شهادت اجر و مزد جهاد است. یعنی آن کس که در راهِ احیای دین خدا و زنده کردن ارزشهای معنوی و اخلاقی و اِماته و اضمحلال ضد ارزشها قیام و اقدام میکند، از سرپل شهادت میگذرد و همراه با خیل عظیم انبیا، شهدا، صدیقان و صالحان به روح و رضوان بارمییابد و با دیدن آن نعمتها و نیل به آن تنعّمات آرزو میکند که ای کاش بازماندگان من میدانستند که خداوند با من چه کرد وچه کرامت و مقامی در انتظار من بوده است: ﴿یا لیْت قوْمی یعلمون٭ بما غَفَرلی ربّی وجعلنی من المکرمین﴾[۱] . لذا هیچ گونه نگرانی و اضطرابی برای او نیست.
(علیه السلام) میفرماید: «إنَّ أکرم الموت القتل والّذى نفس إبنأبىطالب بیده لألف ضربهٍ بالسَّیْف أهون علىَّ من میته علی الفراش»[۵] ؛ مرگ درجات و مراتبی دارد که گرامیترین درجه و بالاترین مرتبهٴ آن کشته شدن در راه خداست. قسم به کسی که جان پسر ابوطالب در دست قدرت اوست هزار ضربهٴ شمشیر در راه خدا برایم آسانتر از مرگ در بستر است
آن کس که به این مقامات آشناست و از آنها خبر دارد به ما میگوید: شما نیز قبل از حرکت برای زیارت سیّد و سالار شهیدان سه روز روزه بگیرید و پیش از حرکت غسل کنید و آن گاه که به کنار فرات رسیدید غسل را تجدید کنید و پس از باریافتن به محضر آن امام همام(علیهالسلام) از خدا بخواهید و آرزو کنید که شما نیز به چنین مقامی باریابید: «فیالیْتنى کنْتُ معکم فأفوز معکم»[۲] ؛ ای کاش من نیز با شما میبودم و همراه شما به فوز و رستگاری میرسیدم. آن که سبقت گرفت و بهکوی محبوب رفت، به بازماندگان میگوید: ای کاش میآمدید و میدیدید که اینجا چه خبر است. چنانکه ادامهدهندهٴ راه او، در انتظار به سرمیبرد و میگوید: ای کاش با شما میبودم. به هر صورت هر دو گروه بر سر پیمانی که برای جهاد در راه دین و فداکاری در راه آیین الهی بستهاند صادقانه ایستادگی کرده و میکنند: ﴿من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیْه فمنْهم من قضی نحْبه ومنهم من ینتظر وما بدّلوا تبدیلا﴾[۳] .
آنچه ذکر شد منفعتی است که مستقیماً به خود مجاهد میرسد. اما منفعتی که از رهگذر جهاد او به جامعه و مکتب میرسد فراوان است که به یکی از آنها در این بیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) اشاره شده است: «فرض الله، الجهاد عزّاً للإسلام»[۴] ؛خدای سبحان نبرد و مبارزهٴ با طاغیان و مستکبران را برای تأمین عزت اسلام و مسلمین واجب کرده است.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: «إنَّ أکرم الموت القتل والّذى نفس إبنأبىطالب بیده لألف ضربهٍ بالسَّیْف أهون علىَّ من میته علی الفراش»[۵] ؛ مرگ درجات و مراتبی دارد که گرامیترین درجه و بالاترین مرتبهٴ آن کشته شدن در راه خداست. قسم به کسی که جان پسر ابوطالب در دست قدرت اوست هزار ضربهٴ شمشیر در راه خدا برایم آسانتر از مرگ در بستر است. در جنگ صفین، وقتی که گروهی تعجیل نکردن آن حضرت در شروع جنگ را بر ترس از مرگ حمل کردند، فرمود: «فَوَاللهِ ما اُبالى دخلتُ إلی الموت أو خرج الموت إلىَّ»[۶] ؛ به خدا سوگند باک ندارم که آگاهانه به سوی مرگ بروم و آن را در آغوش بکشم یا این که مرگْ ناگهان به سراغ من بیاید و مرا دربر بگیرد.
چنان که پس از ماجرای سقیفه وقتی عمویش عباس و نیز ابوسفیان به آن حضرت پیشنهاد بیعت دادند، فرمود: شرایط طوری شد که اگر چیزی بگویم، میگویند: به طمع حکومت و ریاست سخن گفته و اگر سکوت کنم میگویند: از ترس مرگ ساکت شده است. سپس فرمود: هیهات، بعد از آن همه جنگها و مبارزات از مرگ بترسم. به ذات ذوالجلال سوگند که علاقهٴ پسر ابوطالب به مرگ بیش از علاقهٴ طفل شیرخوار به پستان مادر است؛ «هیهات بعد اللَّتیّا والّتى والله لابن أبىطالب آنس بالموت من الطّفل بثدى اُمّه». آن گاه به علت سکوت خود اشاره کرد و فرمود: از مطالب و حوادثی آگاهی دارم که اگر آنها را بازگو کنم و شما را از آنها آگاه سازم، آرامش و قرار را از شما میگیرد[۷] .
لذا در پایان عهدنامهٴ آن حضرت به مالک اشتر آمده است: «وأنا أسئل الله بسعه رحمته وعظیم قدرته، أن یختم لى ولک بالسَّعاده والشَّهاده»[۸] ؛ از خدا میخواهم که عاقبت ما را به سعادت و شهادت ختم کند. در حالی که خود آنحضرت، هم فرماندهٴ کلّ قواست و هم حاکم جامعهٴ اسلامی و ضمن تنظیمدستورالعمل و منشور حکومتی، مالک اشتر را به عنوان فرماندهٴ لشکر ووالیسرزمین مصر اعزام فرموده، او را به تحصیل شوق شهادت دعوت میکند.
همچنین این دعا به طور ضمنی به مالک اشتر میفهماند که اگر برای رسیدن به منصب و مقام دنیایی به دیار مصر حرکت میکنی، بدا به حال تو. ولی اگر به این فکر هستی که در قبال مقام و منصبی که به استقبال تو میآید، انجام وظیفه کنی خوشا به حال تو.
بنابراین، کارگزار نظام علوی سعید و شهید است. کسی که سعادت را در سلامت دنیایی خود میپندارد راه مالکاشتر را نمیپیماید و قهراً علویمنش همنخواهد بود. چون فکر اموی در سر دارد هر چند نام علی(علیهالسلام) بر لب داشته باشد کسی همتای مالکاشتر است و در راه او قدم برمیدارد که سعادت را در شهادت دانسته، از هیچ چیز برای احیای دین دریغ ننموده و در این مرام تا مرز شهادت پیش برود. چنین کسی فکرش علوی است؛ زیرا انسان هنگامی نام ویاد علی(علیهالسلام) را در دل دارد و علویمنش خواهد بود که از دل فریاد شهادتخواهی برآورد و بگوید: پروردگارا هنگام احساس خطر برای اسلاموضرورت حفظ دین، مردن با بیماریهای عادی، مردار شدن و باعث ننگ است ومن آمادهٴ شهادت هستم. اگر مصلحت بود نصیبم کن و اگر مصلحت نبودمن تسلیم امر و مشیت تو هستم ولی آمادگی من برای شهادت همیشگی است.
امام عارفان علیبن ابیطالب(سلاماللهعلیه) که در دعای کمیل خدا را «غایهآمال العارفین» معرفی میکند، چگونه رفتن و چگونه سعیدِ شهیدشدنرابهسالکان کوی حق آموخته، سیاست و حماسه را به هم آمیختهوبهمالک اشتر یادآوری میکند که: من راغب لقای پروردگار هستمولذااز شهادت نمیترسم. تو نیز راغب لقایش باش تا از شهادت نترسی.
سرانجام در سحرگاه نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجری با فریاد «
فزتُ وربِّ الکعبه» این آرزو به وصال مبدل گشت و آن ادعاها تصدیق شد و جهانیان فهمیدند که عاشق شهادت و منتظر و شایق آن چگونه معشوق خود را در آغوش میکشد.
تنظیم حسن رضایی
کتاب حماسه و عرفان، حضرت آیت الله جوادی آملی، ص ۲۱۳
پی نوشت ها
۱ ـ سورهٴ یس، آیات ۲۷، ۲۶/
۲ ـ مفاتیح الجنان، زیارت وارث. (این زیارت شریف را صفوان جمال از صادق آلمحمّد(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده است).
۳ ـ سورهٴ احزاب، آیهٴ ۲۳/
۴ ـ نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲/
۵ ـ بحار، ج ۹۷، ص ۴۰/
۶ ـ نهج البلاغه، خطبهٴ ۵۵/
۷ ـ همان، خطبهٴ ۵/
۸ ـ نهجالبلاغه، نامهٴ ۵۳، بند ۱۵۵ ـ ۱۵۷/