طرفداران حق و حقیقت در همیشهٔ تاریخ بسیار کمتر بودند از طرفداران باطل. آنهم به خاطر زرقوبرقی است که باطل دارد و بههیچوجه قابلمقایسه نیست با حقی که ساده است و بیآلایش. البته تمامی طرفداران باطل، فریب ظواهر و زرقوبرقش را نمیخورند، بلکه عدهای آگاهانه طرفدارش میشوند تا از سادهلوحی اهل باطل، سوءاستفاده کنند.
یکی از امور باطل و البته رایج، خرافات است! خرافاتی که طرفداران بسیار زیادی دارد و عدهای که منافعشان در گرو تأیید و ترویج خرافات است، با تمام توان در فراگیرشدنش تلاش میکنند. بسیاری از کشورهای استعمارگر با همین ابزار کشورهای ضعیف را مدیریت کردند که یک نمونه معروف و مشهورِ آن، قضیه سید جیکاک بود! جاسوسی که از طرف انگلیس در برخی مناطق ایران فعالیت کرد و با ترویج خرافات، بهقدری در میان مردم نفوذ پیدا کرد که تمامی دستوراتش با تمامی جزییات، اجرا و عملی میشد. این شخص بسیاری از حرکتهای منطقهای و ملی را که مغایر با منافع انگلیس بود، بیاثر کرد و نقشههایی را مدیریت کرد که شاید هرگز از طریق نظامی، اجرایشان ممکن نبود و با سوءاستفاده از سادگی مردم، آنها را همراه و حتی مرید خود کرده بود.[1]
البته خرافهپرستی هنوز هم رواج دارد و چه بسیارند کسانی که با ادعاهای دروغینی که با فکرهای عوامانهٔ مردم سازگار است، آنها را به کارهایی دعوت میکنند که اشتباه است و اگر تمامی این رفتارهای ناپسند ریشهیابی شود، به جایی نمیرسد جز شیطان که محور هر شرارت است و دشمن قسم خوردهٔ انسانها برای گمراهی آنان از صراط مستقیم پرستش خدای متعال.
از دورههای اوج رواج خرافات، عصر جاهلیت پیش از اسلام بود. یکی از آیینهای جاهلی در آن دوران، بیارزش قلمداد کردن زنان بود. در عصر جاهلیت کسی برای دختران و زنان هیچ حقی قائل نبود. ارث نبردن دختران جزء مسلمات دوران جاهلیت بود چراکه در آن زمان دختران حتی حق زندگی هم نداشتند و در بدو تولد زندهبهگور میشدند چه برسد به اینکه همردیف پسران شوند و دارای سهمی در ارثومیراث؛ اما طلوع خورشید اسلام تاریکی محض دوران جهالت را پایان داد و پس از آن، زنان به جایگاه واقعیشان رسیدند.
در قضیه غصب فدک، پیش از آنکه دشمنان آیینهای جاهلی را دستاویز ادعای باطلشان قرار دهند، حضرت زهرا (س) در خطبه فدکیه با اشاره به پایان یافتن دوران جاهلی، این توطئه را خنثی نمود.
خطبه فدکیه:
وَ أَنْتُمُ الْآنَ تَزْعُمُونَ أَنْ لَا إِرْثَ لَنَا «أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»[2] أَ فَلَا تَعْلَمُونَ؟ بَلَى قَدْ تَجَلَّى لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَهِ أَنِّی ابْنَتُهُ أَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَ أُغْلَبُ عَلَى إِرْثِی؛[3]
و شما اکنون گمان میبرید که برای ما ارثی نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید و برای اهل یقین چه حکمی بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمیدانید، درحالیکه برای شما همانند آفتاب درخشان روشن است که من دختر او هستم؟ ای مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند؟
پینوشت:
[1] حسنزاده، احمد، مستر جیکاک، ص 24.
[2] سوره مائده، آیه 50.
[3] طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج 1، ص: 102.