نویسنده: دکتر فتح الله نجارزادگان (محمدی)
فَعَدُوُّ اللهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ، وَسَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِینَ… (1)
پس {ابلیس} دشمن خدا و پیشوای متعصبان و پیش کسوت مستکبران است.
خداوند، کالبد ما را با مقداری خاک به صورت انسان آراست. سپس از روح خود به آن حیات بخشید (2) و با این آفرینش نو، فرشتگان خود را به آزمایش فرا خواند تا صف فروتنان را از متکبران جدا کند. (3) با فرمان «اُسجُدوا» (4) بی درنگ همه ی فرشتگان بر این آفریده ی نو – انسان کامل (5) – سجده کردند (6) تا هم فروتنی خود را در اجرای فرمان خدا نشان دهند و هم بر شایستگی و کرامتِ انسان کامل اعتراف کنند؛ اما ابلیس، خودخواهی پنهانش را به نمایش گذاشت (7) و از سجده بر آدم سرباز زد و در این آزمون پر رمز و راز، شکست سختی را متحمل شد.
ابلیس که انسان را خاکی بیش ندیده بود، پیدایش خود از آتش و پیدایش انسان از خاک را، مایه ی برتری خود دید (8) و آن را توجیهی برای «تکبرش» در نافرمانی از سجده بر آدم (علیه السلام) به حساب آورد. (9) این نخستین متکبری است که خودپرستی را به جای حق پرستی و نخوت را به جای بندگی برگزید. این ماجرا در آیات و روایات متعددی گزارش شده است. روایتی از امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) این رویداد را چنین گزارش می کند: (10)
خداوند سبحان فرشتگان مقربش را به وسیله ی عزت و کبریایی – که تنها و تنها مخصوص ذات احدی اوست – آزمایش کرد تا فروتنان آنان را از گردن کشانشان جدا سازد. خداوندی که درون سینه ها و پنهانی ها را می دانست، چنین فرمود: «من بشری از گِل می آفرینم؛ پس هنگامی که او را آفریدم و از روح خود در او دمیدم، به او سجده کنید. {با فرمان خدا} همه ی فرشتگان سجده کردند؛ به جز ابلیس. خودبینی، ابلیس را فرا گرفت و به آفرینش خود بر آدم تازید و بر سرشت خود – که از آتش است – بالید. پس او دشمن خدا، پیشوای متعصبان و پیش کسوت مستکبران شد؛ کسی که اساس تعصب بی پایه را نهاد و با خداوند در جامه ی کبریایی به رقابت پرداخت؛ او که لباس عزت طلبی دربرکرد و پوشش خاکساری را از تن درآورد.
این گردن کش گستاخ از طایفه ی جن بود (11) و قبل از این رویداد، دارای مقامی بس ارجمند در عبادت خداوند بود؛ به گونه ای که فرشگان پاک، او را فرشته ای مقرب می دیدند (12) و این بر اثر شش هزار سال بندگی او بود. شش هزار سالی که ممکن است از شمارش سال های آخرت باشد، (13) که در این صورت به چندین میلیون سال بالغ می شود. افسوس که آن عبادت چند هزار ساله و خستگی ناپذیر در یک لحظه تباه شد و مانند خاکستری بر باد رفت. (14) خداوند او را خوار و پست کرد، مقام والایش را در هم شکست و بلند پروازیش را منکوب کرد. (15) سپس او را با خفت و خواری از ردیف فرشتگان بیرون راند (16) و در آخرت نیز به او و همراهانش – که به بیماری واگیردار ابلیس؛ یعنی تکبر دچارند (17) – وعده ی عذاب داد (18) و این حادثه سرآغاز بسیاری از ماجراها در امتداد عمر انسان در این جهان شد.
انسان با مرور چنین پرونده ای شگفت زده می شود. عابدی بلند آوازه در یک لحظه سقوط می کند و دشمن خدا و خلق او می شود (19) و تا ابد لعنت خدا را به جان خریده، (20) در تمام صفات زشت و ناپسند مانند عجب (21)، فخرفروشی (22)، حسادت (23)، کینه توزی (24)، عصیان، فسق (25)، حیله گری، نفاق (26) و… پیشگام می شود؟! نخستین گناهی که حکایت از رشگ درونی می کرد و از کبر سرچشمه می گرفت از اوست؛ نخستین کسی که تعصب ورزید (27) و آغازگر کفر و عصیان شد و با وسوسه هایش موجب پیدایش و انتشار آن (28) شد، اوست.
بیایید از این ماجرا عبرت بگیریم؛ مبادا در پیشگاه پروردگارمان تکبر کنیم و بندگی اش را فرو گذاریم. امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) در خطبه ی «قاصعه» می فرماید:
… از کار خدا درباره ی شیطان پند گیرید که کردار درازمدت او را تباه، و کوشش فراوانش را بر باد داد؛ در حالی که او شش هزار سال خدا را پرستش کرد که روشن نیست از سال های دنیاست یا آخرت و این به سبب لحظه ای تکبر و سرکشی بود. پس چه کسی بعد از شیطان با به جا آوردن مانند معصیت او از عذاب الهی سالم می ماند؟ حاشا! هرگز خداوند سبحان انسانی را با کاری که به سبب آن، فرشته ای را از آن بیرون کرد، به بهشت نمی برد. حکم و فرمان خدا درباره ی اهل آسمان و زمین یکسان است.
آغاز دشمنی
شکست بی سابقه ی ابلیس در آن آزمایش، سرآغاز دشمنی سخت و کینه توزانه اش علیه آدم (علیه السلام) و فرزندانش شد؛ چون سرپیچی از فرمان سجده بر آدم (علیه السلام) – انسان کامل – موجب شد که عباداتش بر باد رود، و مقام قُربش درهم شکسته، رسوا شود و راه دیگری هم برای جبران این خسارت بزرگ نبود؛ جز آن که توبه کند و به همان سجده بر آدم (علیه السلام) گردن نهد. از امام جعفر صادق (علیه السلام) چنین رسیده است:
به خدا سوگند اگر ابلیس بعد از آن نافرمانی و تکبر، به اندازه ی عمر دنیا – یا به اندازه ی عبادت افراد دنیا – سجده می کرد، از او پذیرفته نبود؛ مگر آن که همان فرمان، – سجده بر آدم – را به جای آورد. (29)
آری، آن همه خسارت از یک سو و رسوایی در میان صف های بی انتهای فرشتگان از سوی دیگر، از هزار بار مرگ برای او شکننده تر بود و به همین دلیل کینه ی آدم و فرزندانش را به دل گرفت و از خدا مهلت خواست (30) تا عقده های بی پایانش را با به دام انداختن انسان ها و اسارت آنان بیرون ریزد و این نشان می دهد که دشمن با تمام توان و نیرو وارد میدان شده، می کوشد تا همه را به بیماری مهلک و خطرناک خود یعنی تکبر مبتلا کند و همه را به خاک سیاه نشاند. (31)
ای خردمندان عالم! هوشیار باشید و نیک بنگرید؛ نکند اسیر ابلیس – که باید شما را سجده کند – شوید که این فاجعه ی بسیار ناگوار و غیرقابل جبران است. باز هم گوش جان بسپاریم به هشدار امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) که فرمود:
«ای بندگان خدا! از دشمن خدا بر حذر باشید؛ همان دشمنی که می خواهد شما را به بیماری خود – تکبر – مبتلا کند… به جان خودم سوگند که تیر آلوده اش را در کمان نهاده و با تمام توان آن را کشیده، و از جای نزدیک شما را هدف قرار داده است… پس بدو بخروشید و در دفع او بکوشید، به خدا سوگند، او بر اصل شما فخر کرد و گوهرتان را پست تر از گوهر خود شمرد. حسب شما را نکوهش کرد و نسب شما را کوچک و خوار دانست و سواران خود را برای شما گردآورد و با پیادگانش آهنگ راهتان کرده است – که به هدایت نیایید – تا در هر جا، شما را شکار کرده، به دام اندازد…» (32)
این بود مختصری از شرح حال و کارنامه ی زندگی دشمن انسان که قرآن از او با نام های مختلفی یاد می کند که عبارتند از: ابلیس (33)، شیطان (34)، و خنّاس (35).
مهلت به دشمن و حکمت آن
ممکن است برای برخی این پرسش به وجود آید که چرا خداوند در خواست شیطان را برای مهلت خواهی پذیرفت و به دشمن بندگانش عمر طولانی داد و فرمود:
(… فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ * إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ ) (36)
تو از مهلت یافتگانی تا روز [و] وقت معلوم.
آیا به او مهلت داد تا بندگانش را به دام اندازد؟
در پاسخ باید بگوییم که هیچ آیه یا روایتی چنین پیامی ندارد؛ مگر ممکن است خداوندی که تنها هدایت و نجات بندگانش را می خواهد و آنان را برای بندگی خود آفریده و فرموده است: «جن و انس را نیافریدیم جز برای عبادت خویش» (37) آنان را طعمه ی دشمنانش کند؟ بنابراین، مهلت دادن به شیطان هرگز برای گمراهی و فریب انسان ها و جنیان نبود و این آیات قرآن است که با صراحت اعلام می دارد که به شیطان گفتیم:
تو هرگز بر بندگان من تسلطی نخواهی داشت؛ جز گمراهانی که خود پیرو تو شوند. (38)
شیطان هم در قیامت به فریب خوردگان می گوید:
… من – در آغاز کار – بر شما تسلّطی نداشتم، تنها دعوتتان کردم و خود شما با اختیار خود دعوت را پذیرفتید و مرا اجابت کردید؛ پس مرا سرزنش نکنید و خودتان را سرزنش کنید… (39)
امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) نیز می فرماید:
تنها این فرزندان جهل و نادانی اند که شیطان را تصدیق می کنند و به او جرأت می بخشند. (40)
هر چند خداوند به شیطان مهلت داد اما به این دشمن چنان توان و نیرویی نداد تا قدرت و اختیار را از ما بگیرد و ما را به هر بی راهه ای که خواست بکشاند و ما هستیم که با ضعف های خود بهانه به دست دشمن می دهیم تا به سوی ما حمله ور شود.
هر چند خداوند به شیطان مهلت داد اما به این دشمن چنان توان و نیرویی نداد تا قدرت و اختیار را از ما بگیرد و ما را به هر بی راهه ای که خواست بکشاند و ما هستیم که با ضعف های خود بهانه به دست دشمن می دهیم تا به سوی ما حمله ور شود.
به عبارت دیگر، فرق است بین سگی که رهاست و در هر محدوده ای هر کس را بخواهد می آزارد و سگی که دست آموز است و حد و مرزی را که صاحبش مشخص کرده، می شناسد تا به طرف هر کس که از سر عناد یا نادانی در حریم او درآید و بهانه به دستش دهد، حمله ور شود. در روایات نیز شیطان با عنوان سگ دست آموز، معرفی شده است. (41)
ذکر این نکته لازم است که خداوند در این میدان مبارزه، ما را بدون سلاح و تجهیزات رها نکرد؛ بلکه به انواع سرمایه های درونی و بیرونی و تجهیزات مناسب و کارآمد مجهز ساخت و به ما توانایی هایی داد تا بتوانیم دشمن را برای همیشه از خود رانده، سرکوب کنیم و حتی به اسارت خود درآوریم. توضیح بیشتر این نکته را در بخش کارزار با دشمن ملاحظه خواهید کرد.
بنابراین، حکمتِ مهلت دادن را باید در امور دیگری جست و جو کرد در این جا به چند مورد آن اشاره خواهد شد.
1. با بررسی ساختمان وجودی خود، درخواهیم یافت که استعدادهایی در ابعاد بدنی، علمی، معنوی و… در وجود ما نهفته است؛ اما رشد و بالندگی این استعدادها، در برخورد با حریف رخ می نماید و شکوفا می شود و اگر حریفی در کار نباشد؛ ممکن است به صورت دفینه ای برای همیشه از بین رود. هر قهرمان و رکورددار ورزشی یا کسی که در مسابقات علمی جهانی، رتبه ی ممتازی را احراز می کند، در آغاز کار خودش هم باور ندارد که چنین توان و نیرویی دارد و این تا حدی مرهون وجود حریف در میدان است؛ چون اگر حریف نبود او هم به کار نمی افتاد و تلاش نمی کرد تا جلوه کند؛ درست همانند زشتی ها که مایه ی شناسایی و جلوه نمایی زیبایی ها می شوند و از این رو گفته اند: زشتی ها، حق بزرگی بر گردن زیبایی و جمال دارند. بنابراین، وجود حریفی همانند شیطان لازم است تا توانایی های عظیم معنوی ما که حتی برای خود ما هم ناشناخته است، رخ نماید و خود را نشان دهد.
از نگاه قرآن، آفرینش، مرگ و زندگی، برای آزمایش ما و سپس شناسایی و گزینش بهترین هاست (42) و حکمت وجودی ما در این زمین نیز برای همین آزمون است و این دنیا آزمایشگاه ماست. (43) هر کس باید به روش های گوناگون امتحان دهد و پرونده اش را آماده کند و خودش سرنوشت خویش را رقم زند؛ چون برای آدمی چیزی جز همان که به دست آورده نخواهد بود؛
(وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى) (44)
برای آدمی جز آن چه سعی و کوشش کرده، چیزی نیست.
با این توضیح، می فهمیم که اگر صحبت از آزمایشگاه و آزمون و گزینش است، وجود حریف و رقیب در صحنه نیز امری اجتناب ناپذیر خواهد بود؛ حریفی که با وسوسه های مستقیم و غیرمستقیمش در بالندگی و رشد انسان سهم دارد. امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) می فرماید:
(صافُّوا الشَّیطانَ بِالمُجاهَدَه وَاغلِبوُه بِالمُخالَفَه تَزکُوا أنفسَکم و تَعلُوا عِندَاللهِ دَرَجاتِکُم)؛ (45)
با شیطان جهاد کنید و با نافرمانی اش بر اوچیره شوید تا جانتان رشد یافته، درجاتتان نزد خدا بالا رود.
مردان خدا که به جایی رسیده و به قرب الهی نایل شده اند، در سایه ی همین درگیری مدام با وسوسه های دشمن درونی و بیرونی و کسب پیروزی های درخشان در این جهاد اکبر بوده است. پیروزی در میدان به آسانی به دست نمی آید. از همین رو، فاتحان این نبرد را قهرمانِ واقعی نام نهاده اند. که در داستان معروف بازگشت رسول مکرم اسلام (ص) و یارانشان از جبهه ی جنگ و گفتار آن حضرت درباره ی جهاد اکبر به آن اشاره شده است. (46) و پیکار با نفس سرکش همسان با پیکار با شیطان ذکر شده است.
جلال الدین، محمد بلخی نیز این داستان را چنین سروده است:
ای شهان کشتیم ما خصم برون *** ماند خصمی زوبتر در اندرون
کشتن این، کار عقل و هوش نیست *** شیر باطن، سُخره ی خرگوش نیست
قَدرَجَعنا من جهاد الأَصغریم *** با نبی اندر جهاد اکبریم
قوّتی خواهم زحق دریا شکاف *** تا به ناخن برکنم این کوه قاف
سهل شیری دان که صف ها بشکند *** شیر آن را دان که خود را بشکند (47)
حاصل سخن آن که در این جلسه ی آزمون و میدان عمل با رویارویی و درگیر شدن با دشمن، هم دشمن سزاوار خشم خدا می شود و امتحانش تکمیل و وعده های عذابی که به او داده اند، به سر می رسد (48) و هم ما باید گوی سبقت را ربوده، شایستگی مان را برای دریافت کمالات والا و عنوان خلیفه اللهی و مسجود فرشتگان و… در این سرا نشان دهیم و در آن سرا نیز با دست یابی به درجه ها و جایزه های حق تعالی، به سعادت ابدی نایل شویم.
حضرت امام خمینی (رحمه الله) در دیوان اشعار خود می فرماید:
زاده ی اسماء را با جنه المأوی چه کاری *** در چم فردوس می ماندم اگر شیطان نبودی
2. ما انسان ها در دیدگاه قرآن، رونده ای هستیم که فصل هایی از حیات را طی می کنیم تا نزد پروردگار خود بازگردیم. (49) در این مقطع از حیات یعنی زندگانی دنیا، ما موظف به توشه گیری برای ادامه ی راه ابدیم (50) و کاری جز این نداریم. قرآن کریم بهترین توشه و هزینه ی سفر را تقوا می شناسد و چنین دستور می دهد:
(… وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَ اتَّقُونِ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ) (51)
(برای سفر) توشه برگیرید که بهترین توشه تقواست؛ ای صاحبان خرد! تقوای مرا پیشه کنید.
باید توجه کرد که کسب این توشه از کجا و چه گونه خواهد بود. می توان گفت که بخشی از این توشه در گرو تمرین ها و درگیری ها با دشمن است؛ چون تقوا، حداقل در مراتب پایین و یا متوسط آن، به معنای پرهیز از کمین است؛ یعنی نیرویی روحی و ملکه ای نفسانی که انسان را از کمین گاه های دشمن، پاسبانی می کند و این نیرو نیز مانند هر صفتی که بخواهد در جان پایدار شود، نیاز به تمرین دارد؛ (52) آن هم تمرین در متن مبارزه و به همراه درگیر شدن با دشمنی که همه جا کمینی مناسب دارد.
بدین سان کسب توشه و افزایش کمی و کیفی آن با وجود دشمن و کارزار با او پیوند می خورد؛ توشه ای که سخت به آن نیازمندیم تا راه ابدی پیش روی خود را بپیماییم و گرنه، وامانده ی راه خواهیم شد.
3. سفارش قرآن در برابر هجوم های بی وقفه شیطان، آن است که بنده از او بگریزد و همواره به پروردگارش پناه برد؛
(قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ * مَلِکِ النَّاسِ * إِلهِ النَّاسِ * مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ) (53)
بگو پناه می برم به پروردگار مردم، به مالک و حاکم مردم، به (خدا و) معبود مردم، از شر وسوسه گر پنهان کار.
همین پناه بردن و پناه گرفتن، هدیه های ارزنده و نشانه های بارزی در روند کمال انسان خواهد داشت.
4. هجوم های دشمن باعث می شود که انسان به نقاط ضعف خود پی برد؛ چون دشمن همیشه در جست و جوی نقاط ضعف ماست. با شناخت نقاط ضعف، بدون درنگ باید برای اصلاح و ترمیم آن اقدام کرد وگرنه همین رخنه ها لانه ی دشمن و کمین او می شود تا رفته رفته از آن جا به درون دل راه یابد؛ بویژه اگر ضعف و کاستی در سطح باورها و اعتقادات باشد که در این صورت فاجعه می آفریند؛ مانند قوم سبأ که قرآن کریم، ریشه ی تسلط شیطان بر آنان را شک و تردیدشان درباره ی قیامت می داند. (54)
پی نوشت ها :
1. نهج البلاغه، خطبه 192.
2. حجر (5) آیه 29؛ ص (38) آیه 72.
3. نهج البلاغه، خطبه ی 192.
4. اُسجدوا: سجده کنید.
5. صدرالمتألهین می گوید: آدم، انسان کامل است؛ چون مظهر تمام اسمای الهی است. (تفسیرالقرآن، جزء 2، ص 322).
6. کهف (18) آیه 6.
7. قرآن می فرماید: (قَالَ أَ رَأَیْتَکَ هذَا الَّذِی کَرَّمْتَ عَلَیَّ …) «آن گاه شیطان – در مقام مجادله – گفت: با من بگو این آدم {خاکی} را که بر من برتری دادی…؟» (اسراء (17) آیه ی 62). این اعترافی صریح از شیطان است که آدم (علیه السلام) را برتر از خود می بیند. حضرت در خطبه ی اول نهج البلاغه نیز می فرماید: «وَ استَأدَی اللهُ سُبحانه الملائکهَ ودیعته لَدَیهم… فی الإذعانِ بالسُّجودِ له والخُشُوعِ لِتکرِمَتِه…. خداوند از فرشتگان امانتی که نزد آن ها سپرده بود، طلب کرد… . در مورد سجده بر آدم و تواضع در برابر فضیلت و کرامت او، در حدیثی از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) از پدرانشان از امیرمؤمنان – صلوات الله علیهم اجمعین – نیز چنین رسیده است: «فَاِنَّ سُجودَهم لَم یَکُن سُجودَ طاعَهٍ… ولکِن اعترافاً لادم بِالفَضیله و رحمهٍ مِنَ الله له….»؛ سجده فرشتگان، سجده ی طاعت آدم نبود… بلکه اعترافی بر فضیلت آدم و رحمتی از جانب خداوند برای آدم بود…». (تفسیر المیزان، ج 1، ص 124).
8. بقره (2) آیه ی 34.
9. (قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ) «شیطان گفت: من برتر از او هستم؛ مرا از آتش آفریدی و او را از خاک» (ص (38) آیه ی 76).
10. نهج البلاغه، خطبه ی 192.
11. قرآن با صراحت می فرماید: (… فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ) «فرشتگان سجده کردند؛ به جز ابلیس و او از جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید.» (کهف (18) آیه ی 50). ابلیس خود می گوید. «مرا از آتش آفریدی.» و سوره الرحمن، آیه ی 15، آفرینش جن را از آتش می شناسد و می فرماید: (خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ).
12. عن المعصوم (علیه السلام): «اِنَّ إبلیس لَم یَکُن مِنَ المَلائِکَه وَ کانَت المَلائِکَهُ تَری أنّها مِنها»؛ ابلیس از (جنس) فرشتگان نبود؛ ولی فرشتگان او را فرشته می دیدند.» (سفینه البحار، ج 1، ص 98؛ اصول کافی، ج 2، ص 318 و به همین مضمون در تفسیر عیاشی، ج 2، ص 5، روایتی از امام صادق (علیه السلام) رسیده است).
13. نهج البلاغه، خطبه ی 192.
14. امیر مومنان امام علی (علیه السلام) می فرماید: «فَاعتَبِروا بِما کانَ مِن فِعل اللهِ بِاِبلیسَ اِذ أحبَط عَمَله الطَّویلَ و جَهَدَهُ الجَهید…» عَن کِبرِ ساعَهٍ واحدهٍ»؛ پس، از کار خدا درباره ابلیس پند گیرید که کردار درازمدت او را تباه و کوشش فراوانش را بر باد داد… و این به سبب لحظه ای تکبر و سرکشی بوده». (نهج البلاغه، خطبه ی 192).
15. نهج البلاغه، خطبه ی 192.
16. (قالَ فَاخرُج مِنها فَإِنَّکَ رَجیم) «اینک از این جا بیرون رو، که سخت رانده ی (درگاه) ما شدی.» ص (28) آیه ی 77) هم چنین آیه ی شریفه ی (… فَاخرُج اِنَّکَ مِنَ الصّاغِرینَ) «بیرون شو که تو از زمره ی فرومایگانی.» (اعراف (7) آیه ی 13).
17. «فَاحذَروا عِبادالله عَدوَّ اللهِ أن یُعدیَکم بِدائه و…)؛ بندگان خدا از دشمن خدا بر حذر باشید مبادا شما را به درد خود دچار کند. (نهج البلاغه، خطبه ی 192).
18. (… لَمَن تَبِعَکَ مِنهم لَأَملئنَّ جَهَنَّمَ مِنکُم اَجمَعینَ) «هر که از فرزندان آدم تو را پیروی کند، دوزخ را از تو و آنان پر خواهم کرد.» (اعراف (7) آیه ی 18).
19. (… إنَّه لَکُم عَدوٌّ مُبینٌ) «او دشمن آشکار شماست.» (پس (26) آیه ی 60).
20. (وَ اِنَّ عَلَیکَ اللَّعنهَ اِلی یَومِ الدّین) «تا روز جزا بر تو لعنت باشد.» (حجر (15) آیه ی 35).
21. اعراف (7) آیه ی 62.
22. «فَافتَخَر عَلی آدَمَ بِخَلقِهِ…؛ بر آدم به آفرینش خودش (از آتش) فخر فروخت.» (نهج البلاغه، خطبه ی 192).
23. اسراء (17) آیه ی 62.
24. حجر (15) آیه ی 40.
25. کهف (18) آیه ی 50.
26. حشر (59) آیه ی 16.
27. اصول کافی، ج 2، ص 82.
28. تفسیر المیزان، ج 8، ص 73، به نقل از: تفسیر عیاشی و عیون اخبار الرضا (علیه السلام) از امام هشتم، از پدرانشان از امیرمؤمنان (علیه السلام).
29. سفینه البحار، ج 1، ص 98.
30. (قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ * قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ * إِلَى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ) «(شیطان) گفت: پروردگارا! پس مرا تا روزی که برانگیخته می شوند، مهلت ده! فرمود: در حقیقت تو از مهلت یافتگانی تا روز معلوم» (ص (38) آیه ی 79 – 81).
31. (… إنَّهُ عَدُّوٌ مُضِّلٌ مُبینٌ) «او (شیطان) دشمنی گمراه کننده و آشکار است.» (قصص (28) آیه ی 15).
32. نهج البلاغه، خطبه ی 192.
33. ابلیس از ماده بلس و بلس به معنای مأیوس شده است (العین، ج 7، ص 266).
ابلیس در قرآن کریم یازده بار به کار رفته است. او بعد از آن نافرمانی از رحمت خدا مأیوس شد و توبه نکرد. در حدیثی از علی بن موسی الرضا (علیه السلام) چنین رسیده است: نام ابلیس، «حرث» بود و چون از رحمت حق تعالی مأیوس و ناامید شد، به او ابلیس گفته شد (سفینه البحار، ج1، ص 199.)
34. شیطان در لغت از ماده ی شطن، به معنای فاصله گیرنده و دورشونده است. (العین، ج 6، ص 236 و قاموس قرآن، ج 4، ص 232) با این معنا حرف نون در این کلمه از حروف اصلی است. این نامگذاری برای آن است که هرگاه انسان از غفلت به درآید و به یاد خدا افتد، این دشمن فاصله می گیرد و دور می شود.
در مقابل، برخی معتقدند که نونِ این کلمه زاید است و اصل آن از شاط، یشیط است؛ و به معنای هلاکت و یا شدت غضب است. (سفینه البحار، ج 1، ص 689). گویی هر گاه آدمی به طاعت خدا برمی خیزد، شیطان از شدت غضب و ناراحتی رو به هلاکت می رود.
35. خنّاس صیغه ی مبالغه از فعل خَنسَ به معنای پنهان شد و باز پس رفت می باشد؛ (العین، ج 4، ص 199). و نیز به معنای خود را جمع کرد است؛ وسواس خنّاس نیز به معنای وسوسه گری که همواره پیش می آید و پس می رود و پنهان و آشکار می شود، است؛ چون هرگاه انسان به یاد خدا می افتد، شیطان پس می رود و پنهان می شود و دوباره مترصد فرصت است و با غفلت آدمی باز می گردد. از امام صادق (علیه السلام) چنین نقل شده است: «ابلیس به قلب انسان وارد می شود و چون کسی خدا را یاد کند از قلب او عقب نشینی می کند و پنهان می شود؛ به همین سبب به او خنّاس گفته می شود.» (سفینه البحار، ج 1، بلس، ص 98).
با تحلیل مفهومی از واژه ی شیطان و خنّاس، می توان دریافت که این دشمن حالت تهاجمی دارد و عقب نشینی و فاصله گرفتنش مبنی بر واکنش آدمی است که با یاد خدا صورت می پذیرد. این نکته در بخش سیاست های اصولی دشمن شرح داده خواهد شد.
گاهی کلمه ی شیطان با وصفی کنار هم می آیند؛ مانند شیطان مَرید در آیه ی 117 نساء (4)، این نوع اصطلاحات را باید به کمک روایات فهمید؛ برای مثال، درباره ی اصطلاح شیطان مَرید، در روایتی آمده است: «ابلیس به نوح (علیه السلام) گفت: هنگامی که ما، آدمی را بخیل یا حریص یا حسود یا ستمگر یا شتاب زده بیابیم، او را – مانند توپ – به بازی می گیریم و اگر تمام این صفات [زشت] در او یک جا باشد، او را شیطان مَرید می نامیم.» (بحارالانوار، ج 14، ص 79).
36. حجر (15) آیه ی 37-38.
37. ذاریات (51) آیه ی 56.
38. حجر (15) آیه ی 42.
39. ابراهیم (14) آیه ی 22.
40. نهج البلاغه، خطبه ی 192.
41. امام صادق (علیه السلام): «فَکُن مَعَه [أَی مَع الشّیطان] کَالغَریبِ مَعَ کَلبِ الرّاعی»؛ با شیطان مانند غریبه ای که با سگ گله روبه رو شود، برخورد کن… (مستدرک، ج 1، ص 178).
42. ملک (67) آیه ی 2.
43. «… فَفیها اختُبِرتُم وَ لِغَیرِها خُلِقتُم…»؛ «در این دنیا آزمایش می شوید ولی برای غیر دنیا (یعنی عالم آخرت) آفریده شده اید.» (نهج البلاغه، خطبه ی 202).
44. نجم (53) آیه ی 39.
45. معجم الفاظ غرر الحکم و درر الکلم، ص 1349.
46. امام خمینی (ره)، شرح چهل حدیث، ص 4.
47. به نقل از کتاب اخلاق اسلامی، ص 19.
48. «… فَأعطاهُ اللهُ النَّظرَهَ إستِحقاقاً لِلسُّخطَه وَ استِتماماً لِلبلِیّه و انجازاً لِلعِده…»؛ پس خدا به او (شیطان) مهلت بخشید تا خشم و غضب شامل حالش شود، و امتحان و آزمایش او تمام شود، و وعده ای که به او داده شده به سر رسد. (نهج البلاغه، خطبه ی 1).
49. (…اِنّا لِله وَ اِنّا اِلیهِ راجِعُون) «ما از خداییم و به سوی او باز می گردیم» (بقره (2) آیه ی 156).
50. «فَارتَحِلوا مِنها بِأحسَن ما بِحَضرَتِکم مِن الزّاد…» ؛ از دنیا با بهترین توشه ای که اندوخته اید و در اختیار دارید، کوچ کنید. (نهج البلاغه، خطبه ی 45)
51. بقره (2) آیه ی 197.
52. امیرمؤمنان، امام علی (علیه السلام) می فرماید: «وَ إنّما هِی نَفسی أروضُها بِالتّقوی لِتَأتِیَ أمَنَهً یَومَ الخَوفِ الأَکبَرِ»؛ من جان خود را با تقوا می پرورانم تا در روزی که پر بیم ترین روزهاست، آسوده باشد (نهج البلاغه، نامه ی 45).
53. ناس (114) آیه های 1 – 4.
54. سباء (34) آیه ی 23.
منبع مقاله :
نجارزادگان، فتح الله؛ (1381)، مصاف بی پایان با شیطان، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، چاپ پنجم.