اسرار فدک

اسرار فدک

مقدمه
تاریخ مقوله ای است که احاطه به ابعاد مختلف آن در جهت تحکیم و تقویت روح روشن بینی و روشنگری و هدایت جوامع به آرمانهای الهی و انسانی، همراه با الگوگیری و الگودهی و کناره گیری از خطای آزموده شده نقش به سزایی ایفا می نماید.

در این مقاله به یکی از مهم ترین نقاط عطف تاریخ که سرسلسله ناروایی های حکام جور در جهت تحکیم مبانی حکومت غاصبانه شان بود، اشاره می شود. قصته و غصه فدک و غصب ظالمانه آن در طی زمان های متمادی امورد موشکافی علما و دانشمندان قرار گرفته است. سعی ما بر این بوده است که درباره خود فدک و غصب ظالمانه آن به اندازه بضاعت مزجات، بحث به میان آوریم.

وضع جغرافیایی فدک
فدک، دهکده ای است در نزدیکی خیبر که در سال هفتم هجرت نبوی به تصرف پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آمد. این سرزمین حاصل خیز تا مدینه منوره یکصد و چهل کیلومتر فاصله دارد.

چنانچه از تاریخ و روایات اسلامی استفاده می شود، در هنگامی که فدک در اختیار رسول گرامی اسلام قرار گرفت، درختان سرسبز و پرثمری داشت و تعداد آنها را برابر تمام درختان شهر کوفه
دانسته اند.(1)

در حدیث آمده است که چون مهدی عباسی به خلافت رسید، به مظالم عباد رسیدگی کرد، از آن جمله حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام به او فرمود: چرا حق ما را به ما نمی دهی؟ مهدی گفت: با اباالحسن! چه می خواهی؟ حضرت جریان فدک را بازگو کرد. خلیفه از حدود آن پرسش نمود.

حضرت امام کاظم (علیه السلام) فرمودند: حدود آن از چهار طرف عبارتند از: عدن، سمرقند، آفریقا، کناره دریای روم و ارمنستان. مهدی عباسی از شنیدن این حدود به وحشت افتاد و گفت: باید در این باره فکر کنم.(2)

تاریخچه فدک همراه با تحلیل
جنگ خیبر با پیروزی لشکر اسلام که مرهون شجاعت های امیر المومنین علی علیه السلام بود، به پایان رسید و رعب و هراس عجیبی در دل دشمنان افکند. مردم فدک که نزدیک ترین افراد به خیبری ها بودند، وحشت بیشتری داشتند؛ لذا شخصی را به خدمت پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرستادند و پیشنهاد کردند که ما حاضریم سالانه نصف درآمد محصولات خویش را در اختیار شما قرار دهیم که در مقابل آن، جان و مال و ناموسمان از طرف سپاه اسلام تضمین گردد. رسول پر محبت اسلام از این پیشنهاد استقبال نموده، شخصی را به نام «محیط» به نمایندگی به حضور سران فدک فرستادند. او با نماینده «یوشع بن نون» که ریاست دهکده را داشت به گفتگو پرداخته و صلح نامه را به امضا رساندند.

از آن تاریخ به بعد نصف درآمد فدک به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اختصاص پیدا کرد و متقابلا مسلمانان نیز موظف به دفاع از حقوق آنان شدند.

طبق آیه «وَمَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَلَا رِکَابٍ وَلَکِنَّ اللَّهَ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (حشر/6) و آنچه را خدا از آنان به رسم غنیمت عاید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خود گردانید، شما برای تصاحب آن اسب یا شتری بر آن نتاختید، ولی خدا فرستادگانش را بر هر که بخواهد چیره می گرداند، و بر هر کاری تواناست.

سرزمین هایی که بدون جنگ به تصرف سپاه اسلام در می آید، «فیء» نام داشته و در فقه اسلامی بحث مبسوطی دارد و همه این گونه اموال مخصوص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و او می تواند در هر کجا صلاح بداند به مصرف رساند.

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در آمد فدک را مطابق آیه «مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لَا یَکُونَ دُولَهً بَیْنَ الْأَغْنِیَاءِ مِنْکُمْ وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِیدُ الْعِقَابِ» (حشر/7)

آنچه (مال و دارایی که خدا از اموال و دارائی های مردم شهرها و ده ها (بدون پیکار) به رسول و پیغمبرش باز گرداند، پس آن از آن خدا و پیغمبر و خویشاوندان نزدیک تر (آن حضرت، امیرالمؤمنین سائر ائمه من و کودکان بی پدر (از آل محمد) و بی چیزان و رهگذران از ایشان است تا اینکه آن «فیء» چیزی نباشد که توانگران از شما آن را دست بدست می گردانند و بوسیله آن افزونی مال و دارایی میطلبند، و فقراء و مستمندان بی بهره می باشند) و آنچه را پیغمبر به شما می دهد (فیء باشد، یا حکم و فرمان آن را بگیرید (بپذیرید) و آنچه شما را از آن نهی نموده و باز می دارد، پس باز ایستید، و از مخالفت و نافرمانی و عذاب و کیفر) خدا بترسید که محققا خدا سخت عقوبت و شکنجه است (برای کسی که او را معصیت و نافرمانی و عذاب و کیفر)

به فقرا و مساکین و سایر درماندگان از جمله خویشاوندانش خرج می کرد، ولی به نقل ابن عباس چون آیه ۳۸ سوره روم نازل شد.« فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ ذَلِکَ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یُرِیدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» پس حق خویشاوند و تنگ دست و در راه مانده را بده این انفاق و برای کسانی که خواهان خشنودی خدایند بهتر است و اینان همان رستگارانند .

پروردگار عالم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را مأمور کرد فدک را به حضرت فاطمه (علیها السلام) تملیک کند؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز فدک را به حضرت فاطمه (علیها السلام) بخشید. از آن تاریخ به بعد دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شخصا اداره امور فدک را به دست گرفته و مالک آن سرزمین گردید.(3)

سقیفه و نقشه قبلی ابوبکر
بعد از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) ، گروهی در سقیفه جمع شده و طبق نقشه قبلی ابوبکر را به خلافت نشاندند. در صورتی که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) در غدیر خم على را به عنوان خلیفه مسلمین منصوب فرموده بود و آیه ۳ سوره مائده بنابر اذعان بسیاری از علمای اهل سنت در غدیر خم بعد از نصب حضرت على البر نازل شد.«… الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِی مَخْمَصَهٍ غَیْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» امروز کسانی که کافر شده اند، از کارشکنی در دین شما نومید گردیده اند. پس از ایشان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیم، و اسلام را برای شما [به عنوان] آیین برگزیدم و هر کس دچار گرسنگی شود، بی آنکه به گناه متمایل باشد [اگر از آنچه منع شده است بخورد]، بی تردید، خدا آمرزنده مهربان است.

ابوبکر شروع به سر و سامان دادن به کارهای تشکیلاتی خود کرد؛ از آن جمله نماینده حضرت فاطمه (علیها السلام) را از فدک بیرون نمود و بدین وسیله فدک حضرت فاطمه (علیها السلام) را عدوانا تصاحب کرد؛ این تصرف عداونی ده روز پس از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بود.(5)

وقتی به حضرت فاطمه (علیها السلام) خبر رسید که ابوبکر زمین فدک را تصرف کرده است، همراه زنان بنی هاشم براه افتاد تا به نزد ابوبکر وارد شد و گفت: «ای ابوبکر می خواهی زمینی را که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای من قرار داده و آن را بر من از طریقی که مسلمانان با جنگ آنرا تصرف نکرده اند بخشیده است از من بگیری؟ آیا نشنیدی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمود: احترام هر کس با فرزندش حفظ می شود و تو میدانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای فرزندش جز این باقی نگذارده است».

وقتی ابوبکر گفتار او را شنید و زنان را همراه او دید، دواتی خواست تا فدک را برای او بنویسد؛ عمر داخل شد و گفت: ای خلیفه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)! برایش ننویس تا شاهد بر ادعایش بیاورد؛ حضرت فاطمه (علیها السلام) گفت: باشد شاهد می آورم. گفت چه کسی؟ حضرت فاطمه (علیها السلام) جواب داد: علی (علیه السلام) و ام ایمن. عمر گفت: شهادت زن عجمی که زبان فصیح ندارد مورد قبول نیست؛ علی نیز اطراف نان خودش آتش جمع می کند (منظورش آن بود که چون فدک به على می رسد شهادت او به نفع خودش می باشد فلذا قبول نیست).(6)

حضرت زهرا (سلام الله علیها) در حالی که مردم اطراف آن دو را گرفته بودند فرمود: آیا شما می خواهید کاری را که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام داده رد کنید و درباره ما حکم به خصوصی غیر از آنچه درباره همه مسلمین اجرا می شود بکنید؟! ای مردم گناهی که اینها مرتکب می شوند، بشنوید، بعد حضرت فاطمه (علیها السلام) رو به آن دو نفر کرد و فرمود: اگر من أموالی را که در دست مسلمین است ادعا کنم از من شاهد می خواهید یا از آنان؟

گفتند: از تو شاهد می طلبیم حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود: اگر آنچه در دست من است همه مسلمین ادعا کنند آیا از آنان شاهد می خواهید یا از من؟

در اینجا عمر خشمگین شد و گفت: این فدک غنیمت مسلمین است و زمین آنهاست و در دست حضرت فاطمه (علیها السلام) است و غله محصول آن را می خورد. اگر برای ادعای خویش شاهد بیاورد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فدک را از میان مسلمین به او بخشیده است، در حالی که غنیمت و حق آنهاست رای میدهم که مال حضرت فاطمه (علیها السلام) است!(7)

یکی از اسراری که می توان درباره احتجاجات حضرت زهرا (سلام الله علیها) بیان کرد تمسک آن حضرت به قاعده ای است که در فقه به قاعده ید مشهور شده است؛ با این تمسک، حضرت زهرا (سلام الله علیها) می خواستند به مردم بفهمانند که شمایی که با این اشخاص بیعت می کنید؛ از مسائل اسلامی آگاه نیستند؛ تا حدی که ساده ترین مساله مثل قاعده ید و آیات مربوط به ارث برای آنان احتیاج به تعلیم دارد؛ پس با این وصف چگونه این اشخاص غیر صالح که دست به غصب عدوانی می زنند و غیر عالم، صلاحیت خلافت از جانب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گرداندن امور جامعه اسلامی را دارند؟! پس تا دیر نشده به گرد مدار اصلی کانون ولایت یعنی شخصی که منصوب از طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برادر و وصی اوست گرد آیید تا باب انحراف از جامعه چیده شود.

امیر المومنین علی علیه السلام در اثبات مالکیت حضرت فاطمه (علیها السلام) بر فدک (در نامه چهل و پنج نهج البلاغه به عثمان بن حنیف) می نویسند:

«بَلَى کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ مِنْ کُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ اَلسَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ نِعْمَ اَلْحَکَمُ اَللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَکٍ وَ غَیْرِ فَدَکٍ» آری از آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، فدک در دست ما بود که مردمی بر آن بخل ورزیده و مردمی دیگر سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند و بهترین داور خداست. مرا با فدک و غیر فدک چه کار؟

امام در این فراز به مالکیت حضرت فاطمه (علیها السلام) بر فدک اشاره نموده و تصرف آن را از سوی خلیفه نامشروع و حاکی از بخل و حسد دانسته و در پایان، خدا را به داوری می خواند، که خود دلیل بر مظلومیت حضرت فاطمه (علیها السلام) و غصب فدک می باشد.

نگاهی گذرا به غصب های مکرر فدک
1. عمر پس از مرگ ابوبکر به عنوان ارث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) (که فرضا قابل ارث بردن نبود) آن را به وارثان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باز گرداند، به شرط آنکه طبق رفتار ابوبکر و خود عمر تا آن زمان نسبت به آن رفتار کنند! یعنی فقط در اختیار آنان باشد، ولی در آمد آن به مصرف بیت المال برسد(8) این پیشنهاد از طرف عمر به عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیر المومنین بود در حالی که باید آن را به وارثان حضرت فاطمه (علیها السلام) باز می گرداند و تحت تصرف کامل آنان قرار می داد. با همه ی اینها سندی هم وجود ندارد که امیر المومنین اله این پیشنهاد را پذیرفته باشد و باز گرداندن فدک عملا انجام شده باشد.
روایت دیگری در این زمینه وجود دارد که عمر برخی صداقات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را باز گرداند، ولی فدک را باز نگرداند و گفت: صدقه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که مربوط به حقوق و مشکلات آن حضرت بوده و باید اختیار آن در دست حاکم وقت باشد!(9)
۲. عثمان پس از مرگ عمر، سرزمین فدک را باز پس گرفته، همه آن را در اختیار مروان بن حکم گذاشت.(10)
۳. معاویه پس از مرگ عثمان و بعد از شهادت امام حسن، فدک را سه قسمت کرد: ثلث آن را به مروان و ثلث آن را به عمر و فرزند عثمان و ثلث آن را به پسرش یزید داد. پس از آنکه معاویه مروان را بر کنار کرد، فدک را هم از او گرفت. بار دیگر که مروان از طرف معاویه حاکم شد، فدک را با درآمد گذشته اش به او باز گرداند.(11)
۴. مروان در زمان حکومت خود بار دیگر فدک را تماما برای خود تصرف کرد و بعد نیمی از آن را به پسرش عبدالملک و نیم دیگر را به پسر دیگرش عبد العزیز بخشید.(12)
5. عبدالعزیز نیز سهم خود را به پسرش عمر بن عبدالعزیز بخشید، و پس از مرگ عبدالملک همه آن در تصرف عمر بن عبدالعزیز قرار گرفت.(13)
6. عمر بن عبدالعزیز طی مراسمی اعلام کرد که می خواهد فدک را از تصرف شخصی بیرون آورد و مانند زمان ابوبکر صرف بیت المال کند، با این تفاوت که مسئول آن را از بنی حضرت فاطمه (علیها السلام) قرار دهد. وقتی این کار را کرد به او گفتند: با این کار خود بر ابوبکر و عمر طعنه می زنی! پاسخ داد: آنان با غصب فدک بر خود طعنه وارد کردند. (14)
۷. یزید بن عبدالملک بار دیگر آن را باز پس گرفت و تحت تصرف خود در آورد.(15)
۸. در حکومت عباسیان، سفاح بار دیگر فدک را به تصرف حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب علیه السلام در آورد.(16)
۹. منصور دوانیقی، فدک را از تصرف بنی حضرت فاطمه (علیها السلام) خارج ساخت.(17)
۱۰. مهدی عباسی، دوباره فدک را به بنی حضرت فاطمه (علیها السلام) داد.(18)
11. هادی عباسی، بار دیگر فدک را باز پس گرفت.(19)
12. مأمون دوباره فدک را به بنی حضرت فاطمه (علیها السلام) داده(20)
13. متوکل، بار دیگر فدک را از تصرف بنی حضرت فاطمه (علیها السلام) بیرون آورد (21)
14. منتصر پسر متوکل بار دیگر فدک را به بنی حضرت فاطمه (علیها السلام) داد.(22)

آینده غاصب فدک
دو نفرین از لسان حضرت زهرا (سلام الله علیها) خطاب به غاصبین فدک صادر شده که سوزش قلب زهرا (سلام الله علیها) را از شدت ظلم و بی حرمتی غاصبین می رساند:

آنگاه که حضرت برای اعتراض به خانه ابوبکر رفته بود و عمر هم حاضر بود و پس از مطرح کردن دلایل جواب مثبتی به آن حضرت ندادند فرمود:«فَقَامَتْ مُغْضَبَهً وَ قَالَتْ: اَللَّهُمَّ إِنَّهُمَا ظَلَمَا اِبْنَهَ نَبِیِّکَ حَقَّهَا، فَاشْدُدْ وَطْأَتَکَ علیهما» خدایا، این دو نفر به حق دختر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ظلم کردند، تو نیز به شدت آنان را به بلایت گرفتار کن».(23)

حضرت خطاب به عمر که سند دست نوشته ابوبکر دربارهی فدک را پاره کرد فرمودند: «چه خبر است، خدا به تو مهلت ندهد و تو را بکشد و شکمت را پاره کند»!(24)

متن خطبه فدکیه همراه با ترجمه
أَبِیهِ ، عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَن قَالُوا جَمِیعاً: لَمَّا بَلَغَ فَاطِمَهَ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ إِجْمَاعُ أَبِی بَکْرٍ عَلَى مَنْعِهَا فَدَکَ ، لاَثَتْ خِمَارَهَا وَ أَقْبَلَتْ فِی لُمَهٍ مِنْ حَفَدَتِهَا وَ نِسَاءِ قَوْمِهَا تَطَأُ ذُیُولَهَا ، مَا تَخْرِمُ مِشْیَتُهَا مِشْیَهَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ حَتَّى دَخَلَتْ عَلَى أَبِی بَکْرٍ – وَ قَدْ حَشَدَ اَلنَّاسَ مِنَ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ اَلْأَنْصَارِ – فَضُرِبَتْ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَهَا رَیْطَهٌ بَیْضَاءُ، وَ قَالَ بَعْضُهُمْ: قِبْطِیَّهٌ، وَ قَالُوا: قِبْطِیَّهٌ – بِالْکَسْرِ وَ اَلضَّمِّ – ثُمَّ أَنَّتْ أَنَّهً أَجْهَشَ لَهَا اَلْقَوْمُ بِالْبُکَاءِ، ثُمَّ أَمْهَلَتْ طَوِیلاً حَتَّى سَکَنُوا مِنْ فَوْرَتِهِمْ، ثُمَّ قَالَتْ:

از عبد الله بن حسن به اسناد مذکور در متن نقل است که وقتی ابوبکر و عمر برای منع حضرت زهرا (سلام الله علیها) از فدک هم دست شدند و از آن با خبر شد، مقنعه بر سر کشیده و پارچه ای بر سر انداخته و با چند تن از اطرافیان و زنان قوم خود به سوی مجلس ابوبکر حرکت فرمود و با کمال طمأنینه و آرامش و همچون رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) راه می رفت، چون وارد مسجد شد ابوبکر با گروهی از جماعت مهاجر و انصار نشسته ! بودند، پس پرده ای زدند، و آن حضرت در پشت آن پرده جلوس فرمود، سپس آن حضرت آه دردناکی از دل سوزان خود کشید و همه مجلس به گریه و ناله افتاده و یکپارچه اندوه و عزا شد، سپس آن حضرت اندکی صبر نمود تا مجلس آرام گشت، سپس این گونه سخن آغاز نمود.

حمد و سپاس الهی
أَبْتَدِئُ بِحَمْدِ مَنْ هُوَ أَوْلَى بِالْحَمْدِ وَ اَلطَّوْلِ وَ اَلْمَجْدِ، اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَنْعَمَ، وَ لَهُ اَلشُّکْرُ بِمَا أَلْهَمَ، وَ اَلثَّنَاءُ بِمَا قَدَّمَ مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَأَهَا وَ سُبُوغِ آلاَءٍ أَسْدَاهَا وَ إِحْسَانِ مِنَنٍ أَوْلاَهَا جَمَّ عَنِ اَلْإِحْصَاءِ عَدَدُهَا، وَ نَأَى عَنِ اَلْمُجَازَاهِ مَزِیدُهَا، وَ تَفَاوَتَ عَنِ اَلْإِدْرَاکِ أَبَدُهَا وَ اِسْتَتَبَّ اَلشُّکْرُ بِفَضَائِلِهَا وَ اِسْتَحْذَى اَلْخَلْقُ بِإِنْزَالِهَا وَ اِسْتَحْمَدَ إِلَى اَلْخَلاَئِقِ بِإِجْزَالِهَا، وَ أَمَرَ بِالنَّدْبِ إِلَى أَمْثَالِهَا،

حمد و سپاس خدای را بر آنچه ارزانی داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهای فراوانی که خلق فرمود و عطایای گسترده ای که اعطا کرد، و منتهای بیشماری که ارزانی داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکر گذاری آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگی آنها مردم را به سپاسگزاری خود متوجه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد.

گواهی به وحدانیت الهی
وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، کَلِمَهٌ جَعَلَ اَلْإِخْلاَصَ تَأْوِیلَهَا وَ ضَمَّنَ اَلْقُلُوبَ مَوْصُولَهَا وَ أَبَانَ فِی اَلْفِکْرِ مَعْقُولَهَا، اَلْمُمْتَنِعُ مِنَ اَلْأَبْصَارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ اَلْأَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ اَلْأَوْهَامِ اَلْإِحَاطَهُ بِهِ أَبْدَعَ اَلْأَشْیَاءَ لاَ مِنْ شَیْءٍ کَانَ قَبْلَهُ، وَ أَنْشَأَهَا بِلاَ اِحْتِذَاءٍ مِثْلِهِ وَ سَمَّاهَا بِغَیْرِ فَائِدَهٍ زَادَتْهُ إِلاَّ إِظْهَاراً لِقُدْرَتِهِ، وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ وَ إِعْزَازاً لِأَهْلِ دَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ اَلثَّوَابَ لِأَهْلِ طَاعَتِهِ وَ وَضَعَ اَلْعَذَابَ عَلَى أَهْلِ مَعْصِیَتِهِ زِیَادَهً لِعِبَادِهِ عَنْ نَقِمَتِهِ وَ حِیَاشَهً لَهُمْ إِلَى جَنَّتِهِ،

و گواهی میدهم که معبودی جز خداوند نیست و شریکی ندارد، که این امر بزرگی است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمن و وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندی که چشم ها از دیدنش باز مانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز می باشند. موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از مادهای موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبی تبعیت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیتش پدید آورد، بی آنکه در ساختن آنها نیازی داشته و در تصویرگری آنها فائده ای برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهی بر طاعتش، واظهار قدرت خود، و شناسائی راه عبودیت و گرامی داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش باز دارد و آنان را بسوی بهشتش رهنمون گردد.

گواهی به رسالت محمد
وَ أَشْهَدُ أَنَّ أَبِی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اِخْتَارَهُ قَبْلَ أَنْ یَجْتَبِلَهُ، وَ اِصْطَفَاهُ قَبْلَ أَنْ یَبْتَعِثَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ أَنْ یَسْتَجِیبَهُ إِذِ اَلْخَلاَئِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَهٌ، وَ بِسَتْرِ اَلْأَهَاوِیِلِ مَضْمُونَهٌ وَ بِنَهَایَا اَلْعَدَمِ مَقْرُونَهٌ عِلْماً مِنْهُ بِمَائِلِ اَلْأُمُورِ وَ إِحَاطَهً بِحَوَادِثِ اَلدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَهً مِنْهُ بِمَوَاقِعِ اَلْمَقْدُورِ،

و گواهی میدهم که پدرم محمد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکیها بسر برده، و در سر حد عدم و نیستی قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطه اش به حوادث زمان، و شناسائی کاملش به وقوع مقدرات.

اشاره به قرآن بعنوان عهد الهی
وَ اِبْتَعَثَهُ إِتْمَاماً لِعِلْمِهِ وَ عزیمته[عَزِیمَهً]عَلَى إِمْضَاءِ حُکْمِهِ، وَ إِنْفَاذاً لِمَقَادِیرِ حَقِّهِ فَرَأَى صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْأُمَمَ فِرَقاً فِی أَدْیَانِهَا، وَ عَابِدَهً لِأَوْثَانِهَا، عُکَّفاً عَلَى نِیرَانِهَا مُنْکِرَهً لِلَّهِ مَعَ عِرْفَانِهَا، فَأَنَارَ اَللَّهُ بِأَبِی (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه) ظُلَمَهَا، وَ فَرَّجَ عَنِ اَلْقُلُوبِ بُهَمَهَا، وَ جَلاَ عَنِ اَلْأَبْصَارِ غُمَمَهَا، ثُمَّ قَبَضَهُ اَللَّهُ إِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَهٍ وَ اِخْتِیَارٍ رَغْبَهً بِمُحَمَّدٍ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه) عَنْ تَعَبِ هَذِهِ اَلدَّارِ، مَوْضُوعاً عَنْهُ أَعْبَاءُ اَلْأَوْزَارِ، مَحْفُوفاً بِالْمَلاَئِکَهِ اَلْأَبْرَارِ، وَ رِضْوَانِ اَلرَّبِّ اَلْغَفَّارِ، وَ جِوَارِ اَلْمَلِکِ اَلْجَبَّارِ، فَصَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ، أَمِینِهِ عَلَى اَلْوَحْیِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ اَلْخَلْقِ، وَ رَضِیِّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ وَ رَحْمَهُ اَللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ.

و او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعی اش را امضا و مقدراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امتها را دید که در آئینهای مختلفی قرار داشته، و در پیشگاه آتشهای افروخته معتکف و بت های ا تراشیده شده را پرستنده، و خداوندی که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند. پس خدای بزرگ بوسیله پدرم محمد صلى الله علیه و آله تاریکی های آن را روشن و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیده ها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهی رهانید، و بینایشان کرده، و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود. تا هنگامی که خداوند او را بسوی خود فراخواند، فراخواندنی از روی مهربانی و آزادی و رغبت و میل، پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده، و فرشتگان نیکو کار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودی پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امینش و بهترین خلق و برگزیده اش باد، و سلام و رحمت و برکات الهی بر او باد.

احکام اسلام برای هدایت انسانها
ثُمَّ قَالَتْ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ: وَ أَنْتُمْ عِبَادُ اَللَّهِ نُصْبُ أَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَهُ کِتَابِ اَللَّهِ وَ وَحْیِهِ، أُمَنَاءُ اَللَّهِ عَلَى أَنْفُسِکُمْ وَ بُلَغَاؤُهُ إِلَى اَلْأُمَمِ حَوْلَکُمْ. لِلَّهِ فِیکُمْ عَهْدٌ قَدَّمَهُ إِلَیْکُمْ، وَ بَقِیَّهٌ اِسْتَخْلَفَهَا عَلَیْکُمْ کِتَابُ اَللَّهِ بَیِّنَهٌ بَصَائِرُهُ، وَ آیٌ مُنْکَشِفَهٌ سَرَائِرُهُ. وَ بُرْهَانٌ فِینَا مُتَجَلِّیَهٌ ظَوَاهِرُهُ، مُدِیماً لِلْبَرِیَّهِ اِسْتِمَاعُهُ، قَائِداً إِلَى اَلرِّضْوَانِ أَتْبَاعَهُ، وَ مُؤَدِّیاً إِلَى اَلنَّجَاهِ أَشْیَاعَهُ فِیهِ تِبْیَانُ حُجَجِ اَللَّهِ اَلْمُنِیرَهِ، وَ مَوَاعِظِهِ اَلْمَکْرُورَهِ، وَ مَحَارِمِهِ اَلْمَحْذُورَهِ، وَ أَحْکَامِهِ اَلْکَافِیَهِ، وَ بَیِّنَاتِهِ الْجَالِیَهِ، وَ جُمَلِهِ اَلْکَافِیَهِ، وَ شَرَائِعِهِ اَلْمَکْتُوبَهِ،

آنگاه حضرت فاطمه علیها السلام رو به مردم کرده و فرمود: شما ای بندگان خدا پرچمداران امر و نهی او، و حاملان دین و وحی او، و امینهای خدا بر یکدیگر، و مبلغان او بسوی انتهایید، زمامدار حق در میان شما بوده و پیمانی است که از پیشاپیش بسوی تو فرستاده، و باقیمانده ای است که برای شما باقی گذارده، و آن کتاب گویای الهی و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بیان و حجتهای آن روشن، اسرار باطنی آن آشکار، ظواهر آن جلوه گر می باشد، پیروان آن مورد غبطه جهانیان بوده، و تبعیت از او خشنودی الهی را باعث می گردد، و شنیدن آن راه نجات است. بوسیله آن می توان به حجتهای نورانی الهی، و واجباتی که تفسیر شده، و محرماتی که از ارتکاب آن منع گردیده، و نیز به گواهیهای جلوه گرش م و برهانهای کافیش و فضائل پسندیده اش، و رخصتهای بخشیده شده اش و قوانین واجبش دست یافت.

معرفی نسب خویش و علی علیهما السلام با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
فَفَرَضَ اَللَّهُ اَلْإِیمَانَ تَطْهِیراً لَکُمْ مِنَ اَلشِّرْکِ، وَ اَلصَّلاَهَ تَنْزِیهاً لَکُمْ مِنَ اَلْکِبْرِ، وَ اَلزَّکَاهَ تَزْیِیداً لَکُمْ فِی اَلرِّزْقِ، وَ اَلصِّیَامَ تَبْیِیناً إِمَامَتَنَا، وَ اَلْحَجَّ تَسْنِیَهً لِلدِّینِ وَ اَلْعَدْلَ تَنَسُّکاً لِلْقُلُوبِ وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّهِ، وَ إِمَامَتَنَا لَمّاً لِلْفُرْقَهِ، وَ اَلْجِهَادَ عَنِ اَلْإِسْلاَمِ، وَ اَلصَّبْرَ مَئُونَهً لِلاِسْتِیجَابِ، وَ اَلْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَهً لِلْعَامَّهِ، وَ اَلْبِرَّ بِالْوَالِدَیْنِ وِقَایَهً مِنَ اَلسَّخْطَهِ، وَ صِلَهَ اَلْأَرْحَامِ مَنْسَأَهً لِلْعُمْرِ وَ مَنْمَاهً لِلْعَدَدِ، وَ اَلْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ. وَ اَلْوَفَاءَ بِالنُّذُورِ تَعْرِیضاً لِلْمَغْفِرَهِ، وَ تَوْفِیَهَ اَلْمَکَائِیلِ وَ اَلْمَوَازِینِ تَغْیِیراً لِلْبَخْسَهِ،

پس خدای بزرگ ایمان را برای پاک کردن شما از شرک، و نماز را برای پاک نمودن شما از تکبر، و زکات را برای تزکیه نفس و افزایش روزی، و روزه را برای تثبیت اخلاص، و حج را برای استحکام دین، و عدالت ورزی را برای التیام قلبها، و اطاعت ما خاندان را برای نظم یافتن ملتها، و امامتمان را برای رهایی از تفرقه، و جهاد را برای عزت اسلام، و صبر را برای کمک در بدست آوردن پاداش قرار داد و امر به معروف را برای مصلحت جامعه، و نیکی به پدر و مادر را برای رهایی از غضب الهی، و صله ارحام را برای طولانی شدن عمر و افزایش جمعیت، و قصاص را وسیله حفظ خونها، و وفای به نذر را برای در معرض مغفرت الهی قرار گرفتن، و دقت در کیل و وزن را برای رفع کم فروشی مقرر فرمود.

 

نجات از گمراهی و شرکت با رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
وَ اَلاِجْتِنَابَ عَنْ شُرْبِ اَلْخُمُورِ تَنْزِیهاً مِنَ اَلرِّجْسِ، وَ مُجَانَبَهَ اَلسَّرِقَهِ إِیجَاباً لِلْعِفَّهِ، وَ اَلتَّنَزُّهَ عَنْ أَکْلِ أَمْوَالِ اَلْأَیْتَامِ وَ اَلاِسْتِیثَارَ بِفَیْئِهِمْ إِجَارَهً مِنَ اَلظُّلْمِ، وَ اَلْعَدْلَ فِی اَلْأَحْکَامِ إِینَاساً لِلرَّعِیَّهِ، وَ اَلتَّبَرِّی مِنَ اَلشِّرْکِ إِخْلاَصاً لِلرُّبُوبِیَّهِ، اِتَّقُوا اَللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ ، وَ أَطِیعُوهُ فِیمَا أَمَرَکُمْ بِهِ إِنَّما یَخْشَى اَللّهَ مِنْ عِبادِهِ اَلْعُلَماءُ. ثُمَّ قَالَتْ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ: أَنَا فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ أَقُولُ عَوْداً عَلَى بَدْءٍ، وَ مَا أَقُولُ ذَلِکَ سَرَفاً وَ لاَ شَطَطاً فَاسْمَعُوا إِلَیَّ بِأَسْمَاعٍ وَاعِیَهٍ وَ قُلُوبٍ رَاعِیَهٍ، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ »فَإِنْ تَعْزُوهُ تَجِدُوهُ أَبِی دُونَ نِسَائِکُمْ وَ أَخَا اِبْنِ عَمِّی دُونَ رِجَالِکُمْ، فَبَلَّغَ اَلرِّسَالَهَ صَادِعاً بِالرِّسَالَهِ نَاکِباً عَنْ سُنَنِ مَدْرَجَهِ اَلْمُشْرِکِینَ ، ضَارِباً لثجهم[لِثَبَجِهِمْ]آخِذاً بِأَکْظَامِهِمْ، دَاعِیاً إِلَى سَبِیلِ رَبِّهِ «بِالْحِکْمَهِ وَ اَلْمَوْعِظَهِ اَلْحَسَنَهِ یَجُذُّ اَلْأَصْنَامَ، وَ یَنْکُتُ اَلْهَامَ حَتَّى اِنْهَزَمَ اَلْجَمْعُ وَ وَلَّوُا اَلدُّبُرَ،

و نهی از شرابخواری را برای پاکیزگی از زشتی، و حرمت نسبت ناروا دادن را برای عدم دوری از رحمت الهی، و ترک دزدی را برای پاکدامنی قرار داد، و شرک را حرام کرد تا در یگانه پرستی خالص شوند. پس آن گونه که شایسته است از خدا بترسید، و از دنیا نروید جز آنکه مسلمان باشید، و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمائید، همانا که فقط دانشمندان از خاک می ترسند. آنگاه فرمود: ای مردم! بدانید که من حضرت فاطمه (علیها السلام) پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز می گویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمی در آن نیست، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از میان شما برانگیخته شد که رنجهای شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است. پس اگر او را بشناسید می دانید که او در میان زنانتان پدر من بوده، و در میان مردانتان برادر پسر عموی من است، چه نیکو بزرگواری است آنکه من این نسبت را به او دارم. رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کناره گیری کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو بسوی پروردگارشان دعوت نمود، بتها را نابود ساخته، و سر کینه توزان را می شکند، تا جمعشان منهزم شده و از میدان گریختند.

نقش على علیه السلام در رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
وَ حَتَّى تَفَرَّى اَللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ أَسْفَرَ اَلْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، وَ نَطَقَ زَعِیمُ اَلدِّینِ وَ خَرِسَتْ شَقَاشِقُ اَلشَّیَاطِینِ، وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَهِ اَلْإِخْلاَصِ مَعَ اَلنَّفَرِ اَلْبِیضِ اَلْخِمَاصِ اَلَّذِینَ أَذْهَبَ اَللَّهُ عَنْهُمُ اَلرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِیراً « وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَهٍ مِنَ اَلنّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها »مَذْقَهَ اَلشَّارِبِ وَ لَهْزَهَ اَلطَّامِعِ، دقبه[قَبْسَهَ]اَلْعَجْلاَنِ، وَ مُوَطَّأَهَ اَلْأَقْدَامِ، تَشْرَبُونَ اَلطِّرَّاقَ وَ تَقْتَاتُونَ اَلْقِدَّ، أَذِلَّهً خَاشِعِینَ« تَخٰافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ اَلنّاسُ » مِنْ حَوْلِکُمْ، فَأَنْقَذَکُمُ اَللَّهُ بِنَبِیِّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه) بَعْدَ اَللَّتَیَّا وَ اَلَّتِی، وَ بَعْدَ أَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ اَلرِّجَالِ وَ ذُؤْبَانِ اَلْعَرَبِ کُلَّمَا حَشَوْا« ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اَللّهُ » وَ نَجَمَ قَرْنُ اَلضَّلاَلَهِ وَ نَفَرَ فَاغِرٌ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ قَذَفَ أَخَاهُ فِی لَهَوَاتِهَا، فَلاَ یَنْکَفِئُ حَتَّى یَطَأَ صَمَاخَهَا بِأَخْمَصِهِ، وَ یُخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَیْفِهِ، مَکْدُوداً دَءُوباً فِی ذَاتِ اَللَّهِ، وَ أَنْتُمْ فِی رُفَهْنِیَهٍ وَ رُفَغْنِیَهٍ وَادِعُونَ آمِنُونَ تَتَوَکَّفُونَ اَلْأَخْبَارَ وَ تَنْکُصُونَ عَنِ اَلنِّزَالِ،و تفرون من القتال،

تا آنگاه که صبح روشن از پرده شب بر آمد، و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد، و فریاد شیطانها خاموش گردید، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گره های کفر و تفرقه از هم گشوده گردید، و دهانهای شما به کلمه اخلاص باز شد، در میان گروهی که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند. و شما بر کناره پرتگاهی از آتش قرار داشته، و مانند جرعه ای آب بوده و در معرض طمع طماعان قرار داشتید، همچون آتش زنه ای بودید که بلافاصله خاموش می گردید، لگدکوب روندگان بودید، از آبی می نوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده می کردید، خوار و مطرود بودید، می ترسیدند که مردمانی که در اطراف شما بودند شما را بربایند، تا خدای تعالی بعد از چنین حالاتی شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگ های عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتی ها کشیدید. هر گاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهائی از مشرکین دهان باز کرد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانی که سر آنان را به زمین نمی کوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمی کرد، باز نمی گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خدا، سروری از اولیاء الهى، دامن به کمر بسته، نصیحت گر، تلاشگر، و کوشش کننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامت کننده نمی هراسید. و این در هنگامه ای بود که شما در آسایش زندگی می کردید، در مهد امن متنعم بودید، و در انتظار بسر می بردید تا ناراحتی ها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقبگرد می کردید، و به هنگام نبرد فرار می نمودید.

غصب ولایت على علیه السلام
فَلَمَّا اِخْتَارَ اَللَّهُ لِنَبِیِّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه) دَارَ أَنْبِیَائِهِ وَ أَتَمَّ عَلَیْهِ مَا وَعَدَهُ، ظَهَرَتْ حَسِیکَهُ اَلنِّفَاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبَابُ اَلْإِسْلاَمِ فَنَطَقَ کَاظِمٌ، وَ نَبَغَ خَامِلٌ، وَ هَدَرَ فَنِیقُ اَلْکُفْرِ، یَخْطُرُ فِی عَرَصَاتِکُمْ، فَأَطْلَعَ اَلشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ هَاتِفاً بِکُمْ فَوَجَدَکُمْ لِدُعَائِهِ مُسْتَجِیبِینَ، وَ لِلْغِرَّهِ فِیهِ مُلاَحِظِینَ، وَ اِسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفَافاً، وَ أَحْمَشَکُمْ فَوَجَدَکُمْ غِضَاباً، هَذَا وَ اَلْعَهْدُ قَرِیبٌ، وَ اَلْکَلْمُ رَحِیبٌ، وَ اَلْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلْ فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ إِبِلِکُمْ، وَ أَوْرَدْتُمُوهَا شُرْباً لَیْسَ لَکُمْ، وَ اَلرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرْ بِدَارٍ، أَ زَعَمْتُمْ خَوْفَ اَلْفِتْنَهِ« أَلا فِی اَلْفِتْنَهِ سَقَطُوا، وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَهٌ بِالْکافِرِینَ فَهَیْهَاتَ مِنْکُمْ وَ کَیْفَ بِکُمْ وَ فَأَنّى تُؤْفَکُونَ وَ کِتَابُ اَللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ بَیْنَ أَظْهُرِکُمْ قَائِمَهٌ فَرَائِضُهُ وَاضِحَهٌ دَلاَئِلُهُ، نَیِّرَهٌ شَرَایِعُهُ، زَوَاجِرُهُ وَاضِحَهٌ، وَ أَوَامِرُهُ لاَیِحَهٌ، أَرَغْبَهً عَنْهُ تُرِیدُونَ، أَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ بِئْسَ لِلظّالِمِینَ بَدَلاً وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اَلْإِسْلاٰمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی اَلْآخِرَهِ مِنَ اَلْخاسِرِینَ.

و آنگاه که خداوند برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه، و سکوت گمراهان شکسته، و پست رتبه گان با قدر و منزلت گردیده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا در آمد، و در خانه هایتان بیامد، و شیطان سر خویش را از مخفی گاه خود بیرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوی دعوت او هستید، و برای فریب خوردن آماده اید، آنگاه از شما خواست که قیام کنید، و مشاهده کرد که به آسانی این کار را انجام می دهید، شما را به غضب واداشت، و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید، و بر آبی که سهم شما نبود وارد شدید. این در حالی بود که زمانی نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه می هراسید، آگاه باشید که در فتنه قرار گرفته اید، و براستی جهنم کافران را احاطه نموده است. این کار از شما بعید بود، و چطور این کار را کردید، به کجا روی می آوردید، در حالی که کتاب خدا رویاروی شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرماتش هویدا، و اوامرش واضح است، ولی آن را پشت سر انداختید، آیا بی رغبتی به آن را خواهانید؟ یا بغیر قرآن حکم می کنید؟ که این برای ظالمان بدل بدی است، و هرکس غیر از اسلام دینی را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.

خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
هَذَا ثُمَّ لَمْ تَبْرَحُوا رَیْثاً – وَ قَالَ بَعْضُهُمْ: هَذَا وَ لَمْ یَرْشُوا أُخْتَهَا إِلاَّ رَیْثَ – أَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتُهَا وَ میلس[یَسْلَسَ]قِیَادُهَا، ثُمَّ أَخَذْتُمْ توردن[تُورُونَ]وَقْدَتَهَا، تَتَهَیَّجُونَ جَمْرَتَهَا، تَشْرَبُونَ حَسْواً فِی اِرْتِغَاءٍ وَ تَمْشُونَ لِأَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِی اَلْخَمْرِ وَ اَلضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلَى مِثْلِ جزى[حَزِّ]اَلْمَدَى – وَ وَخْزِ اَلسِّنَانِ فِی اَلْحَشَاءِ ثُمَّ أَنْتُمْ أُولاَءِ تَزْعُمُونَ أَنْ لاَ إِرْثَ لِی، أَ فَعَلَى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتَابَ اَللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِکُمْ، یَقُولُ اَللَّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ: وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ اِخْتَصَّ مِنْ خَبَرِ یَحْیَى وَ زَکَرِیَّا إِذْ قَالَ؛ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا `یَرِثُنِی – وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اِجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیًّا وَ قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى: یُوصِیکُمُ اَللّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ اَلْأُنْثَیَیْنِ،

آنگاه آنقدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد، پس آتش گیره ها را افروخته تر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعله ور سازید، و برای اجابت ندای شیطان، و برای خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن. سنن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برگزیده آماده بودید، به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان می خورید، و برای خانواده و فرزندان او در پشت تپه ها و درختان کمین گرفته و راه می رفتید، و ما باید بر این امور که همچون خنجر بران و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم. و شما اکنون گمان می برید که برای ما ارثی نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و برای اهل یقین چه حکمی بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمی دانید؟ در حالی که برای شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم. ای مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند، ای پسر ابی قحافه، آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببری و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتی آوردی، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر می اندازید، آیا قرآن نمی گوید «سلیمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: «پروردگار مرا فرزندی عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خویشاوندان رحمی به یکدیگر سزاوارتر از دیگرانند»، و فرموده: «خدای تعالی به شما درباره فرزندان سفارش می کند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و می فرماید: هنگامی که مرگ یکی از شما فرارسد بر شما نوشته شده که برای پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم حقی است برای پرهیزگاران.

ذکر بینه از قرآن برای ارث
فَزَعَمْتُمْ أَنْ لاَ حَظَّ لِی وَ لاَ إِرْثَ لِی مِنْ أَبِیهِ أَ فَحَکَمَ اَللَّهُ بِآیَهٍ أَخْرَجَ أَبِی مِنْهَا، أَمْ تَقُولُونَ أَهْلُ مِلَّتَیْنِ لاَ یَتَوَارَثَانِ؟ أَمْ أَنْتُمْ أَعْلَمُ بِخُصُوصِ اَلْقُرْآنِ وَ عُمُومِهِ مِنْ أَبِی صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ؟ أَفَحُکْمَ اَلْجاهِلِیَّهِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ إِیهًا مَعَاشِرَ اَلْمُسْلِمَهِ أَوَ اُبْتُزَّ إِرْیِثَهْ، أَ[فِی کِتَابِ]اَللَّهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لاَ أَرِثَ أَبِیَهْ، لَقَدْ جِئْتُمْ شَیْئاً فَرِیًّا فَدُونَکَهَا مَرْحُولَهً مَحْظُومَهً مَزْمُومَهً تَلْقَاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ فَنِعْمَ اَلْحَکَمُ اَللَّهُ، وَ اَلزَّعِیمُ مُحَمَّدٌ، وَ اَلْمَوْعِدُ اَلْقِیَامَهُ، وَ عِنْدَ اَلسَّاعَهِیَخْسَرُ اَلْمُبْطِلُونَ مَا تُوعَدُونَ، وَ لِکُلِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ.

و شما گمان می برید که مرا بهره ای نبوده و سهمی از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیه ای به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می گوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمی برند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمی دانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسر عمویم آگاهترید؟ اینک این تو و این شتر، شتری مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد. چه نیک داوری است خداوند، و نیکو دادخواهی است پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، و چه نیکو وعده گاهی است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان می برند، و پشیمانی به شما سودی نمی رساند، و برای هر خبری قرارگاهی است، پس خواهید دانست که عذاب خوار کننده بر سر چه کسی فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل می شود.

ثُمَّ اِلْتَفَتَتْ إِلَى قَبْرِ أَبِیهَا – صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه و سلم- مُتَمَثِّلَهً بِقَوْلِ هِنْدِ اِبْنَهِ أُثَاثَهَ : قَدْ کَانَ بَعْدَکَ أَنْبَاءٌ وَ هَنْبَثَهٌلَوْ کُنْتَ شَاهِدَهَا لَمْ تَکْثُرِ اَلْخُطَبُ، إِنَّا فَقَدْنَاکَ فَقْدَ اَلْأَرْضِ وَابِلَهَاوَ اِخْتَلَّ قَوْمُکَ لَمَّا غِبْتَ وَ اِنْقَلَبُوا أَبْدَتْ رِجَالٌ لَنَا فَحْوَى صُدُورِهِمُ لَمَّا قَضَیْتَ وَ حَالَتْ دُونَکَ اَلتُّرَبُ وَ زَادَ فِی بَعْضِ اَلرِّوَایَاتِ هُنَا: ضَاقَتْ عَلَیَّ بِلاَدِی بَعْدَ مَا رَحُبَتْ وَ سِیمَ سِبْطَاکَ خَسْفاً فِیهِ لِی نَصَبٌ فَلَیْتَ قَبْلَکَ کَانَ اَلْمَوْتُ صَادَفَنَا قَوْمٌ تَمَنَّوْا فَأُعْطُوا کُلَّمَا طَلَبُوا تَجَهَّمَتْنَا رِجَالٌ وَ اُسْتُخِفَّ بِنَا [إِذْ]غِبْتَ عَنَّا فَنَحْنُ اَلْیَوْمَ نُغْتَصَبُ قَالَ: فَمَا رَأَیْتُ أَکْثَرَ بَاکِیَهً وَ بَاکٍ مِنْهُ یَوْمَئِذٍ، ثُمَّ عَدَلَتْ إِلَى مَسْجِدِ اَلْأَنْصَارِ فَقَالَتْ: یَا مَعْشَرَ اَلْبَقِیَّهِ، وَ یَا عِمَادَ اَلْمِلَّهِ، وَ حَصَنَهَ اَلْإِسْلاَمِ، مَا هَذِهِ اَلْفَتْرَهُ فِی حَقِّی وَ اَلسُّنَّهُ عَنْ ظُلاَمَتِی؟ أَمَا کَانَ لِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنْ یحفظنی[یُحْفَظَ فِی]وُلْدِهِ، سَرْعَانَ مَا أَحْدَثْتُمْ عَجْلاَنَ ذَا إِهَالَهٍ، أَتَزْعُمُونَ مَاتَ رَسُولُ اَللَّهِ – صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه – فَخَطْبٌ جَلِیلٌ اِسْتَوْسَعَ وَهْنُهُ، وَ اِسْتَهْتَرَ فَتْقُهُ، وَ فُقِدَ رَاتِقُهُ، وَ أَظْلَمَتِ اَلْأَرْضُ لَهُ، وَ اِکْتَأَبَتْ لِخِیَرَهِ اَللَّهِ، وَ خَشَعَتِ اَلْجِبَالُ، وَ أَکْدَتِ اَلْآمَالُ وَ أُضِیعَ اَلْحَرِیمُ، وَ ارملت[أُزِیلَتِ]اَلْحُرْمَهُ، فَتِلْکَ نَازِلَهٌ أَعْلَنَ بِهَا فِی کِتَابِ اَللَّهِ فِی قِبْلَتِکُمْ – أَفْنِیَتُکُمْ – مُمْسَاکُمْ وَ مُصْبَحَکُمْ هُتَافاً هُتَافاً، وَ لَقَبْلَهُ مَا حَلَّتْ بِأَنْبِیَاءِ اَللَّهِ وَ رُسُلِهِ،« وَ ما مُحَمَّدٌ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ اَلرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ اِنْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اَللّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِی اَللّهُ اَلشّاکِرِینَ .

آنگاه رو بسوی انصار کرده و فرمود: ای گروه نقباء، و ای بازوان ملت، ای حافظان اسلام، این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهل انگاری از دادخواهی من چرا؟ آیا پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نمی فرمود: حرمت هر کس در فرزندان او حفظ می شود، چه بسرعت مرتکب این اعمال شدید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت، در صورتی که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن می کوشیم هست، و نیرو برای حمایت من در این مطالبه و قصدم می باشد. آیا می گوئید محمد صلى الله علیه و آله بدرود حیات گفت، این مصیبتی است بزرگ و در نهایت وسعت، شکاف آن بسیار، و درز دوخته آن شکافته، و زمین در غیاب او سراسر تاریک گردید، و ستارگان بی فروغ، و آرزوها به ناامیدی گرائید، کوهها از جای لا فروریخت، حرمتها پایمال شد، و احترامی برای کسی پس از وفات او باقی نماند. بخدا سوگند که این مصیبت بزرگتر و بلیه عظیم تر است که همچون آن مصیبتی نبوده و بلای جانگدازی در این دنیا به پایه آن . نمی رسد، کتاب خدا آن را آشکار کرده است، کتاب خدایی که در خانه هایتان، و در مجالس شبانه و روزانه تان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگی آن را می خوانید، این بلایی است که پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمی است حتمی، و قضائی است قطعی، خداوند می فرماید: محمد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که پیش از وی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دیگری درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب بر می گردید، و آنکس که به عقب برگردد به خدا زیانی نمی رساند، و خدا شکر کنندگان را پاداش خواهد داد.

طلب یاری از مردم
إِیهًا بَنِی قَیْلَهَ أَ هُضِمَ تُرَاثُ أَبِیَهْ، وَ أَنْتُمْ بِمَرْأًى وَ بِمَسْمَعٍ، تَلْبِسُکُمُ اَلدَّعْوَهُ، وَ یَشْمَلُکُمُ اَلْخِبْرَهُ وَ فِیکُمُ اَلْعِدَّهُ وَ اَلْعَدَدُ، وَ لَکُمُ اَلدَّارُ وَ اَلْجُنَنُ، وَ أَنْتُمُ اَلْأَوْلَى نُخْبَهُ اَللَّهِ اَلَّتِی اُنْتُخِبَتْ، وَ خِیَرَتُهُ اَلَّتِی اِخْتَارَتْ لَنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ ، فَبَادَیْتُمُ اَلْعَرَبَ وَ بَادَهْتُمُ اَلْأُمُورَ، وَ کَافَحْتُمُ اَلْبُهَمَ، لاَ نَبْرَحُ وَ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ حَتَّى دَارَتْ لَکُمْ بِنَا رَحَى اَلْإِسْلاَمِ، وَ دَرَّ حَلَبُ اَلْبِلاَدِ، وَ خَبَتْ نِیرَانُ اَلْحَرْبِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَهُ اَلشِّرْکِ، وَ هَدَّتْ دَعْوَهُ اَلْهَرْجِ، وَ اِسْتَوْسَقَ نِظَامُ اَلدِّینِ، فَأَنَّى جُرْتُمْ بَعْدَ اَلْبَیَانِ، وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ اَلْإِقْدَامِ عَنْ قَوْمٍ نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ.

ای پسران قیله – گروه انصار – آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالی که مرا می بینید و سخن مرا می شنوید و دارای انجمن و اجتماعید، صدای دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهی دارید، و دارای نفرات و ذخیره اید، و دارای ابزار و قوه اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صدای دعوت من به شما می رسد ولی جواب نمی دهید، و ناله فریادخواهیم را شنیده ولی به فریادم نمی رسید، در حالی که به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوف می باشید، و شما برگزیدگانی بودید که انتخاب شده، و منتخباتی که برای ما اهل بیت برگزیده شدید! با عرب پیکار کرده و متحمل رنج و شدتها شدید، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسیای اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شیر آمد، و نعره های شرک آمیز ا خاموش شده، و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش کفر خاموش و دعوت ندای هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دین کام؟ ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده، و پس از آشکاری خود را مخفی گرداندید، و بعد از پیشقدمی عقب نشستید، و بعد ایمان شرک آوردید؟

اتمام حجت با مردم
بؤسا لقوم نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ. وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّهَ اَلْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاأَیْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنْتَهُونَ أَلاَ تُقَاتِلُوا قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ اَلرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ أَلاَ وَ قَدْ أَرَى وَ اَللَّهِ أَنْ قَدْ أَخْلَدْتُمْ إِلَى اَلْخَفْضِ، وَ رَکَنْتُمْ إِلَى اَلدَّعَهِ فَمَحَجْتُمُ اَلَّذِی أَوْعَیْتُمْ وَ لَفَظْتُمْ اَلَّذِی سَوَّغْتُمْ، فإِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اَللّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ . أَلاَ وَ قَدْ قُلْتُ اَلَّذِی قُلْتُ عَلَى مَعْرِفَهٍ مِنِّی بِالْخَذْلَهِ اَلَّتِی خَامَرَتْکُمْ وَ خَوْرِ اَلْقَنَاهِ وَ ضَعْفِ اَلْیَقِینِ، وَ لَکِنَّهُ فَیْضَهُ اَلنَّفْسِ، وَ نَفْثَهُ اَلْغَیْظِ، وَ بَثَّهُ اَلصَّدْرِ، وَ مَعْذِرَهُ اَلْحُجَّهِ، فَدُونَکُمُوهَا فَاحْتَقِبُوهَا مُدْبِرَهَ اَلظَّهْرِ، نَاقِبَهَ اَلْخُفِّ بَاقِیَهَ اَلْعَارِ، مَوْسُومَهً بِشَنَارِ اَلْأَبَدِ، مَوْصُولَهً بِنَارِ اَللّهِ اَلْمُوقَدَهُ `اَلَّتِی تَطَّلِعُ عَلَى اَلْأَفْئِدَهِ، `إِنَّها عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَهٌ فَبِعَیْنِ اَللَّهِ مَا تَفْعَلُونَ، وَ سَیَعْلَمُ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ وَ أَنَا بِنْتُ نَذِیرٍ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ ، فَاعْمَلُوا إِنّا عامِلُونَ `وَ اِنْتَظِرُوا إِنّا مُنْتَظِرُونَ .

وای بر گروهی که بعد از پیمان بستن آن را شکستند، و خواستند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را اخراج کنند، با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارد در حالی که خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید. آگاه باشید می بینم که به تن آسائی جاودانه دل داده، و کسی را که سزاوار زمامداری بود را دور ساخته اید، با راحت طلبی خلوت کرده، و از تنگنای زندگی به فراخنای آن رسیده اید، در اثر آن آنچه را حفظ کرده بودید را از دهان بیرون ریختید، و آنچه را فروبرده بودید را بازگرداندند، پس بدانید اگر شما و هرکه در زمین است کافر شوید، خدای بزرگ از همگان بی نیاز و ستوده است. آگاه باشید آنچه . گفتم با شناخت کاملم بود، به سستی پدید آمده در اخلاق شما، و بیوفائی و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، و لیکن اینها جوشش دل اندوهگین، و بیرون ریختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحملم نیست، و جوشش سینه ام و بیان دلیل و برهان، پس خلافت را و بگیرید، ولی بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است، و پای آن سوراخ و تاول دار، عار و ننگش باقی و نشان از غضب خدا و ننگ ابدی دارد، و به آتش شعله ور خدا که بر قلبها احاطه می یابد متصل است. آنچه می کنید در برابر چشم بینای خداوند قرار داشته، و آنانکه و ستم کردند به زودی می دانند که به کدام بازگشتگاهی باز خواهند گشت، و من دختر کسی هستم که شما را از عذاب دردناک الهی که در پیش دارید خبر داد، پس هر چه خواهید بکنید و ما هم کار خود را می کنیم، و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر می بریم.

ابوبکر و روایت دروغ از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
مَا تَفْعَلُونَ وَ سَیَعْلَمُ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ وَ أَنَا اِبْنَهُ نَذِیرٍ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذٰابٍ شَدِیدٍ فَاعْمَلُوا إِنّا عامِلُونَ `وَ اِنْتَظِرُوا إِنّا مُنْتَظِرُونَ فَأَجَابَهَا أَبُو بَکْرٍ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عُثْمَانَ وَ قَالَ یَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ لَقَدْ کَانَ أَبُوکِ بِالْمُؤْمِنِینَ عَطُوفاً کَرِیماً رَءُوفاً رَحِیماً وَ عَلَى اَلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً وَ عِقَاباً عَظِیماً إِنْ عَزَوْنَاهُ وَجَدْنَاهُ أَبَاکِ دُونَ اَلنِّسَاءِ وَ أَخَا إِلْفِکِ دُونَ اَلْأَخِلاَّءِ آثَرَهُ عَلَى کُلِّ حَمِیمٍ وَ سَاعَدَهُ فِی کُلِّ أَمْرٍ جَسِیمٍ لاَ یُحِبُّکُمْ إِلاَّ سَعِیدٌ وَ لاَ یُبْغِضُکُمْ إِلاَّ شَقِیٌّ بَعِیدٌ فَأَنْتُمْ عِتْرَهُ رَسُولِ اَللَّهِ اَلطَّیِّبُونَ اَلْخِیَرَهُ اَلْمُنْتَجَبُونَ عَلَى اَلْخَیْرِ أَدِلَّتُنَا وَ إِلَى اَلْجَنَّهِ مَسَالِکُنَا وَ أَنْتِ یَا خِیَرَهَ اَلنِّسَاءِ وَ اِبْنَهَ خَیْرِ اَلْأَنْبِیَاءِ صَادِقَهٌ فِی قَوْلِکِ سَابِقَهٌ فِی وُفُورِ عَقْلِکِ غَیْرُ مَرْدُودَهٍ عَنْ حَقِّکِ وَ لاَ مَصْدُودَهٍ عَنْ صِدْقِکِ وَ اَللَّهِ مَا عَدَوْتُ رَأْیَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ لاَ عَمِلْتُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ وَ اَلرَّائِدُ لاَ یَکْذِبُ أَهْلَهُ – وَ إِنِّی أُشْهِدُ اَللَّهَ وَ کَفَى بِهِ شَهِیداً أَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقُولُ نَحْنُ مَعَاشِرَ اَلْأَنْبِیَاءِ لاَ نُورَثُ ذَهَباً وَ لاَ فِضَّهً وَ لاَ دَاراً وَ لاَ عَقَاراً وَ إِنَّمَا نُورَثُ اَلْکِتَابَ وَ اَلْحِکْمَهَ وَ اَلْعِلْمَ وَ اَلنُّبُوَّهَ وَ مَا کَانَ لَنَا مِنْ طُعْمَهٍ فَلِوَلِیِّ اَلْأَمْرِ بَعْدَنَا أَنْ یَحْکُمَ فِیهِ بِحُکْمِهِ.

آنگاه ابوبکر پاسخ داد: ای دختر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)! پدر تو بر مؤمنین مهربان و بزرگوار و رئوف و رحیم، و بر کافران عذاب دردناک و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگریم وی در میان زنانمان پدر تو، و در میان دوستان برادر شوهر توست، که وی را بر هر دوستی برتری داد، و او نیز در هر کار بزرگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را یاری نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمی دارند، و تنها بدکاران شما را دشمن می شمرند. پس شما خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، پاکان برگزیدگان جهان بوده، و ما را به خیر راهنما، و بسوی بهشت رهنمون بودید، و تو ای برترین زنان و دختر برترین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پیشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهی شد و از گفتار صادقت مانعی ایجاد نخواهد گردید. و بخدا سوگند از رأى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قدمی فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نکرده ام، و پیشرو قوم به آنان دروغ نمی گوید، و خدا را گواه می گیرم که بهترین گواه است، از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: ما گروه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دینار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمی گذاریم و تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت را به ارث می نهیم، و آنچه از ما باقی می ماند در اختیار ولی امر بعد از ماست، که هر حکمی که بخواهد در آن بنماید.

[نُورَثُ اَلْکِتَابَ وَ اَلْحِکْمَهَ وَ اَلْعِلْمَ وَ اَلنُّبُوَّهَ وَ مَا کَانَ لَنَا مِنْ طُعْمَهٍ فَلِوَلِیِّ اَلْأَمْرِ بَعْدَنَا أَنْ یَحْکُمَ فِیهِ بِحُکْمِهِ وَ قَدْ جَعَلْنَا مَا حَاوَلْتِهِ فِی اَلْکُرَاعِ وَ اَلسِّلاَحِ یُقَاتِلُ بِهَا اَلْمُسْلِمُونَ وَ یُجَاهِدُونَ اَلْکُفَّارَ وَ یُجَالِدُونَ اَلْمَرَدَهَ اَلْفُجَّارَ وَ ذَلِکَ بِإِجْمَاعٍ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ لَمْ أَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدِی وَ لَمْ أَسْتَبِدَّ بِمَا کَانَ اَلرَّأْیُ عِنْدِی وَ هَذِهِ حَالِی وَ مَالِی هِیَ لَکِ وَ بَیْنَ یَدَیْکِ – لاَ تُزْوَى عَنْکِ وَ لاَ نَدَّخِرُ دُونَکِ وَ إِنَّکِ وَ أَنْتِ سَیِّدَهُ أُمَّهِ أَبِیکِ وَ اَلشَّجَرَهُ اَلطَّیِّبَهُ لِبَنِیکِ لاَ نَدْفَعُ مَا لَکِ مِنْ فَضْلِکِ وَ لاَ یُوضَعُ فِی فَرْعِکِ وَ أَصْلِکِ حُکْمُکِ نَافِذٌ فِیمَا مَلَکَتْ یَدَایَ فَهَلْ تَرَیْنَ أَنْ أُخَالِفَ فِی ذَاکِ أَبَاکِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ؟.]

و ما آنچه را که می خواهی در راه خرید اسب و اسلحه قرار دادیم، تا مسلمانان با آن کارزار کرده و با کفار جهاد نموده و با سرکشان بدکار جدال کنند، و این تصمیم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به این کار نزدم، و در رأی و نظرم مستبدانه عمل ننمودم، و این حال من و این اموال من است که برای تو و در اختیار توست، و از تو دریغ نمی شود و برای فرد دیگری ذخیره نشده، توئی سرور بانوان امت پدرت، و درخت بارور و پاک برای فرزندانت، فضائلت انکار نشده، و از شاخه و ساقه ات فرونهاده نمی گردد، حکمت در آنچه من مالک آن هستم نافذ است آیا می پسندی که در این زمینه مخالف سخن پدرت عمل کنم؟!!

(فَقَالَتْ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ سُبْحَانَ اَللَّهِ مَا کَانَ أَبِی رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنْ کِتَابِ اَللَّهِ صَادِفاً وَ لاَ لِأَحْکَامِهِ مُخَالِفاً بَلْ کَانَ یَتْبَعُ أَثَرَهُ وَ یَقْفُو سُوَرَهُ أَ فَتَجْمَعُونَ إِلَى اَلْغَدْرِ اِعْتِلاَلاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ وَ هَذَا بَعْدَ وَفَاتِهِ شَبِیهٌ بِمَا بُغِیَ لَهُ مِنَ اَلْغَوَائِلِ فِی حَیَاتِهِ هَذَا کِتَابُ اَللَّهِ حَکَماً عَدْلاً وَ نَاطِقاً فَصْلاً یَقُولُ – یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ یَقُولُ وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ)

حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود: پاک و منزه است خداوند، پدرم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، از کتاب خدا روی گردان و با احکامش مخالف نبود، بلکه پیرو آن بود و به آیات آن عمل می نمود، آیا می خواهید علاوه بر نیرنگ و مکر به زور او را متهم نمائید، و این کار بعد از رحلت او شبیه است به دامهائی که در زمان حیاتش برایش گسترده شد، این کتاب خداست که حاکمی است عادل، و ناطقی است که بین حق و باطل جدائی می اندازد، و می فرماید:- زکریا گفت: خدایا فرزندی به من بده که – «از من و خاندان یعقوب ارث ببرد»، و می فرماید: «سلیمان از داود ارث برد».

(یَقُولُ وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ وَ بَیَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فِیمَا وَزَّعَ مِنَ اَلْأَقْسَاطِ وَ شَرَعَ مِنَ اَلْفَرَائِضِ وَ اَلْمِیرَاثِ – وَ أَبَاحَ مِنْ حَظِّ اَلذُّکْرَانِ وَ اَلْإِنَاثِ مَا أَزَاحَ بِهِ عِلَّهَ اَلْمُبْطِلِینَ وَ أَزَالَ اَلتَّظَنِّیَ وَ اَلشُّبُهَاتِ فِی اَلْغَابِرِینَ کَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اَللّهُ اَلْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ)

خداوند در سهمیه هائی که مقرر کرد، و مقادیری که در ارث تعیین فرمود، و بهره هائی که برای مردان و زنان قرار داد، توضیحات کافی داده، که بهانه های اهل باطل، و گمانها و شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلکه هواهای نفسانی شما راهی را پیش پایتان قرار داده، و جز صبر زیبا چاره ای ندارم، و خداوند در آنچه می کنید یاور ماست.

اعتراف ابوبکر به صداقت حضرت فاطمه (علیها السلام)
فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ صَدَقَ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتِ اِبْنَتُهُ مَعْدِنُ اَلْحِکْمَهِ وَ مَوْطِنُ اَلْهُدَى وَ اَلرَّحْمَهِ وَ رُکْنُ اَلدِّینِ وَ عَیْنُ اَلْحُجَّهِ لاَ أُبَعِّدُ صَوَابَکِ وَ لاَ أُنْکِرُ خِطَابَکِ هَؤُلاَءِ اَلْمُسْلِمُونَ بَیْنِی وَ بَیْنَکِ قَلَّدُونِی مَا تَقَلَّدْتُ – وَ بِاتِّفَاقٍ مِنْهُمْ أَخَذْتُ مَا أَخَذْتُ غَیْرَ مُکَابِرٍ وَ لاَ مُسْتَبِدٍّ وَ لاَ مُسْتَأْثِرٍ وَ هُمْ بِذَلِکِ شُهُودٌ.

ابوبکر گفت: خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) راست گفته، و دختر او نیز، که معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت، و رکن دین و سرچشمه حجت و دلیل می باشد و راست می گوید، سخن حقت را دور نیفکنده و گفتارت را انکار نمی کنم، این مسلمانان بین من و تو حاکم هستند، و آنان این حکومت را بمن سپردند، و به تصمیم آنها این منصب را پذیرفتم، نه متکبر بوده و نه مستبد به رأی هستم، و نه چیزی را برای خود برداشته ام، و اینان همگی گواه و شاهدند.

(فَالْتَفَتَتْ فَاطِمَهُ عَلَیْهَا السَّلاَمُ إِلَى اَلنَّاسِ وَ قَالَتْ مَعَاشِرَ اَلْمُسْلِمِینَ اَلْمُسْرِعَهَ إِلَى قِیلِ اَلْبَاطِلِ اَلْمُغْضِیَهَ عَلَى اَلْفِعْلِ اَلْقَبِیحِ اَلْخَاسِرِ أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ اَلْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها ؟ کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِکُمْ مَا أَسَأْتُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ – فَأَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ أَبْصَارِکُمْ وَ لَبِئْسَ مَا تَأَوَّلْتُمْ وَ سَاءَ مَا بِهِ أَشَرْتُمْ وَ شَرُّ مَا مِنْهُ اِغْتَصَبْتُمْ لَتَجِدُنَّ وَ اَللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقِیلاً وَ غِبَّهُ وَبِیلاً إِذَا کُشِفَ لَکُمُ اَلْغِطَاءُ وَ بَانَ بإورائه [بِإِدْرَائِهِ] اَلضَّرَّاءُ وَ بَدَا لَکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَحْتَسِبُونَ وَ خَسِرَ هُنالِکَ اَلْمُبْطِلُونَ)

آنگاه حضرت فاطمه (علیها السلام) رو به مردم کرده و فرمود: ای مسلمانان! که برای شنیدن حرفهای بیهوده شتابان بوده، و کردار زشت را نادیده میگیرید، آیا در قرآن کریم نمی اندیشید، یا بر دلها مهر زده شده است، نه چنین است بلکه اعمال زشتتان بر دلهایتان تیرگی آورده، و و گوشها و چشمانتان را فراگرفته، و بسیار بد آیات قرآن را تأویل کرده، و بد راهی را به او نشان داده، و با بدچیزی معاوضه نمودید، بخدا سوگند تحمل این بار برایتان سنگین، و عاقبتش پر از وزر و وبال ! است، آنگاه که پرده ها کنار رود و زیانهای آن روشن گردد، و آنچه را که حساب نمی کردید و برای شما آشکار گردد، آنجاست که اهل باطل زیانکار کردند.

ثم عطفت على قبر النبی صلى الله علیه و آله، و قالت
قَدْ کَانَ بَعْدَکَ أَنْبَاءٌ وَ هَنْبَثَهٌ
لَوْ کُنْتَ شَاهِدَهَا لَمْ تَکْثُرِ اَلْخَطْبُ
إِنَّا فَقَدْنَاکَ فَقْدَ اَلْأَرْضِ وَابِلَهَا
وَ اِخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لاَ تَغِبْ
وَ کُلُّ أَهْلٍ لَهُ قُرْبَى وَ مَنْزِلَهٌ
عِنْدَ اَلْإِلَهِ عَلَى اَلْأَدْنَیْنَ مُقْتَرِبٌ
أَبْدَتْ رِجَالٌ لَنَا نَجْوَى صُدُورِهِمْ
لَمَّا مَضَیْتَ وَ حَالَتْ دُونَکَ اَلتُّرْبُ
تَجَهَّمَتْنَا رِجَالٌ وَ اُسْتُخِفَّ بِنَا
لَمَّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ اَلْأَرْضِ مُغْتَصَبٌ
وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضَاءُ بِهِ
عَلَیْکَ یَنْزِلُ مِنْ ذِی اَلْعِزَّهِ اَلْکُتُبُ
وَ کَانَ جَبْرَئِیلُ بِالْآیَاتِ یُؤْنِسُنَا
فَقَدْ فُقِدْتَ وَ کُلُّ اَلْخَیْرِ مُحْتَجَبٌ
فَلَیْتَ قَبْلَکَ کَانَ اَلْمَوْتُ صَادَفَنَا
لَمَّا مَضَیْتَ وَ حَالَتْ دُونَکَ اَلْکُثُبُ

سپس آن حضرت رو به سوی قبر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کرد و فرمود
بعد از تو خبرها و مسائلی پیش آمد، که اگر بودی آنچنان بزرگ جلوه نمی کرد. ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینی که از باران محروم گردد، و قوم تو متفرق شدند، بیا بنگر که چگونه از راه منحرف گردیدند.

هر خاندانی که نزد خدا منزلت و مقامی داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما. مردانی چند از امت تو همین که رفتی، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه ها را آشکار کردند. بعد از تو مردانی دیگر از ما روی برگردانده و خفیفمان نمودند، و میراثمان دزدیده شد. تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشی بودی، که از جانب خداوند بر تو کتابها نازل می گردید. جبرئیل با آیات الهی مونس ما بود، و بعد از تو تمام خیرها پوشیده شد. ای کاش پیش از تو مرده بودیم، آنگاه که رفتی و خاک ترا در زیر خود پنهان کرد.

ثُمَّ اِنْکَفَأَتْ عَلَیْهَا اَلسَّلاَمُ وَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَتَوَقَّعُ رُجُوعَهَا إِلَیْهِ وَ یَتَطَلَّعُ طُلُوعَهَا عَلَیْهِ فَلَمَّا اِسْتَقَرَّتْ بِهَا اَلدَّارُ قَالَتْ لِأَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَا اِبْنَ أَبِی طَالِبٍ اِشْتَمَلْتَ شَمْلَهَ اَلْجَنِینِ وَ قَعَدْتَ حُجْرَهَ اَلظَّنِینِ نَقَضْتَ قَادِمَهَ اَلْأَجْدَلِ فَخَانَکَ رِیشُ اَلْأَعْزَلِ هَذَا اِبْنُ أَبِی قُحَافَهَ یَبْتَزُّنِی نِحْلَهَ أَبِی وَ بُلْغَهَ اِبْنَیَّ لَقَدْ أَجْهَدَ فِی خِصَامِی وَ أَلْفَیْتُهُ أَلَدَّ فِی کَلاَمِی حَتَّى حَبَسَتْنِی قَیْلَهٌ نَصْرَهَا وَ اَلْمُهَاجِرَهُ وَصْلَهَا وَ غَضَّتِ اَلْجَمَاعَهُ دُونِی طَرْفَهَا فَلاَ دَافِعَ وَ لاَ مَانِعَ خَرَجْتُ کَاظِمَهً وَ عُدْتُ رَاغِمَهً أَضْرَعْتَ خَدَّکَ یَوْمَ أَضَعْتَ حَدَّکَ اِفْتَرَسْتَ اَلذِّئَابَ وَ اِفْتَرَشْتَ اَلتُّرَابَ مَا کَفَفْتَ قَائِلاً وَ لاَ أَغْنَیْتَ طَائِلاً وَ لاَ خِیَارَ لِی لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هُنَیْئَتِی وَ دُونَ ذِلَّتِی عَذِیرِی اَللَّهُ مِنْهُ عَادِیاً وَ مِنْکَ حَامِیاً وَیْلاَی فِی کُلِّ شَارِقٍ وَیْلاَیَ فِی کُلِّ غَارِبٍ مَاتَ اَلْعَمَدُ وَ وَهَنَ اَلْعَضُدُ شَکْوَایَ إِلَى أَبِی وَ عَدْوَایَ إِلَى رَبِّی اَللَّهُمَّ إِنَّکَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَ حَوْلاً وَ أَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْکِیلاً.

آنگاه حضرت فاطمه (علیها السلام) به خانه بازگشت و حضرت علی (علیه السلام) در انتظار او بسر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود.

وقتی در خانه آرام گرفت به حضرت علی (علیه السلام) فرمود: ای پسر ابوطالب! همانند جنین در شکم مادر پرده نشین شده، و در خانه اتهام به زمین نشسته ای، شاه پرهای شاهین را شکسته، و حال آنکه پرهای کوچک هم در پرواز به تو خیانت خواهد کرد. این پسر ابی قحافه است که هدیه پدرم و مایه زندگی دو پسرم را از من گرفته است، با کمال وضوح با من دشمنی کرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسیار لجوج و کینه توز دیدم، تا آنکه انصار حمایتشان را از من باز داشته، و مهاجران یاریشان را از من دریغ نمودند، و مردم از یاریم چشم پوشی کردند، نه مدافعی دارم و نه کسی که مانع از کردار آنان گردد، در حالی که خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتیجه بازگشتم. آنروز که شمشیرت را بر زمین نهادی همان روز خویشتن را خانه نشین نمودی، تو شیر مردی بودی که گرگان را می کشتی، و امروز بر روی زمین آرمیده ای، گوینده ای را از من دفع نکرده، و باطلی را از من دور نمی گردانی، و من از خود اختیاری ندارم، ای کاش قبل از این کار و قبل از اینکه این چنین خوار شوم مرده بودم، از اینکه اینگونه سخن می گویم خداوندا عذر می خواهم، و یاری و کمک از جانب توست. از این پس وای بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنیا رفت، و بازویم سست شد، شکایتم بسوی پدرم بوده و از خدا یاری می خواهم، پروردگارا نیرو و توانت از آنان بیشتر، و عذاب و عقابت دردناکتر است.

(فَقَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لاَ وَیْلَ لَکِ بَلِ اَلْوَیْلُ لِشَانِئِکِ ثُمَّ نَهْنِهِی عَنْ وَجْدِکِ یَا اِبْنَهَ اَلصَّفْوَهِ وَ بَقِیَّهَ اَلنُّبُوَّهِ فَمَا وَنَیْتُ عَنْ دِینِی وَ لاَ أَخْطَأْتُ مَقْدُورِی فَإِنْ کُنْتِ تُرِیدِینَ اَلْبُلْغَهَ فَرِزْقُکِ مَضْمُونٌ وَ کَفِیلُکِ مَأْمُونٌ وَ مَا أُعِدَّ لَکِ أَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْکِ فَاحْتَسِبِی اَللَّهَ)

حضرت علی (علیه السلام) فرمود: شایسته تو نیست که وای بر من بگوئی، بلکه سزاوار دشمن ستمگر توست، ای دختر برگزیده خدا و ای باقیمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دینم سست نشده و از آنچه در حد توانم است مضائقه نمی کنم، اگر تو برای گذران روزیت ناراحتی، بدانکه روزی تو نزد خدا ضمانت شده و کفیل تو امین است، و آنچه برایت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس برای خدا صبر کن.

فقالت: حسبی الله، و أمسکت. حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود: خدا مرا کافی است، آنگاه ساکت شد.

ادعاهای حضرت زهرا (سلام الله علیها)
چنان که نزد شیعیان مشهور است، حضرت زهرا (سلام الله علیها) فدک را ملک خود می دانست و برای اثبات مالکتی خود دو راه را به صورت طولی پیمود؛ یعنی وقتی از راه اول نتیجه نگرفت سراغ راه دوم رفت(25) این دو راه عبارت است از بخشش و ارث

الف – بخشش (نحله)
عمده منابع شیعی و نیز منابع متعدد اهل سنت این نکته را بیان می کنند، که نیمی از فدک در سال هفتم هجری به ملکیت شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درآمد که طبق آیه «وات ذالقربی حقه؛ حق خویشان خود را بپردازد» – آن را به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بخشید.

حضرت فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای اثبات این ادعا حضرت على علیه السلام و ام ایمن را گواه قرار داد. حکومت، سخن حضرت زهرا (سلام الله علیها) را نپذیرفت و با این بهانه که اولا حضرت على علیه السلام در این گواهی صاحب نفع است و ثانیه حتى اگر شهادت على علیه السلام پذیرفته شود در اثبات امور مالی گواهی دو مرد یا یک مرد و دو زن لازم است، گواهی امام علی علیه السلام و ام ایمن را رد کرد.

در آن زمان فدک در دست حضرت فاطمه (علیها السلام) بود. در آیین دادرسی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) «البینه على المدعی و الیمین على من انکر» شاهد آوردن وظیفه مدعی و سوگند خوردن وظیفه منکر است پس حضرت منکر به شمار می آمد و باید سوگند می خورد. دیگری در آن ملک حقی ندارد.

با توجه به آیه تطهیر (احزاب / ۳۳) که مفسران شیعه و سنی شأن نزول آن را درباره اهل بیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میدانند اهل بیت آن حضرت علیهم السلام از از هرگونه رجس و پلیدی دورند؛ و بدیهی است که مصداق این آیه نمی تواند ادعای نادرست مطرح کند.(26)

محدثان شیعه و سنی بر این نکته اتفاق دارند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ان درباره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: «إن الله یغضب لغضبها و یرضى لرضاها»؛ خداوند برای خشم حضرت فاطمه (علیها السلام) خشمگین و برای خشنودی اش خشنود می شود». این جلمه که حکومتگران نیز آن را شنیده بودند، نشان میدهد حضرت فاطمه (علیها السلام) در همه شؤون زندگانی اش جز در مسیر خداوند گام بر نمی دارد و بی تردید چنین فردی هرگز ادعای دروغ بر زبان نمی راند.

شاهد ادعاهای حضرت زهرا (سلام الله علیها) شخصیتی مانند على علیه السلام است که با آیاتی چون «آیه ولایت» (مائده/55) و آیه تطهیر تأیید گردیده و در آیه مباهله به منزله نفس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح شده است. (آل عمران/61)

افزون بر این، با بیش ترین تأییدات از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روبه رو است. تنها حدیث «على مع الحق و الحق مع علی یدور حیث مادار» ؛ علی با حق است و حق با علی است و حق بر محور علی می گردد.» (27) برای اثبات درستی گفتار و کردارش کافی است.

این روایات در جامعه آن روز شایع بود و مسلما حکومت۔ گران با آنها آشنا بودند. بی تردید رد کردن شهادت چنین گواهی نشان دهنده بی اعتنایی به آیات و روایات و یا دست کم ناآگاهی از آنها است. راستی آیا رواست تصور کنیم شخصیتی که از آغاز اسلام همه هستی اش را خالصانه در طبق اخلاص گذاشته و به درگاه خداوند پیش کش کرده است، بخواهد به سود همسرش گواهی دهد.

آیا می توان کسی را که در طول زندگانی اش از دنیا به حداقل و اکتفا و اموال خود را عمدتأ وقف کرده است به دنیاطلبی و گواهی دروغین متهم کرد؟

در میان اصحاب پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به فردی به نام خزیمه بن ثابت بر می خوریم که به جهت شدت ایمانش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به لقب«ذوالشهادتین» مفتخر کرد و گواهی اش را با گواهی دو شاهد برابر شمرد.(28)

اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به شهادت چنین شخصی را در همه موارد با گواهی دو شاهد برابر دانست چرا حاکم پس از او نمی تواند گواهی حضرت علی (علیه السلام) اف را که به مراتب از «خزیمه» برتر است، با شهادت دو شاهد برابر بداند؟ به گواهی حکومت گران، پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) «ام ایمن» را زن بهشتی معرفی کرد.(29)

واضح است چنین شخصیتی هیچ گاه گواهی دروغ نمی دهد در این جا از نظر تاریخی پرسشی اساسی رخ می نماید: به راستی اگر ان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فدک را به حضرت فاطمه (علیها السلام) بخشیده بود چرا آن حضرت اقه نتوانست شاهدان بیشتر بیاورد با آن که از نظر زمان حدود چهار سال (۷-۱۱) هجری فدک در اختیار وی قرار داشت؟

در پاسخ به این پرسش باید یادآور شد گزارش های این واقعه نشان می دهد این بخشش درون خانوادگی بوده و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صلاح ندید آن را آشکارا برای مردم اعلام کند. حضرت به تنها افراد و بسیار نزدیک را برای این امر گواه گرفت و حتی مصلحت ندید افرادی مانند عباس (عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم) و همسرانش را شاهد این بخشش قرار دهد.

مصالح این امر را می توان اموری چون متهم شدن به ترجیح خانواده، حسادت های درون خانوادگی یا بالا رفتن سطح توقع و بعضی از همسران دانست. ممکن است جمعی از شاهدان با توجه به حاکمیت وقت، از شهامت لازم برای گواهی دادن بی بهره بوند؛ چنان که اکثریت جامعه آن روز از ابراز نص غدیر خم خودداری می کردند.

گزارش های این واقعه نشان می دهد حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در زمان حیات پدر بزرگوارش – با توجه به این که در آمد فدک بسیار فراتر از نیازهایش بود، نیاز جامعه مسلمان آن روز و عدم امکان حضور فعال حضرتش در تدبیر اقتصادی آن سامان – اختیار آن را کلا به پدر واگذار کرد تا خود هرگونه صلاح میداند مازاد درآمد آن را مصرف کند. با این واگذاری بسیاری چنان پنداشتند که تصرفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در فدک تصرفاتی حاکمانه و به عنوان رهبر جامعه مسلمانان است، در حالی که در واقع آن حضرت به همه این امور را به نحو وکالت تام الاختیار از جانب دختر گرانقدرش انجام میداد.

شهید صدر احتمالاتی چون دوری فدک از مدینه و امکان عدم اطلاع مدنیان و نیز احتمال کشته شدن شاهدان احتمالی را ابراز می دارد. (30)

ب – ارث
پس از آن که حکومت شهادت گواهان حضرت اقع را نپذیرفت، حضرت زهرا (سلام الله علیها) از راه دیگر وارد شد و از حکومت خواست میراث پدرش را که فدک نیز بخشی از آن است به او واگذار کند و در رد این مورد به نص آیه قرآن درباره ارث متمسک شد: «یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظ الأنثیین..) (نساء/ ۱۱) خداوند به شما درباره [ارث] فرزندانتان سفارش می کند که سهم پسر دو برابر دختر است».

ظاهر این آیه عام است و انبیا و غیر انبیا را شامل می شد. ابوبکر در برابر این چنان استدلال کرد که انبیا از خود ارث باقی نمی گذارند. حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود: چگونه است که هر گاه تو در گذشتی فرزندانت از تو ارث می برند، اما ما از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) ارث نمی بریم؟!(31)

آنگاه به آیات دیگر قرآن که در موارد مختلف از ارث پیامبران علیهم السلام گذشته سخن به میان آورده است، تمسک جست؛ مانند آیه ششم سوره مریم و آیه شانزدهم سوره نمل. در آیه ششم سوره مریم حضرت زکریا بیان می دارد که «خداوند، من از خویشانم که پس از وارثانم خواهند شد بیمناکم ، پس فرزندی به من عطا کن که از من و آل یعقوب ارث برد.» واضح است با توجه به بیمناکی حضرت زکریا از وارثان فعلی خود، مراد او از ارث در اینجا ارث در امور مالی است نه ارث نبوت و حکومت که این دو قابل ارث نیستند و خدا به هر کسی بخواهد عطا می کند در آیه شانزدهم سوره نمل از ارث بردن سلیمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، از پدرش داوود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن به میان آمده است.(32)

سؤالی که در این جا به ذهن می رسد، آن است که اگر حضرت زهرا (سلام الله علیها) می توانست فدک را از طریق ارث به دست بیاورد، باید می دانست پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارثان شرعی دیگری به عنوان همسران دارد وفدک تنها از آن حضرت علی (علیه السلام) نمی گشت. پس چرا ابوبکر می خواهد تمام فدک را از طریق ارث به او واگذار کند؟

در پاسخ باید گفت: حضرت علی (علیه السلام) تمام فدک را شرعا از آن خود می دانست وچون ادعای بخشش او را نپذیرفتند، به ادعای ارث متوسل شد. اگر آن را از راه ارث به او می دادند، در این هنگام طبق قانون ارث اسلام تنها یک هشتم آن میان تمام همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تقسیم می شد.( نساء / ۱۲)

و هفت هشتم آن به حضرت علی (علیه السلام) می رسید بنابراین، طبیعی می نمود که حضرت علی (علیه السلام) جهت فراوانی سهمش ادعای خود را و در ظاهر به صورت کلی بیان دارد.

ادعاهای حکومت
الف – صدقه بودن فدک
معنای این عبارت آن است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فدک را به کسی نبخشید و با آن به گونه صدقه جاریه برخورد کرد؛ یعنی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از درآمد فدک زندگانی شخصی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و دیگر بنی هاشم را تأمین می کرد و مازاد آن را در راه خدا به مصرف می رساند.(33)

از آنجا که ابوبکر خود را جانشین مشروع پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) کا می دانست، با در اختیار گرفتن فدک، این مشروعیت ادعایی را برای همگان به اثبات برساند و چنان اعتقاد داشت که چشم پوشی از این زمین نوعی خلل در مشروعیت حکومتش پدید می آورد.

ظاهر آیه هفتم سوره حشر که قبلا به آن اشاره شد، آن است که این سرزمین از سوی خداوند ملک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت.

روایات شیعه و سنی بر این نکته تصریح دارند که با نزول آیه و آت ذالقربی حقه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این زمین را به صورت بخشش به حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) واگذار کرد. جالب آن است در آیه از حق ذالقربی (خویشان نزدیک) سخن به میان آمده و آن را حق ایشان دانسته است.(34)

حتی اگر ظاهر رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چیزی غیر از ملکیت و عدم بخشش را نشان دهد، وقتی شخصیتی مانند حضرت فاطمه (علیها السلام) همراه شاهدانی چون حضرت على علیه السلام و ام ایمن ادعای بخشش می کنند باید ادعای آنها بر ظاهر رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مقدم شود.

حتی اگر بپذیریم این ملک در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) صدقه بود، لزوما معنای آن این نیست که حکومت جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سرپرست این صدقه خواهد بود، زیرا ممکن است آن را صدقهای خانوادگی و در اصطلاح نوعی وقف خاص بدانیم که متولی آن افرادی از خود آن خاندانند.

چنان که طبق بعضی از گزارش های اهل سنت، عمر در زمان خود فدک را به حضرت على الله و عباس واگذار کرد تا خود و در میان خود همانند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با این سرزمین رفتار کنند.(35)

حتی اگر تصرفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تصرفاتی حاکمانه بدانیم و معتقد باشیم آن حضرت به عنوان حاکم مسلمانان سرپرستی این ملک را به عهده گرفت، باید توجه داشت در آن زمان مهم ترین چالش میان حکومت و اهل بیت عل آن را طبق نصوص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اکرم مل نمی پذیرفتند. در این موقعیت، بدیهی بود زیر بار لوازم این مشروعیت نیز نروند و به عهده گرفتن سرپرستی فدک از سوی حکومت را نپذیرفتند .

ب – حدیث نفى ارث پیامبران علیهم السلام
منظور از این حدیث، روایتی است که ابوبکر آن را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین نقل کرد: «انا معاشر الانبیاء لا نورث ماترکناه صدقه» ما جماعت پیامبران از خود ارث باقی نمی گذاریم. هر چه از ما ماند، صدقه است.(36)

تا آن زمان این حدیث را جز ابوبکر هیچ کس نشنیده بود. بسیاری از محدثان نیز بر این نکته اتفاق نظر دارند که راوی این حدیث تنها ابوبکر بود. البته بعدها پشتیبانانی چون مالک بن انس یافت و در دهه های بعد عمر، زبیر، طلحه و عایشه نیز در شمار مؤیدان آن جای گرفتند. (37)

ابوبکر با نقل این حدیث ناقل سخن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و در طرف مقابل، حضرت فاطمه (علیها السلام) و حضرت علی (علیه السلام) و ام ایمن ناقل سخن و کردار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مبنی بر بخشش فدک بودند. بدیهی است با توجه به فزونی شمار ناقلان دراین سمت و نیز شخصیت آنها که بیشترین تأییدات را از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دارایند، باید قول آنها بر قول ابوبکر مقدم شود.

این حدیث با آیات متعددی از قرآن که در آن میراث انبیاء علیهم السلام مطرح شده است، منافات دارد و بدیهی است نمی توان تنها با ایک حدیث در مقابل این آیات صریح ایستادگی کرد.

اگر طبق این حدیث معتقد شویم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ گونه مالی به ارث نگذاشت، چگونه است که طبق نقل اهل سنت بعضی از اموال آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم مانند وسایل شخصی و نیز حجره های آن حضرت صلی الله علیه و آله و سلم به ارث می رسید.(38)

پی‌نوشت‌ها:
1 – شرح ابن ابی الحدید ج۱۶، ص ۲۳۶.
2- وسائل الشیعه، ج ۶، ص ۳۶۶، ح ۵.
3- در المنشور و تفسیر مجمع البیان و تفسیر نمونه؛ ابی الحدید ج ۱۶ ص۲۷۵
4 – تاریخ دمشق ابن عساکر ج ۲ ص ۷۵ ؛ مناقب علی بن ابی طالب ص ۱۹ ؛ تاریخ بغداد ج ۸ ص ۹۲؛ سیوطی در اتقان ج ۱ ص ۱۳؛ شواهد التنزیل ج ۱ ص ۱۵۷؛بنایع الموده ص ۱۱۵.
5- ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ج۱۶ ص ۲۶۳.
6 – اسرار آل محمد، ص ۴۷۴.
7- همان، ص ۲۷۴.
8 – الغدیر، ج ۷ ص ۱۹۴؛ارشاد الساری (قسطلانی) ج ۸ ص ۲۰۱.
9 – بحار الانوار، ج ۲۹،ص ۳۳۰.
10 – الغدیر، ج ۷ ص ۱۹۵.
11 – همان؛ طبقات ابن سعد: ج ۵ ص ۲۸۶
12 – همان
13 – همان
14 – الغدیر، ج ۷، ص ۱۹۵ ؛ المسترشد، ص۵۰۳.
15- بحار الانوار، ج ۲۹ ص۳۴۷.
16 – الغدیر، ج ۷ ص ۱۹۴.
17 – همان
18- معجم البلدان، ج ۴ ص ۲۴۰
19 – الغدیر، ج ۷ ص ۱۹۵.
20- معجم البلدان، ج ۴ ص ۲۴۰.
21 – الغدیر، ج۷ص۱۹۷ .
22 – الکامل لابن الاثیر، ج ۷ ص ۳۵۵.
23 – بحار الأنوار، ج ۲۹ ص۱۹۱ .
24- دلائل الامامه، ص ۱۱۹.
25 – النص و الاجتهاد، سید عبدالحسین شرف الدین، ص ۶۱
26 – فدک فی التاریخ، شهید سید محمد باقر صدر، ص ۱۸۹.
27- موسوعه الامام علی بن ابی طالب (علیه السلام)، ج ۲، صص ۲۳۷ – ۲۴۳.
28- شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۲۷۳.
29 – الاحتجاج، طبرسی، ج ۱، ص ۱۲۱.
30 – فدک فی التاریخ، ص۱۸۷.
31- شرح نهج البلاغه، ج۱۶، صص ۲۱۸ و ۲۵۱.
32 – الاحتجاج، طبرسی، ج ۱، ص ۱۴۴.
33- شرح نهج البلاغه، ج۱۶، صص ۲۱۶ و ۲۱۹ و ۲۲۵.
34- همان، صص ۲۲۵و ۴۸۴
35 – الاحتجاج، طبرسی، ج ۱، ص ۱۲۱.
36- شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص ۲۲۵.
37- همان ، صص ۲۱۶ و ۲۱۹ و ۲۲۵.
38- فدک فی التاریخ، ص ۱۴۹.

منابع:
۱- قرآن کریم
۲- الاحتجاج، طبرسی، احمد بن ابوطالب
3- اسرار آل محمد، سلیم بن قیس
4- الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب. عبدالحسین امینی
5- الکامل لابن الأثیر، ابوالحسین علی بن ابی الکرام
6- النص و الاجتهاد، سیدعبدالحسین شرف الدین
۷- بحار الانوار
8- تفسیر مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی
۹- دلائل الامامه، محمد بن جریر طبری
۱۰- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،
۱۱- طبقات ابن سعد
۱۲- فدک فی التاریخ، شهید سید محمد باقر صدر رضی الله عنه
۱۳- موسوعه الامام علی بن ابی طالب فی الکتاب و السنه و التاریخ، محمد محمدی ری شهری،
14- وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملی
15- معجم البلدان، الحموی

منبع: سلسله مقالات فاطمیه، نویسنده: سعید کریمی، ناشر: معاونت فرهنگی اجتماعی سازمان اوقاف و امور خیریه، سازمان چاپ و انتشارات، صص 488-426

مطالب مشابه

دیدگاهتان را ثبت کنید