نویسنده: محمدنوید داراب زاده
منبع:راسخون
چکیده
خداوند متعال به انسان حواس ظاهری را عطا فرمود که کلید عالم محسوسات هستند و عقل را که کلید جهان ماوراء حس و طبیعت است را به عنوان مأموری برای نقادی، نتیجه گیری، جمع بندی و تعمیم و تجزیه و تحلیل در فرآورده های آن حواس به انسان بخشید و از او خواست تا از این مأمور استفاده کافی را در پیمودن راه هدایت ببرد. بنابراین اگر میخواهیم قدم در راه هدایت گذاشته و پیامدهای قرآن در زندگی ما جاری باشد باید همچون خردمندان از قوۀ عقل خود استفاده کرده و با تفکر و تذکر و تدبر به این مهم دست پیدا کنیم که لازمه آن بررسی جایگاه تفکر و اندیشه در قرآن کریم است.
مقدمه
مراحل پیدایش علم و شناخت در نزد انسان از این قرار است:
الف- مرحله گردآوری پیشامدها و ارتباط دادن بعضی از آنها به بعضی دیگر و معرفت پیدا کردن به علاقهها و پیوندهای ثابت میان آنها و در نتیجه دست یافتن به قانونی کلی که بر آنها حکومت میکند، و این از راه تفکر و اندیشیدن فراهم میآید، زیرا که تفکر چنان که به نظر میرسد عبارت است: از زیر و رو کردن دانستهها و آمیختن آنها با یکدیگر و سپس به جدا کردن آنها پرداختن، و در المنجد آمده است که: «فکر، جمع آن افکار، عبارت از تردد خاطر و گرفتار شک و تردید شدن است برای تأمل و تدبر کردن و اندیشیدن در راه دست یافتن به معانی».
ب: مرحله گنجینه ساختن حوادث و پیشامدها و بهرهمند شدن از آنها برای فهم و دریافت پیشامدهای تازه، و چنان به نظر میرسد که این فرایند همان چیزی است که به نام «عقل» و «تعقل» نامیده میشود. اصل کلمه عقل، الهام گرفته از عقال یعنی پایبند شتر است که با متوقف ساختن جانور او را از گرفتاری دور نگاه میدارد، و در حدیثی آمده است که: «عقل محفوظ نگاهداشتن آزمودهها و تجربهها است».
ج: مرحله گردآوری آزمایشها برای عمل است، پس چگونه باید از طبیعت مسخر شده برای خودمان بهرهبرداری کنیم؟ آیا هر چیز موجود در آن، در هر زمان، و برای هر شخص صالح و شایسته است؟ هرگز … چنانچه حقیقت چیزها با یکدیگر متفاوت است، و هر چیزی برای زمانی و شخصی سودمند است، با وجود آن که همه آنها برای بشر آفریده شده است. (رک: مترجمان، هدایت، 6 /29-30 -31)
چنانچه خداوند در قرآن کریم، خردمندان (اولواالباب) را با تفکر و تذکروتدبر معرفی کرده است لذا میفرماید:
– «اِنّ فی خَلقِ السَّمواتِ وَالاَرضِ وَاختِلافِ الَّیلِ وَالنَّهارِ لِاُولی الألباب * الَّذینَ یَذکُرُونَ اللّهَ قیاماً و َقُعُودًا وعَلی جُنوبِهِم یَتَفَکَّرُونَ فی خَلقِ السَّمواتِ وَالاَرضِ….” (آل عمران،190-191)
– «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ ءَایَاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب» (ص، 29)
– «قُل هَل یَستَوی الَّذینَ یَعلَمُونَ وَالَّذینَ یَعلَمُونَ وَالَّذینَ لا یَعلَمُونَ اِنَّما یَتَذَکَّرُأُوْلُواْ الْأَلْبَاب» (زمر،9)
لذا با توجه به اهمیّت تفکر و اندیشه در قرآن در مقاله حاضر سعی شده است با بیان معانی لغوی و اصطلاحی اولوا الألباب، تدبر، تذکر و تفکر؛ به بررسی جایگاه اندیشه وتفکردرقرآن پرداخته وبا تقسیم بندی فکر به فواید تفکر ازمنظر قرآن بپردازیم.
1- اولوا الالباب
الباب جمع لب به معنای مغز است. لب در مقابل «قشر» است: «لبّ الشّیءخالصه وخیره» خالص هرچیزی، عقل خالص از شوائب (بنابراین هرلبّی عقل است ولی عکس آن صادق نیست)؛ لبیب یعنی مغزدارومنزّه ازپوست وپوسته. (راغب، المفردات، 733 )
اولواالباب به صاحبان «لبّ» و ژرفنگران که هم عاقل اند وهم باطن جهان را میشناسند، کسانی که سراسر موجودات عالم را آیات الهی میبیند وخالق هستی را در آیینۀ آیات الهی مینگرند؛ گفته میشود. درنگاه اهل معرفت، آنها کسانی هستند که به لبّ اشیاراه یابندوبه مغز آن رسندولبّ نگر باشند وتنها قشر عالم را نبینند (جوادی آملی، تسنیم،16/ 602) چنانچه خداوندمتعال درباره ویژگیهای صاحبان خرد میفرماید: ازتاریخ، درس عبرت میگیرند «لَقد کان فی قَصَصِهِم عِبرَهٌلِأُولی ألأَلباب» (یوسف،111)؛ بهترین وبرترین منطق را میپذیرند «الَّذینَ یَستَمِعُونَ القَولَ فَیَتَّبِعُونَ أَحسَنَهُ…أُولئکَ هُم أُوْلُواْ الْأ َلْبَاب» (زمر،18)؛ تنها صاحبان خرد پند میگیرند «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب» (رعد،19؛ زمر 29 )
-2 تذکر
از ماده ذَکَربه معنای حفظ کردوبخاطر سپرد، یادکردن خواه با زبان یا قلب وهمچنین خواه بعد از فراموشی یا بعد ازذکر ویادآوری. ذکر هیئت نفسانی است که شخص به وسیله آن میتواند آنچه از دانایی به دست آورده حفظ کند وآن مانند حفظ است جز این که حفظ به اعتبار نگه داشتن است ولی ذکر به اعتبار حاضر کردن در ذهن است (راغب، المفردات،328 )
خداوند درآیات قرآن اشاره به دو ذکر مینماید:یکی درآیه 80 سوره انعام «وَحاجَّهُ قَومَه …وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیءٍ أَفلاتَتَذَکَّروُن» اشاره به کسانی میکند که از راه هدایت خارج شده اندبا تذکر ویادآوری باعث ورود به راه حقیقت شوندودر آیه 201 سوره اعراف «انَّ الَّذِینَ اتَّقَوا… تَذَکَّرُوا فَاِذا هُم مُّبصِرُون» اشاره به کسانی میکند درسبیل هدایت قرار دارندوبرای بدست آوردن هدایت ویژه وپایداری در هدایت اولیه، ذکر ویاد آوری کنند وغفلت نکنند.
3-تدبر
در اصل از ماده «دَبُر» به معنی «پشت سر و عاقبت چیزی» است. بنابراین «تدبر» یعنی «بررسی نتایج و عواقب و پشت و روی چیزی».(راغب، مفردات،307 ) تفاوت تدبر با فکر این است که تفکر مربوط به بررسی علل و خصوصیات یک وجود است، اما تدبر مربوط به بررسی عواقب و نتایج آن. (مکارم شیرازی، نمونه 4 / 28 )
تدبر عبور از سطوح اولیه و مفاهیم ظاهری آیات و ورود اندیشمندانه به لایه های ژرف برای کشف حقایق پنهانی است؛ حقایقی که بدون توجه به ژرف اندیشی بر ما آشکار نمیشود. گام نهادن در اقیانوس بی کران معارف آسمانی قرآن کریم از یک سو نیازمند ژرف اندیشی و از سوی دیگر در گرو دل سپردن به انوار وحی و گشودن قلب بر لطائف آیات است. درحقیقت تدبر، جریانی فکری- روحی است که از نوعی ارتباط میان عقل و قلب پدید میآید. قرآن کریم درباره اهمیت تدبرمی فرماید:
– «کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ مُبَارَکٌ لِّیَدَّبَّرُواْ ءَایَاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْالْأَلْبَاب» ص،29 «»َ فَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلیَ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَاا (ممدد) ص 24
امام علی علیه السلام ژرف اندیشی در قرآن را بهار دلها دانستهاند: «و قرآن را بیاموزید که آن زیباترین سخن است و آن ژرف بیندیشید که بهار دلهاست» (نهج البلاغه،110).در پرتو تدبر، اسرار نهفته قرآن آشکار میشود. این جاست که نه فقط آیه که زیر و بمها نیز به سخن میآیند و هر یک پیامی، نکته ای، دلالتی، لطیفه ای و رازی را با مومن ژرف اندیش باز میگویند. نویسندگان، تفسیر موضوعی،24-25
4-تفکر
فکر: عبارتست از: «الفکر حرکه الی المبادی و من مبادی الی المراد» اندیشیدن و تأمّل کردن در مقدّمات لازم تا انسان را به مطلوبی که مجهول است برساند. (مصطفوی، تفسیر روشن، 7/ 388؛ طیب، أطیب البیان فی تفسیر القرآن 12/ 113) «فکّر»، در آوردن اندیشه به صورت برنامهای پس از تحقیق درباره آن است چون شخص در امری به تفکّر و تدبر بپردازد. (مترجمان، تفسیر هدایت، 17/86)
«تفکیر» که مصدر «فکر» است به معنای اندیشیدن است، درآیه «إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّر» (مدثر، 18 )تقدیر از روی تفکیر «به معنای آن است که چند معنا و چند وصف را در ذهن بچینی، یعنی آنها را در ذهن جابجا کنی، یکی را بگذاری و دیگری را برداری تا ازردیف شدن آنها غرض مطلوب خودرانتیجه بگیری (طباطبایی، المیزان 20 /135 )و پس از تفکر در قلب خود کلامی را برای بیان اندیشه خویش مرتب و آماده میسازد، و مراد از» و قدّر همیناست. (مترجمان، هدایت 17/ 86)
مبنای اندیشه برانگیختن عقل و در آوردن گنجینههای آن و پیوند دادن اشیا بهیکدیگر و ارتباط دادن همه آنها به آفریننده و مدبّر جهان است. (مترجمان، تفسیر هدایت، 5/243- 244)
تفکّر:عبارت از استعمال قوّه متفکّره یا متخیّله است در تصرّف در معلومات (خانی، بیان السعاده، 6/ 343) وآن برانگیختن عقل است برای آن که دانستهها را به یکدیگر ارتباط دهد، و از طریق آنها به حقایقی بزرگ دست یابد و هر کس که عقلش انگیخته نشود و به کار بر نخیزد، از آنها فایدهای نصیب او نمیشود. چنانچه درآیه 13 الجاثیهآمده است: «وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً مِنْهُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»
وهمچنین کمال و شرافت انسان بسته بطرز فکر و دانش اوست (بانو امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، 13/ 95) و حضرت امام صادق علیه السّلام از حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام نقل فرموده اندکه: ان التفکر یدعو الی البر و العمل به: تفکر دعوت کند به نیکی و نیکوکاری و عمل به آن -(قرائتی تفسیر نور، 10 /521؛ رک:کلینی، اصول کافی، 2 ج، باب التفکر، روایت 5)
تفکّر در نزد عارفان: عبارت از اندیشه و فکر کردن در خداست به واسطهی توجّه در آثار و صنع الهی در منازل السایرین آمده است که تفکّر بر سه نوع است: فکرتی در عین توحید، و فکرتی در لطایف صنع او و فکرتی در معانی اعمال و احوال؛ و تفکّر نتیجهی تذکّر و راهنمای سالک است. (لاهیجی: شرح گلشن راز) شبستری گوید:
تفکّر رفتن از باطل به حقّ است به جزو اندر بدیدن کلّ مطلق
عطّار گوید: ذکر باید گفت تا فکر آورد صد هزاران معنی بکر آورد
فکرت عقلی بود گفتار را فکرت قلبی است مردکار را
(خانی، بیان السعاده، 7/ 607)
اقسام فکر
«إِنَّهُ فَکَّرَ» فکر دو قسم است: یک قسم فکر در امر تحصیل دنیا که به چه کیفیت باید تحصیل جاه و مقام و تحصیل مال و منال کرد و در ابطال حق و اثبات باطل مثل این صنایع امروزه از طیاره و تلفن و تلویزیون و به چه طریق باید حق را باطل کرد و باطل را به صورت حق جلوه داد. مثل اهل ضلال امروزه در اضلال عوام و انداختن نظر آنها را از علماء دین و اهانت بآنها و القاء شبهات، و مثل ظلمه در کیفیت ظلم و سارقین در کیفیت سرقت، و جیب بران در راه جیب بری و مشابه اینها بسیار است و نقشههای آنها بیشمار است.
«وَ قَدَّرَ» فکر خود را عملی کرد که عمده عقوبات قیامت و فساد در عالم در اثر عمل است زیرا مجرد فکر تا به مقام عمل نرسیده چندان عقوبتی ندارد. زیرا چه بسیار از دانشمندان و علماء اعلام و صلحا و اتقیاء بهتر و بالاتر میتوانند این حیلهها و تزویرها را بکار زنند لکن دین آنها و خوف از عذاب الهی جلوگیر آنها است اهل باطل خیال نکنند که اهل حق این حیله و تزویرات آنها را نمیدانند میدانند و نمیکنند چنانچه ائمه اطهار هزار برابر خلفاء سهگانه و بنی امیه و بنی عباس میدانستند و میتوانستند لکن مقام عصمت و طهارت جلوگیر بود و هکذا انبیاء نسبت به کفار و مشرکین ودر کل اهل حق نسبت به اهل باطل.
قسم دوم- فکر در معرفت الهی و شناسایی حق و در تحصیل آخرت و معرفت به شئونات انبیاء و ائمه اطهار و طریق احقاق حق و ابطال باطل، و در احوال انبیاء که بسیار ممدوح است و در آیات بسیار تأکید شده و در اخبار چه اندازه سفارش شده که فرموده باشند! (تفکر ساعه خیر من عباده سنه) یا (ستین سنه) و این فکر هم مشروط است که تأثیر در قلب بگذارد و پیرامون معاصی نرود و تحصیل سعادت کند و در امر دین سستی نکند و خود را مشغول باین چهار روزه دنیا نکند و عمر عزیز خود را به لهو و لعب و بیهوده و بی فایده صرف نکند که هر ساعتش چه اندازه میتواند تحصیل آخرت کند و فردای قیامت موجب حسرت و ندامت او نشود. (طیب، اطیب البیان 13/274-275)
بدیهی است فکر کردن ذاتا کار خوبی است اما به شرط اینکه در مسیر حق باشد که گاه یک ساعت آن فضیلت عبادت یک سال، و حتی یک عمر را دارد، چرا که همان یک ساعت میتواند سرنوشت انسان را به کلی دگرگون سازد. ولی اگر فکر در مسیر کفر و فساد و شیطنت به کار گرفتهشود، مذموم و نکوهیده است. (مکارم، نمونه، 25 /228)
فواید تفکر
1- زمینه سازعلم سودمند
«وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (الأعراف،176)
علم معراج بشر است ولی وقتی که کسی دل در زمین بندد و به شهوات آن خوی گیرد، علم نیز به زودی جای خود به جهل دهد و عقل تسلیم شهوت گردد و سخن علم در نزد عالمان دنیا پرست، چون زبان بیرون آوردن سگان باشد. (مترجمان، هدایت، 3/422)
پس علم بدون هدف، یا علمی که برای اغراض و هدفهای پست باشد چون له له زدن سگ هیچ فایده و کرامتی در پی ندارد. انسان، هنگامی که تفکّر کند میتواند از دانش بهره برد و علم را به بخشی از شخصیّت خود بدل سازد و علمی را بیاموزد که سودش بخشد و آموزشش در راه هدفی مقدّس باشد و میتواند وسیله تعلّم او داستانهایی واقعی باشد که رشد و پند و درس از آنها فرا گیرد. (مترجمان، هدایت، 3/ 423) پیامبر صلی اللَّه علیه و آله فرمودند: کسی که علم و معلوماتش زیاد شود، امّا هدایتیابی او بیشتر نشود، آن علم سبب دوری بیشتر او از خداوند شده است (قرائتی، نور، 4 /226-رک: بحار، 2/ 37 )
دانشمند بیعمل، منفور است. «کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ …».علمای دین اگر دنیاگرا شدند، در معرض تکذیب آیات الهی و گرایش به کفر قرار میگیرند. «أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ» … «کَذَّبُوا بِآیاتِنا».قتاده گوید: این آیه مثلی است در باره کسانی که هدایت بر آنها عرضه شود و از آن روی بگردانند. (طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 10/ 115) عبد اللّه عبّاس گفت: معنی آن است که، اگر کلمت حکمت بر او حمل کنی بر نگیرد و اگر رهایش کنی مهتدی نشود چون سگ که اگر مطرود باشد و اگر رابض، لهث کند و به یک منزلت باشد. (رازی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیرالقرآن، 9/ 19)
آری چون انسان تکذیب آیات تکوینی و تشریعی پروردگار متعال را کرد: قهرا از مقام لاهوت منقطع گشته، و خواه و ناخواه وابسته به عالم مادّی و زندگی دنیوی خواهد شد و در این صورت است که برنامه زندگی او طبق هویها و تمایلات نفسانی خود جریان پیدا کرده، و در حقیقت مفهوم- أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ- در باره او متحقّق خواهد شد. (مصطفوی، تفسیر روشن، 9/ 222)
2- موجب هدایت
«قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَ لا أَقُولُ لَکُمْ إِنِّی مَلَکٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحی إِلَیَّ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصیرُ أَ فَلا تَتَفَکَّرُون» (الأنعام: 50 )
از کارهای انبیا، مبارزه با خرافهگرایی و شخصیّتسازی کاذب است. «لا أَقُولُ» … «لا أَعْلَم» پیروی از انبیا، بصیرت و اعراض از آنان، نابینایی است. «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الْأَعْمی وَ الْبَصِیر» فکر صحیح، انسان را به پیروی از انبیا وامیدارد و بهانهها و توقعات را کنار میگذارد. (قرائتی، نور، 3/262-263)
أَ فَلا تَتَفَکَّرُونَ: آیا هیچ فکر و تعقل در این باب نمیکنید؟ یعنی تأمل و تدبر نمائید در این، تا مهتدی شوید و از عناد برگردید، تا تمیز دهید میان ادعای حق و باطل، و تا بدانید که اتّباع وحی از قبیل چیزی است که چارهای از آن نیست. (حسینی، اثنا عشری، ج 3، ص: 277)
3-توجه به صنع الهی
محقق طوسی رحمه الله فرماید: تفکر، سیر باطن است از مبادی به مقاصد، و مبادی آن سیر در آفاق و انفس باشد به اینکه تفکر کند در اجزای عالم و ذرات آن و در اجرام علویه از افلاک و کواکب و حرکات و اوضاع آن و اختلافات و مقارنات و مفارقات آن و تأثیرات و تغییرات آن و در اجرام سفلیه و ترتیبات و کمیات و کیفیات آن و مرکبات و جمادات و نباتات و حیوانات آن و در اجزاء انسان و اعضاء آن از استخوان و عضلات و عصبات و عروق و غیر آن از آنچه شماره درنیاید و استدلال به آن و به آنچه در آنست از مصالح و حکم و تغییر بر کمال صانع و عظمت او و قدرت او و علم او و عدم ثبات ماسوای اوودرنتیجه انقطاع از خلق ومتوجه بالکلیه به خالق است واطاعت او (حسینی، اثنا عشری، ج 12، ص: 45-رک: سفینه البحار ج 2 )ذیل فکر ص 382.
در تسخیر هستی برای انسان، نشانههای زیادی برای اهل فکر وجود داردکه در سوره الجاثیه آیه 13 آمده است: «وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً مِنْهُ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ.» «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» شاید رابطه تفکّر و تسخیر این باشد که در انسان قدرتی نهفته که میتواند تمام مظاهر طبیعت را به نفع خود تصرّف کند و این قدرت با اندیشه بکار میافتد. (قرائتی، نور، 10/521) قومی که به تفکّر میپردازند بدین گونه که مبادی مشهود و معقول را استعمال میکنند و به نتیجه میرسند. (خانی، بیان السعاده، 13/ 193)
همچنین در تفاسیر در ذیل آیه 3 الرعدآمده است: «وَ هُوَ الَّذی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ وَ أَنْهاراً وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون» هر چه یک تن در نشانههای خدا در آفاق و در خود بیندیشد، و به تحولها و دگرگونیهایی که پیش او روی میدهد نیک بنگرد، یقین و شناخت او افزون میشود (مترجمان، هدایت، 11/ 484) تا بدان حدّ میرسد که میگوید: «اگر پردهها را بردارند یقین من افزونتر نخواهد شد.»(غرر الحکم، ص 603) «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون» گروهی که قوّه مفکّره را استعمال میکنند و به کار میاندازند، بدین گونه که عقل را در استنباط معانی دقیق و نتایج خفی و پنهان از مقدّمات واضح و آشکار استخدام میکنند (به کار میگیرند). (ترجمه بیانالسعاده، ج 12، ص:368)
1/3-مانع انحراف
«إِنَّما مَثَلُ الْحَیاهِ الدُّنْیا کَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعامُ حَتَّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زخرفها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلاً أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون» (یونس / 24)
برای هر موضوعی از لحاظ برنامه رشد و کمال، در جهت خوبی و صلاح و یا بدی و شرّ و فساد، مسیری هست، که چون به آن مرتبه رسید، باید چیده بشود، چنانکه در میوههای نباتات مشاهده میشود؛ و هر کسی باید متوجّه باشد که: بقاء و ادامه زندگی او تا روزی مفید و به نفع او باشد که بتواند از اوقات خود استفاده مادّی و معنوی کند، مخصوصا که وجود او ثمربخش و برای دیگران نیز سود بده و در صورتی که انحراف فکری و عقیدتی پیدا کرده، و از مسیر حقّ خود که انجام وظایف بندگی است، بیرون رفته و خود را منقطع از پروردگار جهان دیده، و بلکه بینیاز تصوّر نمود: در این صورت از توجّه خاصّ و لطف و عنایت خداوند متعال خارج شده، و چون أثمار فاسد چیده خواهد شد. . (تفسیر روشن، ج 10، ص: 369)
دلبستگی و مغرور شدن به دنیا، نشانهی کوتهفکری و مغرور نشدن، نشانهی اندیشه و فکر است. «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (قرائتی، نور، ج 5، ص: 200 )
درمواهب علیه، ص 449 آمده است:مال دنیا نیز چون بمصلح رسد صلاح او بیفزاید نعم المال الصالح للرجل الصالح و اگر بدست مفسد افتد ماده فساد و عناد او روی به ازدیاد نهد. مولوی میگوید: زر محک امتحان آمد کزان نقد حال هر کسی گردد عیان چون کریمی را بدست افتد زری از زرش آسوده گردد کشوری عام باشد کارسازیهای او روح بخشد دلنوازیهای او سفله گر راه یابد سوی گنج خلق را از وی نباشد غیر رنج
2/3 مذهب راستین
روی سخن قرآن همه جا با اندیشمندان و متفکران و صاحبان مغز و عقل است، و با توجه به اینکه قرآن از محیطی بر خاسته که در آنجا جز جهل حکومت نمیکرد، عظمت این تعبیرات آشکارتر میشود و هم پاسخی است دندانشکن به آنها که به خاطر بعضی از مذاهب خرافی خط سرخ روی همه مذاهب راستین کشیدهاند و میگویند مذهب، وسیله تخدیر و از کار انداختن اندیشهها است و ایمان به خدا مولود جهل آدمی است!.اینگونه آیات قرآن تقریبا در همه سورهها گسترده است، به وضوح میگوید مذهب راستین زائیده اندیشه و تفکر و تعقل است و اسلام در همه جا سر و کار با متفکران و اندیشمندان و اولوا الالباب دارد، نه با جاهلان و خرافاتیان، یا روشنفکر نمایان بی منطق. (مکارم، نمونه، 11/ 176-177) در سوره النحل آیه 11 این ویژگی قوم متفکر را بیان میکند «یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّیْتُونَ وَ النَّخیلَ وَ الْأَعْنابَ وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»
3/ 3- سیال ذهن
هدف تفکر حرکت ذهن از معلومات ظاهری است تا برسد به معلومات تازه. بنابراین هنگامی که انسان در ظواهر زندگی تفکر میکند سرانجام به عمق معرفت میرسد و حکمت حیات را در مییابد. مترجمان، هدایت، 10/ 33(امتیاز انسان بر باقی موجودات بقوه عقل و تعقل وی است و این فضیلت اختصاص به بشر دارد نه در حیوانات چنین فضیلتی موجود است و نه در ملک زیرا که حیوان هر عملی انجام میدهد بهمان غریزه و قوهای است که در ابتداء خلقت در نفس وی گذارده شده است نه کم میشود و نه زیاد اصلا حیوان شاید علم به خود و به کارش ندارد و اعمالی که از ملک صادر میگردد اگرچه ملائکه به آن لطافت روحشان علم به عملشان دارند لکن ظاهرا آنها هم کارشان از روی فکر و رویه خودشان نیست بلکه مسخر امر اله میباشند و بدون امر اله باختیار خود عملی انجام نخواهند داد تا محتاج به فکر و رویه باشند و نظر بهمین فضیلت است که بعضی از دانشمندان معتقدند که انسان کامل افضل از ملائکه بشمار میرود) بانوی امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، 10/ 90()
ازنشانه های قدرت وحکمت الهی، آفرینش دختر وپسر وحفظ تعادل درآفرینش است که با قرار دادن غرایز طبیعی در دستگاه وجودی انسانها وباجعل قوانینی مناسب ومتعادل زمینه را برای ارضای صحیح آن فراهم کرده است: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَ رَحْمَهً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون» (الروم: 21 )که تنها اهل فکربه عمق مطالب و به نقش سازنده ازدواج پی میبرند و به عمق مطالب میرسند.
4- عدم غفلت
تفکّر، داروی بیماری غفلت است. مقایسه آیه 7 و 8 سوره روم «هُمْ غافِلُونَ *أَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النَّاسِ به لقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُون» نشان میدهد تفکّر، زمانی مفید و سازنده است که دور از هیاهو و تأثیرات منفی و بر اساس عقل و فطرت باشد. «فِی أَنْفُسِهِمْ» (رک:قرائتی، نور، 9 /181) نتیجهی فکر سالم، ایمان به حقّانیّت و هدفداری هستی و آخرت است و نتیجهی بیفکری، کفر و انکار معاد است. «یَتَفَکَّرُوا … لَکافِرُونَ»
5- پذیرش قران
وظیفه پیامبر، بیان قرآن و وظیفهی مردم، پذیرش آن بر اساس فکر و اندیشه است. که خداونددر آیه 44 سوره نحل فرموده است: «بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون» (:قرائتی، نور، 6/ 400) «لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» البته قرآن بر این امور نازل شده لکن تاثیرش در قلوب موقوف بر فکر و تدبّر و تأمّل است. چنانچه میفرماید: «أَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها».(محمد) ص،24
بر سیه دل چه سود خواندن وعظ نرود میخ آهنین بر سنگ
آفتاب عالم تاب است لکن بر شخص کور تأثیر ندارد (طیب، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، 8/ 129)
نتیجه گیری
کلام خداوند برترین و حکیمانهترین کلامهاست. برتری کلام خدا بر دیگر سخنان، مانند برتری خالق بر مخلوقات است راز جاودانگی قرآن کریم در آن است که از یک سو از هر کژی و ناراستی به دور است و سوی دیگر چنان عمق و ژرفایی دارد که حقایق وحکمتهای آن را پایانی نیست. این چنین است که قرآن همواره از طراوت و تازگی برخوردار بوده و برای همیشه راهنمای ما خواهد بود، قرآن پایه های جهان بینی و اصول تفکر در نظام آفرینش را – که برای انسان «کنجکاو، جستجو گر و باورمند» ضروری است- بیان کرده و خداوند عقل را ابزاری برای اندیشیدن و به حقایق رسیدن برای ما قرار داده تا با آن پیامهای قرآن را دریابیم و زندگی را براساس آنها بنا کنیم، و تاکید قرآن به بهره برداری از قوه عقل و تفکر و تدبر همگی از اهمیت اجتهاد و خرد ورزی در حیات جاودانه آن حکایت دارد. البته همواره از خدای رحمان میخواهیم در این راه ما را یاری دهد و از هدایتهایش ما را بهره مند سازد.
منابع
1. قرآن کریم ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران، انتشارات سروش، 1371 ش
2. سید رضی (موسوی)، محمد، نهج البلاغه، ترجمه: سید جعفر شهیدی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1378 ش.
3. امین بانوی اصفهانی، نصرت، مخزن العرفان در تفسیر قرآن، تهران: نهضت زنان مسلمان،1361 ش
4. ابوالفتح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد: بنیاد پژوهش -های اسلامی آستان قدس رضوی، 1408 ق
5. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، دمشق، دارالعلم الدارالشامیه، چاپ 1، 1412 ق
6. جوادی آملی، عبد الله، تسنیم، قم: اسراء، چاپ 1، 1388 ش
7. حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، تفسیر اثنا عشری، تهران: میقات، چاپ 1،1363 ش
8. خانی – ریاضی، ترجمه حشمت الله رضا-، بیان السعاده فی مقامات العباده، تهران: دانشگاه پیام نور، چاپ 1، 1372 ش
9. شریف لاهیجی، محمد بن علی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران: نشر داد، چاپ 1، 1373 ش
10. طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران:اسلام، چاپ 2،1378 ش
11. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تحقیق سیدابراهیم میانجی و محمدباقر بهبودی، انتشارات، الوفاء ج دوم، بیروت 1403 ق.
12. قرائتی، محسن، تفسیر نور، تهران: درسهایی از قرآن، چاپ 11،1383 ش
13. قرشی، علی اکبر، قاموس قرآن، تهران: دارالکتاب الإسلامیه، چاپ 6،1371 ش
14. کاشفی اصفهانی، حسین بن علی، مواهب علیه، تهران: اقبال،1369 ش
15. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتاب الإسلامیه، چاپ اول،1374 ش
16. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران: علمیه اسلامیه، چاپ 1 1391 ه. ق
17. موسوی همدانی، سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ 5،1374 ش
18. مصطفوی، حسن، تفسیر روشن، تهران: نشر کتاب، چاپ 1،1380 ش
19. مترجمان، تفسیر هدایت، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ 1،1377 ش
20. مترجمان، ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: فراهانی، چاپ 1، 1360 ش
21. جوادی آملی، عبد الله، تسنیم، قم: اسراء، چاپ 1، 1388 ش
22. نویسندگان، تفسیر موضوعی قرآن، قم: معارف، چاپ 22،1387 ش