نویسنده:جواد سلیمانی
منبع:فصلنامه معرفت
مقدمه
به دنبال سستیها و سهلانگاریها و حسادتها و خودخواهیهای برخی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله، جامعه اسلامی پس از رحلت نبی اکرم صلی الله علیه وآله تا 25 سال در حال رکود و از دست دادن ارزشها و دستاوردهای دوران بعثت و هجرت به سر میبرد.طی این دوران نسبتا طولانی، نابسامانیهایی همچون تعطیلی حدود الهی، فساد اخلاقی و اداری، از بین رفتن حرمت احکام اسلامی، اجتهاد در برابر نص، فراموشی سنت پیامبر صلی الله علیه وآله و تغییر الگوهای رفتاری جامعه رخ نمود.یکی از مهمترین این نابسامانیها شکاف روزافزون طبقاتی در بهرهمندی از امکانات مادی بود.سیر حرکتحکومت اسلامی در دوران خلفا بهگونهای بود که عده محدودی با کمترین تلاش، به بیشترین رفاه دستیافته بودند، ولی اکثریت اقشار جامعه روز به روز بر محرومیشان اضافه میشد; نظام بهگونهای اداره میشد که خواص اصحاب در اندک زمانی از راههای به ظاهر قانونی به ثروتهای کلانی دستیافتند، اما اقشار پایین و توده مردم همواره در تهیدستی و نداری باقی میماندند.
این موضوع و برخی امور دیگر زمینه اعتراض و انقلاب مسلمانان را علیه عثمان فراهم آورده و مردم را به فکر انتخاب خلیفهای لایق و کارامد برای حل معضلات جامعه و سامان بخشیدن به نابسامانیها واداشت; و از آنجا که جز امیرالمؤمنین علیه السلام احدی از چهرههای سرشناس و خواص اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله شایستگی و توانایی حل مشکلات جامعه اسلامی را نداشت، همه مردم، اعم از اصحاب مدینه و انقلابیان مصر و کوفه گرداگرد آن حضرت حلقه زدند و با اصرار از ایشان تقاضا کردند جبه خلافتبه تن کنند و بر جایگاهی، که از روز نخست تنها به او تعلق داشت، بنشینند.امیرالمؤمنین علیه السلام ابتدا از پذیرش خلافتخودداری کردند; راز مطلب هم این بود که ذایقه بسیاری از خواص به سنتهای غلط و غیرعادلانه خلفای سلف شیرین شده بود و هر یک به مال و منال و جاه و جلالی رسیده بودند.از اینرو، با تایید سیاستهای غلط خلفا، توده مردم را در تشخیص حق و باطل و اسلام ساختگی و اسلام ناب به غلط افکنده بودند.خواص به مثابه قطبنمای حرکت عوام به سوی سعادت بودند که با از کار افتادن و انحراف خویش، مسیر جامعه اسلامی را از قبلهگاه واقعیاش منحرف ساختند.بدینروی، حضرت با توجه به این مشکل و برخی نابسامانیهای دیگر فرمودند:
«مرا رها کنید و سراغ دیگری بروید; زیرا ما به استقبال وضعی میرویم که چهرههای مختلف و جهات گوناگونی دارد، به طوری که دلها بر آن استوار و عقلها ثابت نمیمانند» . (1)
اما سرانجام، به دلیل اصرار زیاد مردم و با هدف ظلمستیزی و گرفتن حقوق از دست رفته تهیدستان، خلافت را در کمال بیرغبتی پذیرفتند، اما تنها برای اصلاح امور جامعه اسلامی و سامان بخشیدن به نابسامانیهای اخلاقی و سیاسی و اقتصادی و ادرای، آستین همتبالا زدند.ولی از آنجا که اصلاحات اجتماعی بدون اصلاحات اقتصادی غیرممکن است، حضرت در نخستین روزهای خلافتخویش، طرح «اصلاحات اقتصادی» خود را آغاز کردند.
موانع اساسی ساماندهی اقتصادی در حکومت علوی
مهمترین مانع در برابر حضرت علی علیه السلام برای ساماندهی به امور معیشتی جامعه، دو چیز بود:
الف.مخالفتبا سیره خلیفه اول و دوم;
ب.مقابله با خواستههای بیجای چهرههای سرشناس و اصحاب متنفذ.
مردم سالها با بدعتها و سنتهای غلط خلفا، به خصوص دو خلیفه اول و دوم خو گرفته بودند و گمان میکردند آنچه آن دو بنا نهادهاند همانند سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله واجب الاتباع است، در حالی که علی علیه السلام اساس انحراف جامعه اسلامی را در استمرار سنتهای غلط آنها میدیدند.
علاوه بر این، عده زیادی از اصحاب نامدار پیامبر صلی الله علیه وآله و حتی دوستان و نزدیکان و اقوام امیرالمؤمنین علیه السلام طی دوران خلفا، به تدریج، جذب مظاهر دلفریب دنیا و مبتلا به استحاله فرهنگی شده و تحت تاثیر فرهنگ جاهلی قرار گرفته بودند; به مالاندوزی و آسایش و رفاه حرص داشتند و از علی علیه السلام توقعات نابجایی داشتند که پاسخ به آنها حرکت اصلاحات علوی را بکلی متوقف میساخت.
از اینرو، حضرت از ابتدای کار، با بیعتکنندگان اتمام حجت نمودند و یاستخویش را در برابر سنتخلفای سلف و عناصر متوقع چنین بیان نمودند:
«آگاه باشید! اگر دعوت شما را اجابت کنم، طبق علم خویش رفتار خواهم کرد و به حرف این و آن و ملامت ملامتگران گوش نخواهم داد» . (2)
یعنی: نه سیره خلفا را حجت میدانم و طبق آن مشی میکنم و نه سرزنشهای دوستان و آشنایان جلودار من است.حضرت با این جملات، که در بحبوحه رویکرد جامعه به آن بزرگوار ایراد گردید، امید هرگونه تساهل و تسامح را در دلهای فرصتطلبان به نومیدی مبدل ساختند و راه گله و اعتراض فردای آنان را مسدود نمودند.
الف – سیاستهای اصولی حضرت علی علیه السلام
شاید کسانی گمان کنند عامل اساسی نابسمانیهای اقتصادی و تنگدستی مسلمانان در دوران خلافت عثمان، که منجر به طغیان عمومی علیه او گردید، مساله کمبود درآمد ملی و تولید ثروت بود; اگر جامعه اسلامی از منبع غنی ثروت برخوردار بود، هرگز مشکلی به نام «مشکل اقتصادی» رخ نمیداد، ولی چنین گمانی باطل است; زیرا در دوران خلفا، به خصوص خلیفه دوم و سوم، روز به روز بر درآمد ملی افزوده میشد; در سایه فتوحات سرزمینهای عراق و ایران و شام و مصر، غنایم فراوانی نصیب رزمندگان اسلام گردید، به طوری که در جنگ زالق به هر رزمنده در یک لشکر هشت هزار نفری از اموال غنیمتی، چهار هزار درهم رسید (3) و یا در جنگ نهاوند، سهم هر سواره نظام از غنایم جنگی، شش هزار درهم شد. (4)
علاوه بر این، پس از هر فتحی، ثروتهای کلانی تحت عنوان «جزیه» یا «خراج» و «خمس غنایم» وارد مدینه میشد و در میان اصحاب تقسیم میگردید، به طوری که درآمد سالیانه بیتالمال از سرزمینهای فتح شده عراق به یکصد و بیست میلیون درهم میرسید (5) و عایدات فتوحات مصر چهل میلیون درهم (6) و عایدات شام هفده میلیون درهم بود. (7)
این در حالی بود که در آن روزگار اگر کسی دویست درهم درآمد داشت، یتوانستیک زندگی ساده و به دور از فقر ترتیب دهد. (8)
بنابراین، مشکل اساسی اقتصادی جامعه، مساله کمبود تولید درآمد نبود; همه نابسامانیها از نحوه توزیع ثروت و تقسیم درآمد ناشی از فتوحات سرچشمه میگرفت.از اینرو، علی علیه السلام در دوران خلافتش، برای حل معضلات اقتصادی به دنبال افزایش تولید نرفتند، بلکه تمام هم خود را بر توزیع عادلانه بیتالمال و تقسیم منصفانه درآمد ملی مصروف داشتند.
برای دستیابی به سیاستهای اصولی و اهداف کلی حاکم بر برنامههای اقتصادی امام علی علیه السلام، راهی جز مراجعه به سخنان آن بزرگوار و مطالعه سیره عملی و راهکارهای اجرایی ایشان وجود ندارد.با توجه به گفتار و دقت در رفتار اقتصادی آن حضرت، اصول ذیل را میتوان به عنوان اهداف غایی و مقاصد نهایی آن بزرگوار مطرح نمود:
1- رفع تبعیض: اولین سیاست اصولی حضرت از بین بردن امتیازهای ناروا و ظالمانهای بود که در سایه بنیانگذاری سنتهای غلط و حسابنشده خلفا در سالهای گذشته شکل گرفت، و به تدریج، از حد تعیینشده در دفاتر و دواوین تجاوز نموده و به صورت سلیقهای درآمده و موجب تاراج بیتالمال و شکاف روزافزون طبقاتی گردیده بود.امام علیه السلام برای لغو این امتیازات، سخت پافشاری نمودند، بهگونهای که بسیاری از دوستان و نزدیکان خویش و سران اصحاب پیامبر صلی الله علیه وآله را به همین دلیل از دست دادند; در پاسخ معترضان میفرمودند: «من در کتاب خدا برای فرزندان اسماعیل [یعنی اعراب ] فضیلتی بر فرزندان اسحاق [یعنی غیر عرب ] ندیدهام» . (9)
«در منطق اسلام، برتری انسانها بر یکدیگر تنها به تقوا و عمل صالح است، نه چیزی دیگر» . (10)
2- رفع فقر: دومین هدف بنیادین و مقصود اساسی امام علیه السلام از اصلاح امور معیشتی جامعه اسلامی، رفع فقر و تنگدستی از کسانی بود که به دلیل بیعدالتیهای گذشته، گرفتار تهیدستی ناخواسته شده بودند.در آن روزگار، میزان درآمد مسلمانان به دلیل فتوحات پی در پی و به دست آوردن غنایم هنگفت، فراوان شده بود، چنان که دارالخلافه مشکلی به نام کمبود تولید درآمد نداشت، بلکه همه مصایب از توزیع ظالمانه و بیحساب درآمدهای سرشار حکومت نشات میگرفت.
حضرت در خطبه شقشقیه، به صراحتبه این موضوع اشاره کرده، آن را به عنوان یکی از مهمترین علل پذیرش خلافت مطرح مینمایند:
«اگر نبود پیمانی که خداوند از علمای امت گرفته، که در برابر پرخوری ظالمان و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، من افسار شتر خلافت را رها میساختم» . (11)
ب – اولیتهای اجرایی امیر المؤمنین علیه السلام
حضرت برای دستیابی به اهداف اصولی طرح خویش، روشها و شیوههای گوناگون و ظریفی به کار میگرفتند که برخی از آنها به طور مستقیم و برخی دیگر به طور غیرمستقیم در عدالت اقتصادی و رفع تبعیض و فقرزدایی نقش داشت.اموری همچون عزل کارگزاران غیرصالح و منصوب کردن مدیران عدالتخواه و صالح از اقداماتی به حساب میآید که به طور غیرمستقیم، موجب توزیع عادلانه ثروت در جامعه میشد; چرا که کارگزار حریص و دنیازده و زیادهخواه هرگز به توزیع مساوی بیتالمال تن نخواهد داد.
اما در میان اقدامات و راهکارهای برگزیده حضرت، دو اقدام ذیل به طور مستقیم و با هدف اصلی رفع اختلاف طبقاتی و فقرزدایی جامعه صورت پذیرفت و در اولویت نخست طرح ساماندهی حضرت قرار داشت که به طور مشخص بدانها پرداخته و به واکشن یاران حضرت در قبال آن اشاره میشود:
1- توزیع مساوی درآمد بیتالمال: از عصر رسول خدا صلی الله علیه وآله تا سال پانزدهم هجری، غنایم جنگی و عایدات فتوحات و اساسا اموال بیتالمال در میان همه اصحاب به طور مساوی تقسیم میشد; یعنی سهم هر رزمنده سواره نظام برابر سایر نیروهای سواره و سهمیه هر رزمنده پیادهنظام مساوی سایر پیادگان بود و جزیه و خراج نیز به صورت مساوی تقسیم میشد.اما از سال پانزدهم هجری، این شیوه توسط خلیفه دوم تغییر کرد و بیتالمال بر اساس سوابق افراد در جنگهای صدر اسلام و یا سبقت در ایمان و مانند آن تقسیم شد; مثلا، به کسانی که در جنگ بدر شرکت کرده بودند، سهم افزونتری نسبتبه سایر رزمندگان جنگهای صدر اسلام اختصاص دادند و برای کسانی که در غزوات پس از بدر تا صلح حدیبیه حضور یافتند، چهار هزار درهم مقرر کردند (12) و در میان بدریان نیز مهاجران بیش از انصار سهم دریافت کردند (13) و یا برای هر یک از زنان پیامبر صلی الله علیه وآله ده هزار درهم در نظر گرفته شد و در میان آنها، برای عایشه دو هزار درهم بیشتر مقرر کردند. (14)
استمرار این شیوه به تدریج، جامعه را به دو طبقه فقیر و غنی تقسیم کرد و روز به روز بر محرومیت تهیدستان افزود.
اما امیرالمؤمنین علی علیه السلام در زمینه تحقق سیاستهای اصولی خود، در نخستین روزهای خلافت، در برابر این سنت غلط خلفا ایستادگی کردند و تا پایان عمر، هیچگاه دست از مخالفتبا آن برنداشتند.این در حالی بود که بسیاری از شخصیتهای سیاسی و اجتماعی و حتی مکتبی آن عصر با این اقدام حضرت مخالف بودند و حتی به جنگ با آن بزرگوار پرداختند، ولی حضرت هرگز حاضر نشدند دست از تقسیم مساوی بیتالمال بردارند.
وقتی زمان تقسیم بیتالمال رسید، حضرت به عمار و عبیدالله بن ابی رافع و اباالهیثم بن التیهان دستور دادند فئ (غنایم و خراج و یا جزیه) را به طور مساوی میان مسلمانان تقسیم کنند; فرمودند: اعدلوا فیه و لاتفصلوا احدا علی احد;
«در تقسیم آنها، مساوی برخورد کنید و هیچ کس را بر دیگری ترجیح ندهید.» آنها نیز قیمت مجموع اموال را ارزیابی کردند; سهم هر نفر سه دینار میشد.به همه به طور مساوی سه دینار میدادند تا اینکه نوبتبه طلحه و زبیر رسید.آنها در حالی که هر یک همراه پسر خود برای گرفتن سهم خویش آمده بودند به صورت غیرمنتظرهای مشاهده کردند مقسمان به آنان نیز مانند سایران سه دینار دادند.به اعتراض گفتند: عمر اینگونه به ما حقوق نمیداد; این کار، کار شماستیا دستور رئیستان؟
آنها گفتند: کار ما نیست، امیرالمؤمنین علیه السلام به ما چنین دستوری داده است.
آنگاه نزد حضرت علی علیه السلام رفتند و حضرت را در حالی که زیر آفتاب مشغول رسیدگی به اموال بودند، یافتند.گفتند: نظر شما چیست، آیا مایلید برویم سایه؟
حضرت پذیرفتند.سپس گفتند: نزد عمالت رفتیم تا سهمیهمان را از این [فئ] بگیریم. آنها به هر یک از ما به اندازه سایر مردم دادند.
حضرت فرمودند: مگر چه انتظاری داشتید؟
گفتند: عمر اینگونه به ما نمیبخشید!
این همان مشکلی بود که حضرت آن را از قبل پیشبینی کرده و هنگام بیعت، با آنان اتمام حجت نموده بودند که مطابق علم خود عمل خواهند کرد، نه فتوای دیگران. اما در اینجا برای مجاب کردن آنها به اتمام حجتخویش اشاره نکردند، سیره رسول خدا صلی الله علیه وآله را به آنها گوشزد کردند و فرمودند: فما کان رسول الله صلی الله علیه وآله یعطیکما;
«رسول خدا صلی الله علیه وآله به چه روشی به شما عطا میدادند؟» آنها، که بهتر از هر کسی میدانستند رسول خدا صلی الله علیه وآله فئ را به طور مساوی تقسیم میکردند، از پاسخ دادن به علی علیه السلام عاجز مانده، سکوت کردند.حضرت از فرصت استفاده نموده، فرمودند: الیس کان رسولالله صلی الله علیه وآله تقسیم بالسویه بین المسلمین;
«مگر نه این است که رسول خدا صلی الله علیه وآله بیتالمال را به طور مساوی میان مسلمانان تقسیم میکرد؟» گفتند: بلی.
فرمودند: افسنه رسول الله صلی الله علیه وآله اولی بالاتباع ام سنه عمر؟ «آیا پیروی از سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله شایستهتر استیا پیروی از سنت عمر؟» گفتند: سنت رسول خدا صلی الله علیه وآله، ولی یا امیرالمؤمنین، ما افراد باسابقه و منشا اثر و از مقربان [پیامبر صلی الله علیه وآله] بودهایم.اگر امکان دارد که ما را با سایر مردم برابر قرار ندهی، برابر نکن.
حضرت فرمودند: سابقتکما اسبق ام سابقتی؟ «سابقه شما بیشتر استیا سابقه من» ؟
گفتند: سابقه شما.
فرمودند: فقرابتکما اقرب ام قرابتی؟ «نزدیکی شما [به رسولخدا صلی الله علیه وآله ] بیشتر بود یا نزدیکی من؟» گفتند: نزدیکی شما.
فرمودند: فغنائکم اعظم ام غنائی؟ خدمات شما بیشتر بوده استیا خدمات من؟» گفتند: خیر، خدمات شما بزرگتر بوده، یا امیرالمؤمنین.
فرمودند: فوالله ما انا و اجیری هذا و اومی بیده الی الاجیر الذی بین یدیه – فی هذا المال الا بمنزله واحده; «قسم به خدا، نسبت من و این اجیرم – با دستبه کارگری که پیش رویشان بوده اشاره کردند – به این مال یکسان است!» (15)
ولی آنها با همه این توضیحات متقن حضرت، نتوانستند بر حرص و زیادهخواهی و برتریطلبی خود غلبه کنند.به همین دلیل، پس از اندک زمانی پرچم مخالفتبا آن حضرت را برافراشتند و به مقابله رودرو با آن بزرگوار درآمدند.پیام گفتمان طلحه و زبیر در این گفتوگو آن است که اولا، انسان ممکن استسالیان متمادی در جبهه حق شمشیر زده و تا پای جان و تا سر حد شهادت پیش رفته باشد، ولی پس از مدتی، در فصل جدیدی از زندگانی خویش برای کسب امتیاز باطل پافشاری کند و حتی از سوابق درخشان و مجاهدتهای گذشته خویش در راه حق برای زیادهطلبیها استفاده کند.
ثانیا، هیچ بعید نیست در دوران جوانی، هنگامی که وجدان بیداری دارد، شخصیتی متعالی و انسانی برگزیده را امام و الگوی زندگی خود قرار دهد، جوانیاش را در راه اطاعت از فرمان او به پایان برساند، اما در سنین میانسالی و پیری، در چند قدمی قبر و قیامتبه دلیل دلدادگی به دنیا سنت هر انسان منحرف و کممایهای را واجبالاتباع بداند.
علاوه بر این، گفتوگوی مزبور نشان میدهد که جامعه اسلامی پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله چنان استحاله گردیده که قداست و حرمت رسول خدا صلی الله علیه وآله در آن به فراموشی سپرده شده بود، چنان که شخصیتهایی همچون طلحه و زبیر در برابر بزرگمردی مانند علی بن ابیطالب علیه السلام رفتار عمر را بر رفتار پیامبر صلی الله علیه وآله ترجیح میدادند.
معترضان به تقسیم مساوی بیتالمال فقط طلحه و زبیر نبودند، بلکه هر روز بر تعدادشان افزوده میشد.دوست و دشمن، دور و نزدیک از علی علیه السلام درخواست کردند این شیوه را کنار بگذارد; چرا که سالیان متمادی مردم مدینه با حقوقهای بالای دیوان عمر امرار معاش کرده، بر اساس آن، امور جدیدی را به عنوان نیاز لازم و ضروری زندگی خویش مطرح ساخته و بدینسان، دستیابی به آنها را هدف زندگی خویش قرار داده بودند.بدینروی، وقتی حضرت سیاست تقسیم بالسویه را در پیش گرفتند مبالغ دریافتی بسیاری از اصحاب باسابقه پایین آمد و این تمام رؤیاها و تصمیمها و برنامهریزیهای زندگی مادیشان را در هم ریخت.از اینرو، دوست و دشمن و دور و نزدیک زبان به اعتراض گشودند.علاوه بر این، بسیاری گمان میکردند علی علیه السلام با این کار، شان آنان را پایین آورده و آنها را با بردگان سیاه و عجمهای غربتی برابر ساخته است.
عقیل برادر علی علیه السلام میگفت: «آیا شما مرا با سیاهان مدینه یکسان قرار میدهی؟» حضرت با ناراحتی فرمودند: «بنشین، خدا رحمتت کند! کسی غیر از تو نبود که حرف بزند؟ ! برتری تو بر آنها چیست؟ غیر از سبقت در ایمان و تقوا چیز دیگری است؟ !» (16)
خواهرشان، ام هانی، نیز از اینکه حضرت به وی و کنیز عجمیاش به طور مساوی بیست درهم دادند، ناراحتشد و از ایشان سهم بیشتری طلبید، ولی آن بزرگوار نپذیرفتند. (17)
غیر از اینان اشخاصی همچون عبدالله بن عمر و پسر ابوبکر و سعد بن ابی وقاص و عده زیادی از مهاجران نیز از آن حضرت سهم بیشتری طلبیدند، و آن بزرگوار را به سبب گزینش سیاست تساوی تحت فشار قرار دادند.خطبههای متعددی که در کتب تاریخ و حدیث درباره تقسیم بالسویه بیتالمال نقل گردیده بهترین گواه بر کثرت اعتراض اصحاب حضرت به این سیاست است.
گاهی به زبان نصیحت و موعظه سعی کردند محبت و حرص به دنیا را از دلهایشان بیرون کنند.استدلال مهم حضرت در رد منتقدان این بود که میفرمودند:
«من قرآن را مطالعه کردهام، ولی از اول تا آخرش برتری و فضیلتی برای فرزندان اسماعیل – یعنی اعراب مکه – بر فرزندان اسحاق نیافتهام» . (18)
امام علیه السلام ملاک برتری انسانها را اموری همچون سبقت در ایمان و تقوا میدانستند که پاداش آن در سرای دیگری داده میشود، نه این دنیا.در تقسیم فئ و غنایم نیز هر کسی اسلام را پذیرفته بود سهیم میدانستند و میفرمودند:
«اگاه باشید! هر که رو به قبله ما بایستد و قربانی و ذبیحه ما را بخورد و گواهی دهد خدایی جز خدای یکتا نیست و محمد بنده و فرستاده اوست، ما احکام قرآن را بر او جاری کرده، تقسیمیهای [حکومت] اسلامی را به او خواهیم داد.احدی بر دیگری فضیلتی ندارد، مگر به تقوای الهی و اطاعت از او…
اما در مورد این فئ، هیچ کس در بهرهبرداری از آن بر دیگری اولویتی ندارد.آنچه خداوند عزوجل از عطیهاش نصیب مسلمانان کرده مال خداست و شما بندگان خدا و تسلیم خدایید و این کتاب الهی است که ما بدان اقرار کرده و بر آن شاهد بودهایم و در برابرش تسلیم شدهایم; و هنوز پیمانی که با پیامبرمان بستهایم پیش رویمان است. پس تسلیم شوید خداوند رحمتتان کند.هر که به این راضی نشد، برود هر چه خواست انجام بدهد; چون کسی که بر اساس اطاعتخدا عمل میکند و به حکم الهی حکم مینماید، ترس و وحشتی ندارد. «آنان کسانی هستند که نه خوفی بر آنهاست و نه محزون میشوند» . (19)
از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام، به عنوان ولی خدا و جانشین منتخب رسول او صلی الله علیه وآله، درامد حکومت اسلامی از آن خداست.از اینرو، حتی حاکم اسلامی نیز حق ندارد آن را بدون حساب به اطرافیان خود ببخشد، بلکه باید در میان بندگان مؤمن خدا – یعنی مسلمانان – به عنوان عیالالله به تساوی تقسیم شود.
در اواخر دوران حکومت علی علیه السلام، یاران آن حضرت به دلیل سختگیریهای آن بزرگوار در تقسیم بیتالمال، یکی پس از دیگری از ایشان جدا شدند; برخی به معاویه و برخی دیگر به گوشه خانههایشان خزیدند و دنبال زندگی شخصی خود رفتند، برخی از دوستان حضرت نیز از این وضع ناراحتبودند.بدینروی، پس از تامل و چارهجویی، از حضرت خواستند قدری تسامح به خرج دهد و به قریش و اشراف عرب بیش از غیرعرب و موالی حقوق بپردازد تا قدری اوضاع حکومتسامان پیدا کند، سپس مطابق گذشته رفتار کند.حضرت در پاسخ آنها فرمودند:
«آیا به من میگویید پیروزی را با ظلم بر کسانی که به ولایت و حکومتبر آنها برگزیده شدهام، به دست آورم؟ ! والله، تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان آسمان در پی یکدیگر طلوع و غروب میکنند، چنین نخواهم کرد! اگر آن مال از آن من هم بود، در میانشان به صورت مساوی تقسیم میکردم، چه رسد به اینکه آن، مال خداست» . (20)
این جملات صریحا میفهماند که از نظر علی بن ابیطالب علیه السلام، جلب ضایتخواص با اعطای امتیازات ویژه از بیتالمال به آنها خیانتبه توده مردم مسلمان و ستم در حق سایر اقشار مملکت است.جایگاه یک مسؤول در نظام اسلامی چنان حساس است که حتی هنگام انفاق اموال شخصی خود به دیگران نیز باید همه را به یک چشم بنگرد و اموالش را یکسان و عادلانه انفاق کند.
2- مصادره ثروتهای بادآورده: امیرالمؤمنین علیه السلام تنها اصلاح روشهای توزیع گذشته را برای ساماندهی اقتصادی آینده کافی نمیدانستند، بلکه معتقد بودند ثروتهایی که در دوران عثمان بناحق به این و آن بخشیده شده، باید به خزانه بیتالمال بازگردد.
همانگونه که اشاره شد، عثمان مبالغ هنگفتی از اموال عمومی را به افراد خاندان و دوستان و آشنایان خود میبخشید و از این طریق، با جلب رضایت آنان، پایههای حکومتخود را محکم میکرد; زمینهای زیادی از بیتالمال را غیرعادلانه بین افراد خاصی تقسیم مینمود و گاهی خمس غنایم برخی از فتوحات را یکجا به یکی از بستگانش میبخشید.حضرت علی علیه السلام به محض تصدی خلافت، تمام زمینهایی را که عثمان به این و آن واگذار نموده بود، مال خدا خواندند و دستور بازگرداندن آنها را به بیتالمال صادر نمودند.متن حکم صادره به چند صورت مشابه در منابع تاریخی آمده است:
«الا و ان کل قطیعه اقطعها عثمان من مال الله مردود علی بیت مال المسلمین، فان الحق قدیم لایبطله شیء، ولو وجدته تفرق فی البلدان لرددته، فان فی الحق سعه و من ضاق عنه الحق فالجور عنه اضیق» ; (21) آگاه باشید! هر قطعهزمینی که عثمان از مال خدا به کسی هدیه کرده، به بیتالمال مسلمانان عودت داده خواهد شد.چیزی نمیتواند حکم حقی را که سالیان متمادی اجرا نشده است، به حکم باطل تبدیل کند.اگر آن مال در شهرها پخش شده باشد، آن را [به خزانه بیتالمال] باز میگردانم; زیرا احقاق حق موجب گشایش میشود و هر کس تحمل اجرای حق را نداشته باشد، تحمل ظلم برایش دشوارتر خواهد بود.
در نهجالبلاغه، جمله دیگری درباره مصادره اقطاعات عثمان نقل گردیده که جدیت و اهتمام حضرت را بر این مهم مینماید:
«والله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء لرددته فان فی العدل سعه، و من ضاق علیه العدل فالجور علیه اضیق» ; (22) قسم به خدا اگر با آن اموالشان زنانی را کابین بسته و یا کنیزانی خریده باشند، آن را بازپس خواهم گرفت; زیرا عدالت مایه گشایش است و آن که عدالتبرایش گران آید، تحمل ظلم برایش گرانتر خواهد بود.
در پی اعلان این سیاست توسط امیرالمؤمنین علیه السلام، بسیاری از سران بنیامیه، که از قبل عثمان صاحب آلاف و الوفی شده بودند، به تب و تاب افتادند; ابتدا از حضرت خواستند اموالشان را مصادره نکند، ولی مخالفتشدید و برخورد تند حضرت آنها را از نفوذ در شخصیت آن بزرگوار و متزلزل کردن اراده ایشان نومید ساخت.بدینروی، برخی از قلمرو حضرت گریختند و به معاویه پیوستند و برخی دیگر در قلمرو حاکمیت آن بزرگوار باقی ماندند و به کارشکنی و فتنهگری پرداختند.برای نمونه، به یک سند بر جای مانده در این مورد اشاره میشود:
در همان روزهای نخستخلافت امیرالمؤمنین، مروان بن حکم و سعید بن عاص و ولید بن عقبه بن ابی معیط، سه تن از سران بنی امیه، که در دوران عثمان بیتالمال مسلمانان را تاراج کرده بودند، نزد حضرت آمدند و بیعتخود را مشروط به خودداری امیرالمؤمنین از مصادره اموالشان کردند; گفتند: ما بیعت میکنیم، اما به شرط آنکه آنچه را اندوختهایم از ما نستانی و از آنچه در دست ماست صرف نظر کنی.
حضرت طبق مبنای بر حق خود، که اموال عمومی مسلمانان را مال خدا میدانستند، در پاسخشان فرمودند: اما در مورد مصادره نکردن اندوختههایتان، من وظیفه ندارم حق خداوند متعال را باز نستانم.درباره بخشیدن آنچه به دستتان افتاده نیز اجرای عدالت در مورد چیزی که مال خدا و مسلمانان است، موجب گشایش و راحتی شما خواهد شد» (23)
امیرالمؤمنین علیه السلام میدانستند که افرادی همچون ولید و سعید و مروان عناصر شروری هستند و هیچ بعید نیست که به خاطر عصبانیت از حضرت، برای حکومت مشکل درست کنند، اما هرگز این توجیهات ایشان را وادار به مسامحه و مصالحه نکرد; حتی یک قدم نیز عقب ننشستند و هیچگونه ملاحظه و مماشاتی را، حتی در گفتار عادی روا ندانستند; در همان مجلس، در پایان سخن خود، خطاب به آنها فرمودند: «اگر [ناراحتید ] برگردید به منزلگاه اصلیتان; [یعنی نزد معاویه]» . (24)
شاید فلسفه صلابت علی علیه السلام، در مصادره ثروتهای بادآورده این باشد که کسانی که به حرامخواری عادت کردهاند و به زیادهخواهی خو گرفتهاند، اگر در حکومت اسلامی به شدت بازخواست نشوند و به کیفر اعمالشان نرسند، هرگز حرصشان فرو نخواهد نشست و دست از چپاول اموال عمومی برنخواهند داشت و روز به روز خود و سایر بخشهای سالم و دستگاههای مالی جامعه را به سوی فساد مالی و دزدی و دستاندازی در بیتالمال سوق خواهند داد.
از فراز پایانی سخن امیرالمؤمنین علیه السلام به دست میآید که آن بزرگوار معتقد بودند نه تنها اقشار ضعیف و محروم جامعه، بلکه اقشار متمول و سرمایهدار اجتماع نیز در پرتو عدالت اجتماعی از آسایش و رفاه ویژهای برخوردار خواهند شد که هرگز در سایه جفاکاریهای اقتصادی بدان نخواهند رسید; چرا که اولا، چپاول و دزدی اموال توده محروم جامعه موجب بغض و کینه آنان نسبتبه صاحبان اموال نامشروع شده، امنیت و آسایش آنها را سلب خواهد کرد.علاوه بر این، همانگونه که یک دانشآموز زحمتکش و صادق از قبولی خویش در امتحان پایان سال بیش از یک دانشجوی متقلب لذت میبرد، ثروتی که از راه مشروع کسب گردیده باشد نیز بیش از ثروت نامشروع لذتآفرین و آرامبخش خواهد بود.از اینرو، حضرت به صاحبان ثروتهای بادآورده میفرمودند:
«هر کس تاب اجرای حق را نداشته باشد، جریان باطل بر او بیتابکنندهتر خواهد بود» . (25)
خطاب به ولید و دوستانش نیز میفرمودند: «[گمان نکنید تنها از راه ظلم و تصاحب اموال عمومی میتوان به رفاه رسید، خیر] عدل نیز موجب آسایش و گشایش زندگیتان خواهد شد» . (26)
نتیجهگیری
در پایان، میتوان گفت: از طرح ساماندهی اقتصادی علی بن ابیطالب علیه السلام نتایج ذیل به دست میآید; نتایجی که میتوان از آن به عنوان درس عبرت و چراغ هدایتحل معضلات اقتصادی جامعه کنونیمان بهره گرفت:
1.در اندیشه علی بن ابیطالب علیه السلام عدالتشرط لازم و ضروری توسعه اقتصادی جامعه است، چنان که بدون عدالت هرگز با افزایش تولید درامد، نمیتوان رفاه همگانی را به ارمغان آورد، بلکه پس از مدتی، جامعه به بن بستخواهد رسید.
2.عدالت اقتصادی به قدری اهمیت دارد که گاه حاکم اسلامی باید افزایش تولید جامعه را فدای برقراری عدالت و توزیع عادلانه درامد موجود کند.
3.توزیع نابرابر بیتالمال موجب رفاه مادی قشری خاص و محرومیتسایر اقشار جامعه خواهد شد، ولی توزیع عادلانه آن موجب آسایش و رفاه نسبی تمام اقشار خواهد گردید.
4.نابسامانیهای منتج از سیاستهای غلط تقسیم درامد در گذشته، تنها با کنار نهادن شیوه گذشته سامان نمییابد، بلکه باید در کنار آن، اموالی که بناحق از حساب عمومی برداشته شده و به جیب افرادی خاص ریخته شده، بازگردانده شود.
5.ملاک مصادره ثروتهای بادآورده انباشت آن از طریق غیرقانونی نیست; معیار اساسی، ناحق و غیرمشروع بودن آن است.از اینرو، اگر حاکمی همچون عثمان هم بناحق اموال مسمانان را به دیگران ببخشد، در عین قانونی بودن، باید مصادره شود.
6.ترس از مخالفت صاحبان ثروت و ملامت و سرزنش آنان نباید حکومت اسلامی را از مصادره اموال زیادهخواهان باز دارد، گرچه به جنگی مثل جنگ جمل بینجامد.
7.همه مسلمانان جامعه اسلامی در بهرهمندی از درامد ملی حکومتبرابرند و هیچ امتیازی برای مردم یک شهر نسبتبه شهر دیگر وجود ندارد، حتی تدین و تعهد بالای افراد در حکومت اسلامی ابزاری برای کسب امتیاز مادی افزونتر به حساب نمیآید.
پینوشتها:
1 و 2- نهجالبلاغه، خطبه 92
3- احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، قم، نشر ارومیه، 1404 ق، ص 386
4- محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408 ق، ج 2، ص 528
5- ماوردی، الاحکام السلطانیه، تحقیق حامد الفقی، چ دوم، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1406 ق، ج 1، ص 185
6 و 7- بلاذری، پیشین، ص 217/ص 197
8- شمسالدین سرخسی، کتاب المبسوط، ج دوم، بیروت، دارالمعرفه، مجلد دوم، ج 3، ص 14
9- ر.ک.به: محمدباقر محمودی، نهجالسعاده فی مستدرک نهجالبلاغه، بیروت، مؤسسه المحمودی، ج 1، ص 225
10- ر.ک.به: محمد بن محمد شیخ مفید، الاختصاص، تحقیق علی اکبر غفاری، چاپ پنجم، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1416 ق، ص 151
11- نهجالبلاغه، خطبه 3
12- ر.ک.به: طبری، پیشین، ج 2، ص 452، حوادث سال 15 ه
13- قاسم ابوعبید، کتاب الاموال، تحقیق محمد خلیل هراس، بیروت، دارالفکر، 1408 ق، ص 287
14- طبری، پیشین، ج 2، ص 452
15- محمدباقر محمودی، پیشین، ج 1، ص 240 و 241 به نقل از: دعائم الاسلام، باب «قسمه الغنائم» من کتاب الجهاد، ح اول، ج 1، ص 384/ر.ک.به: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، چاپ سوم، بیروت، دارالحیاء التراث، 1403 ق، ج 41، ص 116 و 117
16- شیخ مفید، پیشین، ص 151
17 و 18- محمدباقر محمودی، پیشین، ج 1، ص 224 و 225
19- حسن ابن شعبه حرانی، تحف العقول، تصحیح علی اکبر غفاری، چاپ ششم، تهران، کتابچی، 1367 ش، ص 180 و 181
20- نهجالبلاغه، خطبه 126/محمدباقر محمودی، پیشین، ج 2، ص 450 تا 452
21- علی بن الحسین مسعودی، اثبات الوصیه للامام علی بن ابی طالب، چاپ دوم، بیروت، دارالاضواء، 1409 ق، ص 158
22- نهجالبلاغه، خطبه 15
23 و 24- یعقوبی، تاریخ طبری، قم، شریف رضی، 1414 ق، ج 2، ص 178 و 179
25- مسعودی، پیشین
26- یعقوبی، پیشین