همچنین مرحوم شیخ حرّ عاملی ، به نقل از کتاب رجال مرحوم نجاشی رضوان اللّه تعالی علیهما آورده است : یکی از دوستان حضرت ابوالحسن ، امام علی هادی صلوات اللّه علیه که در همسایگی آن حضرت زندگی می کرده ، حکایت کند: ما شب ها با حضرت علی بن محمّد هادی علیه السلام جلوی منزلش جلسه و شب نشینی داشتیم و در مسائل مختلف ، بحث می کردیم تا آن که شبی از شب ها حادثه ای رُخ داد: فرمانده گارد خلیفه عبّاسی که شخصی معروف بود، با غرور و تکبّر از جلوی ما به سوی منزلش رهسپار بود و مقداری هدایای ارزشمند که از خلیفه گرفته بود، به همراه داشت . و نیز تعدادی سرهنگ و دیگر درجه داران و نگهبانان و پیش خدمتان ، او را همراهی می کردند. همین که چشمش به حضرت هادی علیه السلام افتاد، نزد وی آمد و به آن حضرت سلام کرد و سپس رفت . هنگامی که از ما دور شد، حضرت اظهار داشت : او با این حَشم خدم و به این تجمّلات مادّی دل خوش کرده و شادمان است ؛ ولی خبر ندارد که در همین شب ، مرگ او را می رباید و پیش از نماز صبح او را زیر خاک ها دفن می کنند. من و بقیّه افرادی که در آن مجلس حضور داشتیم ، از این پیش گوئی حضرت سخت در تعجّب قرار گرفتیم . و چون از جای خود برخاستیم و از حضور آن حضرت خداحافظی کرده و رفتیم ، با یکدیگر گفتیم : این یک پیش گوئی مهمّ و علم غیب بود که علی بن محمّد صلوات اللّه علیهما از آن خبر داد. و بر همین اساس با یکدیگر متعهّد شدیم که چنانچه گفته حضرت صحّت نیافت و واقع نشد، او را به قتل رسانده و نابودش کنیم ؛ و سپس هر یک به منزل خود رفتیم . رخاستم و از خانه بیرون آمدم تا ببینم چه خبر است ، جمعیّت زیادی را دیدم ، که به همراه سربازان و نیروهای حکومتی شور و شیون می کنند و می گویند: فرمانده گارد خلیفه ، شب گذشته به جهت آن که خمر و شراب بسیاری نوشیده بود، هلاک گشته است و آماده تشییع و دفن او بودند. من با خود گفتم : أ شهد أ ن لا إ له إ لاّ اللّه و به سوی منزل او حرکت کردم و صحّت پیش گوئی حضرت ، برایم روشن گردید و از علاقه مندان و شیفتگان حضرتش گشتم.
چهل داستان و چهل حدیث از امام هادی(ع)/ عبدالله صالحی