روایات اهل سنت در باب تهاجم عمر به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیه

روایات اهل سنت در باب تهاجم عمر به خانه حضرت فاطمه سلام الله علیه

تهاجم به خانه وحی در منابع اهل سنت
قضاوت دربارۀ یک واقعۀ تاریخی – به ویژه دربارۀ مسئله‌ای که در باورهای یک ملت بزرگ نقش بسته است – به تحقیق عمیق و گسترده‌ای نیازمند است. تبرئه کردن متهم و سرپوش نهادن بر یک واقعیت دردناک و بزرگ، و کوچک جلوه دادن آن، هنر نیست. هنر، آن است که انسان با تحقیق کامل و به دور از هر گونه تمایلات نفسانی و با عدل و انصاف، مسئله را بررسی کند و واقعیات را بر اساس آنچه نقل شده است، بدون تحریف تبیین کند؛ از اینرو ما به دور از هر نوع تعصب، مسئله را با استناد به منابع معتبر اهل سنّت، بررسی می کنیم و قضاوت را بر عهده خوانندگان محترم می‌گذاریم.

در منابع اهل سنّت، روایات مختلفی دربارۀ تهاجم عمر به خانۀ فاطمه زهرا(سلام الله علیه) وارد شده است که برای اختصار به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌کنیم:

۱. در کتابهای «عقد الفرید»، «تاریخ ابوالفداء» و «اعلام النساء» در این باره این گونه آمده است:

ابوبکر، گروهی را به سرکردگی عمر بن خطاب به سوی خانۀ علی(علیه السلام) گسیل داشت و به سرکردۀ آنان گفت: «اگر در برابر فرمانت سر فرود نیاوردند با آنان پیکار کن.» عمر با مشعلی حرکت کرد تا خانۀ وحی و رسالت را به آتش بکشد. در این گیر و دار بود که دخت فرزانۀ پیامبر(صلی الله علیه و آله) با او روبه رو شد و فرمود: «هان! ای پسر خطّاب! آیا آمده‌ای تا خانۀ ما را به آتش بکشی؟» عمر پاسخ داد: «آری، مگر اینکه همان را بپذیرید که امّت گردن نهاده‌اند و با خلیفۀ انتخابی ما دست بیعت دهید.» ۱

2. مدائنی از سلمه بن محارب، از سلیمان تیمی، از ابن عون روایت کرده است: ابابکر برای بیعت گرفتن از علی(علیه السلام) به دنبال وی فرستاد. پس علی(علیه السلام) بیعت نکرد. در این هنگام عمر با مشعلی از آتش، روانۀ خانۀ علی(علیه السلام) شد. فاطمه(سلام الله علیه) در پشت درب با او سخن می‌گفت: «ای پسر خطاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام می‌بینم؟!»

عمر گفت: «آری! و آن چنان به این امر مصرّ و محکم هستم که پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود.» ۲

3. مؤلف «الامامه و السیاسه» معروف به «تاریخ خلفاء»، تحت عنوان چگونگی بیعت امام علی(علیه السلام) می‌نویسند: ابوبکر در پی جویی از کسانی برآمد که از بیعت سرباز زده و نزد امام علی(علیه السلام) جمع شده بودند؛ از اینرو عمر را به سوی خانۀ علی(علیه السلام) روانه داشت تا آنان را برای بیعت با وی احضار کند. عمر به در خانۀ فاطمه(سلام الله علیه) آمد و آنان را ندا کرد؛ اما آنان از آمدن و دست بیعت دادن به ابوبکر خودداری کردند.

عمر به همراهان خود دستور داد تا هیزم بیاورند، و فریاد کشید: «به خدایی که جان عمر در دست اوست یا باید از خانه بیرون بیایید یا اینکه خانه را با هر کسی که در آن است به آتش می‌کشم!!» به او گفتند: «ای ابا حفص (عمر)! آیا می‌دانی که فاطمه (دختر پارۀ تن رسول خدا(صلی الله علیه و آله)) در این خانه است؟» گفت: «گرچه او هم باشد.» در این هنگام، فریاد فاطمه(س) بلند شد: «بابا ای رسول الله! آیا می‌بینی بعد از تو ابن خطّاب و ابن ابی قحافه (ابوبکر) با ما چه می‌کنند.» ۳

4. روایت شده است زمانی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) از دنیا رحلت فرمود، عباس رضی الله عنه نزد امیرمؤمنان رفت و گفت: «دستت را بده تا با تو بیعت کنم.» پس امیر مؤمنان(علیه السلام) با عدّه‌ای از پیروان و شیعیانش در منزلش به مبارزه [منفی] روی آوردند؛ چون پیامبر به وی چنین دستور داده بود. در این هنگام، عدّه‌ای به خانه علی(علیه السلام) حمله‌ور شدند و به آنجا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند. آنها سیدۀ زنان، حضرت فاطمه(سلام الله علیه) را پشت درب، فشار سختی دادند؛ به حدّی که محسن را سقط کرد. ۴

5. ابی الهجاء شبل الدّوله حنفی می‌گوید: «بعد از آنکه ابوبکر از مردم برای خود بیعت گرفت، عمر را همراه قنفذ، خالد بن ولید، ابوعبیده جراح و عدّه ای از جماعت دیگر از منافقان به سوی خانۀ علی و فاطمه(علیه السلام) فرستاد.

خلیفۀ دوم، هیزم را بر در خانۀ فاطمه(سلام الله علیه) جمع کرد و آن را آتش زد و فاطمه(سلام الله علیه) به طرف در آمد که از ورود آتش به خانه جلوگیری کند. در این هنگام، عمر و همراهانش در را با فشار باز کردند و فاطمۀ زهرا(سلام الله علیه) بین در و دیوار ماند. آن چنان فشاری بر آن حضرت وارد شد که مسمارهای در به سینۀ فاطمه(سلام الله علیه) فرو رفت و فرزندش را از شدت فشار سقط کرد و فریاد کشید: «ای پدرجان! ای رسول الله! ببین بعد از تو عمر و ابوبکر با من چه کردند؟»

در این هنگام، عمر به اطرافیان خود گفت: «فاطمه را بزنید.» پس، آن از خدا بی‌خبران با شلاق، حبیبۀ رسول خدا و پارۀ تن او را زدند؛ به حدّی که آثار صدمات و شلاق بر جسم مبارک آن حضرت نمایان شد. فاطمه(سلام الله علیه) بر اثر این ضربات مریض شد و عاقبت به شهادت رسید. پس فاطمه(سلام الله علیه) شهیدۀ خانۀ نبوّت است و سبب قتل او عمر بن خطاب بوده است. ۵

اینها تنها نمونه‌هایی از جریان حملۀ عمر به خانۀ فاطمه(سلام الله علیه) است.

مضروب شدن حضرت زهرا(سلام الله علیه) و شهادت فرزندش
روایات دربارۀ مضروب شدن حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله علیه) و شهادت فرزند آن حضرت، فراوان است.

به سبب اختصار فقط به نمونه‌هایی از آن اکتفا می‌کنیم که در منابع اهل سنّت وارد شده است:

1. شمس الدین ذهبی متوفای (۷۴۸ ق) از مورخین مشهور اهل سنت و ابن حجر عسقلانی متوفای (۸۵۲ ق) از علمای مشهور اهل سنّت با ذکر سند می‌گوید: «اِنَّ عُمَرَ رَفَسَ۶ فَاطِمَهَ حَتَّی اَسْقَطَتْ بِمُحْسِنٍ؛۷ همانا عمر لگدی به فاطمه(س) زد که محسن از او سقط شد.»

۲. قاضی عبدالجبار معتزلی متوفای (۴۱۵ ق) و ابن ابی الحدید معتزلی متوفای (۶۵۶ ق) از قول جاحظ معتزلی متوفای (۲۵۵ ق) نقل می‌کنند: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ فَاطِمَه(سلام الله علیه) بِالسُّوطِ وَ قَصدَ مَنْزِلَهُ؛۸ عمر با تازیانه به فاطمه(سلام الله علیه) زد و می‌خواست وارد منزلش شود.»

۳. «شهرستانی متوفای (۵۴۸ ق) یکی از متکلمان اهل سنت از ابراهیم بن نظام معتزلی نقل می‌کند که: «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بِبَطْنِ فَاطِمَهَ یَوْمَ الْبِیْعَهِ حَتَّی أَلْقَتِ الْجَنِینَ مِنْ بَطْنِهَا؛۹ عمر در روز بیعت به پهلوی فاطمۀ زهرا(سلام الله علیه) زد؛ به گونه‌ای که سقط جنین کرد.»

۴. صلاح الدین صَفَدی متوفای (۵۴۸ ق) می‌نویسد، نظّام معتزلی می‌گوید: «بدون شک عمر در روز بیعت، چنان فاطمه(سلام الله علیه) را لگد زد که محسن را سقط کرد.» 10

۵. اخلاق خلیفه۱۱
توجه به اخلاق خلیفه می‌تواند حتی اذهان دیر باور را دربارۀ این وقایع قبیح – که ادله مسلّم هم دارد – قانع کند.

یکی از خصوصیات روحی خلیفه – که در کار فکری، سیاسی و اجرایی او نیز تأثیر شدیدی داشت – تند مزاجی او بود۱۲ و از نظر فکری نیز افراطی بود. او مدیریت را عبارت از نوعی سختگیری می‌دید و می‌کوشید با این سختگیری، اعراب بدوی را تحت کنترل درآورد. تبلور این امر در افکار و رفتار او، در همان حیات رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آشکار بود. به یاد داریم که او در بدر اصرار داشت تا رسول خدا(صلی الله علیه و آله) تمامی اسیران بدر را به قتل برساند.

شدت و حدّت او در برخورد با سهیل بن عمرو، در جریان صلح حدیبیه، در منابع تاریخی آمده است. او حتی دربارۀ صلح حدیبیه، موضع تندی داشت. عمر در همان روز نخستِ خلافت گفت: «خدایا! من تندخو هستم. مرا نرم فرما!» ۱۳ او نخستین کسی بود که دِرّه (شلاق) در دست گرفت. ۱۴ دربارۀ چوبدستی او گفته شده است که ترسناک‌تر از شمشیر حجاج بوده است. ۱۵ گذشت که طلحه به دلیل خلق تند عمر به ابوبکر اعتراض کرد که چرا وی را بر آنان می‌گمارد. ۱۶

به نقل از ابن شبه نیز شخصی به عمر گفت: «مردم از تو خشمگین‌اند، مردم از تو متنفرند.» وی پرسید: «برای چه؟» آن مرد گفت: «از زبان و عصای تو!» ۱۷

یک بار غلام زبیر بعد از نماز عصر به نماز ایستاد. در همان آن، متوجه شد که عمر با دِرّۀ (شلاق) خود به طرف او می‌آید. او بی‌درنگ از آنجا فرار کرد. عمر در پی وی رفت تا او را یافت. غلام گفت: «دیگر چنین نخواهم کرد.» ۱۸

عبدالرزاق صنعانی و ابراهیم نخعی می‌گویند: عمر در صفوف زنان می‌گشت. ناگهان بوی عطری از آنان به مشامش رسید. در آن حال گفت: «اگر می‌دانستم این بو از کیست با او چه و چه می‌کردم. زنان باید خود را برای شوهرانشان معطر کنند.» ۱۹ ابراهیم می‌افزاید: «زنی که در آنجا خود را معطر کرده بود از ترس بول کرد.» ۲۰و هم‌چنین نوشته‌اند زنی با دیدن او سقط جنین کرد. معمولاً کسی که قصد سؤالی از عمر داشت، شهامت این کار را نمی‌یافت؛ بلکه از طریق عثمان یا شخص دیگری سؤال خود را مطرح می‌کرد. ۲۱

این اخلاق سبب شده بود تا او در انتخاب فرمانداران خود نیز معیار خشونت را معیاری اساسی تلقی کند. ۲۲ وی در برخورد با افراد خاطی هر طایفه‌ای که بودند گذشت نمی‌کرد و اسلام را تنها از زاویه سختگیری می‌شناخت. همین رفتارش سبب شد تا جبله بن ایهم از شاهان شام که مرتکب خطایی شده بود از مکه به شام بگریزد و از اسلام روی برتابد. ۲۳

فرمانداران و فرزندان خلیفه نیز از این سختگیری در امان نماندند. زمانی که یکی از فرزندانش لباس زیبایی پوشیده بود، از خلیفه کتک مفصلی خورد تا اندازه ای که فرزند او به گریه افتاد. وقتی حفصه به وی اعتراض کرد، عمر گفت: «او خود را گرفته بود، من او را زدم تا تحقیرش کرده باشم.» ۲۴ او فرزند دیگرش را که مشروب خواری کرده بود، به حدی کتک زد که درگذشت. ۲۵

گویا عمرو بن عاص، فرزند عمر را به همین دلیل در مصر حد زده بود؛ اما وقتی به مدینه آمد پدرش نیز وی را زد و همین، سبب مرگش شد. زمانی که فرزند خلیفه در بستر مرگ افتاده بود به پدرش گفت: «تو مرا کشتی.» عمر گفت: «اگر خدا را ملاقات کردی به او بگو که ما حد را جاری می‌کنیم.» ۲۶

شدت این برخوردها اعتراض مردم را برانگیخت. آنان از عبدالرحمان بن عوف خواستند تا در این باره با عمر سخن گفته، به او بگوید که دختران در خانه نیز از او هراس دارند. عمر در برابر این اعتراض گفت: «مردم جز با این روش اصلاح پذیر نیستند و در غیر این صورت، لباس مرا نیز از تنم بیرون خواهند آورد.» ۲۷ او خودش تأیید می‌کرد که مردم از تندی او ترسیده و وحشت کرده‌اند. ۲۸ در اصل، همین برخوردها می‌توانست مانعی بر سر راه اعتراضات مردم به عملکرد او باشد. ۲۹ پیش از آن، زمانی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود تا مردها همسرانشان را نزنند، عمر از آن حضرت خواست تا اجازه دهد تا مردان همسران خود را بزنند؛ اما آن حضرت نپذیرفت. ۳۰

اعتراف به ضرب و اذیّت فاطمه(سلام الله علیه)
در کتابهای معتبر اهل سنت آمده است: «فَقَالَ عُمَرُ لِاَبی بَکْر: اِنْطَلِقْ بِنَا اِلَی فَاطِمَه فَاِنّا قَدْ اَغْضَبْنَاهَا! فَانْطَلَقَا جَمِیعاً فَاسْتَأْذَنَا عَلَی فَاطِمَه فَلَمْ تَأْذَنْ لَهُمْ؛۳۱ عمر به ابوبکر گفت: بیا به دیدار فاطمه رویم [و رضایتش را جلب کنیم]؛ زیرا ما وی را به خشم آورده‌ایم. و آنان به خانۀ آن حضرت آمدند و اجازه ورود خواستند؛ ولی آن حضرت اجازه ورود [به خانه را] به آنها نداد… .»

چون چنین دیدند دست به دامان علی(علیه السلام) شدند و با فشار و اصرار، نظر او را جلب کردند که از فاطمه اجازه بگیرد؛ ولی حضرت زهرا(سلام الله علیه) اجازه نداد. امام علی(علیه السلام) فرمود: «ای دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آنان نا‌رضایتی و اجازه ندادن تو را از چشم من می‌بینند و من به آنان قول داده ام که از تو اجازه بگیرم.» سرانجام فاطمه(سلام الله علیه) گفت: «من در اختیار تو هستم.»

شیخین وارد خانۀ فاطمه زهرا(سلام الله علیه) شده و بر او سلام کردند؛ ولی آن حضرت(سلام الله علیه) جواب سلام نداد و صورتش را از آنان به سوی دیوار برگرداند. ۳۲ اصرار و سماجت به جایی نرسید. ابوبکر خیلی ناراحتی می‌کرد و می‌گفت: «ای کاش من به جای پیامبر می‌مردم.» فاطمه(سلام الله علیه) گفت: «اگر حدیثی را از پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) بخوانم، مرا تأیید می‌کنید؟» گفتند: «بلی.» فرمود: «اَلَمْ تَسْمَعَا رَسُولَ الله(صلی الله علیه و آله) یَقُولُ: فَاطِمَه بِضْعَه مِنِّی مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی، رِضَا فَاطِمَه مِنْ رِضَای وَ سَخَطُ فَاطِمَه مِنْ سَخَطِی، فَمَنْ اَحَبَّ فَاطِمَه اِبْنَتِی فَقَدْ اَحَبَّنِی، وَ مَنْ اَرْضَی فَاطِمَه فَقَدْ اَرْضَانِی؟ قَالَا: نَعَمْ. قَالَتْ: فَإِنِّی قَدْ اُشْهِدُاللهَ وَ مَلاَئِکَتَهُ اَنَّکُمَا اَسْخَطْتُمَانِی وَ مَا اَرْضَیْتُمَانِی وَ لَئِنْ لَقَیْتُ النَّبِیّ(صلی الله علیه و آله) لَاَ شْکُوَنَّکُمَا إلَیْهِ؛۳۳

آیا از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نشنیده‌اید که می‌فرمود: فاطمه پاره‌تن من است، هر کس او را بیازارد، مرا آزرده است. و رضایت فاطمه(سلام الله علیه) رضایت من و خشم او خشم من است و هر کس فاطمه، دخترم را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر کس او را راضی کند مرا راضی کرده است.» گفتند: «آری.» فرمود: «من، خدا و ملائکه‌اش را شاهد می‌گیرم که شما مرا به خشم آورده‌اید و مرا راضی نکردید و هنگامی‌که پیامبر را دیدار کنم، از شما به او شکایت خواهم کرد.»

ابوبکر پس از شنیدن این سخنان به گریه افتاد و با تمام ناراحتی، خانه حضرت فاطمه(سلام الله علیه) را همراه عمر ترک کرد و به مردم گفت: «من از خلافت کنار می‌روم و حاجتی به بیعت شما ندارم.» و فاطمه(سلام الله علیه) نیز اظهار داشت: «من در تعقیب هر نماز تو را نفرین خواهم کرد.» ۳۴

ناراضی بودن حضرت زهرا(سلام الله علیه) از خلیفۀ اول و دوم
دانشمندان اهل سنت در تاریخهای خود می‌نویسند: «فاطمه(سلام الله علیه) آن چنان از دو خلیفه اول و دوم ناراضی و ناراحت بود که با آنان قهر کرد و از ستم آن دو رو به سوی قبر پدر کرد و فرمود:

۱. «یَا اَبَتَاه! یَا رَسُولَ اللهِ! مَاذَا لَقِینَا بَعْدَکَ مِنْ اِبْنِ الْخَطَّابِ وَ ابْنِ اَبِی قُحَافَهِ؟!؛۳۵ ای پدر و ای رسول خدا! ما بعد از تو چه [روزگار سیاهی] از پسر خطاب و پسر ابو قحافه داشته‌ایم؟!»

۲. طبری می‌نویسد: «فَحَجَرَتْهُ فَاطِمَه(سلام الله علیه) فَلَمْ تُکَلِّمْهُ فِی ذَلِکَ حَتَّی مَاتَتْ، فَدَفَنَهَا عَلِیٌّ لَیْلاً؛۳۶ [بعد از جریان تهاجم به خانۀ فاطمه(سلام الله علیه) و اذیت آن حضرت به دست خلیفۀ اول و دوم] حضرت از آنها رویگردان شد و تا آخر عُمر با آنان سخن نگفت تا اینکه از دنیا رفت و علی(علیه السلام) شبانه او را دفن کرد.»

۳. حضرت زهرا(سلام الله علیه) خطاب به ابوبکر فرمود: «وَاللهِ! لَاکَلَّمْتُکَ اَبَداً، وَالله لَاَدْعُوَنَّ اللهَ عَلَیْکَ فِی کُلِّ صَلَوه؛۳۷ سوگند به خدا! از این پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت. سوگند به خدا! در هر نماز تو را نفرین خواهم کرد.»

۴. ابن ابی الحدید (امام معتزلی) پس از تحقیق و بررسی دربارۀ واکنش حضرت فاطمه(سلام الله علیه) به ستمهای وارده از سوی حکومت وقت می‌نویسد: «وَالصَّحیحُ عِنْدِی اَنَّهَا مَاتَتْ وَاجِدَه عَلَی اَبِی بَکْرٍ وَ عَمَرَ وَ اَنَّهَا اَوْصَتْ اَلّا یُصَلِّیَا عَلَیْهَا؛۳۸ به نظر من،حق این است که فاطمه(سلام الله علیه) با دل پر درد از ابوبکر و عمر از دنیا رفت و وصیت کرد: آن دو بر جنازه‌اش نماز نخوانند.»

اینها نمونه‌هایی از روایات و مطالبی است که از نارضایتی فاطمۀ زهرا(سلام الله علیه) از خلیفۀ اول و دوم حکایت دارد؛ فاطمه‌ای که پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) رضایت او را رضایت خدا و غضبش را غضب خداوند می‌شمرد؛ آنجا که می‌فرماید: «یَا فَاطِمَهُ اِنَّ اللهَ لَیَغْضِبُ لِغَضَبِکِ وَ یَرْضَی لِرضَاکِ؛۳۹ ای فاطمه! همانا خداوند با غضب تو غضبناک و با رضایت تو راضی می‌شود.»

اکنون با توجه به این حدیث چگونه می‌توان نارضایتی فاطمۀ زهرا(سلام الله علیه) را از آن دو (عمر و ابوبکر) توجیه کرد؟

از این احادیث چه نتیجه ای می‌توانیم بگیریم؟ پاسخ این سؤالات برای همه روشن است، چه رسد به افراد تحصیلکرده و آزموده.

برای بیش‌تر روشن شدن پاسخ، به یک حدیث توجه فرمایید:
جوینی از محدثان بزرگ اهل سنت، حدیثی را از ابن عباس نقل می‌کند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: «وَ أَمَّا اِبْنَتِی فَاطِمَه فَإِنَّهَا سَیِّدَه نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ آلَاخِرینَ وَ هِیَ بِضْعَه مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ هِیَ ثَمَرَه فُؤَادِی وَ هِیَ رُوحِی اِلَی اَنْ قَالَ: اَللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِی نَارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّی أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِکَه عِنْدَ ذَلِکَ آمِین؛۴۰

اما دخترم فاطمه، او سیّدۀ زنان دو عالم از اولین و آخرین است و او پاره تن من است. او نور چشم و میوۀ دلم است. فاطمه روح و جان من است، تا اینکه فرمود: خدایا کسانی که به او ظلم کردند را لعنت کن و کسانی که حقش را غصب کرده‌اند عذاب کن و کسی که او را خوار می‌کند خوار کن. خدایا آن کس که بر پهلوی دخترم فاطمه زند به طوری که بچه‌اش ساقط شود، جایگاهش را از آتش جهنّم قرار بده، و ملائکه‌ای که نزد پیامبر بودند آمین گفتند.»

نتیجه
بی‌بی دو عالم حضرت صدیقه(سلام الله علیه) اولین حامی ولایت و امامت در راه مبارزۀ خود از جان و مالش گذشت؛ به طوری که در راه دفاع از حق و حقیقت به خانه‌اش هجوم آوردند و آنجا را به آتش کشیدند؛ خانه‌ای که محل نزول وحی و ملائکه بود و هیچ کس بدون اجازه وارد این خانه نمی‌شد؛ ولی دنیاطلبان و مقام پرستان بعد از به آتش کشیدن درِ خانۀ وحی، وارد خانه شدند و دختر نبوت را با تازیانه مجروح ساختند؛ به طوری که تورّم شدید بازو و سپس سقط جنین و بیماری و دیگر مسائل، به شهادت آن بانوی نمونۀ اسلام انجامید؛ ولی با تحمّل این مظلومیتها غاصبان حق علی(علیه السلام) را – که در حقیقت همان دشمنان خدا و رسولش‌اند – رسوای تاریخ کرد و بر مشروعیت حکومت غاصبانۀ آنان خط بطلان کشید و عالی‌ترین سند مظلومیت امامش (حضرت علی بن ابی طالب(علیه السلام)) و نیز حقّانیت افکار و عقاید شیعۀ امامیه را بر صفحه‌ تاریخ حک کرد.

آن حضرت با مخفی داشتن قبر خود و اجازه ندادن مراسم تشییع پیکر پاکش به دست غاصبان، تمام تلاش بد اندیشانی را که سعی در پاک کردن دامن جنایتکاران تاریخ صدر اسلام داشتند، نقش بر آب کرد و آنها را رسوای تاریخ ساخت.

در طول تاریخ، کم خردان، کوته نظران و مغرضان سعی کردند این قطعۀ تاریخ را که از جمله بزرگ‌ترین حربۀ تبلیغاتی شیعه است، از دست پیروان این مکتب به درآورند. فرزندان و شیفتگان اهل بیت(علیه السلام) همواره با ارائۀ اسناد و مدارک تاریخی که امروزه در فرهنگ جهانی حرف اول را می‌زند، اجازه نخواهند داد معاندان و شبهه پراکنان، این پرونده‌ جنایی را مختومه اعلام کنند و در حد توان از حریم امامت و ولایت دفاع خواهند کرد.

از تمام مطالب گذشته روشن می‌شود که موارد ذیل از امور مسلّم تاریخی است:

۱. تهاجم عمر با عدّه‌ای به خانۀ فاطمه زهرا(سلام الله علیه)؛

۲. به آتش کشیدن درِ خانۀ حضرت و وارد شدن به داخل آن؛

۳. واقع شدن فاطمۀ زهرا(سلام الله علیه) میان در و دیوار و مضروب شدن و آزار دیدن آن حضرت به دست عمر با تازیانه و لگد و در نتیجه، سقط محسن و شهادت فاطمه زهرا(سلام الله علیه)؛

۴. اعتراف و اظهار تأسف عمر و ابوبکر به اذیت فاطمه(سلام الله علیه) و تلاش برای عذرخواهی از آن حضرت؛

۵. ناراضی بودن حضرت زهرا(سلام الله علیه) از عمر و ابوبکر و وصیت به شرکت نداشتن آنها در تشییع جنازه و نماز و دفن آن حضرت و تصریح به نفرین کردن ابوبکر بعد از هر نماز؛

۶. حمله ور شدن امام علی(علیه السلام) به عمر در دفاع از حضرت زهرا(سلام الله علیه) و زمین کوبیدن او و منصرف شدن از کشتن وی به سبب وصیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله).

پی نوشت
۱) قال ابن عبد ربه الاندلسی: «الذین تخلفوا عن بیعه ابی بکر: علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمه، حتی بعث ابوبکر عمر بن الخطاب لیخرجهم (لیخرجوا) من بیت فاطمه و قال له: ان أبو افقاتلهم فاقبل بقیس من نار علی ان یضرم علیهم الدار فلقیته فاطمه فقالت یا بن الخطّاب! اجئت لتصرف دارنا؟! قال: نعم او تدخلوا فیما دخلت فیه الأمه.» تاریخ ابی الفداء، عماد الدین اسماعیل ابی الفداء، دار المعرفه، لبنان، ج ۱، ص۵۶. العقد الفرید، ابی عمر أحمد بن محمد بن عبد ربّه، مکتبه النهضه المصریه، قاهره، چاپ دوم، ۱۳۸۱ ق، ج ۴، ص ۲۵۹. اعلام النساء، عمر رضا کحاله، مؤسسه الرساله، بیروت، ۱۴۴۰ ق، ج ۳، ص ۱۲۰۷. کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، اعلاء الدین علی تقی بن حسام الدین هندی، مؤسسه الرساله، بیروت، ۱۴۰۵ ق، ج ۳، ص ۱۴۹.
۲) انساب الأشراف، احمد بن یحیی (بلاذری)، قاهره، ج ۱، ص ۵۸۶، ح ۱۱۸۴.
۳) ان ابابکر تَفْتَدَّ قَوماً تخلفوا عن بیعته عند علیّ کَرَمَ الله وجهه فبعث الیهم عمر، فجاء فناداهم و هم فی دار علی(ع)، فابو اَنْ یخرجوا، فدعا بالخطب و قال: و الّذی نفس عمر بیده، لتخرجنّ اَوْلَا حرقنها علی من فیها! فقیل له: یا ابا حفص! انّ فیها فاطمه(س)؟ فقال: و ان! فقالت فاطمه: یا ابتا یا رسول الله! ما ذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابی قحافه؟! (الامامه و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، منشورات الرضی، چاپ جدید، ۱۳۸۸ ق، ص۱۲.)
۴) اثبات الوصیه، علی بن حسین بن علی مسعودی، منشورات رضوی، قم، بی تا، ص ۴۲.
۵) «و جمع عمر الخطب علی بیت فاطمه و احرق الباب بالنار و لما جاءت فاطمه خلف الباب لتردّ عمر و حزبه، عصر عمر فاطمه بین الحائط و الباب عصره شدیده قاسیه حتی أسقطت جنینها و نبت مسمار الباب فی صدرها و صاحت فاطمه: یا أبتاه! یا رسول الله! انظر ماذا لقینا بعدک من ابن الخطّاب و ابن ابی قحافه! فانفت عمر الی من حوله و قال: اضربوا فاطمه، فانهالت السیاط علی حبیبه رسول الله(ص) و بضعته حتی أدموا جسمها، و بقیت آثار العصره القاسیه و الصدمه المریره تنخر فی جسم فاطمه(س)، فأصبحت مریضه علیله حزینه حتی فارقت الحیاه بعد ابیها بأیام، ففاطمه شهیده بیت النبوه، فاطمه قتلت بسبب عمر بن الخطاب.»؛ (ابی الهجاء الحنفی، مؤتمر علماء بغداد و مقدمه السید شهاب الدّین المرعشیّ النّجفی، ایران، چاپ سوم، ۱۳۹۹ ق، ص ۶۳ به نقل از: السقیفه، ابی بکر جوهری؛ الامامه و السیاسه، ابن قتیبه و شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۱۹.)
۶) قاموس المحیط می‌گوید: «الرفس: الصدمه بالرجل فی الصّدر؛ رفس: صدمه زدن با پا بر سینه است.»
۷) میزان الاعتدال، شمس الدین ذهبی، تحقیق:‌ علی محمد البجاوی، دار الامعرفه، چاپ اول، بیروت، ۱۳۸۲ق، ج۱، ص۱۳۹، شماره ۵۲۲؛ و سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، تحقیق: ابراهیم الزییق، مؤسسه الرساله، چاپ هفتم، بیروت، ۱۴۱۳ ق، ج۱۵، ص۵۷۸، شماره ۳۴۹؛ لسان المیزان، ابن حجر عسقلانی، مؤسسه الاعلمی اللمطبوعات، چاپ دوم، بیروت، ۱۴۰۶ ق، ج ۱، ص ۲۶۸، ح ۸۲۴.
۸) المغنی، عبدالجبار معتزلی، تحقیق: محمود محمدقاسم و ابراهیم مدکور، چاپ مصر، بی‌تا، ج۲۰، ص۳۳۵؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، مصر، دار الاحیاء الکتب العربیه، (۱۳۸۷ ق)، ج ۱۶، ص ۲۷۱.
۹) الملل و النحل، عبدالکریم شهرستانی، تحقیق:‌ محمد سیدکیلانی، دار المعرفه، بیروت، ۱۴۰۲ ق، ج ۱، ص ۵۷.
۱۰) «اِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فاطِمَهَ یَوْمَ الْبَیْعَهِ حَتّی أَلْقَتْ المُحْسِنَ»: الوافی بالوفیات، صلاح الدین خلیلی بن إیبک صفدی، بیروت، ۱۴۰۱ ق، ص ۱۷، حروف الف از روایت ابراهیم بن سیّار، شماره ۲۴۴۴.
۱۱) ر.ک: تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ص۶۵-۶۷.
۱۲) ابن ابی الحدید می نویسد: «و کان فی اخلاق عمر و الفاظه جفاء و عنجهیه ظاهره.»: شرح نهج‌البلاغه، ج ۱، ص ۱۸۳.
۱۳) طبقات الکبری، محمد بن سعد، بیروت، دار‌الاحیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ ق، ج ۳، ص۲۷۴ و السنه، ابوبکر احمد بن محمد بن هارون بن یزید خلال، عطیه الزهرانی، الریاض، دار الرایه، ۱۴۱۵ ق، ص ۳۱۸: «اَللَّهُمَّ إِنّی غَلیظٌ فَلَیِّنِی.»
۱۴) تاریخ طبری، تاریخ الامم و الملوک، جریر طبری، دار الکتب العلمیه، بیروت، الطبعه الثانیه، ۱۴۰۸ ق،‌ کتاب ۵ جلدی، ج ۴، ص ۲۰۹؛ تاریخ الخلفاء، جلال الدین سیوطی، تحقیق: محمد محی‌الدین عبدالحمید، مصر، ۱۳۷۱ ق، ص ۱۳۷ و طبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۸۲. اولین کسی که از این دره کتک خورد، ام فروه، خواهر ابوبکر بود، آن هم زمانی که پس از درگذشت ابوبکر برای او گریه می‌کرد و عمر گریه کردن برای مرده را نادرست می‌دانست. (ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۸۱.)
۱۵) ربیع الابرار و نصوص الاخبار،‌ ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری، قم، ۱۳۶۹ ق، ج ۳، ص ۱۸۸؛ حیاه الحیوان، کمال الدین دمیری، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، ۱۴۲۴ ق، ج ۱، ص ۵۱؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۸۸؛ طبقات الکبری، ج ۳، ص ۲۸۱.
۱۶) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۶، ص۳۴۳ و ج ۱، ص ۱۶۴ و حیاه الصحابه، الکاندهلوی، دار الدعی، حلب، ۱۳۹۱ ق، ج ۲، ص ۱۲۸ – ۱۳۰.
۱۷) تاریخ المدینه المنوره، ابو زید عمر بن شبّه النمیری، تحقیق: فهیم محمد شلتوت، افست قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ ق، ج ۲، ص ۸۵۸.
۱۸) المعرفه و التاریخ، ابو یوسف یعقوب بن سفیان البَسوَی، تحقیق: اکرم ضیاء العُمری، بغداد، طبعه الارشاد، ۱۳۹۴ ق، ج ۱، ص ۳۶۴ – ۳۶۵.
۱۹) المصنف، عبدالرزاق بن همام الصنعانی، تحقیق: حبیب الرحمن الاعظمی، بیروت، ۱۳۹۲ ق، ج ۴، ص ۳۴۳ – ۳۴۴.
۲۰) جامع بیان العلم و فضله، ابن عبدالبرالقرطبی، مصر، دارالکتب الحدیثیه، ۱۹۷۹ م، ج ۲، ص۱۰۳ و شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۷۴.
۲۱) ترجمه الفخری فی الاداب السلطانیه والدول الاسلامیه، محمد بن علی بن طباطبا ابن الطقطقا، قم، ۱۴۱۴ ق، ص ۱۰۶.
۲۲) العقد الفرید، ابن عبدربه، بیروت، دارالکتاب العربی، ۱۳۸۴ ق، ج ۱، ص ۱۵.
۲۳) ر.ک: طبقات الکبری، ج ۱، ص۲۶۵؛ الفتوح، ابومحمد احمد ابن اعثم الکوفی، چاپ هند، ۱۳۹۳ ق، ج۲، ص ۳۰۲ – ۳۰۴ و شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۸۳. درباره او داستان متفاوتی نقل شده است که آن نیز به نحوی مربوط به برخورد عمر و ندامت او درباره روش برخورد با اوست. (ر.ک: تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۴۷.)
۲۴) المصنف، عبدالرزاق، ج ۱، ص ۴۱۶.
۲۵) حیاه الحیوان، ج ۱، ص ۴۹ و نسب قریش، مصعب زبیری، تحقیق: لیغی بوفنسال، مصر، دارالمعارف،‌ بی‌تا، ص ۳۵۶.
۲۶) تاریخ المدینه المنوره، ج ۲، ص ۸۴۱.
۲۷) نثر الدر، ابو سعید آبی، مصر، الهیئه العامه المصریه للکتب، ج ۲، ص ۳۵ و عیون الاخبار، ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه الدینوری، المؤسسه المصریه العامه، قاهره، ۱۳۸۳ ق، ج ۱، ص ۱۲.
۲۸) حیاه الحیوان، ج ۱، ص ۴۹.
۲۹) نثر الدر، ابو سعید آبی،‌ ج ۴، ص ۳۴ – ۳۵.
۳۰) طبقات الکبری، ج ۸، ص ۲۰۵.
۳۱) الامامه والسیاسه، ابی محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه الدینوری، منشورات الرضی، قم، الطبعه الاخیره، ۱۳۸۸ ق، ۱۹۶۸ م، ۱۳۶۳ ش، ج ۱، ص ۱۴ و شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص ۲۸۱.
۳۲) فَلَمَّا قَعَدَا حَوَّلَتْ وَجْهَهَا اِلَی الْحَائِطِ فَسَلَّمَا عَلَیْهَا فَلَمْ تَرِدْ(س).
۳۳) این نوع احادیث درباره فاطمه زهرا(س) از زبان پیامبر اسلام(ص) با عبارتهای مختلف در منابع اهل سنت وارد شده است.
۳۴) الامامه و السیاسه، أبی محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه الدینوری، ج۱، ص ۱۳ و ۱۴.
۳۵) الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۲ و ۱۳ و تاریخ طبری، ج ۳، ص ۲۱۰.
۳۶) تاریخ طبری، تاریخ الامم و الملوک، جریر الطبری، ج ۲، ص ۲۳۶.
۳۷) الامامه و السیاسه، ج ۱، ص ۱۴.
۳۸)شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۶، ص۵۰ و ج ۱۶، ص ۲۸۱.
۳۹) این حدیث را جمعی از علما و محققان اهل سنّت در کتابهای خودشان آورده اند؛ از جمله:- الذریه الطاهره النبویه، محمد بن احمد الدولابی (م/۳۱۰ ق) تحقیق: سعد المبارک الحسن، الدار السلفیه، الکویت، ۱۴۰۷ ق، چاپ اول، ص ۱۶۸، ح۲۲۶.- الکامل، عبدالله بن عدی (م/۳۶۵ ق)، تحقیق: یحیی مختار غزاویی، دارالفکر، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۰۹ ق، ج۲، ص۳۵۱،‌ شماره ۱۱۲/۴۸۱.- تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر (م/۵۷۱ ق)، تحقیق: علی یثربی، دار الفکر، بیروت، چاپ ۱۴۱۵ ق، ج۳، ص۱۵۶.- ینابیع الموده لذوی القربی، شیخ سلیمان قندوزی، حنفی (م/۱۲۹۴ ق) تحقیق: سیدعلی جمال اشرف الحسینی، دار الاسوه، چاپ اول، قم، ۱۴۱۶ ق، ج۲،‌ص۱۳۲، ح۳۷۵.- کنز العمال،‌ متقی هندی (م/۹۷۵ ق)،‌ تحقیق:‌ شیخ صفوه السقا، مؤسسه الرساله،‌ بیروت،‌ ۱۴۰۹ ق، ج۱۲، ص۱۱۱، ح۳۴۲۳۸.و در روایت دیگر می فرماید: «فمن اغضبها فقد اغضبنی.» ابن ابی الحدید، ج ۱۶، ص ۲۷۲.
۴۰)فرائد السمطین، ابراهیم محمد جوینی، مؤسسه المحمودی للطباعه و النشر، بیروت، الطبعه الاولی، ۱۴۰۰ ق، ج ۲، ص ۳۵.اکبراسد علیزاده.

منبع: سایت عصر شیعه

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید