حادثه عاشورا، یکی از مهمترین حوادث تاریخی
حادثه عاشورا جزو حوادث اثرگذار تاریخی است. کمتر حادثه ای را می توان یافت که به این اندازه مورد توجه بشریت قرار گرفته باشد. از دیرباز، مخالفان گسترش فرهنگ عاشورا درصدد کنترل شعاع این حادثه و دامنه اثرگذاری آن بوده اند و یکی از اقدامات مهمی که در این زمینه اتفاق افتاده، تحریف این حادثه بزرگ تاریخی ا ست، تحریف هایی که در دامنه این حادثه روی داده متفاوت هستند ولی مهم ترین تحریف ها این است که تلاش شده از قدر واقعی این حادثه کاسته شود. متأسفانه کسانی که طرفدار جبهه حق بودند، از این نکته غفلت کردند و از عظمت تاریخی این حادثه کاسته اند که یکی از بدترین نوع تحریف هاست. اگر کسی انقلاب اسلامی را با مبارزه ضد استبدادی یا نژادگرایانه مقایسه کند و آن را در حد مبارزه ای ضد استکباری که با ادبیات مادی هم قابل تفسیر و توجیه است خلاصه کند، از قدر و اندازه و حقیقت نورانی این انفجار نور کاسته است. انقلاب اسلامی، انقلابی تمدنی است که به احیای تمدن اسلام انجامید و در مقیاس جهانی تا حد درگیری تمدن ها و برخورد تمدن ها پیش رفت. بر اساس تحلیل های مثبت، عاشورا یک قیام مُصلِحانه، با هدف امر به معروف و نهی از منکر و یک قیام عدالت خواهانه و ظلم ستیز است که درصدد ادامه حکومت عدل بوده است. این قیام برای تحریک عواطف تاریخی بشر شکل گرفته که گاهی در تحلیل آن از قدر آن کاسته شده است. برای اینکه این حادثه عظیم را در جایگاه حقیقی خودش به اندازه فهم بشر غیر معصوم تبیین کرد، باید بسیار کوشید. هر چند ما هر چه تلاش کنیم، با واقعیت این حادثه که در ماورای عالم ملکوت اتفاق افتاده، بسیار فاصله داریم. یک ضلع این حادثه در زمینه تحول عظیم در نظام تکوین است. از این منظر، برای شناخت حادثه عاشورا به تبیین فلسفه خلقت و جایگاه ولی خدا و فعل او در نظام خلقت نیاز است. اگر بخواهیم تأثیر حادثه عاشورا را در تاریخ اجتماعی بشر و زندگی اجتماعی بشر توضیح بدهیم، ناچار باید تاریخ اجتماعی بشر را مطالعه کنیم و عوامل اثرگذار بر این حادثه، مراحل تکامل تاریخ و مفاهیمی که امروز تحت عنوان فلسفه تاریخ قرار می گیرد، مورد کاوش قرار بدهیم تا بتوانیم ابعاد اجتماعی و تاریخی این حادثه عظیم را تحلیل کنیم. بر همین اساس، بعضی مفاهیمی که در حوزه فلسفه تاریخ اجتماعی بشر قابل بحث هستند، بررسی می کنیم.
خلافت الهی؛ معیار اصلی تکامل تاریخ اجتماعی
تاریخ اجتماعی این دوره بشر، از هبوط حضرت آدم(ع) به عنوان خلیفه الله همراه با اسمای الهی و با پشتوانه عالم ملکوت، به اضافه یک هدایت الهی آغاز می شود که سعادت بشر به تبعیت از آن هدایت تعریف، و پایان آن هم با عصر ظهور و رجعت و ظهور خلافت الهی در عالم و ظهور کلمه توحید تمام می شود. معیار کمال در تاریخ اجتماعی بشر، توسعه رفاه، عقلانیت و اخلاق معنوی نیست. معیار اصلی تکامل تاریخ اجتماعی بشر توسعه خلافت الهی و ظهور خلافت الهی در روی زمین و ظهور دین الهی است. البته هر گاه دین در گستره زمین بسط پیدا بکند، به گسترش معنویت دینی و الهی، عقلانیت مذهبی و کارآمدی بشر منتهی می شود؛ ولی معیار اصلی تکامل ادیان الهی، تکامل خلافت الهی در روی زمین و ظهور کلمه عقل و روح است. نکته دیگر این است که مراحل تکامل تاریخ هم بر اساس شکل گیری ادیان الهی و ظهور أنبیاء و خلفای الهی تعریف می شود. بنابراین، هرگاه پیغمبری به ویژه پیامبر اولوالعزمی مبعوث می شد، رابطه ای حقیقی بین او و عالم ملک و ملکوت عالم و بالاتر از آن برقرار می گشت و حقایق ملکوتی در عالم بشری تنزل پیدا می کرد. این معیار تکامل تاریخی است. بر همین اساس، سر حلقه های تکامل تاریخ اجتماعی بشر، تکامل ادیان الهی و ظهور خلافت تا عصر ظهور نبی خاتم(ص) و اوصیای حضرت و عصر ظهور و رجعت است. اراده خدای متعال بر این است که دین، کلمه و ولایت حقّه را در عالم، ظاهر و غالب قرار بدهد و در طول اراده الهی، آنچه محور تکامل تاریخ است، اراده خلیفه مطلق خدای متعال، یعنی نبی اکرم(ص) و اوصیای ایشان و در ادامه، أنبیاء و اولیای الهی و امت شیعی و اسلامی است. خداوند متعال می فرماید: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله ولو کره المشرکون»[1]
سیطره خدا بر جبهه حق و باطل
خدای متعال به دستگاه ابلیس به اندازه ای کمک می کند که در نهایت به ظهور کلمه حق بینجامد. منتهی جبهه حق و باطل در تاریخ، دو جبهه موازی نیستند، بلکه کل جبهه باطل تحت سیطره خلیفه خدای متعال است و نسبت جبهه کفر، نفاق و ایمان، این سه جبهه تاریخی، به وسیله ولیّ حق تبیین می شود و شکل می گیرد. غیر از درگیری هایی که در درون جبهه باطل بر اساس تعلق به دنیا شکل می گیرد، حتی در مقیاس جنگ جهانی اول و دوم که میلیون ها انسان کشته و کشورها و دیارها و شهرها ویران می شوند، درگیری و نبردی اساسی در طول تاریخ وجود دارد که در این نبرد، جبهه طاغوت و شیطان و امت باطل در یک سو و امت حق و امت انبیای الهی در سویی دیگر است.
تبیین مطالبات هر یک از جبهه ها
درگیری بین این دو امت بر سر امکانات طبیعی نیست، بلکه بر سر گسترش عبودیت یا استکبار است. موضوع اصلی درگیری توحید و کفر و خلافت الهی و ظهور نفسانیات انسان است. یک جبهه دنبال ظهور خلافت الهی است و جبهه دیگر، دنبال غلبه نفسانیات و گسترش حیات مادی انسان، در این درگیری موضوع اصلی انسان است. دعوا بر سر سرپرستی انسان و هدایت و گمراهی انسان است. در این درگیری، تفاهمی بین جبهه حق و باطل نیست. حجت و موعظه بلیغه و حجت های بالغه از طرف أنبیاء و اولیاست و باب گفت وگو و مذاکره و مصالحه و قرارداد اجتماعی بین نبی اکرم(ص) و شیطان بسته است. این درگیری ادامه دارد تا به غلبه مطلق یک جبهه ختم بشود. هیچ گاه بر سر دنیا، بین نبی اکرم صلی الله وعلیه وآله وسلم و شیطان تفاهم حاصل نمی شود. بحث استدلال و احتجاج و گفت وگو هست، ولی بحث گفت وگو به معنای پای میز قرارداد نشستن و سر دنیا مصالحه کردن نیست. براساس این نگاه، حادثه عاشورا، نقطه کانونی این درگیری تاریخی است که همه انبیا و امم گذشته به او چشم داشتند و اقوامی هم که بعد از عاشورا می آیند، تحت تأثیر این حادثه بزرگ تاریخی هستند. بر این اساس جنگ امام حسین علیه السلام درگیری برای تغییر ساختار اجتماعی نیست، بلکه درگیری برای ایجاد تکامل تاریخی و تحول همه جانبه ارزش های حاکم بر تاریخ است. اقدام حضرت، اقدامی برای ایجاد تحول عمیق و همه جانبه در اعماق جامعه بشری بود که دامنه های زندگی اجتماعی بشر در مقیاس جامعه جهانی حاکم بشود. این ارزش ها و ابعاد حیات اجتماعی انسان باید تحت پوشش ارزش های الهی قرار بگیرد و آهنگ توحید بر سراسر زندگی اجتماعی بشر حاکم شود و این آهنگ هم یک آهنگ رو به کمال باشد. حضرت جنگی را که اداره کردند، از یک سو، جنگی تمام عیار و یک استقامت تاریخی بود و از سویی دیگر، جنگ عاطفه هاست. حضرت متغیرهای روح بشر و تکامل تاریخ را می شناسند و آن ها را برگزیدند. جنگی را اداره کردند که عامل ارتقا وجدان و بلوغ اخلاق و عاطفه بشری و ظلم ستیز است. لذا در تحلیل این حادثه، نظریه حکومت درست است. حضرت دنبال حکومت بودند، اما نه حکومت سال 61 و تغییر ساختار سیاسی دولت اموی، بلکه حکومت تاریخی اسلام و شکل گیری حکومت علوی، بر اساس تحول عمیق و بنیادین در جامعه بشری و حاکمیت ارزش های الهی و اراده، انسان به جایی برسد که با بلوغ اراده خودش، همه ارزش های الهی را بپذیرد و رو به حکومت الهی بیاورد. کسانی که معتقدند حضرت به امر به معروف و نهی از منکر می اندیشید، اعتقاد درستی دارند. حضرت دنبال امر به معروف و نهی از منکر بودند، اما فقط با لایه های رویی منکر مبارزه نمی کردند، فقط نمی خواستند پوشش ظاهری منکر را هدف قرار بدهند. ایشان به اقامه کلمه حق نظر داشتند و می خواستند عمیق ترین لایه های اجتماعی را تغییر بدهند و با منکر حقیقی که اولیای طاغوت و ابلیس است، درگیر شدند. ایشان به اقامه معروف حقیقی می اندیشیدند. معروف حقیقی خود امیرالمومنین علیه السلام و ولایت حقه ایشان است. ابوحنیفه از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: معروف چیست؟ ایشان فرمودند: «الْمَعْرُوفُ فِی أَهْلِ السَّمَاءِ الْمَعْرُوفُ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ ».[2] ابوحنیفه گفت: پس منکر چیست؟ فرمودند: «اللَّذَانِ ظَلَمَاهُ حَقَّهُ وَ ابْتَزَّاهُ أَمْرَه ».[3]حضرت دنبال اقامه معروف و نهی از منکر در این مقیاس بودند. هم چنین حضرت به اصلاح اجتماعی نظر داشتند. «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ».[4] اصلاحی که حضرت دنبال می کردند، برای رویارویی با فساد، به معنای کفر و نفاق بود. حضرت، کفر و نفاق را فساد اصلی و صلاح اصلی را در توحید و مقابله با نفس و شیطان می دانستند. ایشان بر این باور بودند که باید همه اعماق حیات اجتماعی بشر تا لایه های رویین آن غرق در عبادت و بندگی و سجده شود. ایشان در پی احیای عزاداری برای خودشان و تأثر تاریخی و عاطفی بودند. می خواستند دل ها بسوزد و اشک ها جاری بشود و دل ها به یاد ایشان باشد که بی تردید از این راه، گناهان شسته می شود، ولو گناه به اندازه دریا باشد. در این شکی نیست که این بیان معصوم علیه السلام است. منتهی معنای آن این نیست که می خواستند مردم دلشان به حال حضرت بسوزد تا چیزی نصیب حضرت بشوند، بلکه برای این بود که اساس کمال، رسیدن به توحید است و سیر در مراتب توحید و در درجات حب و بغض و تولی و تبری است. حضرت دنبال این بودند که تولی و تبری بشر را اصلاح بکنند. حادثه عظیم عاشورا، نقطه کانونی تهذیب معنوی بشر است که در آن همه مظاهر اخلاقی، در نهایت مظلومیت و در قداست و در نهایت شهامت و حماسه ظهور کرده است. این حادثه مبدأ تحول عاطفی بشر و فوران احساسات و اشک و ایجاد کانون عظیم تمایلات و عواطف و انرژی انسانی می شود. این عواطف پشتوانه قیام حضرت مهدی عجل الله تعلی فرجه است. قیام حضرت مبتنی بر انگیزه های نژادی و قومی و برتری نسل و خاک و نژاد نیست، بلکه قیامی است که بر انگیزه دفاع از حق مبتنی است. عاشورا همان چیزی است که این انگیزه را در وجدان انسان و در عاطفه و در اعماق اراده های انسانی، به صورت یک انباره تاریخی انرژی و قدرت فراهم می کند. حضرت با این قدرت کلمه، حق را در عالم پیش می برند و عالم را آماده می کند و برای درگیری با باطل، آن هم درگیری در مقیاس حذف باطل در جهان پی ریزی می کنند. در بعضی روایات هست، وقتی حضرت سخت می گیرند، بعضی تردید می کنند در این که این چگونه پسر نبی رحمت است. حضرت جلوه ای از عاشورا را آشکار می کنند و همه اعتراف می کنند که هر چه حضرت سخت گیری کنند، جبران آن ظلم نمی شود. در روایت داریم: «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ».[5] آیه نورانی قرآن است که ما برای ولی آن خون، کسی که صاحب آن خون است، سلطه ای قرار می دهیم، ولی او در قتل و کشتار زیاده روی نباید بکند یا نمی کند. حضرت در روایت، ذیل این آیه فرمود: اگر همه عالم مقابل حضرت بایستند و حضرت همه را به قتل برساند، زیاده روی نکردند. بنابراین، حادثه عاشورا مبتنی بر تحریک احساسات و عواطف و ایجاد ارتقا وجدان بشر است و جنگ اخلاقی و عاطفی تمام عیاری است. حضرت با احاطه به همه متغیرهای عاطفی تاریخ بشر، این جنگ را به گونه ای شکل دادند که عواطف تاریخی بشر برای عصر ظهور و رجعت و پذیرش ولایت حقه آماده شود. عاشورا که اتفاق افتاد، جامعه محبین حضرت شکل گرفت و در جامعه محبین حضرت، گرایش به توحید و اهل بیت علیهم السلام و ولایت حقه که طریق سیر انسان به سمت توحید هست، محقق می شود. اگر بخواهید دین را سه لایه بدانیم، شریعت، ولایت و الوهیت است. در جامعه مسلمان ها دو لایه باطنی فراموش شده و این حاصل جریان سقیفه است. وقتی حضرت وارد کربلا شدند، در محاصره قرار گرفتند. در همان لحظه ورود به کربلا، سیدالشهداء علیه السلام به اصحابشان فرمودند: «النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیَا».[6] این مردمی که در دنیای اسلام می بینید، به اسم مسلمان اند. همه این ها برده دنیا هستند. «الدِّینُ لَعِقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُون».[7] این هایی که می بینید، دین لقلقه زبان آن هاست. مظاهر و ظواهر دین را دارند، ولی در وجود آن ها از باطن دین اثری نیست. وقتی موقع ابتلا و امتحان است، می بینید در اعماق وجود آن ها خبری از اسلام نیست. جریانی که اسلام را به یک پوسته تبدیل کرده، وقتی سر مطهر سیدالشهداء علیه السلام را در مقابل خودش در کاخ اموی، در حضور امرا و سیاست مداران و نمایندگان دولت ها می بیند، با کمال جسارت می گوید: « لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل ».[8] بازی با قدرت بود. وحی و نبوتی در کار نبود. این سخن اولین و آخرین آن هاست. در چنین شرایطی، قیام سیدالشهداء علیه السلام بر اساس تحول معنوی همه جانبه در جامعه اسلامی است. جامعه محبین بر مدار عبودیت و توجه به ولایت حقه شکل گرفت. یکی از مهم ترین سرحلقه های شکل گیری جامعه معنوی و معنویت، بعد از افول ارزش ها در دنیای اسلام، وجود مقدس امام سجاد علیه السلام است. امام سجاد علیه السلام شخصیتی است که حقیقت را در کالبد جامعه اسلامی از نو دمید. ایشان گرایش به توحید و معنویت را پدید آورد که ظهورش در صحیفه سجادیه است. حضرت دنبال احیای معنویت از یک سو و از سوی دیگر، احیای توجه به اهل بیت علیهم السلام و عاشورا و زنده نگه داشتن عاشورا و عواطف عاشورایی هستند. امام سجاد علیه السلام بیش از سی سال، بعد از عاشورا می گریستند. حضرت می توانست عواطف خود را پنهان کند و در خفا گریه کند. این شیوه حضرت برای احیای نام امام حسن و امام حسین علیه السلام و حادثه عاشورا در اعماق وجدان بشر است. اگر بخواهیم سالک الی الله باشیم، مهم ترین و بهترین نردبان سلوک، سلوک با بلا ولی خدا و سیدالشهداء علیه السلام است. راهش این است که انسان وارد میدان بلا بشود. به اندازه ای که اعماق جانش در بلای عاشورا درگیر و دردمند شود، به همان اندازه نیز سالک الی الله می شود. در فرازی از زیارت عاشورا می خوانیم: «وَ أَسْأَلُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِحَقِّکُمْ وَ بِالشَّأْنِ الَّذِی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ أَنْ یُعْطِیَنِی بِمُصَابِی بِکُمْ أَفْضَلَ مَا أَعْطَى مُصَاباً بِمُصِیبته».[9]در این فراز پرفضیلت ترین، پاداش و ثواب و قربی را که برای صاحبان مصیبت در نظر می گیرد، در غصه و مصیبت ما برای مصیبت سیدالشهداء علیه السلام است. این باری است که می شود بست، که مدخل آن امام سجاد علیه السلام است. باید از وجود مقدس حضرت این نکته را فرا گرفت.
نتایج قیام حسینی
حضرت از نو حقیقت توحید و توجه به اهل بیت علیهم السلام را در اعماق جامعه اسلامی، به ویژه در جامعه محبین احیا کردند که آثار آن در دنیای اهل تسنن نیز ظهور اخلاق و اعتقادات و احکام اسلامی، به وسیله وجود مقدس امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام است و بعد از این دو امام بزرگوار، همه فرق اسلامی، محتاج این فقه شیعه بودند. اگر در پژوهشکده هایی در این زمینه تحقیقاتی انجام شود، معلوم می شود چه قدر معارف دنیای اسلام، تحت تاثیر این دو امام بزرگوار است. در دوره وجود مقدس موسی بن جعفر علیه السلام و امام رضا علیه السلام ، با ایجاد یک وطن و پایگاه جغرافیایی برای شیعه در ایران بر مدار امام رضا علیه السلام و امام زاده ها و زیارت حضرت، معارف حقه، مبتنی بر مکتب تشیع حول ائمه علیهم السلام شکل گرفت. قبل از امام جواد علیه السلام انشعاب در دنیای اسلام و دنیای تشیع داریم، ولی بعد از امام رضا علیه السلام در دوره امام جواد علیه السلام با این که به حسب ظاهر امام خردسال اند، هیچ انشعابی نداریم. معنای انشعاب جدی این است که شیعه به درک حقیقی از امامت و بلوغ رسیده است. کم کم دولت شیعی در این منطقه برقرار می شود و در نقطه بلوغ تاریخی تشیع، حکومت دینی بر محور ولایت فقیه عادل که نشانه بلوغ فرهنگی و سیاسی تشیع است، در دوره غلبه دموکراسی، در این منطقه جهان شکل می گیرد که دعوتی جدید و یک بنای تازه در دنیای امروز و کانون احیای تمدن اسلامی است. این حرکت شیعی رو به پیش، به تدریج دامنه های زندگی اجتماعی شیعه را تحت پوشش قرار داد و به بلوغ عقلانیت و ایمان تشیع انجامید. تا قبل از انقلاب اسلامی، حرف دنیای غرب، اعم از کمونیست ها و لیبرالیست ها و طرفداران نظام سرمایه داری یا سوسیالیستی یکی بود. سی سال از برقراری حکومت دینی در ایران می گذرد. امواج بیداری اسلامی در دنیای اسلام و اطراف و اکناف جهان را گرفته و حتی رد پای بیداری معنوی در امریکای لاتین نیز پیداست. سران مرتجع دنیای اسلام و اعراب و علمای آن ها از این حرکت ها و خیزش های اسلامی دفاع نمی کنند یا با آن مقابله می کنند. به خاطر این که این حرکت ها مبتنی بر فرهنگ اسلام ناب است و شالوده آن براساس فرهنگ اهل بیت علیهم السلام است. این افراد از خیزش معنویت، آن هم از کانون عاشورا و اهل بیت علیهم السلام نگران هستند. خیزش های عدالت خواهانه براساس اندیشه و معارف اهل بیت علیه السلام است. تا قبل از انقلاب اسلامی در کشورهای اسلامی پرچم عدالت خواهی دست سوسیالیست ها و کمونیست ها بود. بسیاری از مسلمان ها و محبین اهل بیت علیهم السلام ، سیاسی نبودند. در روزگار ما دامنه تشیع سیاسی و به دنبالش مکتب اهل بیت علیهم السلام در جهان گسترش یافت. به تعبیر امام (ره) قرائت هایی از اسلام هست که امام آن را اسلام امریکایی نامیدند. اسلامی که امریکا حاضر است در مقابل مکتب اهل بیت علیهم السلام تبلیغ و ترویج کند، سبب گسترش مکتب اهل بیت علیهم السلام امریکایی ها می شود. آن ها تلاش کردند برای این مکتب بدل سازی داشته باشند. از این رو، حرکت های سلفی گری را راه انداختند و طالبان را تجهیز کردند که خوشبختانه به غلبه مکتب اهل بیت علیهم السلام انجامید. مکاتبی که از عاشورا بی بهره اند، هرگز نمی توانند پای حرکت های عدالت خواهانه تا مرز جان و مال و نوامیس بایستند. کسانی می توانند با استراتژی غلبه خون بر شمشیر که استراتژی امام بزرگوار ما بود، در میدان دفاع از حق ظهور پیدا بکنند که چشمشان به عاشورا و دلشان در گرو عاشوراست. امروزه نیز حرکت های عدالت خواهانه جهان به نحوی با عاشورا پیوند دارند. اگر امکانی برای تحقیقات وسیع میدانی باشد، می توان اثبات کرد که حتی سوسیالیست ها و کمونیست ها و طرفداران لیبرال ها، با شعار آزادی و دفاع از حقوق بشر و برادری و عدالت که به میدان می آیند، همه ناشی از عاشوراست. کسانی که زندان گوانتانامو را درست و از اسراییل دفاع و به اسم دموکراسی و لشکرکشی می کنند، به فرهنگ عاشورا نظر دارند. این موردها جزو برکات و آثار عاشوراست که تاکنون ظهور یافته و شکل گیری جامعه محبین و گسترش آن نشانه های سپیده عاشوراست و تا طلوع صبح و فجر عاشورا که عصر ظهور و رجعت است، فاصله دارد. در آن دوره در مقیاس دیگری، حقیقت عبودیت و عدالت خواهی و معنویت و دعوت انسان به قرب و امنیت، به واسطه ولی خدا در جامعه جهانی محقق خواهد شد. امام (ره) در یکی از بیانات نورانی شان فرمودند: این قرن، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است. من گمان نمی کنم مستضعف در ادبیات امام (ره) مستضعف در ادبیات سوسیالیستی باشد، بلکه همان مستضعفی است که قرآن به آن اشاره دارد: «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ».[10]وقتی خدای متعال در طبیعت تصرف می کند و طبیعت را به سمت بهار پیش می برد، نمی شود جلوی آن را گرفت. از این رو، اقدام های دیگران کارساز نیست. عالم به سمت ظهور، طلوع حقیقت و غلبه اسلام پیش می رود. علائم غلبه اسلام در همه آفاق عالم مشهود است. اهل بصیرت اجتماعی غرب، عمق و دامنه اثرگذار مکتب تشیع و اسلام ناب و مکتب اهل بیت علیهم السلام را دیده اند. آن ها هستند که پیش دستی کردند و برای این که به فروپاشی مبتلا نشوند، دست به اقدام های پیش گیرانه زدند. بنابراین، آثار حقیقت عاشورا، در حال ظهور و تجلی است.
ذکر مصیبت
«السلام علیک یا ابا عبد الله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیک منی سلام الله ابدا ما بقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعل الله آخر العهد منی لزیارتکم السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین». [11]چه کسی دیده که زینب علیها السلام بدون امام حسین علیه السلام سفر کند؟ زینب کبری علیها السلام با امام حسین علیه السلام به کربلا آمد، ولی یک دفعه نگاه کرد و دور و برش را دید و دریافت که باید از کربلا برود، ولی بدون امام حسین علیه السلام ، برای وداع آخر با برادر، وارد قتل گاه شد و سراسیمه این طرف و آن طرف رفت. در پی بوی حسین در قتلگاه می گشت، ولی هر چه می گشت، او را نیافت. ندایی شنید: خواهرم این طرف بیا. دقت کرد. دید صدا از زیر تلی از سنگ می آید. او جبران همه بی ادبی ها را کرد و با کمال ادب، موانع را کنار زد. با کمال تعجب دید این آن حسینی نیست که از او خداحافظی کرده است. سر از بدن جدا شده و یک جای سالم در بدنش نمانده و لباس و زره اش را به غارت بردند. خواهر عمرو بن عبدود، وقتی به دیدار برادرش آمد، گفت: برایت گریه نمی کنم، چون قاتلت جوانمرد بوده است. لباس جنگی گران قیمتت را از بدنت در نیاورده است. حضرت مؤدبانه و با کمال خشوع، دست هایش را زیر بدن برد، بعد روضه خواند. در گودی قتلگاه غوغا به پا شد. سرانجام رو کرد به رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم گفت: «صَلَّى عَلَیْکَ مَلَائِکَهُ السَّمَاءِ هَذَا الْحُسَیْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ مَسْلُوبُ الْعِمَامَهِ وَ الرِّدَاءِ».[12] یا رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم این همان حسینی است که جایش در آغوش یا روی دوش شما بود.یک جوری روضه خواند که دوست و دشمن گریستند. امام سجاد علیه السلام در غل و زنجیر، بالای شتر نشسته بود. یک جوری نگاه می کردند که گویی می خواهند جان بدهند. جلو آمد و گفت: «مالی اراک تجود بنفسک یا بقیه الماضین».[13]
حجهالاسلام و المسلمین میرباقری
پی نوشت:
[1]. سوره توبه، آیه 33
[2] . بحار الأنوار، مجلسی، ج 10، ص208، باب 13، احتجاجات الصادق صلوات الله علیه على الزنادقه و المخالفین و مناظراته معهم …، ص 163.
[3] .همان.
[4] . همان، ج44، ص329، باب 37، ماجرى علیه بعد بیعه الناس.
[5] . الکافی، شیخ کلینی، ج2، ص3.
[6] . بحارالأنوار،مجلسی،ج44،ص382، باب 37، ماجرى علیه بعد بیعه الناس.
[7] .همان.
[8] . الاحتجاج، احمدبن طبرسی، ج2، ص307، احتجاج زینب بنت علی بن أبی طالب حین .
[9] . مستدرک الوسائل،محدث نوری،ج،10 ص،412،86، باب نوادر ما یتعلق بأبواب المزار.
1 . قصص: 55.
[11] .مفاتیح الجنان،زیارت عاشورا.
[12] . اللهوف على قتلى الطفوف، سیدبن طاووس، ص 133،المسلک الثانی فی وصف حال القتال و ما یقرب من تلک الحال.
.[13] بحار الأنوار، ج 45، ص،179، باب 39،الوقائع المتأخره عن قتله صلوات الله علیه إلى رجوع أهل البیت ع إلى المدینه و ما ظهر من إعجازه صلوات الله علیه فی تلک الأحوال…،ص 10.
منبع: مرکز مطالعات شیعه