تعریف توکل
نکته: بدان که توکل حالتی است از احوال دل، و آن ثمره ایمان است به توحید و کمال لطف الهی. و معنی این حالت اعتماد دل است بر خداوند و استوار داشتن وی و آرام گرفتن وی، تا دل به روزی نبندد، و به سبب خلل شدن اسباب ظاهر، شکسته دل نشود؛ بلکه بر خداوند اعتماد دارد که روزی به وی می رساند…
معنی توکل اعتماد کردن است بر قضای خداوند، و دست آویختن به فضل وی . (2)
نکته: بدان که توکّل، کار خود را به کسی واگذاشتن است. و خدا می فرماید: «هر که کار خود به من واگذارد، من کارهای او را درست می کنم»:.(3)
ماهیت توکل
نکته: توکّل ثمره ایمان است. ایمانِ هر که قوی تر باشد، توکّل وی درست تر است؛ یعنی هر کس به وجود و یگانگی خدا ایمان داشته باشد، به یقین می داند که خدا به همه چیز دانا و توانا است. و رحمت و عنایت او در حقّ بندگان بیشتر از محبّت و رحمت و عنایت مادر در حقّ فرزند است. حتیّ نمی توان رحمت و شفقت مادر را با رحمت و شفقت خداوند مقایسه کرد. شفقت مادر در حقّ فرزند هم نتیجه شفقت خدا در حق بندگان است. (4)
کمال توکل
نکته: حقیقت توکّل آن است که بنده به یقین بداند که خدای تعالی به روزی رسانیدن به بندگان قادر است، وباآن که قادراست، وعده کرده است که روزی بندگان برعهده من است و بنده به یقین بداند که خدای تعالی خلاف وعده خود عمل نمی کند. چون اینها را به یقین دانست و اعتماد بر کرم و فضل خدا کرد و دلش آرام گرفت، توکّل ِ بنده کامل شده است. (5)
علامت درستی توکل
نکته: علامت درستی توکل آن باشد که چون قضایی پدید آید به حکمت حق، در او اضطراب پدید نیاید، از بهر آن که توکل، تسلیم است. و چون چیزی به مالک تسلیم کردی هر تصرف در ملک خویش آرد تو بر او اعتراض نتوانی کرد. (6)
معنای توکل ترک مجاهدت (7) نیست
نکته: دست از مجاهدت باز مدار، و دعاو عبادت خویش چنان می ورز که همچنان که در کسب دنیا دل در سبب بسته ای و چیزی را بی سببی نمی بینی، در باب دین نیز دست از کوشش باز مدار که بی کوشش هیچ نیکویی نیابی….
چون اصلِ کار بر کوشش ساخته اند دست از مجاهدت باز نباید داشت. همچنان که با وجود اینکه روزی قسمت کرده است دست از کسب باز نمی داری، از بهشت و کار آن جهان که به عمل ومجاهدت بستگی دارد، دست نباید کشید. معاش اغلب خلق را کسب به دست خویش واگذاشته اند؛ از هزار، یکی باشد که از گنج خورد. دیگران همه از دست رنج خود خورند، در کل باید اقرار داشت که حق – سبحانه و تعالی – بعضی کارها کند به سبب، و بعضی کارها کند بی سبب. اگر گویی: همه به کسب ماست، فضل خدای کجا شود؟ و اگر گویی: همه به فضل اوست ، امر و نهی کجا شود؟ پس به هر دو اقرار می باید کرد تا مرد مؤمن عارف مخلص باشی، تاهم فایده به فضل به تو رسد، و هم فایده فرمانبرداری.
تمثیل باید که بنده بر سر امر و نهی باشد امّا اگر باران فضلی در آید، نباید که بگریزد و در پناه کسب دست خویش و آن دیگران نرود، تا باران فضل خدا، وی را آغشته خود بکند، و بداند که با یک دست فضل او، بنده چندان کارها بکند که همه عمر به دست کسب خویش نتواند کرد. ..و از پناه خیمه، وسرای، و دالان و هر چه ساخته توست بیرون باید آمد، تا آن گاه که باران فضل به تو رسد، و منفعت آن بیابی. همه قحط سالی از بی بارانی باشد وهمه فراخی ها از باران باشد، و هر که از باران فضل بهره ندارند پیوسته در رنج و محنت باشد.
سبب فراخی، و معیشت خلق همه از باران باشد، چون آن را منکر باشی، آنچه نصیب و طعمه تو باشد به تو رساند. اما منکر باران بودن که: «من آب قنات و چشمه دارم» نه از عقل و معرفت باشد، این جز راه تقلید نباشد. عقل به کار باید بست، و باید اندیشید که اگر باران نباشد، هیچ چشمه و قنات آب ندهد و مدد آب ایشان همه از باران است ، نه از دست کسب این و آن.(8)
نکته: جنبد گفت: توکّل نه به کوشیدن به دست می آید و نه بی کوشیدن، و لیکن چیزی است در دل.
سهل گفت: هر که کسب را ملامت کند اندر سنّت رسول (ص) طعن کرده باشد، و هر که توکّل را ملامت کند، ایمان را ملامت کرده باشد.(9)
ترک غیر خدا
حکایت: از با یزید بسطامی پرسیدند: تو برسر آب همی روی؟ گفت: چوب بر سر آب همی برود! گفتند: تو در هوا همی بپری؟ گفتا: پشه در هوا همی بپرد! گفتند : تو در شبی به کعبه می روی؟ گفت جادوگری شبی به دماوند رود. گفتند: پس کار مردان چیست؟ گفت: آنکه دل در کس نبندد جز در خدای عزّ و جلّ.(10)
حکایت گویند که در روزگار بومسلم مروزی درویشی بی گناه را به تهمت دزدی بگرفتند و به مرو بازداشت کردند. چون شب اندر آمد، بومسلم پیغمبر – علیه السّلام – را به خواب دید که وی را گفت: یا ابامسلم، مرا خداوند به تو فرستاده است که دوستی از دوستان من بی جرمی اندر زندان توست. برخیز و وی را بیرون آر. بومسلم از خواب بجست و سرو پای برهنه به در زندان دوید و بفرمود تا در بگشادند و آن درویش را بیرون آورد و از وی غذر خواست و گفت: حاجتی بخواه. درویش گفت: ایها الامیر، کسی که چنان خداوندی دارد که نیم شبان بو مسلم را چنین سرو پا برهنه از بسترِ گرم برخیزاند و بفرستد تا او را از بلاها برهاند، روا باشد که او از دیگر سؤال کند و حاجت خواهد؟ بومسلم گریان گشت، و درویش برفت.(11)
ترک تدبیر
توصیه: برای بنده، مقدّم، بندگی کردن است و خدایی به خدا واگذاشتن. بنده باید بدان مشغول گردد که بدو سپرده اند، و آن امر و نهی است. به آنچه بدو نسپرده اند مشغول نگردد، و آن تدبیر است. مصالح خویش را به حق واگذار کند و همت خود را بر بندگی خدای نهد؛ چرا که، بنده را خدمت کردن مقدم تر است، وحق را تدبیر کردن و محافظت مقدم تر. خدایی به خدا واگذارد، و به خواست او راضی باشد و بر او اعتراض نکند. وآنچه او را فرمان داده است به کار بندد و خویشتن را در آن بی اختیار داند.
پی نوشت ها :
1ـ کیمیای سعادت، ج2، صص540و542
2ـ صوفی نامه، ص111
3ـ انسان کامل (بازنویسی الانسان الکامل )، ص124
4ـ همان.
5ـ همان، ص125
6ـ شرح التعرف، ج3، ص1299
7ـ مجاهدت: جهد و کوشش
8ـ روضه المذنبین، صص201و205
9ـ گزیده در اخلاق و تصوف، ص216.
10ـ گزیده در اخلاق و تصوف، صص72و73.
11ـ شرح التعرف، ج3، ص1192
12ـ همان، ج1، ص175
منبع:گنجینه ش 81