نویسنده: حسین حقانی زنجانی
وجدان اخلاقی نیروی باطنی بوده، هیچ انسانی به حسب سرشت و خلقت و آفرینش خالی از آن نیست منتها قابل انعطاف بوده، میتواند تحت تأثیر محیط سالم و ناسالم و تربیت صحیح و ناصحیح قرار بگیرد و از سایر امیال قوی باطنی و روحی از قبیل شهوت وغضب و سایر تمایلات فطری درونی چه بسا تغییراتی را بپذیرد.
این نیرو به انسانها تکلیف، الهام میکند یعنی از درون به انسانها فرمان میدهد که چنین کاری را مثلاً بکن و چنان کار را انجام نده و آن را یکی از معیارهای اخلاقی بودن افعال انسانها دانستهاند.
در این معیار اخلاقی یعنی وجدان اخلاقی مسائل متعددی مطرح میگردد:
1 – وجدان اخلاقی چگونه معیاری است و جنبههای مختلف آن کدام است؟
2 – وجدان اخلاقی با اخلاق مبتنی بر عاطفه چنان که عدهای به آن قائل هستند و اخلاق مبتنی بر عقل و اراده چنان که فلاسفه به آن معتقدند چه فرقهائی دارد؟ و اصولاً با افعال طبیعی انسانها چه رابطهای دارد؟
3 – نظر اسلام و قرآن درباره وجدان اخلاقی چیست؟
4 – آیا وجدان اخلاقی امری فطری است یا نه؟ در هر صورت چرا؟
وجدان اخلاقی چگونه معیاری است؟ و جنبههای مختلف آن کدام است؟
وجدان اخلاقی نیروی باطنی بوده، هیچ انسانی به حسب سرشت و خلقت و آفرینش خالی از آن نیست منتها قابل انعطاف بوده، میتواند تحت تأثیر محیط سالم و ناسالم و تربیت صحیح و ناصحیح قرار بگیرد و از سایر امیال قوی باطنی و روحی از قبیل شهوت وغضب و سایر تمایلات فطری درونی چه بسا تغییراتی را بپذیرد.
برای وجدان همانطور که دانشمندان تصریح کردهاند، سه جنبه است:
1 – ادراکی.
2 – ارادی.
3 – انفعالی.
جنبه ادراکیِ وجدان اخلاقی این است که اعمال و حتی افکار انسانها را مورد بررسی قرار میدهد و مانند یک قاضی بیطرف آن را تجزیه و تحلیل میکند و حکم به خوبی و بدی در مورد آن صادر میکند.
چنبه ارادیِ آن، این است که همانند یک نفر فرمانده قوی به ما فرمان میدهد که به مقتضای آن عمل کنیم یعنی اگر عمل خوب است انجام دهیم و اگر بد است ترک نمائیم.
جنبه انفعالیِ وجدان این است که اگر بر وِفق درک و میل آن رفتار کردیم، احساس مسرّت و شادی مینماید و موجب انبساط و آرامش خاطر میگردد و اگر برخلاف میل و درک آن عمل نمودیم، احساس شرمساری و خجلت کرده و با ضربات جانکاهی که بر روان و اعصاب ما وارد میشود ما را شکنجه میدهد بالاتر این که وجدان اخلاقی در مورد کارهای دیگران نیز دخالت مینماید. و درباره افعال آنها حکم به خوبی و بدی صادر و فرمان میدهد که نسبت به اشخاص باوجدان، علاقه و احترام نشان دهید واز افراد بیوجدان نفرت و دوری نمائید1.
حال این سؤال مطرح میگردد که این معیار اخلاقی بامعیارهای دیگر اخلاقی مربوط به فلاسفه و اخلاق هندی و افعال طبیعی چه فرقهائی دارد؟
پاسخ این است که این نظریه، اخلاق را نه عاطفه میداند چنان که اخلاق هندی و اخلاق مسیحی میدانند ونه عقل و اراده چنان که فلاسفه به آن معتقدند بلکه این نظریه، اخلاق را عبارت از الهامات وجدانیِ برخواسته از اعماق نفس انسانها میداند یعنی نیروئی است که به آن تکلیف را الهام میکند و از درون به آن فرمان میدهد که چنین بکن و چنین نکن واین نیرو مربوط به عقل نیست. زیرا اولاً: عقل بیشتر، یک امر اکتسابی است و اما این، یک امر فطری است.
ثانیا: عقل نیروئی است که در زمینه مسائل اخلاقی و مسائل دیگر اظهار نظر میکند و در صورتی که وجدان اخلاقی تنها به مسائل اخلاقی نظر دارد.
ثالثا: عقل خوبی و بدی مسائل را بر پایه مصلحت و مفسدت توجهی نمیکند و با آنها کاری ندارد.و تنها خوبی و بدی عمل را معین و مشخص میکند و رفتار طبق آن را از انسان طلب میکند2.
در برابر وجدان اخلاقی در باطن انسان نیروی دیگری وجود دارد که او را به ارتکاب بدیها و زشتیها و ترک خوبیها و نیکیها وادار مینماید، همانند وجدان اخلاقی قوی و نیرومند است و نقش مهمی در اراده و عمل انسان دارد منتها اینطور نیست که نیرومندتر از وجدان خلقی باشد و لکن برخی از فلاسفه این جنبه منفی بازدارنده از نیکیها و خوبیها را خیلی با اهمیت تلقی کردهاند تا آنجا که آن را از نیروی باطنی وجدانِ اخلاقی نیرومند و قویتر دانستهاند و بر همین اساس، انسان را طبعا و به حسب خلقت و آفرینش موجودی شریر و بدکار شمردهاند.
ازباب نمونه یکی از شعرای بزرگ عرب «احمد بن عبدالله ابوالعلاء معرّی»(متوفایسال 449هـ) شعری دارد که از آن این نظر استفاده میگردد:
حَوَتنا شرورٌ لا صَلاحَ لِمِثْلِها فَاِنْ شَذَّ مِنّا صالِحٌ فَهُوَ نادِرٌ3 یعنی طبیعت و سرشت ما را شر و بدکاری فرا گرفته و اساسا قابل اصلاح نیست و اگر فردی از ما صالح و شایسته باشد، خیلی کم است.
به هرحال کار اخلاقی کاری است که از وجدان الهام گرفته باشد پس با کار طبیعی فرق دارد زیرا کار طبیعی کاری است که به وجدان مربوط نیست، با طبیعت ارتباط دارد مثل غذا خوردن و آب نوشیدن ولی کار اخلاقی با طبیعت انسان ارتباط ندارد، بلکه با وجدان ارتباط دارد و با فرمانی که از ضمیر انسانی سرچشمه میگیرد، در رابطه است.
حال ممکن است سؤال شود از کجا دانسته میشود که کار اخلاقی از وجدان الهام گرفته است؟
در پاسخ آن میگوئیم که ما آیات و سورههای قرآن، کتاب وحی آسمانی را بررسی و مورد مطالعه قرار میدهیم در سه مورد از این آیات از وجدان اخلاقی به نحو لطیف و ظریف تعبیر آورده شده و در هر موردی به لفظی خاصّ:
1 – در سوره «شمس» آیه 7 : «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوّیها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْویها»یعنی: «قسم به جان آدمی و آن کس که آن را (آفریده) و منظم ساخته سپس فجور و تقوا(شر و خیرش) را به او الهام کرده است».
2 – در سوره بلد آیه 9: «أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ وَ لِسانا وَ شَفَتَیْنِ وَ هَدَیْناهُ النَّجْدَیْنِ» یعنی:«آیا برای انسان دو چشم قرار ندادیم؟ و یک زبان دو لب؟ و او را به راه خیر و شر هدایت کردیم…».
3 – در سوره قیامت به لفظ : «نفس لوّامه» «وَلا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوّامَهِ..»و سوگند به نفس لوامه و وجدان بیدار و ملامت گر(که رستاخیز حق است).
و در قرآن در چند مورد از نیروئی که در برابر وجدان اخلاقی قرار دارد یاد و به الفاظ مختلف تعبیر آورده است از قبیل:
«نفس امّاره»: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّی»4 یعنی:«حضرت یوسف صریحا اعلام میکند که من هرگز خودم را تبرئه نمیکنم که نفس سرکش بسیار به بدیها امر میکند مگر آنچه که پروردگارم رحم کند».
و نیز به لفظ «هوی»5 «وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهیَ النَّفْسَ عَنِ الهَوی فَاِنَّ الجَنَّهَ هِیَ المَأْوی»یعنی: «وآن کس که از مقام پروردگارش ترسان باشد و نفس را از هوا(وتمایلات نفسانی) باز دارد، قطعا بهشت جایگاه اوست».
و نیز به لفظ «وسواس»6 «وَ مِنْ شَرِّ الوَسْواسِ الخَنّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النّاسِ مِنَ الجِنَّهِ وَالنّاسِ» یعنی: «پناه میبرم به پروردگار از شر وسوسهگر پنهانکار که در درون سینه انسان وسوسه میکند خواه جن باشد یا از انسان».
پس قرآن در مورد این که انسانهامجهز به یک سلسله از الهامات فطری هستند، سکوت نکرده است و در روایات واحادیث معتبر نیز چهبسا این حقیقت که از قرآن استفاده میگردد، تصریح گردیده است.
از جمله هنگامی که آیه مبارکه «تَعاوَنُوا عَلیَ البِرِّ وَالتَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلیَ الإِثْمِ وَالعُدْوانِ» یعنی: «یکدیگر را بر نیکی و پارسائی یاری دهید و همدیگر را بر گناه و دشمنی کمک ننمائید».
بر پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله نازل شد مردی به نام «وابصه» خدمت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله آمده گفت: ای رسول خدا سؤالی دارم حضرت فرمود: من بگویم سؤال تو چیست؟ گفت : بفرمائید. فرمود: آمدهای از معنای برّ و تقوا و هم از معنای إثم و عدوان سؤال کنی. گفت: آری میخواهم معانی اینها را بدانم. در متن روایت اینگونه وارد است که پیامبر انگشتان خود را بر سینه وابصه زده سه مرتبه فرمود: یا وابصه «اِسْتَفْتِ قَلْبَکَ، استفت قلبک، استفت قلبک» یعنی سه مرتبه فرمود: این سؤال و استفتاء را از قلب خود بکن یعنی خدا این شناخت را به صورت الهام به قلب هر بشری قرار داده است.
مرحوم شهید استاد مطهری در کتاب فلسفه اخلاق از مرحوم فیض کاشانی از محجّهالبیضاء ج1، ص 58 این روایت را نقل میکند و سپس مینویسد: مولوی در کتاب مثنوی نیز این روایت را به صورت اشعار زیبائی سروده است و اول این اشعار این است:
گفت پیغمبر که استفتئوا القلوب
برای مطالعه این اشعار به کتاب مثنوی مولوی مراجعه نمائید.
چنان که خوانندگان با توجه به آیات بالا و مضون روایات به آسانی میدانند که در باطن انسانها نیروئی است که برخی از افعال را خوب میداند و برخی را بد و به خوبها فرمان میدهد و از بدیها نهی میکند و نظیر آیات بالا این آیه است:
«وَ أَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الخَیْراتِ»7یعنی:«وانجام کارهای نیک و…را بر انبیاء وحی کردیم».
در تفسیر المیزان مرحوم استاد علامه طباطبائی قدسسره در این باب استنباط خیلی لطیف و ظرفی دارد میفرماید:
«خداوند نفرمود:«و اوحینا الیهم أَنِ افْعَلُوا الخیرات» و فرمود: «و أوحینا الیهم فِعْلَ الخیرات» زیرا اصل خیرات مثل بذرهائی در باطن انسانها و کمون ذات آنها آفریده شده است و خدا انجام آنها را وحی کرده است8.پس به نظر قرآن انسان مجهز به یک سلسله از الهامات فطری است.
آیا وجدان اخلاقی امری فطری است یا نه؟
در این مسأله دو نظر مختلف وجود دارد:
نظر اول – گروهی از دانشمندان، وجدان اخلاقی را غیر فطری میدانند. به نظر اینان اصولاً نیروی درّاکهای به نام وجدان اخلاقی فطری که سرچشمه اصول اخلاقی باشد وجود ندارد. آنچه موجود است و انسان خیال میکند فطری است جز ساخته تربیت و مولود محیط چیز دیگری نیست. از جمله معتقدین به این نظر «جان لاک» انگلیسی متوفای 1704میلادی است او میگوید:
«بعضی از خواهشها و آرزوها فطری است مانند آرزوی خوشی، بیزاری از رنج اما اینها طبایع است نه حقائق و اصول اخلاقی یعنی حسن و قبح در میان مردم عمومیت ندارد و بسا موردی در نزد قومی زشت است و در نزد قوم دیگر زیبا -بعضی خیرها در یک دیانت ممنوع و حرام و در دیانت دیگر جایز و مباح، بعضی از اقوام وحشی را میبینیم که آدم میخورند واین کار را نه بر سبیل اتفاق و از روی هوای نفس یا اضطرار بلکه آن را امری جایز و مستحسن میدانند پس با وجود این اختلاف چگونه میتوان این اصول را فطری دانست؟ چه بسا عقائد واصول در اذهان راسخ است که در طول زمان و انس و عادت پیدا شده است و چه بسا آنها را اموری فطری، پنداشتهاند و دلیل آن این است که چون دیدهاند بعضی از احکام و قضایا مورد تصدیق همه کس است و نیز به عقل خود رجوع کرده، آنها را درست یافته و محل تردید ندانستهاند چنین پنداشتهاند که از روزی که به دنیا آمدهاند آن حقائق را میدانسته و تصدیق داشتهاند پس به دنبال کشف مبدأ و منشأ آنها برنیامدهاند بعضی را تنبلی فکر مانع شده و بعضی را خودپسندی بشری بر آن داشته که بگویند این حقائق را خدا در وجود انسان سرشته است و طبیعی و فطری او میباشد چه بسا چیزها است که دل به آنها گواهی میدهد و وجدان حکم میکند ولی سبب حقیقی آن انس و عادت است و اگر غیر از این بود، یعنی حسن و قبح کارها به فطرت معلوم بود دیگر به تعلیم و تربیت اخلاقی نیاز نبود»9.
یکی دیگر از دانشمندان که این نظر را پذیرفته است، «زیگموند فُروید» اطریشی است به نظر وی وجدان اخلاقی جز دهنه اجتماعی چیز دیگری نیست!!، وجدان اخلاقی نماینده یک عمل ذاتی و عمیق روح بشری نیست، بلکه درونبینی ساده منهیات اجتماعی میباشد به نظر «فروید» نه درتاریخ بشریت و نه د رتاریخ فرد، تصورات ابتدائی خوب و بد وجود ندارد این تصورات منحصرا از خارج یعنی از محیط اجتماعی منشعب میشوند»10.
نظر دوم عقیده گروهی دیگر از دانشمندان است، اینان معتقدند که وجدان اخلاقی امری فطری و جزء سرشت آدمی است که انسان همراه آن از مادر متولد میشود از جمله این دانشمندان: «ژان ژاک روسو» فرانسوی متوفای 1778 میلادی است.
از جمله سخنان او این است که در اعماق همه ارواح انسانی یک اصل عدالت و تقوی یافت میشود که ما علیرغم قوانین و عادات، اعمال خود و دیگران را از روی آن قضاوت مینمائیم و خوب و بد را معلوم میکنیم و این اصل همان است که من آن را «وجدان» مینامم آیا جائی و مملکتی یافت میشود که در آن پای بندی به ایمان، و عقیده حفظ قول، ترحم، خیرخواهی و حفظ از خیانت قابل احترام نباشد؟ آدم خوب، منفور و آدم بد محترم باشد؟ و ایشان از وجدان به این عبارات تعبیر آورده است:
ای وجدان ای غریزه ملکوتی ای صدای جاویدان آسمانی ای راهنمای مطمئن این موجودات نادان و کمعقل، توئی که عاقل و آزادهستی، ای آن که نیکی و بدی را بدون خطا قضاوت میکنی، توئی که انسان را به خدا نزدیک میکنی تو هستی که طبیعت او را نیکو میگردانی و اعمال او را با قوانین اخلاقی وفق میدهی و اگر تو نبودی من در خودم چنین چیزی حس نمیکردم که مرا فوق بهائم قرار دهد تنها امتیازی که بر آنها داشتم این بود که به وسیله فهم نامرتب و عقل نامنظّم خود گمراه شوم و از خطائی به خطای دیگر بیفتم!»
داوری بین دو نظر بالا
حال این سؤال مطرح است که از این دو نظر کدام صحیح بوده و مطابق واقع میباشد؟ پاسخ این است که نظر دوم صحیح است و وجدان اخلاقی امری فطری بوده، و به طور طبیعی در همه انسانها وجود دارد ولی همانند سایر ملکات نفسانی آسیبپذیر و قابل تغییر است و بدین جهت قابل اعتماد نمیباشد.
مطالعات در زمینه جانوران زنده ثابت کرده است که اموری، جزء فطرت و سرشت موجود زنده است و لکن ممکن است در اثر چگونگی و طرز تعلیم و تربیت از وضع طبیعیاش خارج و به صورت دیگری درآید چنان که گفتهاند که اگر غاز یا اردک را پس از بیرون آمدن از تخم برای چند ماه از آب دور نگاه دارند خود به خود میل غریزی خود را که نسبت به آب دارد، فراموش میکند تا آنجا که حتی اگر آن را نزدیک آب ببرند از آن میترسد و داخل آن نمیشود ملکات فطری و خصایص طبیعی انسان از جمله وجدان اخلاقی عینا همین وضع را دارد و وجدان اخلاقی اگر در شرائط و محیطهای مناسب مورد تربیت و پرورش قرار بگیرد رشد میکند و اگر در شرائط و محیطهای نامناسب و مورد اهمال و عصیان واقع شود، ضعیف میشود و از بین میرود.
وجدان اخلاقی درست مانند استعداد شعر گفتن است هر فردی کم و بیش استعداد دارد شعر بگوید البته این مشروط است به این که شخص آن را بخواهد و به آن مبادرت و ممارست نماید.
درباره داروین دانشمند معروف انگلیسی مینویسند که وی در کودکی استعداد شعر گفتن خوبی داشت و اشعار نسبتا خوبی میسرود اما پس از چندی آن را کنار گذاشت و دیگر به دنبال آن نرفت و در اثر همین اهمال کاری بعدها این استعداد را از دست داد و دیگر نمیتوانست شعر بگوید.
وجدان اخلاقی نیز همین طور است انسان وقتی دارای وجدان اخلاقی پاک و سالم خواهد بود که از همان اول به دستورات آن توجه نماید و برخلاف فرامین آن رفتار نکند و گرنه بعد از مدتی آن را از دست خواهد داد و عملاً شخص بیوجدان خواهد شد11.
و گاهی نیز در اثر برخی از پیشآمدهای جسمی و روحی ممکن است نیروهای باطنی از قبیل وجدان اخلاقی و غیر آن نیز ضعیف و یا به کلی از بین برود.
روانشناس معروف فرانسوی اواخر قرن نوزده به نام «ریبو» حالت شخصی را حکایت میکند که ضربه شدیدی به مغزش وارد آمد و دچار مریضی اخلاقی شده بود وی پس از عمل چراحی و بهبود یافتن مرض اخلاقیاش نیز مرتفع گردید12.
پی نوشت :
1) مقدمهای بر علم اخلاق، ص 123.
12) علم اخلاق، دکتر سیاستی.
10) کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 1، ص 334.
11) الاخلاق تألیف احمد امین مصری، ص 82.
2) فلسفه اخلاق، تألیف شهید استاد مطهری، ص 53 – مقدمهای بر علم، تألیف علی کیا، ص 124 و 125.
3) عقائد فلسفی ابوالعلاء معرّی، تألیف عمر فروخ ترجمه حسین خدیو جم.
4) سوره یوسف، آیه 52.
5) سوره نازعات، آیه 40.
6) سوره ناس، آیه 4.
7) سوره انبیاء7 آیه 73.
8) فلسفه اخلاق مرحوم مطهری، ص 55.
9) سیر حکمت در اروپا، ج2، ص 77 ( 78.
منبع:نشریه درسهایی از مکتب اسلام ،شماره 441