اخلاق و عرفان تمثیلی(3)

اخلاق و عرفان تمثیلی(3)

بررسی اسب به عنوان یک نماد معنوی (3 )

تشبیه ایمان به اسب
مولانا داستانی را در این زمینه نقل می کند و می گوید:ترکی برای دوختن قبا پارچه ای را نزد خیاط برد .خیاط دزد به او گفت:اگر بخندی پارچه کم می شود و من صاحب اسبت می شوم .ترک خندید و خیاط اسب او را تصاحب کرد .نتیجه گیری مولانا چنین است :

اسب ایمان آورد و شیطان در کمین
با خود این افسانه را بگذار هین

ایمان به اسب تشبیه شده است که به اندک بهانه ای توسط شیطان ربوده می شود . (1)

رویش طندگی و اسب
پیامبر (ص) و دیگر وارثان ایشان ، به عنوان دلیل و راهنمای راه حق ، در خاک وجود انسان ها سبزه ی ایمان و معنویت را می رویاندند .این کار آنان به اسب جبرییل تشبیه شده است . اسب جبرئیل که «فرس الحیات »نام داشت هر جا که قدم می نهاد آن جا پرازسبزه های لطیف می گشت .

سبزه رویاند ز خاکت آن دلیل
نیست کم از سم اسب جبرئیل (2)

حقیقت خداوند و فنای در او
مولانا چنین می سراید :
جنس ما چون نیست جنس شاه ما
مای ما شد بهر مای او فنا

چون فنا شد مای ما اوماند فرد
پیش پای اسب او گردم چو گرد

رابطه ای ایده آل انسان و خداوند ، فنای آدمی در آن حقیقت محض است . حقیقت خداوند تشبیه به اسب شده است .(3)
$تناسب اسب و راکب
مولوی در مثنوی معنوی ،فقط یک جا اسب نجیب را به کار برده است :

یک سواری با سلاح و بس مهیب
می شد اندر بیشه بر اسبی نجیب

تیراندازی به حکم او را بدید
پس زخوف او کمان را درکشید

تا زند تیری سوارش بانگ زد
من ضعیفم گرچه زفتستم جسد (4)

اسب نجیب و تربیت شده مهیای راه و حرکت بوده ،ولی سواره ظاهری مهیب ولی باطنی ترسو داشته است .عدم تناسب ظاهر و باطن ،جسم و روان و دوگانگی آنها موجب می شود آدمی نتواند به درستی از اسب نجیب هم استفاده کند .به عبارت دیگر ، بهره وری ازابزارها و وسایل سلوک در طریقت حق ،مستلزم ایجاد شرایطی از جمله متعال بودن جان و جسم است .

نیازآدمی به مرشد و راهنما
اسب خام در مثنوی در اشاره به آدم نپخته و غیرمجرب به ار رفته است . همان گونه که آدمی نمی تواند عنان کارش را به دست اسب خام و تربیت نشده بسپارد ، انسان مبتدی هم نمی تواند بدون راهنما و پیر به سلوک و رهسپاری در طریقت بپردازد :

صد عزیمت می کنی بهر سفر
می کشاند مر تو را جای دگر

زان بگرداند به هر سو آن لگام
تا خبر یابد ز فارس اسب خام

اسب زیرک ساز زان نیکو پی است
کو همی داند که فارس بر وی است (5)
$استعدادهای علمی
مرد فلسفی مذهب که درپایان عمر درحالت نزع روحش ، هوشیارشده بود ،با خود چنین زمزمه می کرد :

بی غرض می کرد آن دم اعتراف
کزذکاوت راندیم اسب از گزاف

او در پایان عمر به عیان می دید که عقل جزئی او را به سلامت به محبوب نمی رساند و اصلاً چنین قدرتی ندارد ؛ با اینکه عمری را درقیل و قال های مدرسی در عقلیات و نقلیات سپری کرده بود و استعدادهای خود را مصروف دانش هایی نموده بود که سودمند و فایده چندانی برای او نداشت . (6)
بعضی ،واژه ی اسب در این بیت را کنایه از عقل آدمی دانسته اند ؛یعنی اگر انسان حتی از عقلش زیاد استفاده کند و به ابعاد دیگر وجودی اش رسیدگی ننماید همچون اسب گزاف راندن است که کاری عبث می باشد . (7)

نفس آدمی همچون اسب بی لگام
انسانی که از تمایلات حیوانی خود پیروی می کند ،ازنورالهی نمی تواند بهره ببرد . او به اسب چموشی تشبیه شده که اگر بخواهند گردن او را بگیرند ، دندان می گیرد و اگر بخواهند پاهای او را لمس کنند ، لگد می زند .آدمی نباید اختیار و سرنوشت خویش را به دست نفس غیر رحمانی و تربیت نشده و به تعبیر مولانا اسب بی لگام بسپارد بلکه باید از عقل و دین فرمان ببرد .

گردن اسب ار بگیرد برخورد
وربگیرد پاش بستاند لگد

کم نشین بر اسب توسن بی لگام
عقل و دین را پیشوا کن والسلام (8)

فرارازوظایف
ستوری که ازوظیفه ی خود فراری باشد ، درکوهساران به نکبت و بدبختی خواهد افتاد ،ولی اسب به دلیل اینکه تحت فرمان و نجیب است و به وظایف خود عمل می کند و به عبارت دیگر،همچون نفس آدمی تربیت پذیراست ،درفرهنگ عرب «تعال » (واژه ای برای جذب و وصال )نامیده شده است :

همچون استوری که بگریزد ز بار
او سرخود گیرد اندرکوهسار

تو ستوری هم که نفست غالب است
حکم غالب را بود ای خود پرست

خرنخواندت اسب خواندت ذوالجلال
اسب تازی را عرب گوید تعال (9)

اسب همچون نفس اماره
مولانا تربیت آدمی را دارای سختی ها و صعوبت ها می داند .به نظر او انسان هدایت عالی را به راحتی به دست نمی آورد :

نفس ها را تا مروض کرده ام
زین ستوران بس لگدها خورده ام

«مروض »به کسی گفته می شود که جهت تربیت ریاضت داده شده است .(10) یعنی هرکس بخواهد تربیت شود و خصال مذموم را ازجان خود بیرون بریزد و به فضایل آراسته گردد ،دراین راه آسیب هایی بر او وارد می شود .این آسیب ها را به لگدهای نفس اماره تشبیه کرده که از طرف ستور به انسان می رسد .

نظام هستی
همه ی موجودات این عالم در یک مرتبه و درجه نیستند و مراتب مختلف دارند . از جمله انسان و اسب دو مرتبه از هستی را اشغال کرده اند .حکمت این تدریج ، تکمیل موجودات توسط یکدیگر است . مولانا این مساله را در چند بیت به خوبی نشان داده است :

اسب داند اسب را کاو هست یار
هم سواری داند احوال سوار

چشم حس اسب است و نورحق سوار
بی سواراین اسب خود ناید به کار

پس ادب کن اسب را ازخوی بد
ورنه پیش شاه باشدش اسب رد

چشم اسب از چشم شه رهبر بود
چشم او بی چشم شه مضطربود

چشم اسبان جز گیاه و جز چرا
هرکجا خوانی بگوید نی ،چرا؟

نورحق برنورحس راکب شود
آنگهی جان سوی حق راغب شود

اسب بی راکب چه داند رسم راه
شاه باشد تا بداند شاهراه

چند بیت بعد چنین می سراید :

دست پنهان و قلم بین خط گزار
اسب درجولان و ناپیدا سوار

بیت اول آگاهی موجودات به خود و احوالات خود را بیان می کند .هرموجودی در حد درجه ی خود ،آگاهی هایی دارد .
بیت دوم بیانگر قلمرو شناخت حیوانی است(13) این نوع شناخت و آگاهی به محسوسات منحصر است . بر خلاف آگاهی انسان که عمیق تر و وسیع تر است . گویا مولانا با عبارت «چشم حس اسب »اشاره به قوای حیوانی آدمی دارد و با عبارت « نور حق سوار » تلمیح به انسان سالک عارف می نماید.درمصرع دوم بیت دوم به نیکویی رابطه ی مرکوب و راکب را بیان کرده است .به عبارت دیگر،همه ی موجودات مکمل یکدیگرمی باشند .اما در بیت سوم به صرف رابطه ی تکمیلی موجود بسنده نمی کند و خواهان تصرف در نظام برای بهینه سازی آن است :

پس ادب کن اسب را از خوی بد
ورنه پیش شاه باشد اسب رد

بیت :«چشم اسب … »اشاره به این نکته دارد که شناخت و فهم حیوانی به واسطه ی اگاهی مرشد و پیررهبری می شود و بدون آن به بطلان و عبث خواهد رفت .بیت « چشم اسبان … » به گرایش های ذاتی حیوانی می پردازد .حیوانیت در باطن به گیاه و چریدن منعطف است . ادب کردن اسب را تفسیر به ریاضت دادن آن کرده اند . (12)
توبه شکن همچون اسب لنگ
توبه شکن سست رای و ناقص عقل ، هر گاه ازایمان رجوع می کند و مرتجع می گردد همچون اسب لنگ با سر به زمین می خورد .چون بارش سنگین و کمرشکن و راهش سنگلاخ است :

در سرآید هر زمان چون اسب لنگ
که بود بارش گران و راه سنگ

اسب شیطان
مولانا در مذمت شهوت ریاست و دیگر شهوت ها می گوید :

حرص بط از شهوت حلق است و فرج
درریاست بیست چندان است درج

اسب سرکش را عرب شیطانش خواند
نی ستوری را که در مرعی بماند

شیطنت گردن کشی بد در لغت
مستحق لعنت آمد این صفت (13)

آزمندی ریاست چند برابر شهوت شکم و فرج است .ویژگی این حرص سرکشی است .این نوع آزمندی و حرص به اسب تشبیه شده که آن را شیطان می نامند .

راکب و اسب همچون انسان و نفسش
خرگوشی نزد شیر آمد تا از عقل و ابعاد آن نکاتی بیاموزد .خرگوش آموخت که عقل آدمی نسبت به خودش تصوری ندارد و از نفس خود غافل است .درست مانند اسب سواری که فقط متوجه رفتن به سوی هدف است و اسب زیرپایش مغفول اوست .کسی ازبیرون باید او را متوجه اسب یعنی نفس خود نماید :

اسب خود را یاوه داند وزستیز
می دواند اسب خود را راه تیز

اسب خود را یاوه داند آن جواد
و اسب خود او را کشان کرده چو باد

آری این است لیک آن اسب کو
با خود آ ای شهسوار اسب جو

وصف ها را مستمع گوید به راز
تا شناسد مرد اسب خویش باز (14)
مولانا در بیت دیگری می گوید :

اسب زیر ران است و فارس اسب جو
چیست این گفت اسب لیکن اسب کو

هی نه اسب است این به زیر تو پدید
گفت آری لیک خود اسبی که دید

اسب زیر ران سوار است در حالی که سوار در جستجوی اسب است . آن سوار به حدی ازاسب خود غافل است که اگر فرضاً کسی به وی بگوید :زیرپایت چیست ؟ در پاسخ گوید :اسب است ، لیکن اسب کو ؟
طالب حق تعالی و جویای وصال ،از استعدادهای درونی خود غافل است . غفلت آدمی ازتوانایی های بالقوه و بالفعل خود ، موجب سرگردانی او شده است .

حرکت دسته جمعی
سالک لزوماً دو پوشش فردی و اجتماعی دارد .هرسالکی با فعالیت های فردی و به دور ازجامعه نمی تواند به نتیجه برسد . بنابراین سالکان باید در جامعه و همراه با جمع به سیرو سلوک بپردازند . مولانا در توضیح روایت :«لارهبانیه فی الاسلام » نوعی عرفان اجتماعی را نتیجه گیری کرده است .عرفان مولانا گوشه گیری و انزوا طلبی نیست :

راه سنت با جماعت به بود
اسب با اسبان یقین خوش تر رود (15)

گرایش ارتجاعی
شخصی از پادشاه اسبی طلبید .امیرگفت: برو آن اسب سفید را که سیاهی هم دارد بگیر:

آن یکی اسبی طلب کرد از امیر
گفت رو آن اسب اشهب را بگیر

آن شخص گفت : آن اسب را چون عقب عقب می رود نمی خواهم .امیرگفت :حالا که واپس می رود دمش را به طرف خانه و مقصدت قراربده تا عقب عقب روانه ی مقصدت شود .
بعد نتیجه گیری می کند که دم این چهار پا ، نفس و شهوت توست .به همین دلیل ، خودپرست همیشه واپس می رود .درپایان می گوید :باید به تربیت نفس پرداخت و با بهره گیری بهینه ازشهوت به رشد و شکوفایی و ارتقا دست یافت . (16)

شهسواران در سباقت تاختند
خربطان در پایگاه انداختند

سایش اسبان و نفس خویش هم
از فراوان کس شده در پیش هم (17)

مولانا در بیت دیگری می گوید :

حبذا اسبان رام پیش رو
نه سپس رو نه حرونی را گرو

یعنی خوشا به حال اسبان رام و پیشرو که نه پس می روند و نه در گروه حرونی اند .
منظورازاین اسبان ، نفس رام و منقاد حضرت حق است . (18)

لگدپرانی اسب
تسلط غضب و قهربرآدمی موجب می شود که همه را ازخود براند و شکاف ها و اختلاف های اجتماعی فزون گردد .مولانا این مساله را به لگدزنی اسب تشبیه کرده است : (19)

تا نزد اسبم نپراند لگد
که بیفتی برنخیزی تا ابد

هرکس بدون دلیل دفع گردد ،تا ابد قلبی متمایل نخواهد یافت .وظیفه ی انسان های نجیب به هنگام مواجهه با آدم های غضب آلود و غیرمتعادل ،دوری است :

دورشو تا اسب نندازد لگد
سم اسب توسنم بر تو رسد

درحکایت شکایت استر پیش استر نیز همین مضمون آمده است :
مراد از استر در این حکایت اشخاص تند و حرون و بداخلاق و ملعون است که بی بصیرت و حیوان طبیعت اند و منظور
ازاشترمرد کاملی است که نرم و لین است . (20)

همت رسول خدا (ص)
در شرح ایه ای از قرآن که به توصیه ی رسول خدا (ص) در مورد عدم توجه به سخنان افراد پست می پردازد ، مولانا می گوید :

اسب خود را ای رسول آسمان
درملولان منگر و اندر جهان

یعنی ای رسول خداوند ،همت اسب گونه ی خود را درمیدان ایثارو هدایت جهانیان به جلو ببرو به افراد خرده گیرمنگر .(21) در بیت بعدی می گوید :

فرخ آن ترکی که استیزه نهد
اسبش اندرخندق آتش جهد
سعادت نصیب ترکی است که در زمینه ی ایثار و هدایت گری ،ستیزه داشته باشد . یعنی دردعوت و ارشاد تلاش دایمی داشته باشد و اسب همتش را بی باکانه حتی از خندق آتش بگذارند .چنین انسانی به اوج آسمان خواهد رسید :

گرم گرداند فرس را آنچنان
که کند آهنگ اوج آسمان

بلاکشی در راه دوست
محنت دیدن و طعم بلاکشیدن لازمه ی سلوک عرفانی است و نباید ازآن شکایت و گلایه کرد و آن را تحفه ای برای دوست دانست .این بلاکش همچون اسب راهواری است که همه ی رنج های جاده ی سنگلاخی را برخود می خرد :

پس ز درد اکنون شکایت بر مدار
کوست سوی دوست اسبی راهوار

گرایش آدمی همچون خوخوی اسب
وقتی سگ شکنبه می بیند ، دم می جنباند و وقتی اسب جو را مشاهده می کند ،خوخو می کند .این نشانگر میل و گرایشی است که در باطن هرکس نهفته است :

سگ بخفته اختیارش گشته گم
چون شکنبه دید جنبانید دم

اسب هم خوخو کند چون دید جو
چون بجنبد گوشت گربه کرد مو

دراین ابیات مولانا ،امیال و گرایش های آدمی را که با ظهورهای عینی و قابل مشاهده همراه است به خوخوی اسب یا جنباندن دم سگ تشبیه کرده است .(22)
این تشبیهات اهم مواردی است که در ادبیات اسلامی ـ ایرانی وجود دارد و مشتمل برنکات بدیع و آموزنده ی فراوانی می باشد .هرکس ازاین تمثیل ها ، تشبیه ها و استعارات بهره گیرد و به اهمیت اسب وجودی خود واقف آید ،سیر و سلوک مطلوبی خواهد داشت .
منابع :
1- Riding and Horsemanship William Fawcett London 1947
2 ـ طوسی ،خواجه نصیرالدین ،اخلاق ناصری ، به کوشش : مجتبی مینوی ، تهران ، خوارزمی ، 1369 ش .
3 ـ جعفری ، محمد تقی ، از دریا به دریا ، تهران ،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، 1364 ش
4 ـ حبیب ، برجیان و مریم ،محمدی کردفیلی ،اسب در تاریخ و فرهنگ اقوام ایرانی شمالی ،یادنامه ی دکتر احمد تفضلی ، تهران ، سخن ، 1379 ش .
5 ـ اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید ، محمد بن منوربن ابی سعد بن ابی سعید میهنی ،تهران ، علیشاه ، 1376.
6 ـ اسماء خیل العرب و فرسانها ،ابن اعرابی ،روایت ابومنصور جوالیقی ، به کوشش : نوری حمود قیسی و حاتم صالح ضامن ،بیروت ،عالم الکتب ،1987 م .
7 ـ انساب الخیل فی الجاهلیه و الاسلام و اخبارها ،ابن کلبی ،به کوشش : احمد زکی ، قاهره ، الدار القوسیه للطباعه و النشر ، 1946 م .
8 ـ تاریخ سواری و سوارکاری در ایران ، برافروخته ، تهران،1320 ش .
9 ـ تبارنامه نژاد اسب ترکمن ،تهران ، انجمن سلطنتی بهبود نژاد و پرورش اسب ، 1350 ش .
10 ـ التفسیر المطهری ، قاضی محمد ثناء الله کویته پاکستان ،مکتبه رشیدیه ،بی تا.
11 ـ تفسیرو نقد و تحلیل مثنوی ، محمد تقی جعفری ،تهران ،انتشارات اسلامی ، 1373 ش .
12 ـ جامع السعادات ، محمد مهدی نراقی ، قم ؛ مکتبه الداوری ،1963 م
13 ـ دایره المعارف فارسی ، غلامحسین مصاحب ، تهران،فرانکلین ، 1345 ش .
14 ـ دیوان خواجه حافظ شیرازی ،به کوشش :ابوالقاسم انجوی شیرازی ، تهران، جاویدان ،1358 ش .
15 ـ روضه المذنبین و جنه المشتاقین ، ابونصراحمد جام نامقی ،به کوشش : علی فاضل ، تهران ، پژوهشگاه 1372 ش .
16 ـ سیاست ، ارسطو ، ترجمه : حمید عنایت ، تهران ، 1364ش .
17 ـ شرح جلالی بر حافظ، عبدالحسین جلالیان ، تهران ، انتشارات یزدان ، 1379 ش .
18 ـ شرح سوانح ( سه شرح بر سوانج العشاق احمد غزالی ) به کوشش : احمد مجاهد ،تهران، سروش ، 1372 ش .
19 ـ شرح سودی بر حافظ ، ترجمه : عصمت ستارزاده،تهران ، انتشارات زرین و نگاه ، 1366 ش .
20 ـ شرح عرفانی غزل های حافظ ، ابوالحسن عبدالرحمان ختمی لاهوری ، به کوشش : بهاء الدین خرمشاهی و کورش منصوری ، تهران ، نشر قطره ، 1374 ش .
21 ـ شرح کبیر انقروی بر مثنوی مولوی ، ترجمه عصمت ستارزاده ، تهران ، انشتارات زرین ، 1374 ش .
22 ـ شرح مثنوی معنوی مولوی ، رینولد الین نیکلسون ، ترجمه : حسن لاهوتی ، تهران ، انتشارات علمی و فرهنگی ، 1374 ش .
23 ـ شرح مثنوی ،حاج ملاهادی سبزواری ، به کوشش : مصطفی بروجردی ، تهران ، سازمان چاپ و انتشارات ، 1374 ش .
24 ـ الشفاء الطبیعیات ، ابن سینا ، به کوشش :ابراهیم مدکور ، قاهره ، الهیئه المصریه العامه .
25 ـ فرس نامه ، صدرالدین محمد خان ، دی . سی .فیلوت ،کلکته ، 1911 م .
26-فرس نامه ، هاشمی به کوشش :دی سی .فیلوت D.C.philott ،کلکته ،1910 م.
27- الفروسیه العربیه فی الجاهلیه والسلام ،سعیدالعسیلی ،چاپ اول {قاهره } ، دارالزهراء،1993 م .
28- فرهنگ واژه های اوستا ، احسان بهرامی ،تهران ،1369 ش .
29- کتاب الخیل ،ابوسع حتیید عبدالملک بن قریب مشهور به اصمعی ،به کوشش : وری حمودی قیسی ،بغداد مطبعه الحکومت ،1970م.
30-کتاب الخیل ،ابوعبیده معمربن مثنی تمیمی ،روایت ابوحاتم سهل بن محمد سجستانی ،حیدرآباد دکن ،مطبعه مجلس دائره المعارف المعثمانیه (1981م).
31- کشف الاسراروعده الابرار (معروف به تفسیرخواجه عبدالله انصاری )، ابوالفضل رشید الدین المیبدی ، به کوشش :علی اصغرحکمت ،تهران ،امیرکبیر ،1371ش.
32-لغت نامه دهخدا ،تهران،دانشگاه تهران ،1376ش.
33-مجمع البحرین ،فخرالدین الطریحی ،به کوشش:احمدحسینی ،تهران ،مرتضویه ،بی تا .
34-مفردات الفاظ القران ،راغب اصفهانی ،به کوشش :ندیم عشلی ،بیروت ،دارالکاتب العربی .
35-منطق الطیر ،فریدالدین محمد عطارنیشابوری ،به کوشش :صادق گوهرین ،تهران ،شرکت انتشارات علمی وفرهنگی ،1374 ش.
36-نسب الخیل فی الجاهلیه والاسلام واخبارها ،هشام بن سائب مشهور به ابن کلبی ،روایت ابونصرجوالیقی ،به کوشش :نوری حمودی قیسی وحاتم صالح ضامن ،بیروت ،عالم الکتب ،987م .
37- النوادر،سید فضل الله راوندی .

پی نوشتها :

1 ـ شرح جعفری ، ج 13 ، ص 581 .
2 ـ نگاه کنید به : شرح انقروی ، ج 11 ، ص 1226.
3 ـ شرح جعفری ، ج 3 ، ص 579.
4ـ مثنوی معنوی ، نیکلسون ، ج 1 ، ص 424.
5 ـ مثنوی معنوی ، نیکلسون ، ج 2 ، ص 254.
6 ـ شرح انقروی ، ج 11 ، ص 1237 .
7 ـ شرح جعفری ، ج 1 ، ص 632.
8 ـ مثنوی معنوی ، نیکلسون ، ج 2 ، ص 205 ؛ شرح جعفری ، ج 9 ، ص 454.
9 ـ مثنوی معنوی ، نیکلسون ، ج 2 ، ص 396 .
10 ـ شرح انقروی ، ج 11 ، ص 772 .
11 ـ نگاه کنید به : شرح نیکلسون ، ص 726 .
12 ـ شرح مثنوی ، ملاهادی سبزواری ، دفتر دوم ، ص 301.
13 ـ شرح جعفری ، ج 11 ، ص 223 .
14 ـ مثنوی معنوی ، نیکلسون ، ج 1 ، ص 70 .
15 ـ مثنوی معنوی ، نیکلسون ، ج 3 ، ص .259
16 ـ شرح انقروی ، ج 14 ؛ صص 335 ـ 336.
17 ـ مثنوی معنوی ، ج 3 ، ص 338.
18 ـ شرح انقروی ، ج 14 ، ص 337.
19 ـ شرح انقروی ، 5 ، صص 819 ـ 820 .
20 ـ همان ، ج 8 ، صص 646 ـ 647.
21 ـ شرح انقروی ، ج 9 ، صص 1381 ـ 1382.
22 ـ شرح انقروی ، ج 1 ، صص 930 ـ 931.
منبع:نشریه پایگاه نور ،شماره 7

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید