نویسنده: عسکری اسلامپور کریمی
اشاره
بیان هر چیزی در قرآن کریم آمده است؛ چنان که می فرماید: و نزّلنا علیک الکتاب تبیانا لکلّ شی ء(1) و فرو فرستادیم بر تو این کتاب را که روشنگر هر چیزی است. و تفصیل کل شی ء.(2)
این آیات شریفه بیانگر این است که قرآن کریم نسبت به هر چیزی حالت روشنگری دارد و چیزی از مسائل فردی و اجتماعی و دانش های مختلف نیست، مگر این که قرآن آن را بیان نموده است.
شاید برای برخی اذهان این پرسش پیدا شود که آیا قرآن کریم که خود جامع تمامی احکام و معارف و منبع شناخت دین می باشد، از عزاداری و سوگواری سخن گفته است؟ و آیا در قرآن شاهد و قرینه ای بر اثبات یا نفی عزاداری و یا تقسیم آن به انواعی وجود دارد؟ در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که مشروعیت، بلکه رجحان عزاداری و اقسام آن را اثبات می کند. در این نوشتار مختصر، برآنیم تا با مطالعه و تدبر در آیات روح بخش قرآن کریم به چند نمونه اشاره کنیم:
الف) عزاداری فریاد ستمدیدگان علیه ستمگران
قرآن کریم می فرماید: لا یُحبُّ اللهُ الجَهْرَ بالسُّوء مِنَ الْقَولِ إِلاّ مَن ظُلِم.(3) خداوند متعال فریاد زدن به بدگویی را دوست ندارد، جز برای کسانی که مورد ستم قرار گرفته اند.
در این آیه شریفه دو فراز وجود دارد؛ نخست می فرماید: لا یحبّ الله … خداوند متعال بدگویی و افشای عیوب دیگران را دوست ندارد؛ جز کسانی که به حقوقشان تجاوز شده است و این گونه افراد استثنا شده اند. دوّم: الاّ مَن ظلم، این فراز هشداری است به همه ستمگران که خداوند متعال نه تنها به مظلومان اجازه فریاد و افشاگری داده، بلکه چنین فریادی محبوب الهی قرار گرفته است.
هر چند ظلم دارای اقسام و مراتبی است، مانند ظلم به نفس، ظلم به یتیمان و …، اما بزرگ ترین ظلم، آن است که به حقوقی که خداوند برای برخی از افراد قرار داده است تجاوز شود. به بیان دیگر خداوند برای برخی از افراد حقّی قرار داده و آن حق ولایت و امامت است؛ (إِنَّما وَلیکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُون)(4) به تحقیق سرپرست شما خدا و رسول و کسانی هستند که به خدا گرویده و نماز را بپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند.
روشن است که تعدّی به حقّ خدادادی، بزرگ ترین ظلم است؛ زیرا سایر ظلم های فردی و تجاوزات اجتماعی از آن سرچشمه می گیرد، بنابراین ستیز با حاکمیت ولیّ خدا، و سایر ارزش ها، ظلم و ستمی بزرگ و نارواست. بی تردید امام حسین(ع) یکی از کسانی است که خداوند متعال حقّ ولایت و حاکمیت برای آن حضرت قرار داده است و یزید و یزیدیان جزو طاغوت اند و غاصب حاکمیت الهی؛ ازاین رو نباید مسلمانان اطاعت آنها را قبول کنند. براین اساس بود که مردم کوفه در نامه های خود اظهار داشتند که ما ولایت معاویه و یزید را نمی پذیریم و شما هر چه زودتر به سوی کوفه بشتابید. آن حضرت با همه مشکلات و موانع موجود، به دعوت آنان پاسخ مثبت داده و به سوی کوفه حرکت کرد؛ امّا دشمنان اهل بیت با تمام امکانات خویش در برابر نهضت کربلا ایستادند و با شهادت آن حضرت خسارت و ظلم بزرگی بر پیکر امت اسلامی وارد ساختند، به گونه ای که آثار شوم آن حادثه هنوز به چشم می خورد.
آیا جامعه اسلامی در برابر چنین حادثه ای اندوهبار و غمناک که در آن فرزند پیامبر اکرم(ص) را به شهادت رساندند، باید دست روی دست گذاشته و سکوت نماید، یا وظیفه بسیار سنگینی بر عهده دارد؟ طبق آیه شریفه، باید فریاد برآورد و به افشاگری و بدگویی آشکار و رسوایی ستمگران پرداخت و چهره کثیف و زشت آنان را روشن نمود و با زبان شعر و مدیحه سرایی و بیان مصایب و گردهمایی های گسترده، برائت و بیزاری از دشمنان خدا را اعلان نمود. به یقین فریادها و عزاداری هایی که در این راستا باشد از مصادیق جهر من القول است که خداوند متعال آن را دوست دارد و عزاداری های پیروان اهل بیت(ع) با این هدف مقدس انجام می گیرد و باید از هرگونه عزاداری که بر خلاف این هدف باشد جلوگیری شود.
ب) عزاداری و مودّت اهل بیت
قرآن کریم می فرماید: قُل لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرا إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی القُرْبی.(5)
قرآن کریم دوستی خاندان پیامبر (ص) را بر امّت اسلامی فرض دانسته و محبّت آنان را پاداش زحمات طاقت فرسای پیامبر اسلام (ص) در راه ابلاغ رسالت قرار داده است که این حاکی از عظمت رسالت آن حضرت و بزرگی پاداش مقرر برای آن است. بدیهی است که کار بزرگ، پاداش بزرگی لازم دارد و این آیه پاداش چنین رسالتی را مودّت نزدیکان و اهل بیت آن حضرت قرار داده است.
عشق و دوستی اثرات و لوازمی دارد. یار و دوست صادق کسی است که شرط دوستی را چنان که شایسته است، بجا آورد؛ در غیر این صورت دوستی، زبانی و ظاهری خواهد بود. از نشانه های مهم دوستی آنان، همدردی و همدلی در سوگ و یا شادی آنان است. در روایات فراوانی بر این نکته تأکید شده است که در جشن و سرور اهل بیت شاد و در اندوه و ماتم آنان اندوهناک باشید و به راستی ابراز محبت در شادیها و عزاهای اهل بیت(ع) از امتیازات پیروان مکتب آنان است.
در روایتی از امام علی(ع) نقل شده که می فرماید: انّ الله تبارک و تعالی … فاختارنا و اختار لنا شیعه ینصروننا و یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا اولئک منّا و الین(6) خداوند متعال ما را از میان بندگان خویش برگزید و برای ما پیروانی انتخاب نمود که همواره در شادی و غم ما شریکند و با مال و جانشان به یاری ما می شتابند، آنان از ما و به سوی ما خواهند آمد.
امام رضا (ع) به پسر شبیب فرمود: اگر دوست می داری که همنشین ما در بهشت برین باشی، در غم و اندوه ما اندوهناک، و در شادی ما شادمان باش و ولایت ما را بپذیر؛ چه آن که اگر کسی سنگی را دوست بدارد، روز قیامت با آن محشور می گردد.(7) ازاین رو مودّت اهل بیت(ع) که همانا پاداش ابلاغ رسالت خاتم پیامبران است ایجاب می کند تا با زبان گفتار و کردار، اشک و اندوه، مرثیه سرایی و لعن و نفرین بر قاتلان آنان در سوگ آن عزیزان اندوهناک بود و به یادآوری ویژگی ها و خصلت های الهی شهیدان پرداخت و بی تردید برپایی چنین مجالس و عزاداریهایی جز بیان حقایق چیز دیگری دربرندارد.
ج) عزاداری و بزرگداشت شعایر الهی
قرآن کریم می فرماید: وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِنْ تَقَوَی الْقُلُوبِ.(8)
بی شک تعظیم و بزرگداشت شعائر الهی از دستورات اساسی دین اسلام است. شعائر در لغت به معنای علامت آمده است، شعایر شعائر از شِعار یعنی علامت، و به معنای ندا نیز آمده است؛ و العید، شعاره من شعائر الاسلام. همچنین شعایر از شعیره به معنای علامت و اعلام حج و اعمال آن نیز آمده است.(9) در مصداق شعایر بین علما اختلاف است:
1. برخی گفته اند شعایر، قربانی حج است که علامت گذاری شده باشد؛
2. برخی دیگر عقیده دارند که شعایر، شامل تمام مناسک و اعمال حج است؛
3. گروهی می گویند شعایر موضع و جایگاه اعمال و عبادات حج است؛
4. و گروهی دیگر اعتقاد دارند شعایر به معنای نشانه های دین و طاعت خداوند بزرگ است.(10) هر چند در روایات، شعایر به هر سه معنای اوّل تطبیق شده است، امّا عموم لفظ و معنای لغوی آن دلالت بر معنای چهارم دارد و آنچه در روایات بدان اشاره شده از مصادیق کامل شعایر الهی به شمار می آید. بنابراین مقصود از بزرگداشت شعایر الهی، بزرگداشت نشانه های دین و اطاعت خداوند و آیین ابراهیمی است که در اسلام تبلور پیدا نموده است و هر یک از مناسک حج علامت و مصداق کامل شعایر می باشد، چندان که در آیات قرآن، طواف، سعی بین صفا و مروه، رمی جمرات، قربانی و … هر کدام علامت و نشانه ای است که انسان را به سوی تقوا و در نهایت توحید خالص و ناب رهنمون می شود.
میان علامت های الهی و تقوای دلها رابطه خاصی وجود دارد، برخی از علمای شیعه و سنّی به عمومیّت و شمول شعایر اشاره کرده اند که در اینجا دو مورد از آنها ذکر می گردد:
1. صاحب جان هندی حنفی از علمای اهل سنت در ذیل آیه شریفه می نویسد: شعایر جمع شعیر به معنای علامت است و هر چه که از دیدن آن خدا به یاد آید، شعایر خداست و شعایر الله اختصاص به صفا و مروه ندارد چنان که در کتاب حجت الله البالغه از دهلوی نقل شده است: بزرگ ترین شعایر و نشانه های خدا چهار چیز است: قرآن، کعبه، پیامبر و نماز. در کتاب الطاف القدس نیز آمده است که: محبت شعایر اللّه عبارت است از محبت قرآن، پیامبر و کعبه؛ بلکه هر چیز که به خدا منتسب باشد، حتی اولیای خدا.(11)
مولوی اسماعیل می نویسد: تعظیم شعایر مُنعم از فروع حُب اوست؛ یعنی تمام اموری که مناسبت خاصی با او دارد به طوری که ذهن هر کس متوجّه آن امور شود و به منعم متوجّه گردد؛ مانند تعظیم نام، کلام، لباس، سلاح و حتی مرکب و مسکن او.
ب. ملا احمد نراقی از علمای شیعه می نویسد: برخی از فقها و مفسّران عقیده دارند که آیه دلالت بر عموم و شمول دارد؛ اگر این نظر پذیرفته شود، تعظیم همه شعایر اگر واجب نباشد، استحباب و رحجان دارد؛ زیرا شعایر منسوب خداوند بزرگ است.(12)
مفسّر بزرگ شیعه علامه طباطبایی(ره) در تفسیر گرانسنگ المیزان می نویسد: و الشعائر هی العلامات الداله، و لم یقیّد بشی ء مثل الصفا و المروه و غیر ذلک، فکلّ ما هو من شعائر الله و آیاته و علاماته المذکره له فتعظیمه من تقوی الله و یشمله جمیع الأیات الآمره بالتقوی؛ شعایر، عبارت است از نشانه هایی که انسان را به سوی خدا راهنمایی می کند و منحصر به صفا و مروه و مانند آن نمی شود، بنابراین هر نشانه ای که انسان را به یاد خدا بیندازد، تعظیم آن موجب تقوای الهی می گردد و تمام نشانه ها را دربرمی گیرد.(13)
بنابراین، به طور عموم می توان استفاده نمود که هر زمان، یا در هر مکان، فعل یا عملی که یاد خدا و زمینه تقوا و رشد معنوی و روحی را فراهم آورد، در صورتی که در چهار چوب قوانین و دستورات اسلام قرار داشته باشد، جزو شعایر الهی به شمار می آید. نماز، روزه و … هر کدام به نحوی از مصادیق شعایر الهی می باشند، بنابراین با توجّه به دلایلی که عزاداری ها را مشروع دانسته، به طور مسلّم مراسم عزا برای بندگان خاص خداوند که بحقّ، قرآن ناطق و حج مجسّم بودند و برای اعتلای کلمه توحید جان خود را قربانی ساختند، از بارزترین نشانه ها و شعایر است؛ زیرا در این مراسم جز فراگیری مسایل دین و یادآوری شهامتها و ایثارگریهای شهیدان بزرگ اسلام، سخن دیگر طرح نشده و سخن از دشمنی با دشمنان خدا و دوستی با دوستان خدا گفته می شود و همان گونه که قربانی در عید قربان از سنت های اسلامی و از شعایر به شمار می رود، یادآوری حزن آلود یاد قربانی کربلا و سایر قربانیانی که جان خود را در راه خدا قربانی نمودند از شعایر بزرگ الهی خواهد بود.
با توجّه به مطالب گفته شده: چگونه می توان گفت برپایی مجالس برای کسانی که در راه خدا و گسترش دین او شهید شده و جانبازی نمودند از شعایر الهی به شمار نمی آید؟ آیا یادآوری ایثارگری و اخلاص شهدای کربلا دلهای عزادار را به سوی خداوند بزرگ رهنمون نمی سازد؟ بنابراین مسلمانان و موحدان وظیفه دارند که این شعایر را حفظ کنند. عزاداریها نیز در اقسام و صورت های مختلف هر یک به نحوی حافظ و نگهبان آن ارزش هاست.
د) سوگواری حضرت یعقوب(ع) در فراق حضرت یوسف(ع)
قرآن کریم می فرماید: یا أَسَفَا عَلی یُوسُفَ وَ ابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ(14) و از آنها روی برگرداند و گفت وااسفا بر یوسف! و چشمان او از اندوه سفید شد، امّا او خشم خود را فرو می برد (و هرگز کفران نمی کرد).
حضرت یعقوب (ع) در فراق فرزندش، یوسف، دچار حزن و اندوه فراوانی گشت، به طوری که سالیان درازی در غم یوسف اشک ریخت تا دیدگانش سفید شد و بینایی خود را از دست داد. فرزندان یعقوب، یعنی برادران یوسف از گریه و حزن بسیار پدر به ستوه آمده و گفتند: قالُوا تَاللهِ تَفْتَؤا تَذْکَرُ یُوسُفَ حتی تَکُونَ حَرضا أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکینَ(15) به خدا سوگند تو ای پدر همیشه به یاد یوسف هستی و خاطره او را از یاد نمی بری و دست از او برنمی داری تا حدّی که خود را مشرف به هلاک کنی!
این آیات شریفه، گریه طولانی حضرت یعقوب (ع) را از ویژگی های مهم زندگی آن حضرت یاد کرده است، چنان که برخی روایات نیز گریه فراوان یعقوب را به عنوان ویژگی ممتاز وی قلمداد نموده است.
زمخشری روایت کرده است که حضرت یوسف از جبرئیل مدت اندوه و گریه پدر را جویا شد. پاسخ داد: هفتاد سال به طول انجامید و
درباره پاداش گریه او سؤال کرد. پاسخ داد: گریه او پاداش برابر هفتاد شهید دارد.(16)
طبری درباره مدت زمان گریه حضرت یعقوب، از حسن بصری روایت کرده است: کان منذ خرج یوسف من عند یعقوب الی یوم رجع ثمانون سنه لم یفارق الحزن قلبه یبکی حتی ذهب بصره و قال الحسن والله ما علی الارض یومئذ خلیفهً اکرم علی الله من یعقوب(17) از هنگامی که حضرت یوسف از نزد پدر بیرون رفت تا زمانی که مراجعه نمود هشتاد سال طول کشید و در این مدت همواره اندوه قلبی او (یعقوب) را فراگرفته بود و گریه می کرد تا بینایی خود را از دست داد. حسن بصری گفته است در آن روزگار در روی زمین خلیفه ای بزرگوارتر از حضرت یعقوب(ع) در پیشگاه خداوند متعال وجود نداشت.
از این آیه شریفه درمی یابیم که گریه و اندوه هر چند سالیان درازی طول بکشد، نه تنها مذموم نیست، بلکه مشروع و از ویژگی های مثبت به شمار می آید. مؤیّد آنچه گفته شد تمسّک واستدلال امام سجاد(ع) است که در پاسخ به کسانی که به گریه آن حضرت اعتراض می کردند، فرمود: مگر شما از گریه و عزاداری یعقوب پیامبر اطلاع ندارید؟ او سالیان طولانی در فراق یوسف گریست تا بینایی خود را از دست داد؛ در صورتی که فرزندش حیات داشت و تنها از او دور بود؛ اما من با چشمان خود دیدم که پدرم و 17 تن از اهل بیت پیامبر اکرم (ص) را شهید کرده و سرهایشان را از تن جدا نمودند!(18)
باتوجّه به آیات و روایات مزبور به روشنی می توان استنباط کرد که: برپایی مجالس عزا و اقسام گوناگون عزاداری، نه تنها با قرآن مخالفت و ناسازگاری ندارد، بلکه از مصادیق شعایر الهی، مودّت اهل بیت(ع) و مبارزه با ظلم و ستم می باشد.
نکته: ممکن است کسی اشکال شود که این آیات مربوط به موارد خاصی است و هیچ ربطی به عزاداریهای یاد شده ندارد و ارتباط آن با آیات روشن نیست.
در پاسخ باید گفت: قرآن کتابی است که دستورات آن مخصوص یک عصر و زمان خاصّی نیست، اگر در آغاز نزول موارد ویژه ای را نقل و بر موارد خاصّی منطبق شده، به معنای آن نیست که مخصوص آن عصر یا آن مردم می باشد؛ ازاین رو، علما گفته اند حکم آیات را نمی توان منحصر به همان مورد ذکر شده در آیه نمود، بلکه هرجا موضوع آن محقّق شود، حکم نیز مترتّب می گردد، چنان که در بسیاری از احکام و موضوعاتی که پس از صدر اسلام پدید آمده، مراجعه به آیات قرآن، زمینه استدلال شده است؛ نظیر اثبات حجیت اجماع به آیه وَ مَنْ یُشاقِق ألرَّسُولَ مِنْ بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الهُدی وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ.(19) صرف نظر از این که، از آیه مورد اشاره مسأله اجماع را می توان استنباط کرد یا نه، به طور یقین می توان گفت در زمان نزول آیه مسأله ای به نام اجماع وجود نداشته است، بلکه در زمان های بعدی به آن استدلال شده است. بر همین اساس می توان نمونه های بسیاری را جستجو کرد که در آنها به آیاتی این چنین استدلال شده است. در مسأله عزاداری نیز با توجّه به ویژگی هایی که برای آن یادآوری شد، به خوبی روشن می شود که عزاداری تا آن حدّی که با اصول کلی اسلام و دستورات صریح آن مخالف نباشد، از مصادیق روشن این آیات به شمار می آید.
پی نوشت ها :
1. سوره یوسف، آیه 111.
2. سوره نحل، آیه 89.
3. سوره نساء، آیه 148.
4. سوره مائده، آیه 55.
5. سوره شوری، آیه 23.
6. بحارالانوار، ج 44،ص 287.
7. همان، ص 286.
8. اساس البلاغه زمخشری، ص 239، ماده شعر.
9. سوره حج، آیه 32.
10. عوائد الایام، نراقی، ص 31، عائده 2.
11. حجه البالغه، شاه ولی الله دهلوی، ص 69 به نقل از اصول الاربعه فی تردید الوهابیه، صاحب جان هندی حنفی، ص 30.
12. عوائد الایام، ص 31.
13. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج 1،ص 414، ذیل آیه 165 سوره بقره.
14. سوره یوسف، آیه 84.
15. همان، آیه 85.
16. تفسیر کشاف، زمخشری، ج 2، ص 497 و تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 18، ص 193، ذیل آیات 85 84.
17. همان.
18. مناقب آل ابیطالب، علی بن شهر آشوب، ج 4، ص 179، باب فی کرمه و صبره و بکائه و وسائل الشیعه، ج 2، ص 923، باب جواز البکاء علی المیّت.
19. سوره نساء، آیه 115.
منبع ماهنامه پاسدار اسلام شماره 336