نویسنده : مصطفی حاج هاشمی
منبع : راسخون
چکیده
غیبت یکی از گناهان و لغزش های بزرگ زبان است. که قرآن کریم به شدت از آن نهی کرده و در نکوهش آن احادیث فراوانی به دست ما رسیده است.در روایات غیبت عبارت است از بیان عیب کسی که اگر آن را بشنود، ناراحت می شود. همچنین عبارت است از بیان عیب مخفی دیگران.غیبت از رذایل اخلاقی و از اوصاف ناپسندی است که به دو نوع تقسیم می شود یکی غیبت زبانی و دیگری غیبت به غیر زبان.
غیبت گناهی است که بدون شنونده تحقق نمی یابد، از این رو شنونده غیبت همانند غیبت کننده گناهکار بوده و مرتکب گناهی بزرگ است.
در تفاوت غیبت با تهمت آمده که اگر کسی چیزی را بگوید که حقیقت دارد، ولی مردم از آن بی خبرند، غیبت کرده است و هر کس چیزی بگوید که حقیقت ندارد، بهتان زده است.در چند موضع تجویز غیبت را داریم: تظلم، اظهار عیوب شرعیه، نصیحت مشورت کننده، هشدار دادن به اهل ایمان، جر شاهد یا راوی، بیان اسم، لقب و عیب مشهود، غیبت فاسق متجاهر و …در بیان ضررهای اجتماعی آن آمده است مسلمانان مأمورند به دوست و مواصلت و نیکویی به یکدیگر و مودت و اخوت. و آنچه این عقد مواصلت و اخوّت را بگسلد و تفرقه در بین جمعیت اندازد، مبغوض صاحب شروع و مخالف مقاصد بزرگ اوست که موجب کینه و حسد و بعض و عدوات شده و ریشه ی فساد در جمعیت شده و درخت نفاق و دورویی در آنها ایجاد می کند و وحدت و اتحاد جامعه را گسسته می کند، و پایه ی دیانت را سست می کند. و از این جهت بر فساد و قبح آن افزوده گردد.درمان غیبت از دو راه ممکن است: معالجه ی اجمالی و تفصیلی مرض غیبت.
مقدمه
از گناهانی که کبیره بودنش به واسطه ی وعد ی غذابی است که در قرآن مجید و اخبار کثیره بر آن داده شده، غیبت کردن است.غیبت آن است که چیزی را به کسی نسبت دهی که اگر او بفهمد از این گفته ناراضی باشد و ناراحت شود.بنابراین غیبت از رذیلت های اخلاقی می باشد که بدون شنونده تحقق پیدا نمی کند و تفاوت هایی با تهمت دارد.فقها در چند موضع غیبت کردن را جایز دانسته اند و دربارۀ ضررهای اجتماعی آن نیز اشاراتی کرده اند و راه هایی را برای درمان آن قرار داده اند و در آخر نیز باید از این گناه توبه کرد و کفاره داد.این تحقیق شامل هشت فصل می باشدکه به ترتیب درهر یک از این فصول به این موارد اشاره داشته ام:فصل اول کلیات، فصل دوم معنای غیبت، فصل سوم انواع غیبت، فصل چهارم مذمت غیبت، فصل پنجم تجویز غیبت، فصل ششم ضررهای اجتماعی غیبت، فصل هفتم معالجه غیبت، فصل هشتم کفاره غیبت.که امید است با مطالعه این مطالب جمع آوری شده از کتب دینی و اعتقادی کمی وجدان غبارگرفته همه انسانهای خداپرست بیدار شده ودست ازاین گناه کبیره که دارای ضررهای فردی واجتماعی فراوان است برداشته و زبان خود را به ذکر خداوند رحیم مزین وآراسته کنند.
فصل اول
کلیات
الف) تبیین موضوع
ب) طرح مسئله و پرسشهای تحقیق
ج) تعریف مفاهیم و اصطلاحات کلیدی
د) روش تحقیق
کلیات
الف: تبیین موضوع
غیبت یکی از گناهان و لغزش های بزرگ زبان است. خداوند در این باره می فرماید «و لایغتب بعضکم بعضاً أیُحبُّ احدُکُم ان یأکُلَ لَحمَ أخیه میتاً فکرهتموه»(1)«هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند آیا هیچکدام از شما دوست دارد که گوشت برادر مردۀ خود را بخورد؟ یقیناً شما همگی از این کار کراهت دارید.»در روایات بسیاری هم این عمل زشت تقبیح شده و عذاب های سختی برایش بیان گردیده که به زودی برخی احادیث در این متن آورده خواهد شد.از آنجا که این گناه لقلقه ی زان اکثر مردم شده و گناه بودن آن کم رنگ شده و به صورت عادی در میان اکثر جامعه در آمده و فسق و فجور این گناه به فراموشی سپرده شده، تصمیم گرفته ایم تا در این باره مطالبی را جمع آوری نموده تا کمی از شبهات را در این تحقیق پاسخ گو باشیم و چون این امر در رشد معنوی انسان تأثیر بسیار چشم گیری دارد و مبتلای به این صفت دچار عذاب های شدید دنیوی و اخروی می شود، چه بسا اگر طاعات و عباداتش وسیع تر گردد در صدد توبه و پشیمانی از این گناه برآید و به جبران آن بپردازد.
ب) طرح مسئله و پرسش های تحقیق
1ـ معانی غیبت چیست؟
2ـ انواع غیبت کدام است؟
3ـ انگیزه غیبت کننده چیست؟
4ـ عاقبت غیبت کننده چیست؟
5ـ مجازات هایی که خداوند برای غیبت کننده قرار داده چیست؟
6ـ آثار فردی و اجتماعی غیبت چیست؟
7ـ فرق غیبت با تهمت چیست؟
8 ـ راههای معالجه غیبت کدام است؟
9ـ غیبت در چه مواردی جایز است؟
10ـ کفاره غیبت کننده چیست؟
11ـ توبه از غیبت ،چه زمانی از انسان پذیرفته می شود؟
12ـ شنونده غیبت هم آیا گناهی مرتکب شده و جزء غیبت کنندگان است؟
و …………
ج) تعریف مفاهیم و اصطلاحات کلیدی موضوع تحقیق
1ـ غیبت
غیبت عبارت است از اینکه در غیاب کسی عیبی از او بگویی که حکمت و وجدان بیدار تو را از آن نهی کند. (2)غیبت آن است که انسان در غیاب شخصی چیزی بگوید که مردم از آن خبر نداشته باشند و اگر شخص بشنود، ناراحت شود. (3)غیبت کننده: کسی که به بدگویی و آشکار کردن عیب دیگران مبادرت می کند. (4)
2ـ تهمت
تهمت: بدگمانی، گمان بد
افترا: چیزی که در مورد شخصی صحت ندارد بر علیه او بیان کردن
3ـ کفاره
کفاره: هر چیز که بدان گناه را پاک گرداند از صدقه و روزه و مانند آن، آنچه گناهان را بپوشد، مثلاً در خوردن روزه واجب به طور عمد کفاره آن بنده آزاد کردن، 60 فقیر را سیر کردن و 60 روز روزه گرفتن است.کفاره دادن: انجام عملی که بدان گناهان پاک شود.کفاره داشتن: لزوم انجام عملی که بوسیله آن گناهان پاک شود. (5)
د) روش تحقیق
در این تحقیق، از طریق بررسی مدارک و اسناد و منابع و متون دینی و اخلاقی، به بررسی یکی از گناهان کبیره یعنی غیبت پرداخته می شود. این تحقیق به اعتبار روش جمع آوری اطلاعات، از نوع کتابخانه ای است که با استفاده از فیش برداری صورت گرفته است.
فصل دوم
معنای غیبت
معنی و حقیقت غیبت
غیبت:خصلتی ناپسند
حقیقت غیبت آن است که چیزی نسبت به غیری که شیعه باشد ذکر کنی که اگر به گوشش برسد او را ناخوش آید و به آن راضی نباشد.
خواه آن نقص، در بدن او باشد، مثل اینکه بگویی فلانی کور، کر، گنگ، یا نیم مرده و …. امثال اینها.یا در نسبت او باشد مثل اینکه بگویی، پسر فلانی، فاسق، ظالم، حمال زاده، یا نانجیب و نحو اینهاست.یا در صفات و افعال و اقوال او باشد، مثل اینکه بگویی: بد خلق یا بخیل، ریاکار و دروغ گو، یا پر خور و پر گو و مانند اینها.یا در چیزی باشد که متعلق به او باشد از: لباس، یا خانه، یا مرکب. چنان که بگویی؛ جامه فلانی چرکین است یا خانه ی او مانند خانه ی یهودیان است یا کلاه او دراز است یا مرکب او لاغر و امثال اینها.و همچنین در سایه اموری که منسوب به او باشد و به بدی یاد شود، که اگر آن را بشنود ناراحت شود. (6)پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: آیا می دانید که غیبت چه چیز است؟ عرض کردند خدا و رسولش صلی الله علیه و آله و سلم داناترند. فرمودند: آن است که یاد کنی برادر خود را به چیزی که او را ناخوش اید. شخصی عرض کرد که اگر آن صفت با او باشد باز بد است؟ فرمودند: اگر باشد غیبت است و الا بهتان است.» (7)«روزی زنی نامش ذکر شد و عایشه گفت: کوتاه قد است. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: او را غیبت کردی»(8)« روزی یکی از اصحاب به دیگری گفت: فلان شخص بسیار خوب است. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: گوشت برادر خود را خوردی»(9)در بعضی احادیث وارد شده پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم یا بعضی از ائمه مذمت بعضی را به صورت معین فرموده اند که دلیل آن یا برای بیان احکام الهی و یا از قبیله و طایفه ای بوده اند که غیبت آنها استثناء شده که به ذکر آنها خواهیم پرداخت.
فصل سوم
مسائل مربوط به غیبت
الف) غیبت یکی از مفاسد زبان
1ـ حق زبان
2ـ خاموشی زبان
3ـ طهارت حواس ـ زبان
ب) غیبت به غیر زبان
ج) حکم فقهی
د) ریاکاری
ر) فرق غیبت و تهمت
مسائل غیبت
الف) غیبت یکی از مفاسد زبان
غیبت از رذایل اخلاقی، و از صفات ناپسند، و از گناهان کبیره، و از علائم ضعف ایمان و نشانه ی شیطنت و به فرموده حضرت سیدالشهداءعلیه السلام، نان خورش سگان دوزخ است. (10)چه شخصیت های بسیار ارزنده ای را که با زبان پلید غیبت کنندگان در هم شکسته، چه آبروهای محترمی را که غیبت بر باد نداده، چه دوستی های شیرینی را که غیبت به دشمنی های تلخ مبدل ساخته، چه ظلم ها و ستم ها و بیدادگری ها که بر اثر غیبت به سر بشر نیامده!تمام مردم می دانند که غیبت گناه است، همه مسلمانان آگاهند که غیبت معصیت است، تمام مؤمنین مطلعند که غیبت مساوی با خوردن گوشت مرده ی برادر مؤمن است. ولی با کمال تعجب و با یک دنیا تأسف خیلی به این گناه خطرناک آلوده اند.نقل شیرین خانواده ها غیبت است، شروع اکثر جلسات با غیبت است، نشست و برخاست خیلی از افراد با غیبت است.برادران و خواهران ایمانی! هر گناهی که مرتکب می شویم، در حقیقت تیشه ای به ریشه کمال و سعادت و حرکت الهی خود می زنیم. همۀ ما این مسئله را امتحان کرده ایم که چون به گناهی آلوده می شویم، حس می کنیم که درون ما را غباری از تاریکی و ظلمت گرفته و آثار آن ظلمت این است که از خود، مردم، معارف حقه، عبادت، طاعت، خدمت و کرامت منزجر شده و دلسرد می گردیم و این معنا را نیز امتحان کرده ایم که هر گاه به ترک گناهی به لطف خدا موفق شده ایم، در باطن خویش احساس سبکی و نور و روشنایی کرده و گویی دو بال پر قدرت برای پرواز به سوی حضرت دوست پیدا کرده و از عبادت، طاعت، خدمت و انجام فرایض الهی لذت می بریم.آری، هر کس به هر کجا رسیده از ترک گناه و ادای واجبات رسید و برای پرواز به سوی ملکوت و جلب خشنودی حضرت دوست، راهی جز تسلیم به حضرت حق و با کمال قدرت ترک کردن گناه و ادای فرایض وجود ندارد.
دم مسیحایی اولیاء
فاضل تنکابنی می فرماید: در ابتدای امر که هنوز آخوند ملا محمدتقی مجلسی رحمت الله علیه شهرت کافی نداشت، شخصی، از ارادتمندان آن جناب نزد ایشان شکایت برد که من همسایۀ بدی دارم واز بداخلاقی او به تنگ آمده ام.ایشان فرمودند: امشب همۀ آنان را به خانه ات، به مهمانی دعوت کن، من نیز می آیم، شاید خدای تعالی بدین وسیله او را هدایت کند.آن مرد ایشان را به مهمانی دعوت کرد. همین که سر دسته او باش با دوستانش وارد شد و چشمش به آخوند افتاد که در گوشه ای نشسته ناراحت شد، اما به حکم اجبار با دوستانش نشستند و برای اینکه آخوند را از مجلس برانند، سر صحبت را اینچنین باز کرد و گفت: راهی که شما در پیش گرفته اید بهتر است یا شیوه ای که ما داریم؟آخوند فرمود: برای روشن شدن این مطلب باید هر کدام خواص و لوازم کار خود را بیان کنیم تا ببینیم کدام یک از این دو بهتر است؟سر دسته اشرار گفت: انصاف دادی و سخن به حق گفتی، یکی از اوصاف ما این است که چون ما نمک کسی را خوردیم به اصطلاح نمکدان نمی شکنیم و به صاحب نمک خیانت نمی کنیم.آخوند فرمود: این چنین که می گویی نیست و من حرف تو را به هیچ وجه قبول ندارم که شما چنین هستید.
آن شخص گفت: انکار شما بی مورد است، زیرا این امر از مسلمات این طایفه است.آخوند گفتند: اگر چنین است من از شما می پرسم؛ آیا شما هرگز نمک خدا را خورده اید؟آن شخص چون این سخن بشنید، سر به زیر انداخت و پس از اندکی از مجلس برخاست و با همراهش بیرون رفت.صاحب خانه به آخوند گفت: که کار بدتر شد، زیرا آنان به قهر از خانه رفتند. آن جناب فرمود: فعلاً که کار به اینجا کشید، صبر کن ببینیم در آینده چه می شود؟چون صبح شد، رئیس اشرار به در خانه آخوند آمد و با دنیای عجز، التهاب و ناله عرض داشت، سخن دیشب سخت در من اثر گذاشت و خواب از چشمم ربود. اکنون توبه کارم، غسل کرده و به خدمت آمده ام تا شرایع دین را به من بیاموزی. پس از آن، از مخلصین حق و هدایت یافتگان به راه خدا گردید. (11)
1ـ حق زبان
امام سجادعلیه السلامحق زبان را اینگونه بیان می فرمایند:
اما حق زبانت عبارت است از اینکه زبان را ارزشمندتر از آن بدانی که به ناسزا آلوده گردانی و او را بر سخن نیکو عادت دهی، و به روش ادب و متانت وا داری و زبان نگشایی، مگر در موارد ضروریات و آنجایی که منفعت دنیایی و آخرتی در کار باشد. و از پرگویی کم فایده که از ضرر و زیانش هم در اما نیستی، حفظش نمایی و در حقیقت، زبان گواه و دلیل بر خردمندی، انسان است و آراستگی انسان خردمند به زیور عقل و خرد و به زبان آوردن حسن نیست و یا خوش زبانی اوست، و هیچ نیرو و توانی جز برای خداوند بلندمرتبه و بزرگ نیست. (12)
2ـ خاموشی زبان
قالَ الصّادِقُ علیه السلام: « وَ هُوَ مِفتاحُ کُلِّ راحَۀٍ مِنَ الدُّنیا و الآخِرَۀِ و الصَّونُ مِنَ الخَطالای و الزَّلَلِ و قَد جَعَلَهُ اللهُ سِتراً عَلَی الجاهِلِ و تَزَیُّناً لِلعالِم»(13)
صمت(14) و خاموشی کلید راحت دنیا و آخرت است؛ زیرا انسان خاموش در زندگی دنیا از بسیاری از شرور،خطرات و زیان ها که محصول بی نظمی زبان و بی بندوباری عضور در گفتار است، در امان می ماند و کم گویی و خاموشی موجب مصون ماندن از لغزش ها و خطاهاست، چرا که اکثر گناهان منشأش زبان است و چون زبان محبوس شود، بدون شک انسان از اکثر گناهان به خصوص ظلم در حق دیگران محفوظ خواهد ماند.خداوند مهربان خاموشی را برای جاهل، شر و حجاب از عیوب درونی و برای عالم و دانشمند، سکوت را از نیت قرار داده است، چرا که جاهل چون بدون علم و معرفت است، هر گاه ملازم و مصاحب خاموشی باشد، احوالات درونش نزد مردم پوشیده است و به خاطر این پوشیدگی از رسوایی و افتضاح مصون است، و عالم یا آن که هر چه می گوید سر چشمه اش دانش و حقیقت است، در عین حال سکوت و خاموشی برای او وقار و زینت است که عالم پر حرف در نزد مردم چندان اعتبار ارزشی ندارد.بعضی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلمسنگریزه ای را در دهان می گذاشتند و چون می خواستند حرف بزنند فکر می کردند، اگر آن حرف برای خدا و در راه خدا بود، سنگریزه را در آورده و آن حرف الهی را می زدند و سپس به خاموشی فرو می رفتند و اگر پس از فکر، می یافتند که آن حرف برای خدا نیست، سنگریزه را بیرون نمی آوردند و به خاموشی ادامه می دادند.آری بدون شک سبب هلاکت و نجات مردم سختی و خاموشی است. کسی که با کلام و شایعه مردم را ترسانده و یا شخصیت آنان را از آنان گرفته و برای اسارت عباد حق، به هزار خدعه و مکر از طریق کلام توسل جسته و یا با کلام باطل هزاران بنده حق را به گمراهی کشیده جز این است که خود را به هلاکت ابدی دچار کرده؟ ولی کسی که از تمام این امور خاموش بوده، سبب نجات خود را فراهم آورده و در پیشگاه خدا برای خود کسب آبرو کرده است. (15)
3ـ طهارت حواس ـ زبان
طهارت حواس یعنی پاک بودن چشم و گوش و بینی و زبان و لمس از هر چه که زائد است که مرحله بسیار سنگین و دشواری است. همانطور که می دانید انسان برای دست زدن به قرآن و تلاوت کردن آن باید وضو بگیرد. از آنجا که زبان و دهان نیز برای تلفظ حرف را مس می کنند، لذا این مس زبان و دهان نیز باید بر اساس طهارت باشد.به عنوان مثال اگر کسی بخواهد حرفی بزند که با دو جمله مفهوم کلامی خود را می رساند اگر بدون علت آن را ادامه دهد و با ده جمله مطلبش را تمام کند، معلوم می شود که این زبان در حرف زدن طهارت نداشته است تا چه رسد به اینکه انسان حرف گزاف و بیهوده بزند، خود حرف زدن از رحمت رحمانیه ی حق است اما خوب حرف زدن و حرف های خوب زدن جزء رحمت رحیمیه و خاصه خداوند می باشد که آیت الله حسن زاده آملی در الهی نامه خود فرموده اند: «الهی، به رحمت رحمانیه ات منطقم دادی، به رحمت رحیمیه ات سکوتم بده»آدمی نهاید دهان را برای هر حرفی که می خواهد باز کند به خصوص کسانی که با حیوانات سروکار دارند همانند چوپانان و آنان که با گاو و گوسفند در ارتباطند خیلی باید عفت زبان داشته باشند که در غیر این صورت اسباب نجاست زبان را فراهم می آورند. خیلی ها فکر می کنند نجاست همیشه همین بول و غائط است که انسان آن را از خودش دفع می کند و حال اینکه نجاست معنای عامی دارد که حرف بیهوده و گزاف را نیز شامل می شود و دهان به واسطه آن نجس می گردد و قابلیت خواندن قرآن را از دست می دهد. دهانی که به غیبت کردن، دروغ گفتن، فحش دادن و حرف های گزاف و بیهوده زدن باز می شود فاقد طهارت است و نشان از یک نجاست باطنی دارد. زیرا نجاست درون، نجاست بیرونی را نیز در پی دارد. گاهی ممکن است ظاهر بدن نجس باشد اما باطن بدن نجس نباشد، اما در مورد بد دهان و آنکه حرف لغو می گوید باید گفت که درونش نجس بوده که به بیرون سرایت کرده است، به خاطر همین در روایات فرموده اند: با کسی که بد دهان است رفیق نشوید زیرا دوستان بد دهان انسان را بد بار می آورند. زبان مبارک انسان همانند دیگر اعضایش موجودی است که خداوند آن را پاک و طاهر خلق کرده که اگر انسان در حفظ و پاکی آن کوشا نباشد و هر آنچه می خواهد بگوید علاوه بر نجاست زبانش و صوتی که از دهان او خارج می شود گوش مخاطب را نیز که این کلام را می شنود، آلوده و نجس می کند و لذا آیه ی «لا یمسه الا المطهرون»(16) در همه جا جاری است. به خصوص جوانان باید سعی کنند از همین حالا زبانشان را مؤدب کنند. وقتی همدیگر را می خواهند به الفاظ خوش صدا بزنند . پدر و مادر نیز باید زحمت زیادی بکشند تا به فرزندان خود نیکو حرف زدن را بیاموزند. (17)
ب) غیبت به غیر زبان
و مخفی نماند که غیبت کردن منحصر به زبان نیست، بلکه هر نوعی که نقصی از غیر را بفهماند غیبت است، خواه به قول باشد، یا اشاره، یا ایماء، یا رمز، یا نوشتن . مروی است که: «زنی بر عایشه وارد شد، چون بیرون رفت عایشه با دست خود اشاره کرد: این کوتاه است. حضرت صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که: غیبت او را کردی».(18)و فرقی نیست در حرمت غیبت، میان کنایه و تصریح، بلکه بسا باشد که کنایه بدتر باشد. غیبت به کنایه مثل اینکه گویی: الحمدالله که خدا ما را مبتلا نکرد به همنشینی ظلمه، یا به حب ریاست، یا سعی در تحصیل مال یا بگویی: نعوذبالله از بی شرمی، یا خدا ما را محافظت کند از بی شرمی، و غرض از اینها کنایه به شخصی باشد که مرتکب این اعمال باشد. و بسا که چون خواهد که غیبت کسی را کند از راه ریا و تشبه به صلحا، ابتدا مدح او را می کند و مذمت خود را نیز می کند، چنانچه می گوید: فلان شخص چه بسیار خوب شخصی بوده و روزگار او رانیز مثل ما کرد و از دست شیطان خلاصی نیافت.و بعضی از غیبت کنندگان هستند که چون می خواهند غیبت مسلمانی را بکنند از راه نفاق، غم و اندوه خود را بر حال آن شخص اظهار می کنند و حال اینکه در دل خود، هیچ اندوهی ندارند، چنانکه می گویند: آه، چه قدر غصه خوردم، دلم سوخت به جهت فلان شخص که بی آبرو شد، یا فلان عمل از او سر زد، یا به او اهانت رسید. خدا امر او را به اصلاح آورد. و این منافق اگر دوست او بودی و غم و اندوه او را خوردی پس اظهار نکردی و دعایی که به او می کند در خلوت کردی. پس اظهار حزن و دعا از خباثت باطن اوست، و شیطان لعین او را بازیچه ی خود قرار داده، بر او امر را مشتبه کرده و بر ریش او می خندد، و حسنات او را به باد می دهد. و او چنان پندارد که خوب می کند و نمی داند که تیز بینان عالم دانش و پژوهش، از اموال و اوضاع برون او، احوال درونش را درک می نمایند.
همه گفــتی کو نشان حامـدون
نـی برونت را اثر نی اندرون
رو ملاف از مشک کان بوی پیاز
از دم تو می کند مشکوف راز
و بسیارند که غیبت مسلمانی را می کنند و بعضی از حضار نمی شنوند، بلند می گویند: سبحان الله اما عجب نیست چنین چیزی. تا او خوب متوجه شود و این هر چه می خواهد بگوید. (19)
ج) حکم فقهی غیبت
آن که غیبت را می شوند نیز حکم غیبت کننده را دارد، همچنان که در احادیث وارد شده است و همچنان که غیبت کنندگان، افساد دارند، غیبت شنوندگان نیز چنین اند، زیرا آن کسی که در حضور او غیبت مسلمان می شود، یا به آن خوشحال نمی شود و بدش هم نمی آید و به این جهت منع نمی کند، ولی خوشحال می شود ولی از راه ریا و تزرهد تصدیق نمی کند. بلکه گاه است منع می کند اما قلباً طالب آن است که منع او را نشنوند، و بسا باشد حیله ها برانگیزد که آن غیبت قطع بشود، مثل اینکه تعجب کند، یا بگوید که: من چنین نمی دانستم و او را نوع دیگر شناخته بودم، که آن غیبت کننده بیشتر میل در غیبت کند، و به این سخن ها او را به غیبت وا می دارد. و اینها همه در گناه و حکم با غیبت کننده شریک اند. خلاصه آنکه: گناه شنونده ی غیبت، مثل غیبت کننده است، مگر اینکه در مقام انکار برآید و سخن آن شخص را قطع کند، یا از مجلس برخیزد، و اگر قدرت بر اینها نداشته باشد در دل غضبناک گردد.اگر به زبان گوید: ساکت شود، اما در دل، مایل و طالب باشد، این از اهل نفاق است. پس بر اهل دین لازم است که چنانچه غیبت مسلمانی را بشنوند در مقام انکار برایند و آن را رد کنند و الاّ مستوجب نکال می گردند.حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند که: « هر که مؤمنی را در نزد او ذلیل کنند و او بتواند یاری او بکند و نکند، خدا در روز قیامت او را ذلیل می سازد»(20)و فرمودند: «هر که رد غیبت کند از غیبت، برادر خود را و آبروی او را محافظت کند، حق است بر خدا که در روز قیامت آبروی او را نگاه دارد»(21)و فرمود که: در هیچ مردی نیست که بدی برادر مسلم او در نزد او مذکور شود و او بتواند او را جانبداری و حمایت کند ـ اگر چه به یک کلمه باشد ـ و نکند مگر این که خدای تعالی او را در دنیا و آخرت ذلیل می کند. و هر که بدی برادر مسلمش را در نزد او ذکر کنند و او یاری او کند خدا یاری او کند در دنیا و آخرت. (22)و فرمود: «هر که حمایت کند آبروی مسلمانی را، خدا در روز قیامت ملکی را می فرستد که او را حمایت کند»و فرمود: هر که منت گذارد بر برادر خود و در خصوص غیبت از او که در مجلسی بشود، و آن را رد کند، خدای تعالی هزار در از شر را در دنیا و آخرت از او دور می کند. و اگر بتواند و رد غیبت او را نکند، گناه او هفتاد مقابل ان کسی است که غیبت کرده است. (23)و فرمود: «شنونده غیبت در حکم غیبت کننده است و گوش دهنده ی به غیبت یکی از غیبت کنندگان است.و حضرت صادق علیه السلام می فرمایند: «در غیبت کردن از مسلمانی به منزله ی کفر و شنیدن آن و راضی بودن به آن به منزله ی شرکت است.» (24)شیخ انصاری رحمت الله علیه می فرماید: شاید جهت اینکه وزر شخص شنونده، که غیبت را رد نکرده، از خود غیبت کننده بیشتر است، برای این است که سبب جرات غیبت کننده بر تکرار غیبت آن مؤمن دیگران می شود. (25)امام علی علیه السلام در این زمینه می فرمایند «سامع الغیبه کالمغتاب» شنونده ی غیبت در گناه و عقاب، همانند غیبت کننده است.عمروبن جمیع، از ملازمان امام صادق علیه السلام گوید: روزی حضرت به من فرمود: هر کس که نزد ما می آید، اگر به منظور آموختن فقه و قرآن و تفسیر آمده، او را راه ده و اگر آمده که عیوب مردم را که خدا آنها را مستور داشته فاش سازد، جوابش کنید و او را به خانه ی ما راه مدهید»(26)امام علی علیه السلام می فرمایند: ای مردم! آن کس که از برادرش، اطمینان و استقامت در دین و درستی راه و رسم را سراغ دارد، باید به گفته ی مردم درباره ی او گوش ندهد.آگاه باشید! گاهی تیرانداز، تیر افکند و تیرها به خطا می رود؛ سخن نیز چنین است، درباره ی کسی چیزی می گویند که واقعیت ندارد و گفتار باطل تباه شدنی است، و خدا شنوا و گواه است، بدانید که میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست. (27)
دـ دورو و دو زبان
شیخ انصاری رحمت الله علیه در آخر بحث غیبت مکاسب می فرماید: اگر غیبت کننده از کسانی باشد که در حضور آن شخص که غیبتش را می کند، زبان به مدح و ستایش می گشاید و در غیابش عیبش را می گوید، عذاب چنین شخصی دو برابر است. و در شرع ذوالسانین (دوزبان) خوانده می شود، و در حرمت غیبت در چنین حالی شدیدتر است و در اخبار رسید که در قیامت می آید در حالی که برایش دو زبان از آتش است. (28)
ر ـ فرق غیبت با تهمت
یحیی ازرق گفته است: حضرت ابوالحسن علیه السلام به من فرمود: هر کس در پشت سر مردی دربارۀ آنچه در اوست و مردم می دانند سخن بگوید غیبت نکرده است و هر کس پشت سر مردی درباره آنچه در اوست ولی مردم آن را نمی دانند سخن بگوید، غیبت کرده است و هر کس از چیزی بگوید که در آن شخص نسبت به او بهتان زده است.عبدالرحمان سیابه گفته است: از حضرت صادق علیه السلام شنیدم می فرماید: غیبت این است که درباره ی آنچه خداوند برای برادرت پوشانده سخن بگویی، اما سخن گفتن درباره ی موضوع آشکار او همانند تندی و عجله کردن، غیبت نیست. و بهتان این است که درباره ی آنچه در او نیست سخن بگویی. (29)امام علیعلیه السلاممی فرمایند: اندک غیبت بهتان (یا دروغ بسیار) است. (30)
فصل چهارم
مذمت غیبت
آیات و روایات وارده در حرمت و مذمت غیبت
چون حقیقت غیبت را شناختی، بدان که اعظم مهلکات و اشد معاصی است و به اجتماع جمیع است، و صریح کتاب رب العزه و احادیث پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اثنی عشر علیعم اسلام حرمت آن ثابت است.خداوندتبارک وتعالی می فرماید: «ولا یغتب بعضُکُم بعضا أیحبُ احدکم ان یأکل لحم اخیه میتاً فکرهتموُه»
«غیبت نکنید بعضی از شما بعض دیگر را، آیا دوست می دارد یکی از شما بخورد گوشت برادر خود را در حالتی که مرده باشد؟ پس کراهت می دارید شما آن امر را»(31)و از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت است که فرمودند: «زنهار احتراز کنید از غیبت، به درستی که غیبت، بدتر است از زنا زیرا مردی که زنا می کند و توبه می کند خدا او را قبول می فرماید، ولی غیبت کننده را خدا نمی آموزد تا اینکه غیبت او را که کرده است از او بگذرد.» (32)و فرموده اند که «در شب معراج به قوی گذشتیم که روهای خود را با ناخنهای خود می خراشیدند. از جبرئیل پرسیدم که: ایشان چه کسانی اند؟ گفت: غیبت کنندگان»(33)روزی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به منبر آمدند و خطبه ای در نهایت بلندی خواندند به نوعی که زنان در خانه ها آواز آن سرور را شنیدند و فرمودند که: ای گروهی که به زبان، ایمان آورده اید و دل شما از ایمان خالی است! غیبت مسلمین را مکنید. و عیبجویی ایشان منمایید، که هر که عیبجویی برادر خود کند خدا عیب او را ظاهر می سازد، اگر چه در اندرون خانه ی خود باشد.» (34)و در روز دیگر آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم بر بالای منبر خطبه ای ادا فرمودند و بیان گناه ربا و عقوبت آن را کردند، پس فرمودند: یک درهم از ربا بدتر است از سی و شش بار زنا و آبروی برادر مسلم را ریختن از ربا بدتر است.» (35)و وقتی آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم مردم را امر به روزه فرمودند: گفتند: «احدی به اذن من افطار نکند. چون شام داخل شد، یک یک می آمدند و اذن گرفته افطار می کردند، تا مردی آمد و عرض کرد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم! دو دختر من روزه گرفته اند و حیا مانع ایشان است که به خدمت تو رسند، اذن بفرما تا افطار کنند. حضرت صلی الله علیه و آله و سلمروی مبارک گردانید. آن مرد ثانیاً عرض کرد. باز حضرت صلی الله علیه و آله و سلم روی گردانید. و در مرتبه ی سوم فرمود که: آنها روزه نگرفته اند و چگونه روزه بودند و حال آنکه در همه ی روز گوشت مردم را به غیبت می خوردند. برو ایشان را بگو تا قی کنند. آن مرد بازگشت و ایشان را خبر داد. پس آنها قی کردند و از هر یک پارچه ی خون بسته دفع شد. چون پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلمرا خبر داند فرمود: به خدایی که جان محمد در دست اوست که اگر این در شکم آنها باقی می ماند آتش جهنم آن را می خورد»(36)و از جانب خداوند رحمن به موسی بن عمران علی نبیناوآله وعلیه السلام وحی شد که: «هر غیبت کننده ای که با توبه از دنیا برود و آخر کسی است که داخل بهشت خواهد شد. و هر غیبت کننده ای که بی توبه از دنیا برود اول کسی است که داخل جهنم خواهد شد».(37)و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلممروی است که: «هر که غیبت کند مردم مسلمان یا زن مسلمانی را، خدا چهل شبانه روز نماز و روزه ی او را قبول نمی کند، مگر اینکه آن کسی که غیبت او شده، از او عفو کند.» (38)و فرمودند: «هر که غیبت مسلمانی را بکند، در ماه رمضای اجری از برای روزه او نخواهد بود.» (39)و در حدیثی دیگر از آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم منقول است که: «دروغ گمان کرده است هر که گمان کند حلال زاده است و او گوشت مردم را به غیبت می خورد.» (40)و از امام صادق علیه السلام روایت است که: هر که در حق مؤمنی بگوید امر قبیحی را که خود دیده یا شنیده باشد، آن شخص داخل این آیه ی مبارکه است که : «ان الذین یُحبون ان تشیع الفاحشۀُ فی الذین آمنوا لهُم عذابٌ الیم»یعنی: «به تحقیق کسانی که دوست می دارند که فاش شود امر قبیح و ناشایست در حق طایفه ای که ایمان آورده اند از برای ایشان است عذاب دردناک»(41)و نیز از آن حضرت علیه السلام مروی است که: «هر کس روایت کند از مؤمنی چیزی را که بخواهد او را عیبناک کند و آبروی او را کم کند تا از چشم مردم بیفتد، خداوند ـ عزّتأنه ـ او را از تحت امر خود بیرون می کند و داخل در تحت امر شیطان می کند، و شیطان او را قبول نمی کند».(42)و آن حضرت علیه السلام فرمود: هر که غیبت کند برادر مؤمن خود را بی آنکه عدواتی میان ایشان ثابت باشد، شیطان شریک است در نطفه ی او».(43)و فرمود که: غیبت حرام است بر هر مسلمانی، و آن می خورد و حسنات را، و باطل می سازد، آنها را همچنان که آتش هیزم را می خورد. (44)و اخبار در این خصوص بسیار است. و ذکر همه ی آنها متعسر بلکه متعذر است. و همین قدر که مذکورش کفایت می کند.علاوه بر این، هر که را اندک عقلی بوده باشد می داند که این صفت، خبیث ترین صفات، مصاحب آن، رذیل ترین مردمان است. و بزرگان پیش، بندگی خدا را در نماز و روزه نمی دانستند بلکه در چشم پوشیدن و حفظ خود از پیروی عیب مردم می دانسته اند، و آن را افضل اعمال می شمرده اند، و خلاف آن را صفت منافقین می دیدند، و وصول به مراتب عالیه و درجات رفیعه را موقوف به ترک غیبت می دانسته اند. چون از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم وارد است که «هر که نماز او نیکو باشد و عیال مند باشد و مال او کم باشد و غیبت مسلمانان را نکند با من خواهد بود در بهشت»(45)
و چقدر قبیح است که آدمی از عیوب خود غافل شده در صدد اظهار عیوب مردمان برآید. خاری را در چشم دیگران ملاحظه کند ولی شاخ درختی را در دیده ی خود برنخورد.چون خواهی که عیب دیگران با بگویی اول عیوب خود را یاد کن و درصدد اصلاح آن برآی.پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است: «خوشا به حال کسی که مشغول عیب خود گردد و به عیوب مردم نپردازد»(46)علاوه بر این،هر گاه عیبی را که ذکر می کنی امری باشد که به اختیار او نباشد و از جانب حق تعالی باشد پس مذمت او بر آن غیبت فی الحقیقه مذمت خالق اوست، زیرا هر که چیزی را مذمت می کند سازنده ی او را مذمت کرده است.شخصی به یکی از حکما گفت: «ای زشت صورت! گفت: آفریدن من با خودم نبود که نیکو بیافرینم».و از اعظم مفاسد غیبت، آن است که باعث آن می شود که اعمال خیر آن کسی که غیبت کرده در عوض آن غیبت به نامه ی عمل آن شخص که غیبت او شده ثبت می شود و گناهان این، به دیوان اعمال او نقل می شود. و چه احمق کسی باشد که به واسطه یک سخن، در روز قیامت، وزر و وبال دیگری را متحمل گردد.روایت است که: در روز قیامت بنده ای را به موقف عرصات حاضر سازند و نامه ی عمل او به دست او دهند چون در آن بنگرد از حسنات خود چیزی در آنجا نیابد. عرض کند که: پروردگارا! این نامۀ عمل من نیست! زیرا من از طاعات خویش هیچ در آن نمی بینم. خطاب رسد که: ای بنده! پروردگار تو خطا و سهو نمی کند، اعمال خیر تو به غیبت مردم رفت.و دیگری را می آورند و دیوان او را به دست او می دهند، در آنجا طاعات بسیار و عبادات بی شمار مشاهده می کند، عرض می کند این کتاب من نیست. این اعمال از من به وجود نیامده. خطاب می رسد که: فلان شخص غیبت تو را کرد و این طاعت اوست که عوض به تو داده شده است».پس عاقل باید تأمل کند که آن کسی را که غیبت او می کند، اگر دوست و صدیق اوست چه بی مروتی از بی انصافی است که زبان به غیبت او بگشاید و بدی او را در نزد مردمان گوید، و اگر دشمن اوست چه بی عقلی و سفاهتی است که کسی متحمل وزر و وبال دشمن خود گردد، و اگر طاعتی اندوخته باشد به او دهد. (47)رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: «کسی که از مؤمنی غیبت کند به آنچه در اوست، خداوند بین این شخص و آن مؤمن در بهشت جمع نخواهد فرمود و کسی که از مؤمنی غیبت کند به چیزی که در او نیست عصمت دینی بین هر دو پاره می شود. پس غیبت کننده از آن مؤمن جدا می شود و همیشه در جهنم است و بدجایگاهی است».شهید ثانی از حضرت صادقعلیه السلام و از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت می کند که: «نزدیکترین حالات به کفر، آن است که شخص از دیگری کلمه ای بشنود و آن را ضبط کند تا او را با آن رسوا نماید، چنین اشخاصی در آخرت بهره ای ندارند.» (48)پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: وقتی در انجمنی که تو هستی درباره ی مردی بد می گویند آن مرد را یاری کن و آن گروه را از بدگویی باز دار و از آنجا برخیز.
و فرمود که: زبان خود را از بدگویی مسلمانان بازدارید، اگر کسی مرد درباره ی او به نیکی سخن گویید.
همچنین: غیبت آن است که برادر خود را به چیزی که دوست ندارد یاد کنی.و فرمود: کفاره ی کسی که عیب وی کرده ای این است که برای او آمرزش بخواهی.و نیز فرمودند: غیبت فاسق ناروا نیست.و فرمود: هر چیزی که دوست نداری روبروی برادر خویش کنی غیبت است.و فرمود: هر که مردی را به صفتی که در او هست یاد کند غیبت وی کرده است.همچنین: غیبت مسلمانان مکنید و در جستجوی عیوب آنها نباشید. (49)
سکونی از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: غیبت در دین مرد مسلمان شتابنده تر از خوره در تن اوست. و باز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: نشستن در مسجد به انتظار نماز عبادت است تا آنگاه که سخن نگوید: گفتند: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چگونه سخن نگوید؟ فرمودند: غیبت نکند.یکی از اصحاب روایت کرده که حضرت صادق علیه السلام فرمودند: هر کس درباره ی مؤمن آنچه را دیدگانش دیده و گوش هایش شنید، بگوید از کسانی است که خداوند عزیز درباره شان فرمود: «همانان برای کسانی که دوست دارند رشتی در میان مؤمنان آشکار شود، عذابی دردناک است.» (50)داوود سرحان گفته است: از حضرت صادق علیه السلام درباره ی غیبت پرسیدم فرمودند: غیبت این است که دربارۀ برادر دینی ات آنچه نکرده بگویی و کاری را که خداوند بر او پوشانده و حد شرعی ندارد، آشکار کنی. (51)امام علی علیه السلام در طی احادیث زیادی دربارۀ غیبت می فرمایند:
شنونده ی غیبت یکی از غیبت کنندگان است.بر تو باد به دوری از غیبت، زیرا که تو را نزد خدا و مردم دشمن کرده و اجر و پاداش تو را باطل می کند.دردناکترین مردم غیبت کننده است.دشمن ترین مردم به سوی خدا غیبت کننده است.براستی که یاد غیبت (یعنی یاد کسی به غیبت) بدترین بهتان است.یادکردن کسی به بدی غائبانه بدترین بهتان است.غیبت کردن علامت منافق (و دورو) است.غیبت کردن رنج (و یا منتهای طاقت و کوشش) فرد ناتوان است.غیبت خورش سگ های جهنم است (ممکن است سگهای جهنم غیبت کنندگان بوده و یا غیبت کننده ها غذای سگ ها باشند و یا اصال غیبت به صورت غذای سگ ها در آید، و یا چنین تعبیری مبالغه در بدی آن باشد)شنونده غیبت یکی از دو غیبت کننده است.شنونده غیبت شریک غیبت کننده است.هر که به غیبت مردم حریص باشد، دشنام داده می شود.گوش دهندۀ به غیبت مانند گویندۀ آن است.نفست را به غیبت عاده مده، زیرا عادت کننده آن بزرگ گناه است.(تتمه کلامی است از خطبه 140 نهج البلاغه که در نهی از غیبت مردم فرموده است) آی بنده خدا در عیب بنده ای به گناهش شتاب مکن که شاید او آمرزیده شده باشد، و بر نفس خود از گناه کوچک ایمن مباش شاید که به آن مذب گردی. (52)رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به واسطه ی زنا مردی را سنگسار فرمود. یکی از حضار به رفیقش گفت: این شخص در جایگاه خود کشته شد مثل سگ. پس از آن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم با آن دو نفر به مُرداری عبور کردند. فرمود به آنها با دندان های خود از گوشت این مردار بکنید. عرض کردند: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، از گوشت مردار بخوریم! فرمود: آنچه از برادرتان به شما رسیده گندش بیش از این است!»آری، رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلمبه قوت نور بصیرت و مشاهده می دید عمل آنها را که گندش از مردار بیشتر است و صورت آن فضیحتر و فظیع تر است.و در روایات دیگر است که غیبت کننده در روز قیامت گوشت خود را می خورد.باقرالعلوم علیه السلام فرمودند: در معراج، رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عرض کردند: «ای پروردگار چگونه است حال مؤمن پیش تو؟ فرمود: ای محمد، کسی که اهانت کند برای من دوستی را، پس به تحقیق ظاهر شده است به حاربه ی با من و من سریعتر هستم به سوی یاری کردن دوستان خودم از هر چه.»پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند: آتش سریع تر در سوزاندن و فانی کردن چیز خشک نیست از غیبت در فنا ونابودی حسنات بنده. از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حدیث شده که آورده شود و روز قیامت یک نفری در یشگاه حق، نگاه داشته شود و کتابش به او داده شود. پس حسنات خود را در آن نبیند. گوید: خداوندا، این کتاب من نیست!نمی بینم در این حسنات خود را به او گفته شود: همانا پروردگار تو گمراه نیست و نیسان نکند، از بین رفت عمل تو به واسطه غیبت کردن از مردم. پس از آن، و دیگری آورده شود و داده شود به او کتابش. پس در آن طاعتهای بسیار ببیند. بگوید: بار الها؛ این کتاب من نیست زیرا که من این طاعت را نکردم! گفته شود به او فلانی غیبت تو کرده، پس داده شد حسنات او به تو»از پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم منقول است که در اول مرتبه ی کفر آن است که شخص شنود از برادر خود کلمه ای را و حفظ کند آن را و بخواهد مفتضح کند او را به واسطه آن کلمه. برای چنین اشخاصی نصیب و بهره ای نیست. (53)آری آبروی برادر مسلمان همچون گوشتن تن اوست، و ریختن این آبرو به وسیله غیبت و افشای اسرار پنهانی همچون خوردن گوشتن تن اوست و تعبیر به «مرده» به خاطر آن است که «غیبت» در غیاب افراد صورت می گیرد که همچون مردگان قادر به دفاع از خویشتن نیستند.و این ناجوان مردانه ترین سخنی است که ممکن است انسان دربارۀ برادر خود روا دارد. آری این تشبیه بیانگر زشتی فوق العاده غیبت و گناه عظیم، آن است»(54)
« یا ایها الذین آمنو علیکم اَنفسکم لا یضرّکم مَن ضلّ اذاهتدیتم»(55)
«ای کسانی که ایمان آورده ای بر شما باد رعایت نفس خودتان، چه آنان که گمراه شدند گمراهیشان به شما ضرر نمی رساند اگر شماه راه را از دست ندهید»خداوند سبحان در این آیه شریفه برای مؤمنین و غیر مؤمنین در راه فرض فرموده که هر دو منتهی به سوی خدای سبحان است و مؤمنین را دستور می دهد به اینکه به خود بپردازند و از دیگران که اهل ظلالتند صرف نظر کنند و در زمرۀ آنان و جزو آنان قرار نگیرند و از گمراهی شان نهراسند و بدانند که حساب گمراهان با پروردگار آنان است نه با مؤمنین، مؤمنین مسئول کار آنها نیستند تا بنشینند و سر به گریبان فرو برده و دربارۀ گمراهی آنان فکر کنند.پس بر مؤمن لازم است که به کار خود و هدایت خود بپردازد و ضلالت شیوع گناهانی که از مردم می بیند او را نلغزاند و مردم او را مشغول نکنند، او هم خود به کار مردم نپردازد، حق، حق است گر چه مردم ترکش کنند، باطل باطل است گرچه دو دستی آنرا بگیرند. (56)حضرت امام صادقعلیه السلام فرمود کسی که به منظور عیب جویی و آبروریزی مؤمنی سخنی نقل کند تا او را از نظر مردم بیندازد، خداوند او را از ولایت خودش بیرون کرده و به ولایت شیطان واگذار می کند، اما شیطان هم او را نمی پذیرد.حضرت امام باقرعلیه السلام می فرماید: وقتی قیامت برپا شد عده ای می بینند پروندۀ آنها خالی از حسنات است. می گویند: بارالها! پس چرا چنین است؟ پاسخ می شنوند، غیبت های شما اعمال صالحتان را خورده است، همانگونه که آتش علف های خشک را می خورد. (57)
فصل پنجم
تجویز غیبت
موارد جواز غیبت
چند موضع است که غیبت در آنجا جایز است:
اول: «تظلم» و «استغاثه» کردن در ترد کسی که احقاق حق او تواند کرد، و انتقام ظالمی که بر او شده تواند کشید، یا اعانت او را تواند نمود. و لیکن شرط آن است که در شکایت ظالم، به خصوص ظلمی که بر او واقع شده اکتفا نماید و زبان به اظهار عیبی دیگر از آن ظالم نگشاید.
دوم: اظهار عیوب شرعیه ی کسی را کردن به قصد امر به معروف و نهی از منکر برای رضای خدا، نه به قصد رسوائی او بر وفق هوی و هوس. و این باید در جایی باشد که فیاده در رفع منکر بکند و بر وفق شریعت باشد، نه در نزد ظالم بی باکی که از شرع تجاوز کند، یا در جایی که فایده ای بر آن مترتب نشود.
سوم: در نصیحت کسی که با تو مشورت کند. در خصوص معامله کردن با کسی، یا شراکت، یا دادوخواست، یا رفاقت و امثال آن. که در این صورت ذکر عیبی از آن شخص که مدخلیتی در آن باب دارد جایز است، به شرطی که احتیاج به ذکر آن عیب باشد. اما اگر احتیاج نباشد و به همین قدر گفتن که: من صلاح تو را نمی دانم و نحو آن، اکتفا بشود باید به همین اکتفا کرد و تصریح به عیب آن شخص نکرد.
چهارم: ارشاد و نصیحت مؤمنی هر گاه با فاسق بداخلاقی مصاحبت و «اختلاط» نماید و از احوال او مطلع نباشد، و مظنه ی آن باشد که اعمال بد او به رفاقت در این مؤمن سرایت کند. در این صورت نیز اظهار نمودن عیوبی که در این مطلب «دخل» دارد جایز است.
پنجم: اظهار کردن عیوب خفیه ی مریض نزد طبیت به جهت معالجه.
ششم: اظهار عیوب شاهد و راوی حدیث به جهت «حرج» نمودن شهادت او، یا ردّ حدیث او. ولیکن در این خصوص باید به قدری که حرج او بشود اکتفا نمود، و در نزدیکی باشد که می خواهد به شهادت یا حدیث او عمل کند.
هفتم: اظهار عیب عالمی یا حاکم شرعی که قابلیت فتوی و حکم نداشته باشد و متصدی آنها شود، از برای ردّ فتوی و حکم او، هر گاه کسی از احوال او بپرسد، یا فتوی یا حکم مخالف حقی از او صادر شده باشد.
هشتم:هر گاه کسی مشهور به لقبی باشد که دلالت بر عیبی از او کند، مثل «شل و لنگ» و «لوچ و دوبین» و امثال اینها، که شناسانیدن او با آن لقب، ضرر ندارد، هر گاه به نوعی دیگر ممکن نباشد و از شنیدن، او را ناخوش نیاید. اما هر گاه اکراه داشته باشد یا ممکن باشد شناسانیدن او به عبارتی دیگر، جایز نیست.
نهم:هر گاه مجادر به صنعتی باشد و مضایته از اظهار نداشته باشد، بلکه آن را اظهار کند، یا علاناً مرتکب آن باشد غیبت او در آن فسق ضرر ندارد اگر چه او را ناخوش آید. بلکه اظهر آن است که غیبت چنین شخصی مطلقاً جایز است، اگر چه در صنعتی باشد که آن را ظاهر نکند و از اظهار آن مضایته داشته باشد.
دهم:شهادت دادن در موضعی که باید شهادت داد، چه در حق النّاس یا حق الله.
یازدهم:در رد اقوال اهل بدعت و ضلالت.
دوازدهم:غیبت کفار و کسانی که مخالف مذهب شیعه ی «اثنی عشریه اند»، که در این صورت نیز اقوی جواز غیبت آنهاست.
سیزدهم:کسی که خود را منسوب به دیگری نماید و منسوب به او نباشد جایز است رد غیبت او را کردن.
چهاردهم:غیبت غیرمعینی یا طایفه ی غیر معینی ای که کسی نفهمد که مراد کیست، آن نیز جایز است. مثل اینکه بگویی: امروز گرفتار احمقی یا نادانی شدم، یا فاسقی چنین گفت و چنین کرد و امثال اینها، به شرطی که آن شخص بر شنونده مداوم نباشد، و هر گاه بعضی امارات و علامات باشد که معلوم شود کیست، اظهار عیب او حرام است. (58)
مواردی که بعضی از علماء حکم به تجویز غیبت کرده اند:
و چند موضع دیگر هست که بعضی از علماء تجویز غیبت در آنها کرده اند:
اول:هر گاه دو کس مطلع باشند بر عیب شخصی، در این صورت بعضی تجویز کرده اند که یکی از آن دو کس آن عیب را با یکی دیگر، تقریبی ذکر کنند.
دوم:غیبت جمعی که محصور نباشد، مثل اینکه بگوید: فلان طایفه، یا اهل فلان ده، یا اهل فلان، فلان عیب را دارند.
سوم:کسی که اصرار بر معصیتی داشته باشد، یعنی گفته اند: جایز است ذکر آن معصیت از او.
چهارم:و ذکر عیبی از کسی که اگر بشنود مضایته نداشته باشد، اگر چه عیب شرعی نباشد، یا عیب شرعی باشد اما مجاهر به آن نباشد.
و حق آن است که در همه ی این چهار صورت نیز غیبت حرام است و دلیلی بر استثنای آنها نیست. (59)
و باید دانست که غیبت کردن همانطوری که گفتن آن بدو گناهست شنیدن و رضایت داشتن به آن نیز گناهست که گوینده و شنونده در گناه مساوی خواهند بود، مگر آنکه شنونده اگر می تواند گوینده را منع کند و اگر نتوانست از آن مجلس برخیزد و اگر آن نیز میسر نشد در دل مشغول کاری باشد و گوش به حرف او ندهد و در مواردی غیبت استثنا شده یعنی غیبت کردن یا واجب یا جایز شده است که شرح آن داده شد. (60)
فصل ششم
ضرر های غیبت
ضررهای اجتماعی غیبت
چنانچه این معصیت کبیره و این موبقه ی عظیمه از مفسدات ایمان و اخلاق و ظاهر و باطن است و در دنیا و آخرت انسان را منجر به رسوایی و بی آبرویی می کند، از این جهت از بسیاری از معاصی قبح و فسادش افزون می باشد.یکی از مقاصد بزرگ شرایع و انبیاء عظام سلام الله علیهم توحید کلمه و توحید عقیده است، و اجتماع در امور مهم و جلوگیری از تعدیات ظالمان ی ارباب تعدی است، که مستلزم فساد بنی الانسان و خراب مدینه ی فاضله است. و این مقصد بزرگ، که صلح اجتماعی و فردی است انجام نگیرد مگر در سایه ی وحدت نفوس و اتحاد و صداقت قلبی و صفای باطنی و ظاهری؛ و افراد جامعه به طوری شوند که نوع بنی آدم تشکیل یک شخص دهند، و جمعیت به منزله ی یک شخص باشد و افراد به منزله ی اعضاء و اجزاء آن باشد؛ و تمام کوششها و سعی ها حول یک مقصد بزرگ الهی که صلاح جمعیت و فرد است، چرخ زند. و اگر چنین مودت و اخوتی در بین یک نوع یا یک طالیفه پیدا شد، غلبه کنند بر تمام طوایف و مللی که بر این طریقه نباشند. از مراجعه به تواریخ، خصوصاً تاریخ جنگ های اسلام و فتوحات عظیمه ی آن، مطلب خوب روشن می شود، که در اوایل طلوع این قانون الهی چه فتوحات بزرگی کردند، و در اندک زمانی به سلطنتهای بزرگ آن زمان، که عمده ی آن ایران و روم بود، غلبه کردند و با عده ی کم بر لشگرهای گران و جمعیت های بی پایان غالب شدند. و پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم عقد اخوت بین مسلمین در صدر اقل اجرا فرموده و اخوت بین تمام مؤمنین برقرار شد.مسلمین مأمورند به دوستی و مواصلت و نیکویی به یکدیگر و مودت و اخوت. و آنچه این عقد مواصلت و اخوت را بگسلد و تفرقه در بین جمعیت اندازه، مبغوض صاحب شرع و مخالف مقاصد بزرگ اوست که موجب کینه و حسد و بغض و عداوت شده و ریشه ی فساد در جمعیت شده و درخت نفاق و دورویی در آنها ایجاد می کند. و وحدت و اتحاد جامعه را گسسته می-کند، و پایه ی دیانت را سست می کند. و از این جهت بر فساد و تبع آن افزوده گردد.پس بر هر مسلم غیور دینداری لازم است برای [حفظ] شخص خود از فساد و نوع اهل دین از نفاق و نگهداری حوزه ی مسلمین و نگهبانی وحدت و جمعیت و احکام عقد اخوت، خود را از این رذیله [حفظ] کند و آنها را نهی از این عمل قبیح نماید؛ و اگر تاکنون این عمل زشت [بوده] از آن توبه کند، و در صورت امکان و عدم فساد، از صاحبش استحلال نماید، و الا برای او استغفار کرده، و ترک این خطیئه را نموده، و ریشه ی صداقت و وحدت و اتحاد را در قلب خود کشت کرد، تا از اعضای صالحه ی جامعه به شمار آید و یکی از اجزای دخلیه در چرخ اسلام باشد. (61)
فصل هفتم
معالجه ی غیبت
الف) معالجه اجمالی
ب) معالجه تفصیلی
معالجه ی اجمالی و تفصیلی مرض غیبت
الف) معالجه ی اجمالی مرض غیبت
برای مرض غیبت کردن دو نوع معالجه است: یکی بر سبیل اجمال و دیگری تفصیل.اما معالجه ی آن بر سبیل اجمال آن است که دیده ی بصیرت بگشایی و در آیات قرآن و احادیث متکثره که در باب مذمت این صفت خبیثه وارد شده و تتبع نمایی، و از غضب حق ـ سبحانه و تعالی ـ و عذاب روز جزا یادآوری. و بعد از آن، مفاسد دنیایی آن را به نظر آوردی؛ زیرا گاه است که غیبت آن کسی را که می کنی به او برسد و این منشاء بغض و عداوت او گردد و در مقام اهانت یا غیبت یا اذیت تو برآید. پس از اینها تأمل کنی که اگر کسی غیبت تو را در نزد غیر بکند چگونه آزرده و خشمناک خواهی شد. و بعد از اینها متوجه ی زبان خود باشی و مراقب احوال آن شوی که آن را به غیبت بگشایی، و هر سخنی که خواهی بگویی ابتدا در آن تأمل کنی، اگر آن را متضمن غیبتی یافتی خود را از آن نگاه داری تا عادت کنی. (62)
ب) معالجه ی تفصیلی مرض غیبت
و اما معالجه ی تفصیلی آن، آن است که باعث و سبب غیبت کردن خود را پیدا کنی و سعی در قطع آن نمایی. و بیان این مطلب، آن است که از برای غیبت کردن، اسبابی چند است.
اول:غضب، زیرا در این وقت به مقتضای طبع، زبان به مذمت او می گشایی تا به آن وسیله غیظ خود را فرو نشانی.
دوم:عداوت و کینه است، که با کسی دشمنی داشته باشی و از عداوت بدی او را ذکر کنی.
سوم:حسد است، چنان که مردم کسی را تعظیم و تکریم کنند یا او را ثنا و ستایش گویند، و تو از راه حسد متحمل آن نتوانی شد، و به این سبب مذمت او کنی و عیوب او را ظاهر سازی.
چهارم:محض مزاح و شوخی نمودن و اوقات به خنده و لهو و لعب گذرانیدن به نقل احوال و اقوال و افعال مردم، بدون قصد اهانت و خواری رسانیدن.
پنجم:قصد استهزا و اهانت رسانیدن است، زیرا استهزا، چنانچه در حضور است غایبانه نیز متحقق می شود.
ششم:فخر و مباهات است، یعنی اراده کنی که فضل و کمال خود را ظاهر سازی و به وسیله ی پست کردن غیر.
هفتم:امری قبح از کسی صادر شده باشد و آن را به تو نسبت داده باشند. و تو خواهی از خود دفع کنی، گویی: من نکرده ام و فلان کس کرده.و علاج این آن است که بدانی که به غیبت آن شخص، داخل غضب الهی می شوی.
هشتم:تو را نسبت دهند به امر قبیحی و خواهی قبح آن را برطرف کنی، از این جهت می گویی: فلان شخص این امر را نیز مرتکب شده.
نهم:از بواعث غیبت، موافقت و همزبانی با رفیقان است، یعنی چون هم صحبتان خود را مشغول پلیدی ببینی، تصور کنی که اگر ایشان را منع کنی یا با ایشان در آن پلیدی، موافقت نکنی از تو تنفر کنند و تو را زشت شمارند. و به این جهت تو نیز با ایشان هم مشربی کنی تا به صحبت تو رغبت نمایند.
دهم:چنان مطنه کنی که شخصی در نزد بزرگی زبان به مذمت تو خواهد گشود، یا شهادتی که از برای تو ضرر دارد خواهد داد، بنابراین، صلاح خود را در آن بینی که پیش دستی کنی و او را در نزد آن بزرگ معیوب وانمایی، که بعد از این صخن او در حق تو بی اثر، و کلام او از درجه ی اعتبار ساقط باشد.
یازدهم:ترحم کردن است بر کسی، زیرا می شود که شخصی چون دیگری را مبتلا به نقصی یا عیبی ببیند دل او بر او مخزون گردد و اظهار حزن خود را نماید، و در آن اظهار صادق باشد، چنان که شخصی در نزد بعضی پست و بی اعتبار شده باشد و آن را نزد دیگران اظهار نمایی. (63)
فصل هشتم
کفاره ی غیبت و جبران آن
غیبت از جمله گناهانی است که مشتمل بر دو حق، یعنی حق الله و حق الناس، می باشد. یعنی غیبت کننده از دو جهت مدیون است اول نسبت به خدای تعالی که مخالفتش را مرتکب شده، دوم نسبت به کسی که آبرویش به وسیله ی غیبت مورد حمله قرار گرفته است. لذا کسی که می-خواهد از این گناه توبه کند باید از هر دو جهت تسویه حساب نماید.»برای ادای حق الله طبق قاعده ی عمودی توبه بر غیبت کننده واجب است پشیمان شده از کردار خویش، متأسف باشد به این امید که بدین وسیله از حق خدا پاک شود. اما برای ادای حق الناس قاعده این است که از صاحب حق که غیبتش را کرده است طلب حلیّت کند.غیر از این قاعده بعضی از احادیث نیز بر این حکم دلالت دارند.ولی از بعضی اخبار چنین استفاده می شود که برای خروج از حق الناس استغفار برای کسی که غیبتش را کرده است کافی است.به تبع این اخبار به ظاهر متعارض در بین علما دو قول متعارض پیدا شده است، گروهی قائل به وجوب استحلال و گروه دیگری قائل به کفایت استغفار شده اند.امام صادق علیه السلام می فرماید: از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سؤال شد: کفاره ی غیبت چیست؟فرمود: این است که هر گاه کسی را که غیبتش را کرده ای به یاد آوری برای او طلب مغفرت کنی. در کتاب علل الشرایع از حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که فرمود: غیبت از زنا سختر است.سؤال شد: یا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم علتش چیست ؟
فرمود: زیرا زنا کار توبه می کند و خدا توبه اش را می پذیرد، ولی غیبت کننده توبه می کند اما خدا توبه اش را نمی پذیرد تا طرف مقابلش او را حلال کند.هر یک از این دو روایت دلیلی بر یکی از دو قول هستند.ولی روایتی از امام صادق علیه السلام رسیده است که می تواند جامع بین دو قول باشد حضرت فرمود:اگر غیبت کسی را کردی و او با خبر شد باید از او طلب حلیت کنی ولی اگر مطلع نشد برایش طلب مغفرت کن.
دلیل این حکم این است که اگر شخص غیبت شده اطلاع نداشته باشد طلب حلیت از او به منزله ی خبر دادن و موجب برانگیختن فتنه و برافروختن آتش کینه است.اگر شخص غیبت شده به سبب مرگ یا مسافرت از دسترس خارج شده باشد مثل کسی است که از غیبت خبر ندارد و استغفار کفایت می کند. (64)شیخ طوسی رحمت الله علیه در شرح تجرید بر اساس حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می-فرماید: اگر غیبت شونده، غیبت را شنیده است، جبران آن به این است که نزد او برویم و رسماً عذرخواهی کرده و حلالیت خواهیم، اما اگر نشنیده است، باید هر گاه یادی از غیبت شونده کردیم، برای او استغفار نماییم. «انّ کفّارۀ الغیبۀ أن تستغفر لمن اغتبلۀ کلّما ذکرتَه»(65)
نتیجه
از گناهانی که کبیره بودنش به واسطه وعده ی عذابی است که در قرآن و روایات بسیاری بر آن داده شده، غیبت کردن است.و شارع مقدس از این جهت از غیبت نهی فرموده که غیبت اجزای مجتمع بشری را یکی پس از دیگری فاسد می سازد، و از صلاحیت داشتن آن آثار صالحی که از هر کس توقعش می رود ساقط می کند، و آن آثار صالح عبارت است از اینکه هر فرد از افراد جامعه با فرد دیگر بیامیزد و در کمال اطمینان خاطر و سلامتی از هر خطری با او یکی شود و ترسی از ناحیه او به دل راه ندهد، و او را انسانی عادل و صحیح بداند و در نتیحه با او مأنوس گردد، نه اینکه از دیدن او بیزار باشد و او را فردی پلید بشمارد. در این هنگام است که از تک تک افراد جامعه آثاری صالح عاید جامعه می گردد و جامعه عیناً مانند یک تن واحد متشکل می شود. و اما اگر در اثر غیبت و بدگویی از او بدش بیاید و او را مردی معیوب بپندارد، به همین منظور با او قطع رابطه می کند. و این قطع رابطه را هر چند اندک باشد، وقتی در بین همه افراد جامعه در نظر بگیریم آن وقت می فهمیم که چه خسارت بزرگی به ما وارد آمده، پس در حقیقت عمل غیبت و این بلای جامعه سوز به منزله خوره ای است که در بدن شخص راه یابد، و اعضای او را یکی پس از دیگری بخورد، تا جایی که به کلی رشتۀ حیاتش را قطع سازد.
پی نوشت ها :
1. سوره حجرات آیه 12
.2 مجمع البیان ج9، ص 137
3.وسائل الشیعه ج 8 ص 600 و 604
4. فرهنگ فارسی محمد معین
5. فرهنگ فارسی معین
6. معراج السعاده ص 497
7. بحار الانوار، ج 75، ص 222
8.همان
.9 جامع السعادات ج2، ص294
.10 به نقل از رساله حقوق امام سجادعلیهالسلامشرح فراقی، ص65
11. به نقل از رساله حقوق شرح فراقی ص 66 (اربعین حدیث، ص33)
12 .ترجمه رساله حقوق امام سجادعلیهالسلام ص 44
13. مستدرک ج 9 ص20
14.سکوت
.15 شرح رساله حقوق امام سجادعلیهالسلام فراقی ص 68
16. سوره واقعه آیه 80
17. شرح مراتب طهارت ص 33
18. بحار الانوار ج 75 ص 224
19. معراج السعاده ص 498
20 . بحار الانوار ج 75 ص226
21 . همان
22 . همان
23 . همان
24 . به نقل از گناهان کبیره ص 283
25 . گناهان کبیره ص 283
26 . سیمای روزانه فرد مسلمان ص 117
27 . نهج البلاغه دشتی صفحه 261
28 . گناهان کبیره صفحه 285
29. اصول کافی ج 4 ص73
30. غررالحکم ج2
31 . سوره حجرات آیه 12
32. بحار الانوار ج 75 ص222
33 . همان
34 . محجه البیضاء ج 5 ص 251 و 252
35 . بحار الانوار ج 75 ص 222
36 . محجه البیضاء ج 5 ص252
37 . بحار الانوار ج 75 ص 222
38. بحارالانوار ج 75 ص 258
39 . همان
40 . وسائل الشیعه ج 8 ص 600 ح 16
41 . اصول کافی ج 2 ص357 ج 2
42 . اصول کافی ص 358 ج 1
43 . بحار الانوار ج 75 ص250 ج 21
44 . همان ص 257 ج 48
45. جامع السعادات ج 2 ص205
46 . بحارالانوار ج 75، ص229
47 . معراج السعاده، ص502
48 . گناهان کبیره ج 1، ص 274
49 . نهج الفصاحه، انتشارات خاتم الانبیاء ص 389
50. سوره نور آیه 19
51 . اصول کافی، ج 4 ص71
52. غررالحکم ج2، ص839
53 . شرح چهل حدیث امام، ص303
54 . تفسیر نمونه ج22، ص184
55 . سوره مائده آیه 105
56 . تفسیر المیزان، انتشارات اسلامی، ج6 ، ص240
57 . نسیم حیات جزء 26 ص260
58 . معراج السعاده، ص 507.
59 . معراج السعاده، ص 508.
60 . تفسیر مخزن العرفان، ج 12 ، ص252.
61. امام خمینی رحمت الله علیه، شرح چهل حدیث، ص 309.
62 . ملا احمد نراقی، معراج السعاده، ص 503.
63. معراج السعاده، ص 504.
64 . اخلاق شبر ، ص 241.
65. تفسیر نور، ص 111، آیه 13.
فهرست منابع و مآخذ
قرآن مجید
1.نهج الفصاحه، پاینده،ابراهیم،اصفهان،انتشارات خاتم الانبیاء،چاپ اول،1383
2.نهج البلاغه،دشتی،محمد،قم،چاپ چهارم،انتشارات مشرقین،1378
3.اصول کافی،کلینی رازی،صادق حسن زاده،قم،چاپ اول،1383
4.بحار الانوار، مجلسی،محمدباقر،میدلاین
5.گفتارهای امیرالمومنینعلیهالسلام،شیخ الاسلامی،حسین،قم،چاپ سوم،صدر،بی تا
6.معراج السعاده ،نراقی،احمدبن محمدمهدی،تهران،چاپ دهم،انتشارات فراروی،1381
7.جامع السعادات، نراقی،محمدمهدی،میدلاین
8.مستدرک الوسائل،نوری طبرسی،حسین،میدلاین
9.تفسیرالمیزان ،طباطبایی،محمدحسین،مترجم محمدباقرموسویهمدانی،قم،دفترانتشارات اسلامی،1388
10.تفسیر مخزن العرفان ،بانو مجتهدۀ امین،چاپ نشاط اصفهان،1371
11.تفسیر نور،قرائتی،محسن،تهران، مرکزفرهنگی درسهایی از قرآن،چاپ دوم،1375
12.تفسیرنمونه ، مکارم شیرازی، ناصر، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهل و چهارم ، 1382
13.گناهان کبیره،دستغیب،عبدالحسین،قم،دفترانتشارات اسلامی،چاپ هفدهم،1383
14.ترجمه رسالۀ حقوق ،امام سجادعلیهالسلام،مترجم محمدجوادمولوی نیا،قم،موسسه انتشاراتی امام عصر،چاپ اول،1383
15.رساله حقوق امام سجادعلیه السلام شرح نراقی،حیدری نراقی،علی محمد،قم،انتشارات مهدی نراقی،چاپ اول،1384
16.شرح چهل حدیث ،موسوی خمینی،روح الله،تهران،موسسه تنظیم ونشرآثارامام خمینی،چاپ سوم،1372
17.وسائل الشیعه، حر عاملی،محمدبن حسن،میدلاین
18.مجمعالبیان ،
19.شرح مراتب طهارت،صمدی آملی،داوود،قم،انتشارات آلعلیعلیه السلام،چاپ اول،1380
20.نسیم حیات،بهرامپور،ابوالفضل،بی جا،چاپ دوم،ناشرآوای قرآن،1386
21.سیمای روزانه فرد مسلمان،صادق نیا،مهراب،قم،موسسه بوستان کتاب قم،چاپ اول،1382
22.قاموس قرآن ،قرشی،علی اکبر،قم،انتشارات دارالکتب الاسلامی،چاپ سیزدهم،1378
23.محجه البیضاء،فیض کاشانی،مصحح علی اکبر غفاری،قم،دفترانتشارات اسلامی،بی تا
24.فرهنگ فارسی ،معین،محمد،تهران،چاپ پانزدهم،امیرکبیر،1379
25.اخلاق ، شبر ،عبداله، مترجم محمدرضا جباران ، قم ، مؤسسه انتشارات هجرت ، چاپ ششم ، 1380