نویسنده: روح الله ناظمی
منبع:راسخون
چکیده
قرآن کریم مائده آسمانی آفریدگار هستی و بزرگترین دستور العمل زندگی سعادتمندانه برای نوع بشر است. آیات نورانی این هدیه الهی از عالی ترین مبدأ هستی بر قلب پاک ترین بنده برگزیده خدا نبیّ مکرم (ص) فرود آمد و طی دوران بیست و سه ساله بعثت و متناسب با شرایط و حوادث عصر نزول، توسط این مبلّغ امین به بندگان ابلاغ شد.
از ویژگیهای بارز قرآن کریم وارد کردن اصطلاحات و تعابیری نو در ادبیات عرب عصر نزول بود؛ اصطلاحات و تعابیری که بسیاری از آنها، به سبب سطح نازل فرهنگ حاکم بر جامعه آن روز شبه جزیره و به طور کلی جهان بشری، برای مخاطبان ناشناخته بود، اما با گذشت سالها و قرنها و رشد عقلی انسانها، به تدریج زمینه تحولات ژرف فرهنگی و علمی را برای آنها فراهم آورد.
نوشته حاضر در صدد است تا با دقت نظر در آیات شریفه قرآن کریم و گزاره های یادشده در آنها به بررسی و شناسایی شاخصه های یکی از این تعابیر، یعنی ترکیب «حزب الله»، بپردازد و البته در این راه، ملاحظه احادیث و روایات رسیده از اهل بیت (علیهم السلام) نیز مدنظر بوده است. این دو تعبیر به ویژه در مرزبندی جبهه حق و باطل و اسلام و کفر بسیار راهگشا و روشن کننده است و شناسایی ویژگیها و شاخصه های آنها می تواند در شناخت مسیر توحید راستین از کفر و شرک و نفاق تأثیرگذار باشد. در این راستا، ویژگیهای ده گانه زیر به اجمال معرفی می شود:
محبّ خدا و محبوب او بودن، خاکساری در برابر مومنان و سرسختی مقابل کافران، مجاهدت همیشگی در راه خدا و بی توجهی به ملامت ملامتگران، ولایت پذیری مطلق نسبت به خدا، پیامبر (ص) و اهل بیت (ع)، غلبه و پیروزی همیشگی در نتیجه ولایت پذیری، انسجام درونی و وحدت کلمه، مرزبندی دقیق و روشن نسبت به دشمنان خدا، برخورداری از ایمان راسخ و تأییدات الهی، رضایت از خدا و مرضیّ او بودن، فلاح و رستگاری.
***
مفهوم شناسی لغوی «حزب»
در آغاز و با رجوع به منابع اصلی لغت زبان عربی، مقوّمات اصلی واژه «حزب» را ارائه می دهیم.
1ـ خلیل فراهیدی صاحب العین ذیل ماده «حزب» آورده است: «و تحزّب القوم: تجمّعوا. و حزّبتُ أحزابا: جمعتُهم. و الحزب: أصحاب الرجل على رأیه و أمره و المؤمنون حزب الله، و الکافرون حزب الشیطان. و کل طائفه تکون أهواؤهم واحده فهم حزب.» (1)
با توجه به عبارات فوق، مقوّمات مفهوم «حزب» از نگاه صاحب العین عبارت است از: گرد هم آمدن و با هم بودن (تجمّع)، یارانی همفکر و یاری کننده یکدیگر، گروهی با ایده و آرمان یکسان.
2ـ ابن منظور صاحب لسان العرب گفته است: «الحِزْبُ: جَماعهُ الناسِ … حِزْبُ الرجل: أَصْحابُه و جُنْدُه الذین على رأْیِه. و المُنافِقُونَ و الکافِرُونَ حِزْبُ الشّیطانِ، و کل قوم تَشاکَلَتْ قُلُوبهُم و أَعْمالُهم فهم أَحْزابٌ، و إن لم یَلْقَ بعضُهم بَعْضاً … کلُّ طائفهٍ هَواهُم واحدٌ. … و الحِزْبُ: الصِّنْفُ من الناس. قال ابن الأَعرابی: الحِزْب: الجَماعهُ … و حازَبَ القومُ و تَحَزَّبُوا: تَجَمَّعوا، و صاروا أَحْزاباً. و حَزَّبَهم: جعلَهم کذلک. و حَزَّبَ فُلان أَحْزاباً أَی جَمَعَهُم … الأَحْزابُ: الطَّوائفُ من الناسِ، … و فی حدیث ابن الزبیر، رضی اللّه عنهما: یرید أَن یُحَزِّبَهم أَی یُقَوِّیَهُم و یَشُدَّ منهم، و یَجْعَلَهم من حِزْبه، أَو یَجْعَلَهم أَحْزاباً … و حَزَبَه الأَمرُ یَحْزُبه حَزْباً: نابَه، و اشتد علیه، و قیل ضَغَطَه، و الاسم: الحُزابهُ. و أَمرٌ حازِبٌ و حَزیبٌ: شدیدٌ.» (2)
ارکان «حزب» از نگاه صاحب لسان العرب عبارت است از: با هم بودن، یاران همفکر، گروههایی دارای ایده و عملکرد همسان (هرچند در یک زمان نباشند)، گروهی با آرمان مشابه، تقویت کردن و استوار نمودن اعضای حزب توسط رهبر گروه، امری دشوار که موجبات سختی و ناراحتی را فراهم می آورد.
3ـ راغب اصفهانی ذیل این ماده گفته است: «الحزب: جماعه فیها غلظ، قال عزّ و جلّ: أَیُّ الْحِزْبَیْنِ أَحْصى لِما لَبِثُوا أَمَداً [الکهف/ 12]، أُولئِکَ حِزْبُ الشَّیْطانِ [المجادله/ 19] …» (3)
چنانچه مشاهده می شود راغب در توضیح مفهوم لغوی این ریشه تنها به این نکته اشاره کرده است که حزب گروهی هستند که در آنها نوعی شدت، استواری و استحکام وجود دارد.
4ـ ابن فارس در معجم مقاییس اللغه آورده است: «حَزَبَ الْحَاءُ وَالزَّاءُ وَالْبَاءُ أَصْلٌ وَاحِدٌ، وَهُوَ تَجَمُّعُ الشَّیْءِ. فَمِنْ ذَلِکَ الْحِزْبُ الْجَمَاعَهُ مِنَ النَّاسِ. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: «کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ} [المؤمنون: 53]. وَالطَّائِفَهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ حِزْبٌ. … وَالْحِزْبَاءُ: الْأَرْضُ الْغَلِیظَهُ …» (4)
از نگاه ابن فارس اصل معنای این ریشه همان گرد هم بودن است. او نیز با اشاره به کاربرد «حزباء» به معنای زمین سخت و محکم، به وجود معنای سختی و استواری در آن اشاره می کند.
5ـ صاحب التحقیق فی کلمات القرآن در جمع بندی نظرات لغت شناسان ذیل ریشه «حزب» چنین اظهار می دارد: «و التحقیق أنّ الّذی یظهر من موارد استعمال هذه المادّه: أنّ الأصل الواحد فیها هو التجمّع إذا کان على رأی واحد و هدف واحد. فیقال: هؤلاء حزب اللّه و حزب الدین و حزب القرآن و حزب الکفر و حزب الشیطان، و لا یقال جماعه اللّه و جماعه الدین، إذا لم یکن بینهم أمر جامع یمیّزهم و یختصّ بهم، و کذلک الطائفه … و أمّا الضغطه و الشدّه و الغلظه: فهی من لوازم التحزّب، … فظهر لطف التعبیر بهذه الکلمه فی موارد استعمالها: أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. فانّهم منتسبون الى الحقّ و یکون تجمّعهم على الحقیقه، و لا یمکن للحقّ أن یزول أو یتغیّر. أَلا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطانِ هُمُ الْخاسِرُونَ. فانّهم منحرفون عن صراط الحقّ و سالکون على سبیل الغیّ و على ضلال …» (5): معنای اصلی در کاربردهای این ریشه همان گرد هم آمدن است؛ آنگاه که دیدگاه و آرمان یکسانی وجود داشته باشد. از اینرو ترکیبهای اضافی مانند «حزب الله» و «حزب القرآن»، یا در مقابل آنها تعابیری چون «حزب الشیطان» و «حزب الکفر» بدین معنا است که گروهی که دیدگاهی مشترک درباره خدا، قرآن، شیطان یا کفر دارند گرد هم می آیند و برای دستیابی به آرمانی واحد تلاش می کنند. درباره این قبیل گروهها از واژه «جماعت» استفاده نمی شود؛ زیرا در این واژه تنها معنای گرد هم آمدن ملحوظ است و نه برخورداری از ایده و آرمان یکسان. از جمله معانی ملحوظ در «حزب» ـ چنانچه راغب نیز تنها بر همان تأکید می کند ـ سختی، دشواری و استحکام است؛ به این سبب که سرسختی و استواری از لوازم در آمدن به حزب و تلاش برای تحقق ایده و هدف واحد است.
در جمع بندی نظرات لغویان می توان گفت: «حزب» در کلام اصیل عرب، به گروهی اطلاق می شود که به سبب داشتن ایده و آرمانی مشترک، تحت رهبری و هدایت مرجعی واحد گرد هم می آیند، کاملاً منسجم و متحد عمل می کنند و برای محقق کردن آرمان خود در برابر انواع مشکلات، سرسختی و مقاومت نشان می دهند.
بنابر آنچه گذشت، می توان «حزب الله» را اینگونه تعریف کرد: گروهی متشکل و یکپارچه که هدایت الهی را پذیرفته و گوش به فرامین خدای یکتا سپرده اند، تا با الهام از امدادهای غیبی و تحت رهبری برگزیدگان او، در راه محقق کردن آرمانهای الهی یکصدا و منسجم و با جدیت و قاطعیت گام بردارند و از هیچ تلاشی فروگذار نکنند.
تفاوت «حزب» با مفاهیم مشترک
از آنچه گذشت دانستیم که «حزب» به معنی گروهی است که به سبب دارا بودن ایده و آرمانی مشترک گرد محوری واحد جمع می شوند و تحت سرپرستی رهبری یگانه و با انسجام و وحدت درونی، در راه محقق کردن آرمان خود از هیچ تلاشی فروگذار نکرده و هر سختی را به جان می خرند. اما دقت در مفهوم دقیق لغوی و کاربردهای رایج واژگان مشابه با این کلمه، نشان می دهد که هر یک به گونه ای با این مفهوم تفاوت دارند.
واژه «جماعت» به معنی گروهی است که پیرامون موضوعی واحد گرد هم می آیند و تنها سبب جمع شدن آنها داشتن دیدگاه مشترک نسبت به موضوعی واحد است. دلالت مفهومی این واژه بیش از این نیست.
«قوم» بر گروهی اطلاق می شود که شخصی را به رهبری خود برمی گزینند تا او به سامان بخشیدن به امورات آنها قیام کند. تفاوت این واژه با «حزب» در این است که در آن، داشتن آرمان مشترک و تلاش برای تحقق آن لحاظ نشده است.
«طایفه» نیز گروهی هستند که گرد رهبرشان می گردند (طواف) و در کارهایشان به او رجوع می کنند. در این مفهوم نیز ظرایف موجود در مفهوم «حزب» دیده نمی شود. (6)
مفهوم «جند» نیز تنها به معنی جمعیتی یکپارچه است که با هدف دفاع از عقیده یا شخصی خاص گرد هم می آیند و در این راه یکدیگر را یاری کرده و پشت به پشت هم می دهند. (7) از اینرو، هدف اصلی «جند»، یعنی دفاع از آرمان یا شخص، با هدف «حزب» متفاوت و نقطه اشتراک آنها همان گرد هم آمدن و انسجام و تشکل داشتن است.
در مجموع می توان گفت نسبت این کلمات با کلمه «حزب» با لحاظ دقایق معنایی موجود در آن، عموم و خصوص مطلق است؛ به این معنا که هر حزبی، از آن جهت که به خاطر امری واحد گرد آمده اند «جماعت»اند و از آن جهت که امورات خود را به رهبری واحد سپرده اند تا او به برآوردن نیازهایشان قیام کند «قوم»اند و بدان سبب که گرد رهبر خود می گردند و دستوراتش را اجرا می کنند «طایفه»اند و از آن رو که دفاع از آرمان واحد بخشی از هدف آنان است «جند»اند؛ اما در مقابل، هر جماعت، قوم یا طایفه ای را نمی توان «حزب» دانست؛ زیرا واجد شاکله های اصلی آن ـ به جز گرد هم آمدن یا دنبال رهبری واحد بودن ـ نیستند. (8)
کاربرد واژه «حزب» در آیات قرآن
این واژه در اشکال مختلف مفرد، مثنی و جمع در مجموع 20 مرتبه در آیات قرآن تکرار شده است. (9) از این میان، تنها در دو موضع، که عبارت از آیه 56 سوره مائده و آیه 22 سوره مجادله و آیات هم سیاق با آنها است، به صورت مستقیم تعبیر «حزب الله» یاد و شاخصه های آن بیان گردیده است. در ادامه و با طرح این دو مجموعه از آیات و بررسی نکات طرح شده در آنها، شاخصه های «حزب الله» را از نگاه آیات قرآن بیان می کنیم:
1ـ آیه 56 سوره مائده: «وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ»: و هر کس ولایت و سرپرستی خدا و فرستاده اش و کسانی را که ایمان آوردند بپذیرد، پس بی تردید حزب خدا همان پیرزومندانند.
در این آیه مهمترین شاخصه حزب الله بیان شده و آن «ولایت پذیری» یا همان پذیرفتن بی چون و چرای سرپرستی خدا، پیامبر او و گروهی خاص از مومنان است. اما پیش از توضیح این شاخصه، با نگاهی به آیات هم سیاق با آیه مورد بحث (10)، دیگر ویژگیهای «حزب الله» را بیان و سپس در جای خود، به تبیین تفصیلی شاخصه «ولایت پذیری» می پردازیم. مجموعه آیات هم سیاق با آیه مورد بحث از این قرارند:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاء بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاء بَعْضٍ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (51) فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ یُسَارِعُونَ فِیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَهٌ فَعَسَى اللّهُ أَن یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِندِهِ فَیُصْبِحُواْ عَلَى مَا أَسَرُّواْ فِی أَنْفُسِهِمْ نَادِمِینَ (52) وَیَقُولُ الَّذِینَ آمَنُواْ أَهَـؤُلاء الَّذِینَ أَقْسَمُواْ بِاللّهِ جَهْدَ أَیْمَانِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَاسِرِینَ (53) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لآئِمٍ ذَلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (54) إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ (55) وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ (56) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَ تَتَّخِذُواْ الَّذِینَ اتَّخَذُواْ دِینَکُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیَاء وَاتَّقُواْ اللّهَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ (57) وَإِذَا نَادَیْتُمْ إِلَى الصَّلاَهِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ یَعْقِلُونَ (58)»
شاید بتوان گفت محور اصلی این آیات همان بحث «ولایت پذیری اهل ایمان» و تعیین شاخصه های کلیدی ولیّ شایسته و ناشایسته برای ایشان است. این آیات از طرفی اهل ایمان را از قبول کردن ولایت یهود و نصارا و نیز کسانی از اهل کتاب و کافران که دین آنها را به بازیچه می گیرند باز می دارد و از سوی دیگر، ولیّ شایسته برای مومنان را «خدا، فرستاده او و کسانی که ایمان آورده اند و همواره نماز به پا می دارند و زکات می دهند و در حال فرمانبرداری از اوامر الهی هستند» معرفی می کند؛ اما در این میان با طرح مفهوم کلیدی «حزب الله»، به تبیین بخشی از شاخصه های آنان نیز پرداخته است. در این راستا و پس از بیان اینکه مومنان نباید ولایت یهود و نصارا را گردن نهند، با عبارتی تهدیدآمیز به ایشان نهیب می زند که اگر چنین کنند، خداوند خود گروهی را به جای آنان می آورد که دارای ویژگیهای زیر هستند:
ویژگی نخست: دوست داشتن خدا و محبوب او بودن
این ویژگی از عبارت «یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ» به دست می آید و بر طبق آن، مومنان راستین چنین اند که خدا آنان را دوست دارد و آنان نیز خدای خود را به غایت دوست دارند. «حبّ» را در لغت اینگونه معنا کرده اند که: «هو الوداد و المیل الشدید، و یقابله البغض و التنفّر» (11). از اینرو حب عبارت است از دوست داشتن و هواخواهی بسیار، که نقطه مقابل آن دشمنی و نفرت زیاد است. بر طبق این معنا، اولین نشانه مومنان حقیقی ـ که در ادامه و طبق آیه 56 تشکیل دهنده بدنه اصلی «حزب الله» شمرده می شوند ـ آن است که دوستدار و هواخواه خدایند و خدا نیز دوستدار و هواخواه آنان و اینکه محبتی دوطرفه و متقابل میان خدا و آنان برقرار است. آنان هرچه دارند در طبق اخلاص گذاشته و تقدیم ساحت ربوبی می کنند و در مقابل نیز خدای مهربان آتش محبت خود را در جانهایشان شعله ور ساخته و «خود» را پاداش ایشان قرار می دهد. (12) طبیعی است که این دوستی خالصانه لوازم بسیاری به دنبال خود می آورد، که بدیهی ترین آنها اطاعت بی چون و چرا از اوامر محبوب و سعی در کسب رضایت اوست. پیشتر در تبیین معنای لغوی «حزب» نیز گذشت که سرسپردگی به کسی که محور گروه قرار می گیرد، از لوازم معنای این واژه است.
ویژگی دوم: خاکساری در برابر مومنان و سرسختی مقابل کافران
«أَذِلَّهٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَى الْکَافِرِینَ». دومین ویژگی اهل ایمان در این آیه آن است که با مومنان، که آنان نیز دوستان خدایند و با ایشان هم عقیده و هم آرمان، خاکساری و تواضع می کنند و در مقابل، با کافران و آنان که دشمن خدا و دین اویند و در برابر عقیده و آرمان الهی و وحیانی می ایستند سخت، خشن و نامدارایند. این مفهوم زیبا در جایی دیگر و با تعبیری دلنشین تکرار شده است. خداوند متعال در آیه 29 سوره مبارکه فتح و در مقام بیان ویژگیهای پیروان پیامبر خاتم (ص) فرموده است: «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ»: پیروان محمد فرستاده خدا در برابر کافران و دشمنان شدید و سختگیرند و در میان خود مهربان و عطوف (13). این ویژگی نیز به نوعی در مفهوم لغوی حزب لحاظ شده است. پیشتر گذشت که اعضای حزب در میان یکدیگر از انسجام و همبستگی قوی برخوردارند و مراقب احوال همدیگرند، تا مبادا از خارج گروه و از جانب دشمنان آسیبی به ایشان برسد.
ویژگی سوم: مجاهدت همیشگی در راه خدا و بی توجهی به سرزنش سرزنش کنندگان
«یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَهَ لآئِمٍ»: سومین ویژگی حزب خدا و مومنان حقیقی این است که در راه خدا و دستیابی به رضایت و خشنودی محبوب خود همواره در تلاشند و از سرزنش و سنگ اندازی هیچ ملامتگر بیماردلی بیم به خود راه نمی دهند. نکته قابل ذکر در مورد این ویژگی آن است که همانند ویژگی نخست، از صیغه مضارع شده است که دلالت بر استقرار این شایستگیها در وجود مومنان و استمرار آن در عمکرد ایشان دارد.
در ادامه آیات، خداوند متعال، پس از آنکه اهل ایمان را از پذیرش ولایت ناشایستگان بر حذر داشته و عواقبش را نیز به آنها گوشزد می کند، سرپرستان حقیقی و شایسته اهل ایمان را با تعبیر انحصاری «إنّما» معرفی می نماید و بدین سان، چهارمین و مهمترین شاخصه حزب الله را که عبارت است از تبیین ماهیت خط محوری یا همان رهبری حزب، با عبارت زیر بیان می نماید:
ویژگی چهارم: ولایت پذیری مطلق نسبت به خدا، پیامبر (ص) و گروه خاصی از مومنان
«إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ»
طبق این عبارت، ولایت و رهبری مومنان برگزیده یا همان «حزب الله» تنها شایسته خدا، فرستاده او و گروهی خاص از مومنان است که همواره نماز را بپا می دارند و زکات می دهند و در حال فرمانبرداری از خدایند.
پیش از ادامه بحث، تذکر چند نکته در ارتباط با این آیه ضروری به نظر می رسد:
نکته اول: واژه «ولیّ» در کلام عرب چند معنای اصلی دارد: یاری کننده (ولای نصرت)، هم پیمان (ولای حلف)، دوست (ولای محبت)، صاحب اختیار و اولی به تصرف (ولای سرپرستی). چنین به نظر می رسد که «ولیّ» در آیه مورد بحث و با توجه به قرائن داخل و خارج از آیه، به معنی سرپرست، صاحب اختیار، و اولی به تصرف است. این مطلب در جای خود و از سوی مفسران ارجمند شیعه به تفصیل بحث و اثبات شده است و مجال طرح مجدد آن در این مجال نیست.
نکته دوم: معنای رایجی که از این آیه و به ویژه عبارت «وَالَّذِینَ آمَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ» در تفاسیر و ترجمه های قرآن صورت گرفته، بر این اساس است که جمله «وَهُمْ رَاکِعُونَ» را حال گرفته و اینگونه ترجمه کرده اند: « … و کسانی از اهل ایمان که نماز بپا می دارند و در حال رکوع صدقه می دهند.» این معنا گرچه با شأن نزول شایع و اصلی آیه که بیان می دارد امیر مومنان علی (علیه السلام) در حال رکوع انگشتری خود را به فقیر بخشید کاملاً سازگار است، اما در مقابل، عمومیت و جریان را از آیه می گیرد؛ حال آنکه ویژگیهایی چون بپا داشتن نماز، پرداختن صدقات و فرمانبرداری همیشگی از فرامین حق تعالی صفات مستقر و مستمر حضرت علی (علیه السلام) و امامان معصوم (علیهم السلام) از ذریه ایشان است. به بیان دیگر، می توان جمله «وَهُمْ رَاکِعُونَ» را به گونه ای معنا کرد که در عین تطابق با مصداق اصلی و اولیه آن در روایات شأن نزول (حضرت علی (ع)) بر دیگر مصادیق حقیقی آن در طول زمان (یازده امام معصوم دیگر از ذریه ایشان) نیز مطابقت کند.
حق مطلب هم آن است که بگوییم «رکوع» در این آیه، نه به معنای اصطلاحی آن یعنی رکوع صلاتی، بلکه به معنای حقیقی اش، یعنی اطاعت مطلق از اوامر الهی و خضوع در برابر او است. بنابراین معنا و با توجه به کاربرد این ریشه در معنای اسم فاعلی که دلالت بر استمرار و ثبوت می کند، مصداق حقیقی «وَهُمْ رَاکِعُونَ» و کسانی که مطلقاً در حال فرمانبرداری از خدایند، جز اهل بیت (علیهم السلام) نتوانند بود. نکته ای را که می توان بر صحت این برداشت شاهد گرفت اینکه، آیه شریفه در مقام معرفی سرپرستان حقیقی اهل ایمان و دعوت آنها به اطاعت مطلق و بی چون و چرا از ایشان است و طبیعی است که خداوند کسانی را به عنوان مطاعان مطلق معرفی کند، که صفت اطاعت مطلق (رکوع) در وجودشان نهادینه شده باشد.
نکته سوم: با توجه روایات فراوانی که در اسباب النزول و ذیل آیه شریفه در هر دو دسته از منابع فریقین بیان شده، مصداق اصلی و اولیه «الَّذِینَ آمَنُواْ» امیر مومنان علی (علیه السلام) است، که در حال رکوع انگشتری خود را به سائلی عطا کرد. (15) اما از این گذشته، طبق روایاتی که از طرق و منابع شیعه و به نقل از ائمه معصومین (ع) رسیده، این ولایت در یازده امام دیگر از ذریه ایشان نیز تداوم دارد. به این نمونه توجه کنید: عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا» قَالَ إِنَّمَا یَعْنِی أَوْلَى بِکُمْ أَیْ أَحَقُّ بِکُمْ وَ بِأُمُورِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ أَمْوَالِکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا یَعْنِی عَلِیّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّهَ ع إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ ثُمَّ وَصَفَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُونَ … (16)
البته چنانچه برخی مفسران ارجمند نیز بیان کرده اند، تطبیق آیه بر یازده امام دیگر فقط از طریق روایات صورت می گیرد و خود آیه دلالتی بر این مطلب ندارد. (17)
اما آنچه در ارتباط با این آیه و آیه پس از آن به بحث ما (تبیین ویژگیهای حزب الله) کمک می کند آن است که با کمک گزاره های یادشده در این دو آیه، مهمترین و اصلی ترین رکن «حزب الله» را که همان رهبری است به دست آوریم. پیشتر در توضیح مفهوم لغوی «حزب» گفتیم که رهبری واحد در شکل گیری، بالندگی و ثمردهی آن نقشی اساسی دارد. بر همین اساس، در شکل گیری و بالندگی «حزب الله» نیز رهبری نقش کلیدی ایفا می کند؛ لذا باید جستجو کرد و دریافت که قرآن کریم، که خود برای نخستین بار این اصطلاح را در فرهنگ عرب زبانان و سپس عموم مسلمانان مطرح کرده است، درباره رهبری حزب چه نظری دارد. قرآن کریم رهبر «حزب الله» را در آیه مورد بحث (55 سوره مائده) به روشنی و به طور کامل معرفی می کند. به تصریح این آیه، خدای متعال و سپس فرستاده او و گروهی خاص از مومنان ـ با ویژگیهای یادشده در آیه ـ متولیان و رهبران «حزب الله» هستند.
پاسخ به چند سوال و تذکار چند نکته
سوال اول: در نگاه اول چنین به نظر می رسد که آیه شریفه (55 مائده) برای حزب الله سه گروه را به عنوان رهبر معرفی کرده است. این مطلب با یکی از شاخصه های اصلی حزب، که همان لزوم برخورداری از رهبری واحد و در نتیجه انسجام درونی و یکصدایی در برابر مخالفان و دشمنان است، سازگار نیست.
پاسخ: باید توجه داشت که آیه شریفه در مقام بیان سه نوع ولایت متفاوت و با ماهیتهای جداگانه از یکدیگر نیست و این سه ولایت را در عرض یکدیگر معرفی نمی کند؛ که اگر چنین بود نباید تنها از لفظ مفرد «ولیّ» استفاده می کرد و می طلبید که ولایت رسول و گروه خاص مومنان را با الفاظ جداگانه بیان می داشت (18). آیه مورد نظر این سه ولایت را در طول یکدیگر قرار داده و بی شک ولایت الهی را نیز در رأس این هرم در نظر گرفته است. توضیح آنکه در آیه شریفه، واژه «ولیّکم» مبتدا است و سه واژه «الله»، «رسوله» و «الذین آمنوا» با عطف بر یکدیگر خبر آن می باشد. از آنجا که طبق قواعد ادبیات عرب، معطوف علیه در حکم معطوف است، در نتیجه همان حکمی که بر خبر نخست (الله) جاری است بر دو خبر دیگر نیز جریان می یابد. به بیان دیگر، همان ولایتی که برای خداوند متصور است، برای پیامبر (ص) و مومنان خاص نیز لحاظ می شود و ولایت پیامبر (ص) و ولایت مومنان خاص نیز همان ولایت خداوند است و در نتیجه ولایت برای هر سه گروه ذکرشده مفهومی یکسان دارد (19). البته باید ارتباط طولی این ولایتها را نیز در نظر داشت و توجه نمود که این ولایت در اصل از آن خدای متعال است (20) و به صورت تبعی و با اذن او به پیامبر و سپس وصی ایشان (21) تفویض شده است.
نکته دیگر در تقویت این پاسخ، آیه بعدی است که می فرماید: «وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ». دقت در این آیه و به ویژه بخش پایانی آن نشان می دهد، کسانی که ولایت خدا، فرستاده او و مومنان خاص را بپذیرند همگی در زمره حزب پیروز خدایند؛ و نکته در همین جاست که همه آنها را جزء «حزب الله» قلمداد می کند. این بیان دلالتی جز این ندارد که پذیرندگان ولایت فرستاده خدا و مومنان خاص ـ که در اینجا وجود گرامی امیرمومنان (ع) و اهل بیت پاک نبوی هستند ـ در حقیقت ولایت خدا را پذیرفته اند و ولایت پیامبر (ص) و مومنان خاص در حقیقت از سنخ ولایت خداوند است (22).
به علاوه از این آیه استفاده می شود که شرط قرار گرفتن در شمار «حزب الله» و برخورداری از پیروزی همیشگی و رستگاری جاودانی قبول همه این ولایتها و از جمله ولایت اهل بیت (ع) است. به تصریح آیه 55 سوره مائده، نخستین شرط قرار گرفتن در شمار «حزب الله» گردن نهادن به ولایت خدا و ایمان به ذات مقدس اوست؛ که در نتیجه آن، شخص از شمار کافران و مشرکان خارج و در سیاهه اهل ایمان وارد می شود. اما به تصریح آیه شریفه تنها همین کافی نیست و شخص پس از آن باید ولایت فرستاده خدا را نیز بپذیرد. شاید حکمت فرمان به پذیرفتن ولایت فرستاده خدا این است که بدین وسیله مرز میان اسلام و دیگر ادیان توحیدی مشخص می شود؛ چون می دانیم مومنان به ادیان آسمانی دیگر (یهود و نصارا) که از قضا در زمان ظهور اسلام فعالیت قابل توجهی داشتند و حتی بسیاری از اعراب به ویژه افراد سست ایمان را تحت تأثیر قرار می دادند، به حکم پیروی از آیین یهودیت و مسیحیت، ولایت الهی را پذیرفته و از عداد کافران و مشرکان خارج شده اند. از اینرو از نگاه آیین خاتم و کتاب آسمانی آن، تنها قبول ولایت خدا کافی نیست، بلکه حق طلبان باید مرتبه بعدی ولایت یعنی ولایت پیامبر خاتم (ص) را نیز بپذیرند تا در نتیجه، مرز میان آنان و پیروان ادیان آسمانی دیگر نیز معین شود. آیه شریفه در ادامه از ولایت دیگری نیز یاد و قبول آن را بر حق طلبان فرض می کند و آن «ولایت مومنانی است که همواره در حال بپا داشتن نماز و ادای زکات و فرمانبری از خداوند هستند». چنانچه گذشت و با توجه به روایات شأن نزول، مصداق اتم و اولیه این اوصاف امیرمنان علی (علیه السلام) است و پس از ایشان نیز به تصریح روایات، این ویژگیها در ذریه پاک و مقدس ایشان که همان اهل بیت گرامی پیامبر (ص) هستند جریان می یابد. بنابراین ولایت الهی پس از رسول گرامی (ص) در اهل بیت معصوم ایشان تداوم می یابد و مومنان حق جو باید پس از پیامبر (ص)، گرد وجود این گرامیان جمع شوند و تحت سرپرستی و هدایت آنها، هم صدا و یکپارچه، اهداف متعالی دین الهی را تحقق بخشند. از اینرو اگر کسانی دو ولایت قبلی را بپذیرند، اما از پذیرش ولایت اهل بیت (علیهم السلام) به هر دلیل سرباز زنند، در شمار «حزب الله» نخواهند بود و ولایت الهی را به طور کامل برای خود محقق نکرده اند. بر این اساس می توان گفت، حقانیت شیعه در مقابل پیروان مذاهب و فرق دیگر از آنرو است که حلقه سوم ولایت الهی را که همان ولایت اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) و مصادیق اصلی «الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُون» هستند، از همان آغاز و با جان و دل پذیرفته و تحت لوای ایشان در راه تحقق آرمان توحید مجاهدت می کند. از آنچه گذشت به دست می آید که شیعه با ارائه برداشتی صحیح و اصولی از آیات مورد بحث (به ویژه آیه 55 سوره مائده)، ولایت الهی را مقوله ای دامنه دار در طول زمان قلمداد می کند و تشخص و تعیّن آن را در زمان پس از پیامبر خاتم (ص)، در امامان معصوم و اهل بیت پاک ایشان متجلی می داند.
سوال دوم: اگر ولایت رسول و مومنان خاص همان ولایت خداست، چرا به صورت جداگانه از آن طرح شده است؟
پاسخ: شاید دلیل این یادکرد جداگانه ـ به جز تأکید بر اهمیت و ضرورت آنها ـ این باشد که آنچه موجب تشخص و تعین خارجی ولایت الهی می شود همان ولایت رسول و مومنان خاص است. توضیح آنکه قبول ولایت خدا به معنای ایمان راستین به وحدانیت او و عمل به تمامیت شریعت اوست. حال سوال این است که حق طلبان از کجا بدانند که خدا را به درستی شناخته و به او ایمانی شایسته آورده اند؟ همچنین با شریعت و فرامین او چگونه آشنا شوند؟ مسیر آشنایی با خدا و دین و آیین او، همانطور که خدا خود معرفی کرده است، فرستادگان و پیامبران الهی اند، که اطاعت از آنها اطاعت از خدا و گام برداشتن در راهی که می نمایند حرکت در مسیر رضایت الهی است؛ چنانچه فرمود: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ» (نساء 80). در همین راستا و با عنایت به آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ» و اینکه مصداق راستین و حقیقی «اولی الامر» همان اوصیای پیامبر (ص) و اهل بیت پاک اویند (23)، پس از پیامبر (ص) نیز اوصیای معصوم او وظیفه ارشاد حق طلبان را بر عهده دارند و اطاعت از آنان، ولایت الهی را در دوران ختم نبوت متعین می کند.
سوال سوم: با توجه با آنچه گذشت، تداوم ولایت الهی در دوران غیبت امام معصوم چگونه خواهد بود؟
پاسخ: یکی از ویژگیهای اعتقادی منحصر به فرد و سازنده شیعه اعتقاد به وجود امام غایب و انتظار برای ظهور و حضور همراه با برکت او است. البته این انتظار انتظاری سازنده و پویا است و هرگز بر نمی تابد که معقتدانِ بدان گوشه ای بنشینند و نظاره گر حوادث روزگار و جولان دادن جبهه باطل باشند. بر همین اساس و البته بر پایه رهنمودهای اهل بیت (علیه السلام)، شیعه مأمور شده اند که در زمان غیبت دست به دامان علمای ربانی و فقهای طراز اول شوند و به ایشان پناه برند. از جمله روایات و اخباری که به این دستور العمل رهنمود می شود نمونه ذیل است:
ابن بابویه ( شیخ صدوق)، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِصَامٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ یَعْقُوبَ قَالَ سَأَلْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عُثْمَانَ الْعَمْرِیَّ أَنْ یُوصِلَ لِی کِتَاباً قَدْ سَأَلْتُ فِیهِ عَنْ مَسَائِلَ أَشْکَلَتْ عَلَیَّ فَوَرَدَ التَّوْقِیعُ بِخَطِّ مَوْلَانَا صَاحِبِ الزَّمَانِ ع: «أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ أَرْشَدَکَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَکَ …» إِلَى أَنْ قَالَ: «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اللَّهِ وَ أَمَّا مُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ عَنْ أَبِیهِ مِنْ قَبْلُ فَإِنَّهُ ثِقَتِی وَ کِتَابُهُ کِتَابِی.» (24)
این نمونه احادیث در شیعه، دست مایه دیدگاه سیاسی ـ حکومتی «ولایت فقیه» شده است؛ که در عصر حاضر و پس از پیروزی الهی انقلاب اسلامی و به دست امام خمینی (ره) جامه عمل پوشید و در کشور اسلامی و شیعی ایران مصداق عینی یافت.
نظریه «ولایت فقیه» از نگاهی دیگر، همان تداوم ولایت الهیِ یادشده در آیه 55 سوره مبارکه مائده تواند بود؛ که بر اساس آن و در زمان غیبت امام معصوم و طبق رهنمودهای رسیده از خود اهل بیت (علیهم السلام)، زمام راهبری و هدایت اهل ایمان به دست عالمی ربانی سپرده می شود، تا او «حزب الله» را برای تحقق آرمانهای توحیدی و مقابله با ترفندهای احزاب شیطانی رهنمون باشد.
ویژگی پنجم: غلبه و پیروزی همیشگی در نتیجه ولایت پذیری
شاخصه دیگر «حزب الله» طبق آیه «وَمَن یَتَوَلَّ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ» پیروزی و چیرگی همیشگی آنان است. البته همانگونه که ظاهر آیه شریفه در قالب جمله شرطیه نشان می دهد، شرط حصول این شاخصه و نمود یافتن خارجی آن تحقق بخش اول جمله است؛ یعنی اینکه اهل ایمان ولایتهای سه گانه خدا، پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام) را بپذیرند، که در این صورت همواره در مواجهه با حزب شیطان و مخالفان جبهه حق پیروز خواهند بود.
همچنین از آنجا که این غلبه به طور مطلق بیان شده، می تواند به جز چیرگی حزب الله در جبهه بیرونی، پیروزی آنان در جبهه درونی و مجاهده با نفس اماره را نیز در برگیرد. از اینرو از شاخصه های بارز اعضای حزب الله این است که پیش از جولان بیرونی و غلبه بر لشکریان شیطان و دشمنان خدا، در مبارزه درونی با نفس اماره نیز پیروز گشته و تمامی صفات رذیله و ناشایست خود را منکوب کرده اند (25).
در رابطه با این ویژگی سوالی دیگر رخ می نماید؛ اینکه اگر یکی از ویژگیهای «حزب الله» غلبه، پیروزی و سربلندیِ هماره است، چگونه است که چنین چیزی تاکنون جامه عمل و واقعیت نپوشیده است؟
دلیل اصلی محقق نشدن این ویژگی ـ چنانچه به اجمال نیز اشاره شد ـ محقق نشدن بخش اول جمله شرطیه در آیه مورد بحث است؛ به این معنا که اهل ایمان هنوز آن گونه که باید، اولیای حقیقی خود و به ویژه اهل بیت (علیهم السلام) را نشناخته اند، یا شناخته اند اما به دلایل گوناگون از جمله تعصبات فرقه ای و … حاضر به قبول ولایت و زعامت آنها نشده اند، و در نتیجه «حزب الله» به معنای واقعی کلمه تشکل و تحقق نیافته است. عمده دلیل مظلومیت و مهجوریت امامان شیعه در زمان حضورشان و سپس غیبت آخرین حجت الهی، اندک بودن مومنان حقیقی برای یاری ولیّ معصوم جهت عینیت بخشیدن به شاخصه های جامعه توحیدی می باشد. این نکته ای است که بارها از سوی آن بزرگواران مطرح گردیده است؛ از جمله گلایه و شکایت امیرمومنان (ع) به خداوند متعال که فرمود:
«اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِی وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِی فَأَبْدِلْنِی بِهِمْ خَیْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِی شَرّاً مِنِّی.» (26)
ویژگی ششم: انسجام درونی و وحدت کلمه
این ویژگی مهم را با توجه به شیوه کاربرد واژه حزب در قرآن و مقایسه کاربردها و مصادیق گوناگون این واژه به دست می آوریم. دقت در آیاتی که مشتقات گوناگون این ریشه در آنها به کار رفته نشان می دهد که این ریشه به شکل اسمی، در سه قالب مفرد، مثنی و جمع استعمال شده است. ملاحظه اشکال کاربرد این ریشه به شکل جمع و مصداق یابی آنها حاکی از آن است که همه موارد آن به گروههای باطل و مخالف حق ارجاع می یابد. به فهرست زیر و مصادیق یافت شده با توجه به تفاسیر مشهور توجه کنید:
«وَمَن یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلاَ تَکُ فِی مِرْیَهٍ مِّنْهُ» (هود 17): احزاب طبق تفسیر مشهور، گروههای منکر دعوت و نبوت پیامبر اکرم (ص) هستند.
«وَالَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَفْرَحُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمِنَ الأَحْزَابِ مَن یُنکِرُ بَعْضَهُ». (رعد 36): احزاب در این آیه گروههایی از یهود و نصارایند که به دلیل تعصب و منفعت طلبی، با آنچه بر پیامبر (ص) نازل شده مخالفت می کنند.
«فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فویل للذین کفروا من مشهد یوم عظیم» (مریم 37): احزاب در این آیه، گروههایی از پیروان حضرت عیسی (ع) هستند که پس از او و به رغم دریافت تعالیم حقیقی توحیدی، باز در اصول دعوت الهی به اختلاف گراییدند.
«یَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ یَذْهَبُوا وَإِن یَأْتِ الْأَحْزَابُ یَوَدُّوا لو أنهم بادون فی فی الأعراب» (الأحزاب 20) و «وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ …» (الأحزاب 22): احزاب در ایندو آیه، اشاره به گروههایی دارد که بر علیه پیامبر اکرم (ص) و مسلمانان متحد شدند و غزوه خندق را به راه انداختند.
«جُندٌ مَّا هُنَالِکَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ» (ص 11): در این آیه نیز مراد از احزاب، گروههای مخالف و منکر دعوت پیامبر گرامی (ص) هستند.
«وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الأَیْکَهِ أُوْلَئِکَ الْأَحْزَابُ» (ص 13): احزاب در این آیه اشاره به اقوام ثمود و لوط و اصحاب ایکه دارد که بر اثر نافرمانی فرامین الهی، جملگی هلاک شدند.
«کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ …» (غافر 5) و «وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُم مِّثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ» (غافر 30): در این دو آیه مقصود از احزاب گروهها و اقوامی سرکش از گذشتگان هستند که بر اثر نافرمانی الهی نابود شدند.
«فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِن بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ یَوْمٍ أَلِیمٍ» (الزخرف 65): در این آیه نیز مانند آیه 37 سوره مریم، مقصود از احزاب، گروههایی از پیروان حضرت عیسی (ع) هستند که در تعالیم راستین او گرفتار اختلاف شدند.
دقت در این موارد کاربرد ویژگی مورد نظر ما را به دست می دهد؛ بدین معنا که خداوند هیچگاه برای گروهها و تشکلهای پیرو حق از شکل جمع «احزاب» استفاده نفرموده و به عکس، همه مصادیق «احزاب» در آیات شریفه قرآن بر گروههای باطل و منکران حق منطبق می شود. مفهوم این کاربرد به طور خاص می تواند چنین باشد که هر گروه و تشکلی که به خاطر خدا و ارزشهای الهی گرد هم می آیند باید منسجم و یکپارچه باشند و از هرگونه اختلاف و چنددستگی بپرهیزند.
البته خداوند متعال خود در آیه 46 سوره مبارکه انفال پیامد ناخوشایند این گونه چندصداییها در جبهه حق و خارج شدن از مسیر استوار اطاعت از خدا و رسول او را به روشنی برای اهل ایمان تبیین نموده است: «وَأَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَنَازَعُواْ فَتَفْشَلُواْ وَتَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَاصْبِرُواْ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ». طبق این بیان، نتیجه نافرمانی از دستورات رهبران الهی و اختلاف گرایی، چیزی جز از دست دادن ساز و برگ و روحیه و برتری نخواهد بود.
نکته دیگر درباره کاربردهای واژه «حزب» در قرآن این است که این واژه در ترکیب با کلمه «شیطان» همواره به شکل مفرد به کار رفته است. شاید بتوان چنین برداشت کرد که تشکلهای باطلی که با راهبری مستقیم یا غیرمستقیم شیطان شکل می گیرد نیز، هرچند اساساً بر محور باطل و نادرستی شکل گرفته، اما در مسیر باطل خود یکپارچه و همصدایند. این خود هشداری است برای حق مداران و حق طلبان، که شرط مقابله با دسیسه های شیطان و ایادی او جز وحدت و یکرنگی نیست؛ که در غیر این صورت ـ همانگونه که آیه 46 سوره انفال گوشزد می کند ـ قدرت، طراوت و سرمایه های مادی و معنوی خود را از دست می دهند و خواسته یا ناخواسته راه را برای نفوذ و استیلای شیطان و لشکریان ظاهری و باطنی اش فراهم می آورند؛ بگذریم که چنین اتفاق ناخوشایندی در جبهه پیروان حق یا حداقل مدعیان حق مداری، همواره در طول تاریخ رخ داده است و نمونه روشن آن، گلایه دردمندانه امیرمومنان علی (علیه السلام) از کوفیان سست عنصر و کم مایه است، که در برابر نافرمانیهای مکرر آنان در برابر رهبر راستین «حزب الله» فرمود:
«فَیَا عَجَباً عَجَباً، وَ اَللَّهِ یُمِیتُ اَلْقَلْبَ وَ یَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اِجْتِمَاعِ هَؤُلاَءِ اَلْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ فَقُبْحاً لَکُمْ وَ تَرَحاً حِینَ صِرْتُمْ غَرَضاً یُرْمَى یُغَارُ عَلَیْکُمْ وَ لاَ تُغِیرُونَ …» (27): شگفتا، به خدا که هماهنگی این مردم، در باطل خویش و پراکندگی شما در حق، دل را می میراند و اندوه را تازه می گرداند، زشت بادید و از اندوه بیرون نیایید که آماج تیر بلایید. بر شما غارت می برند و ننگی ندارید …
ویژگی هفتم: مرزبندی دقیق و روشن نسبت به دشمنان خدا
این ویژگی و نیز دیگر شاخصه های قرآنی «حزب الله» مشخصاً در آیه 22 سوره مجادله مورد اشاره واقع شده و در ادامه مختصراً به آنها اشاره می شود. در این آیه شریفه می خوانیم:
«لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِکَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»
ویژگی «مرزبندی با دشمنان خدا» با توجه به عبارت «لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ» به دست می آید. بنابر این عبارت، آنان که به خدا و روز جزا حقیقتاً باور دارند و ایمان در جان آنها رسوخ کرده است، هرگز با دشمنان خدا و رسول او، هرچند از گوشت و خون آنها باشند و روشن ترین اسباب دوستی و محبت میانشان برقرار باشد، از در سازش و دوستی در نمی آیند. بنابر این اصل کلی و نیز با توجه به کریمه «ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه»، در یک ظرف وجودی دو محبت متضاد نمی گنجد؛ لذا یا شخص دوستدار خدا و وابستگان اوست و یا در مقابل، دشمن خدا و هر آنچه به مرام توحیدی ارتباط می یابد. از اینرو آنان که به زعم خود، هم داخل در دایره اهل ایمانند و هم متمایل به دشمنان او، سهمی از نفاق را در درون خود پرورده اند.
ویژگی هشتم: برخورداری از ایمان راسخ و تأییدات الهی
با توجه به عبارت «أُوْلَئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ»، ایمان در اعماق وجود مومنان حقیقی و اعضای حزب خدا حک و اثبات شده و همواره از تأییدات و نصرت الهی برخوردارند. به گفته عموم مفسران، ضمیر فاعلی در دو فعل «کتب» و «أیّد» به خداوند برمی گردد و هموست که بی واسطه دیگر اسباب و در برابر ابراز شایستگی از سوی مومنان حقیقی، ایمان و اطمینان به خود را به عنوان سرمایه ای بی نظیر و جاودانی به آنان می بخشد و این تنها بخشی از پاداش ماندگار آنهاست (28). همچنین در آخرت و سرای باقی آنان را در بهشت خود جاودانه می کند. لطیفه دیگر اینکه چون خداوند خود بی واسطه ایمان را در دلهای حزب خود نقش می کند، نقشی جاودانه می گردد.
ویژگی نهم: رضایت از خدا و مرضیّ او بودن
آیه شریفه در ادامه می فرماید: «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ». مومنان حقیقی و اعضای حزب خدا در برابر مقدرات الهی تسلیم و راضی اند و در برابر سختیها و ناملایمات لب به شکوه نمی گشایند؛ چه، بر اساس بینش توحیدی و استوار خود معتقدند که هر امر ناخوشایندی، یا کیفری در برابر لغزشهایشان است و یا زمینه و آزمونی برای رشد و پاداش و برتری آنها در زندگانی جاوید آخرت. بنابراین همواره از خدای خود راضی اند و پروردگار مهربان نیز از آنها راضی و خشنود است. به بیان یکی از مفسران ارجمند: «حزب الله همانگونه که در نظام تشریع فقط در تحت تدبیر اولیای الهی است، در نظام تکوین نیز در مدار رضای خدا به سر میبرد؛ یعنی به تمام قضا و قدر الهی راضی است و تمام کارهای او نیز مرضی خداست، ازاینرو حیات وی در حوزه رضایت سپری میشود.» (29)
ویژگی دهم: فلاح و رستگاری
عبارت پایانی آیه مورد بحث چنین است: «أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»: هان، آگاه باشید که حزب خدا همواره پیروز و رستگار است. در باب معنای لغوی واژه «فلاح» گفته اند: «الأصل الواحد فی المادّه: هو النجاه من الشرور و إدراک الخیر و الصلاح …» (30) پس اصل معنای مورد نظر از این واژه دو بخش توأمان دارد: یکی رهایی از همه انواع شرّ و دیگری دستیابی به نیکی و صلاح، و به تصریح آیه شریفه، این دو ویژگی مهم برای «حزب الله» در مفهوم «فلاح» جمع شده و مختص آنان است. اعضای حزب الله به سبب احراز همه ویژگیهای نه گانه پیش، به فلاح و رستگاری دو جهان دست می یابند و همه اقسام شرور و بدیها ظاهری و باطنی از آنان برکنار و در مقابل، تمام خیرات و نیکیها برایشان فراهم است.
پینوشتها:
1ـ کتاب العین، ج3، ص: 164ـ 165.
2ـ لسان العرب، ج1، ص: 308ـ309. نیز ر. ک: النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج1، ص: 376ـ377.
3ـ المفردات فی غریب القرآن، ص: 231.
4ـ معجم مقاییس اللغه، ج 2، ص 55.
5ـ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 2، ص 207.
6ـ همان، ص 208.
7ـ همان، ص 120.
8ـ در اینباره همچنین ر. ک: قاموس قرآن، ج 2، ص 126.
9ـ نشانی آیات مورد نظر از این قرار است: مائده 56، مؤمنون 53، روم 32، فاطر 6، مجادله 19، مجادله 22، کهف 12، هود 17، رعد 36، مریم 37، أحزاب 20، أحزاب 22، ص 11، ص 13، غافر 5، غافر 30، زخرف 65.
10ـ برای توضیح بیشتر ر. ک: المیزان، ج 6، ص 5.
11ـ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 2، 152.
12ـ این ویژگی با آنچه در آیه 22 سوره مجادله و با تعبیر «رضی الله عنهم و رضوا عنه» آمده قرابت بسیار دارد. در ادامه و در بحث از این آیه مبارکه باز به این مطلب اشاره خواهد شد.
13ـ این ویژگی نیز با تفصیل و ظرافت افزون تر، در همان آیه 22 سوره مجادله و با تعبیر «لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ» آمده است. از جمله ظرافتهای این آیه شریفه استفاده از فعل «یُوَادُّونَ» به جای «یحبّون» است.
14ـ از جمله ر. ک: مجمع البیان، ج 3، ص 326؛ المیزان، ج 6، ص 6ـ10؛ تفسیر تسنیم، ج 23، ص 114ـ117.
15ـ این روایت از 12 نفر از صحابی پیامبر اکرم (ص) و از 19 طریق شیعه و 24 طریق اهل سنت نقل شده است. برای تفصیل بیشتر از جمله ر. ک: تفسیر من وحی القرآن، ج 8، ص 228 و تفسیر نمونه، ج 4، ص 425.
16ـ اصول کافی، ج 1، ص 288.
17ـ تفسیر تسنیم، ج 23، ص 135.
18ـ این نکته مورد توجه و تذکر علامه طباطبایی نیز قرار گرفته است: «و لو کانت الولایه المنسوبه إلى الله تعالى فی الآیه غیر المنسوبه إلى الذین آمنوا ـ و المقام مقام الالتباس ـ کان الأنسب أن تفرد ولایه أخرى للمؤمنین بالذکر رفعا للالتباس کما وقع نظیره فی نظیرها، قال تعالى: «قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ»: التوبه. 61، فکرر لفظ الإیمان لما کان فی کل من الموضعین لمعنى غیر الآخر، و قد تقدم نظیره فی قوله تعالى: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ: النساء 59» ر. ک: المیزان، ج 6، ص 14.
19ـ نیز ر. ک: المیزان، ج 6، ص 12 و 14؛ تفسیر تسنیم، ج 23، ص 127.
20ـ در آیاتی از قرآن نیز به این مطلب تصریح شده است، از جمله سجده: 4 «ما لَکُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لا شَفِیعٍ»، یوسف: 101 «أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ»، شوری: 9 «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِیُّ و شورى: 44 «فَما لَهُ مِنْ وَلِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ» و …
21ـ از جمله در آیه مورد بحث یعنی آیه 55 سوره مائده، همچنین آیه 59 سوره نساء.
22ـ نیز ر. ک: المیزان، ج 6، ص 12.
23ـ این مطلب در جای خود ثابت شده است. از جمله ر. ک: المیزان، ج 4، ص 387.
24ـ وسائل الشیعه، ج 27، ص 140، حدیث 33424. نیز ر. ک: همان، حدیث 33421 و 33422.
25ـ برای تفصیل بیشتر ر. ک: تفسیر تسنیم، ج 23، ص 155.
26ـ نهج البلاغه، خطبه 25.
27ـ نهج البلاغه، خطبه 27. امیر بیان (ع) مشابه این گلایه دردمندانه را در خطبه 25 نیز فرموده است: «وَ إِنِّی وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ سَیُدَالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ وَ بِمَعْصِیَتِکُمْ إِمَامَکُمْ فِی الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ فِی الْبَاطِلِ وَ بِأَدَائِهِمُ الْأَمَانَهَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَ خِیَانَتِکُمْ وَ بِصَلَاحِهِمْ فِی بِلَادِهِمْ وَ فَسَادِکُم».
28ـ از جمله ر. ک: المیزان، ج 19، ص 196؛ التحریر والتنویر، ج 28، ص 54.
29ـ تسنیم، ج 23، ص 154.
30ـ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 9، ص 133.
منابع تحقیق:
به جز قرآن کریم
1. ابن اثیر جزری، محمد بن مبارک، 1367 ش، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، چاپ چهارم.
2. ابن منظور، محمد بن مکرم، 1414 ق، لسان العرب، بیروت، دار الفکر للطباعه والنشر والتوزیع، چاپ سوم.
3. ابن فارس، احمد بن فارس، 1404 ق، معجم مقاییس اللغه، قم، مکتب الأعلام الإسلامی، چاپ اول.
4. بن عاشور، محمدطاهر، [بی تا]، التحریر و التنویر، بیروت، موسسه التاریخ، چاپ اول.
5. جوادی آملی، عبدالله، 1388 ش، تفسیر تسنیم، قم، موسسه نشر اسراء، چاپ هشتم.
6. حر عاملی، محمد بن حسن، 1409 ق، تفصیل وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، قم، موسسه آل البیت (ع)، چاپ اول.
7. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1412 ق، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دار القلم، چاپ اول.
8. سیوطی، جلال الدین، 1404 ق، الدر المنثور فی تفسیر المنثور، قم، کتابخانه آیه الله مرعشى نجفى، چاپ اول.
9. شریف الرضى، محمد بن حسین، 1414 ق، نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، قم، نشر هجرت، چاپ اول.
10. طباطبایی، سید محمدحسین، 1417 ق، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، چاپ پنجم.
11. طبرسی، فضل بن حسن، 1372 ش، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق محمدجواد بلاغی، تهران، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم.
12. طوسی، محمد بن حسن، [بی تا]، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول.
13. عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه، 1415 ق، تفسیر نور الثقلین، قم، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم.
14. فخر رازی، محمد بن عمر، 1420 ق، مفاتیح الغیب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم.
15. فراهیدی، خلیل بن احمد، 1409 ق، کتاب العین، قم، نشر هجرت، چاپ دوم.
16. فضل الله، سید محمدحسین، 1419 ق، تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دار الملاک للطباعه و النشر، چاپ دوم.
17. قرشی، سید علی اکبر، 1371 ش، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چاپ ششم.
18. کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، 1407 ق، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم.
19. مصطفوی، حسن، 1430 ق، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ سوم.