نویسندگان: دکتر محمدجواد سلمانپور (1)، حمیدرضا ایمانی فر (2)
چکیده
مرگ به عنوان بزرگ ترین حادثه ی زندگی، مفهومی پیچیده دارد و می تواند با درد و رنج زیادی همراه باشد. قرآن مجید و روان شناسی بر عظمت مرگ و اهمّیّت تمایل انسان به جاودانگی و ترس از مرگ تأکید می کنند و توافق دارند که نوع واکنش های هیجانی افراد در مواجهه با مرگ و پذیرش آن، بستگی کامل به اعمال، رفتار، افکار، ساختار شخصیتی و توان مقابله ای او با مسائل و مشکلات گذشته در طول حیات دارد.
روان شناسی با کاهش سطح هوشیاری، افزایش حواس پرتی و تکنیک های شناختی ــ
رفتاری و مراقبت های تسکینی موقتی، تلاش می کند یک مرگ خوب، بدون رنج، درد و فشار را ایجاد نماید. اما قرآن کریم، کاهش این رنج و درد را در مقایسه با عظمت جهان آخرت از درجه ی چندم اهمیّت ــ اگر نگوییم بسیار ناچیز و بی اهمّیت برخوردار می داند. هدف اصلی کار با بیماران در حال مرگ، آماده کردن آن ها برای سفر آخرت است که یکی از نتایج این آماده شدن، کاهش درد و رنج فرد در حال مرگ است که منظور روان شناسان معاصر را نیز تأمین خواهد کرد.
1.مقدّمه
انسان به جاودانگی تمایل دارد و در این راه تلاش بسیار می کند، لذا از نابودی و نیستی می ترسد. تلاش برای کشف اکسیر جوانی، مبارزه با بیماری های مهلک و نهایتاً مومیایی کردن به امید بازگشت، از نشانه های ترس از نیستی و تمایل به جاودانگی است. کارسازترین حیله ی شیطان برای فریب حضرت آدم نیز خلود و جاودانگی بود (طه، 120) و با وعده ی خلود آنان را به عصیان کشاند (اعراف، 27).
از نظر روان شناسان، تمایل انسان به جاودانگی، فرد در حال مرگ را دچار آسیب های زیادی می کند. ترس از مرگ همراه با نشانگان جسمی و فیزیکی و نگرانی های روانشناختی، طی مراحل مرگ می باشد. زیرا مرگ، روبرو شدن با بزرگ ترین مشکل و حادثه ی زندگی و پذیرش اجباری آن است (کوبلر راس (3)، به نقل از وینگز (4) و همکاران، 31).
این تحقیق به مقایسه ی مرگ و شهادت از دیدگاه روان شناسان معاصر و قرآن کریم پرداخته است. ابتدا دیدگاه روان شناسی و قرآن کریم مورد بررسی قرار گرفته سپس به مقایسه و بررسی این دو دیدگاه پرداخته شده است. برای این منظور، کلمات متعدّدی در قرآن کریم مانند مرگ، حیات، شهادت، رزق و حساب مورد بررسی قرار گرفت و به کمک آن ها ویژگی های مرگ و افراد در حال مرگ از دیدگاه قرآن به دست آمد.
2.مبانی نظری بحث
2ــ1.مرگ از دیدگاه روان شناسی
مرگ، توقف کامل و بی بازگشت اعمال حیات است (پورجواهری، 120). بیماران درمان ناپذیری که در آستانه ی مرگ قرار دارند، همزمان دو نوع درد را تجربه می کنند: درد اول، ماهیتی جسمانی (5) و درد دوم ماهیتی روانشناختی (6) دارد. اولی را به اختصار درد (7) و دومی را رنج (8) می نامند. امروزه، دانش پزشکی در مواجهه با کاهش درد جسمانی این نوع بیماران به پیشرفت های زیادی نائل آمده است، اما متأسفانه نوع مواجهه با رنج روانشناختی این قبیل بیماران، به دلیل ماهیت پیچیده ی آن هنوز در هاله ای از ابهام قرار دارد. رنج
روانشناختی بیماران درمان ناپذیر در آستانه ی مرگ، ریشه در دو رنج وجودی دارد، یکی رنج احساس تنهایی و دیگری رنج احساس بی معنایی زندگی. (کشفی، 37)
بلسکی، (9) ترس از مرگ را افکار، ترس ها و هیجانات مرتبط به واقعه ی پایانی زندگی و فراتر از حالت طبیعی می داند. هارمون جونز، (10) نیز آن را ترس آگاهانه و ناآگاهانه از مرگ یا مردن می داند. اضطراب مرگ، مفهومی پیچیده است که به سادگی قابل توضیح نیست و به طور کلی مشتمل بر مفاهیم ترس از مرگ خود و دیگران است. (جیر، فصل 14) (11)
2ــ1ــ1.مراحل مرگ
تئوری های مختلفی در مورد مرگ و مراحل آن از لحاظ هیجاناتی که بر فرد در حال مرگ وارد می شود، ارائه شده است که مهم ترین آن ها ارائه می شود.
2ــ1ــ1ــ1.مراحل مرگ از دیدگاه کوبلر راس
کوبلر راس در مصاحبه با بیماران رو به مرگ، یک توالی منظم و مشترکی از پاسخ های هیجانی را در بین آن ها مشاهده کرد و معتقد شد که این تجربیات هیجانی جهانی می باشد و شامل پنج مرحله است که فرد در حال مرگ، به ترتیب از آن مراحل می گذرد که شامل: الف)انکار و انزوا (12) ب)خشم (13) ج)معامله و چانه زدن (14) د)افسردگی (15) ه)پذیرش (16) می باشد. البته کوبلر راس یک پاسخ هیجانی ششمی را نیز در بیماران رو به مرگ تشخیص داد که در تمام پنج مرحله مردن، ظهور و وجود دارد و آن پاسخ هیجانی «امید» است. کوبلر راس معتقد است: «ضروری است که امید برای بیماران رو به مرگ به هر صورت و شکل حفظ شود، حتی اگر این امید به شکل خیال پردازی ها و تصورات یک مرگ با عظمت باشد، یعنی بیمار امید داشته باشد یا به او امید داده شود که یک مرگ با عظمت دارد و بعد از مرگ از او با عظمت و بزرگی یاد می کنند». (کاتر (17)، 15). کوبلر راس، تأکید زیادی بر حساس کردن
جامعه در برآورده کردن نیازهای هیجانی شخص در حال مرگ و مراقبت پزشکی داشت. اما محققان بعد از او اشکالات اساسی را در مراحل پنج گانه ی پاسخ های هیجانی بیماران رو به مرگ تشخیص دادند. (کر، 83 ــ 69) (18). سه مورد از مهم ترین اشکالات وارده بر نظریّه کوبلر راس عبارتند از، اولاً: استفاده ی کوبلر راس از کلمه ی مرحله نامناسب می باشد؛ زیرا به عقیده ی محققان دیگر، فرآیند مردن به آسانی در سیستم مراحل قرار نمی گیرد. ثانیاً کوبلر راس، نوع بیماری را که تأثیرات متفاوتی بر هیجانات فرد در حال مرگ می گذارد نادیده گرفته است و سوماً: تفاوت های فردی زیادی در پاسخ های هیجانی افراد دیده می شود. در مجموع، تجربیات بیمار در حال مردن بسیار پیچیده تر از پنج مرحله ی مطرح شده توسط کوبلر راس است. همچنان که شنیدمن (19) تأکید می نماید، احتمالاً تعامل پیچیده ای از هیجانات و تفکرات نوسان دار پذیرش و انکار مرگ که دائماً به یکی از طرفین پذیرش و انکار، میل می نماید وجود دارد. اما برای فهم اینکه کدام یک از جریان پذیرش یا انکار، هیجان مسلط بر بیمار رو به مرگ خواهد شد، بستگی به شخصیت قبلی فرد در زندگی، سبک های مقابله ای او در مقابل با وحشت و مشکلات، شرایط فردی و محیطی و گذشت زمان دارد. (سیگلمن (20)، 74)
2ــ1ــ1ــ2.مدل سه مرحله ی فرآیند مرگ بکمن (21)
بکمن مدلی سه مرحله ای را از فرآیند مردن پیشنهاد کرده است. بکمن معتقد است؛ زمانی که افراد با تهدید مرگ قریب الوقوع روبرو می شوند، با توجه به ویژگی های شخصیتی شان و روشی که در گذشته با مشکلات روبرو می شدند و مقابله می کردند، واکنش نشان می دهند. از این رو، بیماران در حال مرگ فرآیند مرگ، را در مراحل قابل تشخیص و مجزا نشان نمی دهند. بنابراین، هیجانات بیمار را باید با ساختار شخصیتی و توان مقابله ای گذشته ی فرد بیمار مورد بررسی قرار داد. کلمن، معتقد است چنین هیجاناتی به طور همزمان اتفاق می افتد، نه به صورت متوالی و منظم. همچنین هیجانات دیگری مثل ترس از مرگ، گناه، امید و ناامیدی و شوخ طبعی در هنگام مرگ رخ می دهد که در مدل کوبلر راس نادیده گرفته شده است.
بکمن دو اصل اساسی را برای مدل سه مرحله ای خود بیان می کند. اصل اول: مجموع هیجانات و پاسخ های داده شده ی شخص در حال مرگ، ویژگی های شخصیتی او را به نمایش می گذارند که به شکل فرآیند و مراحل مرگ نیستند و اصل دوم: طی فرآیند مردن، پیشرفت فرد در طی کردن فرآیند مرگ، بستگی به تمیز هیجانات قابل حل و غیر قابل حل دارد.
بکمن با در نظر گرفتن این دو اصل، سه مرحله ی اولیه، حاد و نهایی را در موقعیت های بالینی مشخص می نماید. یازده هیجان را در مرحله ی اولیّه قرار می دهد که با حل این هیجانات ــ با کمک یا بدون کمک دیگران ــ فرد در حال مرگ، وارد مرحله ی حاد می شود. البته ممکن است برای فردی، مرحله ی حاد رخ ندهد و ایجاد نشود و در همان مرحله ی اولیّه باقی بماند. در چنین صورتی، بکمن پیشنهاد می کند که متخصصان با چنین فردی ارتباط درمانی ایجاد کنند. در مرحله ی نهایی، هیجانات کمتر بیمار با پذیرش مرگ آشکار می شود. هر چند که ممکن است پذیرش مرگ به صورت قطعی رخ ندهد.
2ــ1ــ1ــ3.تئوری بافت آگاهی (22)
گلاسر و استراس با رویکردی جامعه شناختی به تجزیه و تحلیل بافت آگاهی افراد در حال مرگ در موقعیت های بیمارستانی پرداختند. این دو محقق چهار بافت آگاهی را بین کارمندان و بیماران تشخیص دادند که شامل آگاهی محدود، آگاهی تردید، تظاهر متقابل و آگاهی گشوده می باشد که مرکز توجه این دیدگاه، تعامل و میزان آگاهی از مرگ و پذیرش آن در بین کارکنان بیمارستان و بیمار در حال مرگ بود.
2ــ1ــ1ــ4.تئوری دامنه ی مرگ و زندگی
پتیسن (23) مدلی را برای فهم بهتر مرگ پیشنهاد کرد. او معتقد بود که همه ی انسان ها یک خط سیر بر اساس تجربیات و اعمالشان برای زندگی خود تصوّر می کنند. اما وقتی که یک بحران مثل بحران آگاهی از مرگ خود رخ می دهد، این خط سیر نیز تغییر می کند. بحران
آگاهی از مرگ، از سه مرحله بحران حاد (24)، مزمن (25) و پایان (26) عبور می کند.
همچنین نظریّه های دیگری نیز در مورد مواجه شدن با مرگ و پذیرش آن همانند رویکرد مبتنی بر تکلیف برای مقابله با مردن (27) (کر (28)، 6) و تئوری آمادگی برای مرگ (کپ (29)، 390 ــ 382) ارائه شده است که به جهت اختصار از ارائه ی آن ها چشم پوشی می شود.
2ــ2.روش های مراقبت از بیماران در حال مرگ
تئوری مدیریت وحشت (30) بیان می دارد که انسان توانایی مبارزه برای مقابله با وحشت و پذیرش و قبول مرگ را دارد (آرنت (31) و همکاران، به نقل از پورسلو (32)). مهارت های مقابله ای با ترس و رنج کمتر، برای طی کردن مراحل مرگ، به خود فرد و منابع محیطی او بستگی دارد. درمانگران می توانند با دستکاری و مداخله در محیط در بهبود کیفیت مرگ کمک کننده باشند (لازاروس (33) و همکاران، به نقل از وینگز و همکاران). کیفیت مرگ بستگی به هزینه های درمانی قابل پرداخت توسط بیمار رو به مرگ، کیفیت و کمیت ارتباط با گروه درمانی، کنترل میزان درد، رژیم غذایی، یبوست و همچنین بستگی به آماده کردن بیمار برای گذراندن مراحل مرگ دارد. بیماران رو به مرگ، نیازمند مراقبت و افزایش گفت و گو و تعامل با خویشاوندان نزدیک خود هستند. همچنین نیازمند هستند که ارتباط خود را با گروه درمانی افزایش دهند تا گروه درمانی به طور مؤثرتری در مدیریت درد و انسانی تر کردن مراقبت بیمار رو به مرگ موفق باشند. (ونیگز و همکاران، 31) همینطور کیفیت مردن بستگی به عوامل روحی و اجتماعی و کیفیت مراقبت از بیمار دارد (پاتریک (34) و همکاران، 726 ــ 717). به طور کلی، مدیریت بیماری های
تهدید کننده که بیماران رو به مرگ و خانواده هایشان با آن روبرو هستند، شامل: ارزیابی کامل، درمان درد و مشکلات فیزیکی دیگر، مراقبت های روانشناختی و روحی با توجه به شرایط موجود و مدیریت
ترس از مرگ شامل: حمایت های اجتماعی، هیجانی و روحی با درمان های دارویی و روان شناختی می باشد. البته استدلالاتی که برای تسکین ترس از مرگ و رنج روانشناختی حاصل از نبودن بعد از حیات و بدبختی موجود که برای بیماران رو به مرگ آورده می شود، با یکدیگر تضاد داشته و برای فرد در حال مرگ غیرقابل باور هستند و از قطعیت لازم برخوردار نمی باشند. از این رو انجام تحقیقات تجربی بیشتر و رشد ایده ها و تفکرات مورد نیاز برای آرامش بیماران رو به مرگ الزامی می باشد. همچنین تجهیز متخصصان سلامت به این ایده ها و اندیشیدن و تعامل با این ایده ها به صورت عملی مورد نیاز است (بتوو (35) و همکاران، 116). مردن فرآیندی بسیار پرمعنی در زندگی است، اعضای خانواده و مراقبان بیماران در حال مرگ، باید لحظات آرامش بخشی را برای تکمیل زندگی او فراهم کنند. مراقبت تسکینی موقتی (36) شامل مراقبت های روانی، اجتماعی و روحی با توجه به فرهنگ، اخلاق و قوانین آن جامعه می باشد. مرگ خوب یعنی مردن بدون درد (37) و رنج و فشار که اشخاص مورد علاقه ی بیمار، او را در یک محیط عاطفی گرم احاطه کرده باشند و افکار بیمار در آرامش باشد و از زندگی باقیمانده اش لذت ببرد. راه حل دیگر برای طی نکردن مراحل مرگ و نبود درد و رنج حاصل از آن، این است که بیمار یک مرگ ناگهانی را تجربه کند، مثلاً بر اثر یک تصادف و حادثه بمیرد و مشکلات فرد در حال مرگ را نداشته باشد. (اسرگراجنگ (38) و همکاران، 13)
کوبلر راس خشم را به عنوان بخش جدایی ناپذیر فرآیند مردن به حساب آورد. به این معنا که در موقعیت درمانی، همه ی انواع ارتباطات برای بیمار در حال مرگ، تیره و خسته کننده به نظر می رسد. در این زمان، پزشکان و متخصصان سلامت می توانند برای کاهش خشم بیماران رو به مرگ از ده قانون استفاده نمایند که نتیجه ی آن عبارت خواهد بود از کاهش درد و رنج بیمار، تا او تجربیات مثبتی از اتمام زندگیش داشته باشد و بتواند پاسخ های نرمال و بهنجاری به پدیده ی مرگ بدهد.
(هاستون (39)، 8 ــ 5)، ده قانون برای مهار خشم بیماران در حال مرگ پیشنهاد می کند: 1.با بیمار تعامل داشته باشید، اما گرفتار و دربند و اسیر او نشوید. 2.نوع ارتباطتان با بیمار،
از نوع ارتباط بزرگسال با بزرگسال دیگر باشد. 3.پرخاشگری بیمار را شخصی سازی نکنید و به خود نسبت ندهید. 4.رویکرد بیمار محور (40) داشته باشید. 5.پرخاشگری بیمار را یک مکانیسم دفاعی مقابله ای توسط او بدانید. 6.از ایجاد چیزهای با ارزش توسط بیمار برای خودش حمایت کنید. 7.مراحل معامله، افسردگی و فقدان ــ از مراحل مرگ کوبلر راس ــ را در بیمار کشف کنید. 8.به بیمار پیشنهاداتی بدهید و پیشنهادات و نظرات بیمار را قبول کنید. 9.سیستم خانوادگی بیمار را بررسی نمایید. 10.به دنبال نکات مثبت و کم کردن نکات منفی بیمار و زندگی خانوادگی او باشید.
پی نوشت ها :
1.دانشیار گروه معارف اسلامی دانشگاه شیراز
نشانی الکترونیکی: msalman@rose.shirazu.ac.ir
2.عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور لامرد فارس
نشانی الکترونیکی: imainfar@gmail.com
*تاریخ دریافت مقاله: 1389/8/12
*تاریخ پذیرش مقاله: 1389/9/30
3. K bler-Rose
4.Venegas
5.Physical pain
6.Psychological pain
7.Pain
8.Suffering
9.Belskey
10.Harmon-jones
11.Gire
12.Denial and isolation
13.Anger
14.Bargaining
15.Depression
16.Acceptance
17.Cutter
18.Corr
19.Shneidman
20.Sigelman
21.Buckman
22.The context of awareness theory
23.Pattison
24.Acute
25.Chronic
26.Terminal
27.Task-based approach to coping with dying
28.Corr
29.Copp
30.Terror management theory(TMT)
31.Arndt
32.Purslow
33.Lazarus
34.Patrick
35.Buetow
36.Palliative care
37.Dying without pain
38.Srikrajang
39.Houston
40.Center Patient-
منبع: نشریه علوم و معارف قرآن کریم، شماره 8.