داشته های ما در مبارزه با شیطان (1)

داشته های ما در مبارزه با شیطان (1)

نویسنده: دکتر فتح الله نجارزادگان (محمدی)

(وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنکُمْ جِبِلًّا کَثِیرًا أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ) (1)
[ شیطان] گروهی انبوه از شما [آدمیان] را سخت گمراه کرد؛ آیا تعقل نمی کنید.
ما در برابر دشمن، بدون سلاح و تجهیزات رها نشده ایم تا ناتوان باشیم و به اسارت تن دهیم؛ بلکه اگر دقت کنیم سرمایه ها، تجهیزات و امکانات گوناگون، با کیفیت بسیار عالی در اختیار ماست و مشکل ما این است که یا از آن ها بی خبریم یا آن ها را درست به کار نمی گیریم و گرنه همه چیز برای مبارزه آماده و مهیّاست. هر چه به نظر می رسد دشمن، زودتر از ما از این توان مندی ها اطلاع داشته، برای از کار انداختن برخی از آن ها نقشه و طرحی آماده دارد.
در این نوشته بصورت فشرده به این توانمندی ها خواهیم پرداخت:

سرمایه ها
سرمایه های ما برای مبارزه با دشمن عبارتند از:

1. وحی و راهنمایان بیرونی
خداوند بندگانش را بیهوده نیافرید تا آنان را رها کند؛ (2) بلکه هدفدار آفرید و با فرستادن راهنمایان پی در پی، هدایتشان کرد. (3) یکی از اهداف رسالت این بود که «شیطان ها نتوانند بندگان خدا را از معرفت پروردگارشان محروم کنند و آنان را از عبادت خدا بازدارند.» (4)
آیات وحی که ره آورد رسالت انبیاست، تحفه ای گران بهاست و شیطانها عاجزتر از آنند که به آن دستبرد زنند و همین وحی و اتصال غیبی است که شیطان را ناامید می کند تا طوق بندگی اش را به گردن آدمی بیندازد.
امیر مؤمنان، امام علی (علیه السلام) می فرمایند:
« وَ لَقَد سَمِعتُ رِنَّهَ الشَّیطانِ حینَ نَزَلَ الوَحیُ عَلَیهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)، فَقُلتُ: یا رَسوُلَ اللهِ ما هذِه الرِّنَهٌ؟ فَقالَ: هذا الشَّیطانُ قَدآیَسَ مِن عِبادَتِه»، (5)
من هنگامی که وحی بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آمد، آوا و ناله ی شیطان را شنیدم؛ گفتم: ای رسول خدا! این آوا چیست؟ فرمود: این شیطان است که از آن که – بعد از این – او را نپرستند، نومید و نگران است.
خود انبیا نیز به عنوان گیرندگان وحی، الگوها و استوانه های قدرت و صلابت در مبارزه ی با شیطان های جنّی و انسی بوده اند و دشمن را به دست خود تسلیم و سرسپرده کرده اند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
هیچ کس از شما نیست، جز آن که وی را شیطانی است؛ گفتند: یا رسول الله! شما نیز؟ فرمود: آری! من هم؛ جز آن که خداوند، مرا بر او یاری کرد و اکنون تسلیم و فرمان بردار من است. (6)
این سرمایه ی بی کران و کارساز – قرآن و پیامبران – در دست ماست؛ ولی چه قدر از آن بهره می بریم؟ این پرسشی است که باید صاحبان خرد به پاسخش بیندیشند.

2. عقل، راهنمای درونی
خداوند به ما نعمت عقل داد که نعمتی بس عظیم است. در حدیثی آمده است که خداوند، موجودی بهتر از عقل نیافرید… (7)
حضرت استاد آیه الله العظمی بهاء الدینی (رحمه الله) گفته است:
عقل، موجودی روحانی و دارای روحانیّت است؛ معرفت الله، توحید، ولایت و وصایت همه در پرتو عقل حاصل می شود؛ عقل دارای ادراک سرابی نیست. در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) رسیده که فرموده اند: «اَلعَقلُ ما عُبِدَ بِه الرَّحمانُ، وَاکتُسِبَ بِهِ الجِنانُ»، (8) عقل چیزی است که با آن، خداوند بندگی می شود و به وسیله ی آن بهشت به دست می آید. «عقل نور است؛ نه نار. عقل به تمامی، رحمت و برکت است. عقل وسیله و ابزاری است که انسان با آن از مادیت به طرف نور و روحانیت حرکت می کند؛ نفس، مهندس دوزخ است و در مقابل، قوه ی عاقله ولیّ تربیت می کند. (9)
اگر عقل – به کمک وحی – بر کشور جان حکومت کند، نیروهای رحمانی را به کار می گمارد و همه چیز را به خوبی اداره می کند؛ در حکومت عقل، هیچ غریزه ای از وجود انسان فرو گذار نمی شود؛ بلکه سهم هر یک از خواسته ها و نیازهای این مملکت را عادلانه توزیع می کند. در این حکومت، آتشفشان های نفس اَمّاره مهار می شود و جایی برای رخنه ی دشمن باقی نمی ماند.
این عقل است که – به کمک وحی – دشمن و رفتارهای مرموزانه اش را می شناسد و قبل از وقوع هر حادثه ای به پیش گیری فرمان می دهد و چنین می گوید:
نزدیک شدن به این دشمن قلندر گستاخ – چه رسد طرح پیمان و دوستی با او – به هیچ روی به صلاح این کشور نیست.
قرآن کریم در این مبارزه به عقل و اندیشه ارج نهاده، آدمی را به تعقل فرا خوانده تا درباره ی رفتارهای کینه توزانه این دشمن با پیشینیان درس عبرت بگیرد و دوباره در آن بی راهه ها گام ننهد؛
(وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنکُمْ جِبِلًّا کَثِیرًا أَفَلَمْ تَکُونُوا تَعْقِلُونَ)(10)
[او] گروهی انبوه از میان شما را سخت گمراه کرد؛ آیا تعقل نکردید؟!
اما افسوس که آدمی با پیروی از هوا و هوس، این حاکم عادل و این بزرگ ترین نعمت الهی را خفه می کند و ظلمت و آتش بودن نفس را بر نورانیّت عقل غلبه می دهد و او را به اسارت فرمانده ی سپاهیان شیطان – یعنی هوای نفس – در می آورد؛ اسارتی فاجعه آمیز که با آن، گویی همه چیز پایان می یابد. امیر مؤمنان، امام علی (علیه السلام) می فرماید:
«وَ کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍ تَحْتَ هَوىً أَمِیرٍ»؛ (11)
چه بسیار عقل که در چنگ هوای نفس اسیر شده، هوا، امیر اوست.

3. فطرت توحیدی و پیمان الهی
ما در سرشت خویش پروردگارمان را با بینش «شهودی» می شناسیم و به او گرایش آگاهانه داریم و این امری اصیل و واقعی است و سرمایه ای گران بها و اهدایی از جانب پروردگار است که در ذات همه جاسازی شده است؛ قرآن کریم می فرماید:
(فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ … ) (12)
پس، روی خود را با گرایش تمامِ به حق، به سوی این دین کن؛ با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است؛ آفرینش خدای تغییرپذیر نیست …
همین بینش و گرایش، دست مایه ی پیمان فطری خدا با ماست که آن نیز در سرشت ماست. مفاد این پیمان از این قرار است که تنها باید خدا را معبود خود بگیریم و فقط و فقط سر بر آستان مقدس او بساییم. این نکته در آیات قرآن کریم این گونه بیان شده است:
(وَمَا لَکُمْ لَا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ لِتُؤْمِنُوا بِرَبِّکُمْ وَقَدْ أَخَذَ مِیثَاقَکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ) (13)
شما را چه شده که به خدا ایمان نمی آورید و [حال آن که] پیامبر [خدا] شما را دعوت می کند تا به پروردگارتان ایمان آورید؟ بی گمان، خدا از شما پیمان گرفته است؛ اگر مؤمن باشید.
(أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَأَنْ اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ) (14)
ای فرزندان آدم! مگر با شما عهده نکرده بودم که شیطان را مپرستید؛ زیرا وی دشمن آشکار شماست و این که مرا بپرستید؛ این است راه راست؟
روشن ترین دلیل بر این فطرت توحیدی و پیمان الهی، شناخت و گرایش انسان در شرایطی است که دست او از همه چیز کوتاه می شود؛ مانند بیماری که پزشکان از درمانش عاجزند و سرنشینان کشتیِ طوفان زده ی گرفتار امواج تند دریا، افزون بر آن که به فقر ذاتی خود پی می برند، بطلان همه ی معبودهایی که بی مهابا به دنبال آن ها بودند و در برابرشان کرنش می کردند، برایشان آشکار می شود و در عوض، حقیقت محض و معبود واقعی یعنی خدای تبارک و تعالی، همان که او را در اعماق جان می شناختند و با او پیمان داشتند، تجلی می کند. از این رو، دستِ نیاز و نجات به سوی او بر می دارند و با اخلاص هر چه تمام تر، ندای خدا خدا سر می دهند؛ خدایی که اکنون او را شهود می کنند. (15)
این صحنه – که کم و بیش برای همه در شرایط گوناگون رخ نموده است نشان می دهد که تمام موجودات غیر از ذات اقدس خدا، سرتاپا فقر و نیازند و هرگز شایستگی آن را ندارند که محبوب و معبود واقعی شوند و معبود واقعی همان است که با فطرت توحیدیِ خود، او را شناخته ایم؛ هر چند ممکن است بر اثر ضخامت پرده و تراک آلودگی، چهره ی جان به کلی کدر و دگرگون شود تا جایی که تحت هیچ شرایطی هر چند بسیار سخت و ناگوار فریادی از فطرت خداجوی آدمی برنیاید و حتی در قیامت که همه ی پرده ها از جلوی چشم انسان می افتد، باز هم این کورِ سرگردان، از خدا پوشیده ماند. (16)
حاصل سخن آن که فطرت توحیدیِ ناب، سرمایه ای عظیم و گنجینه ای نفیس در جان ماست که باید زنده شود؛ نه آن که با غفلت ها و آلودگی ها، پرده پوشی شده، رفته رفته مدفون شود تا سرانجام، چهره ی جان به کلی دگرگون شود.

4. نفس لوّامه و سرزنش گر
سرمایه ی دیگر ما نفس لوّامه است؛ نفسی که سرزنش و ملامت او در وقت گناه و پیروی از شیطان، برای هر کس قابل درک است و مانند آژیر خطری هشدار می دهد و بعد از انجام گناه نیز به سرزنش خود ادامه می دهد؛ قرآن کریم می فرماید:
(لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَهِ * وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ) (17)
سوگند به روز قیامت و سوگند به نفس ملامت گر – وجدان بیدار – .
با این حال، انسانِ خیره سر، چنین سرزنش کننده ی دل سوزی را با ادامه ی پیروی اش از شیطان و عدم اجابت او، خاموش می کند تا کم کم به کلی آن را نابود سازد.

5. نفس الهام گر
هر کس تقوا و فجور را به خوبی می شناسد؛ یعنی خداوند، انسان را به گونه ای آفرید که می تواند بدون عامل بیرونی تشخیص دهد کدام رفتارش زشت و ناپسند و مایه ی فجور و بیرون از حوزه ی فطرت انسانی است و کدام یک پسندیده، در درون مرز فطرت، مایه ی تقوا و صلاح و سداد اوست؛ خداوند متعال در سوره ی شمس، به همین نفس سوگند خورده است:
(وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّیهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَیهَا) (18)
سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد و سپس پلیدکاری و پرهیزکاری اش را به آن الهام کرد.
پس اگر انسان خود را وارسی کند، می تواند وسوسه های دشمن را که نشانی از فجور و سقوط از مرز انسانیّت دارد، بشناسد و از آن حذر کند و این نیروی تشخیص نیز سرمایه ای ارزشمند است؛ به شرطی که این جا نیز آدمی خیره سری نکند و این ترازوی درونی تشخیص را در زیر انبوهی از زشتی ها زنده به گور نکند که در این صورت، چیزی جز خسارت و زیان نصیبش نخواهد شد؛ قرآن کریم بعد از یازده سوگند در سوره ی شمس، این پیام را می فرستد:
(قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّیهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّیهَا) (19)
هر کس آن را [نفس را] پاک گردانید، به طور قطع رستگار شد و هر که آلوده اش ساخت، به طور یقین نومید و محروم گشته است.
ملاحظه کردید که چه سرمایه های کارساز و گران قدری در حوزه ی جان ماست، و هرگز کسی بدون این توانایی ها آفریده نشده است. و همه در مرتبه ی جان، دارای خلقت همسان هستند؛ هر چند در سطح جسم و بدن چنین نیست. (20)

6. نیروی بینایی، شنوایی و ادراکی
انسان به نیروی بینایی، شنوایی و ادراکی مجهز است و این نیروها غیر از قوای حسیِ شنیدن، دیدن و درک محسوسات است که در آن با حیوانات مشترک است؛ آن ها نیروهایی در سطحی برتر برای درک پیام های وحی و شناخت راه از بی راهه هستند. انسان می تواند چشم دلش را بگشاید تا حقیقت را بنگرد، گوش جان به حق سپرد، دل را به ادراک آیات هستی بگمارد و این فرایند را توسعه دهد تا به مقصد بار یابد؛ قرآن کریم در این باره می فرماید:
(إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعاً بَصِیراً * إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً ) (21)
ما انسان را از نطفه ی مختلطی آفریدیم و او را می آزماییم. ما او را شنوا و بینا قرار دادیم؛ و راه را به او نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد [و پذیرا شود] یا ناسپاس.
این نیروها نیز ممکن است بر اثر لج بازی ها و خودخواهی های آدمی از میان بروند و نیروی بینایی به کوری، شنوایی به کری و ادراکی به حماقت تبدیل شود. باز بشنوید گزارش وحی را درباره ی جمعی از گذشتگان که می فرماید:
(وَلَقَدْ مَکَّنَّاهُمْ فِیمَا إِن مَّکَّنَّاکُمْ فِیهِ وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَأَبْصَارًا وَأَفْئِدَهً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلَا أَبْصَارُهُمْ وَلَا أَفْئِدَتُهُم مِّن شَیْءٍ إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ … .)(22)
به راستی در چیزهایی که به آنان امکانات داده بودیم، به شما در آن ها [چنان] امکاناتی نداده ایم و برای آنان گوش و دیده ها و دل هایی [نیرومندتر از شما] قرار داده بودیم و چون به نشانه های خدا انکار ورزیدند، نه گوش و نه دیدگان و نه دل هایشان، به هیچ وجه به دردشان نخورد…
امیر بیان، امام علی (علیه السلام) در این باره می فرماید:
«… و َمَا کُلُّ ذِی قَلْبٍ بَلَبِیبٍ، وَلاَ کُلُّ ذِی سَمْعٍ بِسَمِیعٍ، وَ ما کُلُّ نَاظِرٍ بِبَصِیٍر ..» (23)؛
هر صاحبِ قلبی خردمند و صاحبِ دل نیست و هر شنونده ای گوش شنوا و هر بیننده ای چشم بصیرت ندارد.

توانایی ها
توانایی هایی که ما را در مبارزه با دشمن یاری می دهند عبارتند از:

1. شناخت موقعیت درونی
انسان هرگاه بخواهد، می تواند وضعیت درونی اش را بررسی کند و راه ورود و غور، در صحنه ی جان برای او امکان پذیر است. می تواند بفهمد چه کرده است و ضعف ها و کاستی ها، یا قوّت ها و امتیازاتش چیست؟ تا پیش از پایان یافتن فرصت به خود آید، و با مراجعه به شفاخانه ی قرآن، دردهای خود را درمان کند و نقاط مثبت و امتیازاتش را افزایش دهد؛ افزون بر آن آدمی می داند کاری که می کند، اندیشه ای که دارد، سخنی که به زبان می آورد و … چه رنگ و بویی دارد؛ آیا خالص برای خداست یا آلوده به شرک، ریا، منّت و … است؟ هر چند مخاطب انسان آن را درک نکند یا خود گوینده، عذرهای (دروغی) بتراشد و یا پرده ای از وجاهت بر آن کشد؛ اما در درون خودش از واقعیت امر اطلاع دارد. قرآن کریم این حقیقت را چنین بیان می کند:
(بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَهٌ * وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ)(24)
بلکه انسان، خودش از وضع خود آگاه است؛ هر چند (در ظاهر) برای خود عذرهایی بتراشد.

2. شناخت موقعیت بیرونی
امکان شناخت جهان بیرون (آیات آفاقی)، مانند شناخت جهان درون (آیات انفسی) فراهم است. ما می توانیم از محضر وحی و معصومان (علیهم السلام)، مبدأ، مقصد، راه ها و بی راهه ها، راهنمایان و رهزن ها، منزل گاه ها، و … بشناسیم و این شناخت را همواره گسترش دهیم و تعمیق بخشیم.
ما می توانیم بفهمیم از کجاییم و به کجا می رویم و چرا آفریده شده ایم. چه فصل هایی از حیات را طی می کنیم و حکمت زیستن ما در این دنیا چیست. چه امکاناتی برای ما مهیاست و چه چیز مایه ی سرگرمی است. دعوت ها و فراخوانی ها کدامند و به کدام یک باید لبّیک گفت. دشمن کیست و چه می کند. از ما چه می خواهد و موقعیت ما در برابر او چه گونه است. ادامه ی حیات ما چه گونه است و به کجا و چگونه خواهیم رفت و صدها اطلاعات ناب دیگر از منبع نورانی قرآن و عترت.

3. آگاه از پیشینیان و عبرت از آنان
تاریخ گذشتگان با آن همه رازها و رمزها و عبرت ها و نمونه های روشنی از کام یابی یا ناکامیِ نیاکانِ ما در برابر دشمن، در دسترس ماست تا چشم باز کنیم و درس بگیریم؛ امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) می فرماید:
« مَا أَکْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الِاعْتِبَارَ»؛ (25)
عبرت ها چه بی شمارند و عبرت گیرندگان چه کم!
به ما سفارش کرده اند عبرت بگیرید پیش از آن که برای دیگران مایه ی عبرت شوید؛ پس از رفتار ابلیس با پدرمان آدم (علیه السلام) بشنوید که درس آموزنده و جاودانه ای برای ماست؛ خداوند، پس از آن که آدم (علیه السلام) را در بهشت منزل داد، چنین فرمود:
ای آدم! تو با همسرت در بهشت منزل گزینید و از هر چه می خواهید تناول کنید؛ لیکن نزدیک آن درخت نروید که بر خویش ستم خواهید کرد. آن گاه شیطان، آدم و حوا را با وسوسه فریب داد تا زشتی های پوشیده شان، پدیدار شود و به دروغ گفت: خدا شما را از این نهی کرد برای این که مبادا در بهشت، پادشاه شوید و یا عمر جاودانه یابید و بر آن سوگند یاد کرد که من خیرخواه شما هستم و شما را به خیر – و صلاح – راهنمایی می کنم؛ پس به فریب راهنمایی کرد و چون از آن درخت تناول کردند، زشتی هایشان آشکار شد و بر آن شدند تا از برگ درختانِ بهشت خود را بپوشانند و خداوند ندا کرد: آیا شما را از این درخت باز نداشتم و نگفتم که شیطان سخت شما را دشمن است؟ (26)
پیام برجسته ی این سرگذشت عبرت انگیز، در قرآن کریم چنین بیان شده است:
(یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِّنَ الْجَنَّهِ یَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَ تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاء لِلَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ) (27)
ای فرزندان آدم! مبادا شیطان شما را به فتنه اندازد؛ چنان که پدر و مادر شما را از بهشت بیرون راند و لباسشان را از ایشان برکند تا عورت هایشان را بر آنان نمایان کند؛ در حقیقت او و قبیله اش، شما را از آن جا که آن ها را نمی بینید، می بیند. ما، شیطان ها را دوستان کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند.
نمونه ی دیگری از عبرت ها، برخورد قابیل با هابیل است که بخشی از آن را از زبان مبارک امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) بشنوید.
… شما مانند آن شخص – قابیل – نباشید که به برادرش بدون آن که بر او برتری داشته باشد، تکبر ورزید؛ خودپسندی و بلند پروازی اش، دشمنی و حسادت را در دلش انداخت و آتش خشم در اثر نخوت و تعصب در دلش شعله کشید و شیطان باد کبر و غرور را در دماغش دمید و سرانجام پشیمان شد و خداوند گناه تمام قاتلان تا روز قیامت را به گردن او افکند. (28)
نمونه ای دیگر که ابلیس، امتی را به دام انداخت و گرفتار عذاب دنیا و آخرت کرد، قوم لوط است؛ امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
قوم لوط بهترین قومی بودند که خداوند جانشین گذشتگان کرده بود؛ اما ابلیس از آنان درخواستی شدید کرد و اصرار ورزید و یاد داد… تا آن که رفته رفته مردان به یکدیگر اکتفا کردند. سپس در راه کمین می کردند. دست درازی می کردند؛ آن گاه ابلیس زنانشان را هم وسوسه کرد… تا به یکدیگر اکتفا کردند… .(29)
شگفتا! ابلیس قوم لوط را آن چنان فریب داد و در گردابی از تعفّن و آلودگی فرو برد که طهارت و پاکی را جرم می شناختند و می گفتند: «حضرت لوط و یارانش را به جرم پاک بودن از شهر بیرون کنید.»
(… وَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلاَّ أَن قَالُواْ أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ…)(30)
پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: آنان را از شهرتان بیرون کنید؛ زیرا آنان کسانی اند که به پاکی گرایش دارند.
امروز نیز این نوع آلودگی را در جهان متمدن! غرب مشاهده می کنید.
نمونه ای هم از ناکامی دشمن را در برابر رادمردی پراراده و پاک دامن مانند یوسف (علیه السلام) بنگرید که همه چیز برای او مهیاست و در درون کاخ گرفتار زنان هوس باز کاخ نشین، بویژه زلیخاست که آن چنان تحت تأثیر وسوسه های شیطان و نفس، دل باخته ی یوسف شده که سر از پا نمی شناسد (31) و چون در برابر اراده ی پولادین یوسف درمانده است، چاره را در زندگی کردن یوسف می بیند تا او را بشکند و تسلیمش کند؛
(… وَلَئِن لَّمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَلَیَکُونًا مِّنَ الصَّاغِرِینَ) (32)
[زلیخا گفت:] … واگر آن چه را به او دستور می دهم، نکند، به طور حتم زندانی خواهد شد و از خوار شدگان خواهد گردید.
اما یوسف، قوی تر و والاتر از آن است که به دام عنکبوتیِ نفس و شیطان گرفتار آید. از این رو، زندان را بر می گزیند و از خدا می خواهد تا این دام های خطرناک را از پیش روی او بر گیرد. خداوند نیز، به این خواسته ی مشروع او پاسخ مثبت می دهد؛
(قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَإِلاَّ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَأَکُن مِّنَ الْجَاهِلِینَ * فَاسْتَجَابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ کَیْدَهُنَّ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ)(33)
[یوسف] گفت: پروردگارا! زندان برای من دوست داشتنی تر است از آن چه مرا به آن می خوانند و اگر نیرنگ آنان را بازنگردانی، به سوی آنان خواهم گرایید و از [جمله ی] نادانان خواهم شد. پس پروردگارش دعای او را اجابت کرد و نیرنگ زنان را از او بگردانید. آری، او شنوای داناست.
به هر حال، تاریخ گذشتگان در نگاه وحی، دریای بی کرانی از عبرت هاست؛ تنها، چشمی آیت بین می خواهد تا در آن غوّاصی کند و گوهرهای ناب به چنگ آورد؛ سفارش قرآن کریم چنین است:
(أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ) (34)
آیا در زمین گردش نکرده اند، تا دل هایی داشته باشند که با آن بیندیشند یا گوش هایی که با آن بشنوند؟ در حقیقت، چشم ها کور نیست؛ لیکن دل هایی که در سینه هاست، کور است.

4. بازگشت و پاک سازی
برای ما در بُعد رفتارها نیز، توانایی هایی است؛ بازگشت از ره گذر توبه ی خالص و تحوّل درونی، آن هم با وعده ی پذیرش و قبول و نیز پاک سازی و تطیهر جان و پرکشیدن از این عالم خاکی تا رسیدن به مقامات اولیای خدا و استفاده از معیت ربوبی (35) پروردگار تا بدان جا که از هر نوع آلودگی در هر شکلی پاک و تطهیرمان کند و در مقام مُخلَصان منزل گزینیم، نمونه ای از این توانایی هاست. توضیح این توانایی ها را در بحث های بعدی ملاحظه خواهید کرد.

5. تجهیزات گوناگون
ما افزون بر آن سرمایه ها و توانایی ها، به سلاح ها و تجهیزات گوناگونی با کاربردهای متفاوت برای مبارزه با دشمن مجهزیم؛ تجهیزاتی که تا در این دنیا و میدان کارزار هستیم، همیشه در دسترس ماست و افزایش و کاهش و کیفیت استفاده شان نیز به دست خود ماست؛ برخی از این تجهیزات عبارتند از:

دعا؛
دعا سلاح مؤمن شمرده شده (36)، به ما دستور داده اند با دعا کردن و افزایش آن از حمله های شیطان سالم بمانیم. (37)

تواضع؛
تواضع، انبار اسلحه بین ما و دشمن و سپاهیان اوست که راهی از میان آن برای هجوم نخواهد داشت. (38)

محبت به خدا؛
نیرومندترین عاملِ رهایی از جاذبه های شیطانی و نفسانی محبت به خداست؛ در بخشی از مناجات شعبانیه چنین می خوانیم:
خدایا! نمی توانم میل ها و گرایش هایم را به معصیت پایمال کنم؛ جز موقعی که به نیرویِ محبت تو جذب شوم و کشش محبت تو، مرا بکشد. (39)

ترس راستین؛
ترس راستین از خدا، بازدارنده ی ابلیس و مانع اوست. (40)

ذکر الله؛
یاد خدا، سرمایه ی مؤمن، با سودی سرشار است؛ سودی که همان نجات از شیطان است. (41) نمونه ی یاد خدا، ذکر شریف لااله الا الله است و آن را خشنودی رحمان و پرتگاه شیطان نامیده اند. (42)

نماز؛
نماز برترین یاد خداست، با کاربردها و نقش های ارزنده و کلیدی.

اعتصام به خدا؛
اعتصام به خدا جلوه ای از یاد خداست که با آن دشمن در آخرین درجه ی ضعف و ورشکستگی قرار می گیرد؛ (43) چون انسان به بهترین مولا و یاور خود – خداوند تبارک و تعالی – پناه برده است. (44)

ایمان و توکل بر خدا؛
توکل بر خدا سدی پولادین در برابر سلطه ی شیطان معرفی شده است. (45)
روزه، صدقه، دوستی کردن برای خدا، کمک کردن برای کارهای شایسته و استغفار نیز تجهیزاتی کارسازند؛ در حدیثی از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از آثار ملکوتی این امور چنین گزارش شده است:
«إنَّه قالَ لِأصحابِهِ: ألا أُخبِرُکُم بِشَیءٍ إن أنتُم فَعَلتُموُه تَباعَدَ الشَّیطانُ عَنکم کَما تَباعَدَ المَشرِقُ مِنَ المَغرِبِ؟ قالُوا: بَلی، قالّ: اَلصَّومُ یُسَوِّدُ وَجهَه، وَالصَّدَقَهُ تَکسُرُ ظَهرَهُ، وَالحُبُّ فی اللهِ وَالمُوازَرَهُ عَلی العَمَلِ الصّالِحِ یَقطَعُ دابِرَه، وَالاستِغفارُ یَقطَعُ وَتینَه» (46)؛
پیامبر اکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به اصحابشان فرمودند: آیا شما را آگاه کنم بر کاری که اگر انجام دادید، شیطان از شما فاصله می گیرد به اندازه ی فاصله مشرق تا مغرب؛ گفتند: آری، حضرت فرمودند: روزه، صورت شیطان را سیاه می کند و صدقه، کمرش را می شکند. دوستی کردن برای خدا و کمک برای عمل صالح، پشت او را قطع می کند – و او را بی پشتیبان می کند -، و استغفار بند دلش را می بُرد.
این حدیث شریف از ملکوت و باطن این کارها خبر می دهد و بیان می کند که چه تأثیری بر شیطان می گذارند؛ برای مثال، دل به یک بند لطیف بسته است و ملکوت استغفار، اسلحه ای کاری است که بند دل شیطان را پاره می کند و او را از پای در می آورد.
همچنین در حدیث دیگری دشمن، ناتوانی خود را در برابر تجهیزات انسان چنین بیان می کند.
«قالَ إبلیسُ: خَمسَهٌ لَیسَ لی فیهِنَّ حیلَهٌ وَ سائِر النّاسِ فی قَبضَتی: مَن اعتَصَمَ بِاللهِ عَن نِیّهٍ صادِقَهٍ وَاتَّکَلَ عَلَیهِ فی جَمیعِ أُمُورِه، وَ مَن کَثُرَ تَسبیحه فی لَیلهِ وَ نَهارِه، وَ مَن رَضِیَ بِأَخیهِ المُؤمِنِ ما یَرضاهُ لِنَفسِه، وَ مَن لَم یَجزَعُ عَلیَ المُصیبَهِ حَتّی (حین) تٌصیبُه وَ مَن رِضِیَ بِما قَسَّمَ اللهُ لَه وَ لَم یَتَّهِم لِرِزقِهِ» (47)؛
ابلیس می گوید، پنج گروهند که نقشه و چاره ای درباره ی آن ندارم؛ ولی دیگران در قبضه ی قدرت من هستند؛ کسی که با نیت صادقانه به خدا چنگ زند و همه ی امورش را به او بسپارد، کسی که در شبانه روز بسیار تسبیح خدا می کند، کسی که هر چه برای خود بپسندد، برای برادر مؤمن اش نیز می پسندد، کسی که در مصیبیتی که بدو رسید، جزع و فزع نکند – راضی به رضای خدا باشد – و کسی که به هر چه خداوند روزی اش کرده، راضی باشد و به خدا درباره ی رزقش بدگمان نباشد.

پی نوشت ها :

1. یس (36) آیه ی 64.
2. مومنون (23) آیه ی 115.
3. همان، آیه ی 47.
4. نهج البلاغه، خطبه ی 1.
5. همان، خطبه ی 192.
6. صدرالدین شیرازی (ملاصدرا) مفاتیح الغیب، ترجمه ی خواجوی، ص 357؛ تفسیر القرآن، صدرالدین شیرازی، ص 229.
7. کافی، ج 1، ص 30.
8. بحارالانوار، ج 1، ص 116.
9. آیت بصیرت، ص 150.
10. یس (36) آیه ی 62.
11. نهج البلاغه، حکمت 211؛ در غررالحکم نیز چنین می خوانیم: «عقل، همراه سپاه رحمان و هوا، فرمانده ی سپاه شیطان است و جان، بین این دو؛ پس هر کدام از سپاهیان رحمان با شیطان پیروز شدند، جان در تحت سلطه ی او قرار می گیرد.» (غرر الحکم و دررالکلم، ص 1268).
12. روم (30) آیه ی 30.
13. حدید (57) آیه ی 8.
14. یس (36) آیه های 60 – 61.
15. قرآن کریم این صحنه را با صورت های گوناگون به تصویر کشیده است، مانند: سوره یونس (10) آیه های 13 و 23؛ عنکبوت (29) آیه های 66 و 61؛ لقمان (31) آیه ی 32؛ و … .
16. مطففین (83) آیه ی 15.
17. قیامت (75) آیه های 1 – 2.
18. شمس (91) آیه های 7 – 8.
19. همان، آیه های 9 – 10.
20. از سخنان حضرت استاد آیه الله جوادی آملی در درس تفسیر قرآن.
21. انسان (75) آیه های 2 – 3.
22. احقاف (46) آیه ی 26.
23. نهج البلاغه، خطبه ی 87.
24. قیامت(75) آیه های 14 – 15.
25. نهج البلاغه، حکمت 297.
26. اعراف (7) آیه های 19 – 22.
27. همان، آیه ی 27.
28. نهج البلاغه، خطبه ی 192.
29. المحاسن، ص 110.
30. اعراف (7) آیه ی 82.
31. یوسف (12) آیه ی 31.
32. همان، آیه ی 32.
33. همان، آیه های 33 – 34.
34. حج (22) آیه ی 46.
35. نحل (16) آیه ی 128.
36. «الدُّعا سِلاحُ المُؤمن.» (کافی، ج 2، ص 428).
37. در حدیث است: «أکثرِ الدعاء تَسلِم مِن سوَرَهِ الشَّیطان»؛ زیاد دعا کن تا از حمله های [بی مهابای] شیطان در امان بمانی. (میزان الحکمه، ج 5 ، ص 91)؛ درباره ی نقش کلیدی دعا در این مبارزه، به صحیفه ی سجادیه، دعای 25 رجوع کنید.
38. نهج البلاغه، خطبه ی 192.
39. «إلهی لَم أکُن لی حَولٌ فَانتَقِلَ عَن مَعصیتکِ إلاّ فی وَقت أَیقَظتَنی لمحبّتک…» (قسمتی از مناجات شعبانیه).
40. « تَحَرَّز مِن إبلیسِ بِالخَوفِ الصّادق»؛ (میزان الحکمه، ج 5، ص 91).
41. «ذِکرُ اللهِ رَأس مالِ کُلِّ مُؤمن وَ رِبحُه السّلامَهَ مِنَ الشّیطان.» (معجم الفاظ غررالحکم و دررالکلم، ص 571).
42. «لا إله إلّا الله… مَرضاهُ الرَّحمان وَ مَدحَرَهُ الشَّیطان.» (همان، ص 1396).
43. «مَنِ اعتَصَمَ بِالله لَم یَضُرّه شَیطان.» (همان، ص 571).
44. حج (22) آیه ی 78.
45. نحل (16) آیه ی 99.
46. سفینه البحار، ج 2، ص 64؛ میزان الحکمه، ج 5، ص 93.
47. میزان الحکمه، ج 5، ص 91.
منبع مقاله :
نجارزادگان، فتح الله؛ (1381)، مصاف بی پایان با شیطان، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ پنجم.

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید