جابر بن یزید جعفى به نقل از حضرت باقرالعلوم صلوات اللّه علیه حکایت نماید:
روزى حضرت امیرالمؤ منین امام علىّ علیه السلام ، بر منبر مسجد کوفه مشغول سخنرانى و موعظه مردم بود؛ و جمعیّت بسیارى نیز در آن مجلس حضور داشت که ناگهان موجودى به صورت افعىِ بزرگى وارد مسجد شد و مردم حمله بردند تا آن را از بین ببرند.
در این هنگام امام علىّ بن ابى طالب علیه السلام خطاب به مردم کرد و فرمود: اى جماعت ! آن را به حال خود رها کنید و مانع حرکتش نشوید.
مردم افعى را آزاد گذاشتند؛ و در کمال حیرت مشاهده مى کردند که آهسته به سمت منبر حضرت حرکت کرد، هنگامى که نزدیک منبر رسید سر خود را بلند کرد و به حضرت امیر علیه السلام سلام داد.
حضرت ضمن جواب سلام ، فرمود: آرام باش تا من سخنرانى خود را تمام کنم .
وقتى امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام سخنرانى خود را به پایان رسانید خطاب به آن موجود نمود و فرمود: تو کیستى ؟ پاسخ داد: من عمرو بن عثمان هستم و پدرم نماینده و خلیفه شما در بین جنّیان بود؛ و او اکنون مرده است و مرا وصیّت کرده تا به محضر شما شرفیاب گردم و نظر شما را درباره خود و دیگر جنّیان جویا شوم ؟
حضرت فرمود: من تو را به رعایت تقواى الهى توصیه مى نمایم ، تو از طرف من جانشین پدرت و نماینده من در بین تمام جنّیان خواهى بود.
امام باقر علیه السلام افزود: پس عمرو در بین جنّیان به نمایندگى از طرف آن حضرت برگزیده شد؛ و سپس با امام علىّ علیه السلام خداحافظى کرد و رفت .
جابر گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم : آیا او نزد شما هم مى آید و از شما نیز کسب تکلیف مى کند؟ فرمود: بلى .(1)
پی نوشت:
1-اصول کافى : ج 1، ص 396، ح 6 ،هدایه الکبرى : ص 147، س 3.
منبع:چهل داستان و چهل حدیث از امام علی علیه السلام، حجه الاسلام و المسلمین عبدالله صالحی