هدف نِهائی انبیاء این است که انسان را به جائی برساند که از غیب به اذن خدا برخوردار باشد، از گذشتهی دور و نزدیک مستحضر باشد، از آیندهی دور و نزدیک با خبر باشد و قرآن این راه را فراسوی ما نصب کرد، ما را تشویق کرد. فرمود: عدّهای دیدند، شما نگاه کنید، شاید بینید. و اگر اهل نظر بودید، کم کم اهل بصر خواهید شد. شما مییابید و میبینید که گناه سمّ است و میبینید گناه شعله است. آنکه میفهمد گنهکار را به جهنّم میبرند، او اهل نظر است. امّا آنکه میبیند درون گناه شعله است، او اهل بصر است
مهمترین رهآورد انبیاء و همچنین سیّد آنان وجود مبارک رسول اعظم(علیهم آلاف التحیّه والثناء) تحقیق عالم و آدم است.
اگر انسان درست تفسیر بشود و درست در جای محوری اصلی خود قرار بگیرد، جهان دگرگون خواهد شد. چون جهان برای انسان است و انسان برای خدا. اینچنین نیست که انسان برای جهان باشد، یا جهان و انسان همتای هم باشند! جهان برای این خلق شد که انسان پرورش یابد و به لقای حقّ برسد. آن موجودی که توان آن را دارد تا به بارگاه رفیع دَنی فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قُوسَینِ أو أدْنی(1)برسد، آن حرف اوّل و آخر را در نشئهی خلقت میزند.
و امّا آن موجودی که با فرارسیدن إذَا الشَّمسُ کُوِّرَتْ (2) فرو میریزد، یا با فرارسیدن إذَا النُّجُومٌ طَمَسَتْ (3) به تاریکی میگراید، توان آن را ندارد که حرف اوّل و آخر را بزند. نظام آفرینش دو اصل را به همراه ندارد؛ یکی جهان و یکی انسان. بلکه انسان اصل است و جهان تابع او. و این مجموعه تابع فیض و فُوز خاصّ الهیاند تا به لقای حقّ راه یابند. جهان در مسیر انسانیّت که حرکت کرد، از راه انسان به لقای حق میرسد. صراط مستقیم همان صراط انسان اصیل است و هر موجودی از این کانال به آن هدف اصلی خود راه پیدا میکند، پس انبیاء آمدند، انسان را درست تفسیر کردند و انسان را درست دگرگون کردند، قهراً جهان دگرگون شد، چون درست تفسیر شد!
هدف نهایی انبیاء
مطلب بعدی آنکه آنچه را که انبیاء عموماً و سیّد آنان (علیهم الصَّلاه و علیهم السَّلام) خصوصاً آوردند، تنها این نبود که یک جامعهی بَرین بسازند و یک حکومتی بر اساس قسط و عدل تَهیه کنند و جامعه جامعهی عادل و مُقسِط بشود. این نیمهی راه است نه پایان راه! داشتن یک جامعهی بَرین، داشتن حکومت قسط و عدل، عادل شدن همه، مُقسِط شدن همه، محرومان و مستضعفان را رسیدگی کردن، از مظلومان حمایت کردن، ظلم را ریشه کن کردن، این هدف متوسط انبیاء است، نه هدف نِهائی!
هدف نِهائی انبیاء این است که انسان را به جائی برساند که از غیب به اذن خدا برخوردار باشد، از گذشتهی دور و نزدیک مستحضر باشد، از آیندهی دور و نزدیک با خبر باشد و قرآن این راه را فراسوی ما نصب کرد، ما را تشویق کرد. فرمود: عدّهای دیدند، شما نگاه کنید، شاید بینید. و اگر اهل نظر بودید، کم کم اهل بصر خواهید شد. شما مییابید و میبینید که گناه سمّ است و میبینید گناه شعله است. آنکه میفهمد گنهکار را به جهنّم میبرند، او اهل نظر است. امّا آنکه میبیند درون گناه شعله است، او اهل بصر است. قرآن این آیه را فراسوی ما نصب کرد. فرمود: کَلّا لُو تَعلَمُونَ عِلمَ الیَقِینِ. لِتَرَوُنَّ الجَحیم. ثُمَّ لِتَرَوُنَّها عِینَ الیَقینِ. ثُمَّ لِتُسْئَلُنَّ یُومَئِذٍ عَنِ النَّعیم (4).
فرمود: اگر اهل علمُ الیقین بودید و اگر اهل معرفت و محبّت بودید، از نظر بینش عارف بودید و از نظر منش ولی بودید، خوب فهمیدید، به فهمیدهها عمل کردید، جهنّم را هم اکنون میبینید. درون گناه را که شعله است هم اکنون میبینید. این که فرمود: کَلّا لُو تَعلَمُونَ عِلمَ الیَقِینِ لِتَرَوُنَّ الجَحیمْ، منظور این نیست که بعد از مرگ جهنّم را میبینید. چون بعد از مرگ همگان جهنّم را میبینند، هم مؤمنان و هم کافران. هم موحّدان و هم مُلحدان.
و هدف نِهائی قرآن این نیست که انسان بفهمد جهنّمی هست؛ این هدف نیمهی راه است، نه هدف پایان راه! هدف اصلی آن است که انسان: نور دهم از دل خویش، چون به خورشید رسیدیم، غبار آخر شد!
معلوم میشود انسان غیر از این بدن ظاهری فیزیکی، یک بدن دیگری هم دارد، یک چشم و گوش دیگری هم دارد. انبیاء آمدند به ما بگویند: در درون شما یک دستگاه دیگری هست. این را خوب تفسیر کردند، بعد آمدند این را تغییر دادند، گفتند: شما چشمتان اگر مریض است، راه درمانش این است؛ قلبتان اگر مریض است، راه معالجهاش این است و… گاهی میفرماید: فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً (5). فرمود: قلب یک عدّه مریض است. آن قلب را تفسیر کردند که قلب چیست، بعد آمدند او را تغییر دادند. فرمودند: قلب دو قسم است: یک قلبی است که طبیب مادّی با او کار دارد، این همان است که در قسمت چپ بدن قرار دارد و پالایش خون به عهدهی اوست. طب با او کار دارد. اگر قلب یک گوسفند مریض بود و قلب یک انسان مریض بود، هر دو بالأخره یک تکّه گوشتاند که پالایش خون به عهده آنهاست و راه درمان طبیعی دارند.
انبیاء آمدند، گفتند: انسان در درون خود یک قلب دیگری دارد، یک چشم دیگری دارد، یک گوش دیگری دارد؛ این را اوّلاً تفسیر کردند، بعد آمدند این را تغییر دادند. فرمودند چه فرد یا جامعهای مریض است، چه فرد یا جامعهای سالم! آنها را که فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ بود درمان کردند، به جایگاه إذا جآءَ رَبَّهُ بِقَلبٍ سَلِیمْ (6)رساندند، یاإلا مَنْ أتَی اللهَ بِقَلْبٍ سَلِیمْ (7)رساندند و مانند آن. این کار انبیاء باعث میشود که جهان و انسان درست تفسیر میشود و درست تغییر پیدا میکند. نمونههای قرآن کریم این است که وجود مبارک یعقوب (ع) از فاصله چندین فرسخ میگوید: إنّی لَأجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لُولا أنْ تُفَنِّدُونْ (8). من بوی یوسف را از چند فرسخی میشنوم. او با این شامّه که نمیشود!
داشتن حکومت قسط و عدل، عادل شدن همه، مُقسِط شدن همه، محرومان و مستضعفان را رسیدگی کردن، از مظلومان حمایت کردن، ظلم را ریشه کن کردن، این هدف متوسط انبیاء است، نه هدف نِهائی!
انبیاء آمدند، گفتند: مَنْ ذَالَّذِی ذاقَ حَلاوَهَ مَحَبَّتِکْ فَلا مِنکَ بَدَلاً. خدایا! آنکه لذّت مناجات تو را چشید، آن را با چه چیز عوض میکند؟ آنکه لذّت مناجات با خدا را در کامش مزمزه کرد، او هرگز این لذّت را به چیز دیگر تبدیل نمیکند. و این اختصاصی به انبیاء ندارد، چون شاگردان انبیاء هم به جائی رسیدند که میگفتند: کَأنّی اَنظُرُ إلی عَرشِ الرَّحمنِ بارِزاً.
قرآن کریم میفرماید: اگر این مردم درست حرکت کردند، ذات أقدس إله نظام آفرینش را به سود انسانها تغییر میدهد. و اگر خدای ناکرده مردم درست حرکت نکردند، خداوند نظام آفرینش را به سود اینها تغییر نمیدهد. این که فرمود: وَ لُو أنَّ اَهلَ القُری آمَنُوا وَاتَّقُوا لِفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماء وَالأرض(9)، یعنی اگر جامعه درست تفسیر شد و درست تغییر پیدا کرد، درست در مسیر حرکت کرد، کلّ نظام عوض میشود. یعنی این ابرها که حرکت میکنند، به موقع باران حمل میکنند و به موقع میبارند و به جا میبارند، نه بی جا! گاهی میبینید ابر روی دریاها میبارد، گاهی روی صحراهای لَمْ یُزرع و غیر ذیزرع میبارد. همان خدائی را که رهبری ابرها را به عهده گرفته، وَ أرسَلْنَا الرّیاحَ لَواقِحْ (10)را تدبیر میکند، همان خدائی که وَ نَسُوقُ المآءِ إلی الأرضِ الجُرُزْ (11)را به عهده دارد، همان خدائی که یُرسِلُ عَلِیکُمْ را به عهده دارد، یُجری لَهُمْ سَحاباً را به عهده دارد، همان خدائی که میگوید من باران را قطره قطره نازل میکنم، نه مثل لوله، فَتَرَی الوَدقَ یَخرُجُ مِنْ خٍِلالِهِ (12)، همان خدائی که فرمود من ابر را باردار میکنم و بعد او را غربال میکنم، و بعد قطره قطره غربال غربال گونه میریزم، نه اینکه آبشار گونه بریزم که مبادا مزرع شما، مرتع شما وِیران بشود، همان خدا می گوید من گاهی دستور میدهم که این بادها ابرها را به دریاها ببرند یا به سرزمینهای لَمْ یُزرع بریزند که آنجا آب بریزد، و این مردم استفاده نکنند…ادامه دارد
سخنرانی آیهالله جوادی آملی
تنظیم حسن رضایی
…………………………………
(1) نجم / آیات 8 و 9
(2) تکویر / 1
(3) مرسلات / 8
(4) تکاثر / آیات 5 تا 8
(5) بقره / 10
(6) صافات / 84
(7) شعراء / 89
(8) یوسف / 94
(9) اعراف / 96
(10) حجر / 22
(11) سجده / 27
(12) نور / 43
(13) نهج البلاغه / خطبه 16