برای اینکه بدانید اصل این عمل چه اندازه از نظر اسلام مذموم است به این حدیث از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم توجه کنید:
«ان الرجل لیتکلم بکلمه فیضحک بها جلساؤه یهوی بها أبعد من الثریا» (1)
گاهی انسان سخنی می گوید تا هم محفلان خود را بخنداند، ولی همان سخن، او را از [از نظر هلاکت و بدبختی] به دورتر از ثریا ساقط می کند.
برای اینکه معلوم شود چگونه شوخی، پرده ها را می درد و مردم را نسبت به یکدیگر گستاخ و بی شرم می سازد، چند روایت ذکر می شود:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«کثره المزاح تذهب بماء الوجه» (2)
شوخی زیاد آبرو را می برد.
امام عسکری علیه السلام فرموده است:
«لا تمار فیذهب بهاؤک و لا تمازح فیجترأ علیک» (3)
جدال نکن که شخصیتت می رود و شوخی نکن که بر تو گستاخ می شوند.
حمران بن اعین گوید: خدمت امام باقر علیه السلام شرفیاب شدم و عرض کردم: به من وصیتی بفرما. امام فرموده است:
«أوصیک بتقوی الله و ایاک والمزاح فانه یذهب هیبه الرجل و ماء وجهه» (4)
تو را به پرهیزکاری سفارش می کنم، و دیگر آنکه مبادا شوخی کنی که شوخی هیبت و آبروی مرد را می برد.
علی علیه السلام فرموده است:
«لا تمازحن صدیقا فیعادیک و لا عدوا فیؤذیک» (5)
با دوست شوخی نکن که دشمنت می شود و با دشمن شوخی نکن که تو را می آزارد.
در حدیث دیگری می فرماید:
«من کثر مزاحه لم یخل من حقد علیه او استخفاف به» (6)
کسی که زیاد شوخی کند به کینه ی اشخاص یا استخفاف و خوار کردن آنان دچار می گردد.
همچنین در وصیتی که امیرالمؤمنین علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام کرده است می فرماید:
«المزاح تورث الضغائن»(7)
شوخی کردن کینه ها ایجاد می کند.
در این زمینه سخنان فراوانی از رهبران بزرگوار ما رسیده است و با بیانهای مختلف این نکته را تذکر داده اند که شوخی و مزاح با ایجاد دشمنی و کینه میان افراد موجب دریده شدن پرده های اجتماعی گشته، مردم را نسبت به یکدیگر گستاخ و بی شرم می سازد. به این دلیل که اغلب افراد در برابر شوخی دیگران تاب تحمل ندارند تا آن را نادیده گرفته و از آن بگذرند؛ در نتیجه به فکر عکس العمل می افتند و آن وقت است که به کینه ها و عداوتها و بالأخره زد و خوردها منجر می شود. بلی، در احوالات بزرگان دین این گونه بزرگواری ها به چشم می خورد که در برابر شوخی و مزاح دیگران با بزرگواری از آنها اغماض می فرمودند.
امام چهارم علیه السلام و دلقک مردم مدینه
شیخ صدوق رحمه الله از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: در مدینه مردی بطال و [دلقک] بود که مردم را می خندانید و می گفت: این مرد (علی بن حسین علیهماالسلام) مرا درمانده و عاجز کرده است و تاکنون نتوانسته ام او را به خنده بیندازم.
روزی آن حضرت با دو تن از غلامانش می گذشت، مرد بطال آمد و ردای آن حضرت را از روی شوخی از دوشش کشید و برفت. امام علیه السلام هیچ توجهی به او نفرمود. مردم رفتند و ردای آن حضرت را از آن مرد گرفته و آوردند و بر دوش مبارکش انداختند. امام علیه السلام پرسید: این مرد که بود؟
گفتند: مردی است که مردم مدینه را می خنداند.
حضرت فرمود: به او بگویید:
«ان الله یوما یخسر فیه المبطلون» (8)
خدای را روزی است که ابطالگران در آن روز زیان کنند. (9)
با این حال، این عمل آن قدر زننده و زشت است که گاهی خشم مردان الهی را نیز برانگیخته است و آنان سزای عمل زشت مسخره کنندگان را کف دستشان گذاشته اند.
رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم و حکم بن ابی العاص
حکم بن ابی العاص (پدر مروان که فرزندانش بعدها به خلافت رسیدند) از دشمنان سرسخت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در مکه بود آن حضرت را بسیار می آزرد و به همین خاطر بود که آن حضرت او و پسرش مروان را از مدینه به طائف تبعید کرد . از جمله اذیتهای وی نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آن بود که هر گاه آن حضرت در کوچه های مکه راه می رفت حکم بن ابی العاص از پشت سر حضرتش می آمد و از روی مسخرگی راه رفتن و حرکات آن حضرت را تقلید می کرد و بدین وسیله دشمنان اسلام و مشرکان را می خندانید.
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روی خود را برگرداند و همچنان که وی مشغول تقلید رفتار آن حضرت بود به او فرمود: «کن کذلک» (همچنین باش.) از آن پس تا وقتی که مرگش فرارسید بدنش دائما در حال ارتعاش بود. (10)
تا دل مرد خدا ناید به درد
هیچ قومی را خدا رسوا نکرد
اما مردم عادی معمولا در مقابل شوخی تاب نیاورده و درصدد انتقام برمی آیند. در ابتدا اگر بتوانند پاسخ می دهند و اگر نتوانند تنفر شدیدی از آن شخص پیدا کرده و کینه اش را به دل می گیرند و به دنبال فرصتی می گردند تا انتقام بگیرند.
شوخی وزیر هارون الرشید با بهلول
روزی یکی از وزرای هارون به بهلول گفت: تو را بشارت باد که خلیفه به تو لطف فرموده و به خرس و خوک فرمانروایت ساخته است!
بهلول گفت پس مواظب باش که مبادا از فرمان من قدم بیرون نهی، چون خلیفه مرا بر شماها حاکم ساخته است!
خلیفه و اهل مجلس بخندیدند و آن وزیر منفعل گردید.
پی نوشت ها :
1- المحجه البیضاء، ج 5، ص 232 .
2- بحارالانوار، ج 76، ص 58.
3- تحف العقول، ص 486.
4- بحارالانوار، ج 76، ص 60.
5- غررالحکم، ص 826.
6- همان، ص 717.
7- کشف المحجه (ط نجف)، ص 170.
8- بحارالانوار، ج 46، ص 68.
9- همان.
10- اسدالغابه، ج 2، ص 34.
منبع: مقاله تأثیر مزاح و شوخی بی مورد