نویسنده: دکتر فتح الله نجارزادگان (محمدی)
(إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ) (1)
شیطان هرگز بر کسی که به خدا ایمان آورده و بر او توکل و اعتماد کرده است، تسلطی نخواهد یافت.
هرگز مپنداریم که شیطان موجودی مستقل و خود رأی است و یا توان او به حدی است که می تواند تمام نظام آفرینش را زیر پوشش بگیرد؛ این پندار شبیه تفکر دوگانه انگاری و ثنویت است که در هستی به دو منبع مستقل می اندیشد؛ یکی خیر به نام «اهورامزدا» و دیگری شر به نام «اهریمن» و حال آن که در دیدگاه ادیان توحیدی، چنین تفسیری از هستی، بی مبنا و مردود است.
ابلیس مانند همه ی موجودات دیگر، آفریده ای است وابسته و محدود و طبق روایات، سگی دست آموز است (2) که با اجازه ی حق تعالی – و به دلیل حکمت وجودیش – در یک شعاع مشخص فعالیت (3) دارد و بیش از آن درمانده و ناتوان است و اگر بخواهد از دایره ی وظیفه اش گامی فراتر رود، رانده شده خواهد بود.
گستره ی فعالیت و قدرت مانور شیطان و یارانش را می توان بدین صورت ترسیم کرد که در بیرون از جهانِ طبیعت هیچ جایی برای شیطان ها نیست؛ قرآن کریم فرمودند:
(إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِزِینَهٍ الْکَوَاکِبِ * وَ حِفْظاً مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ مَارِدٍ * لاَ یَسَّمَّعُونَ إِلَى الْمَلَإِ الْأَعْلَى وَ یُقْذَفُونَ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ * دُحُوراً وَ لَهُمْ عَذَابٌ وَاصِبٌ * إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَهَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ ثَاقِبٌ) (4)
ما آسمان این دنیا را به زیورِ اختران آراستیم و آن را از هر شیطان سرکشی نگاه داشتیم؛ [به طوری که] نمی توانند به انبوه [فرشتگانِ] عالم بالا گوش فرا دهند و از هر سوی پرتاب می شوند و با شدّت به دور رانده می شوند و بر ایشان عذاب دایم است؛ مگر کسی که یک باره استراق سمع کند که شهابی شکافنده از پی او می تازد.(5)
همین طور در همه ی مجاری وحی، یعنی از مبدأ اعلا گرفته تا سمع مبارک پیغمبر خدا (ص) و ضبط و ثبت آن در قلب ایشان و بیان آن بزرگوار تا گوش شنونده ی وحی، هیچ نوع دستبرد یا القایی از جانب شیطان نیست؛ چون همه ی این ها حوزه های استحفاظی است؛ قرآن کریم در این باره چنین می فرماید:
(وَ مَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّیَاطِینُ * وَ مَا یَنْبَغِی لَهُمْ وَ مَا یَسْتَطِیعُونَ * إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ) (6)
شیطان ها آن را – قرآن را – فرود نیاورده اند و آنان را نسزد و نمی توانند؛ در حقیقت آنان از شنیدن برکنارند.
بنابراین، شیطان ها فقط در محدوده ی جنیان و انسان ها و در نخستین گام ها و تنها در حد وسوسه گری، نقش دارند؛ نه آن که در آغاز بر بندگان خدا تسلط و اقتداری داشته باشند؛ بلکه این بندگان خدا هستند که او را پذیرایی کرده، و با برتافتن از یاد پروردگار، همنشینی او را می پذیرند. این کریمه را بنگریم:
(وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ ) (7)
هر کس از یاد [خدای] رحمان دل بگرداند، بر او شیطانی می گماریم تا برای او دمسازی باشد؛ به طور مسلم آن ها ایشان را از راه باز می دارند و [آن ها] می پندارند که راه یافتگانند.
پیام این آیه آن است که سزای روی گردانی از یاد خدا، نه تنها در جهان آخرت بلکه در این دنیا به صورت رابطه ی دوستی و همنشینی با دشمن خدا و خدا نمودار می شود. از این رو، ابراهیم خلیل الرحمان (علیه السلام) به عمویشان هشدار می دهند که مبادا این موجودِ پلید را پیروی کنی! چون پیروی از او عذاب خدا را به همراه خواهد داشت؛ عذابی که به صورت رابطه ی ولایی، یعنی دوستی و ولایت با چنین دشمنِ خبیث و کینه توزی، تبلور می یابد؛
(یَا أَبَتِ لاَ تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیّاً یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیّاً) (8)
ای پدر! هرگز شیطان را نپرست که شیطان سخت با خدای رحمان نافرمانی و مخالفت کرد. ای پدر! از آن – سخت – می ترسم که از خدای مهربان بر تو قهر و عذابی رسد و [موجب شود] با شیطان یار و همدم شوی.
البته ادامه ی این دوستی چیزی جز تسلّط و چیرگی شیطان بر تمام شؤون و قوای وجودی انسان نیست و این میهمان ناجوانمرد، رفته رفته صاحب خانه را هم – که اکنون در آلودگی شرک گرفتار است – بیرون می کند و ادعای مالکیت خانه را می نماید؛
(إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ) (9)
البته شیطان را هرگز به کسی که به خدا ایمان آورده و بر او توکل و اعتماد کرده است، تسلطی نخواهد بود؛ تنها تسلط او بر کسانی است که وی را به سرپرستی بر می گیرند و بر کسانی است که به او (خدا) شرک می ورزند.
بدین سان آدمی چنان سقوط می کند، که دشمنِ دیرینه اش را دوست خود گرفته، سپس تحت اقتدار و حاکمیت او، پذیرای فرمانروایی اش می شود؛ دشمنی که هستی او را بر باد می دهد و او را که به بهای بهشت مبادله می شود، (10) به جهنم رهسپار می کند و حتی در قعر آتش نیز او را رها نمی کند. (11)
از سوی دیگر، مقام آدمیت و اراده های پرتوانی را بنگرید که با توکل بر خدا، دشمن را با نگاهی تمسخرآمیز می نگرند؛ آنان که از دام های سست دشمن رهیده اند و تمام هستی و تجهیزات و حیله هایش را همچون تار عنکبوتی می بینند؛ تارهایی که تنها برای شکار موجودات ضعیف تنیده شده اند و هر چند در پندار عنکبوت نیرومندند؛ اما با نسیمی از اراده ویران می شوند.
جالب این جاست که شیطان، خود به درماندگی و ناتوانی اش در برابر آنان اعتراف دارد و مانند حریفی ذلیل و ناتوان به زانو درآمده، خود را می بازد و سرانجام با رسوایی عقب می نشیند؛ قرآن کریم می فرماید:
(قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ* إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ) (12)
شیطان گفت: پس به عزتت سوگند که به طور حتم، همگی را از راه به در می برم؛ مگر آن بندگان پاکدل تو را.
این آیه و آیات مشابه آن، از اعتراف عاجرانه ی دشمن درباره ی مخلَصان پرده بر می دارد، اعترافی که بارها و بارها از سوی دشمن تکرار شده، (13) نشان می دهد که دشمن در مورد همه ی انسان ها، توان درگیری و یا وسوسه را ندارد؛ نه آن که نخواهد، و در برابر خالص شدگانِ ناب در باور و پاک در رفتار، ورشکسته و خودباخته است.
جای شگفتی است که دشمن، در مواردی نیز از سردرماندگی و عجز، نقشه های خود را در مورد آنان رو می کند؛ برای نمونه به داستانی معروف درباره ی شیخ انصاری (علیه السلام) بنگرید.
روزی یکی از شاگردان، در مجلس درس شیخ گفت: خوابی برای شما دیدم ولی خجالت می کشم نقل کنم؛ شیخ فرمود: بگو! عرض کرد: دیشب خواب دیدم شیطان با حالت خشم، طناب هایی را در دست دارد و طناب ضخیم او پاره شده است؛ سبب را پرسیدم؛ شیطان گفت: با این طناب ها مردم را می کشانم و این طناب ضخیم برای استادت شیخ انصاری بوده است که قصد کردم او را به دام اندازم و تا بازار او را بکشانم، ولی طناب را پاره کرد و فرار کرد؛ نمی دانم این خواب حقیقت دارد یا از خواب های پریشان است؟ شیخ تبسمی کرد و فرمود: آن ملعون راست گفت؛ دیروز در منزل ما چند مهمان وارد شدند و من جهت خرید، نیاز به پول داشتم؛ ولی پولی نبود جز آن چه که در نزد من به امانت بود. با خود گفتم صاحب پول راضی است که من به عنوان قرض آن را بردارم؛ کنار طاقچه رفتم تا آن را بردارم باز احتیاط کردم و برگشتم و به خود گفتم: مرتضی: شاید مُردی از کجا زنده بمانی و قرضت را بدهی و از این کار منصرف شدم… (14)
پس اگر دشمن در برابر پاکان درمانده است، ما هم برای نجات همیشگی خود از این دام ها و دسیسه ها باید به بلندای اخلاص رسیم و عبادت، زندگی و مرگمان، چنین باشد:
(قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَ مَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ * لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ…) (15)
بگو: در حقیقت، نماز من و [سایر] عبادات من و زندگی و مرگ من، برای خدا، پروردگار جهانیان، است؛ او را شریکی نیست و بر این کار دستور یافته ام…
تا رسیدن به منزلگاه خلوص در تمام شؤون اعتقادی و رفتاری، کم و بیش گرفتار وسوسه های دشمن هستیم، و امکانات مان دامی برای او، از ثروت ثروتمند و فقر فقیر تا علمِ عالم و زُهدِ زاهد و عبادتِ عابد و…؛ آن هم به اندازه ی درجه ی ناخالصی و آلودگی آن ها. اگر پرده کنار رود، باطن آنان، همان قصه ی طناب هاست که یک طرفش به گردن ما و سمت دیگرش در دست دشمن ماست.
میبدی در این باره داستان زیبا و آموزنده ای ذکر می کند:
در بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند: در فلان جایگه درختی است که قومی آن را می پَرستند. عابد را از بهر خدا و تعصب دین خشم گرفت، از جای برخاست، تبر بر دوش نهاد و رفت تا آن درخت را از بیخ بردارد و نیست گرداند. ابلیس به صفت پیری به راهِ وی شده، از او پرسید: کجا می روی؟ گفت: به فلان جایگه تا آن درخت را برکنم. گفت: رو به عبادت خود مشغول باشد که این از دست تو برنخیزد؛ با وی برآویخت؛ ابلس بیفتاد و عابد بر سینه ی وی نشست. ابلیس گفت: دست از من بازگیر تا تو را یک سخن نیکو بگویم. دست از وی برداشت؛ ابلیس گفت: ای عابد! خدای را پیغامبران هستند؛ اگر این درخت بر می باید کند، پیغامبری را فرماید تا برکَند؛ تو را بدین نفرموده اند. عابد گفت: نه که لابد است برکندن این درخت و من از این کار بازنگردم تا تمام کنم. دیگر باره به هم برآویختند و عابد بِه آمد. (16) ابلیس گفت: ای جوانمرد! تو مردی درویشی و مؤونت تو بر مردمان است؛ چه باشد که این کار در باقی کنی (17) که بر تو نیست و تو را بدان نفرموده اند و من هر روز دو دینار در زیر بالین تو کنم؛ هم تو را نیک بود هم عابدان دیگر را که بر ایشان نفقه کنی. عابد در این گفتِ وی بماند. با خود گفت: یک دینار به صدقه دهم و یک دینار خود به کار بَرم ، بهتر از آن که این درخت برکنم که مرا بدین نفرموده اند و نه پیغامبرم تا بر من واجب آید. پس به این سخن بازگشت. دیگر روز بامداد دو دینار دید در زیر بالین خود؛ برگرفت. روز دیگر همچنین تا روز سیم که هیچ چیز ندید؛ خشم گرفت، تبر برداشت و رفت تا درخت برکند. ابلیس به راه وی آمد و گفت: ای مرد! از این کار برگرد که این هرگز از دست تو برنخیزد. به هم برآویختند و عابد بیفتاد و به دست ابلیس عاجز شد و ابلیس قصد هلاک وی کرد. عابد گفت : مرا رها کن تا بازگردم؛ لیکن با من بگو که اوّل چرا بِه آمدم و اکنون تو بِه آمدی؟ گفت: از آن که اوّل از بهر خدا برخاستی و دین خدای را خشم گرفتی، رب العزه مرا مسخر تو کرد. هر که برای خدا به اخلاص کاری کند، مرا بر وی دست نَبُود. اکنون از بهر طمع خویش و از بهر دنیا خشم گرفتی، تابع هوای خود شدی، لاجرم بر من نیامدی (18) و مقهور من شدی. (19)
پی نوشت ها :
1. نحل (16) آیه ی 99.
2. رجوع کنید به پاورقی های فصل کارنامه ی زندگی دشمن در یک نگاه از منبع این مقاله.
3. اگر شیطان موجودی کامل مستقل بود، نیازی نبود از خدا درخواست مهلت کند و همین درخواست، نشانه ی محدودیت اوست.
4. صافات (37) آیه های 6 – 10.
5. طبق این کریمه، شهاب، شیطان را تعقیب می کند و از پی او می تازد؛ برای توضیح این نکته یعنی شهابی که به شیطان زده می شود؛ به تفسیر المیزان، ج 17، ص 187 رجوع کنید.
6. شعراء (36) آیه های 210 – 212.
7. زخرف (43) آیه های 36 – 37.
8. مریم (19) آیه های 44 – 45.
9. نحل (16) آیه های 99 – 100.
10. امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) می فرماید: «… إنَّه لَیس لأنفسکم ثمن إلّا الجنّه فلا تبیعوها إلاّ بها»؛ جان های شما را بهایی جز بهشت نیست؛ پس مفروشیدش جز بدان. (نهج البلاغه، حکمت 457).
11. ابراهیم (12) آیه ی 22.
12. ص (38) آیه های 82 – 83.
13. مانند: ص (38) آیه ی 83؛ حجر (15) آیه ی 40.
14. عبدالحسین دستغیب شیرازی، قلب قرآن.
15. انعام (6) آیه های 162 – 13.
16. به آمدن: برتر شدن و غلبه کردن.
17. در باقی کردن: ترک کردن و فروگزار نمودن
18. برنیامدی: غالب نشدی.
19. لطایفی از قرآن کریم (برگزیده از کشف الاسرار و عده الابرار)، ص 310.
منبع مقاله :
نجارزادگان، فتح الله؛ (1381)، مصاف بی پایان با شیطان، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ پنجم.