تشویق قرآن به تحقیق و دور انداختن آرزو

تشویق قرآن به تحقیق و دور انداختن آرزو

نویسنده: عبدالله جوادی آملی

هر چند بعضی از مضامین قرآن مبتنی بر تعبّد محض است، ولی معارف اولیه ی آن بر جمیع مراتب یقین، علم الیقین و عین الیقین و حق الیقین پایه گذاری شده است؛ گرچه یقین کم تری چیزی است که میان مردم قسمت شده است و شمار اندکی از انسان ها از آن بهره مندند و رزقی بهتر از آن نصیب آنان نگشته است.
حضرت رضا (علیه السلام) فرمودند: ایمان یک درجه از اسلام بهتر است و تقوا یک درجه از ایمان. چیزی برتر از یقین به بین آدم عطا نشده است؛ إنّ الإیمان أفضل من الإسلام بدرجه، والتقوی أفضل من الإ‌یمان بدرجه و لم یعط بنوآدم أفضل من الیقین. (1)

بنیاد زندگی انسانی
از قرآن کریم بر می آید که یکی از بارزترین مصادیق استوارترین راه که قرآن به آن هدایت می کند، پایه گذاری زندگی بر پایه ی تحقیق و پرهیز از هر آرزوی دروغین و غلط است که بر پایه ی عقل یا نقل قطعی نباشد. زیرا انسان در هر جایگاهی که باشد، از ره آوردهای عقل و وحی برخوردار است که او را به راه راست هدایت می کند.
از این رو، باید در زندگی خود حق جو باشد؛ چه تابع و مطیع باشد یا پیشوا و فرمانده؛ (وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ
). (2) چون ظهور آیه در آن است که جاهلی که در جهل خود مقلّد است، درباره ی خدا از روی جهل تقلیدی به جدال بر می خیزد و از هر شیطانی که او را رهبری کند و بر او برتری یافته، زمامش را به دست گیرد، پیروی می کند. پس هر پیروی به جهت در امان ماندن از اطاعت هر رهبر شیطانی که از فرمان خدا سرپیچی می کند، گریزی از تحقیق ندارد. جاهل در تقلیدش حق ندارد از مقلّد دیگری مثل خودش تقلید کند، بلکه ناگزیر است که در تقلیدش محقّق باشد تا اطاعتش را به علم حقیقی مستند سازد، نه به گمان تقلیدی. زیرا چنین گمانی برای راهیابی به حق سودمند نیست. پس بر پیرو مطیع واجب است که تحقیق کند، تا در سرگردانی اطاعت از آن شیطان سرکش واقع نشود که بر او فرض شده، هر کس او را به ولایت بپذیرد، حتماً گمراهش می کند و به عذاب سوزان جهنّم می کشاند.
ضرورت تحقیق کردن پیشوای مطاع و ضرورت تحقیق کردن کسی که دیگران از او اطاعت می کنند، از این آیه ی شریفه روشن می شود: (وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا کِتَابٍ مُّنِیرٍ
* ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَنُذِیقُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ عَذَابَ الْحَرِیقِ
). (3) زیرا بر پایه ی ظهور آیه، جاهلی که پیشوای غیر خود می شود، بدون داشتن آگاهی عقلانی و وحی آسمانی درباره ی خداوند به جدال می پردازد؛ آنگاه از آن روی می گرداند، گویا حقی نیست که به آن اعتنایی کند و وحی ای نیست که نزد آن خاضع باشد و پیشوایی می شود که جاهلان او را پیروی می کنند و چنین پیشوایی آنان را به گمراهی می کشاند.
بنابراین، مردمان نباید از پیشوایی فرمان برند، مگر پس از احراز آگاهی و هدایت او، و این در گرو تحقیقی است که قرآن جوامع بشری را به سوی آن فرا می خواند.

دشمنی پیشوا و پیرو در روز قیامت
آیا کسی که در هر موقعیتی اساس کارش را بر تحقیق بگذارد، بهتر است یا آن که اساس او بر مبنای تقلیدی است که بر لب پرتگاه است و پس از آن در آتش جهنم سقوط می کند؟ چنان که خداوند در هر دو آیه به آن بیم داده است. پس نه جاهل فرمانبر و نه جاهل فرمانده از آتش جهنم خلاصی نمی یابد، بلکه آن جا نیز با یکدیگر به دشمنی می پردازند؛ عده ای از آن ها از گروهی دیگر بیزاری می جویند؛ (یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَا لَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا
* وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِیلَا
* رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا کَبِیرًا
). (4) امّا این آرزو به حال آنان سودمند نیست، پس از این که در دنیا علیه آنان دلیل آورده شده که شما باید با وجود شرایط و حصول نتیجه، تحقیق می کردید.
آنان درخواست می کنند که خداوند عذاب بزرگان و پیشوایان آنان را چندین برابر کند، ولی این خواسته نفعی به آنان نمی رساند. زیرا خود ایشان چون پیشوایانشان عذابی مضاعف دارند؛ (قَالَ ادْخُلُواْ فِی أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُم مِّن الْجِنِّ وَالإِنسِ فِی النَّارِ کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّى إِذَا ادَّارَکُواْ فِیهَا جَمِیعًا قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ قَالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلَکِن لاَّ تَعْلَمُونَ
* وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ
). (5)
بر اساس این آیه، هر دو گروه، یعنی تابع جاهل که در تبیعت مقلدانه عمل کرده است و نیز پیشوایان جاهل که رهبری نابجا را به دست گرفته اند، هر دو شایسته ی عذاب مضاعف هستند، با آنکه پایه ی اصل قطعی قرآنی، هر حسنه ای پاداش مضاعف می گیرد، ولی جزای هر بدی مانند آن است، نه بیش تر.
شاید سؤالی مطرح شود که به چه دلیل آنان دو برابر عذاب می شوند؟ راز مطلب در این است که تابع مقلّد در اطاعت و تبعیت خود، دو کار بد انجام داده است:
معصیت خارجی که در آن با پیشوای خود مشترک است، یعنی سجده کردن برای بت یا گناهان دیگر؛ پذیر ولایت امام ظالم، با آن که عقل و وحی به وجوب مبارزه با پیشوایان کفر و طغیان و دفع شرّ و رفع ظلم آنان دستور می دهند.
همچنین پیشوایی که مردم را از روی نادانی به تبیعت از خود فرا می خواند، مرتکب دو بدی شده است: معصیت خارجی و حکومت ظالمانه بر مردم. پس هر یک از فرمانروا و فرمانبر که در آتش هستند، عذاب مضاعف می چشند و در آن جا آرزو هیچ اثری ندارد؛ اگرچه فرمانبران دوست دارند که به دنیا بازگردند و از پیشوایان سرکش خود بیزاری جویند، چنان که در روز قیامت هنگامی که عذاب را می بینند، از آنان اعلام بیزاری می کنند؛ (إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ وَرَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأَسْبَابُ
* وَقَالَ الَّذِینَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا کَرَّهً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ کَمَا تَبَرَّؤُواْ مِنَّا کَذَلِکَ یُرِیهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ وَمَا هُم بِخَارِجِینَ مِنَ النَّارِ
). (6)
نتیجه: حیاتی که قرآن مجید مردم را به سوی آن هدایت می کند، بر پایه ی تحقیق استوار است، نه آرزو. زیرا تمنا در دنیا و آخرت هیچ سودی ندارد. چون نظام تدبر و تحقیق بر هر دو، عالم و عوالم میان آن دو، با حفظ تمایز ملکی و ملکوتی بودن، حاکم است و نظام استرسال و آرزو جایی ندارد. از این رو امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید: از اعتماد کردن بر آرزو بپرهیز. چون سرمایه ای احمق است؛ إیّاک والاتّکال علی المنی، فإنّها من بضائع النّوکی. (7)

محور تفکر و تصدیق و تکذیب
اساساً قرآن حکیم همگان را به تحقیق دعوت و از اعتماد به چیزی بدون تحقیق، نهی می کند. اسامی و عناوین و القاب و اموری از این قبیل که بیانگر امور بیرون از محدوده ی ذات و حوزه ی جوهر ذات انسانی است، از چیزی کفایت نمی کند، بلکه باید در محتوای قرآن تدبّر کرد و به کلام گویا کننده ی آن یعنی مولایمان حضرت رضا (علیه السلام) گوش فرا داد.
قرآن مصرّانه عقل را مدار تفکر و تصدیق و تکذیب می داند و بر این باور است که حیات و زندگی پاکیزه، فقط برای کسی است که (کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ). (8) در عین حال می فرماید: (إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ
). (9)
از این آیه و آیات مشابه آن بر می آید: مردمی که به طور کلی خداوند و بازگشت به سوی او انکار نمی کنند و لات و عزّی را نمی پرستند و نمی گویند: حیات ما تنها همین دنیاست و تنها روزگار است که ما را هلاک می کند و اعتراف اجمالی دارند که پروردگاری هست و به سوی او باز می گردند، آنان گروه گروه شده اند و هر گروهی به آن چه در نزد خویش دارد، خشنود است و گمان می کند که تنها او نجات یافته است نه دیگران، و به یکی از عنوان های مخصوص به خود که در آیه ی شریفه مطرح شده، بسنده می کند.
اینان باید بدانند خداوندی که اندازه ی هر چیزی در دست اوست و ملاک هلاکت و نجات را تعیین می کند، فرمود: هیچ یک از این اسامی فایده ندارد و هرگز اساس پاداش الاهی نیست. زیرا پاداش بر سه محور اصلی استوار است که همه ی انسان ها از بالا تا پایین در آن یکسانند. این اصول عبارت است از معارف اولیه ای که اسلام، تنها دین نزد خداوند، بر آن ها بنا نهاده شده است و نیز معارفی که پیامبران از جانب خداوند آورده اند، بدون آن که میانشان از این جهت تفاوتی باشد.

ملاک اجر الاهی
این اصول عبارت است از:
1. اعتقاد به خداوندی که دارنده ی همه ی کمالات است؛ کمالاتی که از جهت اطلاق ذاتی خود احتمال هر گونه شریک و همتا و ضد و یاور و امثال آن را نفی می کند.
2. اعتقاد به روز آخرت که همه ی مردم در آن روز به سوی خداوند باز می گردند و دارای مواقف شناخته شده است.
3. اعتقاد به وحی و رسالت و شریعت، همراه با عمل بر طبق موازین شریعت؛ یعنی اصلی که در قرآن با عنوان عمل صالح از آن یاد شده است. کسی که در قرآن تدبر کند و با آن آشنا گردد، در می یابد که قرآن عملی را صالح می شمرد که بر شریعت عصرش منطبق باشد. پس اگر عملی با هیچ شریعتی مطابق نباشد یا طبق شیوه ی منسوخ (باطل شده) باشد یا مطابق شریعتی باشد که زمان آن تمام شده، آن عمل در نزد قرآن عمل صالح به حساب نمی آید؛ ولی امور کلّی ای که عقل به آن ها دست می یابد و وحی مشترک میان پیامبران آن را امضا می کند، چون نیکی عدل و احسان و راستی و ایثار و امانت داری و تواضع و امثال آن نزد هر پیامبر و وصی ای، صفت و عمل صالح به حساب می آید. [اصطلاحاً به امور مستقلات عقلیه گفته می شود. زیرا عقل جدای از وحی، حسن و صلاحیت آن ها را در می یابد.] آری، عمل صالح در اصطلاح قرآن عبارت است از عمل مطابق با آنچه از طریق وحی حاکم در زمان خویش رسیده است و مسلماً مطابقت عمل با چنین میزانی نیازمند آگاهی از آن و اعتقاد قلبی با آن است و این همان اعتقاد به وحی و نبوت است که در اصل سوم به آن اشاره شد.
این اصول سه گانه – در هر زمانی محقّق شود – اجر و پاداش الاهی را در پی دارد، با آن حال که ترس و اندوه را نیز از بین می برد و گذشتگان و آیندگان در آن یکسانند.
در شناخت این اصول از به کارگیری برهان عقلی گریزی نیست، به گونه ای که در آن برای تقلید از دیگران مجالی نیست. چون مردم در این زمینه با یکدیگر مساویند، اگرچه از جهت درجات تحقیق و مراتب جست و جو نیز اجمال و تفصیل، شدت و ضعف با یکدیگر اختلاف دارند. از این رو دلیل ندارد که سعادت را به عنوانی منحصر دانسته، عنوان دیگر را فاقد آن بدانیم.

بیان فکری یهود و نصاری
بر اساس این سنگ بنا، قرآن علیه ادعاهای پوچ و آرزوهای دروغین هر حزب و گروه داوری می کند. چون هر یک از این احزاب ادعا می کند که تنها او اهل سعادت و اهل بهشت است نه دیگران، و از احزاب دیگر راضی نمی شود، مگر آن که از حزب او پیروی کند و نیز ادعا می کند که حزب او به خداوند سبحان نزدیک است و غیر از او از خدای متعالی دور است و دیگران حق برتری یافتن بر او را ندارند، ولی او با دیگران هر گونه که خواست می تواند رفتار کند؛ (وَقَالُواْ لَن یَدْخُلَ الْجَنَّهَ إِلاَّ مَن کَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ
). (10)
منطق یهود انحصار و اختصاص بهشت برای یهودیان است و غیر از یهودی کسی داخل بهشت نمی شود، چنان که ادعای نصاری نیز انحصار بهشت برای نصرانی است و جز نصرانی کسی نباید آرزوی بهشت را در سر بپروراند؛ (وَقَالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصَارَى عَلَىَ شَیْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلَى شَیْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتَابَ کَذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ فِیمَا کَانُواْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ
). (11)
هر یک از این دو فرقه دیگری را طرد می کند، با این که کتاب الاهیِ آنان، حکم نمی کند که ملاک نجات، عنوان و اسم و مانند آن است؛ ولی اینان با در دست داشتن آن کتاب الاهی که بر خلاف توهم آنان حکم کرده است، از روی نادانی گروه دیگر را نفی می کنند؛ چنان که غیر از ایشان یعنی جاهلانی که کتاب آسمانی هم ندارند (و صاحب شریعت الاهی نیستند) مدعی این ادعای بی برهان هستند.
توهم انحصار سعادت و بهشت ویژه ی یک فرقه ی خاص نیست، بلکه در اندیشه ی همه گروه ها وجود دارد تا جایی که همه ی فرقه ها غیر از خود را ردّ می کنند؛ (وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللّهِ مِن وَلِیٍّ وَلاَ نَصِیرٍ
) (12)؛ یعنی یهود و نصاری از رسول و امت او راضی نمی شوند، مگر این که از اسلام برگردند و یهودی یا نصرانی شوند و همان گونه که هر یک از این دو فرقه به بطلان و بی بنیاد بودن فرقه ی دیگر حکم می کند، درباره ی اسلام و مسلمین نیز به بی پایگی آن حکم می دهد.
این آرزوی دروغین آنان را به این ادعا رسانده است که تنها اینان خداوند و دین او را می شناسند – نه دیگران – حقیقتاً اینان پسران و دوستان خدایند، ولی خداوند سخن آنان را چنین ردّ می کند: (وَقَالَتِ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم بَلْ أَنتُم بَشَرٌ مِّمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَن یَشَاء وَیُعَذِّبُ مَن یَشَاء وَلِلّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا وَإِلَیْهِ الْمَصِیرُ
). (13) چون اگر یهودیان و مسیحیان دوستان خدا بودند، ایشان را به سبب گناهانشان عذاب نمی کرد یا اصلاً گناه نمی کردند تا عذاب شوند. پس اینان مانند افراد دیگرند و هر حکمی که برای دیگران هست، برای اینان نیز جریان دارد.
بر اساس نظام عدل عمومی الاهی، ملاک پاداش و نجات از آتش، اصول سه گانه ی پیشین است، بدون آنکه میان احزاب مختلف امتیازی باشد.
امت خطاکاری که خویش را در رستگاری و دیگران را در هلاکت می بیند، مسلماً در تاریکی گمراهی و ضلالت غوطه ور است؛ به گونه ای که بینایی اش را از دست داده است و چنین امّتی خیال می کند، بنیانگذار آیین توحیدی که ره آورد همه ی پیامبران و اولیاست، حضرت ابراهیم (علیه السلام) نیز هم کیش اوست و تنها آنان بر شیوه و دین اویند؛ (أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَقَ وَیَعْقُوبَ وَالأسْبَاطَ کَانُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى قُلْ أَأَنتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللّهُ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن کَتَمَ شَهَادَهً عِندَهُ مِنَ اللّهِ وَمَا اللّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
)، (14) و چون خیال می کنند تنها آنان بر حق و شریعت پیامبران هستند نه دیگران، چنین می پندارند که راه خداوند راهی جز یهودیت یا نصرانیت نیست و تنها این دو بر مسیر ابراهیم (علیه السلام) هستند.
خدای متعالی پندار آنان را ردّ می کند و راه آنان را ضد آیین ابراهیم (علیه السلام) می داند و آیین ابراهیمی را تنها راه مستقیم بهشت و نجات دهنده از دوزخ می نامد؛ (وَقَالُواْ کُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ
). (15)
خداوند سبحان در این آیات بیان می کند که بنیان اینان بر پایه ی جهل و آرزوست. در صورتی که اگر آگاه می شدند و تحقیق می کردند، چنین سخنانی نمی گفتند؛ (قل هاتوا برهانکم) (16) دلایل خود را بر ادعای پوچ خود، آشکار سازید؛ یعنی اگر ادعایی با برهان همراه نباشد، شنیدنی نیست و فقط آرزویی است نادرست. چنان که در ردّ ادعای آن ها می فرماید: (تلک أمانیّهم) (17) و (َذَلِکَ قَالَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ) (18)؛ یعنی گفتار اهل کتاب چون سخن جاهلان است. زیرا کسی که به کتاب آسمانی خود توجه نمی کند و آن را پشت سر می اندازد، مانند جاهلانی است که کتاب آسمانی ندارد. این پاره ای از آرزوهای آنان است.

شرط دستیابی به بهشت
از آنجا که قرآن حکیم به استوارترین طریق هدایت می کند، پس سخنی نمی گوید، مگر آن که همراه متن برهان بیان کند؛ چه در این سخن کمالی را برای چیزی ثابت کند یا از آن نفی کند و هیچ سخنی را بر مبنای عنوان و اسم و انتساب به کتاب پایه گذاری نمی کند. از این رو در هیچ جای قرآن دیده نمی شود که کسی بهشتی خوانده شود یا از آتش جهنم در امان بماند، مگر این که دارای دو صفت باشد؛ حسن فاعلی یعنی شخص مؤمن باشد و حسن فعلی یعنی عمل صالح انجام دهد. چنان که هیچ کس به آتش تهدید نمی شود، مگر این که یکی از این دو صفت را نداشته باشد؛ یعنی ایمان ندارد یا مؤمن است، ولی در ایمان خود خیر و عمل صالح کسب نکرده است.
بنابراین؛ قرآن درباره ی این که هر فرقه ای به طور مطلق مدعی نجات خود است و نیز به طور مطلق ادعا می کند که هر فرقه ای غیر از او بی بنیاد بوده، بلکه به حکم عدل محکوم به هلاکت است، بر اساس مبانی خود حکم کرده است.
معیار وجود و عدم سعادت و نجات از آتش دوزخ، وجود و عدم آن اصول سه گانه است (اعتقاد به خداوند و معاد و نبوّت که به عمل صالح بینجامد)؛ (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَیْءٍ حَتَّىَ تُقِیمُواْ التَّوْرَاهَ وَالإِنجِیلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَیْکُم مِّن رَّبِّکُمْ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ
). (19) اگر اهل کتاب، کتاب آسمانی خود و ‌آنچه را که از سوی پروردگارشان نازل شده است، برپا دارند، در خیر و کمال به سر می برند و درهای رحمت و جمال به روی آنان گشوده می شود.
اقامه ی کتاب آسمانی تعبیری اجمالی است، از آنچه در دو آیه ی سوره های بقره و مائده به تفصیل بیان شده است؛ به این بیان که پاداش الاهی و نداشتن ترس و اندوه ثمره ی ایمان به مبدأ و معاد و وحی و رسالت و عمل به مقتضای آن ها است. زیرا کسی که به کتاب آسمانی ایمان نیاورد یا فقط به بعضی از آن ایمان آورد یا به همه ی آن ایمان آورد، ولی به مقتضای آن عمل نکند، در حقیقت کتاب آسمانی را برپا نداشته است. پس اقامه ی کتاب در گرو حصول اصول سه گانه ی گذشته است.
اکنون تفاوت این دو سخن روشن می شود: یهود به هیچ وجه اساسی ندارد و یهود بنیانی دارد، به شرط آن که کتاب آسمانی اش را برپا دارد. زیرا اولی گزافه گویی است که مدّعایش پذیرفتنی نیست و دومی حکیمی است که ادعای او شایسته ی خضوع است.
اگر اهل کتاب، کتاب اصیل و بدون تحریف خود را برپا دارند، به کلیه ی حقایق دست می یابند که برخی از آن ها، بشارت به قرآن و پیامبری است که آورنده ی قرآن است و در این صورت، نصاب شرایط پاداش الاهی برایشان پدید می آید، آنگاه به کمال دست می یابند، همان که هدف پیامبران بوده، رسالت آنان به سوی آن هدایت می کند؛ اما یهودیان کتاب آسمانی خود را پشت سر انداخته، آن را برپا نداشتند و تنها به نسبت داشتن با آن [تورات] بسنده کردند.
از این رو، جهل مقابل علم آنان را در بر گرفته، چنان که کسانی که از هر شیطان سرکشی پیروی می کنند، گرفتار چنین جهلی هستند. زیرا در اطاعت خود تحقیق نکردند یا آنکه به گونه ای دیگر [نه آن جهلی که مقابل علم و آگاهی است] به جهل مقابل عقل دچار هستند؛ مانند دانشمندان یهود و راهبان و قسیسین زیرا دنیا را بر آخرت رجحان دادند و جاه و مقام و دوستی دنیا را برگزیدند که سرآغاز هر خطایی است.
در این صورت روشن می گردد که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیروان ایشان بهره ی بزرگی از علم داشتند، ولی اهل کتاب نصیبی از علم نمی برند. این مطلب از این فرموده ی خدای متعالی برداشت می شود: (وَلَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوْتُواْ الْکِتَابَ بِکُلِّ آیَهٍ مَّا تَبِعُواْ قِبْلَتَکَ وَمَا أَنتَ بِتَابِعٍ قِبْلَتَهُمْ وَمَا بَعْضُهُم بِتَابِعٍ قِبْلَهَ بَعْضٍ وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءهُم مِّن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّکَ إِذَاً لَّمِنَ الظَّالِمِینَ
* الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِیقاً مِّنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ
). (20) زیرا آنچه را نزد حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است، خدای متعالی علم برشمرده، عمل این اهل کتاب را هوای نفسی قلمداد می کند که از روی نادانی انجام می دهند، در حالی که حق برای آنان روشن گردیده، کاملاً آن را می شناسند، چنان که پسران خود را می شناسند، ولی با وجود علم به حق، آن را می پوشانند.
افزون بر آن که از عقل عملی هم بهره ای ندارند؛ همان عقلی که به واسطه ی آن حق، قبول و باطل مهار و خداوند رحمان عبادت شده بهشت کسب می شود.

نبود پیوند خویشاوندی میان خداوند و بندگانش
اکنون که روشن گردید ملاک سعادت تحقیق و دور انداختن هر آرزویی است که به تحقیق تکیه ندارد و نیز معارف قرآن علمی بر اساس تحقیق پایه ریزی شده است – بر حسب استنباطی که متدبّر در قرآن می کند – باید به روایتی از مستنطق قرآن یعنی حضرت رضا (علیه السلام) توجه شود: کسی که معصیت کار را دوست بدارد، خود نافرمانبردار است و کسی که مطیع را دوست بدارد، خود فرمانبردار است. هر کس ظالمی را یاری کند، خود ستمگر است و هر کس عادلی را یاری نکند، خود ظالم است.
خداوند با کسی پیوند خویشاوندی ندارد و کسی به ولایت خداوند نمی رسد، مگر به طاعت او. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به پسران عبدالمطلب فرمود: اعمال خود را برای من بیاورید، نه حسب ونسب هایتان را. خدای متعالی می فرمایند: هنگامی که در صور دمیده شد، درآن روز هیچ گونه نسبتی میان آنان نیست و از حال یکدیگر جویا نمی شوند. آنان که کفه ی میزان اعمالشان سنگین باشد، فقط آنان کامیابان هستند و کسانی که کفه ی ترازوی کردارشان سبک باشد، آنان به خویشتن زیان رسانده، هماره در جهنّم می مانند؛ من أحبّ عاصیاً فهو عاص و من أحبّ مطیعاً فهو مطیع ومن أعان ظالماً فهو ظالم و من خذل عادلاً فهو ظالم. إنّه لیس بین الله و بین أحد قرابه و لا ینال أحد ولایه الله إلّا بالطاعه، و لقد قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لبنی عبدالمطلب: « ایتونی بأعمالکم لا بأحسابکم و أنسابکم » قال الله تعالی: (فَإِذَا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَلَا یَتَسَاءَلُونَ
* فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ
* وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُوْلَئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خَالِدُونَ
). (21) حضرت رضا (علیه السلام) تصریح فرموده اند که عمل ناشایست از هر که سرزند، خسارت زاست وخدا با کسی از انسان ها خویشاوندی ندارد تا مانند یهود بتواند ادعا کند که از پسران خدا و دوستان اویند، در حالی که آنان پیامبران را به ناحق کشتند.
پس کسی به ولایت خداوند دست نمی یابد، مگر به واسطه ی طاعت که مجموعه ای است از حسن فاعلی (ایمان) و حسن فعلی (عمل صالح).
ابا صلت هروی روایت می کند که حضرت رضا (علیه السلام) از پدر بزرگوارشان نقل می فرمودند که اسماعیل به حضرت صادق (علیه السلام) گفت: پدرجان، چه می فرمایید درباره ی گناهکاران شیعه و غیر آنان؟ حضرت (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمود: (لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ) (22)؛ سمعت الرّضا (علیه السلام) یحدّث عن أبیه: أنّ إسماعیل قال للصادق علیه السلام: یا أبتاه ما تقول فی المذنب منّا و من غیرنا؟ فقال علیه السلام: (لیس بأمانیّکم و …). (23) نسبت داشتن با کسی یا آرزو کردن سودی ندارد. هر کس با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داشته باشد، باید به ارشاد او هدایت یابد و سیرت و سنّتش مانند ایشان باشد و به درستی که معیار نجات و رستگاری، خواست هر آرزو کننده ای نیست.
نیز حسن بن جهم روایت می کند که من خدمت امام رضا (علیه السلام) بودم و زید بن موسی برادر آن حضرت نزد ایشان بود، حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: ای زید، تقوای خدا را پیشه کن که ما با تقوا به این درجه رسیدیم، پس کسی که تقوا نداشته باشد و مراقب خدا نباشد، از ما نیست و ما نیز از او نیستیم. ای زید، بپرهیز از خوار شمردن کسی از شیعیان ما که به واسطه ی تقوا بزرگی یافته است، در این صورت نور تو نابود می شود. ای زید، مردم شیعیان ما را مبغوض شمرده، با آنان دشمنی می کنند و خون و مال آنان را حلال می دانند، تنها به این دلیل که آنان نسبت به ما محبّت داشته، به ولایت ما اعتقاد دارند. پس اگر تو نیز به آنان بدی کنی، به خود ظلم کرده، حق خود را پایمال کرده ای؛ یا زید اتّق الله، فإنّه بلغنا ما بلغنا بالتّقوی، فمن لم یتّق الله و لم یراقبه فلیس منّا و لسنا منه. یا زید إیّاک أن تهین من به تصول من شیعتنا فیذهب نورک. یا زید إنّ شیعتنا إنّما أبغضهم النّاس و عادوهم و استحلّوا دماءهم و أموالهم لمحبّتهم لنا و اعتقادهم لولایتنا، فإن أنت أسأت إلیهم، ظلمت نفسک و أبطلت حقّک.
حسن بن جهم گفت: پس از آن، حضرت (علیه السلام) رو به من کرده، فرمود: ای پسر جهم. از کسی که با دین خدا مخالفت می کند، بیزاری جو، هر که باشد و از هر قبیله ای که هست، و هر که با خدا دشمنی می کند، او را دوست مگیر، هر کس باشد و از هر قبیله ای که هست؛ من خالف دین الله فابرأمنه، کائناً من کان، من أیّ قبیله کان، و من عادی الله فلا تواله، کائناً من کان، من أیّ قبیله کان.
من به ایشان گفتم: ای پسر رسول خدا! چه کسی با خداوند دشمنی می کند؟ فرمود: هر کس که نافرمانی و معصیت او کند؛ من یعصیه. (24)
نتیجه ی گفتار حضرت رضا (علیه السلام) کلام قرآن است که مدار کرامت انسان همان تقواست و کرامت از طریق نسبت خویشاوندی و آرزو و امثال آن به دست نمی آید، بلکه از طریق مراقبت و طاعت حاصل می شود، و هر کس نافرمانی خدا کند، دشمن اوست و دشمن او چگونه می تواند دوست او باشد!
از این رو حضرت (علیه السلام) به برادرشان فرمودند: تو برادر من هستی تا زمانی که در طاعت خدای بزرگ باشی. نوح (علیه السلام) گفت: (رَبِّ إِنَّ ابُنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ
). (25) پس خدای والا فرمود: (یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ). (26) آنگاه خدای متعالی به سبب نافرمانی پسر، او را از اهل و خانواده نوح بیرون کرد؛ أنت أخی ما أطعت الله عزّ و جلّ، إنّ نوحاً (علیه السلام) قال: (ربّ إنّ ابنی …) فقال الله عزّ و جلّ: (یا نوح إنّه …) فأخرجه الله عزّ و جلّ من أن یکون من أهله بمعصیته. (27)
خداوند در حکم کردن هرگز ستم روا نمی دارد. چون او استوارترین و محکم ترین و عادل ترین حاکم و قاضی است، او حکم کرده است که بدکار هیچ ارتباطی با نیکوکار ندارد و نسبت های اعتباری در امور حقیقی سودمند نیست و معصیت سبب دوری بنده از خداوند می شود و طاعت سبب نزدیکی به او می گردد، و دور و نزدیک در پیشگاه خداوند با یکدیگر مساوی نیستند. چون کسی که به خداوند نزدیک است، از کسی که از او دور است، بیزاری می جوید؛ همان گونه که نزدیک ترین کسان به حضرت ابراهیم کسانی بودند که از او پیروی می کردند و نیز این پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) (محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)) و کسانی که ایمان آورند و خداوند دوستدار مؤمنان است از این جهت ابراهیم (علیه السلام) گفت: (وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِی بَرَاء مِّمَّا تَعْبُدُونَ
). (28)
راز مطلب در آن است که حق از باطل بیزار است و با وجود ظهور حق، مجالی برای باطل نیست؛ (قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا یُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا یُعِیدُ
)؛ (29) با آمدن حق جایگاهی برای باطل وجود ندارد، چه این باطل قبلاً وجود نداشته، هم اکنون حادث شده یا باطلی است که پیش از این نیز بوده، ولی از بین رفته باشد که در این صورت نیز موجودیت دوباره ی آن شدنی نیست؛ چنان که امکان حدوث باطل های دیگر نیز وجود ندارد. زیرا حق، باطل را دفع می کند و باطل نابود می شود.

عبادت بودن نگاه به فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
از این جا معنای فرموده ی حضرت رضا (علیه السلام) روشن می شود: نگاه کردن به فرزندان ما عبادت است؛ النّظر إلی ذرّیّتنا عباده. به ایشان گفته شد: ای پسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آیا نگاه کردن به امامان عبادت است یا نگاه کردن به همه ی فرزندان شما عبادت شمرده می شود؟ حضرت فرمودند: نگاه به همه ی فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عبادت است، به شرط آن که از روش پیامبر جدا و به گناهان آلوده نشده باشند؛ بل النّظر إلی جمیع ذرّیّه النّبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) عباده مالم یفارقوا منهاجه و لم یتلوّثوا بالمعاصی. (30)
دیدن فرزندان پیراسته از گناه ایشان، یادآور کسانی است که خداوند پلیدی را از آن ها زدوده، ایشان را پاک کرده است و این یادآوری عبادت است؛ بر خلاف نگاه به کسی که آلوده به گناهان است. زیرا او مانعی برای به خاطر آوردن آن پاکان است، پس چگونه می تواند عبادت باشد! پس این روایت دلالت می کند که عبادت بر مدار حق می چرخد، نه بر اساس نسبت داشتن با کسی با آرزو و گمان.
از آن جا که حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) متحقق به حق، و نماز و مناسک و حیات و موت ایشان برای رب العالمین است و نیز از شائبه ی باطل و تمنی و انتساب و گمان، پاک و منزّه هستند، هیچ ستایش و نکوهشی در ایشان اثر نمی گذارد. از این جهت در پاسخ مردی که به ایشان گفت: به خدا سوگند! هیچ کس از ناحیه ی پدر از شما شریف تر نیست، حضرت فرمودند: تقوا سبب شرافت ایشان شده است و اطاعت خداوند آنان را بهره مند ساخته است؛ التقوی شرّفهم و طاعه الله أحظتهم.
نیز در پاسخ فرد دیگری که به ایشان گفت: به خدا سوگند! تو بهترین مردم هستی. حضرت فرمود: قسم مخور. بهتر از من کسی است که از تقوای خدای متعالی بیشتر برخوردار بوده، طاعتش برای او بیش تر باشد. به خدا سوگند! این آیه نسخ نشده است؛ (وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ) (31)؛ لا تخلف یا هذا، خیرٌ منّی من کان أتقی لله تعالی و أطوع له و الله ما نسخت هذه الآیه: (وجعلناکم شعوباً …). (32)
در وجود انسان کامل معصوم (علیهم السلام) باطل راه ندارد، چه از ناحیه ی مدح و چه از سمت نکوهش. زیرا قرآن علمی که از هر پلیدی محفوظ است، با خون و گوشت او، از سر تا پای او، از قلب تا قالَب او، از ملکوت تا ملک او، از عقل تا طبیعت او و از فیض اقدس (که از شائبه ی کثرت و تمایز خالی است) تا فیض مقدّس (که همه ی مراتب عالم را در بر می گیرد) با او آمیخته است.
همان گونه که قرآن علمی قول فصل است و هزل و شوخی نیست و کلامی برهانی است و از روی گمان نیست و حق است و آرزو نیست، همچنین قرآن عینی و گویا کننده ی قرآن علمی، حقی است که با مدح باطل چیزی از او کم نمی شود و نوری است که با نکوهش های دروغین تیره و خاموش نمی گردد.
به طور کلی حیات طوبای قرآن عینی زندگی عقلانی و از تفاخر خویشاوندی پیراسته است، هر چند ایشان از همه ی آنچه ستایندگان در مدح ایشان گفته و می گویند، برتر است. چنان چه حضرت رضا (علیه السلام) امام را چنین می ستاید: کسی است که عقل های مردم به شناخت او دست پیدا نمی کند (33) و جز این نیست که استدلال به قرآن برای تحکیم تحقیق و دور انداختن هر آرزویی از هر آرزو کننده ای است.

امّیون یا فریب خوردگان دنیا
راز پافشاری امام (علیه السلام) به دور کردن و پشت سر انداختن آرزو آن است که آرزو سرمایه و دام شیطان است، چنان که خداوند سبحان از شیطان حکایت می کند؛ (و لاُمنّینّهم)، (34) ولی کسی جز اهل دنیا که در ولایت اویند، فریب او را نمی خورند و یکی از بارزترین مصادیق افراد تحت ولایت شیطان، أمّیّون هستند؛ یعنی کسانی که جز آرزوها آگاهی دیگری نسبت به کتاب آسمانی ندارند. از این رو شیطان با وعده دادن به آنان در دلشان آرزو می افکند، ولی او به چیزی جز فریب وعده نمی دهد.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: خداوند شما را برحذر داشته از دشمنی که مخفیانه در سینه ها راه می یابد و نجواکنان در گوش ها می دمد. پس از آن گمراه و پست می سازد و به انسان نوید داده، او را به خواهش وا می دارد و زشتی های گناهان را آرایش می بخشد؛ وحذّرکم عدوّاً نفذ فی الصّدور خفیّاً، و نفث فی الآذان نجیّاً، فأضلّ و أردی و وعد فمنّی و زیّن سیّئاتِ الجرائم، (35) ولی انسان محقق که در مدرسه ی این فرموده الاهی: (لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ) (36) تربیت یافته، کسی است که آرزوها را دروغ می پندارد و با هوای نفس می ستیزد و با شریف ترین شیوه اظهار بی نیازی می کند و با خواهش های نفسانی می جنگد، چنان که با دشمن خود جهاد می کند تا آنکه عقلش را اسیر هوای نفس نسازد و هوای نفسش امیر عقلش نگردد.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: … برترین بی نیازی ترک آرزوهاست، و چه بسیار عقولی که اسیر هوای نفس اند؛ و أشرف الغنی ترک المنی، و کم من عقل أسیر تحت هوی أمیر. (37)
برای مصون ماندن از آرزو و در دام دشمن آشکار افتادن چاره ای جز عبادت و تفاخر به عبادت نیست. زیرا افتخار کردن به فروتنی در پیشگاه خدا ستوده است؛ چنان که حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: معبود من! مرا همین عزت بس که بنده ی تو باشم وهمین افتخار مرا بس که تو پروردگار من باشی، تو چنان هستی که من دوست دارم، مرا نیز همان گونه قرار ده که تو دوست داری؛ إلهی کفی بی عزّاً أن أکون لک عبداً، و کفی بی فخراً أن تکون لی ربّاً، أنت کما أحبّ فاجعلنی کما تحبّ. (38)
از همین سخنان، معنای فرموده ی حضرت رضا (علیه السلام) روشن می شود. مأمون به ایشان گفت: ای پسر رسول خدا! فضل و علم و زهد و ورع و عبادت شما را شناختم و شما ما را نسبت به خلافت شایسته تر از خود می بینم. حضرت (علیه السلام) فرمودند: من به عبودیت خدای بزرگ افتخار می کنم و به سبب زهد در دنیا امید نجات از شرّ دنیا را دارم و به واسطه ی ورع از محرمات رسیدن بهره ها امیدوارم و به جهت تواضع در دنیا، امید رفعت نزد خدای والا را دارم؛ بالعبودیّه لله عزّ و جلّ أفتخر، و بالزّهد فی الدّنیا أرجو النّجاه من شرّ الدّنیا، و بالورع عن المحارم أرجو الفوز بالمغانم، و بالتّواضع فی الدّنیا أرجو الرّفعه عند الله عزّو جلّ. (39)

نتیجه ی بحث
تعالیم قرآن بر اساس تحقیق و پرهیز از آرزوها پایه گذاری شده است و حضرت رضا (علیه السلام) نیز چون سایر عترت طاهره، سیرت علمی و عملی خود را بر پایه ی آن اصول بنا نهاده اند: تحقیق برهانی و تحکیم مبانی آن، ضعیف شمردن آرزوها و شکستن ارکان آن ها، آگاهی بخشیدن به فریب خوردگان آن ها، هوشیار ساختن آنان برای فریب نخوردن از نسبت خویشاوندی و نژاد و تبار و جز این ها که پیش خداوند پذیرفته شده نیست و همه ی این امور به برکت عمود نوری است که میان آن حضرت (علیه السلام) و خداوند سبحان قرار دارد، چنان که پیش از این به طور مشروح بیان شد.

پی‌نوشت‌ها:

1- مسند الإمام الرضا (علیه السلام)، ج 1، باب النوادر، ص 284، ح 104.
2- سوره ی حج، آیه ی 3.
3- سوره ی حج، آیات 8-9.
4- سوره ی احزاب، آیات 66-68.
5- سوره ی اعراف، آیات 38-39.
6- سوره ی بقره، آیات 166-167.
7- غررالحکم و دررالکلم.
8- سوره ی ق، آیه ی 37.
9- سوره ی بقره، آیه ی 62.
10- سوره ی بقره، آیه ی 111.
11- سوره ی بقره، آیه ی 113.
12- سوره ی بقره، آیه ی 120.
13- سوره ی مائده، آیه ی 18.
14- سوره ی بقره، آیه ی 140.
15- سوره ی بقره، آیه ی 135.
16- سوره ی بقره، آیه ی 111.
17- سوره ی بقره، آیه ی 111.
18- سوره ی بقره، آیه ی 113.
19- سوره ی مائده، آیه ی 68.
20- سوره ی بقره، آیات 145-146.
21- سوره ی مومنون، آیه ی 101-103؛ مسند الإمام الرضا (علیه السلام)، ج 1، کتاب الإمامه، ص 232، ح 418.
22- سوره ی نساء، آیه ی 123.
23- مسند الإمام الرضا (علیه السلام)، ج 1، کتاب الإمامه، ص 231، ح 416.
24- مسند الإمام الرّضا (علیه السلام)، ج 1، کتاب الإمامه، ص 232، ح 417.
25- سوره ی هود، آیه ی 45.
26- سوره ی هود، آیه ی 46.
27- مسند الإمام الرّضا (علیه السلام)، ج 1، کتاب الإمامه، ص231، ح 415.
28- سوره ی زخرف، آیه ی 26.
29- سوره ی سبأ، آیه ی 49.
30- مسند الإمام الرّضا (علیه السلام)، ج 1، کتاب الإمامه، ص 230، ح 413.
31- سوره ی حجرات، آیه ی 13.
32- بحار، ج 46، ص 177، ح 33؛ ج 93، ص 224، ح 21.
33- مسند الإمام الرّضا (علیه السلام)، ج 1، کتاب الإمامه، ص 98، ح 35.
34- سوره ی نساء، آیه ی 119.
35- نهج البلاغه، خطبه ی 83.
36- سوره ی نساء، آیه ی 123.
37- نهج البلاغه، حکمت 211.
38- بحار، ج 74، ص 400، ح 23.
39- مسند الإمام الرّضا (علیه السلام)، ج 1، باب ما وقع بینه و بین المأمون، ص 67.
منبع مقاله :
جوادی آملی، عبدالله؛ (1382) قرآن حکیم از منظر امام رضا (علیه السلام)، ترجمه زینب کربلائی، قم: اسراء، چاپ اول

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید