شگرد ابن تیمیه در انکار فضائل امام امیرالمؤمنین علیه السلام
مقدمه
فضایل حضرت علی(علیه السلام) بر کسی که آشنایی مختصری با اسلام و تاریخ آن دارد، پوشیده نیست، در کتابهای تاریخی شیعه و اهلسنّت فضایل بسیاری برای آن حضرت بیان شده است.
کثرت فضایل ایشان بهقدری است که برخی از علمای اهلسنّت گفتهاند: برای هیچیک از صحابه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)به اندازه حضرت علی(علیه السلام)، فضیلت نقل نشده است.
سیوطی در کتاب تاریخ الخلفاء میگوید: «قال الإمام أحمد بن حنبل: ما ورد لأحدٍ من أصحاب الرسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) من الفضائل ما ورد لعلی(رضی الله عنه)»[2] و همین مضمون را ابنحجر هیتمی در کتاب الصواعق المحرقه اینگونه نقل کرده است: «هی ـ فضائل امام علی(علیه السلام) ـ کثیره عظیمه شهیره حتّى قال أحمد ما جاء لأحد من الفضائل ما جاء لعلی(علیه السلام)».[3]
در مقابل، ابنتیمیه و پیروان او در کتابهای خود، سعی در پوشاندن و انکار فضایل امام علی و سایر اهلبیت پیامبر(علیهم السلام) دارند. از منظر ابنتیمیه کسی میتواند خلیفه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)باشد که افضل امت باشد.[4] بنابراین در هر حدیث و روایتی که افضلیت حضرت علی(علیه السلام)بر بقیه صحابه اثبات شود، مورد انکار و تضعیف و تأویل او قرار میگیرد و گاه در تضعیف و انکار چنان افراط میکند که اگر کسی بدون شناخت قبلی از حضرت علی(علیه السلام)، کتب ابنتیمیه را مطالعه کرده باشد، به این نتیجه میرسد که آن حضرت به ظاهر مسلمان بوده و پایبندی چندانی به اسلام نداشته است!!
چنانکه ابنحجر عسقلانی درباره کتاب منهاج السنه که در رد شیعه است، میگوید: «طالعت الرد المذکور. . .؛ لکنّه ردّ فی ردّه کثیراً من الأحادیث الجیاد التی لم یستحضر حاله التصنیف مظانّها»[5] و در ادامه میگوید: «وکم من مبالغه لتوهین کلام الرافضی ذاته أحیاناً إلى تنقیص علی(رضی الله عنه)». [6]
ابنتیمیه در مواجهه با روایاتی که در فضلیت اهلبیت(علیهم السلام) وارد شده است، سعی میکند با هر شیوه ممکن آنها را از اعتبار ساقط کند.
در این نوشتار برای نمونه به چند مورد اشاره میکنیم
1.تکذیب
اولین شیوه و شگرد ابنتیمیه برای خدشهدار کردن روایات وارده در فضایل اهلبیت پیامبر(علیهم السلام)، تکذیب و تشکیک در صدور احادیث و انکار شأن نزول آیات است.
با مرور کتاب منهاج السنّه، کلماتی از قبیل «موضوع»، «کذب باتفاق أهل المعرفه»، «کذب باتفاق أهل العلم»، و مانند اینها را در چنین احادیثی به وفور مشاهده میکنیم. در اکثر احادیثی که وی آنها را تکذیب و ادعای اتفاق نظر علما را کرده است، منبع و سندی برای ادعایش ذکر نمیکند و با مراجعه به کتب علما آشکار میشود که نه تنها چنین اتفاقی وجود ندارد، بلکه اجماع و اتفاق بر خلاف ادعای اوست. در اینجا به سه نمونه اشاره میکنیم.
الف) انکار حدیث «لایحبّک إلاّ مؤمن…»
از پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) روایت شده است که خطاب به حضرت علی(علیه السلام) فرموده است: «لایحبّک إلّا مؤمن و لا یبغضک إلّا منافق». روایاتی نزدیک به این مضمون که حب و بغض امام ملاک ایمان و نفاق دانسته شده، به تواتر در منابع شیعه و سنی نقل شده است.[7] نکته مهم این است که حب کسی نشانه ایمان است که حب رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و حب خداوند در جان او ریشه کرده و ایمان به خدا سراسر وجودش را فراگرفته باشد و همیشه در مدار حق و قرآن حرکت کند؛ کما اینکه رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در مورد امام علی(علیه السلام) میفرمایند: «علی مع القرآن والقرآن مع علی لن یتفرقا حتّى یردا علی الحوض»[8] و «من أحبّ علّیاً فقد أحبّنی ومن أحبّنی فقد أحبّ الله».[9]
ابنتیمیه در مواجهه با احادیثی که بغض علی(علیه السلام) را نشانه نفاق میداند، چارهای جز انکار و تکذیب ندارد؛ زیرا از مضمون این احادیث نفاق دشمنان امام علی(علیه السلام)که ابنتیمیه از آنها دفاع کرده است، آشکار میشود. برای مثال او در باره حدیث جابر که چنین مضمونی را نقل میکند، میگوید:
هذا ممّا یبیّن به کذب ما یروى عن بعض الصحابه کجابر، أنّه قال: «ما کنّا نعرف المنافقین على عهد النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) إلّا ببغضهم علی علی بن أبی طالب». فإنّ هذا النفی من أظهر الأمور کذباً، لا یخفى بطلان هذا النفی على آحاد الناس، فضلاً عن أن یخفى مثل ذلک على جابر أو نحوه.[10]
ابنتیمیه در ادامه بهعنوان دلیل کذببودن حدیث میگوید: «خداوند در قرآن علامات متعددی برای منافقان شمرده است؛ اما بغض علی(علیه السلام) را نشانه نفاق نشمرده است».[11]
پاسخ این استدلال ابنتیمیه بسیار آشکار است؛ زیرا اگر نیامدن در قرآن نشانه کذب بودن حدیث باشد، تمام احکامی که از سنّت رسول الله اثبات شده و در قرآن از آنها ذکری نشده مانند تعداد رکعات نماز، کذب و باطل است. آیا ابنتیمیه چنین چیزی را میپذیرد؟! علاوه بر اینکه مضمون این حدیث در صحیح مسلم (ج1، ص86) نیز وارد شده است و بنابر استدلال ابنتیمیه این حدیث هم باید کذب باشد؛ حال آنکه اهلسنّت، تمام احادیث مسلم را صحیح میدانند.[12]
ب) انکار مدنی بودن سوره دهر
از جمله فضایل حضرت علی(علیه السلام) که مورد اتفاق مسلمانان است، نزول برخی از آیات سوره دهر در مدح ایشان است.[13]
درباره شأن نزول این سوره از ابنعباس روایت شده که: «حسنین(علیهم السلام) مریض شدند.
امام على و اهلبیت ایشان(علیهم السلام)به دستور پیامبر اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نذر کردند که اگر حسنین شفا یابند، سه روز روزه بگیرند.
وقتی آنها سلامتی خود را یافتند، همه روزه گرفتند، اما شب اول فقیرى، شب دوم یتیمى، و شب سوم اسیرى درِ خانه آنها آمد و اهلبیت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در این سه شب غذای خود را به آنها دادند.
در موقع بود که سوره هل أتی نازل شد».[14] خداوند در این سوره از امام علی(علیه السلام) و اهلبیت ایشان به جهت وفای به نذر تمجید فرموده و وعده بهشت به آنان داده است.
اما از آنجا که ابنتیمیه تحمّل اثبات این فضیلت را برای ایشان ندارد، سعی میکند به هر نحوی که شده، شأن نزول آنرا انکار کند.
او میگوید: «أمّا نزول «هل أتی»فی علیّ فمّما اتّفق أهل العلم بالحدیث على أنّه کذب موضوع»[15] و بهعنوان دلیل برای مدعای خود میگوید: «و الدلیل الظاهر على أنّه کذب أنّ سوره هل أتى مکیّه باتّفاق الناس، نزلت قبل الهجره، و قبل أن یتزوّج علیّ بفاطمه»[16] و در بخشی دیگر میگوید:
و الناس متّفقون على أنّ علیاً لم یتزوّج فاطمه إلّا بالمدینه و لم یولد له ولد إلا بالمدینه. . . وسوره هل أتى مکیّه باتّفاق أهل التفسیر والنقل، لم یقل أحد منهم إنّها مدنیّه.[17]
واضح است که ابنتیمیه برای انکار این فضیلت، تأکید بسیاری بر مکّی بودن این سوره دارد و ادعا میکند احدی از علما و مفسران این سوره را مدنی نمیداند؛ حال آنکه اگر نگاهی به تفاسیر علمای اهلسنّت که قبل از ابنتیمیه زندگی میکردهاند، بیندازیم، نه تنها میبینیم برخی از آنها این سوره را مدنی میدانند، بلکه این قول را به جمهور علما و مفسرین نسبت میدهند. برای مثال ابنجوزی که در سال597ق از دنیا رفته، در کتاب زاد المسیر فی علم التفسیر ذیل تفسیر سوره دهر میگوید: «فیها ثلاثه أقوال: أحدها أنّها مدنیّه کلّها قاله الجمهور…، و الثانی مکیّه قاله ابن یسار ومقاتل و حکی عن ابن عباس، و الثالث أنّ فیها مکیّاً و مدنیّاً… ».[18]
و همچنین قرطبی متوفای سال671 ق در کتاب الجامع لأحکام القرآن، ذیل همین سوره میگوید: «قال الجمهور : مدنیّه. و قیل : فیها مکّی… ».[19]
ج) انکار دعای پایانی حدیث غدیر
در کتب روایی اهلسنّت و همچنین منابع شیعه نقل شده است که در جریان غدیر، پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بعد از جمله معروف و مشهور «من کنت مولاه فعلی مولاه»، دست به دعا برداشت و فرمود: «اللّهمّ وال من والاه وعاد من عاداه».
ثابت بودن این دعای پیامبر، با اندیشههای ابنتیمیه منافات دارد؛ زیرا او برخلاف اهلسنّت معتقد است که بسیاری از صحابه با حضرت علی(علیه السلام) دشمن بودند و بغض او را در دل داشتند[20]، لذا ابنتیمیه بنابر رویه خود صدور این دعا را انکار میکند و میگوید: «إنّ هذا اللفظ، وهو قوله: «اللّهمّ وال من والاه، وعاد من عاداه،…»کذب باتّفاق أهل المعرفه بالحدیث».[21]
چنانکه روشن است، ابنتیمیه باز هم ادعا میکند به اتفاق اهل معرفت این حدیث کذب است.
این درحالی است که بزرگان اهلسنّت و علمای حدیث آنها همچون احمد بنحنبل،[22] نسائی،[23] ابنابیشیبه،[24] ابنحبان،[25] طحاوی،[26] . . . و بسیاری دیگر از علمای ایشان،[27] این دعا را نقل کردهاند.
با بیان این نمونهها، کذبِ ادعاهای ابنتیمیه مخصوصاً در مواردی که ادعای اجماع و اتفاق میکند آشکار میشود و لذا کسانیکه به کتب او مراجعه میکنند باید در هر گزارهای که به علما نسبت میدهد احتمال کذب بودن را در نظر داشته باشند.
2. تأویل
گفته شد ابنتیمیه در مواجهه با احادیث فضایل امام علی(علیه السلام) ابتدا سعی میکند حدیث را تکذیب یا تضعیف کند، اما در مواردی که تکذیب احادیث را کافی نمیداند و یا به صدور قطعی آن احادیث آگاه است، گام دیگر خود را برمیدارد.
او در مرحله دوم تمام توان خود را متمرکز میکند تا معنای روایت را از ظاهر آن برگرداند؛ بهطوریکه هیچ فضیلتی از آن اثبات نشود و در برخی موارد به قدری در تأویل روایت پیش میرود که گویا آن روایت در ذم امام علی(علیه السلام) وارد شده است. در این زمینه به چند نمونه اشاره میکنیم:
حدیث منزلت
به تواتر از شیعه و سنّی نقل شده است که وقتی پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) برای جنگ تبوک از مدینه خارج شد، حضرت علی(علیه السلام) را بهعنوان جانشین خود انتخاب کرد و به ایشان فرمود:«أنت منّی بمنزله هارون من موسى إلّا أنّه لا نبیّ بعدی».[28]
به اتفاق شیعه و اهلسنّت، حضرت هارون(علیه السلام) افضل الناس در میان صحابه و اطرافیان حضرت موسی(علیه السلام) بود و از آنجا که در این حدیث، منزلت و جایگاه حضرت علی(علیه السلام) نسبت به پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به جایگاه هارون نسبت به موسی تشبیه شده، افضلیت امام علی(علیه السلام) برتمام صحابه رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) اثبات میشود.[29] اما ابنتیمیه از آنجا که معتقد است کسی باید خلیفه پیامبر باشد که افضل امت است و کسیکه خلیفه شده افضل است،[30] در صدد تأویل و توجیه این روایت بر میآید تا عدم افضلیت امام علی(علیه السلام) را اثبات کند.
او میگوید: استخلاف امام علی(علیه السلام) از پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)در جنگ تبوک، از استخلافهای دیگر صحابه از پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، نه تنها افضل نبود، بلکه ضعیفتر هم بود؛ یعنی این جانشینی از جانشینیهای بقیه صحابه دارای ارزش کمتری است.[31]
سپس برای این ادعای خود دلایلی ذکر میکند که ما به اختصار آنها را ذکر میکنیم:
اولاً، در این جنگ پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) همه مؤمنین را با خود برد و جز زنان و بچهها و منافقین، کسی در مدینه نماند تا حضرت علی(علیه السلام) بر آنها حاکم باشد و افضلیت او نسبت به مؤمنین اثبات شود؛ درحالیکه در بقیه جنگها بهعلت اینکه عدهای از مؤمنان در شهر باقی میماندند، کسی که جانشین پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) میشد، بر آنها حاکم میشد و در نتیجه افضلیت او نسبت به آن مؤمنین اثبات میگردید.
ثانیاً، اگر این استخلاف فضیلتی را برای حضرت علی(علیه السلام) اثبات میکرد، ایشان از این استخلاف راضی بود؛ حال آنکه میبینیم ایشان به دنبال پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) میرود و درحالیکه گریه میکرد، میگفت: أتخلفنی مع النساء و الصبیان؟[32]
در اینجا به وضوح میبینیم که ابنتیمیه با ارائه این اشکالها و شبهات، سعی در پیشبرد شیوه دوم خود در انکار فضایل و تنقیص مقام حضرت علی(علیه السلام) دارد.
در پاسخ به این اشکالات چند مطلب را بیان میکنیم :
اولاً، این حدیث فقط در ماجرای جانشینی حضرت علی(علیه السلام) در جنگ تبوک وارد نشده تا با اشکال آن، بتوان از مضمون آن دست برداشت.
بهعبارت دیگر، این حدیث فقط به جانشینی ایشان از پیامبر در مدینه(صلّی الله علیه وآله وسلّم) اشاره ندارد، بلکه فضیلتی که در این حدیث وارد شده، تشبیه جایگاه و مقام امام علی(علیه السلام) به حضرت هارون(علیه السلام) است و این امر فراتر از مدینه و جنگ تبوک است.
ثانیاً، بنابر اعتراف ابنتیمیه، در این جنگ کسی جز منافقان و زنان و بچهها در شهر باقی نماند.
لذا خطری که مرکز حکومت اسلام را تهدید میکرد، بسیار بالاتر از زمانی بود که در شهر عدهای از مؤمنین باقی میماندند.
بنابراین باید کسی در مدینه به عنوان جانشین انتخاب میشد که بتواند مانند پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فتنه منافقان را خنثی کند.
از این جهت با اینکه در جنگ به وجود ایشان نیاز بود، اما ماندن ایشان در مدینه اهمیت بیشتری داشت. لذا پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) ایشان را جانشین خود قرار داد.
ثالثاً، گریه حضرت علی(علیه السلام) هیچ دلالتی بر کمارزش بودن این استخلاف ندارد؛ زیرا گریه ایشان به سبب عدم همراهی با پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و طعنهای منافقین بود. علاوه براین، در حدیث منزلت در برخی مصادر وارد شده: «إنّه لا بدّ من أن تقیم أو أقیم»[33] که نشان میدهد که شرایط مدینه بهگونهای بود که اگر امام علی(علیه السلام) در مدینه نمیماند، باید خود پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) میماند. و این نشانه اهمیت این استخلاف است.
ب) آیه مباهله
از جمله فضایلی که در منابع شیعه و سنّی برای اهلبیت(علیهم السلام)، ذکر شده، آیه مباهله و ماجرای آن روز است.
در کتب تاریخ[34] و تفسیر[35] ذکر شده که گروهی از مسیحیان نجران به خدمت پیامبر رسیدند و بعد از مذاکره، سخنان پیامبر را نپذیرفتند.
در این هنگام آیه مباهله نازل شد و فرمود: «فَمَنْ حَآجَّکَ فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءنَا وَأَبْنَاءکُمْ وَنِسَاءنَا وَنِسَاءکُمْ وَأَنفُسَنَا وأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَهَ اللّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ».[36] به اتفاق شیعه و اهلسنّت، پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)در هنگام مباهله کسی به جز امام علی(علیه السلام)، حضرت فاطمه(علیها السلام)، و حسنین8 را به همراه خود نبرد.
افضلیت اهلبیت(علیهم السلام)، مخصوصاً امام علی(علیه السلام) که از وی بهعنوان نفس رسول خدا تعبیر شده است در این آیه ظاهر است.
اما ابنتیمیه دلالت این عمل پیامبر بر افضلیت اهلبیت را نمی پذیرد.
لذا در صدد تأویل برآمده و با ذکر دلایلی، گفته است: اینکه پیامبر فقط ایشان را با خود برد، به این علت بود که مباهله، تنها با همراهی نزدیکان و خویشان حاصل میشود[37] و غیر این چهار نفر از اهلبیت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، کسی از اقارب باقی نمانده بود تا پیامبر را همراهی کند.
وی در ادامه برای اینکه عباس (عموی پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)) و فرزندانش را از شمول آیه خارج کند میگوید: «والعباس لم یکن من السابقین الأوّلین ، ولا کان له به اختصاص کعلی ، وأمّا بنو عمّه فلم یکن فیهم مثل علی».[38]
ضعف این تأویل که شرکت کنندگان در مباهله فقط نزدیکان پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) باشند، واضح است؛ زیرا بنابر توجیه ابنتیمیه باید پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بسیاری از نزدیکان از بنیهاشم و همچنین همسران خود را نیز به همراه میبرد، اما میبینیم پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از میان نزدیکان، فقط این چهار نفر را همراه خود برده و این نشان از جایگاه و عنایت ویژه رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به ایشان دارد.
دلیل ابنتیمیه برای عدم همراهی عباس و فرزندانش با پیامبر هم پذیرفته نیست؛ زیرا بنا به گفته خود ابنتیمیه، در مباهله تنها همراهی نزدیکان لازم است، اما افضل بودنِ آنها، شرط نیست.[39]
ج) آیه تطهیر
آیه تطهیر یکی دیگر از آیاتی است که در شأن پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و اهلبیت ایشان نازل شده است و خداوند در آن خطاب به ایشان میفرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ».[40]
در روایات شیعه و اهلسنّت وارد شده که: حضرت على و فاطمه و حسنین(علیهم السلام)، به خدمت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) رسیدند و پیامبر آنها را زیر عبایی قرار داد و فرمود: «اللهّمّ إنّ هؤلاء أهل بیتی وخاصّتی أذهب عنهم الرجس». سپس جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر را آورد. در برخی از احادیث آمده است که امسلمه اجازه خواست که او نیز با اهلبیت(علیهم السلام) زیر آن عبا باشد، پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) در جواب او فرمود: «أنت على مکانک وأنت على خیر».[41]
دلالت آیه بر پاکی اهلبیت(علیهم السلام) از هرگونه پلیدی واضح است. لذا ابنتیمیه بنا بر رویه خود، به توجیه و تأویل روی میآورد. او در مورد آیه تطهیر میگوید:
أمّا آیه الطهاره فلیس فیها إخبار بطهاره أهل البیت وذهاب الرجس عنهم، وإنّما فیها الأمر لهم بما یوجب طهارتهم وذهاب الرجس عنهم.[42]
و در مورد دعای پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) میگوید :
ثمّ إنّ مضمون هذا الحدیث أنّ النبی دعا لهم… بأن یکونوا من المتقین الذین أذهب الله عنهم الرجس… فغایه هذا أن یکون هذا دعاء لهم بفعل المأمور وترک المحظور.[43]
اما این توجیه ابنتیمیه با اشکالات عدیدهای مواجه است که به اختصار به برخی از آنها اشاره میکنیم :
اولاً، اراده در این آیه با تعبیر «إنّما»در اهلبیت(علیهم السلام) محصور شده؛ لذا اگر مراد از اراده، امر به طهارت باشد، لازمهاش این است که فقط اهلبیت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)به طهارت و دوری از رجس امر شده باشند که چنین چیزی باطل است. علاوه بر این، اجازه ندادن پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به امسلمه نشانه دیگری است که مراد، امر به طهارت نیست؛ زیرا امر به طهارت، امر به عموم مسلمانان است و شامل امسلمه نیز میشد و لذا نباید پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از ورود او ممانعت میکردند.
ثانیاً، اگر مراد، صرفاً امر به طهارت باشد، این آیه فضیلتی برای اهلبیت(علیهم السلام) ثابت نمیکند؛ زیرا هر مؤمنی مامور به طهارت است؛[44] حال آنکه خود ابنتیمیه اعتراف به فضیلت بودن نزول این آیه در شأن ایشان دارد.[45]
ثالثاً، بنا بر اعتقاد ابنتیمیه، پیامبر مستجاب الدعوه است.[46] لذا به مقتضای آیه و حدیث، اهلبیت(علیهم السلام) بعد از دعای پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، متصف به طهارت خواهند بود و در نتیجه برتری و افضلیت ایشان اثبات میشود.
3. تشریک
گاهی اوقات سند و متن روایت به قدری محکم است که ابنتیمیه به تشکیک و توجیه آن اکتفا نمیکند، و در این موارد سومین شیوه خود را در انکار فضایل اهلبیت(علیهم السلام) و خصوصاً امام علی(علیه السلام) اجرا میکند.
او در این مرحله اختصاص فضیلت را مورد انکار قرار میدهد و سعی میکند با هر روشی که شده، افراد دیگری را در آن فضیلت شریک کند تا به این وسیله هیچ برتری برای اهلبیت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نسبت به بقیه باقی نماند.
ابنتیمیه با کمال جهل و نادانی و عدم معرفت به مقام امیرالمؤمنین(علیه السلام) میگوید: «أنّه لم یکن لعلیّ فی الإسلام أثر حسن، إلّا و لغیره من الصحابه مثله، و لبعضهم آثار أعظم من آثاره»[47] طبق این قاعده، وی اختصاصیافتن هر فضیلتی را برای امام علی(علیه السلام)، انکار میکند.
الف) حدیث منزلت
ابنتیمیه در کتاب منهاج السنه بعد از تشکیک در مضمون حدیث منزلت، اختصاص آن فضیلت را به امام علی(علیه السلام) مورد خدشه قرار داده، و میگوید:
ثبت فی الصحیحین من قول النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فی حدیث . . . قال: مثلک یا أبا بکر کمثل إبراهیم إذ قال: «فَمَن تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَمَنْ عَصَانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ »،[48] و مثل عیسى إذ قال: «إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ »[49] و مثلک یا عمر مثل نوح إذ قال: «رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَیَّارًا »[50] و مثل موسى إذ قال: «رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ یُؤْمِنُواْ حَتَّى یَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِیمَ ».[51]
و در ادامه میگوید: «فإنّ نوحاً، و إبراهیم، و موسى، و عیسى أعظم من هارون». [52]
ابنتیمیه، حدیث مذکور را نقل میکند و آنرا به صحیحن نسبت میدهد.
واضح است که کلمه صحیحن در عرف اهلسنّت بر دو کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم اطلاق میشود.
بنابراین باید حدیث مذکور در این دو کتاب موجود باشد؛ در حالیکه هیچ اثری از این حدیث در آنها وجود ندارد.
علت نبودن این حدیث در صحیح مسلم و بخاری، از دو احتمال خارج نیست: یا باید بگوییم این حدیث در زمان ابنتیمیه بوده و اکنون حذف شده، که این احتمال با ادعای اهلسنّت مبنی بر اینکه این دو کتاب را اصح کتب بعد از قرآن میدانند،[53] سازگار نیست.
علاوه بر اینکه این حدیث در فضیلت خلیفه اول و دوم است و انگیزهای برای حذف آن وجود نداشته است.
احتمال دیگر اینکه ابنتیمیه میدانسته این حدیث در این دو کتاب وجود ندارد و عمداً و به قصد تدلیس و سوء استفاده از نام مسلم و بخاری، روایت جعلی را به آنها نسبت داده است.[54]
ب)حدیث الرایه
در منابع شیعه و سنی وارد شده است که در جنگ خیبر وقتی برخی از صحابه نتوانستند بر دشمن پیروز شوند، پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «لأعطینّ الرایه رجلاً یحبّ اللهَ ورسولَه ویحبّه اللهُ ورسولُه لیس بفرار»،[55] و بعد امام علی(علیه السلام) را به حضور طلبید و پرچم اسلام را به ایشان سپرد.
دلالت حدیث بر فضیلت امام علی(علیه السلام) واضح است، چنانکه ابنتیمیه به آن تصریح میکند و میگوید:«هذا الحدیث أصح ما روی لعلی من الفضائل».[56] اما بلافاصله گام سوم شیوه خود را عملی میکند و میگوید:
و لیس هذا الوصف مختصّاً بالأئمّه و لا بعلیّ؛ فإنّ اللهَ ورسوله یحبّ کلّ مؤمن تقی وکلّ مؤمن تقی یحبّ اللهَ ورسوله.[57]
اجمالاً در پاسخ این ادعای ابنتیمیه میتوان گفت: ما نیز میپذیریم که اگر کسی مؤمن و متقی باشد، به میزان ایمان و تقوایش محبوب خدا و رسولش خواهد بود، لکن این مطلب منافاتی با اختصاص فضیلت مذکور، به امام علی(علیه السلام) ندارد؛ زیرا محل بحث در این است که آیا غیر از امام علی(علیه السلام) کسی به این درجه و مقام رسیده است که پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم)دربارهاش سخنی مانند این حدیث بفرمایند؟ آنچه از مراجعه به کتب روایی بهدست میآید، این استکه چنین فضیلتی جز برای امام علی(علیه السلام) ثابت نیست. لذا میبینیم حافظ ابنحجر در شرح این حدیث به اشکال ابنتیمیه پاسخ میدهد و میگوید:
أراد-رسول الله- بذلک وجود حقیقه المحبّه وإلّا فکلّ مسلم یشترک مع علیّ فی مطلق هذه الصفه، وفی الحدیث تلمیح بقوله تعالى: «قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ ».[58] أشار إلى أنّ علیّاً تامّ الإتباع لرسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) حتّى اتّصف بصفه محبّه الله له ولهذا کانت محبّته علامه الإیمان وبغضه علامه النفاق.[59]
ج) آیه نجوا
در آیه دوازدهم سوره مجادله خداوند خطاب به اهل ایمان میفرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَهً ذَلِکَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَأَطْهَرُ ». خداوند دراین آیه دستور میدهد که مؤمنین قبل از نجوا با رسول خدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) باید صدقه بدهند.
به اجماع مسلمانان کسی غیر از امام علی(علیه السلام) به این آیه عمل نکرد و بهعلت اینکه دیگر اطرافیان پیامبر از نجوا کردن امتناع کردند، این آیه نسخ گردید، چنانکه طبری در تفسیر خود ذیل این آیه نقل میکند: «فلم یناجه إلا علی بن أبی طالب(رضی الله عنه)قدم دیناراً فتصدق به».[60]
از دیگر علمای اهلسنّت که به این مطلب اشاره کرده، میتوان از حاکم نیشابوری،[61] ابنابیشیبه،[62] ابنجوزی،[63] زمخشری[64] و علی بنأحمد واحدی[65] نام برد.
اما ابنتیمیه در این مورد نیز اختصاص این فضیلت را انکار میکند و میگوید: فمثل هذا العمل لیس من خصائص الأئمه، ولا من خصائص علی (صلّی الله علیه وآله وسلّم)،[66] در ادامه برای موجّه جلوه دادن عمل دیگرانی که به آیه عمل نکردند، میگوید:«فإنّ المدّه[67] لم تطل و فی تلک المدّه القصیره قد لا یحتاج الواحد إلى النجوى».[68]
چنانکه گفته شد، این فضیلت برای احدی غیر از امام علی(علیه السلام) نقل نشده.[69] لذا از اختصاصات ایشان بود و جایی برای انکار باقی نمیماند، اما توجیه ابنتیمیه در سرپیچی دیگران از آیه، با آیه بعد و روایاتی که در این مورد وجود دارد، منافات دارد.
در روایات ذکر شده که تا قبل از نزول آیه نجوا، مسلمانان بارها برای نجوا با آن حضرت مراجعه میکردند، اما بعد از نزول آیه از نجوا کردن امتناع کردند[70] و این نشان میدهد که خودداری آنها به علت وجوب پرداخت صدقه قبل از نجوا بود، نه عدم احتیاج به نجوا، علاوه بر اینکه خداوند در آیه بعد مسلمانان را به جهت چنین عملکردی مورد عتاب قرار میدهد و از پذیرفته شدن توبه آنها خبر میدهد: «أَأَشْفَقْتُمْ أَن تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَاتٍ فَإِذْ لَمْ تَفْعَلُوا وَتَابَ اللَّهُ عَلَیْکُمْ…»،[71] درحالیکه اگر فرصت یا احتیاجی برای نجوا نبود، این عتاب و پذیرش توبه بیمعنی خواهد بود.
ممکن است کسی در مقام دفاع از ابنتیمیه در برخورد با فضایل اهلبیت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، ادعا کند که ابنتیمیه در مقابل تمام احادیث، چه فضایل اهلبیت(علیهم السلام) و چه روایات دیگر، موضع سلبی و سختگیرانه دارد و لذا انکارهای او نشانه بغض و ناصبی بودن او نیست.
در پاسخ به این ادعا میگوییم: موضع سختگیرانه داشتن در برابر احادیث تا جایی توجیهپذیر است که منجر به انکار حقایق نشود، اما اگر به این بهانه حقایق تاریخی و دینی انکار گردد، این سختگیری هیچ توجیه عقلی و شرعی ندارد و به همین دلیل نمیتوان تکذیبهای بیسند و نسبتهای بیاساسی را که به علما میدهد، را با این محمل توجیه کرد.
علاوه بر اینکه موضع ابنتیمیه در قبال احادیث دیگر، مخصوصاً کسانیکه به نحوی با امام علی(علیه السلام) خصومت و عداوت داشتند، نه تنها سختگیرانه نیست، بلکه در بسیاری از اوقات به انگیزه دفاع از اعمال پلید آنها و اثبات فضیلتی برای ایشان، از احادیث ضعیف و بیسند استفاده میکند وی در کتاب منهاج السنّه و در بسیاری از کتب خود، روایتی را به این مضمون در فضیلت عمر نقل میکند: «لو لم أبعث فیکم لبعث فیکم عمر»و بعد از آن تصریح میکند که این روایت با همین لفظ در ترمذی آمده است.[72]
بنابر آنچه ما در آثار ابنتیمیه جستجو کردیم، او بالغ بر سی مرتبه در کتب مختلف خود این حدیث را ذکر میکند و آنرا به سنن ترمذی نسبت میدهد؛ درحالیکه در کتاب سنن ترمذی اثری از این حدیث نیست. علاوه بر اینکه ابنجوزی این روایت را در کتاب موضوعات آورده و گفته: «هذان حدیثان لا یصحان عن رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم)».[73] و کتاب موضوعات از جمله کتبی است که ابنتیمیه در موارد بسیاری برای تضعیف احادیث به آن استناد میکند،[74] لذا اگر او در قبال اینگونه احادیث نیز موضع سختگیرانه داشت، باید حداقل در مورد این روایت به کتاب موضوعات رجوع میکرد.
دوگانگی روش ابنتیمیه در برخورد با احادیث روشن است و نشان میدهد تکذیب و تضعیفهای ابنتیمیه تنها در مورد فضایل اهلبیت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)و بهطور خاص درباره امام علی(علیه السلام) بوده است.
البته بررسی منهج و استراتژی ابنتیمیه در قبال فضایلی که برای مخالفین اهلبیت(علیهم السلام) ذکر شده، و او به آنها استناد کرده، نیازمند تحقیقی جداگانه است.
جمع بندی
در این نوشتار سعی شد تا شیوه و استراتژی کلی ابنتیمیه را در مواجهه با احادیثی که در فضایل امام علی(علیه السلام) و اهلبیت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) وارد شدهاند، با ارائه نمونههایی بیان شود، تا اولاً، موضع سلبی ابنتیمیه در قبال فضائل اهلبیت(علیهم السلام) آشکار شود و ثانیاً، وضعیت علمی ابنتیمیه و ادعاهای او در یک نگاه اجمالی به آثار او مشخص شود و راه را برای مقلدان و اتباع او که در رد احادیث به تضعیفها و تکذیبهای او استناد میکنند، ببندد.
از طرفی دیگر، روشن شد که ابنتیمیه در تکذیب و تضعیف و نسبتهایی که به علما میدهد، امانت علمی را رعایت نمیکند و برای اثبات ادعای خود از هر شیوه مغالطه آمیزی بهره میگیرد. لذا در هر گزارهای که او در کتب خود نقل میکند، باید به دیده شک و تردید نگریست.
پی نوشت ها :
* دانشآموخته حوزه و موسسه کلام.
کتابنامه
* القرآن الکریم.
1. أسباب النزول: ابوالحسن علی بناحمد الواحدی، بیروت: دار الفکر، 1428ـ 1429 ق.
2. الإستیعاب فی معرفه الأصحاب: أبو عمر یوسف بنعبد اللهقرطبی، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت: دار الجیل، چاپ اول، 1412 ق.
3. أنوار التنزیل وأسرار التأویل (تفسیر البیضاوی) : ناصر الدین بیضاوی، تحقیق: محمد عبدالرحمن المرعشلی، بیروت: دار الفکر، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1418 ق.
4. بغیه المرتاد: أحمد بنعبدالحلیم بنتیمیه، تحقیق: موسی سلیمان الدویش، مدینه: مکتبه العلوم و الحکم، چاپ سوم، 1415 ق.
5. تاریخ الخلفاء: عبدالرحمن بنابو بکر سیوطی، بیروت: دار المعرفه، چاپ ششم، 1425 ق.
6. تاریخ دمشق: ابنعساکر، محقق: ابیعبدالله علی عاشور جنوبی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421 ق.
7. تفسیر القرآن: عز الدین عبد العزیز بنعبدالسلام، تحقیق: عبدالله بنإبراهیم وهبی، بیروت: دار ابن حزم، 1416ق.
8. جامع البیان فی تأویل القرآن (تفسیر طبری): محمد بنجریر طبری، تعلیق: محمود شاکر حرستانی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، بیتا.
9. الجامع الصحیح (صحیح البخاری): محمد بنإسماعیل بخاری، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ سوم، 1426ق.
10. الجامع لأحکام القرآن: أبوعبدالله محمد بنأحمد قرطبی، بیروت: دار الفکر، چاپ اول، 1428 ق.
11. خصائص أمیر المؤمنین الإمام علیبنأبیطالب: أحمد شعیب نسائی، تحقیق: الدانی بنمنیر آل زهوی، بیروت: مکتبهالعصریه، 1428 ق.
12. الدر المنثور: عبدالرحمن بنکمال جلال الدین سیوطی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، بیتا.
13. درء تعارض العقل والنقل: أحمد بنعبدالحلیم بنتیمیه ، تحقیق: عبداللطیف عبد الرحمن، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ دوم، 2009 م.
14. دلائل النبوه ومعرفه أحوال صاحب الشریعه: أبو بکر أحمد بنالحسین بیهقی، تحقیق: عبد المعطی قلعجی، بیروت و قاهره : دار الکتب العلمیه و دار الریان للتراث، چاپ اول، 1408 ق.
15. زاد المسیر فی علم التفسیر: جمال الدین ابو الفرج ابنجوزی، بیروت: دارالفکر، چاپ اول، 1429 ق.
16. سنن ابن ماجه: محمد بنیزید ابوعبدالله قزوینی، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت: دار الفکر، بیتا.
17. سنن الترمذی: محمد بنعیسى ابوعیسى ترمذی ، تحقیق:احمد زهوه، احمد عنایه، بیروت: دار الکتب العربی، چاپ اول، 1426 ق.
18. السنن الکبری: احمد شعیب نسائی، تحقیق: عبدالغفار سلیمان البنداری و سید کسروی حسن، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1411ق.
19. شرح مشکل الآثار: أبو جعفر طحاوی، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، مؤسسه الرساله، چاپ اول، 1415 ق.
20. صحیح ابن حبان: محمد بنحبان بن احمد بن حبان، تحقیق: خلیل بنمأمون شیحا، بیروت: دارالمعرفه، چاپ اول، 1425 ق.
21. صحیح مسلم: مسلم بنالحجاج ابو الحسین القشیری النیشابوری، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، بیتا.
22. الصفدیّه: أحمد بنعبدالحلیم بنتیمیه، تحقیق: محمد رشاد سالم، مصر: دار الهدی النبوی، چاپ دوم، 1432ق.
23. الصواعق المحرقه: ابنحجر هیتمی، تحقیق: عبد الرحمن بنعبدالله ترکی و کامل محمد خراط، لبنان: مؤسسه الرساله، چاپ اول، 1417ق.
24. الطبقات الکبری: محمد بنسعد بن منیع ابو عبدالله بصری الزهری، بیروت: دار الفکر، چاپ اول، 1414ق.
25. فتح الباری فی شرح صحیح البخاری: احمد بنعلی بنحجر ابوالفضل عسقلانی، بیروت: دار المعرفه، 1379 ق.
26. الفرقان بین أولیاء الرحمن و أولیاء الشیطان: احمد بن عبد الحلیم بن تیمیه، تحقیق: عبد القادر الأرناؤوط، دمشق: مکتبه دار البیان، 1405 ق.
27. فضائل القرآن وما أنزل من القرآن بمکه و ما أنزل بالمدینه: محمد بن أیوب بنیحیىبنالضریس تحقیق: غزوه بدیر، دمشق: دار الفکر، چاپ اول، 1408 ق.
28. الکشّاف: ابو القاسم محمود بنعمر زمخشری، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1429ق.
29. لسان المیزان: ابنحجر عسقلانی، تحقیق: محمد عبدالرحمن المرعشلی، بیروت: دار إحیاء التراث العربی، چاپ اول، 1431 ق.
30. مجمع الزوائد ومنبع الفوائد: نور الدین علی بن ابو بکر هیثمی، بیروت: مؤسسه المعارف، 1406 ق.
31. مجموع الفتاوی: احمد بنعبدالحلیم بنتیمیه، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1421 ق.
32. المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز: أبنعطیه الأندلسی، تحقیق: عبدالسلام عبد الشافی محمد، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1422ق.
33. المستدرک على الصحیحین: محمد بنعبدالله أبوعبدالله الحاکم نیشابوری، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه ، چاپ دوم، 1422 ق.
34. مسند ابن حنبل: احمد بن حنبل، تحقیق: شعیب الأرنؤوط، قاهره: موسسه قرطبه، بیتا.
35. المصنّف: ابو بکر عبد الله بنمحمد بنابوشیبه، بیروت: دار الفکر، 1428 ق.
36. المعجم الکبیر: سلیمان بن احمد بن ایوب ابو القاسم طبرانی، تحقیق: ابو محمد سیوطی، بیروت: دار الکتب العلمیه، چاپ اول، 1428 ق.
37. مفاتیح الغیب: فخر الدین رازی، بیروت: دارإحیاء التراث العربی، چاپ سوم،1420ق.
38. المفهم لما أشکل من تلخیص کتاب مسلم: ابوالعباس احمد بنشیخ قرطبی، تحقیق: الدین دیب مستو، دار ابن کثیر، دار الکلم الطیب، چاپ اول، 1417 ق.
39. منهاج السنّه: أحمد بنعبدالحلیم بن تیمیه، تحقیق: محمد رشاد سالم، ریاض: جامعه الإمام محمد بن سعود الإسلامیّه، چاپ اول، 1406ق.
40. الموضوعات: جمال الدین عبد الرحمن بن علی بنمحمد جوزی، تحقیق: عبد الرحمن محمد عثمان، المدینه المنوره: المکتبه السلفیه، چاپ اول ج 1، 2: 1386ق ؛ ج 3: 1388ق.
41. نفخات الأزهار: سید علی میلانی، یاران، چاپ اول، 1418ق.
42. نواسخ القرآن: جمال الدین عبد الرحمن بن علی بن محمد جوزی، تحقیق: محمد اشرف علی الملیباری، مدینه: احیاء التراث الإسلامی ، چاپ اول، 1404 ق.
منبع: سایت مطالعات شیعیه