جنگ نهروان پایان یافت وعلی علیه السلام به کوفه مراجعت فرمود، ولی عدهای از خوارج که در نهروان توبه کرده بودند دوباره زمزمه مخالفتسردادند وبنای فتنه وآشوب گذاشتند.
علی علیه السلام برای آنان پیام فرستاد وآنان را به آرامش دعوت کرد واز مخالفتبا حکومتبرحذر داشت، ولی چون از هدایت ایشان ناامید شد با قدرت آن گروه ماجراجو وطغیانگر راتار ومار کرد ودر نتیجه برخی از آنان کشته وزخمی شدند وعدهای هم پا به فرار گذاشتند. یکی از فراریان خوارج، عبدالرحمان بن ملجم از قبیله مراد بود که به مکه گریخت.
فراریان خوارج مکه را مرکز عملیات خود قرار دادند وسه تن از آنان به نامهای عبدالرحمان بن ملجم مرادی وبرک بن عبد الله وعمرو بن بکر تمیمی (2) در یکی از شبها گرد هم آمدند و اوضاع آن روز وخونریزیها وجنگهای داخلی را بررسی کردند و از نهروان وکشتگان خود یاد کردند وسرانجام به این نتیجه رسیدند که باعث این خونریزی وبرادر کشی علی علیه السلام ومعاویه وعمروعاص هستند واگر این سه نفر از میان برداشته شوند مسلمانان تکلیف خود را خواهند دانست وبه میل خود خلیفهای انتخاب خواهند کرد. پس این سه نفر با هم پیمان بستند وآن را به سوگند مؤکد کردند که هر یک از آنان متعهد کشتن یکی از سه نفر گردد.
ابن ملجم متعهد قتل علی علیه السلام شد وعمرو بن بکر عهدهدار کشتن عمروعاص گردید وبرک بن عبدالله نیز قتل معاویه را به عهده گرفت . (3) نقشه این توطئه به طور محرمانه در مکه کشیده شد وبرای اینکه هر سه نفر در یک وقت هدف خود را عملی سازند، شب نوزدهم ماه مبارک رمضان را تعیین کردند وهر یک برای انجام ماموریتخود به سوی شهر مورد نظر خود حرکت کرد. عمروبن بکر برای کشتن عمروعاص به مصر رفت وبرک بن عبد الله برای قتل معاویه به سوی شام حرکت کرد وابن ملجم نیز راهی کوفه شد. (4)
برک بن عبدالله در شام به مسجد رفت ودر شب موعود در صف اول به نماز ایستاد ودر حالی که معاویه سر به سجده داشتبا شمشیر به او حمله کرد ولی، در اثر اضطراب روحی ودستپاچگی، شمشیر او به خطا رفت وبه جای سر بر ران معاویه فرود آمد ومعاویه زخم شدیدی برداشت. او را فورا به خانهاش منتقل کردند وبستری شد. وقتی ضارب را در پیش او حاضر کردند معاویه از او پرسید:چگونه بر این کار جرات کردی؟ گفت:امیر مرا معاف دارد تا مژدهای به او بدهم. معاویه گفت:مژده تو چیست؟ برک گفت: علی را امشب یکی از همدستهای من کشته است واگر باور نداری مرا توقیف کن تا خبر آن به تو برسد، واگر کشته نشده باشد من تعهد می کنم که بروم واو را بکشم وباز نزد تو آیم. معاویه او را تا رسیدن خبر قتل علی علیه السلام نگه داشت وچون خبر مسلم شد او را رها کرد وبنابه نقل دیگر همان وقت او را به قتل رساند. (5)
طبیبان چون زخم معاویه را معاینه کردند گفتند:اگر امیر اولادی نخواهد می توان با دوا معالجه کرد وگرنه محل زخم باید با آتش داغ شود.معاویه از داغ کردن با آتش ترسید وبه قطع نسل راضی شد وگفت: یزید وعبدالله برای من کافی هستند. (6)
عمرو بن بکر نیز در همان شب در مصر به مسجد رفت ودر صف اول به نماز ایستاد . از قضا در آن شب عمروعاص راتب شدیدی عارض شده بود که از التهاب وکسالت آن نتوانسته بود به مسجد برود وخارجه بن حنیفه(حذافه) (7) را برای ادای نماز به مسجد فرستاده بود وعمرو بن بکر او را به جای عمروعاص کشت وچون جریان را دانست گفت:«اردت عمرا واراد الله خارجه» (8). یعنی: من کشتن عمرو را خواستم و خدا کشتن خارجه را.
اما عبد الرحمان بن ملجم مرادی در روز بیستم ماه شعبان سال 40 هجری به کوفه آمد. گویند چون علی علیه السلام از آمدنش با خبر شد فرمود: آیا رسید؟ همانا جز آن چیزی بر عهده من نمانده واکنون هنگام آن است.
ابن ملجم در خانه اشعثبن قیس فرود آمد ویک ماه در خانه او ماند وهر روز، با تیز کردن شمشیر خود را آماده می کرد. (9) در آنجا با دختری به نام قطام، که او نیز از خوارج بود، مواجه شد وعاشق او گردید. طبق نقل مسعودی، قطام دختر عموی ابن ملجم بود وپدر وبرادرش در واقعه نهروان کشته شده بودند. قطام از زیباترین دختران کوفه بود وچون ابن ملجم او را دید همه چیز را فراموش کرد ورسما از وی خواستگاری نمود. (10)
قطام گفت:من با کمال میل تو را به همسری خود می پذیرم مشروط بر اینکه مهریه مرا مطابق میل من قرار دهی. عبدالرحمان گفت:بگو بدانم مقصودت چیست؟
قطام که عاشق را تسلیم دید، مهر را سنگین کرد وگفت:سه هزار درهم ویک غلام ویک کنیز وقتل علی بن ابی طالب.
ابن ملجم: تصور نمی کنم مرا بخواهی وآن وقت قتل علی را به من پیشنهاد کنی!
قطام: تو سعی کن او را غافلگیر کنی. در آن صورت، اگر او را بکشی هر دو انتقام خود را گرفتهایم وروزگار خوشی خواهیم داشت واگر در این راه کشته شوی جزای اخروی وآنچه خداوند برای تو ذخیره کرده است از نعمتهای این جهان بهتر وپایدارتر است.
ابن ملجم:بدان که من جز برای این کار به کوفه نیامدهام. (11)
شاعر در باره مهریه قطام گفته است:
فلم ار مهرا ساقه ذو سماحه ثلاثه آلاف و عبد وقینه فلامهر اعلی من علی و ان علا کمهر قطام من فصیح واعجم وقتل علی بالحسام المصمم ولا قتل الا دون قتل ابن ملجم (12)
من ندیدم مهری را که صاحب کرمی، اعم از عرب وعجم، آن را عهده دار شود مثل مهر قطام وآن عبارت بود از سه هزار درهم ویک غلام ویک کنیز و قتل علی بن ابی طالبعلیه السلام به تیغ تیز برنده.وهیچ مهری گرانتر از علیعلیه السلام نیست هرچند گرانمایه باشد وهیچ جنایتی بدتر از جنایت ابن ملجم نخواهد بود.
قطام گفت:من جمعی را از قبیله خود با تو همراه می کنم که تو را در این باره یاری دهند وهمین کار راهم کرد ومرد دیگری از خارجیان کوفه به نام وردان بن مجالد از همان قبیله تیم الرباب را با وی همراه ساخت.
ابن ملجم که مصمم به قتل علی علیه السلام بود با یکی از خوارج به نام شبیب بن بجره که از قبیله اشجع بود ملاقات کرد وبه او گفت: آیا طالب شرف دنیا وآخرت هستی؟!پرسید: منظورت چیست؟گفت: به من در قتل علی بن ابی طالب کمک کن. شبیب گفت: مادرت به عزایتبنشیند، مگر تو از خدمات وسوابق وفداکاریهای علی در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اطلاع نداری؟
ابن ملجم گفت:وای بر تو، مگر نمی دانی که او قائل به حکمیت مردم در کلام خدا شد وبرادران نمازگزار ما را به قتل رساند؟ بنابراین، به انتقام برادران دینی خود، او را خواهیم کشت. (13)
شبیب پذیرفت وابن ملجم شمشیری تهیه کرد وآن را با زهری مهلک آب داد وسپس در موعد مقرر به مسجد کوفه آمد.
آن دو در آنجا با قطام، که در روز جمعه سیزدهم ماه رمضان معتکف بود، ملاقات کردند و او به آن دو گفت که مجاشع بن وردان بن علقمه نیز داوطلب شده است که با آنان همکاری کند. چون هنگام عمل فرا رسید قطام سرهای آنان را با دستمالهای حریر بست وهر سه شمشیرهای خود را به دست گرفتند وشب را با کسانی که در مسجد می ماندند به سر بردند ودر مقابل یکی از درهای مسجد که معروف به «باب السده» بود نشستند. (14)
پی نوشت:
1- دینوری در الاخبار الطوال (ص213) نام برک بن عبد الله را نزال بن عامر ونام عمرو بن بکر را عبد الله بن مالک صیداوی نوشته است ومسعودی در مروج الذهب (ج2، ص423) برک بن عبد الله را حجاج بن عبد الله صریمی ملقب به برک وعمرو بن بکر را زادویه نوشته است.
2- دینوری در الاخبار الطوال (ص213) نام برک بن عبد الله را نزال بن عامر ونام عمرو بن بکر را عبد الله بن مالک صیداوی نوشته است ومسعودی در مروج الذهب (ج2، ص423) برک بن عبد الله را حجاج بن عبد الله صریمی ملقب به برک وعمرو بن بکر را زادویه نوشته است.
3- مقاتل الطالبیین، ص29; الامامه والسیاسه، ج1، ص137.
4- تاریخ طبری ، ج6، ص83; کامل ابن اثیر، ج3، ص 195; روضه الواعظین، ج1، ص 161.
5- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج6، ص 114.
6- مقاتل الطالبیین، ص 30; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج6، ص113.
7- تاریخ یعقوبی، ج2، ص 212.
8- همان، ج2، ص 312.
9- همان، ج2، ص 312.
10- مروج الذهب، ج2، ص423.
11- الاخبار الطوال، ص213، مروج الذهب، ج2، ص423.
12- الاخبار الطوال، ص 214، کشف الغمه ، ج1، ص 582; مقاتل الطالبیین، ص37.مسعودی در مروج الذهب(ج2، ص 424) دو بیت اخیر را به ابن ملجم نسبت داده است.
13- کشف الغمه، ج1، ص 571.
14- مروج الذهب، ج2، ص 424، تاریخ طبری، ج6، ص83; شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج6، ص 115; کامل ابن اثیر، ج3، ص 195; مقاتل الطالبیین، ص 32; البدایه والنهایه، ج7، ص 325; الاستیعاب، ج2، ص 282; روضه الواعظین، ج1، ص 161.
منبع: مرکز مطالعات شیعه