریم را معجزه‌های آشکار بخشیدیم و او را با «روح القدس» تأیید کردیم؛ پس چرا هرگاه پیامبری چیزی را که خوشایند شما نبود برایتان آورد کبر ورزیدید؟ گروهی را دروغگو خواندید و گروهی را کشتید.
و گفتند:‌ «دلهای ما در غلاف است.» [نه، چنین نیست]، بلکه خدا به سزای کفرشان، لعنتشان کرده است. پس آنان که ایمان می‌آورند چه اندک شمارند.
و هنگامی که از جانب خداوند کتابی که موید آنچه نزد آنان است برایشان آمد و از دیرباز [در انتظارش] بر کسانی که کافر شده بودند پیروزی می‌جستند، ولی همین که آنچه [اوصافش] را می‌شناختند برایشان آمد، انکارش کردند. پس لعنت خدا بر کافران باد.

وه که به چه بدیهایی خود را فروختند و به آنچه نازل کرده بود، از سر رشک انکار آوردند که چرا خداوند از فضل خویش بر هرکس از بندگانش که بخواهد [آیاتی] فرو می‌فرستد. پس به خشمی بر خشم دیگر گرفتار آمدند و برای کافران عذابی خفت آور است.
و چون به آنان گفته شود: به آنچه خدا نازل کرده است ایمان آورید، می‌گویند: «ما به آنچه بر [پیامبر] خودمان نازل شده است،‌ ایمان می‌آوریم» و غیر آن را –با آن که [کاملاً] حق و موید همان چیزی است که با آنان است- انکار می‌کنند. بگو: «اگر مومن بودید، پس چرا پیش از این پیامبران خدا را می‌کشتید؟»
و قطعاً موسی برای شما معجزات آشکاری آورد، سپس آن گوساله را در غیاب وی [به خدایی] گرفتید و ستمکار شدید.
و آن‌گاه که از شما پیمان محکم گرفتیم و [کوه] طور را بر فراز شما برافراشتیم [و گفتیم:] «آنچه را به شما داده‌ایم به جد و جهد بگیرید و [به دستورهای آن] گوش فرا دهید»، گفتند: «شنیدیم و نافرمانی کردیم» و بر اثر کفرشان، [مهر] گوساله در دلشان سرشته شد. بگو: «اگر مومنید [بدانید که] ایمانتان شما را به بد چیزی وا می دارد.»
بگو: «اگر در نزد خدا، سرای باز پسین یکسر به شما اختصاص دارد، نه دیگر مردم، پس اگر راست می‌گویید آرزوی مرگ کنید.»
ولی به سبب کارهایی که از پیش کرده‌اند، هرگز آن را آرزو نخواهند کرد و خد ا به [حال] ستمگران داناست.
وآنان را مسلماً آزمندترین مرد م به زندگی و [حتی حریصتر] از کسانی که شرک می‌ورزند خواهی یافت. هر یک از ایشان آرزو دارد که کاش هزار سال عمر کند یا آنکه اگر چنین عمری هم به او داده شود، وی را از عذاب دور نتواند داشت و خدا بر آنچه می‌کنند، بیناست.)
ی) سوره‌ی کهف، آیات 60 تا 82
(و [یاد کن] هنگامی را که موسی به جوان [همراه] خود گفت: «دست بردار نیستم تا به محل برخورد دو دریا برسم، هر چند سالها [ی سال] سیر کنم.»
پس چون به محل برخورد دو [دریا] رسیدند، ماهی خودشان را فراموش کردند و ماهی در دریا راه خود را در پیش گرفت [‌و رفت].
و هنگامی که [از آنجا] گذشتند، [موسی] به جوان خود گفت:‌ «غذایمان را بیاور که راستی، ما در این سفر رنج بسیاری دیدیم.»
[جوان] گفت:‌ «دیدی؟ وقتی به سوی آن صخره پناه جستیم، من ماهی را فراموش کردم و جز شیطان، [کسی] آن را از یاد من نبرد تا به یادش باشم و به طور عجیبی راه خود را در دریا پیش گرفت.
گفت: «این همان بود که ما می‌جستیم.» پس جست و جو کنان رد پای خود را گرفتند و برگشتند.
تا بنده‌ای از بندگان ما را یافتند که از جانب خود به او رحمتی عطا کرده و از نزد خود بدو دانشی آموخته بودیم.
موسی به او گفت:‌ «آیا تو را – به شرط اینکه از بینشی آموخته شده‌ای به من یاد دهی- پیروی کنم؟»
گفت:‌ «تو هرگز نمی‌توانی همپای من صبر کنی.
و چگونه می‌توانی بر چیزی که به شناخت آن احاطه نداری صبر کنی؟»
[موسی] گفت:‌ «ان‌شاءالله مرا شکیبا خواهی یافت و در هیچ کاری تو را نافرمانی نخواهم کرد.»
[عبد صالح] گفت:‌ «اگر مرا پیروی می‌کنی، پس از چیزی سوال مکن تا [خود] از آن با تو سخن آغاز کنم.»
پس رهسپار گردیدند تا وقتی که سوار کشتی شدند و [وی] آن را سوراخ کرد.
[موسی] گفت: «آیا کشتی را سوراخ کردی تا سرنشینان را غرق کنی؟‌واقعاً به کار ناروایی مبادرت ورزیدی.»
گفت: «آیا نگفتم که تو هرگز نمی‌توانی همپای من صبر کنی؟»
[موسی] گفت: «به سبب آنچه فراموش کردم، مرا مواخذه مکن و در کارم بر من سخت مگیر.»
پس رفتند تا به نوجوانی برخوردند. [بنده‌ی ما] او را کشت. [موسی به او] گفت:‌ «آیا شخص بی‌گناهی را بدون اینکه کسی را به قتل رسانده باشد کشتی؟ واقعاً کار ناپسندی مرتکب شدی.»
گفت:‌ «آیا به تو گفتم که هرگز نمی توانی همپای من صبر کنی؟»
[موسی] گفت: «اگر از این پس چیزی از تو پرسیدم، دیگر با من همراهی مکن [و] از جانب من قطعاً معذور خواهی بود.
پس رفتند تا به اهل قریه‌ای رسیدند. از مردم آنجا خوراکی خواستند، و[لی آنها] از مهمان نمودن آن دو خودداری کردند. پس در‌آنجا دیواری یافتند که می‌خواست فرو ریزد و [بنده‌ی ما] آن را استوار کرد. [موسی] گفت: «اگر می‌خواستی [می‌توانستی] برای آن مزد بگیری.»
گفت: «این [بار، دیگر وقت] جدایی میان من و توست. به زودی تو را از تاویل آنچه نتوانستی بر آن صبر کنی، آگاه خواهم ساخت.»

اما کشتی، از آن بینوایانی بود که در دریا کار می‌کردند، خواستم آن را معیوب کنم، [چرا که] پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی [درستی] را به زور می‌گرفت.
و اما نوجوان،‌ پدر و مادرش [هر دو] مومن بودند، پس ترسیدم [مبادا] آن دو را به طغیان و کفر بکشد.
پس خواستیم که پروردگارشان آن دو را به پاکتر و مهربانتر از او عوض دهد.
و اما دیوار، از آن‌ دو پسر [بچه] یتیم در آن شهر بود و زیر ‌آن، گنجی متعلق به آن دو بود و پدرشان [مردی] نیکوکار بود، پس پروردگار تو خواست آن دو [یتیم] به حد رشد برسند و گنجینه‌ی خود را –که رحمتی از جانب پروردگارت بود- بیرون آورند و این [کارها] را من خودسرانه انجام ندادم. این بود تاویل آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی.)
ک) سوره‌ی مائده، آیات 20 تا 25
(و [یاد کن] زمانی را که موسی به قوم خود گفت: «ای قوم من! نعمت خدا را بر خود یاد کنید، آن گاه که در میان شما پیامبرانی قرار داد و شما را پادشاهی ساخت و آنچه به هیچ کس از جهانیان نداده بود، به شما داد.
ای قوم من! به سرزمین مقدسی که خداوند برای شما مقرر داشته است درآیید و به عقب بازنگردید که زیانکار خواهید شد.»
گفتند: «ای موسی! در آنجا مردمی زورمندند و تا آنان را از آنجا بیرون نروند، ما هرگز وارد آن نمی‌شویم. پس اگر از‌ آنجا بیرون بروند، ما وارد خواهیم شد.»
دو مرد از [زمره] کسانی که [از خدا] می‌ترسیدند و خدا به آنان نعمت داده بود، گفتند:‌ «از آن دروازه بر ایشان [بتازید و] وارد شوید که اگر از آن در، آمدید، قطعاً پیروز خواهید شد و اگر مومنید، به خدا توکل کنید.»
گفتند:‌ «ای موسی! تا وقتی آنان در آن [شهر]اند ما هرگز پای در آن ننهیم، تو و پروردگارت برو[ید] و جنگ کیند که ما همین جا می‌نشینیم.»
[موسی] گفت: «پروردگارا! من جز اختیار شخص خود و برادرم را ندارم؛ پس میان ما و میان قوم ما نافرمان جدایی بینداز.)
ل) سوره‌ی ابراهیم، آیات 5 تا 14
(و در حقیقت، موسی را با آیات خود فرستادیم [و به او فرمودیم] که قوم خود را از تاریکیها به سوی روشنایی بیرون آور و روزهای خدا را به آنان یادآوری کن که قطعاً در این [یادآوری]، برای هر شکیبای سپاسگزاری عبرتهاست.
و [به خاطر بیاور] هنگامی را که موسی به قوم خود گفت:‌ «نعمت خدا را بر خود به یاد آورید، آن‌گاه که شما را از فرعونیان رهانید، [همانها] که بر شما عذاب سخت روا می‌داشتند و پسرانتان را سر می‌بریدند و زنانتان را زنده می‌گذاشتند و در این [امر] برای شما از جانب پروردگارتان آزمایشی بزرگ بود.
و‌ آن‌گاه که پروردگارتان اعلام کرد که اگر واقعاً سپاسگزاری کنید، [نعمت] شما را افزون خواهم کرد و اگر ناسپاسی نمایید، قطعاً عذاب من سخت خواهد بود و موسی گفت:‌ «اگر شما و هر که در روی زمین است همگی کافر شوید، بی گمان، خدا بی‌نیاز و ستوده [صفات] است.»
آیا خبر کسانی که پیش از شما بودند، قوم نوح و عاد و ثمود و آنان که بعد از ایشان بودند [و] کسی جز خدا از آنان آگاهی ندارد، به شما نرسیده است؟ فرستادگانشان دلایل آشکار برایشان آوردند، ولی ‌آنان دستهایشان را [به نشانه اعتراض] بر دهانهایشان نهادند و گفتند: «ما به آنچه شما بدان ماموریت دارید کافریم و از‌ آنچه ما را بدان می‌خوانید، سخت در شکّیم.»
پیامبرانشان گفتند: «مگر درباره‌ی خدا –پدید آورنده‌ی آسمانها و زمین- تردیدی هست؟
او شما را دعوت می‌کند تا پاره‌ای از گناهانتان را بر شما ببخشاید و تا زمان معینی شما را مهلت دهد.» گفت: «شما جز بشری مانند ما نیستید و می‌خواهید ما را از آنچه پدرانمان می‌پرستیدند باز دارید. پس برای ما حجتی آشکار بیاورید.»
پیامبرانشان به آنان گفتند:‌ «ما جز بشری مثل شما نیستیم، ولی خدا بر هریک از بندگانش که بخواهد منت می‌نهد و ما را نرسد که جز به اذن خدا برای شما حجتی بیاوریم و مومنان باید تنها بر خدا توکل کنند.

و چرا بر خدا توکل نکنیم و حال آن که ما را به راههایمان رهبری کرده است؟ و البته ما بر آزاری که به ما رساندید، شکیبایی خواهیم کرد و توکل کنندگان باید تنها بر خدا توکل کنند.»
و کسانی که کافر شدند، به پیامبرانشان گفتند:‌ «شما را از سرزمین خودمان بیرون خواهیم کرد، مگر اینکه به کیش ما باز گردید.» پس پروردگارشان به آنان وحی کرد که حتماً ستمگران را هلاک خواهیم کرد.
و قطعاً شما را پس از ایشان در آن سرزمین سکونت خواهیم داد. این برای کسی است که از ایستادن [در محشر به هنگام حساب] در پیشگاه من بترسد و از تهدیدم، بیم داشته باشد.)
م) سوره‌ی زخرف، آیت 46 تا 56
(و همانا موسی را با نشانه‌های خویش به سوی فرعون و سران [قوم] او روانه کردیم.
پس گفت: «من فرستاده‌ی پروردگار جهانیانم.»
پس چون آیات ما را برای آنان آورد، ناگهان ایشان بر‌ آنها خنده کردند.
و [ما] نشانه‌ای به ایشان نمی‌نمودیم، مگر اینکه آن از نظیر [و مشابه] آن بزرگتر بود و به عذاب گرفتارشان کردیم تا مگر به راه آیند.
و گفتند: «ای افسونگر! پروردگارت را به [پاس] آنچه با تو عهد کرده است، برای ما بخوان که ما واقعاً به راه درست درآمده‌ایم.»
و چون عذاب را از آنها برداشتیم، به ناگاه آنان پیمان شکستند.
و فرعون در [میان] قوم خود ندا در داد [و] گفت: «ای مردم [کشور] من! آیا پادشاهی مصر و این نهرها که از زیر [کاخهای] من روان است از آن من نیست؟ پس مگر نمی‌بینید؟
آیا من از این کس که خود بی‌مقدار است و نمی‌تواند درست بیان کند بهتر نیستم؟
پس چرا بر او دستبندهایی زرین آویخته نشده است؟ یا با او فرشتگانی همراه نیامده‌اند؟»
پس قوم خود را سبک مغز یافت [و آنان را فریفت] و اطاعتش کردند، چرا که آنها مردمی منحرف بودند.
و چون ما را به خشم درآوردند، از آنان انتقام گرفتیم و همه آنان را غرق کردیم.
و‌ آنان را پیشینه‌ای [بد] و عبرتی برای آیندگان قرار دادیم.)
ن) سوره‌ی مومنون آیات 45 تا 48
(سپس موسی و برادرش هارون را با آیات خود و حجتی آشکار به سوی فرعون و سران [قوم] او فرستادیم، ولی تکبر ورزیدند و مردمی گردنکش بودند.
پس گفتند: «آیا به دو بشر که مثل خود ما هستند و طایفه آنها بندگان ما می‌باشند، ایمان بیاوریم؟
در نتیجه، آن دو را دروغزن خواندند، پس در زمره‌ی هلاک شدگان قرار گرفتند.)
س) سوره‌ی ذاریات، آیات 38 تا 40
(و [نیز] در [ماجرای] موسی، چون او را با حجتی آشکار به سوی فرعون گسیل داشتیم.
پس [فرعون] با ارکان [دولت] خود روی برتافت و گفت: «[این شخص،] ساحر یا دیوانه‌ای است.»
[تا] او و سپاهیانش را گرفتیم و آنان را در دریا افکندیم، در حالی که او [در آخرین لحظه] نکوهشگر [خود] بود.)
ع) سوره‌ی مریم، آیات 51 تا 53
(و در این کتاب از موسی یاد کن، زیرا که او پاکدل و فرستاده‌ای پیامبر بود.
و از جانب راست طور، او را ندا دادیم و در حالی که با وی راز گفتیم، او را به خود نزدیک ساختیم.
و به رحمت خویش، برادرش هارون پیامبر را به او بخشیدیم.)
ف) سوره‌ی اسراء، آیات 101 تا 104
(و در حقیقت، ما به موسی نه نشانه آشکار دادیم. –پس، از فرزندان اسرائیل بپرس- آن‌گاه که نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: «ای موسی! من جداً تو را افسون شده می‌پندارم.»

[موسی] گفت: «قطعاً می‌دانی که این [نشانه‌ها] را که باعث بینشهاست، جز پروردگار آسمانها و زمین نازل نکرده است و راستی ای فرعون! تو را تباه شده می‌پندارم.»
پس [فرعون] تصمیم گرفت که آنان را از سرزمین [مصر] برکند، پس او و هر که را با وی بود، همه را غرق کردیم.
و پس از او به فرزندان اسرائیل گفتیم: «در این سرزمین ساکن شوید، پس چون وعده‌ی آخرت فرا رسد، ‌شما را همه با هم محشور می‌کنیم.»)
ص) سوره‌ی هود، آیات 96 تا 99
(و به راستی موسی را با آیات خود و حجتی آشکار به سوی فرعون و سران [قوم] وی فرستادیم، ولی [سران] از فرمان فرعون پیروی کردند و فرمان فرعون صواب نبود.
روز قیامت پیشاپیش قومش می‌رود و آنان را به آتش درمی آورد و [دوزخ] چه ورودگاه بدی برای واردان است.
و در این دنیا و روز قیامت به لعنت بدرقه شدند و چه بد عطایی نصیب آنان می‌شود.)
ق) سوره‌ی نازعات، آیات 15 تا25
(آیا سرگذشت موسی بر تو آمد؟
آن‌گاه که پروردگارش او را در وادی مقدس «طور» ندا در داد:
به سوی فرعون برو که وی سر برداشته است.
و بگو:‌ «آیا سرآن داری که به پاکیزگی گرایی
و تو را به سوی پروردگارت راه نمایم تا پروا نداری؟»
پس معجزه‌ی بزرگ [خود] را بدو نمود،
ولی [فرعون] تکذیب نمود و عصیان کرد.
سپس پشت کرد [و] به کوشش برخاست و گروهی را فراهم آورد [و] ندا در داد و گفت:‌ «پروردگار بزرگتر شما منم!»
و خدا [هم] او را به کیفر دنیا و آخرت گرفتار کرد.)
ر) سوره‌ی صف،‌آیه 5
(و [یادکن] هنگامی را که موسی به قوم خو دگفت:‌ «ای قوم من! چرا آزارم می دهید، با اینکه می‌دانید من فرستاده‌ی خدا به سوی شما هستم؟» پس چون [از حق] برگشتند، خدا دلهایشان را برگردانید و خدا مردم نافرمان را هدایت نمی‌کند.)
ش) سوره‌ی احزاب، آیه 69
(ای کسانی که ایمان آورده‌اید، مانند کسانی مباشید که موسی را [با اتهام خود] آزار دادند و خدا او را از آنچه گفتند، مبرا ساخت و نزد خدا آبرومند بود.)
ت) سوره‌ی قصص، آیات 75 تا 82
(و از میان هر امتی گواهی بیرون می‌‌کشیم و می‌گوییم: «برهان خود را بیاورید.» پس بدانند که حق از آن خداست و آنچه برمی‌بافتند از دستشان می‌رود.
قارون از قوم موسی بود و بر آنان ستم کرد و از گنجینه‌ها، آن‌قدر به او داده بودیم که کلیدهای آنها بر گروه نیرومندی سنگین می‌آمد، آن‌گاه که قوم وی بدو گفتند: «شادی مکن که خدا شادی‌کنندگان را دوست نمی‌دارد.
و با آنچه خدایت داده است، سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن و همچنان که خدا به تو نیکی کرده است، نیکی کن و در زمین فساد، مجوی که خدا فسادگران را دوست نمی‌دارد.»
[قارون] گفت: «من اینها را در نتیجه‌ی دانش خود یافته‌ام.» آیا وی ندانست که خدا نسلهایی را پیش از او نابود کرد که از او نیرومندتر و مال‌اندوزتر بودند؟ و [لی اینگونه] مجرمان را [نیازی] به پرسیده ‌شدن از گناهانشان نیست.

پس [قارون] با کوکبه‌ی خود بر قومش نمایان شد؛ کسانی که خواستار زندگی دنیا بودند، گفتند: «ای کاش مثل آنچه به قارون داده شده است، به ما [هم] داده می‌شد؛ واقعاً او بهره‌ی بزرگی [از ثروت] دارد.»
و کسانی که دانش [واقعی] یافته بودند، گفتند: «وای بر شما! برای کسی که گرویده و کار شایسته کرده است، پاداش خدا بهتر است و جز شکیبایان آن را نیابند.»
آن‌گاه [قارون] را با خانه‌اش در زمین فرو بردیم و گروهی را
نداشت که در برابر [عذاب] خدا او را یاری کنند و [خود نیز] نتوانست از خود دفاع کند.
و همان کسانی که دیروز آرزو داشتند به جای او باشند، صبح می‌گفتند: وای، مثل اینکه خدا روزی را برای هرکس از بندگانش که بخواهد گشاده یا تنگ می‌کند و اگر خدا بر ما منت ننهاده بود، ما را [هم] به زمین فرو برده بود؛ وای، گویی که کافران رستگار نمی‌شوند.)
ث) سوره‌ی صافات، آیات 14 تا 121
(و در حقیقت، بر موسی و هارون منت نهادیم و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ رهانیدیم.
آنان را یاری دادیم تا ایشان غالب آمدند و آن دو را کتاب روشن دادیم و هر دو را به راه راست هدایت کردیم و برای آن دو در [میان] آیندگان [نام نیک] به جای گذاشتیم.
درود بر موسی و هارون!
ما نیکوکاران را این چنین پاداش می‌دهیم.)

پی‌نوشت‌ها:

1- قرآن، کهف /65.
2- قرآن، کهف / 66.
منبع مقاله :
زین، سمیح عاطف؛(1393)، داستان پیامبران در قرآن، مترجمان: علی چراغی و [دیگران …]، تهران: موسسه نشر و تحقیقات ذکر، چاپ سوم

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید