نویسنده: حضرت آیت الله حاج سید ابوالقاسم خوئی ( ره )
مترجم: محمد صادق نجمی- هاشم هاشم زاده هریسی
استعانت منحصر به خداست
در آیه (ایاک نعبد و ایاک نستعین) به دو موضوع بسیار مهم اشارت آمده است، یکی موضوع عبادت است و دوم موضوع استعانت است که در این نوشتار به توضیح آن می پردازیم و اینک می گوییم: عقلاً و شرعاً هیچ گونه محذور و مانعی ندارد که انسان در افعال و مقاصدش از غیرخدا و از مخلوقات و حتی از اعمال و افعال، استعانت بجوید و از آن ها مدد و یاری بخواهد و استمداد کند، خداوند متعال در این باره می فرماید:
(وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاَهِ.) (1)
از صبر و نماز یاری بجویید!
(وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى.) (2)
در راه نیکی و پرهیزکاری با هم تعاون همکاری کنید!
(قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّهٍ.) (3)
[ذوالقرنین] گفت: آن چه پروردگارم در اختیار من گذارد، بهتر است [از آن چه شما پیشنهاد می کنید] مرا با نیرویتان یاری دهید!
از این آیات چنین بر می آید که استمداد و یاری جستن اختصاص به خدا ندارد از همه کس و از همه چیز می توان یاری و مدد خواست و کمک گرفت.
بنابراین، منظور از استعانت در آیه شریفه «….و ایاک نستعین» که به ذات اقدس پروردگار اختصاص یافته است، هر استعانتی نیست بلکه منظور از آن یاری و کمک خواستن برای عبادت بهتر و خالص تر و توفیق یافتن برای عبادت بیش تر و سزاوارتر است.
اختصاص دادن چنین استعانتی به خداوند برای نشان دادن این حقیقت است که امور و اعمال اختیاری بشر در میان دو حالت جبر و تفویض انجام می گیرد، بدین گونه که کار و عبادت با اختیار و اراده انسان از وی سر می زند.
این است که در جمله «ایاک نعبد» انجام دادن عبادت به خود وی نسبت داده شده است ولی این افعال در عین اختیاری و ارادی بودن به کمک و مدد خداوند وابسته می باشد که هر آن باید از طرف او افاضه و عنایت شود، عنایت همیشگی و غیر مقطوع «عطا غیر مجذوذ» به طوری که اگر این کمک و مدد یک لحظه قطع شود بنده قادر به اتمام آن نخواهد بود و هیچ عبادت و عمل نیکی از او صادر نخواهد گردید.
این عقیده و نظریه، همان نظریه بین جبر و تفویض است و بهترین نظریه ای است در اعمال و افعال انسان که ایمان خالص به خدا این نظریه را اقتضا و تأیید می کند، زیرا عقیده به جبر مستلزم آن است که خداوند گنهکاران را در برابر اعمالی که در انجام آن مجبورند، عذاب و شکنجه کند، در صورتی که عذاب در برابر عمل غیراختیاری، ظلم و خلاف عدالت است که ساحت قدس پروردگار از این نسبت، پاک و مبراست. «سبحانه و تعالی عما یقولون علوّا کبیرا»
عقیده به تفویض هم مستلزم این است که به خالق دیگری غیر از خدا قائل شویم زیرا برگشت مفهوم تفویض بر این است که بندگان در اعمال و کردار خودشان مستقلند. خالق و به وجود آورنده ی اعمال خویشند و این طرز تفکر هم موجب شرک به خدای بزرگ و عقیده به تعدد خالق می باشد.
این است که باید گفت: عقیده به جبر و تفویض هر دو باطل و در میان آن دو، راه سومی وجود دارد و آن این که: افعال و کردار بندگان خدا افعال و کردار خود آنان است و با اختیار خود، آن ها را انجام می دهند و بدین سبب سزاوار ثواب و عقاب می گردند و از سوی دیگر خداوند نیز در اعمال بندگان دخالت دارد که حیات، قدرت و مقدمات لازم افعال را به طور مداوم و مستمرّاً بر آنان افاضه می کند و این افاضه هیچ لحظه و آنی قطع نمی شود.
پس انسان در اعمال و افعال خود مستقل نیست و کوچک ترین امکان تصرف در برابر تسلط و قدرت پروردگار ندارد.
ما موضوع جبر و اختیار را در بحث اعجاز همین کتاب مشروحاً بیان نمودیم و در این جا احتیاج به تکرار و توضیح بیش تر از این نیست.
این بود خلاصه معنای آیه شریفه و علت اختصاص دادن استعانت به ذات اقدس پروردگار. بنابراین معنی، اگر افاضه و عنایت خداوند نباشد، هیچ فعل و عملی نمی تواند از بندگان سر بزند. گر چه در به وجود آوردن آن عمل، تمام انس و جن دست یاری به هم داده و مددکار هم باشند زیرا موجود ممکن که در وجود و هستی خودش محتاج و نیازمند است و از خود استقلالی ندارد، محال است که در ایجاد و انجام کارهایش مستقل و غیر محتاج باشد.
از این بیان علت تأخیر جمله ی «ایاک نستعین» از «ایاک نعبد» نیز روشن می گردد زیرا خداوند نخست با جمله ی «ایاک نعبد» عبادت و پرستش را به خودش اختصاص می دهد که باید مؤمنان به جز خدا کسی را پرستش نکنند، آن گاه با جمله ی «ایاک نستعین» برای آنان روشن می سازد که این عبادت و پرستش گر چه از آنان صادر می شود ولی به وسیله ی کمک و نیروی خداوند است.
بنابراین، هر بنده ای مرهون افاضه و مشیت پروردگار است و خداوند به اعمال نیک بندگانش از خود آنان مؤثرتر و سزاوارتر است زیرا اوست که نیرو و توفیق عمل و عبادت به بنده خویش می دهد چنان که هر بنده ای به اعمال زشت وگناهان خویش از خداوند سزاوارتر است زیرا اوست که به اختیار خود، این اعمال زشت را انجام می دهد.(4)
شفاعت
گروهی از آیات قرآن مجید دلالت دارند بر این که خداوند متعال، کفیل و سرپرست امور بندگان است. امر، فرمان و تدبیر شئون آنان در دست قدرت و اختیار اوست که با رحمت خویش انسان ها را به سوی کمال شان هدایت و رهبری می کند و هم اوست که به آنان از همه نزدیک تر است. ندای آنان را می شنود، به خواسته هایشان جواب می دهد، دعاهایشان را اجابت می کند و در این مورد می فرماید:
(أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ. )(5)
آیا خداوند [برای نجات و دفاع از ] بنده اش کافی نیست؟!
(وَ إِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَ لْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ.) (6)
و هنگامی که بندگانم از تو درباره ی من سؤال می کنند. [بگو] من به آنان نزدیکم و دعای دعا کننده را به هنگامی که مرا می خوانند، پاسخ می گویم پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند. [و به مقصد برسند].
پس انسان با داشتن چنین خدا و تکیه گاهی نباید از انسانی همچو خویش شفاعت بخواهد و او را در میان خود و خدایش واسطه قرار دهد زیرا که این عمل مسافت را زیاد و راه دور را دورتر می سازد و فاصله ای در میان خالق و مخلوق به وجود می آورد و این عمل اظهار حاجت به غیر خداست، در حالی که فرد نیازمند درباره ی نیازمند دیگری چه می تواند کند و شخص گنهکار چه بهره ای می تواند ببرد از شفاعت کسی که هیچ حکومت، اختیار و سلطنتی از خود ندارد؟ بلکه اختیار و زمام تمام امور در دست قدرت خداوند است و تمام شفاعت ها برای خداست، سلطنت آسمان ها و زمین از آن اوست.
آری، شفاعت طلبیدن از دیگری در صورتی که خداوند اذن شفاعت کردن به وی نداده باشد، جایز و روا نیست و اما اگر خداوند برای کسی اذن شفاعت بدهد، طلب شفاعت از چنین فردی خضوع و اظهار نیاز به درگاه خود پروردگار است و این شفاعت خواستن اظهار بندگی و کوچکی در پیشگاه خود اوست.
از آیات قرآن مجید استفاده می شود که خداوند، چنین رخصت و اجازه ای را به بعضی از بندگانش داده و آن ها را درباره ی شفاعت نمودن مأذون فرموده است، منتها اسم این رخصت یافتگان را جز با عنوان کلی، فاش نکرده و آنان را شخصاً معرفی نفرموده است. خداوند این حقیقت را در قرآن چنین آورده است:
(لاَ یَمْلِکُونَ الشَّفَاعَهَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً.) (7)
آنان هرگز مالک شفاعت نیستند. مگر کسی که نزد خداوند رحمان عهد و پیمانی دارد.
(یَوْمَئِذٍ لاَ تَنْفَعُ الشَّفَاعَهُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ.) (8)
در آن روز [قیامت]، شفاعت هیچ کس سودی نمی بخشد جز کسی که خداوند رحمان به او اجازه داده است و به گفتار او راضی است.
(وَ لاَ تَنْفَعُ الشَّفَاعَهُ عِنْدَهُ إِلاَّ لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتَّى.) (9)
در پیشگاه وی شفاعت سودی نمی بخشد مگر برای کسی که اذن داده است.
(وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً)(10)
اگر آنان که بر خود ستم می کردند به نزد تو می آمدند و از خدا طلب آمرزش می کردند و پیامبر هم برای آنان استغفار می کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان می یافتند.
این بود نمونه هایی از آیات شفاعت. اما روایاتی که در موضوع شفاعت از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و از جانشینان گرامی اش نقل شده، به حد تواتر رسیده و یقین آور است.
روایات شفاعت به طریق شیعه
اما روایاتی که به طریق شیعه نقل گردیده است، بیش از آن است که به شمار آید و مسئله ی شفاعت در نزد «امامیه» واضح تر از آن است که مورد بحث واقع گردد. این است که ما در این مورد به عنوان تبرک و تیمن تنها به نقل یک روایت قناعت می کنیم: برقی در کتاب محاسن با اسناد خود از معاویه بن وهب نقل می کند که او می گوید: من از امام صادق (علیه السّلام) تفسیر این آیه را پرسیدم که خداوند می فرماید:
(لاَ یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قَالَ صَوَاباً.)
تکلم نمی کنند مگر کسی که خدا به او اذن دهد و نیکو گوید.
امام فرمود: به خدا سوگند! ما از کسانی هستیم که به آنان اذن داده شده است و ما همان حق گویان و صاحبان گفتار نیک می باشیم. معاویه می گوید: سؤال کردم فدایت شوم در موقع سخن گفتن چه خواهید گفت؟ فرمود: خدا را می ستاییم و به پیامبرش درود می فرستیم و شیعه ی خود را شفاعت می کنیم، خدا هم سخن ما را رد نمی کند.
کلینی نیز در کافی حدیثی بدین مضمون از محمد بن فضیل و او هم ازحضرت موسی بن جعفر (علیه السّلام) نقل کرده است.(11)
روایات شفاعت به طریق اهل سنت
و اما روایاتی که درباره ی شفاعت به طریق اهل سنت نقل شده است، باز فراوان و متواتر است (12) که اینک نمونه های چندی از آن ها را در این جا می آوریم:
1- یزید فقیر از جابر بن عبدالله نقل می کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: پنج نعمت بزرگ به من داده شده است که قبل از من به هیچ کس داده نشده بود: با ترس و رعب که از من در دل دشمن جای گرفته بود، یاری شدم و زمین برای من سجده گاه و پاک کننده قرار گرفت… و غنایم جنگی برای من حلال گردید که پیش از من بر کسی حلال نبود و مقام شفاعت به من داده شد.(13)
2- انس بن مالک نقل می کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من در بهشت اولین شفاعت کننده خواهیم بود.(14)
3- ابوهریره نقل می کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: برای هر پیامبر دعایی هست و من به اذن پروردگار، دعای خویش را ذخیره کرده ام که در واپسین روز برای شفاعت امتم از آن استفاده کنم.(15)
4- باز از ابوهریره نقل می کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من در روز قیامت سیّد فرزندان آدم خواهم بود و اول کسی می باشم که قبر او شکافته می شود و من اولین شفاعت کننده خواهم بود که قبل از همه شفاعتش پذیرفته شود.(16)
5- باز ابوهریره نقل می کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: پنج چیز است که شفاعت می کنند:
قرآن، قرابت، امانت، پیامبر شما و اهل بیتش.(17)
6- عبدالله بن ابی جدعا نقل می کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: به وسیله ی شفاعت یکی از افراد امت من، تعداد زیادی قبیله ی بنی تعمیم وارد بهشت می گردند. این حدیث را ترمذی و حاکم نیز نقل نموده اند.(18)
از این روایت ها چنین بر می آید که شفاعت خواستن از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، از اهل بیت گرامی اش نه تنها کوچک ترین اشکالی ندارد بلکه امری است مستحسن که شرعاً مورد تأیید قرار گرفته و همان روایات دینی ما را به سوی آن دعوت و راهنمایی می کند. با این حال نمی دانم گروهی که خود را مسلمان معرفی می کنند، چگونه آن را شرک و طالبان شفاعت را مشرک می دانند؟! خداوند ما را از متابعت هوای نفس حفظ کند و از لغزش قدم ها و قلم ها مصون مان بدارد!
پی نوشت ها :
1.بقره/45.
2.مائده/2.
3.کهف/ 95.
4. برای آگاهی بیش تر در مورد مسئله جبر و اختیار، به پاورقی شماره (25) در بخش تعلیقات مراجعه فرمایید.
5. زمر / 36.
6. بقره/ 186.
7. مریم/ 87.
8. طه / 109.
9. سبا / 23.
10. نساء / 64.
11. بحار، 33/ 301.
12. در کنزالعمال، 215- 280 بیش از هشتاد روایت در این مورد نقل گردیده است.
13. صحیح بخاری، 86/1.
14. صحیح مسلم، 130/1.
15. برای شناختن مدارک این حدیث به پاورقی شماره (26) در بخش تعلیقات مراجعه کنید!
16. صحیح مسلم، 59/7.
17. کنزالعمال، 214/7.
18. همان.
منبع مقاله :
خوئی، حضرت آیت الله حاج سیدابوالقاسم خوئی(ره)(1385)، البیان فی تفسیر القرآن، ترجمه محمد صادق نجمی- هاشم هاشم زاده هریسی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات، چاپ دوم