نویسنده: حجتالاسلام والمسلمین سید منذر حکیم
تنظیم: سید محمد حسن حکیم
عدل برای انسان، یک مسیر و یک مقصد است
از سوی دیگر، عدل برای انسان، از دو جهت مورد اهتمام میباشد: یکی از جهت راه بودن و طریقیت و دیگری هدف و مقصود بودن که البته به تبیین نیاز دارد.
اما طریقیت: از آنجا که اوامر الهی براساس عدل است ، تبعیت از اوامر ونواهی الهی، مصداق عدل خواهد بود و آنکه براساس عدل امر میکند، بر راه استوار و حقیقی است. خداوند متعال میفرماید:
«خداوند، دو نفر را مثال زده است که یکی از آن دو، گنگ است و قادر بر کاری نیست و سربار صاحبش میباشد و هر کجا او را بفرستد، کار را به نیکویی انجام نمیدهد؛ آیا او با کسی که به عدالت فرمان میدهد و در راه راست قدم برمیدارد، برابر است؟».[60]
برهمین مبنا است که در اسلام، عادل از غیر عادل براساس میزان پایبندی به دستورات الهی و عمل به آنها شناسایی میشود. امام صادق علیه السلام راه شناسایی عادل را برای قبول کردن شهادت وی، داشتن خصوصیاتی میداند که میتوان خلاصه آن را پایبندی به قوانین الهی دانست:
عبدالله بن ابی یعفور از امام صادق علیه السلام پرسید: به چه چیزی عدالتمرد بین مسلمانها شناخته میشود تا به له و علیه آنان شهادت او مورد پذیرش قرار گیرد؟
حضرتش علیه السلام فرمود: او را به پوشاندن (نقطه مقابل تظاهر به گناه) و عفّت و خودداری شکم و دامن و دست و زبان بشناسند و (نیز) به دوری جستن از گناهان کبیره که خدا بر آن وعید آتش را قرار داده است شناخته میشود، مثل نوشیدن نوشیدنیهای حرام و زنا و ربا و جفای به پدر و مادر و فرار از میدان جنگ و غیر اینها، و نشانه بر هریک از این (امور واجبالترک) این است که پوشاننده همه عیبهای خود باشد تا بر مسلمین لغزش ها و عیب های دیگرش و جستجوی در اسرار پوشیدهاش حرام شود و اعلام پاکی و اظهار خوبی او در میان مردم واجب (و ثابت) باشد، و (نیز) از علائم آن است اهمیت دادن به نمازهای پنجگانه هرگاه بر وقت این نمازها با حضور در جماعت مسلمانان مواظبت بورزد (این شخص عادل است) و اینکه از جماعت آنها در نمازخانههایشان مگر با عذر خودداری نکند. پس اگر چنین بود پیوسته هنگام نمازهای پنجگانه در نمازخانهاش حاضر میبود و وقتی از او در میان قبیله و محلهاش سؤال می شد می گفتند جز خوبی از او ندیده ایم؛ در حال مواظبت بر نمازها و اهمیت به وقت آن در نمازخانهاش است. این (مسلمان) شهادت و عدالتش در میان مسلمانان مؤثّر است و (به خاطر) اینکه نماز پوشش و کفّاره گناهان است و نمی توان وقتی کسی به نمازخانهاش حاضر نمی شود و اهمیت به جماعت مسلمانان از تارکالصلاه و وقتشناس نماز از ضایعکننده شناخته شود و اگر چنین نبود ممکن نبود کسی به شایستگی دیگری شهادت دهد، زیرا کسی که نماز نمیخواند صلاحیتی بین مسلمانان ندارد. همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله تصمیم به سوزاندن گروهی در خانهشان گرفت؛ به جهت رهاکردنشان حضور در جماعت مسلمانان را در حالی که در بین آنها کسانی بودند که در خانه نماز میخواندند و (پیامبر صلی الله علیه و آله ) آن را از اینان نمیپذیرفت و چگونه شهادت یا عدالت کسی حکم (الهی) سوزاندنش در وسط خانهاش از سوی خدای عزوجل و پیامبرش صلی الله علیه و آله بر او صادر شده است و با تأکید (پیامبر صلی الله علیه و آله ) میفرمود: کسی که در مسجد با مسلمانان نماز نمیخواند مگر با عذر نمازش قبول نیست.[61]
از اینرو بزرگان از فقهای شیعه چون علامه حلی، محقق اردبیلی و… نیز در باب عدالت شاهد، عدالت را این گونه معنا کردهاند:
«عدالت هیئت یا حالت استواری است در نفس انسان که وی در اثر آن ملازم و همراه تقوی میگردد و این حالت در دو صورت از بین میرود یکی در اثر ارتکاب کبائری که خداوند متعال وعده آتش برای آنها داده است – مانند قتل، زنا، لواط و غصب – ودیگری در اثر اصرار یا غلبه عمل بر گناهان صغیره…».[62]
با توجه به این مطالب، میتوان خروج از اوامر الهی و تخطی از آنها را مصداق ظلم دانست که قرآن میفرماید: «کسانی که از حدود خداوند تجاوز کنند، ستمگرند».[63]
بنابراین اگر راه شناخت عدالت یک فرد، به میزان تقوا و پایبندی او به دستورات الهی است، میتوان گفت عمل به اوامر الهی، نشانه و ملازم عدل است؛ لذا عدل و انضباط بر حق (تقوا) یک مسیر طبیعی ومستقیم برای حرکت تکاملی انسان به سوی خداوند متعال است.
از سوی دیگر، از آنجا که عدل از صفات الهی است که انسان از باب تخلق به اخلاق الله برای رسیدن به قرب او باید آن را کسب کند و همچنین مطابق فراز ابتدایی سوره الرحمن هدف از خلقت انسان و نظام آفرینش، برقراری عدالت است و نهایت و قلّه عدالت، آن است که «انسان در درون خود، به مقام عدل دست یابد»،[64] میتوان نتیجه گرفت عدل برای انسان یک مقصد و هدف نیز میباشد که رسیدن به آن، نشانه کمال یافتن او است و تحقق اعتدال و تناسب در همه ابعاد وجودی او است.
عدل و حد و حق سه نمود یک واقعیتند
پیشتر ثابت شد که اوامر الهی، برخاسته عدل است و خداوند متعال به عدل امر کرده است. و معیار سنجش عدل، حق است؛ چراکه (وممن خلقنا أمه یهدون بالحق و به یعدلون) و بدون در نظر گرفتن حق به عنوان معیار سنجش عدالت، مفهوم توسط بین افراط و تفریط ناقص میباشد.
از سوی دیگر، این اوامر حدودی را برای انسان ایجاد میکند، که براساس آیات الهی، تجاوز از این حدود، ظلم دانسته شده است: «هر کس از حدود خداوند، تجاوز کند، ستمگر است».[65]
بر همگان روشن است مفهوم ظلم، مقابل عدل است؛ پس میتوان نتیجه گرفت که پایبندی به این حدود، مصداق عدل خواهد بود. براین اساس، میتوان گفت عدل، حق و حد[66] ( حدود الهی ) سه نمود یک واقعیت هستند.
ظهور وبروز عدالت در همه ابعاد رفتاری انسان، نیازمند یک برنامه متعادل است که عدالت و اعتدال را در انسان به صورت یک ملکه و صفت پایدار در خواهد آورد.
عدل، در همه شؤون عالم جریان دارد که: «زمین و آسمانها بر اساس عدل استوارند».[67]
انسان نیز که در این مجموعه، بر اساس عدل و با هدف رسیدن به عدل آفریده شده است، باید بکوشد هرچه بیشتر خود را با این نظام عدلمحور هماهنگ کند و در اثر کسب عدالت و رسیدن به اعتدال، مسیر تکاملی خود را به سوی قرب الهی طی نماید. دلیل این مطلب، آیات فراوان کتاب الهی است که در شؤون مختلف زندگی انسان، او را امر به عدالت و اعتدال کرده و دارا بودن صفت عدل را مورد اهتمام قرار داده است؛ از جمله:
درباره بیان هدف از ارسال رسل و بعثت انبیا آمده است:
(وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ) ؛ «و مأمور شدم که در میانتان عدل بورزم».
در مقام قضاوت و حکم کردن میان مردم نیز آمده است:
(وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ)؛ «و هرگاه بین مردم حکم میکنید باید که به عدل حکم کنید».
در مقام بیان راه رسیدن تقوا آمده است:
(اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی)؛ «عدل بورزید؛ آن برای تقواپیشگی نزدیک (کننده) تر است».
در بیان تفاهم با دیگران و سخن گفتن آمده است:
(وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کانَ ذا قُرْبی)؛ «و هرگاه سخن میگویید پس عدل بورزید و هرچند او از نزدیکان نباشد».
در مقام انتخاب و رفتار با همسران آمده است:
(فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تَعْدِلُوا فَواحِدَهً)؛ «پس اگر ترسیدید از اینکه عدل نورزید پس (به) یکی (قناعت کنید)».
برای تعامل و داد وستد و عقد بستن با دیگران، چنین آمده است:
(وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ بِالْعَدْلِ)؛ «و باید نویسندهای در میان شما به عدل بنویسد».
در مقام شهادت دادن فرموده است:
(اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ)؛ «دو نفر صاحب (مقام و ملکه) عدل از شما».
و بالأخره در مقام اصلاح میان گروهها چنین آمده است:
(فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا)؛ «پس در میان آن دو به عدل اصلاح کنید و قسط (و تقسیم حقوق را به درستی) انجام دهید».
در نتیجه عدالت، مورد تأکید الهی قرار گرفته است.
این مطلب، بیانگر آن است که اولاً انسان به عدل نیاز دارد و باید امور و شؤون زندگی خویش را بر اساس عدالت و با هدف رسیدن به اعتدال پیریزی کند و ثانیاً اسلام، عهدهدار ارائه یک برنامه متعادل (عدلمحور و عدلگستر) برای زندگی انسان میباشد، تا انسان بتواند در پرتو آن، مسیر حقیقی کمال را به بهترین شکل بپیماید.
بر همین اساس است که در قرآن کریم، عبادت وعبودیت، هدف از خلق انسان عنوان شده است:
«من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)». [68]
و راه مستقیم و استواری که انسان را به سوی قرب الی الله میبرد، در آیات بسیاری از قرآن کریم، عبادت معرفی شده است:
«و به راستی خداوند، پروردگار من و شماست پس او را بپرستید که این راه راست است».[69]
«و مرا بپرستید که این، راه مستقیم است».[70]
همچنین انسان را مورد خطاب قرار داده و اهمیتِ بودن بر صراط مستقیم را گوشزد مینماید و معتدل بودن این صراط را مورد تأکید قرار میدهد و میفرماید:
«آیا کسی که به رو افتاده حرکت میکند، به هدایت نزدیکتر است یا کسی که راستقامت بوده و در راه درست گام برمیدارد؟»[71]
قرآن راههای دیگر را گمراهی و انحراف میداند که انسان را از مسیر تقرب الیالله دور میکنند:
«و به راستی، این راه مستقیم من است؛ پس، از آن پیروی کنید و از راههای پراکنده بپرهیزید که شما را از راه او دور میسازد. این، چیزی است که (خداوند) شما را به آن سفارش میکند؛ باشد که پرهیزگاری پیشه کنید».[72]
چرا که عبادت، به معنای تسلیم اوامر الهی بودن وتبعیت از فرامین الهی است. آنجا که قرآن کریم نیز امر الهی و کلام خداوند متعال را عدل میداند و میفرماید:
«خداوند به عدل و نیکی و ادای حق نزدیکان فرمان میدهد و از فحشا و منکر و ستمگری باز میدارد و شما را پند میدهد، تا متذکر شوید».[73]
و در جای دیگر میفرماید:
«کلام خدای تو از روی راستی و عدالت بوده وبه فرجام رسید که هیچ بدیل وجایگزینی برای آن نیست و او خدای شنوا و داناست».[74]
از سوی دیگر، آن را که به عدل امر میکند، بر راه استوار میداند و میفرماید:
«آیا او (شخص ناتوان) با کسی که به عدالت فرمان میدهد و در راه راست قدم برمیدارد، برابر است؟»[75]
می توان نتیجه گرفت که مسیر حقیقی انسان برای رسیدن به کمال و اعتدال، از شاهراه عبادت خداوند متعال میگذرد؛ پس انسان برای آن که عدالت را در خود نهادینه کند، باید خود را در اختیار برنامه الهی عدل محور و عدل پرور قرار داده و بر اساس سلوک راه عبودیت حق، خود را در مسیر عدل که مسیر قرب الی الله است، قرار دهد.
نظریه عدالت مستلزم وجود نظامی عادلانه است تا عدل را در نظام زندگی تحقق بخشد.
عدل، امری است که در تمام شؤون و ابعاد تکوینی عالم جاری است و اساس این نظام را تشکیل میدهد.[76] در کلیه تشریعات الهی – که همان برنامه زندگی انسانها ست – نیز عدالت محور و پایه این تشریعات است. «إن الله یأمر بالعدل» و «قل أمر ربی بالقسط وأقیموا وجوهکم عند کل مسجد وادعوه مخلصین له الدین کما بدأکم تعودون»[77] «وتمت کلمه ربک صدقا وعدلا لا مبدل لکلماته وهو السمیع العلیم».[78]
در نتیجه میتوان گفت: انسان در یک جهان عدلمحور خلق شده و براساس عدلمحوری، موظف به اعمال قوانین عدلپرور شده است. اجرای عدالت، در همه ابعاد زندگی فردی واجتماعی، لوازمی دارد و یکی از لوازم بسیار مهم آن، وجود یک نظام عادلانه و عدلگستر خواهد بود که اولاً عدالت را در جامعه انسانی تحقق بخشد و ثانیاً ناظر بر صحت اجرای آن، در مسیر صحیح به سوی اهداف ( عدل محور ) الهی باشد.
براین اساس، خداوند متعال، یکی از اهداف مهم ارسال رسل و بلکه مهمترین هدف آن را قیام مردم به قسط برشمرده و میفرماید:
ما پیامرسانان خود را با دلایل روشن فرستادیم و همراه آنها کتاب و میزان فرود آوردیم، تا مردم به داد برخیزند. آهن را آفریدیم که در آن، نیروی سخت و منافعی برای مردم وجود دارد، تا خداوند معلوم کند چه کسی او و پیامبرانش را یاری میکند. به درستی که خدا، نیرومند شکستناپذیر است.[79]
و از میان مخلوقات عدهای را مسؤول برقراری و اجرای عدالت بر میشمارد و میفرماید:
«و از میان کسانی که آفریدیم، گروهی هستند که به حق راهبری میکنند و بر اساس آن، دادگری میکنند».[80]
چنان که از قوم موسی، عدهای به آن مأمور بودهاند.
«و از قوم موسی، گروهی هستند که به حق راهبری میکنند، و بر (اساس) آن دادگری مینمایند».[81]
از سوی دیگر، مردم را نیز به برپایی قسط امر کرده و میفرماید:
ای کسانی که ایمان آوردهاید! پیوسته به عدل آشکار قیام کنید و برای خدا گواهی دهید؛ هر چند به زیان خودتان یا پدر و مادر و خویشاوندانتان باشد. اگر توانگر یا نیازمند باشد، خداوند به آن دو )از شما( سزاوارتر است؛ پس، از پی هوس نروید که )در نتیجه از حق( سرپیچی نمایید. و اگر به انحراف گرایید یا سرپیچی نمایید، قطعاً خدا به آنچه انجام میدهید، آگاه است.[82]
نیز میفرماید:
ای کسانی که ایمان آوردهاید! برای خدا به داد برخیزید )و( به عدل آشکار شهادت دهید. و البتّه نباید دشمنی گروهی، شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن، به تقوا نزدیکتر است، و از خدا پروا دارید، که خدا به آنچه انجام میدهید، آگاه است.[83]
نتیجه منطقی این مباحث، آن است که تحقق عدالت در انسان، بدون شکلگیری نظام عدلپرور و بدون تحقق عدالت اجتماعی امری غیر ممکن بوده و برای آن که انسان به اعتدال در ذات خویش برسد، مسیر او از قیام به قسط و برقراری عدالت اجتماعی فراگیر و همه جانبه میگذرد.
نظام جامع و عادلانه اسلامی اساس، زیربنا و محتوای دولت عدل مهدوی جهان شمول
براساس مباحث گذشته جایگاه عدل، ضرورتِ تحقق و چگونگی شکلگیری آن، بررسی شد که لازمه آن، تبیین جایگاه اجتماعی عدل و برقراری نظام عادلانه در اجتماع بود. آنچه اکنون در پایان این بحث، مورد اهتمام ما است، تبیین نتایج طبیعی مباحث گذشته است که موجب روشن شدن آینده انسان، جهان و نظام حاکم برآن بر اساس نظریه عدالت میباشد.
آنچه مسلم است خداوند متعال که خالق این نظام احسن بر اساس عدل است «بالعدل قامت السماوات والأرض» و انسان را به پیمودن مسیر اعتدال «إن الله یأمر بالعدل» و بر قراری عدل «یا أیها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط» امر کرده است، قطعاً جایگاه مناسبی را برای ظهور و بروز کامل آن و تحقق این آرمان بزرگ و مهم قرار داده است. آنچه مؤید این حقیقت است و در آیات الهی مورد تأکید قرار گرفته، همان است که موسی علیه السلام خطاب به قوم خود فرمود:
از خدا یاری جویید و پایداری ورزید که زمین، از آنِ خدا است وآن را به هر کس از بندگانش که بخواهد، میدهد و فرجام )نیک( از آن پرهیزگاران است.[84]
پرهیزگاران، همان کسانی هستند که عدل را در وجود خویش نهادینه کردهاند.
در ماجرای نوح نبی علیه السلام خداوند متعال، پس از نقل جریان به سلامت پهلو گرفتن کشتی نوح علیه السلام و پیروزی وی بر ستمگران کافر فرمود: «ای نوح! با درودی از ما و برکتهایی بر تو و بر گروههایی که با تو هستند، فرود آی. گروههایی هستند که به زودی برخوردارشان میکنیم؛ سپس از جانب ما، عذابی دردناک به آنان میرسد».[85] سپس خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرماید:
«این، از خبرهای غیب است که آن را به تو وحی میکنیم. پیش از این، نه تو آن را میدانستی و نه قوم تو؛ پس شکیبا باش که فرجام )نیک( از آنِ تقواپیشگان است».[86]
پس آنچه مسلم است این است که آینده از آن متقین خواهد بود و از آنجا که رابطه میان تقوا و عدل در مباحث گذشته روشن شد میتوان نتیجه گرفت که حکومت متقین، بر زمین شکل میگیرد که تبلور عدالت اجتماعی حقیقی و گسترده در تمام شؤون زندگی بشریت خواهد بود.
در پرتو این مباحث است که ضرورت شکلگیری دولت عدل مهدوی علیه السلام بیش از پیش روشن میشود و ضمناً روایات متواتر و مشهوری که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است روشنتر خواهد شد:
به درستیکه جانشینان بعد از من دوازده نفرند. اول آنها برادرم و آخر آنها فرزندم است. سوال شد: یا رسولالله برادرت کیست؟ فرمود: علی ابن ابیطالب. پرسیده شد: فرزندت کیست؟ فرمود: مهدی، همان کسی که زمین را از عدل و قسط پر میکند بعد از اینکه از جور و ستم پر شده است. قسم به کسی که مرا به حق نازل کرد اگر از دنیا فقط یک روز بیشتر نمانده باشد، خداوند آن روز را طولانی میکند تا فرزندم مهدی ظهور کند.[87]
با توجه به این روایت علت حتمی بودن تحقق دولت عدل مهدوی و تأکید فراوان به شکلگیری آن، تبیین میشود؛ چرا که جدای از اخبار نبی صادق، تحقق این امر، بر اساس وعده الهی و به خاطر تحقق آرمان والای عدالت، امری ضروری و انکارناپذیر میباشد.
پی نوشت :
[1]. شیخ صدوق، الخصال، تصحیح و تعلیق علیاکبر غفاری، قم، منشورات جامعه مدرسین، 1362ش، ص113، ح90؛ میرزای نوری، مستدرک الوسائل، بیروت، آلالبیت، 1408ق، ج11، ص316، ح13139/1.[2]. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، قم، صدرا، 1381ش، ج1، ص78.79.
[3]. (وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ)؛ الرحمن(55):7.
[4]. «بالعدل قامت السماوات والأرض»؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، تهران، صدر، چ2، 1374ش، ج5، ص107؛ ابنابیجمهوری احسایی، عوالی اللئالی، قم، سیدالشهداء، 1403ق، ج4، ص103.
[5]. «عدل: العداله والمعادله لفظ یقتضی معنی المساواه»؛ راغب اصفهانی، مفردات، قم، دفتر نشر کتاب، چ2، 1404ق، ص325.
[6]. «… العدل یضع الأمور مواضعها… »؛ شیخ محمد عبده، نهج البلاغه، ج4، قم، دارالذخایر، 1370ش، ص102، ح437؛ البته اصل روایت، این گونه است: وسئل علیه السلام أیما أفضل العدل أو الجود؛ فقال علیه السلام: «العدل یضع الأمور مواضعها، والجود یخرجها من جهتها. والعدل سائس عام، والجود عارض خاص. فالعدل أشرفهما وأفضلهما». ظاهراً حضرت، در مقام معنا کردن عدل نبوده، بلکه وظایف یا مزایای عدل مقابل جود را بررسی کرده است که اگر درمقام معنا کردن عدل باشند، لازم می آید که «العدل سائس عام» نیز تعریف و یا بخشی از تعریف عدل باشد که صحیح نیست.
[7]. تعبیر «الظلم وضع الشیء فی غیر موضعه» نیز بر همین اساس است. مولیمحمدصالح مازندرانی، شرح أصول الکافی، بیروت، داراحیاء التراث، 1421ق، ج2، ص119.
[8]. مرتضی مطهری، پیشین، مجموعه آثار، ج1، ص80.
[9]. «والعدل: الحکم بالاستواء ویقال للشیء یساوی الشیء هو عدله»؛ احمدبن فارس زکریا، معجم مقاییس اللغه، بیروت، مکتبه الاعلام الاسلامی، 1404ق، ج4، ص246 ـ 247.
[10]. «الأولی: التسویه بین الخصمین، فی السلام، والجلوس، والنظر، والکلام، والإنصات و…»؛ محقق حلی، شرائع الإسلام، تهران، استقلال، چ2، 1409ق، ج4، ص870؛ شهید ثانی، مسالک الأفهام، قم، مؤسسه معارف اسلامیه، چ3، 1425ق، ج13، ص427.
[11]. «أنّ الأصل الواحد فی المادّه: هو توسّط بین الإفراط و التفریط بحیث لا تکون فیه زیاده و لا نقیصه، و هو الاعتدال و التقسّط الحقیقی»؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش، ج8، ص55.
[12]. (وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ)؛ اعراف(7): 159.
[13]. «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ»؛ اعراف(7):181.
[14]. «إنّ العدل میزان الله سبحانه الذی وضعه فی الخلق ونسبه لإقامه الحق…»؛ مصطفی درایتی و حسین درایتی، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، حوزه علمیه قم، چ2، 1378ش، ص99، ح1696؛ محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1375ش، ج3، ص1838.
[15]. «والعَدْلُ: الحُکْم بالحق»؛ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دارصادر، چ3، 1414ق، ج11، ص431.
[16]. (… وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛ بقره(2): 229.
[17]. (وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ)؛ طلاق(65): 1.
[18]. (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)؛ نحل(16): 90.
[19]. (قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَأَقِیمُواْ وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ کَمَا بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ)؛ اعراف(7): 29.
[20]. «وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِکَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ»؛ انعام(6): 115.
[21]. «ونعتقد أن من صفاته تعالی الثبوتیه الکمالیه أنه عادل غیر ظالم، فلا یجور فی قضائه ولا یحیف فی حکمه، یثیب المطیعین، وله أن یجازی العاصین، ولا یکلف عباده ما لا یطیقون ولا یعاقبهم زیاده علی ما یستحقون»؛ محمدرضا مظفر، عقائد الإمامیه، قم، انصاریان، ص40.
[22]. فی معنی العدل : ولا یخفی علیک أن العدل فی الأمور ـ کما فی المصباح المنیر ـ هو القصد فیها وهو خلاف الجور، ویقرب منه معناه المعروف من أن العدل هو إعطاء کل ذی حق حقه، وظاهره هو اختصاصه بما إذا کان فی البین حق، والا فلا مورد له؛ فإعطاء الفضل والنعم، مع تفضیل بعض علی بعض، لا ینافی العداله ولا یکون ظلما، إذ الذین أنعم علیهم لا حق لهم فی التسویه حتی یکون التبعیض بینهم منافیا للعداله، نعم لا بد أن یکون التفضیل والتبعیض لحکمه ومصلحه، وهو أمر آخر، فإذا کان ذلک لمصلحه فلا ینافی الحکمه ایضا. محسن خرازی، بدایه المعارف الإلهیه، قم، جامعه مدرسین، چ5، 1418ق، ج1، ص99.
[23]. (أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ فَتَعَالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْکَرِیمِ)؛ مؤمنون(23):115.116.
[24]. (وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً ذَلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ)؛ ص(38): 27.
[25]. حجر(15): 85.
[26]. نحل(16): 3.
[27]. عنکبوت(29): 44.
[28]. روم(30): 8.
[29]. دخان(44): 39.
[30]. جاثیه(45): 22.
[31]. احقاف(46): 3.
[32]. انعام(6): 73.
[33]. یونس(10): 5.
[34]. إبراهیم(14): 19.
[35]. تغابن(64): 3.
[36]. (الَّذِی خَلَقَکَ فَسَوَّاکَ فَعَدَلَکَ)؛ انفطار(82): 7.
[37]. مجموعه آثار، ج1، ص83.
[38]. «بالعدل قامت السماوات والأرض»؛ فیض کاشانی، پیشین، ج5، ص107؛ ابن ابیجمهور احسایی، پیشین، ج4، ص103.
[39]. «غایه العدل أن یعدل المرء فی نفسه»؛ میرزای نوری، پیشین، ج11، ص318، علیبن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ؛ قم، دارالحدیث، 1376ش، ص349؛ شیخ هادی نجفی، موسوعه أحادیث أهل البیت علیه السلام؛ بیروت، داراحیاء التراث، 1423ق، ج7، ص119، ح8200/43.
[40]. (وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ)؛ اعراف(7):159.
[41]. (وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ)؛ اعراف(7): 181.
[42]. (وَأَنَّ إِلَی رَبِّکَ الْمُنتَهَی)؛ نجم(53):42.
[43]. (إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ* فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ)؛ قمر(54): 54.55.
[44]. «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلَاقِیهِ»؛ انشقاق(84): 6.
[45]. «… ولیس التقرب إلی الله بالزمان ولا بالمکان بل بالتشبه فی الکمال کما قیل: تخلقوا بأخلاق الله تعالی، وکلما حصل فی الإنسان من صفاته تعالی کالعلم والحلم والرحمه والبر ما هو أکمل بالریاضه والزهد کان القرب أشد، وروی عن عیسی بن مریم علیه السلام خطابا للحواریین: کونوا کاملین کما أن الله ربکم فی السماء کامل. وبالجمله مع حب الدنیا والاستغراق فی شهواتها ومهالکها لا یمکن الالتفات إلی باطن النفس وتحصیل التشبه بالخالق والتقرب إلیه وتحصیل علم الآخره…»؛ مولی محمدصالح مازندرانی، پیشین، ج9، پاورقی ص372.
[46]. (یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ شهََادَهُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّهِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ)؛ مائده(5):106.
[47]. (وَلاَ تَقْرَبُواْ مَالَ الْیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ الْکَیْلَ وَالْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لاَ نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی وَبِعَهْدِ اللّهِ أَوْفُواْ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)؛ انعام(6):152.
[48]. وإن خفتم ألا تقسطوا فی الیتامی فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی وثلاث ورباع فإن خفتم ألا تعدلوا فواحده أو ما ملکت أیمانکم ذلک أدنی ألا تعولوا)؛ نساء(4): 3.
[49]. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَی أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقَیرًا فَاللّهُ أَوْلَی بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَی أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا)؛ نساء(4): 135.
[50]. (الرَّحْمَنُ* عَلَّمَ الْقُرْآنَ* خَلَقَ الْإِنسَانَ* عَلَّمَهُ الْبَیَانَ* الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ* وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدَانِ* وَالسَّمَاء رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ* أَلَّا تَطْغَوْا فِی الْمِیزَانِ* وَأَقِیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلَا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ)؛ الرحمن(55): 1.9.
[51]. نحل(16):90.
[52]. اعراف(7):29.
[53]. «لیکن أحب الأمور إلیک أعمها فی العدل وأقسطها بالحق»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، پیشین، ص406؛ شیخ هادی نجفی، پیشین، ج7، ص119، ح8201/44.
[54]. «وعنه علیه السلام: لیکن مرکبک العدل…»؛ میرزای نوری، پیشین، ج11، ص320، علی بن محمد لیثی واسطی، پیشین، ص405، شیخ هادی نجفی، پیشین، ج7، ص119، ح8202/45.
[55]. «غایه العدل أن یعدل المرء فی نفسه»؛ همان، ص318 و 349، ح8200/43.
[56]. «إن [ من ] أشد الناس حسره یوم القیامه من وصف عدلا ثم عمل بغیره»؛ ثقهالاسلام کلینی، کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ5، 1363ش، ج2، ص299، ح1؛ احمدبن محمدبن خالد برقی، محاسن، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1330ش، ج1، ص120؛ شیخ حر عاملی، وسائلالشیعه، قم، مؤسسه آل البیت، 1414ق، ج15، ص295، ح20555/2.
[57]. «جعل الله سبحانه العدل قواما للأنام وتنزیها من المظالم والآثام وتسنیه للإسلام»؛ میرزای نوری، پیشین، ج11، ص320؛ علیبن محمد لیثی واسطی، پیشین، ص223؛ شیخ هادی نجفی،پیشین، ج7، ص119، ح8198/41.
[58]. (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)؛ نحل(16):90.
[59]. (یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ شهََادَهُ بَیْنِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّهِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ)؛ مائده(5):106.
[60]. (وضرب الله مثلا رجلین أحدهما أبکم لا یقدر علی شیء وهو کل علی مولاه أینما یوجهه لا یأت بخیر هل یستوی هو ومن یأمر بالعدل وهو علی صراط مستقیم).
[61]. «عبد الله بن أبی یعفور قال: قلت لأبی عبد الله علیه السلام: ” بم تعرف عداله الرجل بین المسلمین حتی تقبل شهادته لهم وعلیهم ؟ فقال: أن تعرفوه بالستر والعفاف، وکف البطن والفرج والید واللسان وتعرف باجتناب الکبائر التی أوعد الله عز وجل علیها النار من شرب الخمور، والزنا، والربا، وعقوق الوالدین، والفرار من الزحف وغیر ذلک، والدلاله علی ذلک کله أن یکون ساترا لجمیع عیوبه حتی یحرم علی المسلمین ما وراء ذلک من عثراته وعیوبه وتفتیش ما وراء ذلک، ویجب علیهم تزکیته وإظهار عدالته فی الناس، ویکون معه التعاهد للصلوات الخمس إذا واظب علیهن، وحفظ مواقیتهن بحضور جماعه من المسلمین وأن لا یتخلف عن جماعتهم فی مصلاهم إلا من عله فإذا کان کذلک لازما لمصلاه عند حضور الصلوات الخمس، فإذا سئل عنه فی قبیلته ومحلته قالوا: ما رأینا منه إلا خیرا، مواظبا علی الصلوات، متعاهدا لأوقاتها فی مصلاه، فإن ذلک یجیز شهادته وعدالته بین المسلمین، وذلک أن الصلاه ستر، وکفاره للذنوب ولیس یمکن الشهاده علی الرجل بأنه یصلی إذا کان لا یحضر مصلاه ویتعاهد جماعه المسلمین، وإنما جعل الجماعه والاجتماع إلی الصلاه لکی یعرف من یصلی ممن لا یصلی، ومن یحفظ مواقیت الصلوات ممن یضیع، ولولا ذلک لم یمکن أحد أن یشهد علی آخر بصلاح لان من لا یصلی لا صلاح له بین المسلمین، فإن رسول الله صلی الله علیه وآله هم بأن یحرق قوما فی منازلهم لترکهم الحضور لجماعه المسلمین، وقد کان منهم من یصلی فی بیته فلم یقبل منه ذلک، وکیف تقبل شهاده أو عداله بین المسلمین ممن جری الحکم من الله عز وجل ومن رسوله صلی الله علیه وآله فیه الحرق فی جوف بیته بالنار، وقد کان یقول رسول الله صلی الله علیه وآله: لا صلاه لمن لا یصلی فی المسجد مع المسلمین إلا من عله». شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، چ2، ج3، ص38. 39؛ شیخ طوسی، الاستبصار، تهران، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ4، 1363ش، ج3، ص12، ح33/1؛ شیخ حر عاملی، پیشین، ج27، ص391، ح34032/1.
[62]. «العداله و هی هیئه راسخه فی النفس تبعث علی ملازمه التقوی، وتزول بمواقعه الکبائر التی أوعد الله علیها النار – کالقتل، والزنا، واللواط، والغصب – وبالإصرار علی الصغائر أو فی الأغلب، ولا تقدح الندره، فإن الإنسان لا ینفک منها»؛ علامه حلی، إرشاد الأذهان، قم، جامعه مدرسین، 1410ق، ج2، ص156؛ محقق اردبیلی، مجمع الفائده، قم، جامعه مدرسین، ج12، ص308. 320.
[63]. (… وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛ بقره(2):229.
[64]. «غایه العدل أن یعدل المرء فی نفسه»؛ مستدرک الوسائل، ج11، ص318، عیون الحکم والمواعظ، ص349، موسوعه أحادیث أهل البیت علیه السلام، ج7، ص119، ح8200/43.
[65]. (… وَمَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّهِ فَأُوْلَـئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛ بقره(2):229.
[66]. حد: مرز و اندازه یک شیء را بیان می کند و این مرز یک واقعیت ثابت و پایدار است که باید به آن پایبند شویم و پایبندی به آن تجسم و تجلی عدل می باشد.
[67]. «بالعدل قامت السماوات والأرض»؛ فیض کاشانی، پیشین، ج5، ص107؛ ابن ابیجمهور احسایی، پیشین، ج4، ص103.
[68]. (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ)؛ ذاریات(51): 56.
[69]. (إِنَّ اللّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَـذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ)؛ آل عمران(3): 51.
[70]. (وأن اعبدونی هذا صراط مستقیم)؛ یس(19)61؛ مریم(): 36، زخرف(43):64.
[71]. (أَفَمَن یَمْشِی مُکِبّاً عَلَی وَجْهِهِ أَهْدَی أَمَّن یَمْشِی سَوِیّاً عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ)؛ ملک(67): 22.
[72]. (وَأَنَّ هَـذَا صِرَاطِی مُسْتَقِیمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلاَ تَتَّبِعُواْ السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَن سَبِیلِهِ ذَلِکُمْ وَصَّاکُم بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ)؛ انعام(6):153.
[73]. (إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَی وَیَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ)؛ نحل(16):90.
[74]. (وَتَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلِ لِکَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ)؛ انعام(6):115.
[75]. (وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لاَ یَقْدِرُ عَلَی شَیْءٍ وَهُوَ کَلٌّ عَلَی مَوْلاهُ أَیْنَمَا یُوَجِّههُّ لاَ یَأْتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَن یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ)؛ نحل(16):76. [76]. «بالعدل قامت السماوات والأرض».
[77]. اعراف(7): 29.
[78]. انعام(6): 115.
[79]. (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیز)؛ حدید(57): 25.
[80]. (وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ)؛ اعراف(7): 181.
[81]. (وَمِن قَوْمِ مُوسَی أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ یَعْدِلُونَ)؛ اعراف(7): 159.
[82]. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاء لِلّهِ وَلَوْ عَلَی أَنفُسِکُمْ أَوِ الْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ إِن یَکُنْ غَنِیًّا أَوْ فَقَیرًا فَاللّهُ أَوْلَی بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُواْ الْهَوَی أَن تَعْدِلُواْ وَإِن تَلْوُواْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللّهَ کَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرًا)؛ نساء(4): 135.
[83]. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَی وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ)؛ مائده(5): 8.
[84]. (قال موسی لقومه استعینوا بالله واصبروا إن الأرض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبه للمتقین)؛ اعراف(): 128.
[85]. (قِیلَ یَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلاَمٍ مِّنَّا وَبَرکَاتٍ عَلَیْکَ وَعَلَی أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَکَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ یَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٌ)؛ هود(11): 48.
[86]. (تِلْکَ مِنْ أَنبَاء الْغَیْبِ نُوحِیهَا إِلَیْکَ مَا کُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلاَ قَوْمُکَ مِن قَبْلِ هَـذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَهَ لِلْمُتَّقِینَ)؛ هود(11): 49.
[87]. «إن خلفائی و أوصیائی، وحجج الله علی الخلق بعدی اثنا عشر: أولهم أخی وآخرهم ولدی، قیل: یا رسول الله ومن أخوک ؟ قال: علی بن أبی طالب، قیل: فمن ولدک ؟ قال: المهدی الذی یملأها قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما، والذی بعثنی بالحق نبیا لو لم یبق من الدنیا إلا یوم واحد لطول الله ذلک الیوم حتی یخرج فیه ولدی المهدی»؛ شیخ صدوق، کمال الدین وتمام النعمه؛ قم، جامعه مدرسین، 1363ش، ص280، ح27؛ قاضی نعمانی مغربی، شرح الأخبار، قم، جامعه مدرسین، 1414ق، ج3، ص355، ح1212؛ علامه مجلسی، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق، ج51، ص74، ح26.
منبع: مجله انتظار – ش 27