نویسنده: مشایخ فریدنی
علمای اسلام متفقند که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) از دیگر صحابهی رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) عالمتر و در احکام الهی و تفسیر رموز قرآن و سنت از آنان داناتر و در فقه و قضاء بصیرتر و عادلتر بود. خواص یاران پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مثل امسلمه و عایشه، همسران وی، و سلمان فارسی و انس بن مالک و عمربن الخطاب و عبدالله بن عباس و معاویه بن ابی سفیان و عبدالله بن مسعود و بُرَیدَه بن الحَصِیب و جابر بن عبدالله و عدی بن خاتم و ابوسعید خُدری … هر یک ضمن احادیثی این امر را اثبات کردهاند. اما این راز مکتوم مانده است که وی این همه دانش را در علوم عقلی و نقلی و رزمی کجا و چه وقت و از چه کسی آموخته بود تا حدی که بتواند سخنگو و سفیر و کاتب وحی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شود و خطبهها و اشعار و فتاوی او سرمشق فصحای عرب و راهنمای داوران و داورسان مسلمان گردد. هر یک از صحابه مشکلی داشت و در حکمی در میماند در خانهی علی (علیه السلام) میرفت. رسولالله او را دادگرترین قضات خوانده بود. به روایت ابن عباس «علم من و سایر صحابه در جنب علم علی مانند قطرهای در برابر هفت دریاست» (الغدیر، 44/2). به روایت عایشه و عمر بن الخطاب و عبدالله بن عمر و معاویه بن ابی سفیان و عبدالله بن مسعود و ابوسعید خدری … علی ماهرترین فقیه و عادلترین قاضی و داناترین مردم به سنت پیغمبر بود و هرگز در داوری خطا نمیکرد. علمای امامیه به استناد احادیث وارده از طرق شیعی و سنی، علم علی (علیه السلام) را مانند سایر فضائل و خصایص او موثوب و فطری و ممد از صحبت و تربیت رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) میدانند. آنان عقیده دارند که علی (علیه السلام) آموزگاری جز خاتم الانبیاء و درس و مشقی جز قرآن و حدیث نداشته ورد خلوت و جلوت و سفر و حضر پیوسته از رشحات فیض تعلیم و ارشاد رسولالله بهرهمند بوده و رموز ولایت و رهبری را از پسر عم خود فرا گرفته است. وقتی کودک بود بر دوش مصطفی یا دست در دست او به دشتها و درههای بطحاء میرفت و هر چه در نظرش مجهول میآمد از حضرتش میپرسید و پاسخ میگرفت. رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) در کودکی او را از پدرش ابوطالب بگرفت و پسر خوانده و عضو خانوادهی خود ساخت. علاقهاش به علی (علیه السلام) تا حدی بود که در خلوتگاه غار حراء او را با خود میبرد. بعد از بعثت و در کشاکش کارشکنیهای قریش علی نوجوان سایهوار دنبال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفت و در برابر هر حادثه خود را سپر او میساخت. در تبعیدگاه «شعب ابی طالب» شبها در کنار بستر رسولالله نگهبانی میکرد. در شب سرنوشت ساز هجرت بر بستر او آرمید و جان خود را فدای وی ساخت. در مدینه، همخانه و همسایهی پیغمبر و تا آخرین لحظهی حیات وی در کنار او بود. او سردار بزرگ و علمدار و مشاور و محرم اسرار و دبیر و وزیر و مأمور اجرائیات پیغمبر بود و پیداست که این تعلیم مداوم و این پیوستگی منبعث از یگانگی روحی، سرمایهی اصلی آموزشهای نظری و عملی علی بود. به این سبب پیغمبر میفرمود: «علی جان من و خزانهدار علم من و دروازهی شهر دانش من و فاضلترین و برترین یاران منست». دربارهی اینکه علم علی مستند و متصل به مصدر وحی بوده محدثین اهل سنت روایات بسیاری از رسولالله آوردهاند (اسد الغابه، 22/4؛ الاستیعاب، 462/2؛ کنزل العمال فی سنن الاقوال و الافعال، 12/ حدیث 1222، 15/ احادیث 215 به بعد). در حدیثی از قول عبدالله بن عباس آمده است: «علم شش جزء است، پنج جزء آن را به علی دادهاند، در جزء ششم هم با مردم شریک و به سهم خود از همهی ما داناتر است» (الغدیر، 99/3 به نقل از مناقب، خوارزمی / 55). به موجب همین اخبار رسولالله علی را وارث علم و گنجور دانش و صندوق اسرار خود معرفی میکرد (خصائص علی بن ابی طالب (صلی الله علیه و آله و سلم) / 82؛ کنز العمال، 15/ حدیث 418؛ الغدیر، 100). به روایت ابن عباس پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علی (علیه السلام) را صندوقچهی علم خود معرفی کرد (کنزل العمال، 12/ حدیث 418) سلمان فارسی روایت کرده است که پیغمبر میفرمود: «بعد از من علی دانشمندترین افراد امت است» (کنزالعمال، 12/حدیث 1217). کسی از معاویه بن ابی سفیان مسألهای پرسید گفت: برو از علی بپرس گفت: جواب ترا بیشتر دوست دارم، معاویه گفت: «چه حرف زشتی زدی و چه سخن در خور سرزنشی گفتی. تو مردی را دوست نمیداری که رسولالله به خاطر علمش او را گرامی میداشت … و عمر وقتی به مشکلی بر میخورد میگفت: علی اینجا هست. برخیز که خدا پاهایت را از زمین بلند نکند (مناقب ابن حنبل، نسخهی عکس کتابخانهی مجلس ورق 116).
هر یک از صحابه مشکلی داشت و در حکمی در میماند در خانهی علی (علیه السلام) میرفت. رسولالله او را دادگرترین قضات خوانده بود. به روایت ابن عباس «علم من و سایر صحابه در جنب علم علی مانند قطرهای در برابر هفت دریاست» (الغدیر، 44/2). به روایت عایشه و عمر بن الخطاب و عبدالله بن عمر و معاویه بن ابی سفیان و عبدالله بن مسعود و ابوسعید خدری … علی ماهرترین فقیه و عادلترین قاضی و داناترین مردم به سنت پیغمبر بود و هرگز در داوری خطا نمیکرد. در تاریخ اسلام هیچکس را سراغ نداریم که تا این حد از دانش خود مطمئن باشد که بر سر جمع بگوید: «سَلَونی قبلَ اَن تَفقِدوُنی = هر چه میخواهید از من بپرسید پیش از آن که مرا از دست بدهید». عمر بن الخطاب دهها بار مشکل خود را از علی میپرسید و میگفت: «لولا علیٌ لَهَلکَ عمر، اگر علی نبود عمر هلاک میشد» (کنزالعمال، 12/ حدیث 1161 و 1217، 15/ احادیث 301 به بعد؛ الریاض النضره، 198/2؛ الغدیر، 97/3؛ مناقب خوارزمی، 50).
جامعترین و پرمعنیترین توصیف رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) از علم علی (علیه السلام) و پیوستگی آن به دریای بیکران دانش پیغمبری آن است که خود را شهر علم و علی را دروازهی آن شهر نامیده است. در حدیثی فرموده است: «من شهر علمم و علی در آن شهر است. هر که علم میخواهد باید که از این در وارد شود (کنزل العمال، 1130/12؛ الغدیر، 79/6) و در حدیث دیگر فرموده است: «من شهر علمم و تو (ای علی) دروازهی این شهری. دروغ میگوید آنکه میپندارد داخل شهری میشود که در ندارد (الغدیر، 79/6) و در صحیح ترمذی آمده است: «من خانه حکمتم و علی در آن است» (صحیح، محمدبن عیسی ترمذی، 214/2). حدیث باب مدینهی علم نزد علمای شیعی و زیدی صحیح و متواتر و نزد محدثین معتبرترین اسناد آن صحیح یا حسن است. محمدبن جریر طبری و ابن معین و حاکم نیشابوری و خطیب بغدادی و جلالالدین سیوطی به صحت صدور آن اعتراف نمودهاند. در الغدیر (78/6 و 79) نام بیست و یک تن از محدثین سنی را ثبت نموده که این حدیث را حسن یا صحیح میدانند. به علاوه الفاظ گوناگون آن را روایت کرده که ده لفظ ذیلاً ثبت میگردد:
1) انا مدینه العلمِ و علیٌ بابُها فَمن اَرادَ العِلمَ فلیأتِ البابَ، ترجمهی آن قبلاً نوشته شد؛
2) انا مدینه العلم و علیٌّ بابها فمن اراد العلمَ فلیَات بابَه. به روایت ابن عباس و به همان معنی که گذشت؛
3) انا مدینه العلم و علیّ بابها و لاتوُتی البیوتَ الَا من ابوابها. به روایت علی (علیه السلام) و به همان معنی که گذشت؛
4) انا دارُ الحکمه و علیٌّ بابها، به روایت صحیح ترمذی. ترجمهی آن گذشت؛
5) انا دارُ العلم و علیٌّ بابها، (مصابیح السنه) به همان معنی که گذشت؛
6) انا میزانُ العلم و علیٌّ کَفَتاه. یعنی من ترازوی علم و علی دو کفه آن ترازوست (فردوس الحکمه)؛
7) انا میزانُ الحکمه و علیٌّ لسانهُ. یعنی: من ترازوی حکمت و علی شاهین این ترازوست (الرساله العقلیه). مولانا جلالالدین دو حدیث مذکور را در مثنوی معنوی چنین ترجمه کرده است:
تو ترازوی احد خد بودهای
بل زبانهی هر ترازو بودهای؛
8) انا مدینه الفقه و علی بابها. یعنی من شهر فقهم و علی دروازهی آن شهر است (تذکره خواص الامّه)؛
9) یا اُمّ سلمه اشهدی. هذا علیٌّ امیرُالمؤمنین و سیدُ المسلمین و عیبه علمی (وعاءُ علمی) و بابی الذی اوتی منه. یعنی: ای ام سلمه شاهد باش. این علی امیر مؤمنان و سید مسلمانان و صندوقچه و حافظ علم منست و این دروازهایست به سوی من که از طریق او نزد من توان آمد (حلیه الاولیاء؛ مناقب).
مفسرین و عارفان و شاعران و هنرمندان اسلامی پیوسته حدیث مدینه علم را در زبانهای مختلف و به صورتهای گوناگون بازگو کردهاند و یکی از مضامین بزرگ حماسی و عرفانی در اشعار فارسی و عربی و ترکی و اردوست.
فردوسی گوید:
که من شهر علمم (شارسانم) علیم در است درست این سخن گفت پیغمبر ا ست
ناصرخسرو قبادیانی گوید:
در بود مر مدینه علم رسول را
زیرا جز او نبود سزای امانتش
گر علم بایدت به در شهر علم شو
تا بر دلت بتابد نور سعادتش
حکیم سنائی غزنوی گوید:
من سلامت خانهی نوح نبی بنمایمت
تا توانی خویشتن ایمن ز هر شر داشتن
رو مدینهی علم را در جوی پس در وی خرام
تا کی آخر خویش را چون حلقه بر در داشتن چون همیدانی که شهر علم را حیدر درست
خوب نبود غیر حیدر میر و مهتر داشتن
خضر فرخ پی دلیلی را میان بسته چو کلک
جاهلی باشد ستور لنگ و رهبر داشتن
و مولانا جلالالدین این حدیث شریف را چنین تغییر کرده است:
چون تو بابی آن مدینهی علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باشای باب بر جویای باب
تا رسند از تو قشور اندر لباب باز باش ای باب رحمت تا ابد
بارگاه، له کفواً احد
آخرین تحقیقی که در باب صحت حدیث باب مدینهی علم به عمل آمده کتابی است به نام «فتح الملک العلی بصحه حدیث باب مدینه العلم، علیّ» تألیف احمد بن محمد بن الصّدیق المغربی (م 1380ق) که با مقدمه و حواشی دکتر محمد هادی امینی در اصفهان در 176 صفحه به چاپ رسیده است.
کتابنامه :
حلیه الاولیاء، حافظ ابونعیم اصفهانی، 64/1؛ فضائل الخمسه من الصحاح السته، 248/2 به بعد سید مرتضی فیروزآبادی؛ تاریخ الخلفاء، 170؛ اعیان الشیعه، 341/1 به بعد؛ همهی کتب حدیث و تاریخ شیعه مانند: بحارالانوار؛ عبقات الانوار؛ ناسخ التواریخ – و غیر آنها.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان، (1391)، دائرهالمعارف تشیع (جلد ششم)، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.